قطعاً، براى شما پيامبرى از خودتان آمد كه بر او دشوار است شما در رنج بيفتيد، به [هدايت] شما حريص، و نسبت به مؤمنان، دلسوز مهربان است.
خداوند این امت را تکریم کرده و آنان را بهترین امت قرار داده است؛ با فرستادن بهترین پیامبران و آخرین آنان محمد مصطفی به امت شرافت بخشیده است و بهترین کتاب را بر آنان نازل کرده است.
در این آیهی کریمه خداوند متعال یکی از صفات رسول خدا را بیان کرده است که در این مبحث میخواهیم به شرح آن بپردازیم.
لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ... این آیه دو تفسیر دارد:
1- پیامبر بشری همانند شماست نه فرشته؛ بشری که قادر است با دیگر افراد بشر تفاهم کند و الگوبرداری از او آسان است.
2- از همان قبیلهای که شما قریشیان به آن منسوب هستید و پیشینهی این فرد را میدانید و خود او را صادق امین نامیدید.
بنابراین رسول، بشری از جنس مردم بود و از این رو میتوانست الگوی کاملی برای آنان باشد. این پیامبر از آسمان نیامده است و فرشته نیست. از سیارهی دیگری هم فرود نیامده است؛ بلکه رسولی است که مردم را میشناسد و مردم هم او را میشناسند. پیش از بعثت چهل سال در میان آنان زندگی کرد و او را صادق امین لقب دادند. پیش از آن که خداوند او را بشری همانند دیگران معرفی کند، بررسی تاریخ چهل سالهی او پیش از بعثت کار دشواری نبود. به همین خاطر قرآن در بسیاری از موارد او را رفیق و همراه معرفی کرده است:
"وما صاحبكم بمجنون" [التكوير/22] و رفيق شما مجنون نيست.
"ما ضل صاحبكم وما غوى" [النجم/2] يار شما نه گمراه شده و نه در نادانى مانده.
این یار و رفیق شماست که عمری در میان شما زندگی کرده است و او را میشناسید و دربارهی خانواده و اصل و نسب او ابهامی ندارید. بشری است که به او اقتدا میکنید. فرشتهی معصوم نیست که قدرت ما ورائی داشته باشد و اقتدا کردن به او از عهدهی بشر خارج باشد. از فرشتگان کسانی هستند که همواره ایستاده به تسبیح مشغولند و کسانی در حال رکوع و گروهی در حال سجود هستند: "يسبحون الليل والنهار لا يفترون" [الأنبياء/20] شبانه روز، بىآنكه سستى ورزند، نيايش مىكنند. اما این پیامبر بشری همانند ماست؛ مانند ما دچار درد و مشکل میشود؛ بیمار میشود و سیر و گرسنه میشود. وقتی آن سه نفر به خانهی همسرانش آمدند و از عبادتش پرسیدند گویی عبادت خود را در برابر عبادت او ناچیز شمردند و گفتند ما کجا و رسول خدا کجا که خداوند گناه گذشته و آیندهاش را بخشوده است. وقتی رفتند یکی گفت من از این پس تمام شب را به نماز خواهم ایستاد و دیگری گفت من تمام روزها را روزه خواهم بود و آخری گفت من از همسرم فاصله خواهم گرفت و دیگر ازدواج نخواهم کرد. رسول خدا از تصمیمشان باخبر شد و آنان را فرا خواند فرمود: شما بودید که چنین و چنان گفتید؟ به خدا سوگند من بیش از شما از خدا میترسم اما هم روزه میگیرم و هم میخورم. نماز میخوانم و هم میخوابم و با زنان آمیزش میکنم؛ هر کس از این روش من روی گرداند از من نیست. پس هر کس از سنت رسول خدا روی بگرداند از او نیست.
در حالی که خردمندترین آنان بود مجنونش لقب داده بودند:
به همین خاطر وقتی به پیامبری مبعوث شد و آن سخنان را دربارهاش گفتند خود میدانستند که دروغ میگویند. گفتند دیوانه است در حالی که میدانستند داناترین و خردمندترین آنان است دلیلش داستان حجر الاسود است.
داستان:
وقتی رسول خدا به سن سی و پنج سالگی رسید – پنج سال پیش از بعثت – قریش برای بازسازی خانهی کعبه که دیوارهایش ترک برداشته بود گرد هم آمدند. در میان قبائل تقسیم کار صورت گرفت و هر یک تعمیر بخشی از آنان را بر عهده گرفتند. وقتی به جای مخصوص حجر الاسود رسیدند دچار اختلاف شدند و هر یک میخواست شرف قرار دادن سنگ در جایگاه ویژه را به خود اختصاص دهد. نزدیک بود کار به جنگ کشیده شود که ابو امیه بن مغیرهی مخزومی از راه رسید و پیشنهاد کرد برای رفع اختلاف حکم انتخاب کنند. برای این کار نخستین کسی که از در مسجد الحرام وارد میشود حکم باشد. همه با این پیشنهاد موافقت کردند و منتظر اولین فرد ماندند. ناگهان رسول خدا وارد شد و مردم هورا کشیدند و گفتند این محمد امین است و ما قبولش داریم. ماجرا را برایش بازگو کردند و فرمود: جامهای بیاورید. جامه را پهن کردند و سنگ را در وسط آن گذاشت و گفت: هر قبیله یک گوشهی آن را بگیرد و با هم بلند کنید. چنین کردند و وقتی سنگ به جایگاه رسید با دست مبارکش آن را سر جایش قرار داد.
همچنین گفته بودند: قرآن را از جانب خود آورده است و این کلام ساخته و پرداختهی ذهن اوست. در حالی که میدانستند او صادق امین است. میگفتند کاهن است در حالی که میدانستند سخنش به سجابندی کاهنان هیچ شباهتی ندارد. گفتند شاعر است در حالی که میدانستند قرآن وزن و قافیهی شعر را ندارد بلکه سخن پروردگار جهانیان است.
برادر و برادرزادهی بزرگوار
پس از سالها وقتی به مکه بازگشت و آنجا را فتح کرد و با یک اشاره میتوانست دستور قتل عام مستحقان قتل را صادر کند به آنان گفت: دربارهی من چه فکر میکنید؟ به نظر شما با شما چه خواهم کرد؟ گفتند: برادر و برادرزادهی بزرگوار ما هستی.
اینان همان کسانی بودند سالها او را ساحر و کاهن و شاعر مینامیدند و میدانستند که پیامبر است و اصل و نسبش را میشناختند.
آیا شما او را به دروغگویی متهم میکنید؟
وقتی بر فراز کوه ابو قبیس ایستاد و پس از سه سال دعوت پنهانی همه چیز را آشکار کرد فرمود ای قریشیان آیا اگر به شما خبر دهم که لشکری در این دره بر شما هجوم خواهد آورد باور میکنید؟ گفتند آری ما هیچ گاه از شما دروغی نشیندهایم. این پاسخشان درست بود واقعا هیچ دروغی از او نشینده بودند.
در گفتگوی طولانی ابوسفیان با هرقل پادشاه روم آمده است که وقتی دربارهی نسب رسول خدا از ابوسفیان پرسید پاسخ داد:
او در میان ما اصل و نسبدار است.
هرقل گفت: پیامبران در میان قوم خود دارای نسب بودهاند.
پرسید: پیش از این آیا شما او را به دروغگویی متهم میکردید؟
گفت: خیر
هرقل گفت: او که به مردم دروغ نگفته است به خدا هم دروغ نخواهد بست.
خدیجه در توصیف اخلاق پیش از بعثت ایشان میگوید
ببنید اخلاق پیش از بعثت پیامبر را؛ وقتی که خداوند به او وحی کرد و برای نخستین بار جبرئیل را دید نمیدانست که او فرشتهی الهی است و از وحی و رسالت خبر نداشت. نگران و پریشان به خانه بازگشت و ماجرا را به خدیجه گفت: بر خود نگران شدم. اگر انسان با تمام دنیا تعارف کند و بخواهد خود را نیکو جلوه دهد نمیتواند در برابر همسرش چنین کند زیرا او بیش از همه از حالش باخبر است. خدیجه گفت: به هیچ وجه! خدا تو را خوار نمیکند؛ تو را پریشان نمیکند. تو صلهی رحم به جا میآوری و راستگو هستی و به بیچارگان و بینوایان کمک میکنی. مهماننواز هستی و در حوادث به یاری مردم میشتابی.
خدیجه این اخلاق کریمه را از همسرش دیده بود و همهی اینها مال پیش از بعثت بود؛ او میدانست محمد کیست و چه اخلاقی دارد. سوگند یاد کرد: به خدا که او تو را رسوا نخواهد کرد... به همین خاطر خدیجه نخستین کسی بود که به او ایمان آورد.
زید بن حارثه
بیایید با هم داستان زید بن حارثه را مرور کنیم:
زید بن حارثه در میان قوم خود بنی کلب آزاد زندگی میکرد تا روزی که مادرش به دیدار خانوادهاش رفت که یکی از قبایل بر آنان یورش بردند و زید را اسیر کردند و در بازار عکاظ فروختند. حکیم بن حزام او را خرید و به عمهاش خدیجه دختر خولید فروخت. وقتی خدیجه با پیامبر اسلام ازدواج کرد زید را به پیامبر بخشید.
زمان گذشت و افرادی از قبیلهی کلب به حج آمدند و زید را دیدند و شناختند. وقتی بازگشتند به پدرش خبر دادند که زید در مکه است. پدر و عمهاش برای آزادی زید راهی مکه شدند و در آنجا با پیامبر اسلام دیدار کردند. از او خواستند زید را به آنان بازگرداند. پیامبر اسلام زید را مخیر کرد و اما زید گفت: من هیچ کس را در برابر تو انتخاب نمیکنم؛ تو به مثابه پدر و مادر من هستی. پدر و عمهی زید تعجب کردند و گفتند: وای بر تو ای زید آیا بردگی را بر آزادی ترجیح میدهی و پدر و عمه و خانوادهات را رها میکنی؟ گفت: آری من از این مرد چیزها دیدهام که هیچ کس را بر او ترجیح نمیدهم. وقتی که پیامبر این صحنه را دید به قسمت حجر کعبه رفت و فرمود: ای قریشیان گواه باشید که زید پسر من است و از من ارث میبرد و از او ارث میبرم. از آن پس به زید بن محمد مشهور شد. سپس چنان که میدانیم پسرخواندگی حرام اعلام شد.
شاهد: قریشیان اخلاق و رفتار پیامبر را میشناختند ممکن است انسان بتواند با گفتار و کردار، خود را در برابر مردم خوب جلوه دهد اما نمیتواند برای چهل سال در میان خانواده و همسر و خدمه خودنمایی کند. سبحان الله این سخن همسرش بود سپس سخن همراهش و آنگاه خادمش. پس این پیامبر از خودتان است و او را میشناسید و شما را میشناسد.
سختیهای شما بر او گران است:
عزیز علیکم: یعنی برای او گران و دشوار تمام میشود؛
عزیز: به معنی غالب است و عزت یعنی غلبه.
معنایش این است چیزی که امت را آزار میدهد بر او گران است.
به همین خاطر خداوند در تصویر این رسالت میفرماید:
فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ على آثَارِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُواْ بهذا الحديث أَسَفاً} [الكهف: 6]
شايد، اگر به اين سخن ايمان نياورند، تو جان خود را از اندوه، در پيگيرى [كار]شان تباه كنى.
در حدیثی از سول خدا آمده است: مثال من مثال کسی است که آتشی میافروزد و وقتی پیرامونش روشن شد پروانهها و حشرات خود را در آن میاندازند. تلاش میکند آنها را دور کند اما به هر طریقی خود را به آتش میرسانند و در آن میافتند. این مثال من و شماست. من شما را محکم گرفتهام که در آتش نیوفتید و فریاد میزنم دور شوید اما شما خود را رها میسازید و در آن میافتید.
از ابوذر غفاری روایت است که فرمود: رسول خدا در حالی ما را ترک کرد که هر پرندهای که در هوا بال میزد چیزی از آن را به ما یاد داد. خود فرموده است: هر آنچه شما را به بهشت نزدیک و از دوزخ دور میکند برای شما بیان کردم.
حریص علیکم: مشتاق شماست:
معنای حرص توجه از صمیم قلب است یعنی به هدایت و راهیابی و سعادت و رستگاری شما بسیار توجه دارد.
بالمؤمنین رؤوف رحیم:
با مؤمنان رؤوف و مهربان است. رأفت یعنی محبت و دلسوزی بسیار.
صبح و شام برای امتش دعا میکرد؛ نخستین دغدغهی همهی ما فرزندان و خانوادهی ماست اما رسول خدا دغدغهی همهی امت را داشت.
عبد الله بن عمرو بن عاص روایت میکند: یک شب کامل در نماز حکایت ابراهیم در قرآن را تکرار میکرد:
"رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ ۖ فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي ۖ وَمَنْ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ"
پروردگارا، آنها بسيارى از مردم را گمراه كردند. پس هر كه از من پيروى كند، بى گمان، او از من است، و هر كه مرا نافرمانى كند، به يقين، تو آمرزنده و مهربانى.
همچنین حکایت قرآن از عیسی را: "إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُكَ ۖ وَإِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ"
اگر عذابشان كنى، آنان بندگان تواند و اگر بر ايشان ببخشايى تو خود، توانا و حكيمى.
میفرمود: پروردگارا دربارهی امت من چه خواهی کرد؟
آنگاه گریه کرد فرمود: ابراهیم و عیسی هر یک برای امت خود دعا کردهاند پس امت من چه میشود؟
رسول خدا یک شب کامل این دو آیه میخواند و دعا میکرد؛ خداوند جبرئیل را فرستاد تا به او خبر دهد که ما از امتت راضی خواهیم شد و تو را ناخرسند نخواهیم کرد.
پیامبر برای عایشه و برای امتش دعا کرد
روزی برای عایشه دعا کرد و فرمود: خدایا گناهان گذشته و آینده و آشکار و نهان عایشه را بیامرز. عایشه از این دعای رسول خدا از شادمانی خندید تا حدی که سرش بر ران رسول خدا افتاد.
فرمود: آیا دعایم تو را خوشحال کرد؟
پاسخ داد: چگونه دعای تو خوشحالم نمیکند.
فرمود: به خدا سوگند این در هر نماز برای امتم این گونه دعا میکنم.
درود و سلام بر تو ای رسول خدا چه در حیات و چه در ممات! که برای ما این گونه دعا میکنی. (بالمؤمنین رؤوف رحیم)
پروردگارا امتم امتم
حتی در سختترین لحظات در هنگام ایستادن در برابر پروردگار متعال که همهی انبیا از هیبت و جلال رب العالمین در بیم و هراس هستند و هر یک برای خود دعا میکنند و مردم را به دیگران حواله میدهند، تا این که نزد رسول خدا میروند. آن وقت است که به زیر عرش میرود و با کلمات بزرگی خدا ثنا و ستایش میکند. سپس پروردگار خطاب به او میفرماید: ای محمد سرت را بلند کند و برای هر کس که میخواهی شفاعت کن که پذیرفته میشود و هر چه میخواهی بخواه که داده میشود. اما او فقط این جمله را بر زبان میراند: امتم امتم.
در این جایگاه حساس برای فرزندان و خانواده و خاصان خود چیزی نمیخواهد بلکه میگوید پروردگارا امتم. خدای متعال میفرماید: ای محمد از امت خود کسانی را بیحساب هستند از در راست بهشت و شرکای امتها را از درهای دیگر وارد کن.
سوگند به کسی که جانم در دست اوست بین دو دروازهی بهشت به اندازهی فاصلهی مکه تا هجر است (شمال جزیرة العرب؛ کشورها قطر و بحرین)
رسول خدا نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان بود و این مهربانی را که یکی از صفات بارز او در تعامل با دیگران بود هیچ وقت فراموش نمیکرد.
اشتیاق پیامبر نسبت به مؤمنانی که آنها را ندیده است
پیش از آن که او را ببینیم و او ما را ببیند اشتیاقش را نسبت به ما بیان میکند. روزی در میان یارانش نشسته بود فرمود: دوست دارم برادرانم را ببینم. گفتند: ای رسول خدا آیا ما برادرانت نیستیم؟ فرمود: شما اصحابم هستید و برادرانم کسانی هستند که هنوز نیامدهاند و من بر سر حوض با آنان دیدار خواهم کرد. پرسیدند: آیندگان امتت را چگونه خواهی شناخت؟ فرمود: اگر کسی یک اسب دست و پا سفید داشته باشد آیا آن را در میان اسبان سیاه نمیشناسد؟ گفتند: آری ای رسول خدا. فرمود: امتم در روز قیامت با چهرههایی که از وضو روشن و نورانی است میآیند و من بر سر حوض با آنان دیدار میکنم.
خداوندا با دستان مبارکش به ما آبی بنوشان که تا ابد تشنگی را احساس نکنیم.
او بهترین معلم و بهترین رفیق بود؛ محبوب قلبها بود.
مهربانی او با مخالفان
بخاری و مسلم از عایشه روایت کردهاند که از پیامبر اسلام پرسید: ای رسول خدا آیا سختتر از احد بر تو گذشته است؟ فرمود: ای عایشه از قوم تو سختیها چشیدهام و بدترین آنها روز عقبه بود که خود را به ابن عبد یالیل بن عبد کلال معرفی کردم - شما میدانید که اهل طائف با پیامبر اسلام چه کردند. او را دنبال کردند و دشنامش دادند و سویش سنگ پرت کردند - فرمود: بازگشتم در حالی که بیهوش بودم و یکباره دیدم که در قرن الثعالب هستم.
فکر کنید چه دردی بر رسول خدا چیره بود که بیش از هفت کیلومتر راه رفت در حالی که از شدت رنج و ناراحتی چیزی را احساس نکرد. آنگاه ابری را دید که بر او سایه افکنده بود. سرش را بالا گرفت جبرئیل را دید که او سلام میکند: السلام علیک یا رسول الله! خداوند سخنت را شنید و فرشتهی کوهها را فرستاد تا هر چه میخواهی به او دستور دهی.
میفرماید: فرشتهی کوهها بر من سلام کرد و فرمود: ای رسول خدا خداوند سخن قومت را شنید و مرا فرستاد تا هر چه میخواهی به من دستور دهی. اگر بفرمایی دو کوه اخشبین (أبو قبيس و قعيقعان( را به هم آورم چنین میکنم.
به خدا قسم اگر رسول خدا از کسانی بود که برای خود انتقام میفت، میتوانست به فرشتهی کوهها دستور دهد تا آن سرهای سخت و جمجمههای سرکش را خرد کند؛ اما هیچ وقت برای خود انتقام نگرفت. وقتی فرشتهی کوهها گفت: دستور بده تا دو کوه اخشبین را درهم فشارم و نابودشان کنم فرمود: من مایهی رحمت و هدایت هستم. ای فرشتهی کوهها چنین مکن من از خدا میخواهم از نسل آنان کسانی بیرون آورد که خدا را میپرستند و برای او شریکی قائل نیستند.
او مایهی رحمت و هدایت بود. این رحمت او بود نسبت به کسانی که سنگبارانش میکردند؛ چون او در مقام دعوتگر بود و دعوت به نرمش و مهربانی نیاز دارد.
طفیل بن عمرو دوسی نزد او آمد و گفت: ای رسول خدا دوس کفر میورزند؛ نفرینشان کن. دستانش را به آسمان بالا برد؛ به خدا قسم اگر نفرین میکرد هلاک میشدند اما او مایهی رحمت بود و دعا کرد: خدایا دوس را هدایت کن و آنان را نزد من بیاور.
خداوند دعای حبیبش را پذیرفت و دوس را به راه راست هدایت کرد و آنان را به مدینه آورد در حالی که طفیل و ابو هریره پیشاپیش آنان بودند.
رسول رحمت برای جهانیان
خدای متعال فرموده است: "وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ رَحْمَة لِّلْعَالَمِينَ" (الأنبياء – 107) ما تو را جز مایهی رحمت برای جهانیان نفرستادیم.
ابن عباس میگوید: رسول خدا مایهی رحمت برای نیکوکار و بدکار بود؛ هر کس به او ایمان آورد رحمت او در دنیا و آخرت کامل میشود:
"وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِيهِمْ وَمَا كَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ" (الانفال:33)
پس رسول خدا رحمت برای همهی جهانیان بود: "وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ"
مسلم در صحیح خود از حدیث ابو هریره آورده است که از پیامبر اسلام خواستند مشرکان را نفرین کند فرمود: من اهل لعن نیستم بلکه برای رحمت و مهربانی مبعوث شدهام. من مایهی رحمت و هدایت هستم.
رحمت پیامبر کامل، فراگیر و جهانی است نه رحمت نژادی که به قوم و رنگ و مذهب تعلق داشته باشد؛ بلکه رحمت برای همهی بشریت است. رحمت عام و خالص برای همهی جهانیان نه رحمت برای عرب یا مسلمان یا شرق یا غرب...
معنای آیهی "لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ" (التوبة 128)
خداوند بر بندگان مؤمنش منت نهاد و پیامبری از میان خودشان برای آنان برانگیخت؛ او را به درستی میشناختند و میتوانستند هر چیزی را از او فرا گیرند و از فرمان او سرپیچی نمیکردند. این پیامبر در نهایت خیرخواهی با آنان برخورد میکرد و منافعشان را میجست.
عزیز علیه ما عنتم: رنجهای آنان بر او دشوار میآمد.
مشتاق هدایت مردم و ایمان مردم بود و شر و بدی برای آنان را ناخوش میدانست و نهایت تلاش را برای دور کردنشان از شر و بدی انجام میداد.
با مؤمنان دلسوز و مهربان بود و حتی بیش از پدر و مادر برای آنان دلسوزی میکرد.
به همین خاطر حق او بر حق سایر مردم مقدم است و بر امت واجب است به او ایمان آورند و تعظیمش کنند.
نظرات