قرآن مملو از داستان گذشتگان مؤمن و كافر است، وسعتی كه به این داستانها اختصاص یافته از وسیعترین مطالب مطرحشده در قرآن است و این یعنی شایسته است كه ما نیز اهتمام بسیاری به این بخش بدهیم.
خداوند میفرماید: (لَقَدْ كَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبَابِ مَا كَانَ حَدِیثًا یفْتَرَى وَلَكِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَینَ یدَیهِ وَتَفْصِیلَ كُلِّ شَیءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ یؤْمِنُونَ)(یوسف: 111)
«به حقیقت در سرگذشت آنان (آنان یعنی یوسف و برادران و دیگر پیغمبران و اقوام ایماندار و بیایمان، درسهای بزرگ) عبرت برای همهی اندیشمندان است. (آن چه گفته شد) یك افسانهی ساختگی و (داستان اصیل انبیای) پیشین را تصدیق و پیغمبران (راستین) را تأیید میكند و (به علاوه) بیانگر همهی چیزهایی است كه (انسانها در سعادت و تكامل خود بدانها نیاز دارند و به همین دلیل مایهی) هدایت و رحمت برای (همهی) كسانی است كه ایمان میآورند.»
هر داستان بیان شده در قرآن در خصوص نبرد میان حق و باطل پندها و عبرتهای قابل استفادهای دارد كه سبب میشود: قلبهای مؤمنین استوار و پابرجا گردد و مشكلات راه بر آنان سهل و آسان شود، همچنین این احساس در ایشان به وجود میآید كه آنان نیز تكرار حلقهای از حلقههای تاریخ بشرند و آن چه برای آنان روی داده چیز تازهای نیست. خداوند میفرماید: (وَكُلًّا نَقُصُّ عَلَیكَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ وَجَاءَكَ فِی هَذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ)(هود: 120)
«این همه از اخبار پیغمبران برتو فرو میخوانیم، كلاً برای این است كه بدان دلت را برجای و استوار بداریم (و در برابر مشكلات تبلیغ رسالت، آن را تقویت نماییم) برای تو در ضمن این (سوره و اخبار مذكور در آن، بیان) حق آمده است (همان حقی كه پیغمبران دیگران را بدان میخواندند) و برای مؤمنان پند و یادآوری مهمی ذكر شده است (كه میتوانند همچون ایمانداران پیشین از آن سود جویند و راه سعادت پویند.)».
چگونه پندها را اقتباس نمایی؟!
كسی كه در داستانهای گذشگان تأمل میكند تطبیق عملی بخشهای نُه مورد قبلی را كه ذكر شد میبیند، در لابهلای این داستانها آثار اسماء و صفات خداوند را میبنیم، مانند آثار صفات قوی و منتقم بودن خداوند: (أَلَمْ تَرَ كَیفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَادٍ * إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ *الَّتِی لَمْ یخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلَادِ * وَثَمُودَ الَّذِینَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ * وَفِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتَادِ * الَّذِینَ طَغَوْا فِی الْبِلَادِ * فَأَكْثَرُوا فِیهَا الْفَسَادَ * فَصَبَّ عَلَیهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذَابٍ * إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ)(فجر: 14-6)
«آیا ندانستهای كه پروردگارت چگونه با قوم عاد رفتار كرده است (و چه بلایی بر سر ایشان آورده است؟). قوم ارم كه صاحب قامتای بلند ستون مانند و (كاخها و خیمههای) ستوندار بودند. كسانی كه همسان ایشان (از نظر پیكر تنومند و كاخهای بلند) باشد در شهرها و كشورها، آفریده و پیدا نشده است و (آیا ندانستهای كه پروردگارت) با قوم ثمود چه كرده است؟ همان قومی كه صخرههای عظیم را در وادی القری (میان مدینه و شام) میبریدند و می تراشیدند (و در دل كوهها خانهها و كاخها میساختند.) و (آیا خبر نداری كه پروردگارت) با فرعون چه كرده است؟ فرعونی كه دارای (ساختمانهای محكم و استواری به شكل) میخها(ی وارونه هم چون هرم) بود. اقوامی كه در شهرها و كشورها طغیان و سركشی كردند و در آن جاها خیلی فساد و تباهی به راه انداختند. لذا پروردگار تو تازیانهی عذاب را بر سر ایشان فرو ریخت (و شلاق عذاب را پیای بر آنان فرود آورد.) مسلماً پروردگار تو در كمین (مردمان و مترصد اعمال ایشان است.»
آثار صفات عزیز و قهار: (وَأَرَادُوا بِهِ كَیدًا فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَخْسَرِینَ) (انبیا: 70)
«آنان خواستند كه ابراهیم را با نیرنگ خطرناكی نابود كنند ولی ما ایشان را زیانبارترین مردم نمودیم (چرا كه نیرنگشان نگرفت و حتی سبب ذلت نمرود و نمرودیان گردید و انگیزهی ایمان آوردن مردمانی گشت.)».
آثار صفت قدرت و توانایی: (قَالَ رَبِّ أَنَّى یكُونُ لِی غُلَامٌ وَكَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِیا * قَالَ كَذَلِكَ قَالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَی هَینٌ وَقَدْ خَلَقْتُكَ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ تَكُ شَیئًا)(مریم: 9-8)
«(زكریا) گفت: پروردگارا! چگونه مرا پسری خواهد بود با این كه همسرم نازاست و من نیز به غایت پیری رسیدهایم و افتاده و فرتوت شدهام؟! فرمود: (مطلب) همینگونه است (پیام داده است) پروردگار تو گفته است كه این كار برای من (كه خدایم و از هیچ، همه چیز را آفریدهام و از جمله خودِ) تو را كه قبلاً هیچ نبودی، هستی بخشیدهام! آسان است.»
از خلال همین داستانها با انسان آشنا میشویم، آن هم زمانی كه زمام نفسش را رها كرده و با آن مجاهده نكرده و تزكیه نمینماید: (فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ فَقَتَلَهُ)(مائده: 30)
«پس نفس (سركش) او تدریجاً كشتن برادرش را در نظرش آراست و او را مصمم به كشتن كرد و (عاقبت به ندای وجدان گوش فرا نداد و) او را كشت و از زیانكاران شد (و هم ایمان و هم برادرش را از دست داد!).»
از مواردی كه در خلال این داستانها میتوان بدان توجه نمود: نقش شیطان و چگونگی گمراهشدن بسیاری از مردم در طول تاریخ، توسط اوست: (وَإِذْ زَینَ لَهُمُ الشَّیطَانُ أَعْمَالَهُمْ وَقَالَ لَا غَالِبَ لَكُمُ الْیوْمَ مِنَ النَّاسِ وَإِنِّی جَارٌ لَكُمْ فَلَمَّا تَرَاءَتِ الْفِئَتَانِ نَكَصَ عَلَى عَقِبَیهِ وَقَالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنْكُمْ إِنِّی أَرَى مَا لَا تَرَوْنَ إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ وَاللَّهُ شَدِیدُ الْعِقَابِ)(انفال:48)
«(به یاد آور) زمانی را كه اهریمن (با وسوسههای خود) اعمالشان را در جلو دیدگانشان میآراست و میگفت: امروز هیچكس نمیتواند بر شما پیروز شود و من هم پیمان و یاور شما هستم. اما هنگامی كه دو گروه (مؤمنان و كافران) همدیگر را دیدند (و رویاروی شدند) بر پاشنههای خود چرخید (و از عهد و پیمان خود دست كشید) و گفت من از شما بیزار و گریزانم من چیزی را میبینم كه شما نمیبینید. من از خدا میترسم؟ چرا كه خدا سخت كیفردهنده و مجازات كننده است.»
از لابهلای این داستانها آفرینش خود را به یاد میآوریم و این كه چرا به دنیا آمدیم و با نحوهی امتحان در آن آشنا میشویم. در داستان قارون شخصی را میبینم كه نسبت به قدرت و ثروتش فریفته شده و هنگامی كه دلسوزانی او را پند میدهند كه این آزمایشی از جانب خداست و نشانهی كرامت و شخصیت نیست در جواب میگوید: (اِنَّمَا اُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِنْدِی) (قصص: 78)
«این مال در سایهی آگاهی و دانشی كه دارم به من داده شده است (و مرا فراهم گشته است، خودم آن را به دست آوردهام و خودم هم میدانم چگونه آن را مصرف كنم).»
چه اتفاقی برایش افتاد؟ (فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا كَانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ ینْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَمَا كَانَ مِنَ الْمُنْتَصِرِینَ)(قصص:81)
«سپس ما او را و خانهاش را به زمین فرو بردیم و گروه و دستهای نداشت كه او را در برابر خدا یاری دهند (و وی را از عذاب الهی برهانند) و خود نیز نتوانست خویشتن را كمك كند.»
در داستان سلیمان (ع) چهرهی مؤمنی را میبینیم كه با هر آن چه خداوند بدو ارزانی میدارد تعاملی درست و صحیح دارد: (قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِیكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یرْتَدَّ إِلَیكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیبْلُوَنِی أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَنْ شَكَرَ فَإِنَّمَا یشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِی كَرِیمٌ)(نمل:40)
«كسی كه علم و دانشی از كتاب داشت گفت: من تخت (بلقیس) را پیش از آن كه چشم برهم زنی، نزد تو خواهم آورد! هنگامی كه سلیمان تخت را پیش خود آماده دید گفت: این از فضل و لطف پروردگار من است. (این همه قدرت و نعمت به من عطا فرموده است) تا مرا بیازماید كه آیا شكر (نعمت) او را به جا میآورم یا ناسپاسی میكنم؟ (هر كس كه سپاسگزاری كند تنها به سود خویش سپاسگزاری میكند و هركس كه ناسپاسی كند)، پروردگار من بینیاز (از سپاس او و) صاحب كرم است (و سفرهی كریمانهی انعام خود را از شكرگزار و ناشكر قطع نمیكند.).»
داستانهای گذشتگان تأكیدی است بر وظایف ما نسبت به خداوند، وظایفی همچون طلب بخشش نمودن از خداوند و توكل بدو، مانند این سخن: (وَیا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیهِ)(هود:52)
«ای قوم من! از پروردگارتان آمرزش (گناهان و لغزشهایتان) را بطلبید و به سوی او برگردید».
و این سخن: (إِنِّی تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّی وَرَبِّكُمْ)(هود:56)
«من بر خدا تكیه كردهام كه پروردگار من و پروردگار شماست.»
همچنین حقوق بندگان نسبت به هم: (أَوْفُوا الْكَیلَ وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِینَ * وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِیمِ)(شعرا:182-181)
«پیمانه را به كمال و تمام بپردازید و از زمرهی كمدهندگان (جنس به مردم و كاهندگان اموالشان) نباشید. و با ترازوی درست (اشیا و اجناس را) بكشید.»
در این داستانها سنتها و قوانین الهی را میبینیم این قوانین در زمان مناسبی كه خدا برای آن مشخص نموده اجرا میگردد: (فَلَمَّا فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ الرَّوْعُ وَجَاءَتْهُ الْبُشْرَى یجَادِلُنَا فِی قَوْمِ لُوطٍ * إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُنِیبٌ * یا إِبْرَاهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَإِنَّهُمْ آتِیهِمْ عَذَابٌ غَیرُ مَرْدُودٍ)(هود:74-76)
«هنگامی كه خوف و هراس از ابراهیم دور شد و مژدهی (تولد فرزند) بدو رسید، (دلش به حال قوم لوط سوخت و با فرشتگان) ما (شروع) به مجادله (و گفت و گو) دربارهی (هلاك) قوم لوط رد. واقعاً ابراهیم بسی بردبار و آهكشنده و توبهكار بود. (فرشتگان به او گفتند:) از این (جدال و درخواست رحمت برای قوم لوط) دست بكش. فرمان پروردگارت (دربارهی هلاكت ایشان) شرف صدور یافته است و به طور قطع عذاب بدیشان میرسد و (با جدال و التماس تو) برگشت ندارد.»
در این داستانها اجرای عملی قوانین اجتماعیای كه خداوند با آنها بر زندگی حكمرانی مینماید، وجود دارد در این سخن خداوند بیندیش كه در آن سنتی از سنتهای خود را برای ما ارائه میدهد: (ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یكُ مُغَیرًا نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى یغَیرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ)(انفال:53)
«این بدان خاطر است كه خداوند هیچ نعمتی را كه به گروهی داده است تغییر نمیدهد مگر این كه آنان حال خود را تغییر دهند (و دیگر شایستگی نعمت خدا را نداشته باشند و بلكه سزاوار نقمت گردند) و بیگمان خداوند شنوای (اقوال و) آگاه (از افعال مردمان) است.»
بلافاصله در آیهی بعدی به عنوان نمونه در داستانهای گذشتگان، اجرای عملی این سنت را بیان میدارد: (كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذَّبُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ فَأَهْلَكْنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَكُلٌّ كَانُوا ظَالِمِینَ)(انفال:54)
«(اینان رفتار و كردار زشتی دارند و در انكار آیات و تكذیب رسالت پیغمبران خدا، كار و بارشان) همچون كاروبار قوم فرعون و كسانی است (از قبیل قوم نوح و عاد و ثمود) كه پیش از ایشان میزیستند و آیات پروردگار خود را تكذیب میكردند، پس ما ایشان را به سبب گناهانشان (با صاعقههای جانگداز و بادهای خانمانبرانداز و چیزهای دیگر) نابود كردیم و قوم فرعون را در آب غرق نمودیم و همهی (این فرقهها به خود) ستم كردند (چرا كه خویشتن را در معرض عذاب الهی قرار دادند و سعادت سرمدی را به شقاوت ابدی تبدیل كردند.)».
از لابهلای این داستانها برایمان روشن میگردد شبهاتی را كه تكذیبكنندگان بدان دامن میزنند مشابه همانهایی است كه در طول تاریخ بیان گردیده: (فَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنَا قَالُوا لَوْلَا أُوتِی مِثْلَ مَا أُوتِی مُوسَى أَوَلَمْ یكْفُرُوا بِمَا أُوتِی مُوسَى مِنْ قَبْلُ قَالُوا سِحْرَانِ تَظَاهَرَا وَقَالُوا إِنَّا بِكُلٍّ كَافِرُونَ)(قصص:48)
«هنگامی كه قرآن از سوی ما به پیش ایشان فرستاده شد گفتند: چه خوب بود اگر همان چیزهایی كه به موسی داده شده بود (كه قلب عصا به اژدها و ید بیضا و نزول كتاب یكجاست) بدو داده میشد. مگر در گذشته چیزهایی را انكار نكردند كه به موسی داده شده بود؟ (این بهانهجویان) گفتند: این دو (كتاب تورات و قرآن) جادوهایی هستند كه یك دیگر را پشتیبانی و تأكید مینمایند و گفتند: ما هیچكدام را قبول نداریم. (و منكر هر دو هستیم.).»
در همین داستانها در مییابیم كه هستی در تعامل با ماست؛ آسمان و زمین بر مرگ نیكان میگریند و بر مرگ ستمگران نمیگریند: (فَمَا بَكَتْ عَلَیهِمُ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ وَمَا كَانُوا مُنْظَرِینَ)(دخان:29)
«نه آسمان بر آنان گریست و نه زمین، نه بدیشان مهلتی داده شد (تا چند صباحی بمانند و توبه كنند و به جبران گذشتهها بپردازند.).»
گویی سخن مورچهای را میشنویم كه با دیگر مورچهها سخن میگوید و پیامبر خدا حضرت سلیمان (ع) آن را می شنود، با هدهد همآوا میگردیم كه به خاطر دین خدا غیرتمند میگردد آن هم زمانی كه میبیند قومی به جای خداپرستی، آفتاب را پرستش مینمایند.
سؤال و جواب:
بعد از پایان سخن در مورد این ده بخش از هدایت ربانی سؤالی باقی میمایند كه نیازمند پاسخ است، سؤال اینست: آیا قرآن فقط دربرگیرندهی این ده موردی است كه من بیان داشتم؟ و آیا میتوانیم موارد دیگری بدان اضافه نماییم؟
آری... میتوانیم موارد دیگری اضافه نماییم، هدف سخن من از مطالب گفته شده در صفحات پیش محصور كردن هدایت در این بخشها نبود، كسی كه مورد یا موارد دیگری را بیابد میتواند به آنها اضافه نماید. خداوند یاریگر بندگان است.
نظرات