این مرحله‌ی واپسین در سوره‌، در آن صفحات مشخّصه‌، و ارکان و اصول ویژه‌ی «‌بندگان خداوند مهربان‌) برجسته نشان داده می‌شود. انگار بندگان خوب خداوند مهربان، چکیده‌ی بشریّت در پایان پیکار طولانی میان هدایت و ضلالت هسـتند.
انکار آنان برجای مانده‌ی نبردی می‌باشند که میان انسانهای منکر و دشمن خدا، و میان پیغمبرانی درگرفته است‌ که هـدایت را با خود برای بشریّت به ارمغان آ‌ورده‌اند. گوئی بندگان خوب خدای مهربان‌، ثمره‌ی پاک و تازه آن جهاد سخت و دراز، و حاصل د‌لجوئی آسایش بخشی از حاملان هدایت در برابر رنجها و دشواریهای انکار و سرسختی و رویگردانی هستند که از کافران و مشرکان دیده‌اند. در درس پیشین گذشت ‌که مشرکان تجاهل می‌کردند و نام «‌رحمان‌» را انکار می‌نمودند. هـم اینک اینان بندگان خوب خدای رحمان و مهربانند. آن‌ کسانیند که خدای رحمان و مهربان را می‌شناسند، و سزاوار این هستند که به خدا نسبت داده شوند و بندگان او بشمار آیند. هان‌! هم اینک این ایشانند که با صفات مشخّصه‌ی خود، و با ارکان و اصول اعتقاد درونی و رفتار بیرونی و کردار زندگانیشان معرّفی می‌شوند. آهای‌! این آنانند که به عنوان نمونه‌ی زنده و واقعی جماعتی معرّفی می‌گردند که اسلام همچو‌ن جماعتی را می‌خواهد، و به عنوان نمونه انسانهائی معرّفی می‌شوند که اسلام می‌خواهد با تربیت استوار خود آنان را پـدید آورد. آنان ‌کسانیند که سزاوار این هستند که خدا در زمـین بدیشان توجّه فرماید و اهمّیّت بدهد، و عنایت خویش را شامل ایشان نماید. چه انسـانها همه ‌کوحکتر و ناچیزتر از آن هستند که خدا بدیشان توجّه فرماید و اهمّیّت بدهد، اگر همچو‌ن جماعتی در میان آنان نباشد، و همچون جماعتی با تضرّع و دعا رو به خدا نکند.
*
(وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَاماً) (63)
و بندگان (‌خوب خدای‌) رحمان کسـانیند که آرام (‌و بدون غرور و تکبّر) روی زمین راه می‌روند (‌و تواضع در حرکات و سکنات ایشان و حتّی در راه رفتن آنان آ شکار است‌)‌. و هنگامی که نادانان ایشان را مخاطب (‌دشنامها و پد و بیراه‌های خود) قرار می‌دهند، از آنــان روی می‏‎گرداند و به ترک ایشان می‌گویید.
هان‌! هم اینک این نخستین نشانه ا‌ز نشانه‌های بندگان خدا‌ی مهربان است‌: آنان ساده و آسوده خاطر روی زمین راه می‌روند. در راه رفتن ایشان تکلّف و تصنّع نیست‌. در راه رفتن آنان تکبّر و باد به غبغب انداختن نیست‌. در راه رفتن آنان رویگردانی و نابسامانی یا مردگی و سست عنصری نیست‌. راه رفتن بسـان هر حرکتی بیانگر شخصیّت‌، و نمایاننده‌ی احساسات و عواطف و خرد و بینشی است ‌که در درونها جایگزین و مستقرّ است‌. کسی ‌که راست و درست و جدّی و هدفدار باشد، صفات و خصال خود را در راه رفتن خـویش نشان می‌دهد. را‌ست و درست و جـدّی و هـدفدار راه می‌رود. وقار و آرامش خویشتن را می‌پاید، و جدّی و توانائی خویش را می‌نماید. معنی این بخش:
(یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً).
آرام (‌و بدون غرور و تکبّر) روی زمین راه می‌روند (‌و تواضع در حرکات و سکنات ایشان و حتّی در راه رفتن آنان آشکار است‌).
این نیست ‌که مردنی و سر به زیر راه می‌روند، و شل و ول و سست و ضعیف حرکت می‌کنند و می‌روند، آن گونه ‌که برخی از مردمان چنین می‌فهمند از میان آن کسانی ‌که می‌خواهند اظهار پرهیزگاری و نیـکوئی کنند و به تقوا و صلاح تظاهر نمایند! این بیغمبر خدا -صلّی الله علیه و آله و سلّم- است‌، وقتی ‌که راه می‌رفت به جلو خم می‌شد، و در راه رفـتن از هـمه‌ی مردمان تندتر و زیباتر و باوقارتر می رفت. ابوهریره می‌گوید: چیزی را زیباتر از پیغمبر خدا -صلّی الله علیه و آله و سلّم- ندیده‌ام‌. انگار خـورشید در چهره‌ا‌ش می‌درخشده و کسی را در را‌ه رفتن تندتر و چابک‌تر از پیغمبر خدا -صلّی الله علیه و آله و سلّم- ندیده‌ام‌. انگار زمین زیـر پـای او درهم نوردیده می‌شود. ما خویشن را به هنگام رفتن با او به زحمت می‌انداختیم‌، ولی او معمولی و بدون توجّه راه خود را می‌پیمود. علی پسر ابوطالب رضی الله عنه می‌گوید: وقتی ‌که پپیغمبر خدا -صلّی الله علیه و آله و سلّم- راه می‌رفت به سوی جلو خم می‌شد، انگار سر در نشیب می‌نهد و از سرا‌شیبی پائین می‌رود. در روایت دیگری می ‌فرماید: انگار از سربالائی به پائین می‌رود... همچون رفتنی رفتن افراد با عزم و اراده و دلیر است‌.[1]
بندگان خوب خدای مهربان‌، در جـدّی بودن و وقار داشتن و اراده‌ی کاری ‌کردن‌، هم و غم خود را متوجّه کارهای مهمّ و بزرگی می‌کنند. به نادانی نادانان اهمّیّت نمی‌دهند و گوششان به بی‌خردان بدهکار نمی‌باشد. دل خود را و وقت خود را و جدّ و جهد خود را صرف درگیری و ستیز و پیکار با دیوانگان و نادانان نمی‌کنند. خوشتن را از یاوه‌گویی و بدزبانی و یاوه گویان و بدزبانان والاتر می‌دانند و از اشخاص ویلان و سرگردان در بیابان گمراهی دوری می‌گزینند:
(وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَاماً) (63)
و هنگامی که نادانان ایشان را مخاطب (‌دشنامها و بد و پیراه‌های خود) قرار می‌دهند، از آنان روی می‏‎گرداند و به ترک ایشان می‌گویند.
به ترک نادانان به سبب ضعف و ناتوانی نمی‌گویند، بلکه خویشتن را برتر و والاتر از ا‌یشان می‌شمارند. از روی عجر و درماندگی ایشان را ترک نمی‌کنند، بلکه با داشتن قدرت و قوّت به همچون ‌کاری دست می‌یازند. آنان وقت خود را و جدّ و جهد خود را بالاتر از این می‌گیرند و می‌دانند که آنها را صرف چیزی کنند که سزاوار شخص بزرگواری نیست‌ که از یاوه‌گوئی و بدزبانی می‌پرهیزد، و خود را سرگرم چیزی می‌کنند که مهمّ ‌تر و بزرگتر و بالاتر ا‌ز این چیزها است‌.
*
روز ایشان با مـردمان ا‌ست‌، و امّا شب ا‌یشان با پرهیزگاری و خدا را در نظر داشتن‌، و جلال و عظمت او را احساس ‌کردن‌، و ترس و هراس از عذاب او به دل داشتن می‌گذرد:
وَالَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَقِیَاماً (64) وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَاماً (65) إِنَّهَا سَاءتْ مُسْتَقَرّاً وَمُقَاماً (66) 
و کسانیند که (‌بخش قابل ملاحظه‌ای از شب‌، و گاهی تمام‌) شب را با سجده و قیام به رور می‌آورند (‌و با عبادت و نماز سپری می‌کنند)‌. و کسانیند که پیوسته می‌گویند: پروردگارا! عذاب دوزخ را از ما بـدور دار. چرا که عذاب آن (‌گریبانگیر هر کس که شد از او) جدا نمی‏گردد ا‌و تا ابد ملازم وی می‌شود)‌. بی‏گمان دوزخ بدترین قرارگاه و جایگاه است‌.
تعبیر قرآنی سجده و قیام نماز را برجسته می‌نمایاند تا حرکت بندگان خوب خدای مهربان را به تصویر بکشد که چگونه در دل شب بدان‌گاه‌ که مردمان در خواب هستند آنان به نماز ابستاده‌اند و شب را با سجده و قیام برای پروردگار خود به سر می‌برند، و تنها رو به سوی پروردگارشان می‌دارند، و فقط برای او برمی‌خیزند، و فقط برای او سجده می‌برند. آنان مردمانی هستند که دست از خواب آسایش بخش و خوش می‌کشند، و به انجام چیزی می‌پردازند که فرح افزاتر و خوشایندتر از آن است‌. آنان رو به پروردگار خود می‌دارند، و جانها و اندامهایشان را سرگرم پرستش او می‌کنند. مردمان به خوا‌ب ناز فرو رفته‌اند، ولی آ‌نان برا‌ی خدای خود برپای می‌ایستند و به درگاه بی نیاز سجده مـی‌برند. مردمان بر زمین می‌افتند و دل به زمین می ‌دهند، امّا آنان به عرش خداوند مهربان چشم می‌دوزند، و به آستانه‌ی خداوند بزرگ و سترگ می‌نالند.
آنان در قیام و در سجود و در چشم دوختن و در دل دادن و جان آویزه‌ی آستان یزدان ‌کردن‌، دلهایشان لبریز از تقـوا و پرهیزگاری و پر از تـرس و هـراس از عذاب دوزخ می‌گردد. می‌گویند:
رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَاماً (65) إِنَّهَا سَاءتْ مُسْتَقَرّاً وَمُقَاماً (66) 
پروردگارا! عذاب دوزخ را از ما بدور دار. چرا که عذاب آن (‌گریبانگیر هر کس که شد از او) جدا نمی‏گردد (‌و تا ابد ملازم وی می‌شود)‌. بی‏گمان دوزخ بدترین قرارگاه و جایگاه است‌.
آنان که دوزخ را ندیده‌اند، ولیکن ایشان به وجود آن ایمان آورده‌ا‌ند‌، و شکل آن را پیش خود مجسّم داشته‌اند برابر آنچه در قرآن مجید آمده است و بر زبان پیغمبر -صلّی الله علیه و آله و سلّم- بزرگوار خدا رفته است‌. این هراس بزرگوارانه ثمره‌ی ایمان عمیق و ثمره‌ی تصدیق است‌. آنان رو به درگاه پرورودگارشان با تـضرّع و زاری و با خشوع و خـضوع مـی‌دارنـد و عاجزانه درخواست می‌نمایند که عذاب دوزخ را از ایشان بدور دارد. این که شب را با سجده بردن و بر پا ایستادن برای پروردگارشان بسر می‌برند بدیشان اطمینان نمی‏‎بخشد و مطمئنّشان نمی‌سازد. آ‌نان عمل و عبادتشان را جدای از تقوائی می‌دانند که در دل و درونشان در غوغا و گشت و گذار است‌. ایشان در عبادت خود حفظ از آتش و امان از دوزخ را نمی‌بینند، اگر فضل و لطف و گذشت و بزرگواری و رحمت خدا ایشان را درنیابد، و عذاب دوزخ را از آنان دور نگرداند.
تعبیر قرآنی می‌رساند که انگار دوزخ یقه‌ی هر کسی را می ‌گیرد، و بر سر راه هر انسانی قرار دارد. دهان خود را گشوده است‌، و می‌خواهد که بقاپد و قورت بدهد. دستهایش را باز کرده است و می‌خواهد که اشخاص دور و نزدیک را بگیرد! بندگان خوب خداوند مهربان کسانیند که شب را با سجده و قیام برای پروردگارشان بسر می‏‎برند. از دوزخ می‌ترسند و به ترس و هراس مـی‌افتند. به درگاه پروردگارشان ناله و زاری سر می‌دهند و تضرّع کنان درخواست می‌نمایند که پروردگارشان عذاب دوزخ را از ایشان برگرداند، و آنان را ا‌ز دست یازیدن دوزخ و سر راه ‌گرفتن آن بر ایشان بپاید و رستگارشان نماید!
تعبیر سخنانشان لرزان است‌، در آن حال کـه آنان از ترس و هراس به درگاه پروردگارشان می‌نالند و افغان می کنند:
(إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَاماً) (65)
قطعاً عذاب آن (‌گریبانگیر هر کس که شد از او ) جدا نمی‏گردد (‌و تا ابد ملازم وی می‌شود(.
عذاب دوزخ ملازم دوزخیان می‌گردد و از ایشان دور نمی‌شود و دست برنمی‌دارد، و به ترک آنان نمی‌گوید و ول‌کن نیست‌. این هم چیزی است ‌که عذاب دوزم را هراس‌انگیز و ترسناک و زشت می‌گرداند.
إِنَّهَا سَاءتْ مُسْتَقَرّاً وَمُقَاماً (66) 
بی‏گمان دوزخ بدترین قرارگاه و جایگاه است‌.
آیا بدتر از دوزخ مکانی یافته می‌شود که انسان در آنجا جای بگیرد و اقامت بگزیند؟ آخر دوزخ ‌که آتش است‌، کی جای جایگزین شدن و اقامت گزیدن است‌؟ کی دوزخ جای اقامت است‌، دوزخی ‌که دوزخیان را در آن بالای زبانه‌ی آتش شب و روز می‌گردانند؟‌!
بندگان خوب خدا‌ی مهربان در زنـدگانی خود نمونه‌ی قصد و هدف داشتن‌، و اعتدال و میانه روی نمودن، و هماهنگی و هماوائی ورزیدن هستند: ’
(والذین إذا أنفقوا لم یسرفوا ولم یقتروا , وکان بین ذلک قواما)
و کسانیند که به هنگام خرج کردن (‌مال بـرای خـود و خانواده‌) نه زیاده‌روی می‌کنند و نه سخت‌گیری، و بلکه در میان این دو (‌یعنی اسراف و بخل‌، حدّ) میانه‌روی و اعتدال را رعایت می‌کنند.
این هم نشانه‌ی اسلام است‌، نشانه‌ای ‌که اسلام آن را در زندگانی افراد و گروه‌ها پیاده می‌کند، و در تربیت ‌کردن و قانونگذاری نمودن متوجّه آن است‌، و ساختار بنیاد خود را سراسر بر هماهنگی و همآوائی و اعتدال و میانه روی استوار و پایدار می‌سازد.
با وجود اعتراف اسلام به مالکیّت مقیّد فردی‌، مسلمان آزاد نیست هر آن گونه ‌که خود بخواهد اموال و دارائی خاصّ خود را خرج و صرف ‌کند، بدان‌گونه ‌که حال و وضع چنین است در سیستم سرمایه ‌داری‌، و درمیان همه‌ی ملّتهائی ‌که قانون الهی در همه‌ی میدانها و در همه زمینه‌ها بر آنان حاکم نبوده و فرمان نمی‌راند. بلکه سخص مسلمان‌، مقیّد به اعتدال هم در زیاده روی و هم در سختگری است‌. چرا که زیاده ‌روی در خرج و صرف ا‌موال و دارائی‌، جان و مال و جامعه را بـه تباهی می‌کشاند، و سختگیری و تنگچشمی در خرج و صرف اموال و دارائی همانند زیاده‌روی از یک سو بیفائده گذاشتن اموال و دارائی‌، و محروم کردن صاحب آن از بهره‌وری و استفاده بردن از ثروت شخصی است‌، و از دیگر سو بازداشتن جامعه از دسترسی بـدان اموال و دارائی و سود بردن از آن است‌. اموال و دارائی ابزار کار اجتماعی برای پیاده ‌کردن و تحقّق بخشیدن خدمات اجتماعی است‌. زیاده روی در خرج و صرف اموال و دارائی‌، و بخل و تنگ‌چشمی در خرج و صرف اموال و دارائی‌، هر دو تا در محیط اجتماعی و در جولانگاه اقتصادی‌، نقص و خلل بوجود می‌آورند. زندانی کردن و استفاده نکـردن از اموال و دارائی بحرانهائی را بوجود می‌آورد، و بسان آن‌، بـدون حساب و کتاب گشاده دستی ‌کردن و ریخت و پاش نمودن هـم بحرانهای نابهنجاری را به دنبال دارد. گذشته از همچون بحرانهائی‌، فساد قلوب و تباهی اخلاق را ایجاد می‌کند. اسلام که در صدد سرو سامان دادن این‌ گوشه از زندگی است‌، از اصلاح دل و درون فرد می‌آغازد، و بدین منظور میانه روی را نشانه‌ای از نشانه‌های ایمان قرار می‌دهد:
(وکان بین ذلک قواما).
در میان این دو (‌یعنی اسراف و بخل‌، حدّ) میانه‌روی و اعتدال را رعایت می‌کنند.
*
نشانه‌ی دیگری از نشانه‌های بندگان خوب خدای مهربان این است که آنان برای خدا انباز قرار نمی‌دهند، و از کشتن انسان دوری می‌گزینند، و از زنا می‌پرهیزند. اینها گناهان بزرگی و زشتی هستند که عذاب دردناک را به دنبال دارند:
(والذین لا یدعون مع الله إلها آخر , ولا یقتلون النفس التی حرم الله إلا بالحق , ولا یزنون. ومن یفعل ذلک یلق أثاما. یضاعف له العذاب یوم القیامة , ویخلد فیه مهانا. إلا من تاب وآمن وعمل عملا صالحا , فأولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات , وکان الله غفورا رحیما. ومن تاب وعمل صالحا فإنه یتوب إلى الله متابا). 
و کسانیند که با الله‌، معبود دیگری را به فـریاد نمی‌خوانند و پـرستش نمی‌نمایند ، و انسانی را که خداوند خونش را حرام کرده است‌، به قتل نمی‌رسانند مگر به حقّ‌، و زنا نمی‌کنند. چرا که هر کس (‌یکی از) این (‌کارهای ناشایست شرک و قتل و زنـا) را انجام دهد، کیفر آن رامی‌بیند. (‌کسی که مرتکب یکی از کارهای زشت و پلشت شرک و قتل و زنا شود) عذاب او در قیامت مضاعف می‏‎گردد، و خوار و ذلیل، جاودانه در عذاب می‌ماند، مگر کسی که توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، که خداوند (‌گناهان چنین کسانی را می‌بخـشد) و بدیها و گناهان (‌گذشته‌ی‌) ایشان را به خوبیها و نیکیها تبدیل می‌کند، و خداوند آمرزنده و مهربان است (‌و نه تنها که سیّئات را می‌بخشد، بلکه آنها را تبدیل به حسنات می‌نماید. آخر) کسی که توبه کند و کار شایسته انجام دهد، کاملاً به سوی خدا باز می‏‎گردد (‌و تبدیل سیّئات به حسنات تعجّبی ندارد. زیرا کار خدا بی‌مثال‌، و پاداش خدا بـی‌حساب و دریای مهرش بی‌کران است).
یکتاپرستی و خدا را به یگانگی شناختن‌، اساس ایـن عقیده است‌، و دوراهه‌ی جدائی آشکار استوار و سهل و ساده میان این عقیده‌، و میان ییچیدگی و کجروی و گره خوردگی‌ای است که سیستم شایسته و نظـام بایسته‌ای برای زندگی بر آن برقرار و پایدار نمی‌ گردد.
پرهیز کردن از کشتن انسان - مگر به حقّ - دو راهه‌ی جدائی میان زندگی اجتماعی ایمن و مطمئنّی است ‌که زندگی بشری در آن مورد احترام قرار می‌گیرد و بدان ارزش داده می‌شود، و میان زندگی جنگلها و غارهائی است ‌که ‌کسی در آن برجان خویشتن ایمن نیست و به کاری یا ساختاری اطمینان خاطر ندارد.
پرهیز از زنا نیز دو راهه‌ی جدائی میان زندگی پاکی است که انسان در آن احساس می‌کند که از احساس زمخت حیوانی اوج ‌گرفته است‌، و احساس می‌کند که نزدیکی با جنس مقابل هدف والاتری از فرونشاندن آتش هوس گوشت و خون دارد، و میان زندی پست و زمختی است ‌که نرها و ماده‌ها در آن قصد و هدفی جز ارضاء غریزه‌ی هو‌ا و هوس ندارند.
به خاطر این ‌که این سه صفت‌، دو راهه‌ی جدائی میان زندگی شایسته‌ی انسان بزرگوار در پیشگاه دادار، و دو راهه‌ی جدائی میان زندگی‌ کم بها و زمخت و فرو افتاده به پرتگاه حیوان است‌، خدا‌وند آن سه صفت را در ردیف صفتهای بندگان خوب خدای مهربان ذکر کرده است‌، بندگان خوبی ‌که والاترین و بزرگوارترین انسانها در پیشگاه خدا هستند. بر این صفات پیرو تهدید آمیز شدیدی را آورده است‌:
(ومن یفعل ذلک یلق أثاما).
هر کس (‌یکی از) این (‌کارهای ناشایست شرک و قتل و زنا) را انـجام دهد، کـفر آن رامی‌بیند.
«اثام‌» به معنی عقاب و عذاب است‌. این عقاب و عذاب را با ما بعد خود، تفسیر و تبیین ‌کرده است‌: 
(یضاعف له العذاب یوم القیامة , ویخلد فیه مهانا).
)کسی که مرتکب یکی از کارهای زشت و پلشت شرک و قتل و زنا شود) عذاب او در قیامت مضاعف می‏‎گردد، و خوار و ذلیل، جاودانه در عذاب می‌ماند.
تنها عذاب مضاعف هم نیست‌، بلکه خواری و ذلّت هم در میان است که خود سخت‌تر و دردناک‌تر از عذاب است.
آن‌گاه روند قرآنی درگاه توبه را بر روی کسـی باز می‌کند که می‌خواهد از این سرنوشت بـد، با توبه و ایمان درست و با عمل صالح نجات پیدا کند و رستگار شود:
(إلا من تاب وآمن وعمل عملا صالحا).
مگر کسی که توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد. 
خداوند به توبه کنندگان مؤمن و کارآ وعـده می‌دهد بدیهائی را که پیش از توبه انجام داده‌اند، به نیکیهائی تبدیل ‌گرداند که بعداً انجام می‌دهند، و آن نیکیها را بر نیکیهای تازه‌ی ایشان بیفزاید.[2]
خداوند (‌گناهان چنین کسانی را می‌بخشد) و بدیها و گناهان (‌گذشته‌ی‌) ایشان را به خوبیها و نیکیها تبدیل می‌کند.
این هم فیض و برکتی از عطاء خدا است ‌که در مقابل عملی از اعمال بنده بدو داده نمی‌شود. بلکه تنها بدان خاطر بدو ارمغان می‌گردد که راهیاب شده است و از گمراهی برگشته است و خود را در پناه قرق خدا داشته است‌، و به خدا پناه آورده است‌، - از آن که به گریزپائی و گمراهی افتاده است‌.
(وکان الله غفورا رحیما).
و خداوند آمرزنذه و مهرپان است (‌و نه تنها که سیّئات را می‌بخشد، بلکه آنها را تبدیل به حسنات می‌نماید)‌. 
درگاه توبه‌ی خدا همیشه باز است‌. هر کس که دلش بیدار گردد، و بخواهد برگردد، می‌تواند بدان درگاه درآید. هر کسی‌ که قصد آ‌ن درگاه ‌کند جلو او گرفته نمی‌شود، و هر کس که بخواهد بدان درگاه پناهنده شود این درگاه بر روی او بسته نمی‌گردد، او هر کس‌ که باشد و هر گناهی و بزهی ازگناهان و بزه‌ها مرتکب ‌گردیده باشد.
طبرانی از زبان ابومغیره روایت کرده است که او از صفوان پسر عمر، و او از عبدالرحمن پسر جبیر، و وی هم از پدرش ابوفروه نقل نموده است که ابوفروه به خدمت پیغمبر -صلّی الله علیه و آله و سلّم- آمد، و بدو عرض ‌کرد: به مـن بگو، کسی‌ که همه‌ی ‌گناهان را انجام داده باشد و به ترک چیزی از گناهان نگفته باشد، آیا او می‌توا‌ند توبه ‌کند؟ فرمود:
(أسلمت؟).
آیا مسلمان شده‌ای‌؟‌.
گفت‌: بلی فرمود:
(فافعل الخیرات واترک السیئات , فیجعلها الله لک خیرات کلها).
نیکیها و خوبیها را انجام بده‌، و بدیها و زشتیها را رها کن‌. خدا همه‌ی بدیها و زشـتیها را بـرایت به نیکیها و خوبیها تبدیل می‌کند.
ابوفروه گفت‌: همه‌ی خیانتها و همه ‌کجرویهایم‌؟ فرمود: (نعم). بلی.
ابوفروه رفت و تا ا‌ز دیده‌ها نهان شد الله‌اکبر می‌گفت‌. روند قرآنی قاعده‌ی توبه و شرط توبه را مقرّر و بنیانگذاری می‌کند:
(ومن تاب وعمل صالحا فإنه یتوب إلى الله متابا).
(آخر کسی که توبه کند و کار شایسته انجام دهد، کاملاً به سوی خدا باز می‏‎گردد (‌و تبدیل سیّئات بـه حسنات تعجّبی ندارد. زیرا کار خدا بی‌مثال‌، و پاداش خدا بی‌حساب و دریای مهرش بی‌کران است.)
توبه با پشیمانی و دست کشیدن از گناه می‌آغازد، و با عمل صالح و کار پسندیده‌ای به پایان می‌آید که ثابت می‌کند توبه درست و جدّی بوده است‌. عمل صـالح و کار پسندیده در عین حال تعویض مثبتی را در دل و درون برای دست کشیدن از گناه پدید می‌آورد. گـناه‌، کار و جنبش است‌. لازم است خلاً آن را با کار و جنبش عکس آن برگرد، و الاّ دل و درون به سبب خلائی ‌که پس از دست کشیدن از گناه آن را احساس می‌کند، به سوی گناه می‌گراید. این هم اشاره‌ی شگفـتی در بـرنامه‌ی تربیتی قرآنی است که بر آگاهی ژرفی از دل و درون بشری استوار و پایدار می‌گردد. آخر چه کسـی از آفریدگار آگاه‌تر از چیزی است که او آن را آفریده است‌؟ پاک و بزرگوار خدا است‌!
*
روند قرآنی پس از این بیان معترضه‌، به ذکر نشانه‌های «بن‌گان خوب خدا» برمی‌گردد:
(والذین لا یشهدون الزور , وإذا مروا باللغو مروا کراما).
و (‌بندگان خدای رحمان‌) کسانیند که بر بـاطل گواهی نمی‌دهند، و هنگامی که کارهای یاوه و سخنان پوچی را ببینند و بشنوند، بزرگوارانه (‌از شرکت در بیهوده کاری و یاوه سرائی کناره‌گیری می‏کنند و از آنها) می‏‎گذرند.
بر باطل‌ گواهی ندادن‌، چه بسا معنی ظاهری واژگانی و قریب به ذهن باشد: آنان شهادت باطل و گواهی دروغ نمی‌دهند. چون در این کار ضایع کردن و هدر دادن حقوق‌، و کمک به ظلم و ستمگری است‌. و چه بسـا معنی آن این باشد: آنان از شرکت در مجلسی یا حضور در جائی می‌گریزند که در آن مجلس ویا در آن جـا باطـل روی می‌دهد، هر نوع باطلی و هر شکل باطلی. چه خود را بالاتر از آن می‌دانند که در همچون مجالسی و جاهائی حضور به هم رسانند... این معنی رساتر و سنگین‌تر است‌. آنان هم خویشتن را و هم تلاشهایشان را از بیهوده‌گوئی و یاوه سرائی‌، و از کارهای پوچ و نادرست می‌پایند و به دور می‌نمایند:
(الزور , وإذا مروا باللغو مروا کراما).
و هنگامی که کارهای یاوه و سخنان پوچی را ببینند و بشنوند، بزرگوارانه (‌از شرکت در بیهوده کاری و یاوه سرائی کناره‌گیری می‏‎کنند و از آنها) می‏‎گذرند.
خود را به پوچی و هیچی سرگرم کنند، و گوش خود را به شنیدن سخنان یاوه بدهکار نمی‌نمایند. بلکه خویشتن را بالاتر از آن می‌دانند که خـود را بدان بیالایند و سرگرم دیدن آن نمایند، چه رسد به این‌ که در آن شرکت ‌کنند. مؤمن ‌کاری والاتر و مهمّ ‌تری دارد که او را از پوچی و هیچی و یاوه‌گویی و یاوه سرائی باز می‌دارد. مؤمن فرصت پرداختن به لغو‌یّات را ندارد. او به‌ کار عقیده و دعوت خود می‌پردازد، و در درون و در بیرون زندگی خویش به انجام وظائف و تکالیف عقیده و دعوتش خود را سرگرم می‌سازد.
*
از جمله‌ی نشانه‌های بندگان خوب خدای مهربان این است ‌کس آنان زود پند می‌آموزند و یادآور می‌شوند هرگاه پندشان دهند و یادآوریشان کنند. زود درس عبرت می‌گیرند. زمانی ‌که بدیشان درس عبرت دهند، و گوش دلهایشان را بر روی آیات خدا باز می‌گذارند، و آیات خدا را با درک و فهم دریافت می‌دارند و بدانها ارج و بها می‌دهند:
(والذین إذا ذکروا بآیات ربهم لم یخروا علیها صما وعمیانا).
و کسانیند هنگامی که به وسیله‌ی آیات پروردگارشان پند داده شدند همسان کران و نابینایان بر آن فرو نمی‌افتند (‌و غافل وار بدان گوش فرا نمی‌دهند. بلکه با گوش دل می‌شنوند و با چشم عقل بدان می‏نگرند، و درسها و اندرزهای قرآنی را آویزه‌ی گوش جان می‏کنند و نیروی ایمان خود را بدان تقویت می‌سازند.)
در تعبیر قرآنی ‌گوشه زدن به مشرکانی نهفته است‌ که همچون کران و کوران بر خدایان و باورها و یاوه های خود فرو می‌افتند. نه حقّ را می‌شنوند و نه حقّ را می‌بینند، و به هدایت یا نور چشم نمی‌دوزند. حرکت فرو افتادن بـر رخساره‌ها بدون شنیدن و دیدن و اندیشیدن‌، حرکتی است ‌که غفلت و به باطل فرو رفتن و تعصّب کورکورانه را به تصویر می‌کشد. بندگان خوب خدای مهربان هوشیارانه می‌فهمند و درک مـی‌کنند و می‌بینند. نه تعصّب کـورکورانه‌ای دارند، و نه کورکورانه بر رخساره‌هایشان فرو می‌افتند. هرگاه از عقیده‌ی خود جانبداری نـمایند، بسان شخص آگاه و فهمیده و بینا جانبداری می‏‎کنند.
*
در آخر، بندگان خوب خداوند مهربان این برایشان بسنده نـیست‌ که شب را با سجده و قیام به روز می‌آورند، و این‌ که آنان با آن صفات برجسته و نشانه‌های وارسته‌ای موصوف و نشاندار هستند که همه‌ی آنها بزرگ و سترگ بشمارند، بلکه امیدوارند که فرزندان و نوادگانی به دنبال ایشان بیایند و برنامه‌ی آنان را بپیمایند، و همچنین همسرانی از نـوع خود داشته باشند که چشمانشان بدانان روشن شود، و مایه شادی و شادمانی ایشان شوند، و دلهایشان بدانان بیارامد، و وجودشان بر تعداد «‌بندگان خوب خداوند مهربان‌» بیفزاید و ایشان را چندین برابر نماید. امیدوارند که یزدان از میان ایشان پیشوای خوبی برای کسانی برگزیند که از خدا می‌ترسند و خویشتن را از خشم و عذاب او می‌پایند:
(وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً) (74)
و کسـانیند که می‌گویید: پروردگارا! همسران و فرزندانی به ما عطاء فرما (‌که سبب انجام طاعات و عبادات و دیگر کارهای پسندیده‌، و مایه‌ی سرور ما و) باعث روشنی چشمانمان گردند، و ما را پیشوای پـرهیزگاران گردان (‌به گونه‌ای که در صالحات و حسنات به ما اقتداء و از ما پیروی نمایند.)
این احساس فطری ایمانی ژرفی است‌. احساس عشق به چندین برابر شدن رهروان راه خدا، و در پیشاپیش آنان فرزندان و همسران‌، چون ایشان نزدیک‌ترین مردمان در پـیروی کردن هستند، و ایشان نخستین امانتی می‌باشند که از انسان درباره‌ی آنان سؤال می‌شود. و احساس عشق به این که مؤمن ا‌حساس ‌کند که او پیشوا و راهنمای به خیر و خوبی ‌گردد و عاشقان راه خدا بدو اقتداء نمایند. البته در این ‌کار خودستائی و خودنمائی و خودبزرگ ‌بینی نیست‌. چه ‌کسـانی ‌که در این‌ کاروان و با این ‌کاروان حرکت می‌کنند همه و همه راه به سوی خدا د‌ارند و در راه خدا گام برمی‏دارند.
*
و امّا پاداش بندگان خوب خداوند رحمان‌، این گفتار بدان خاتمه می‌پذیرد:
(أُوْلَئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا وَیُلَقَّوْنَ فِیهَا تَحِیَّةً وَسَلَاماً (75) خَالِدِینَ فِیهَا حَسُنَتْ مُسْتَقَرّاً وَمُقَاماً) (76)
به اینان بالاترین درجات و عالی‌ترین منزلگاه‌های بهشت داده می‌شود در برابر صبر و استقامتشان (‌بر انجام طاعات و دوری از منکرات‌،‌) و در آن (‌جایگاه‌های والای بهشت‌، از هر سـو) بدانان درود و سلام گفته می‌شود. در آنجاها جاودانه می‌مانند. چه قرارگاه خوب و چه جایگاه زیبائی‌!!!.
مراد از «‌غرفه‌» چه بسا بهشت، و یا مکان ویژه‌ای در بهشت باشد. همان گونه که د‌ر ایـن جهان «‌غرفه‌: قسمتهای فوقانی منازل و طبقات بالای خانه‌ها» ارزشمندتر از سالن است وقتی ‌که مردمان در منازل ا‌ز مهمانان ا‌ستقبال و پذیرائی می‌کنند. آن بزرگوارانی که صفات و نشانه‌های ایشان ‌گذشت‌، در بهشت با درود و خوشامد پذیره‌ی آنان می‌روند، به پاداش آن صفات و نشانه‌هایی که داشتند و سخن از آنها گذشت‌. این هم تعبیری با معنی و مفهوم ویژه‌ی خود است‌. این اراده‌های نستوه نیاز به شکیبائی در برابر هـواهـای نفسانی‌، و چیزهای فریبنده و فریبای زندگی‌، و دافعه‌ها و جاذبه‌های سقوط دارند. استقامت تلاشی را می‌طلبد که بر آن جـز با شکیبائی نمی‌توان مـاندگار ماند، شکیبائی‌ای که سزاوار آن است که یزدان سبحان آن را در این فرقان‌، یعنی قرآن ذکر بفرماید.
در مقابل این ‌که بندگان خوب خداوند مهربان به تضرّع و زاری ا‌ز خدا‌وند باری درخواست می‌نمایند که دوزخ را ا‌ز ایشان به دور دارد، دوزخی‌ که بدترین قرارگاه و جایگاه است‌، آفریدگار جهان بهشت را بدانان مرحمت می‌فرماید.
(خَالِدِینَ فِیهَا حَسُنَتْ مُسْتَقَرّاً وَمُقَاماً) (76)
در آنجاها جاودانه می‌مانند. چه قرارگاه خوب و چه جایگاه زیبائی‌!!.
هیچ کسی جز خدا نمی‌تواند ایشان را از آنجا بیرون بکند. آنان در آنجا بهرین حال و وضع را دارند، و از قرارگاه و جایگاه بس دل انگیز و دلربائی برخوردارند. 
هم اینک‌ که روند قرآنی بندگان خوب خدا‌وند مهربان را به تصویر کشده است‌، آن کسانی ‌که چکیده‌ی پاک و پالوده‌ی بشریّت هستند، سوره را با کوچک و ناچیز جلوه دادن بشریّت در پیشگاه خدا - اگر همچون بندگان خوب خداوند مهربان به آسمان چشم ندوزند - ختم می‌کند. و امّا تکذیب‌کنندگان‌، عذاب و عقاب ایشان حتمی است و ملازمشان می‌گردد.
(قل: ما یعبأ بکم ربی لولا دعاؤکم فقد کذبتم فسوف یکون لزاما).. 
بگو: اگر عبادت و دعاییان نباشد، پروردگار من اعتنائی به شما ندارد (‌و برایتان کوچک ترین ارزشی قائل نیست‌. چرا که نعمتهای والای بهشت را بندگان خوب خدا در پرتو پرستش او به دست خواهند آورد)‌. امّا شما (‌کفّار، رسالت آسمانی را) تکذیب می‌کنید و (‌نتیحه‌ی بد) آن ملازم شما خواهد شد (‌و سزای کفر و عصیان خود را خواهید دید(.
این هم پایانی است ‌که با سراسر موضوع سوره همخوانی و مـناسبت دارد. ذکـر آن برای دلجوئی و دلنوازی پیغمبر خدا -صلّی الله علیه و آله و سلّم- و دلداری او در برابر دشمنانگی و سرکشی و انکاری است ‌که از قوم خود دیده است‌، قومی که بر او گردن افراشته‌اند، هر چند که او را شناخته‌اند، و به مقام و منزلت او آشنا بوده‌اند و جایگاه و پایگاه وی را در میان خود دانشته‌اند، ولیکن آنان به خاطر حفظ مقام و ماندگاری بر باطل خود به دشمنانگی و سرکشی پرداخته‌اند.... قوم او کیستند؟ همه‌ی انسانها کیستند؟ اگر آن‌ گروه اندکی در میان نباشند که خدا را می‌پرستند و به ‌کمک می ‌طلبند و به تضرّع و زاریش می‌خوانند، بدان گونه که بندگان خوب خداوند مهربان خدا را می‌پرستند و به ‌کمک می‌طلبند و به تضرّع و زاری می‌خوانند.
آنان ‌کیستند؟ و کره‌ی زمین چیست‌،‌ کره‌ای ‌که همه‌ی انسانها را در خود جای داده است‌؟ همه انسانها و خود کره زمین‌، جز ذرّه ‌کوچکی در فضای هولناک هستی نیستند. انسانها همه جز نوعی از انواع زنده‌های فراوان روی زمین نیستند. انسانها تنها ملّتی از ملّتهای بیشمار روی زمین هستند. نسلی از یک ملّت‌، تنها صفحه‌ای از کتاب قطوری است که تعداد صفحات آن را خدا می‌داند و بس. 
انسان با وجود این‌، باد به غبغب می‌اندازد و خویشتن را می‌آماسد و می‌آماسد، و خود را چیزی به حساب می‌آورد، و گردن می‌افرازد و گرد‌ن می‌افرازد تا بدانجا که بر آفریننده‌ی خویش نیز گردن می‌افرازد و در برابر خداوند سبحان قد علم می‌کند! انسان‌، کوچک ‌کوچک است و ضعیف ضعیف و ناتوان ناتوان‌. مگر وقتی ‌که با خدا تماس پیدا کند و از او توان و نیرو و رهنمود و رهنـون بطلبد. در این وقت است که چیزی در ترازوی خدا می‌گردد، و چه بسا از فرشتگان خداوند مهربان در این ترازو برتری ‌گیرد و بالا بیفتد، در پرتو فضلی و عنایتی ‌که خدا به انسان داده است و فرشتـگان را در برابرش به سجده انداخته است‌، تا خدا را بشناسد و با او تماس پیدایند و وی را پرستش نماید، و بدین وسیله خصاثص خود را محفوظ و مصون دارد، خائصی‌ که با بودن آنها فرشتگان در برابر انسان به سجده و کرنش افتادند. اگر این خصائص از انسان سلب شود، بچّه‌ی سرراهی هدر رفته‌ای است‌، اگر همه‌ی همنوعانش به کفه‌ی ترازو انداخته شوند کـفه‌ی ترازو سنگین نمی‌شود و باعث رجحان نمی‌گردد!
(قل:ما یعبأ بکم ربی لولا دعاؤکم).
بگو: اگر عبادت و دعایتان نباشد، پروردگار من اعتنائی به شما ندارد (‌و برایتان کوچک ترین ارزشی قائل نیست‌. چرا که نعمتهای والای بهشت را بندگان خوب خدا در پرتو پرستش او به دست خواهند آورد.)
در تعبیر قرآنی‌، سند بزرگواری پیغمبر -صلّی الله علیه و آله و سلّم- ‌و افتخار و احترام او است‌:‌
(قل:ما یعبأ بکم ربی).
بگو: اگر عبادت و دعایتان نباشد، پروردگار من اعتنائی به شما ندارد.
چه من در جوار و پناه او هستم‌. او خدای من است و من بنده‌ی او هستم‌. راستی شما کیستید که بدو ایمان نیاورید و در صف بندگان او قرار نگیرید؟ شما هیمه و آتشگیره‌ی دوزخ هستید.
(فقد کذبتم فسوف یکون لزاما). 
شما (‌کفّار، رسـالت آسمانی را) تکذیب می‌کنید و (‌نتیجه‌ی بد) آن مـلازم شما خواهد شد (‌و سزای کفر و عصیان خود را خواهید دید.)
پاورقی‌ها
----------------------------
[1] به روا‌یت «‌زادالمعاد فی هدی خیر ا‌لعباد» تالیف شمس الدّین ابوعبدالله ابن قیّم جوزیه‌. 
[2] معنی دیگر تبدیل سیّئات به حسنات این است‌: خداوند بدیهای (‌یشان را به نیکیها، و گناهانشان را به طاعات و عباد!ت تبدیل می‌نماید!.. (‌مترجم‌)