ناسیونالیسم یا چنان‌که ترجمه شده، ملی‌گرایی به عنوان یک ایدئولوژی مدرن عمری طولانی ندارد و از لوازم و ضروریات ساختار دولت-ملت (nation-state) در جهان پسا وستفالی محسوب می‌شود. حساب آن را باید از وطن‌خواهی و میهن‌دوستی به عنوان یکی از خصلت‌ها و ویژگی‌های انسان به عنوان یک باشنده یا هستنده گوشت و خون و استخوان‌دار جدا کرد. آدمی به عنوان یک موجود یا هستنده ریشه در آب و خاک و زمین دارد و در دل فرهنگ و سنت پدید می‌آید و پرورش می‌یابد که هم بسته با این خاک و آب و تاریخی است که این آب و خاک را شکل داده و به امروز رسانده.  

این جملات به ظاهر پرطمطراق و قلنبه سلنبه، بازگو‌کننده یک حقیقت ساده است. انسان به عنوان حیوانی ناطق با جغرافیا و تاریخ خودش پیوسته است و نمی‌تواند از آن جدا شود. این حقیقت به ظاهر ساده و بدیهی، می‌تواند تعابیری صلب و جزم‌اندیشانه بیابد و به نتایجی خطرناک مثل شووینیسم (ملی‌گرایی افراطی) و حتی فاشیسم منجر شود، اما به این بهانه که بسیاری از انحصارطلبان و دیگرستیزان این خصلت بشری را دستاویز کین‌توزی می‌سازند، نباید و نمی‌توان خط بطلان بر واقعیت وطن‌دوستی و میهن‌خواهی آدمیان کشید.  

ساده‌تر عرض کنم. من به عنوان یک آدمیزاد، پدر و مادرم را دوست دارم، خانه‌ام را دوست دارم، محله‌ای را که در آن به دنیا آمده و بزرگ شدم، دوست دارم، شهری را که در آن کودکی و نوجوانی و جوانی‌ام سپری شده دوست دارم، زبان و فرهنگی را که در آن خانواده و خانه و محله و شهر رایج بوده، دوست دارم. در آن خانه و خانواده چشم به جهان گشوده‌ام، در آن محله و با آن فرهنگ و زبان جهان را تجربه کرده‌ام و خواسته یا ناخواسته به آن دلبسته‌ام، حتی اگر آن خانه و خانواده و آن فرهنگ و زبان، کاستی‌هایی هم داشته باشد که قطعا دارد و من باید در جهت رفع آن نواقص و اصلاح و بهبود آن کاری کنم. باید خرابی‌های خانه را بشناسم و سعی در ترمیم آن بکنم. باید به رشد و بالندگی زبان و فرهنگ خودم کمک بکنم. باید به یاری مادر و پدرم آستین بالا بزنم و  اشتباهات آنها را با نگاهی انتقادی بپذیرم و به ایشان خاطرنشان شوم و بکوشم که خودم این خطاها را تکرار نکنم. 


عشق به خانه و خانواده و محله و شهر و در یک کلام وطن، از این منظر نباید سبب دیگری‌سازی و دگرستیزی شود، بلکه باید موجب همبستگی و همدلی و دفاع از ارزش‌ها و اصول اخلاقی شود. این شکل از وطن‌دوستی و میهن‌خواهی، نه یک امر مذموم و موجب انحصارگرایی که امری ستوده و بدون شک از فضایل اخلاقی است، چراکه حق دارا بودن آن را برای همه انسان‌ها به عنوان هستنده‌هایی فرهنگی محفوظ می‌داند و بر ضرورت نگاه انتقادی تاکید می‌کند. 


از این منظر اتحاد و همبستگی روشنفکران و اهل فکر و اندیشه ایرانی در روزهای اخیر در مقابل یک نیروی متجاوز و زورگو، رخدادی نیکو و قابل تأمل است. همنشینی نام‌هایی چون عبدالکریم سروش و محسن کدیور که تا دیروز انتقادهای تندی به یکدیگر می‌کردند و احیانا چشم دیدن هم را نداشتند، در دفاع از کیان خانه و وطن، رخدادی ارزنده و نشانه آن است که به‌رغم همه دشواری‌ها و مصایب و کاستی‌ها، اخلاق و فضایل اخلاقی کماکان ارجحیت دارد و بر نفرت‌ها و دشمنی‌ها غلبه می‌کند. تا زمانی که چنین باشد، خانه خانه می‌ماند، با وجود همه کمبودها و مشکلاتش. تا چنین باشد، انسان انسان می‌ماند، علی‌رغم همه نواقص و کاستی‌هایش. ایدون باد. با امید.