مقدمه مؤلف

 در مقدمه به تاریخچه‌ای از جنگ و جدال متکلمین و معتزله و جیریون و اشاعره و... پرداخته‌شده و از وضع موجود عالمان معاصر که تنها در مسایل گذشته غوطه‌ور بوده و از مسایل عصری تازه به دور می‌باشند گلایه نموده و پیشنهاد نموده که به بحث در اثبات وجود خدا بپردازند. 

وجود خدا بالا‌تر از هر نوع نزاع و گمانی است

آنانی که وجود خدا را منکر می‌شوند تعدادشان همیشه کم بوده و کسانی بوده‌اند که در ورطه‌ی فساد و شهوات گرفتار بوده‌اند. به قول یکی از دانشمندان: الحادِ این‌گونه انسان‌ها، الحاد شکم و عورت است نه الحاد عقل و فکر. یعنی اینان در ابتدا از لحاظ کرامت و رتبه‌ی انسانی متلاشی می‌شوند سپس کافر شده و به الحاد پناه می‌برند، به تعبیر روان‌شناسان: الحاد و انکار نزد آنان نوعی از حیله‌های ناخودآگاهانه است که برای توجیه انحرافشان و به منظور دفاع از سقوط و بدرفتاریشان و به هدف سرپوش گذاشتن بر صنعتی که در مقابل شهوات و لذات دارند، به آن پناه می‌برند. 

کار پیامبران دعوت به یکتاپرستی بود. (لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّـهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَـٰهٍ غَیْرُهُ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ) [۱]، (وَإِلَىٰ عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا ۗ قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّـهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَـٰهٍ غَیْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ) [۲]، (وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّـهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَـهٍ غَیْرُهُ قَدْ جَاءَتْکُم بَیِّنَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ هَـذِهِ نَاقَةُ اللَّـهِ لَکُمْ آیَةً فَذَرُوهَا تَأْکُلْ فِی أَرْضِ اللَّـهِ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ) [۳] سه سوره‌ی الاعراف (لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّـهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَـهٍ غَیْرُهُ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ) [۴]، (وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّـهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُم مَّنْ هَدَى اللَّـهُ وَمِنْهُم مَّنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلَالَةُ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ) [۵] و مردم به وجود خدا معتقد بودند. (وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّـهُ قُلْ أَفَرَأَیْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ إِنْ أَرَادَنِیَ اللَّـهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ کَاشِفَاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِی بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِکَاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِیَ اللَّـهُ عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ) [۶]. 

سبب بروز الحاد در اروپا

۱- موضع‌گیری کلیسا در برابر دانشمندان و علم و همدستی آنان با پادشاهان به طریقی که شعار شورشیان این بود: «آخرین پادشاه را با روده‌ی آخرین کشیش بدار بیاوزید.» 

۲- فساد کاری داعیان: دینی که شناختن آن جز از راه طبقه‌ی کاهنان (رجال دین) ممنوع بود. 

تا اینکه الحاد مارکسیسم به اوج خود رسید. نیچه: دین افیون ملت‌هاست. یک ملحد: «دین به جز صله‌ی اختراع شده‌ی سرمایه‌داران برای سرگرم کردن ضعیفان و فقرا و امیدوار کردن آنان به نعمتهای آخرت تا این‌که دارائی‌های دنیا را به خود اختصاص دهند، چیز دیگری نیست.» مارکس: خداوند انسان را نیافریده بلکه صحیح این است که بگوئیم انسان خدا را آفریده است.» 

 

باران حقیقت از کفر به شرق می‌رسد

کفر ابتدا در میان نصاری مانند شبلی سئیل در لبنان و سلامه موسی در مصر و سپس در میان مسلمین ظهور کرد. کسانی پیدا شدند که فارغ‌التحصیلان و تعلیم شدگان دانشگاه‌های غربی بودند و در وجود خدا به شک افتاده و به مجادله پرداختند. (وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّـهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا کِتَابٍ مُّنِیرٍ) [۷] 

 

دلایل وجود خدا

۱- دلالت فطرت

دکارت: من با وجود نقصی که در خود می‌بینیم درعین‌حال وجود یک ذات کامل را احساس می‌کنم و ناچارم معتقد باشم به اینکه آن ذاتِ کامل آراسته به تمامی صفات کمال، که همانا امر است، این شعور را در وجودی کاشته است. 

هر اندازه انسان از فطرت و نفس سالم‌تر و یا کمتری برخوردار باشد به‌‌ همان اندازه پرده میان او و خدایش نازک‌تر و چشم بصیرتش باز‌تر می‌شود. (وَمَا یُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَمَا یُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ) [۸]، آیا این حقیقت که خدا بر همه‌ی موجودات عالم پیدا و گواه است از برهان کفایت نمی‌کند؟ 

منظور از دلیل فطرت: انسان چه جاهل باشد چه عالم، هرگاه خود را از آثار وراثت‌های گوناگون تهی ساخت، و تمامی آنچه را که او را به محل زندگی و مذهبش مربوط می‌سازد از ذهنش زدود، سپس از هستی و در خود اندیشید، به ناچار با فطرت و طبیعتش وادار می‌شود تا خودش را در پیشگاه پروردگار بزرگ بخشنده مهربان، مساجد و خاشع بیند. 

 

این فطرت در هنگام سختی خوب نمایان می‌شود. 

 (هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّىٰ إِذَا کُنتُمْ فِی الْفُلْکِ وَجَرَیْنَ بِهِم بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ وَفَرِحُوا بِهَا جَاءَتْهَا رِیحٌ عَاصِفٌ وَجَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِن کُلِّ مَکَانٍ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّـهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنجَیْتَنَا مِنْ هَـٰذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ) [۹] 

 

پیمان انسان باخدا (فطرت) 

 (وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَـذَا غَافِلِینَ* أَوْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَکَ آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَکُنَّا ذُرِّیَّةً مِّن بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ) [۱۰] 

پلوتارک: مورخ یونانی قدیم در تاریخ شهرهای بدون قلعه و مدارس و کاخ موجود بوده، اما شهری فاقد پرستشگاه نبوده است. 

 

۲- دلالت هستی: 

عقل سلیم با کمترین اندیشه و تفکر عاری از هوی و تقلید و تعصب به نتیجه‌ای قاطع و واضح که همانا وجود خدای توانا و بزرگوار است می‌رسد. 

 

توجه قرآن به هستی

 

 (وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْحُبُکِ * إِنَّکُمْ لَفِی قَوْلٍ مُّخْتَلِفٍ) [۱۱] 

 

 (قُلِ انظُرُوا مَاذَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا تُغْنِی الْآیَاتُ وَالنُّذُرُ عَن قَوْمٍ لَّا یُؤْمِنُونَ) [۱۲] 

 

 (وَإِلَىٰ مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّـهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَـٰهٍ غَیْرُهُ قَدْ جَاءَتْکُم بَیِّنَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ فَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَالْمِیزَانَ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ وَلَا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا ذَٰلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ) [۱۳] 

 

 (أَوَلَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنفُسِهِم مَّا خَلَقَ اللَّـهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى وَإِنَّ کَثِیرًا مِّنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَکَافِرُونَ) [۱۴] 

 

 (إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِمَا یَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنزَلَ اللَّـهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن مَّاءٍ فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ) [۱۵] 

 

 (أَفَلَمْ یَنظُرُوا إِلَى السَّمَاءِ فَوْقَهُمْ کَیْفَ بَنَیْنَاهَا وَزَیَّنَّاهَا وَمَا لَهَا مِن فُرُوجٍ * وَالْأَرْضَ مَدَدْنَاهَا وَأَلْقَیْنَا فِیهَا رَوَاسِیَ وَأَنبَتْنَا فِیهَا مِن کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ * تَبْصِرَةً وَذِکْرَى لِکُلِّ عَبْدٍ مُّنِیبٍ) [۱۶] 

 

 (یُنبِتُ لَکُم بِهِ الزَّرْعَ وَالزَّیْتُونَ وَالنَّخِیلَ وَالْأَعْنَابَ وَمِن کُلِّ الثَّمَرَاتِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ) [۱۷] 

 

 (وَسَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ) [۱۸] 

 

 (وَمَا ذَرَأَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُخْتَلِفًا أَلْوَانُهُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً لِّقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ) [۱۹] 

 

نکوهش کسانی که راه عقل را بسته و از نشانه‌های خدا بهره نمی‌گیرند. 

 

 (وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِّلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ) [۲۰] 

 

 (أَوَلَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنَا مِن قَبْلِهِم مِّنَ الْقُرُونِ یَمْشُونَ فِی مَسَاکِنِهِمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ أَفَلَا یَسْمَعُونَ) [۲۱] 

 

 (وَکَأَیِّن مِّنْ آیَةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ) [۲۲] 

 

و نیز سوگند خوردن خداوند به بعضی از اشیاء جهت توجه به آن‌هاست. 

 

دلایل چهارگانه هستی

۱- دلیل آفریدن و به وجود آوردن

بیرون آوردن چیزی از عدم به عرصه وجود (خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ) [۲۳] 

چه کسی جهان را با آن همه عظمت آفرید: 

۱- از طریق یکی از شهاب‌های سرگردان در فضا از‌‌ همان بالا به زمین انتقال یافته است. باز می‌توان پرسید که چه کسی جهان را در دنیای سرگردان ستارگان آفرید؟ 

۲- بر اثر ترکیب و ترتیب خاص داده به خودی خود دلیلی حیات طبیعی هست. سؤال باز اینجاست که چه کسی این ماده کر و کور را با این ترتیب و نظم خاص آفریده است. 

 «عقل انسان در رابطه با پیدایش حیات بیش از دو فرض نمی‌تواند تصور کند. یا این‌که حیات یکی از خواص ماده و ملازم آن است که در این صورت نیازمند خالق یا اراده نیست و یا این‌که مصنوع آفریننده‌ای است با اراده که بر آنچه اراده کرده آگاه است.» 

پس اگر جهان همه‌اش ماده است و غیر آن وجود ندارد باید ماده ازلی، ابدی و بدون آغاز و پایان بوده و از روز ازل با همه‌ی توان و ویژگی‌هایش موجود بوده باشد بدون فرق میان ماده‌ی موجود در کائنات این فضا و ماده‌ای که در جایی دیگر وجود دارد. و در این صورت ظهور حیات در سیاره‌ای و عدم ظهور آن در سیاره‌ای دیگر و همچنین وجود آن در زمانی و فقدانش در زمانی دیگر بی‌معنی و غیرقابل‌قبول است. و نیز ماندن ویژگی‌های حیات در طول میلیون‌ها میلیون سال و بلکه بیشتر از آن بدون حرکت و عمل و سپس ظهور آن از چند هزار سال پیش که با لیست بی‌‌‌نهایت قابل‌مقایسه نیست، بی‌معنی‌تر و نامعقول‌تر خواهد بود. 

بر عقل لازم است دلایلی که این نظریه‌ی قائل به این فرضیات را به نظریه قائل به ظهور حیات به دست خالقی توانا ترجیح دهد، ارائه دهد و اگر دلیلی نباشد باید این فرض آسان را قبول کرد که «همانا حیات بدست پروردگاری خالق و با اراده پدید آمدند.» 

 (إِنَّ اللَّـهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَى یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ ذَلِکُمُ اللَّـهُ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ) [۲۴] 

 (سُبْحَانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْوَاجَ کُلَّهَا مِمَّا تُنبِتُ الْأَرْضُ وَمِنْ أَنفُسِهِمْ وَمِمَّا لَا یَعْلَمُونَ) [۲۵] 

دلیل حرکت: 

هر متحرکی حرکت دهنده‌ای لازم دارد و آن حرکت دهنده نیز دوباره حرکت دهنده‌ای و الی آخر. حال باید حرکت دهنده‌ی ازلی داشته باشد چرا که در غیر این صورت به تسلسل کشیده خواهد شد که باطل است. 

دلیل حدیث: 

کلام علمی است راجع به ذات و صفات خدا و احوال سکنات از مبدأ و معاد با استناد به نصوص دینی بحث می‌کند. جهان در حال تغییر است و هر چیز در حال تغییر حادث بوده و پیداشده و هر حادثی، محدثی دارد که بالأخره باید به یک محدث غیر حادث برسد که به تسلسل خواهد انجامید که باطل است. 

 

دلیل امکان (فلاسفه اسلامی) 

موجودات به حسب تقسیمات عقلی: 

- واجب‌الوجود: عقل عدمش را چون مستلزم محال است نپذیرد. 

- ممکن‌الوجود: ممکن است باشند یا نباشند. 

فرض۱: همه‌ی موجودات واجب‌الوجود نیستند؛ زیرا موجودات از لحاظ متحرک بودن نیازمند محرک‌اند (شاید محرک نباشد و به وجود نیایند) 

- از لحاظ مرکب بودن محتاج علت هستند (شاید علت به وجود نیاید) 

فرض۲: همه ممکن‌الوجود نیستند؛ چرا که ممکن‌الوجود برای ایجاد نیازمند علت است که به دور تسلسل می‌انجامد و آن باطل است. 

فرض۳: بعضی موجودات ممکن‌الوجود مانند جهان بعضی واجب‌الوجود. مانند خدا. 

 

۲- دلیل تسویه

 (نیکو آفریدن و سر و سامان دادن) نیکو آفریدن و کامل ساختن آن به شیوه‌ای که برای ادای وظیفه محوله و کمال از پیش تعیین‌شده مهیا باشد و یا وسایلی برای او مهیا شود که خوبی و دوام آن منوط به آن‌ها است. 

 

اگر آفرینش بر وجود خدا دلالت کند تسویه رَسا‌تر است چرا که خاص‌تر است و ممکن است وسیله‌ای ساخته شود ولی تسویه‌ای در کار نباشد. (یا راست و معتدل آفریدن آن با ایجاد تناسب در میان اجزایش به گونه‌ای که تفاوتی در میان اجزا نباشد که به هدف مورد نظر زیان برساند. 

تعبیر تسویه با لفظ احسن در قرآن:) الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِینٍ ([۲۶] 

تعبیر تسویه با لفظ انفال در قرآن:) وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ اللَّـهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْءٍ إِنَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَفْعَلُون) [۲۷] 

تسویه در کائنات و انسان: 

الف) تسویه در زمین: هموار نمودن کوه‌ها و دشت‌ها و... 

ب) تسویه در موجودات زنده (درندگان که دارای دندان (ناب یا نیش) هستند و دستگاه گوارش آن‌ها قابلیت هضم غذای گوشت‌های خام را دارد. نشخوارکنندگان، پرندگان که دارای منقار مخصوص دانه‌های مورد علاقه‌شان هستند. 

تسویه در انسان: دست ـ گوش ـ چشم (با ۱۳۰ گیرنده‌ی نور) دستگاه چشایی از همه مهم‌تر عقل انسان که تمامی حیوانات و امکانات زمین را برای خود به‌کاربرده است. 

 

۳- دلیل تقدیر

از روی حساب و به اندازه‌ی معین آفریدن: یعنی آفرینش هر چیزی از روی اندازه و ترتیب و میزان و حساب به طوری که با مکان و زمانش سازگار بوده و با غیر خودش از موجودات نزدیک و دور هماهنگ باشد تا از انجام وظیفه‌ای که در پیش دارد باز نا‌ایستاده و از حرکت به سوی آنچه که به خاطرش آفریده‌شده بازنماند. 

تسویه: دادن شکل و خلقت به هر چیز متناسب با وظیفه‌اش 

تقدیر: آن چیز به اندازه‌ای باشد که در ذات خود مفید بوده و به غیر خود ضرر نرساند. و آن وقتی است که آن چیز در مکان و زمان مناسب گذاشته‌شده و در کمیتی باشد که باهدف ساخته و آن را تباه نسازد و دارای کیفیتی باشد که نظم و تعادل را در میان همه‌ی اجزا و افراد هستی تحقق بخشد

 (اللَّـهُ یَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ کُلُّ أُنثَى وَمَا تَغِیضُ الْأَرْحَامُ وَمَا تَزْدَادُ وَکُلُّ شَیْءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ) [۲۸] 

 (إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ) [۲۹] 

 (وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّـهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّـهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّـهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا) [۳۰] 

آب: (وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَسْکَنَّاهُ فِی الْأَرْضِ وَإِنَّا عَلَى ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ) [۳۱] 

خورشید: (وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ *وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ *لَا الشَّمْسُ یَنبَغِی لَهَا أَن تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَکُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ) [۳۲] 

هوا، ماه، مریخ: (فَالِقُ الْإِصْبَاحِ وَجَعَلَ اللَّیْلَ سَکَنًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْبَانًا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ) [۳۳] 

درون انسان و غده‌های مترشحه‌ی آن: عدم توازن باعث ایجاد اختلالات عمیق خواهد شد. 

آیا اگر دست خالقی بر‌تر که امر تقدیر و تدبیر مخلوقات را به بهترین شیوه روبه‌راه می‌سازد، در کار نبوده است این همه برآورد و تقدیر چگونه تحقق پیداکرده و این همه اداره و تدبیر چطور به وقوع پیوسته است؟ 

 

۴- دلیل هدایت: 

راهنمایی کردن و رهبری نمودن: همه‌ی موجودات به سوی آنچه که برای آن آفریده‌شده هدایت می‌شود. هدایت را چه الهام بنامیم و چه تعلیم یا هر اسم دیگر چیزی است که تقدیر به وسیله‌ی آن به اتمام رسیده و خلق و تقدیر با وجود آن کامل می‌شوند. 

 (قَالَ فَمَن رَّبُّکُمَا یَا مُوسَى *قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى) [۳۴] 

هدایت برای همه‌ی موجودات عمومیت دارد: 

جانداران: کبوتر نامه‌بر یا زنبور عسل که در جهت‌یابی نمونه هستند. هجرت مارماهی که هزاران کیلومتر مسافت را در اقیانوس به قصد اعماق دوردست جنوب «برمودا» طی کرده و در آنجا تخم گذاشته و می‌میرند و نوزاد ایشان به محل زندگی مادرانشان رجوع می‌کنند. نشستن بر روی تخم‌ها تا مدت معین به وسیله کبوتر، مرغ و... 

 (وَأَوْحَى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا یَعْرِشُونَ * ثُمَّ کُلِی مِن کُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلًا یَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِیهِ شِفَاءٌ لِّلنَّاسِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ) [۳۵] 

گیاهان: هر درخت در جهتی که برایش تعیین‌شده حرکت می‌کند و هیچ‌کدام اشتباه نمی‌کنند یکی ترش، دیگری شیرین و یا... است. 

 (وَفِی الْأَرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ وَجَنَّاتٌ مِّنْ أَعْنَابٍ وَزَرْعٌ وَنَخِیلٌ صِنْوَانٌ وَغَیْرُ صِنْوَانٍ یُسْقَىٰ بِمَاءٍ وَاحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ فِی الْأُکُلِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ) [۳۶] 

 

سلول‌ها: 

موضع مادیون چیست؟ 

آیا آفرینش، تسویه و تنظیم و تقدیر و هدایت را قبول ندارند. یا این‌که قبول دارند ولی فاعل آن‌ها را (تسویه کننده و...) را قبول ندارند و منکر این آیه هستند: 

 (سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى * الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى* وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدَى) [۳۷] 

گمان تصادف: 

این جهان به صورت تصادف به وجود آمده است. 

پاسخ۱: این امر با بداهت و فطرتی که قانون به سببت را بر اساس و بدون بارگیری و تلقین می‌پذیرد منافات دارد. فطرت ما را به سوی قانون سببیّت یا علیّت سوق می‌دهد. یعنی هر چیزی را دارای علت می‌داند. و این را کودکی بدون تعلیم نیز داشته است. و هر شخص خواهد پرسید چه کسی جهان را آفریده است؟ 

وجود موجودات به تنهایی و در ذات خودشان واجب و ضروری نیست و نیازمند علت است. همچنان که عرب بادیه‌نشین گفت: شکل شتر بر ش‌تر دلالت دارد. اثر رفتن دلیل است بر رفتن کسی چه رسد به آسانی...» 

 (أَفَلَا یَنظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ * وَإِلَى السَّمَاءِ کَیْفَ رُفِعَتْ * وَإِلَى الْجِبَالِ کَیْفَ نُصِبَتْ *وَإِلَى الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ) [۳۸] 

 (أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ *أَمْ خَلَقُوا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بَل لَّا یُوقِنُونَ) [۳۹] 

 (وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّـهُ فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ * اللَّـهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَیَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللَّـهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ * وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّن نَّزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ مِن بَعْدِ مَوْتِهَا لَیَقُولُنَّ اللَّـهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّـهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ) [۴۰] 

۲- دانش ریاضیات احتمال بوجود آمدن جهان را از روی تصادف «صفر» می‌دارند. 

استاد. کریس مورسین ده عدد پنس جداگانه با شماره‌های ۱ تا ۱۰ آن را در کیسه گذاشته و سعی کن به ترتیب از ۱ تا ۱۰ آن‌ها را بیرون بیاور. شانس بیرون آوردن پنس شماره ۱ دهم، پنس شماره ۱ و ۲ به ترتیب یک صدم و شماره‌های ۱ و ۲ و ۳ یک هزارم و ۱و ۲و ۳و ۴به طور منوال یک ده هزارم و به ترتیب از ۱ تا ۱۰ یک ده میلیونم است اگر اعداد زیاد باشند طوری احتمال افزایش می‌یابد که در تصور نمی‌گنجد. 

دلالت اخلاق

 «امانوئل کانت» بسیار بر آن تأکید دارد (فیلسوف آلمانی): اثبات وجود خدا علاوه بر سایر دلیل‌های گفته‌شده درون انسان بوده و آن دلالت بازدارنده‌ی اخلاقی یا دلالت وظیفه‌شناسی بوده و یا دلالت وجدان است. انسان از کجا دانسته که خودش را این‌گونه که می‌دانیم با حق محاکمه و محکوم نماید. اگر در جهان معیاری برای حق نباشد چه کسی این حق‌شناسی را در دل وی نهاده است؟ 

این بازدارنده‌ی اخلاقی دلیل است بر اینکه کسی آن را در دل انسان کاشته است. 

 (وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا) [۴۱] 

بعضی ایراد گرفته که وجدان یک عادت اجتماعی است که برای مصلحت اجتماع به وجود آمده است: حال باید پرسید چرا مصلحت اجتماعی تمام‌شده و محکوم به وقوع است (اگر پای اخلاق در میان نیست)؟ چرا که ترجیح مصلحت عمومی بر مصالح فردی از آثار وجدان است که آنان آن‌ را انکار می‌کنند. 

دلالت وحی

پیامبران که با معجزه‌های فراوانی آمده‌اند و خود از جمله‌ی صادقان بوده‌اند همگی پیامی مبنی بر وجود خداوند یکتا ارائه کرده‌اند و وجود پیامبران خود دلیل بر وجود خداوند است بدان دلیل که عقل سلیم نمی‌پذیرد که این پیغمبران بزرگوار در میان ملت‌های گوناگون و در زمان‌های مختلف اتفاق کنند بر اینکه مبعوث شده‌اند ـ آن هم از طرف خدایی که وجود نداشته باشد و اگر این فرض را هم بپذیریم و فرض محال چنان‌که می‌گویند مجاز است ـ می‌پرسیم: که این پیامبران با اینکه از لحاظ مالی فقیر و به جهت جاه و مقام ضعیف بوده و پشتیبان و یاوران کمی داشته‌اند چه کسی آنان را تأیید و یاری کرده است؟ و کیست آنکه برایشان فرقی عادت نمود و با آیاتی اعجازانگیز به امدادشان رفت که آخرین و با عظمت‌ترینشان قرآن عظیم است؟ 

دلالت تاریخ

با بررسی تاریخ متوجه می‌شویم که اجتماعات بشری در کلیه مناطق سرد و گرم و از نژاد‌ها و رنگ‌های گوناگون سفید و سیاه و در سطوح مختلف صحرانشین و متمدن و از همه‌ی طبقات ثروتمند و فقیر و در تمام زمان‌های قدیم و میانه و جدید، این اجتماعات پراکنده و دور از هم به نحوی از انحاء به خدا‌شناسی آشنا بوده‌اند. 

بی‌گمان این اتفاق نظر تاریخی دلیلی است که این حقیقت بزرگ یعنی وجود خدا را تأیید می‌نماید و انحراف برخی یا بیشتر مردم از الوهیت این حقیقت را نفی نمی‌کنند بلکه آن را تأیید نیز می‌نماید. زیرا آنان از فرط شعور به الوهیت بهتر از وی طلبی در آن پرداخته و بسیاری از صفات آن را به آفریده‌هایی دادند که آن‌ها را مظهر تجلی خدا یا رمز او دانسته‌اند یا از نسل او پنداشته‌اند یا اوهایی از این قبیل را. قرآن نیز بی‌جهت نیست که ما را امر به گردش در زمین می‌کند. 

 (أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّـهُ عَلَیْهِمْ وَلِلْکَافِرِینَ أَمْثَالُهَا) [۴۲] 

 (قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ ثُمَّ انظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ) [۴۳] 

 (أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَـکِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ) [۴۴] 

پرده‌ای که مانع ایمان آوردن مردم می‌شوند. 

اگر دلیل وجود خدا تا این قدر واضح است چرا بعضی از مردم ایمان نمی‌آورند؟ 

۱- محدود بودن در دایره حس: در دایره‌ی حواس محدود بوده و می‌گویند آنچه را که می‌پرستیم باید ببینیم. پاسخ: موجودات بسیاری هستند که نه محسوس‌اند و نه دیده می‌شوند. محصور ساختن اسباب شناخت در ادراک حسی نادرست است. چرا که علاوه بر حواس می‌توان از طریق فراست و از راه فکر و عقل و روشن‌بینی و الهام نیز به وجود اشیاء پی برد. اختر‌شناسان از وجود ستارگانی به وجود ستارگانی دیگر در فاصله‌ای بسیار دور که قابل رویت نیستند پی برده‌اند. طوری که کسی منکر آن نیست چرا که از روی اثر به موثر پی برده‌اند و از روی آثار آن به وجودشان پی برده‌اند نه از روی ذاتشان. 

۲- غفلت: بعضی تمام همّ و غمشان پر کردن شکم و سیر کردن شهوات و لذت بردن از آنچه حیوانات از آن لذت می‌برند، است. 

 (وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَّا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَّا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَّا یَسْمَعُونَ بِهَا أُولَـئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَـئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ) [۴۵] 

۳- تقلید: انسان مثلاً اگر در محیطی کفر آلود و خدا‌شناسی پرورش یافت با زیردست استادانی ملحد درس خواند، مهار خود را به دست آنان سپرده و به صورت انسانی تابع با آنان زندگی می‌کند. 

بعضی از نیاکان خود و بعضی دیگر از بزرگان و پیشوایان و بعضی نیز از استادان و آموزگارشان تقلید می‌کنند. همه‌ی این تقلید‌ها سدهایی هستند که در میان مردم و ایمان آوردنشان حائل می‌شود. 

 (وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللَّـهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ شَیْئًا وَلَا یَهْتَدُونَ * وَمَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِمَا لَا یَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَا یَعْقِلُونَ) [۴۶] 

 (إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا وَرَأَوُا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ * وَقَالَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَمَا تَبَرَّءُوا مِنَّا کَذَلِکَ یُرِیهِمُ اللَّـهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَیْهِمْ وَمَا هُم بِخَارِجِینَ مِنَ النَّار) ِ [۴۷] 

۴- ستیزه‌جویی: هیچ‌کدام از دلایل ذکرشده، این ستیزه‌جویانی را که گوش‌هایتان را سد می‌کنند تا صدای حق را نشنوند و صحبت‌هایتان را می‌پوشانند تا نور را نبینند و دل‌هایشان را قفل می‌زنند تا شعاع هدایت به آن راه نیابد، قانع نمی‌کند. آنان به مجادله پرداخته تا طرف بحث را مشوّش نکرده و بر او غالب شوند نه این‌که چیزی را بفهمند. 

 (وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّـهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا کِتَابٍ مُّنِیرٍ * ثَانِیَ عِطْفِهِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ اللَّـهِ لَهُ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ وَنُذِیقُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَذَابَ الْحَرِیقِ) [۴۸] 

به همین خاطر بود که مشرکان رسالت پیامبر را قبول نکردند و خواهان آن شدند که خودشان از آسمان بالا بردند. 

 (وَلَوْ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ کِتَابًا فِی قِرْطَاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ لَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَـذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّبِینٌ) [۴۹] 

 (وَلَوْ فَتَحْنَا عَلَیْهِم بَابًا مِّنَ السَّمَاءِ فَظَلُّوا فِیهِ یَعْرُجُونَ * لَقَالُوا إِنَّمَا سُکِّرَتْ أَبْصَارُنَا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَّسْحُورُونَ) [۵۰] 

 (وَلَوْ فَتَحْنَا عَلَیْهِم بَابًا مِّنَ السَّمَاءِ فَظَلُّوا فِیهِ یَعْرُجُونَ * لَقَالُوا إِنَّمَا سُکِّرَتْ أَبْصَارُنَا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَّسْحُورُونَ) [۵۱] 

 (إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لَآیَاتٍ لِّأُولِی الْأَلْبَابِ) [۵۲] 

 (وَمَا ذَرَأَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُخْتَلِفًا أَلْوَانُهُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً لِّقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ) [۵۳] 

 (هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِرًا إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَسْمَعُونَ) [۵۴] 

 (إِنَّ فِی ذَلِکَ لَذِکْرَى لِمَن کَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِیدٌ) [۵۵] 

 

پانوشت‌ها

------------------------------------

 [۱] - الاعراف/۵۹. 

 [۲] - الاعراف/۶۵. 

 [۳] - الاعراف/۷۳. 

 [۴] - الاعراف/۵۹. 

 [۵] - النحل/۳۶. 

 [۶] - الزمر/۳۸. 

 [۷] - الحج/۸. 

 [۸] - فصلت/۳۵. 

 [۹] - یونس/۲۲. 

 [۱۰] - الاعراف/۱۷۲-۱۷۳. 

 [۱۱] - الذاریات/۲۰-۲۱. 

 [۱۲] - یونس/۱۰۱. 

 [۱۳] - الاعراف ۸۵. 

 [۱۴] - الروم/۸. 

 [۱۵] - البقره/۱۶۴. 

 [۱۶] - ق/۶-۸. 

 [۱۷] - النحل/۱۱. 

 [۱۸] - النحل/۱۲. 

 [۱۹] - النحل/۱۳. 

 [۲۰] - الانعام/۳۲. 

 [۲۱] - السجده/۲۶. 

 [۲۲] - یوسف/۱۰۵. 

 [۲۳] - العلق/۲. 

 [۲۴] - االانعام/۹۵. 

 [۲۵] - یس/۳۶. 

 [۲۶] - السجده/۷. 

 [۲۷] - النمل/۸۸. 

 [۲۸] - الرعد/۸. 

 [۲۹] - القمر/۴۹. 

 [۳۰] - الطلاق/۳. 

 [۳۱] - المومنون/۱۸. 

 [۳۲] - یس/۳۸-۴۰. 

 [۳۳] - الانعام/۹۶. 

 [۳۴] - طه/۴۹-۵۰. 

 [۳۵] - النحل/۶۸-۶۹. 

 [۳۶] - الرعد/۴. 

 [۳۷] - الاعلی/۱-۳. 

 [۳۸] - الغاشیه/۱۷-۲۰. 

 [۳۹] - الطور/۳۵-۳۶. 

 [۴۰] - العنکبوت/۶۱-۶۳. 

 [۴۱] - الشمس/۷-۸. 

 [۴۲] - محمد/۱۰. 

 [۴۳] - الانعام/۱۱. 

 [۴۴] - الحج/۴۶. 

 [۴۵] - الاعراف/۱۷۹. 

 [۴۶] - البقره/۱۷۰-۱۷۱. 

 [۴۷] - البقره/۱۶۶-۱۶۷. 

 [۴۸] - الحج/۸-۹. 

 [۴۹] - الانعام/۷. 

 [۵۰] - الحجر/۱۴-۱۵. 

 [۵۱] - یونس/۱۰۱. 

 [۵۲] - آل عمران/۱۹۰. 

 [۵۳] - لنحل/۱۳. 

 [۵۴] - یونس/۶۷. 

 [۵۵] - ق/۳۷.