بسم الله الرّحمن الرّحیم الحمد لله خالق الكون بما فيه، وجامع الناس ليوم لا ريب فيه، وأشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له، وأشهد أن سيدنا ونبينا محمداً عبده ورسوله.
مفهوم گفتوگو از لحاظ لغوی و اصطلاحی
گفتوگو در لغت:
گفتوگو - با هم سخن گفتن – ترجمهی کلمهی «الحوار» است.
اهل لغت در توضیح «الحوار» معانی وسیعی را بیان کردهاند، از جمله:
ابنمنظور میگوید: الحوار: یعنی رجوع و بازگشت از چیزی و نیز مراجعت و رفتن به سوی چیزی. (لسان العرب،۲۱۷/۴)
و در حدیث هم به معنی اول- رجوع از چیزی- آمده است، پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم) میفرماید: «وَمَنْ دَعَا رَجُلا بِالْكُفْرِ وَلَيْسَ بِذَلِكَ إِلا حَارَ عَلَيْهِ.» (صحیح بخاری، ۴۵-۶ و صحیح مسلم، ۱۱۲)
هر کس شخصی را کافر بخواند و چنین نباشد بر وی بر میگردد.
کلمهی «حَارَ عَلَيْهِ» در این حدیث، به معنی «رَجَعَ إلیهِ» است.
در المعجم الوسیط آمده:
الحِوار: عبارت است از گفتوگو میان دو شخص یا بیشتر، و در قرآن هم به این معنا بکار رفته است.
« قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ...» (الکهف: ۳۷)؛ دوستش گفتوگو کنان به او گفت.
مفهوم اصطلاحی گفتوگو:
علما در تعریف اصطلاحی الحوار معانی زیادی را بیان کردهاند، که دو مورد از آنها بیان میشود.
الحوار: یعنی تبادل گفتوگو میان دو طرف و یا بیشتر به هدف رسیدن به راه حل مناسب و یا نتیجه رضامندی در باره موضوعی و یا مسأله مورد منازعهای.
الحوار: یعنی رد و بدل کردن کلام میان دو طرف مختلف، همراه با تقدیم و ارائهی حجت و برهان جهت اقناع کردن یکی از آنها به رأی دیگری و یا برای به هم نزدیک کردن دیدگاهها. (فن الحوار، نعیم یوسف، ۱۲)
تفاوت گفتوگو با جدل، گفت و شنود، گپ و مناظره و...
گفتوگو(الحوار) بیشتر میان دو طرف موافق شکل میکیرد، مانند گفتوگو بین شوهر و همسر، رفیق و دوستش، پدر و مادر، مادر و دختر، مفتی و مستفتی، حاکم و محکوم، رئیس و مرئوس.
در پارهای اوقات میان دو طرف مخالف در رأی، اعتقاد و باور صورت میگیرد، منتها همراه است با متانت و آرامش.
گفتوگو اسلوبی است در قالب تعاون و همکاری میان اطراف حوار، در راستای ایدهی معین، که کمک میکند بر مباحثه و تبادل نظر از هر زاویه برای رسیدن به هدف مطلوب.
ولی «جدل» میان طرفین مخالف صورت میگیرد، که هر طرف در صدد اثبات صحت اعتقاد و باور خود است.
در جدل هر کدام از مجادله کنندگان به دنبال نقض ادلهی طرف مقابل و اثبات حجت و سند خود هستند.
اما گاهی اوقات هدف از حوار- گفتوگو - تعلیم و تربیت، اصلاح، دعوت به سوی خداوندی است، همانطور که ممکن است در راستای رد شبهه و اقامهی حجت و تقریب دیدگاهها و یا تعارف و تآلف و یا استیضاح و تبیین باشد.
جدال: بعضی وقتها در جهت خصومت و پیروزی نفس، شکل میگیرد، به هدف رسیدن به عناد، استکبار و عدم پذیرش حق.
خداوند میفرماید: «وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ » (غافر: ۵)
..و به باطل ستیزه کردند تا با آن حق را از میان بر دارند، آنگاه آنان را گرفتیم( و تا بود کردیم) پس( بنگر که) عذاب من (در حق آنان ) چگونه بوده است.
جدال: به دو نوع ناپسند و پسندیده تقسیم میشود، بیشترین جدالی که در قرآن وارد شده، جدال مذموم، عقیم، باطل، بدون علم و همراه با جهل است.
ولی جدال پسندیده، جدالی است که هدف از آن، اظهار حق و رسیدن به آن میباشد.
اما مناظره: یک نوع کشمکش است میان دو تفکر، که هر کدام به صورت رقابت و منافسه، علیه دیگری فعالیت میکند.
مناظره: با ضوابط و قواعدی که باید طرفین آن را رعایت کنند ، در حول یک قضیهی معین، شکل میگیرد.
مناظره میان دو طرف مخالف در اعتقاد، رأی و یا مذهب پیش میآید، که هدف از آن نقد دیگران است بدون تفحّص در مورد نقاط قوّت و ضعف رأی مقابل.
در نتیجه حوار(گفتوگو) عامتر است از جدال و مناظره، چون حوار شامل دو نوع جدال (ناپسند و پسندیده) میشود، در واقع جدال نوعی از انواع حوار است. و نیز شامل مناظره میگردد، به این اعتبار که مناظر راهی است برای رسیدن به حوار.
راهکارهای قرآن و سنّت در باب گفتوگو
الف) قرآن کریم:
در خلال قصههای قرآنی، انواع فراوانی از شیوههای حوار و گفتوگو وجود دارد، که منحصر بر یک جنبهی مشخص نبوده، بلکه همهی جوانب زندگی را در بر میگیرد:
۱- گفتوگو در مورد اصلاح:
در سورهی هود آیات ۸۴ تا ۹۴ میفرماید:
«و وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ وَلَا تَنقُصُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ إِنِّي أَرَاكُم بِخَيْرٍ وَإِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ مُّحِيطٍ ﴿٨٤﴾ وَيَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ ﴿٨٥﴾ بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ وَمَا أَنَا عَلَيْكُم بِحَفِيظٍ ﴿٨٦﴾ قَالُوا يَا شُعَيْبُ أَصَلَاتُكَ تَأْمُرُكَ أَن نَّتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَن نَّفْعَلَ فِي أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ إِنَّكَ لَأَنتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ ﴿٨٧﴾ قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِن كُنتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّي وَرَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ ﴿٨٨﴾ وَيَا قَوْمِ لَا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقَاقِي أَن يُصِيبَكُم مِّثْلُ مَا أَصَابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صَالِحٍ وَمَا قَوْمُ لُوطٍ مِّنكُم بِبَعِيدٍ ﴿٨٩﴾ وَاسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ ﴿٩٠﴾ قَالُوا يَا شُعَيْبُ مَا نَفْقَهُ كَثِيرًا مِّمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَاكَ فِينَا ضَعِيفًا وَلَوْلَا رَهْطُكَ لَرَجَمْنَاكَ وَمَا أَنتَ عَلَيْنَا بِعَزِيزٍ ﴿٩١﴾ قَالَ يَا قَوْمِ أَرَهْطِي أَعَزُّ عَلَيْكُم مِّنَ اللَّهِ وَاتَّخَذْتُمُوهُ وَرَاءَكُمْ ظِهْرِيًّا إِنَّ رَبِّي بِمَا تَعْمَلُونَ مُحِيطٌ ﴿٩٢﴾ وَيَا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلَى مَكَانَتِكُمْ إِنِّي عَامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَمَنْ هُوَ كَاذِبٌ وَارْتَقِبُوا إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيبٌ ﴿٩٣﴾ وَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا شُعَيْبًا وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَأَخَذَتِ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيَارِهِمْ جَاثِمِينَ ﴿٩٤﴾»
شعیب را (نیز) به سوی قوم مدین فرستادیم که از خود آنان بود. (شعیب بدیشان) گفت: ای قوم من! خدا را بپرستید (و بدانید که) جز او معبودی ندارید. و از پیمانه و ترازو مکاهید. من شما را خوب و بینیاز (از کاستن از مقادیر و اوزان) میبینم (و شایسته نیست با وجود ثروتمندی از چیزهای مردم بدزدید و کمفروشی بکنید. اگر ایمان نیاورید و شکر نعمت را نگزارید) من بر شما از عذاب روز فراگیر میترسم. (۸۴) ای قوم من! پیمانه و ترازو را از روی عدل و داد، به تمام و کمال بسنجید و بپردازید و از چیزهای مردم نکاهید و در زمین تباهکارانه تباهی نکنید. (۸۵) (ای قوم من!) چیزی را که خداوند (از مال حلال) برایتان باقی میگذارد (از چیزی که از مال حرام گرد میآورید و روی هم میاندوزید) بهتر است، اگر مؤمن باشید (و حرف مرا و وعدهی خدا را باور میدارید). من (تنها مبلّغ اوامر خدایم و) محافظ (اقوال و افعال) شما نمیباشم (و توانائی جزا و سزای رفتار و کردار و گفتارتان را ندارم). (۸۶) گفتند: ای شعیب! آیا نمازهایت به تو دستور میدهد که ما چیزهائی را ترک کنیم که پدرانمان (از قدیم و ندیم) آنها را پرستیدهاند؟! (مگر میشود عبادت بتهائی را رها سازیم که از دیرباز نیاکانمان را بر آن دیدهایم و خود نیز بر آن رفتهایم؟! یا نمازهایت به تو دستور میدهد که ما آزادی خود را از دست بدهیم) و ما نتوانیم به دلخواه خود در اموال خویش تصرّف کنیم؟! تو که مرد شکیبا و خردمندی هستی (چرا باید چنین سخنان یاوه و پریشانی بگوئی؟!) (۸۷) گفت: ای قوم من! اگر من (بر اثر نبوّت) دلیل آشکاری از پروردگارم داشته باشم (و به یقین کامل رسیده باشم) و روزی خوبی (علاوه از نبوّت) به من عطاء فرموده باشد، به من بگوئید (آیا میتوانم برخلاف فرمان خدا، یعنی خالق و هادی و رازق خود رفتار کنم، و شما را از بتپرستی و بزهکاری نهی ننمایم؟). من نمیخواهم شما را از چیزی باز دارم و خودم مرتکب آن شوم (و بلکه شما را به انجام کاری میخوانم که خود نیز بدان عمل میکنم). من تا آنجا که میتوانم جز اصلاح (خویشتن و شما را) نمیخواهم، و توفیق من هم (در رسیدن به حق و نیکی و زدودن ناحق و بدی) جز با (یاری و پشتیبانی) خدا (انجام پذیرفتنی) نیست. تنها بر او توکّل میکنم و (کار و بارم را بدو واگذار میسازم و با توبه و انابت) فقط به سوی او برمیگردم. (۸۸)
ای قوم من! مخالفت (موجود میان شما و) من، شما را بر آن ندارد که بر عناد با حق و اصرار بر کفر خود بیفزائید و سبب شود که همان بلائی به شما برسد که به قوم نوح یا قوم هود و یا قوم صالح رسید، و (مکان و زمان وقوع هلاک) قوم لوط از شما چندان دور نیست (و دستکم از ایشان عبرت بگیرید و خویشتن را بپائید). (۸۹) از پروردگارتان آمرزش (گناهان خود را) بخواهید و بعد (از هر گناه و لغزشی که در زندگی مرتکب میشوید پشیمان شوید و) به سوی او برگردید. بیگمان پروردگار من بسیار مهربان (در حق بندگان پشیمان و) دوستدار (مؤمنان توبهکار) است. (۹۰) گفتند: ای شعیب! بسیاری از چیزهائی را که میگوئی نمیفهمیم (و گوشمان به سخنانت بدهکار نیست) و ما شما را در میان خود ضعیف میبینیم (و قادر به دفاع از خویشتن و اقناع دیگران نمیدانیم). اگر (به خاطر احترام) قبیلهی اندک تو نبود (که بر آئین ما میباشند) ما تو را سنگباران میکردیم و تو در پیش ما قدر و ارزشی نداری (تا تو را بزرگ و محترم داریم و از کشتن تو صرف نظر کنیم، و در برابر ما قوّت و قدرت آن را نداری که از خویشتن دفاع کنی). (۹۱) شعیب گفت: ای قوم من! آیا قبیله و عشیرهی من در نزد شما گرامیتر و مهمتر از خدا است (و به خاطر آنان با من مدارا و سازش میکنید) و خدا را فراموش میسازید و او را پشت سر میاندازید (و به قدرت و عزّت وی اعتنائی نمیکنید؟!). بیگمان پروردگار من آگاه از هر آن چیزی است که میکنید (و اعمال و افعال شما از دید او مخفی نمیماند و پاداش آنها را در کف دستتان میگذارد). (۹۲) ای قوم من! هرچه در قدرت دارید انجام دهید و کوتاهی نکنید (و بدانید که پشتیبان من خدا است و از شما باکی نیست). من به کار خود مشغولم (و همان گونه که شما به راه خود ادامه میدهید، من هم به راه خود ادامه میدهم). بالأخره خواهید دانست که چه کسی دچار عذابی میشود که او را خوار و رسوا میکند، و چه کسی دروغگو است (و از من و شما کدام راسترو و خوشبخت، و کدام کجرو و بدبخت میباشیم). چشم به راه باشید و من هم چشم به راهم (که عاقبت چه میشود). (۹۳) هنگامی که فرمان ما (مبنی بر هلاک قوم مدین) در رسید، شعیب و مؤمنانِ همراهِ او را در پرتو مهر خود (از عذاب و هلاک) نجات دادیم و صدای (وحشتناک صاعقه و زلزله)، ستمکاران را دریافت و (بر اثر آن قالب تهی کردند و نقش زمین شدند و) در خانه و کاشانهی خود کالبدهای بیجانی گشتند. (۹۴)
۲- گفتوگو در مورد خیر و شرّ:
در سورهی المائده آیات ۲۷-۳۲ میفرماید:
«وَاتْلُ عَلَیهِمْ نَبَأَ ابْنَی آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ یتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا یتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ ﴿۲۷﴾ لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَی یدَكَ لِتَقْتُلَنِی مَا أَنَا بِبَاسِطٍ یدِی إِلَیكَ لِأَقْتُلَكَ إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ ﴿۲۸﴾ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِی وَإِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ وَذَلِكَ جَزَاءُ الظَّالِمِینَ ﴿۲۹﴾ فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِینَ ﴿٣٠﴾ فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا یبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیرِیهُ كَیفَ یوَارِی سَوْءَةَ أَخِیهِ قَالَ یا وَیلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِی سَوْءَةَ أَخِی فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ ﴿۳۱﴾ مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَمَنْ أَحْیاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْیا النَّاسَ جَمِیعًا وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَینَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِیرًا مِنْهُمْ بَعْدَ ذَلِكَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ ﴿۳۲﴾
و داستان دو پسر آدم را به درستى بر ایشان بخوان هنگامى كه [هر یك از آن دو] قربانیى پیش داشتند پس از یكى از آن دو پذیرفته شد و از دیگرى پذیرفته نشد [قابیل] گفت حتما تو را خواهم كشت [هابیل] گفت خدا فقط از تقواپیشگان مىپذیرد (۲۷)اگر دست خود را به سوى من دراز كنى تا مرا بكشى من دستم را به سوى تو دراز نمىكنم تا تو را بكشم چرا كه من از كه من از خداوند پروردگار جهانیان مىترسم (۲۸) من مىخواهم تو با گناه من و گناه خودت [به سوى خدا] بازگردى و در نتیجه از اهل آتش باشى و این است سزاى ستمگران (۲۹) پس نفس [اماره]اش او را به قتل برادرش ترغیب كرد و وى را كشت و از زیانكاران شد (۳٠) پس خدا زاغى را برانگیخت كه زمین را مىكاوید تا به او نشان دهد چگونه جسد برادرش را پنهان كند [قابیل] گفت واى بر من آیا عاجزم كه مثل این زاغ باشم تا جسد برادرم را پنهان كنم پس از [زمره] پشیمانان گردید (۳۱) از این روى بر فرزندان اسرائیل مقرر داشتیم كه هر كس كسى را جز به قصاص قتل یا [به كیفر] فسادى در زمین بكشدچنان است كه گویى همه مردم را كشته باشد و هر كس كسى را زنده بدارد چنان است كه گویى تمام مردم را زنده داشته است و قطعا پیامبران ما دلایل آشكار براى آنان آوردند [با این همه] پس از آن بسیارى از ایشان در زمین زیاده روى مىكنند (۳۲)
۳- گفتوگو در سیاست:
در آیات ٢٨-٤٢ سورهی نمل آمده است:
«اذْهَبْ بِكِتَابِی هَذَا فَأَلْقِهْ إِلَیهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ مَاذَا یرْجِعُونَ ﴿۲۸﴾ قَالَتْ یا أَیهَا الْمَلَأُ إِنِّی أُلْقِی إِلَی كِتَابٌ كَرِیمٌ ﴿۲۹﴾ إِنَّهُ مِنْ سُلَیمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ﴿٣٠﴾ أَلَّا تَعْلُوا عَلَی وَأْتُونِی مُسْلِمِینَ ﴿۳۱﴾ قَالَتْ یا أَیهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِی فِی أَمْرِی مَا كُنْتُ قَاطِعَةً أَمْرًا حَتَّى تَشْهَدُونِ ﴿۳۲﴾ قَالُوا نَحْنُ أُولُو قُوَّةٍ وَأُولُو بَأْسٍ شَدِیدٍ وَالْأَمْرُ إِلَیكِ فَانْظُرِی مَاذَا تَأْمُرِینَ ﴿۳۳﴾ قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً وَكَذَلِكَ یفْعَلُونَ ﴿۳۴﴾ وَإِنِّی مُرْسِلَةٌ إِلَیهِمْ بِهَدِیةٍ فَنَاظِرَةٌ بِمَ یرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ ﴿۳۵﴾ فَلَمَّا جَاءَ سُلَیمَانَ قَالَ أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ فَمَا آتَانِی اللَّهُ خَیرٌ مِمَّا آتَاكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِیتِكُمْ تَفْرَحُونَ ﴿۳۶﴾ ارْجِعْ إِلَیهِمْ فَلَنَأْتِینَّهُمْ بِجُنُودٍ لَا قِبَلَ لَهُمْ بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْهَا أَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ ﴿۳۷﴾ قَالَ یا أَیهَا الْمَلَأُ أَیكُمْ یأْتِینِی بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَنْ یأْتُونِی مُسْلِمِینَ ﴿۳۸﴾ قَالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقَامِكَ وَإِنِّی عَلَیهِ لَقَوِی أَمِینٌ ﴿۳۹﴾ قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِیكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یرْتَدَّ إِلَیكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیبْلُوَنِی أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَنْ شَكَرَ فَإِنَّمَا یشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِی كَرِیمٌ ﴿٤٠﴾ قَالَ نَكِّرُوا لَهَا عَرْشَهَا نَنْظُرْ أَتَهْتَدِی أَمْ تَكُونُ مِنَ الَّذِینَ لَا یهْتَدُونَ ﴿۴۱﴾ فَلَمَّا جَاءَتْ قِیلَ أَهَكَذَا عَرْشُكِ قَالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ وَأُوتِینَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهَا وَكُنَّا مُسْلِمِینَ ﴿۴۲﴾ وَصَدَّهَا مَا كَانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنَّهَا كَانَتْ مِنْ قَوْمٍ كَافِرِینَ ﴿۴۳﴾ قِیلَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَكَشَفَتْ عَنْ سَاقَیهَا قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوَارِیرَ قَالَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿۴۴﴾»
این نامه مرا ببر و به سوى آنها بیفكن آنگاه از ایشان روى برتاب پس ببین چه پاسخ مىدهند (۲۸) [ملكه سبا] گفت اى سران [كشور] نامه اى ارجمند براى من آمده است (۲۹) كه از طرف سلیمان است و [مضمون آن] این است به نام خداوند رحمتگر مهربان (٣٠) بر من بزرگى مكنید و مرا از در اطاعت درآیید (۳۱) گفت اى سران [كشور] در كارم به من نظر دهید كه بىحضور شما [تا به حال] كارى را فیصله ندادهام (۳۲) گفتند ما سخت نیرومند و دلاوریم و[لى] اختیار كار با توست بنگر چه دستور مىدهى (۳۳) [ملكه] گفت پادشاهان چون به شهرى درآیند آن را تباه و عزیزانش را خوار مىگردانند و این گونه مىكنند (۳۴) و [اینك] من ارمغانى به سویشان مىفرستم و مىنگرم كه فرستادگان [من] با چه چیز بازمى گردند (۳۵) و چون [فرستاده] نزد سلیمان آمد [سلیمان] گفت آیا مرا به مالى كمك مىدهید آنچه خدا به من عطا كرده بهتر است از آنچه به شما داده است [نه] بلكه شما به ارمغان خود شادمانى مىنمایید (۳۶) به سوى آنان بازگرد كه قطعا سپاهیانى بر [سر] ایشان مىآوریم كه در برابر آنها تاب ایستادگى نداشته باشند و از آن [دیار] به خوارى و زبونى بیرونشان مىكنیم (۳۷) [سپس] گفت اى سران [كشور] كدام یك از شما تخت او را پیش از آنكه مطیعانه نزد من آیند براى من مىآورد (۳۸) عفریتى از جن گفت من آن را پیش از آنكه از مجلس خود برخیزى براى تو مىآورم و بر این [كار] سخت توانا و مورد اعتمادم (۳۹) كسى كه نزد او دانشى از كتاب [الهى] بود گفت من آن را پیش از آنكه چشم خود را بر هم زنى برایت مىآورم پس چون [سلیمان] آن [تخت] را نزد خود مستقر دید گفت این از فضل پروردگار من است تا مرا بیازماید كه آیا سپاسگزارم یا ناسپاسى مىكنم و هر كس سپاس گزارد تنها به سود خویش سپاس مىگزارد و هر كس ناسپاسى كند بى گمان پروردگارم بى نیاز و كریم است (٤٠) گفت تخت [ملكه] را برایش ناشناس گردانید تا ببینیم آیا پى مىبرد یا از كسانى است كه پى نمىبرند (۴۱) پس وقتى [ملكه] آمد [بدو] گفته شد آیا تخت تو همین گونه است گفت گویا این همان است و پیش از این ما آگاه شده و از در اطاعت درآمده بودیم (۴۲) و [در حقیقت قبلا] آنچه غیر از خدا مىپرستید مانع [ایمان] او شده بود و او از جمله گروه كافران بود (۴۳) به او گفته شد وارد ساحت كاخ [پادشاهى] شو و چون آن را دید بركه اى پنداشت و ساقهایش را نمایان كرد [سلیمان] گفت این كاخى مفروش از آبگینه است [ملكه] گفت پروردگارا من به خود ستم كردم و [اینك] با سلیمان در برابر خدا پروردگار جهانیان تسلیم شدم. (۴۴)
۴- در قرآن نمونههای بسیار دیگری در مورد گفتوگو وجود دارد، مانند محاوره انبیا - علی نبینا و علیهمالصلاة و السلام- با اقوامشان، از جمله:
نوح با قومش، نوح با پسرش و نوح با خداوند.
ابراهیم با پدرش، ابراهیم با قومش، ابراهیم با نمرود و ابراهیم با همسر و فرزنش اسماعیل و...
مؤمن آل فرعون و.. و گفتوگو میان اهل بهشت و جهنم و...
ب) سنّت و سیره نبوی:
سنّت قولی رسول خدا - صلی الله علیه و سلم- چه به صورت مفصل و یا کوتا و مختصر، الگو و نمونهی اوج کلام و بیان بشری است، که دارای خصوصیات منحصر به به فردی است که فقط در کلام مبارک ایشان یافت میشود، مانند مستوای عالی بلاغی، چه از نظر میانی و یا معانی و یا از نظر ساختاری و مضمونی و یا از نظر ایده و اسلوبی.
که جامع و حاوی علم، معرفت حکمت، حقایق، بدایع، توجیهات، ضرب المثلهای میباشد، که کلام هیچ بلیغ و حکیمی در این سطح نیست، که همراه با سهولت و گوارا و شیرین سخنی در کلمات و جملات بیان فرموده است، که مانند روحی جاری در جسد و آب و عصاره در گلها و گیاهان در ذهن و نفس مخاطب جاری و ساری است.
حیات پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم) پر است از گفتوگو و حوار با طیفها و اقشار و اشخاص مختلف.
به عنوان نمونه:
گفتوگو با قریش بر کوه صفا.
گفتوگو با عتبه بن ربیعه.
گفتوگو با عدی بن حاتم.
گفتوگو با عمر بن خطاب(رضی الله عنه) در مورد بندها و مواد صلح حدیبه.
گفتوگو با انصار بعد از توزیع غنایم حنین.
گفتوگوی فراوان با اشرافیان عرب.
گفتوگوی با جوانی که قصد زنا را داشت.
و...
پیششرطهای یک گفتوگوی موفق
گفتوگوی صحیح دارای شرایط و آدابی است که باید گفتوگو کنان با آنها پایبند باشند.
۱- حسن قصد.
۲-تواضع.
۳- صبر و متانت.
۴- ترک غضب و خشونت.
۵- مهیا کردن جو مناسب برای گفتوگو.
۶- ترک تعصّب برای غیر حق.
۷- رحمت و شفقت.
۸- حسن استماع.
۹- آهسته صحبت کردند
١٠- استفاده از ضربالمثل.
۱۱- رعایت انصاف و عدالت.
۱۲- احترام طرف مقابل.
۱۳- موضوعیت محور و التزام به موضوع محاوره.
موانع پیش روی گفتوگو
بسیاری از گفتوگوهای میان مردم، آغشته است به عیوب، خطاها، آفتها و عوائق و موانع، که مهمترین آنها عبارتند از:
۱- بلند کردن صدا و خشونت صوتی.
۲- بیدانشی و عدم اطلاع از موضوع مورد بحث.
۳- فقدان ادله و برهان و کلیگویی.
۴- تعصب شدید.
۵- پراکندگی در کلام، به خاطر تضیع وقت وحق طرف مقابل.
۶- مهیا نبودن جو مناسب برای گفتوگو.
۷- صدور حکم قبل از ارائه دلیل.
۸- ادعای بر عالم بودن به هر چیزی
۹- اصرار بر خطا و پرهیز از تن دادن به حق.
١٠- خشونت و تندخویی.
۱۱- عناد و تکبر.
۱۲- استفاده از اسلوب تحدی و تجریح طرف مقابل.
نسبتسنجی میان گفتوگو و حقیقت
بیتردید گفتوگو اهمیت زیادی در حیات انسانها دارد، از جمله:
۱- محاوره راهی است برای بیان حق، اتمام حجت، دفع شبهات و تبیین حقایق.
۲- گفتوگو یکی از طرق دعوت به سوی خدا است، چه در راستای ارتقای ایمانی و یا در مسیر آشنا کردن نو باوران به خداوند متعال.
۳- گفتوگوی سازنده جزو اهم ترین وسائل و اسباب تفاهم بین انسانها است.
۲- محاوره نیز بزرگ نرین عامل تعارف و شناخت محسوب میشود.
۴- گفتوگو یکی از ابزار و اسباب وصول به اقناع و تغییر در مسیر انسانها است که در نتیجه منتهی میشود به تغییر رفتار و اصلاخ سلوک.
۵- محاوره زمینه را فراهم میکند برای نفس انسانها در راستای نقد پذیری و احترام به آراء دیگران.
نقش گفتوگو در ایجاد گفتمان اخلاقی و همگرایی و هم افزایی اجتماعی
۱- گفتوگوی سازنده و آرام بخش، کلید ورود به درون انسانهاست.
۲- محاوره عامل بزرگی است برای تقرب دیدگاهها و کم کردن اختلافات و استحکام پل ارتباط و همگرایی و همافزایی اجتماعی.
۳- بسیاری از مشکلات اعتقادی، فکری، اخلاقی، آدابی، رفتاری، مذهبی موجود در جامعه، مرهون عدم محاوره صحیح است. لذا با گفتوگوی مفید میتوان بسیاری از حسادتها، تباعد و دوری، تباغض و کینهتوزیها را به محبت، ارتباط، مساعدت و تعاون همگرایی تبدیل کرد.
ویژگیهای اخلاقی طرفین گفتوگو
پیششرطهای گفتوگو، که جزو آداب و ویژگیهای لازم برای طرفین محاوره نیز محسوب میشوند، عبارتنداز:
- حسن قصد و نیت در محاوره.
- تواضع و فروتنی
- صبر و متانب و بردباری
- عدم غضب و قهر و تندخوی.
- پرهیز از تعصب.
- رحمت و شفقت.
- حسن استماع.
- مجال دادن به طرف مقابل جهت ارائهی دیدگاه و نظر خود.
- رعایت عدالت و انصاف.
- احترام طرف مقابل.
- و...
نقش سازو کار گفتوگو در آموزش و تربیت فردی، خانوادگی و اجتماعی
برقراری ارتباط مؤثر با دیگران، لازمهی زندگی در جهان امروز است، و «گفتوگو» مهم ترین ابزار برای برقرای این ارتباط به شمار میآید. با توجه به نقش تأثیرگذار گفتوگو در تربیت ابعاد فردی و اجتماعی، لازم است به پرورش این مهارت، توجه ویژهای مبذول شود.
لف) آثار و کارکردهای تربیتی گفتوگو در بعد فردی
۱- گسترش شناخت و معرفت.
۲- پرورش تفکر انتقادی.
۳- خوداندیشی و خودآگاهی.
۴- تقویت اعتماد به نفس.
ب)- کارکردهای تربیتی گفتوگو در بعد اجتماعی.
۱- سعهی صدر و تحمل پذیرش نظرات مخالف.
۲- همدلی و هماندیشی.
۳- حصول تفاهم و وحدت.
نتیجهگیری
«گفتوگو» به عنوان مهمترین ابزار ارتباطی، از ضروریترین نیازمندیهای بشر در جهان امروز است. «گفتوگو» مفهومی فراتر از صحبت کردن، مکالمه و محاوره دارد و میتوان آن را معادل «دیالوگ» در نظر گرفت؛ یعنی رابطهای که در آن شرکتکنندگان به فهم و نقد سخن یکدیگر میپردازند و طی این فرایند، سخن، زمینهساز نقد آن میشود. این نقد زمینهی توضیح، روشنگری و در نهایت، فهم عمیقتر را فراهم میکند و این سیر دیالکتیکی و گام به گام منجر به دستیابی به مفهوم مشترك و حل مسئله میگردد. گفتوگو زمانی میتواند مؤثر واقع شود که اصولی همچون گوش دادن عمیق، پرسشگری، نرمی و لطافت، احترام متقابل، اعتمادآفرینی و توجه به سطح مخاطب در آن رعایت شود. رعایت اصول نامبرده منجر به اثربخشی گفتوگو و دستیابی به آثار و مزایایی در زندگی فردی و اجتماعی میشود.
منابع و مآخذ:
-قرآن کریم
-إبراهيم مصطفى ـ أحمد الزيات ـ حامد عبد القادر ـ محمد النجار، المعجم الوسيط، دار الدعوة، تحقيق: مجمع اللغة العربية.
-ابن منظور الأنصاري، لسان العرب، دار إحياء التراث العربي، بيروت، ١٨ جلد.
-الإمام محمد بن إسماعيل البخاري، الجامع المسند الصحيح المختصر من أُمور رسول الله صلى الله عليه وسلّم وسننه وأيامه، محقق: محمد زهير بن ناصر الناصر، دار طوق النجاة، الطبعة الأولى، ١٤٢٢هـ .
-خرمدل، مصطفی(١٣٩٨)، تفسیر نور، تهران، نشر احسان.
-مسلم بن الحجاج أبو الحسن القشيري النيسابوري (المتوفى: ٢٦١هـ)، المسند الصحيح المختصر بنقل العدل عن العدل إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم، المحقق: محمد فؤاد عبد الباقي، دار إحياء التراث العربي، بيروت.
-نعیم یوسف، فن الحوار، دار البشير للثقافة والعلوم، ٢٠١٣.
نظرات