حقوق و تکالیف بشر در اسلام نه امری نوپیدا، بلکه موضوعی ریشه‌دار و اصولی است. دلیل آنهم بیان صریح و جامع آیات قرآن، احادیث پیامبر -صلّی الله علیه وسلّم- و اجتهادات صریح علمای قدیم و جدید مسلمان در این باره است.

حقّ، چیزی است که به وسیله شرع یعنی حکم شریعت اسلامی که همان نصوص قرآن کریم و سنّت رسول الله -صلّی الله علیه وسلّم- به اثبات رسیده است. این نصوص، تجلّی اراده‌ی دینی و شرعی خداوندی است که حقوق و تکالیف را مقرّر نموده است. بر این اساس خداوند پدید آورنده‌ی حقوق و بخشنده‌ی آن به انسان است و اگر چنین نبود هیچ‌گاه حقّی برای انسان به اثبات نمی‌رسید.

از آن‌جا که حقوق‌ انسان هدیه‌ای از جانب خداوند است، تکالیف هم هدیه‌ای دیگر است که به حکم خداوند متعال بر انسان واجب شده است و اگر الزام خداوند نبود، این تکالیف بر انسان واجب نمی‌شد؛ پس خداوند در حکم و آنچه زیرمجموعه‌ی حکم است از جمله اعطای حقوق و وجوب تکالیف یگانه و بی‌همتاست.

دلیلی که ثابت می‌کند حقوق و تکالیف، جنبه‌ی الهی دارد این است که خداوند تکالیف را به‌گونه‌ای که خواسته، مقیّد نموده و روش ویژه‌ای را برای به کارگیری آنها وضع کرده است و شرط و بهره برداری از آنها را بر میانه‌روی گذاشته تا کسی دچار ضر و زیان نگردد. این قیود که می‌توانند اصولی کلّی برای حقوق و تکالیف باشند بیانگر آن هستند که سرچشمه‌ی اصلی حقوق و تکالیف خداوند است.

میانه‌روی در تکلیف و حقوق

هدف شارع، خسته کردن شخص مکلف یا شکنجه‌ی جسم او نیست بلکه هدف رساندن انسان به بالاترین درجه‌ی کمال است تا بنده‌ی خالص خدا شود؛ به‌گونه‌ای که تمام وجود، اعتقادات، امیال، عادات و سایر کارهای که انجام می‌دهد خدایی شود، این امور با اطاعت انسان از خداوند بر انجام اوامر و دوری از منهیات و عدم تجاوز به حد و مرزهایی که خداوند تعیین کرده است و نیز ایمان به کارهای مورد پسند خداوند نه آنچه خودش می‌پسندد تحقّق می‌یابد، زیرا آنچه که شخص دوست دارد به طور کلّی در دایره‌ی طاعت و قربات همان فردی قرار می‌گیرد که خودش می‌پسندد.

«إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِينَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاكِرِينَ اللَّـهَ كَثِيرًا وَالذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللَّـهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا» (احزاب: ٣٥)

این آیه با توصیف زنان به اسلام و ایمان بر این اشاره دارد که زنان مخاطب معانی اسلام و ایمان و احکام آن هستند و به سبب انجام این احکام با صفت مسلمان و مؤمن توصیف شده‌اند؛ همانگونه که مردان به سبب انجام خواسته‌های اسلام و ایمان با صفت مسلمان و مؤمن توصیف شده‌اند؛ همچنین اشاره دارد به اینکه زنان مسلمان مؤمن با مردان مسلمان مؤمن در برابر اسلام و ایمانشان در پاداشی که خداوند وعده داده یعنی آمرزش، مغفرت و پاداش بزرگ مشترک و یکسانند.

عام بودن شریعت

از ویژگی‌های شریعت اسلامی عام بودن آن است به این معنا که برای همه انسان‌ها؛ زن و مرد، نژادها و منطقه‌ها و شهرهای مختلف آن فرستاده شده است و نیز در این میان رسولی برای همگان که شامل زنان و مردان با ایمان می‌شود مبعوث گردید که راهنما و هدایتگر آنها باشد و رعایت شریعت اسلام بر آنها لازم و واجب است یعنی هم بر زنان و هم بر مردان و عبادات و احکام همانطور که مردان را در بر می‌گیرد شامل زنان نیز می‌شود.

از مباحث مربوط به عام بودن شریعت مبحث الفاظ است که در قرآن و سنّت بیان شده است؛ خطاب‌های شرعی به صیغه‌های جمع، در بر دارنده‌ی احکام شرعی است که با آن‌ها شارع مکلّفان را مورد خطاب قرار داده و زنان را نیز به علّت وجود شرط تکلیف در آنان و عام بودن آن، در بر می‌گیرد.

در زبان عربی الفاظی وجود دارد که با توجه به اصل آن همه مردان و زنان را در بر می‌گیرد و علامت مونث و مذکر در آن تاثیری ندارد؛ مانند الفاظ «ناس، انس، بشر» این الفاظ هرگاه در نصوص شرعی قرآن و سنّت پیامبر -صلّی الله علیه وسلّم- وارد شوند به اجماع هر دو گروه زن و مرد را در بر می‌گیرد. « قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّـهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا» (اعراف: ۱۵۸)

الفاظی چون «ما» و «من» با توجه به اصل وضعشان شامل مردان و زنان می‌شود؛ از مقتضیات عام بودن شریعت، آن است که زنان چون شرط تکلیف دارند، مخاطب احکام می‌باشند؛ بنا براین اصل بر این است که خطاب‌های شارع با صیغه جمع، زنان را نیز در بر می‌گیرد؛ مگر دلیلی برای اختصاص به یکی از دو گروه داشته باشد.

همچنین گروه اوّل تغلیب و جواز ورود در جمع مذکّر برای زنان را وقتی که علّتی بر آن وجود داشته باشد منع ننموده‌اند.

عسقلانی در شرح حدیث پیامبر -صلّی الله علیه وسلّم- که فرمودند: «المسلم من سلم المسلمون من لسانه و یده» مسلمان کسی است که مسلمانان از زبان و دست او در امان باشند که در این حدیث ذکر جمع مذکّرِ «المسلمون» در اینجا برای تغلیب است و شامل زنان مسلمان نیز می‌شود.

و در جایی دیگر مفرد مذکّر معرّف به ال تعریف، وقتی که نشان‌دهنده‌ی عهد نباشد و مفرد معرّف با اضافه از صیغه‌ها و الفاظ عموم است و شامل زنان هم می‌شود و چون این صیغه در خطاب‌های شارع وارد شود همه‌ی مکلّفان زن و مرد را شامل می‌شود و از نمونه‌های آن این حدیث از پیامبراکرم -صلّی الله علیه وسلّم- که فرموده‌اند: «لَا يُؤْمِنُ أَحَدُكُمْ حَتَّى يُحِبَّ لِأَخِيهِ مَا يُحِبُّ لِنَفْسِهِ» ایمان هیچ یک از شما کامل نمی‌شود مگر این‌که آنچه را برای خود می‌پسندد برای برادرش هم بپسندد.

موازنه‌ی حقوق و تکالیف

شریعت اسلام بر خلاف تفکّر جاهلی بین حقوق و تکالیف، توازن برقرار کرده است و هر دو صنف بشر(زن و مرد) را از این موازنه بهره‌مند ساخته است.

در جاهلیت زن به جرم زن بودن از بسیاری از حقوق مسلم خود محروم بود، علاوه بر آن تکالیف بسیاری بر دوش او سنگینی می‌کرد. قرآن کریم گام بلندی در جهت احیای هویّت و کرامت زن برداشت.

«وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ»(بقره: ۲۲۸) بر این اساس اسلام حقوقی را برای زنان قائل شده، همانند وظایفی که بر عهده‌ی آنان گذارده شده است.

مفسّران المنار این سخن کوتاه و جذّاب را با دلیل بر یکسانی زن و مرد در همه‌ی حقوق دانسته‌اند؛ همچنین این آیه معیاری به دست مرد می‌دهد که در همه‌ی شئون زندگی چگونه با همسر خود رفتار کند.

ابن‌عباس می‌گوید: بر اساس رهنمود این آیه، خویشتن را برای همسرم می‌آرایم، آنگونه که او می‌آراید، از آنجا که زن و مرد در ماهیّت، احساس، تفکّر و ادراک همگون هستند درباره‌ی یکدیگر وظایف متقابل دارند.

محمّد عبده می‌گوید: این مرتبه‌ای که اسلام به زن داده، در هیچ دین و امّتی سابقه نداشته است؛ ملّت‌های اروپایی که خود را در مدنیت و تمدّن پیشتاز می‌دانند هیچ‌گاه چنین کرامت و رفعتی برای زن قائل نشده‌اند؛ بنابراین زن را از بسیاری از حقوق مسلّم خویش محروم ساخته‌اند.

البتّه معتقد نیستیم که این محرومیت‌ها از تعالیم مسیح سرچشمه می‌گیرد، بلکه بدعت‌ها و تحریف‌ها سبب دگرگونی مسیحیت گشته و زن را از جایگاه رفیع خود تنزّل داده است.

مفسّران المنار در ادامه، تفسیر حضرت علی - رضی الله عنه- را ذیل آیه‌ی «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَلَائِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَّا يَعْصُونَ اللَّـهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ» (تحریم: ٦) آورده است؛ به روایت ابن‌منذر، حاکم و دیگران می‌آورند که مقصود از اهل، زن و فرزندان، اعمّ از دختر و پسر است و معتقدند تعلیم و تأدیب افراد خانواده، آنان را از تباهی و نابودی در دنیا و آخرت مصون می‌دارد.

مفسّران المنار در پایان از دیدگاه بزرگانی که تعیین حدود وظایف و حقوق زن و مرد را درباره‌ی یکدیگر به عرف محوّل می‌کنند، انتقاد می‌کنند.

آنان معتقدند: عرف مسلمانان از شریعت اسلام فاصله گرفته است و اکثر مردان رفتاری ظالمانه با همسر انشان دارند و از آنان تکالیف و وظایفی طاقت‌فرسا انتظار دارند. گفتنی است که مفسّران المنار قول فقها مبنی بر رفع تکلیف از زن را نیز نوعی تفریط می‌دانند، گویی با نقد این دو نگرش، به نوعی اعتدال در وظایف و تکالیف مربوط به زن معتقدند.(تفسیر المنار)

معروف از نظر اسلام 

به معنای امری معلوم و شناخته شده است؛ البته اگر مردم راه فطرت را بپیمایند و از حدود آن تعدّی نکنند، ازجمله احکام اجتماعی مبتنی بر فطرت، برابری افراد در مقابل قانون خواهد بود؛ پس افراد اجتماع از تکالیف و حقوق یکسان برخوردارند البتّه باید جایگاه اجتماعی افراد و میزان اثربخشی آنان بر جامعه لحاظ شود، آنگاه مساوات را برقرار کرده، حقّ هر ذی حقی را به او بدهند. این معنا در احکام مربوط به زن و مراعات شده است، یعتی در برابر مسؤولیتی که برای زن قائل شده، حقوقی هم برای او وضع شده و جایگاهش در خانواده و نظام اجتماعی کاملاً حفظ گردیده است؛ از اینجا روشن می‌شود که جمله‌ی «وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ» متمّم جمله قبلی است که فرمود: «وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ» و مجموعاً یک معنا را افاده می‌کنند.

اسلام زن و مرد را از لحاظ تدبیر شئون زندگی به واسطه اراده و کار مساوی می‌داند؛ از این رو در تحصیل نیازمندی‌ها و چیزهایی که مایه‌ی قوام زندگی است، از قبیل خوردن و آشامیدن و سایر لوازم بقا برابر و مساوی‌اند. در آیه‌ی ۱۹۵ سوره‌ی آل عمران می‌فرماید: «بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ» بنا بر این زک همانند مرد می‌تواند به طور مستقلّ تصمیم بگیرد، کار کند و مالک دست رنج خود شود و نفع و ضرر کارش مربوط به خودش می‌باشد «لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ» پس زن و مرد به نظر اسلام و بر حسب آنچه قرآن ثابت می‌کند، مساوی‌اند.

تکالیف و حقوق زن و مرد در خانواده

زن و شوهر در زندگی مشترک، پیوسته در حال مبادله‌ی نقش‌های متقابل هستند، تا پاسخگوی نیازهای طرفین باشند؛ پس عمل این دو نمی‌تواند مشابه یکدیگر باشد؛ زیرا عواملی از قبیل تداوم نسل، تربیت فرزند تحت عطوفت و سرپرستی پدر و بالاخره تکامل نقش انسان در نظام آفرینش میسّر نمی‌شود، بلکه با جابجایی نقش‌ها، هر یک از وظیفه‌ی خویش غفلت می‌کند و نه فقط نمی‌تواند خلاّق باشد، بلکه در حیطه‌ی وظایف خود ناتوان می‌شود و بدین ترتیب خسارت جبران‌ناپذیری را به خانواده و جامعه وارد می‌سازد.

بنابراین تساوی زن و مرد (حقوق و تکالیف) با توجّه به موقعیت هریک در نظام خلقت قابل تفسیر است؛ اگر شرایط اجتماعی، مرد را به فعّالیّت اقتصادی وا می‌دارد و زن خود به خود در این عرصه عقب می‌ماند، موازنه به هم می‌خورد، مگر آنکه در حوزه دیگری مثلاً فرهنگی، اجتماعی و … رشد یابد. در این صورت می‌توان گفت زن و مرد در ابعاد مختلف اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی تبادل نیاز می‌کنند و هر دو به قوای معنوی یکدیگر نیرو می‌بخشند و زندگی را به پیش می‌برند؛ بدین ترتیب اگر هریک در اجرای وظیفه‌ی محوّل شده بدرستی ایفای نقش کند ودر جایگاه تعین شده قرار گیرد، همراهی و همفکری افراد خانواده را به دنبال خواهد داشت و به اعضای خانواده در جهت شکوفایی استعدادهایش یاری می‌رساند.

«وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ» در این آیه «دَرَجَةٌ» مردان بر زنان را در تمامی زمینه‌ها منظور نداشته است زیرا «دَرَجَةٌ» نکره در سیاق اثبات، بر ‌«صرف وجود» دلالت دارد و ‌«صرف وجود» هم سنگ با کمترین مرتبه است از این رو، دلالت بر عموم ندارد که چون مردان بر زنان برتری دارند، این برتری در تمامی موارد است و نیز این آیه در روابط خانوادگی و برتری شوهر بر همسر خویش را دارد و در آن سخن از مسائل «طلاق و عدّه» می‌باشد؛ بنابراین مقصود از درجه برتری در رتبه‌ی انسانی نیست، بلکه برتری مرد در اداره‌ی امور اجرایی خانه، قیومیت مرد و مسؤولیت انفاق از طرف اوست و مسائل حقّ طلاق و سایر حقوق، خاصّ شوهر می‌باشد با شرایط خاصّ.

ابن‌عباس «دَرَجَةٌ» را مقام و مرتبه‌ای می‌داند که شوهر در نتیجه رعایت کردن حقوق همسر، به دست می‌آورد؛ یعنی مرد همه حقوق زن را رعایت و خواهان حقوق کامل خویش نباشد، این آیه مردان را تشویق می‌کند که با همسران خویش به نیکی رفتار کنند تا در مکارم اخلاق به مراتب عالی برسند و بر آنان امتیاز یابند و نیز این آیه منحصر به روابط خانوادگی است.

اسلام به منظور حفظ و حراست از فطرت پاک و توأم با لطافت زن ملاحظاتی درباره‌ی او روا کرده است تا به دور از فشارهای محیطی و اجتماعی به رشد و تعالی مطلوب دست یابد، از این رو در عرصه‌ی اقتصادی، تأمین معاش خانواده را به دیگری واگذارده است و در تکالیف عبادی در دوران خاصّی، رفع تکلیف کرده؛ در احکام اجتماعی و سیاسی و نیز تسهیلاتی برای زن قائل شده تا بتواند وظیفه‌ی اصلی خویش را که همانا حفظ کیان خانواده است بهتر به انجام برساند.

پس بدین ترتیب توجه به تفاوت‌های تکوینی زن و مرد وضع قوانینی متناسب با نظام تکوینی آن دو، نه تنها تبعیض تلقّی نمی‌شود، بلکه در راستای تکامل بشر و سرعت بخشیدن به رشد جوامع نقش مؤثّری خواهد داشت، توجّه به این اصل که دامن زن محلّ رشد و تکوین جسم و نیز مهد عروج روح می‌باشد بسیار مهمّ و حیاتی است و هرگونه طرح یا برنامه‌ای که منجر به جابجایی نقش‌ها شود، ناهنجاری و نابسامانی‌هایی را در پی خواهد داشت؛ در فرهنگ اسلام، مسؤولیت‌های سنگین از دوش زن برداشته شده است تا با خاطری راحت و آسوده به وظیفه‌ی فرهنگی- تربیتی درون خانه بپردازد و افراد خانواده را در جهت توسعه فرهنگی و مقابله با تهاجم‌های آن مستحکم کند، تا در مسیر رشد و تعالی حرکت نماید. این مسئله‌ی مهمّ زمانی میسّر است که اصل مشارکت همگانی در خانواده حاکم باشد.