داعش تمام شد اما سلفیسم نه!
اساسا ایدهها و ایدئولوژیها از بین رفتنی نیستند هر چند نامها و نشانهایشان محو شود یا شمار زیادی از هوادارانشان از بین روند. اما میتوان امیدوار بود كه اندیشههای باطل و ایدئولوژیهای ضدبشری - هر چند رنگ و لعابی دینی داشته باشند - تضعیف شوند آنقدری كه دیگر خطری از جانبشان بشریت و جهان انسانی را تهدید نكند. اما این مهم لوازمی دارد كه تا فراهم نشود، نمیتوان به تحققش امیدی داشت.
لوازم آن هم مهیا نشود مگر ابتدا علل و عوامل به وجود آمدن چنین شجره خبیثهای بررسی و تشخیص داده شود. در واقع برای علاج سلفیگری در جهان اسلام ناگزیر از تشخیص علت اصلی این درد و بروز چنین آفتی هستیم.
به گمان نگارنده این پدیده شوم، دو علت اساسی دارد - كه فارغ از سایر عوامل - احتمالا اصلیترین عامل پدید آمدن آن را تشكیل میدهد. این دو علت اما یكی بیرونی و دیگری درونی است؛ منظور از بیرونی، بیرونِ جهان اسلام و جوامع و دولتهای عموما غربی و منظور از درونی طبعا درون جهان اسلام و نقش دولتهای اسلامی و علمای مذهبی است كه هر یك را در ادامه توضیح میدهم.
1- علت بیرونی؛ نخستین عامل به بیرون جهان اسلام مربوط است. از این منظر سلفیسم در واقع نتیجه منطقی سالهای متمادی تحقیر و تضعیف جوامع اسلامی است. دولتهای غربی در طول سالها استعمار و استثمار ملتهای مسلمان و چپاول سرمایههای ملی آنها و دخالت در امور مختلفِ ایشان، موجب به وجود آمدن گرایشی در میان برخی جوامع اسلامی شدهاند كه با شیوه ناصواب و ناروا به دنبال احقاق حق و اعاده حیثیت خود هستند. هر چند ممكن است در میان سران جریانهای تكفیری انگیزههایی گاه سراسر متفاوت با آنچه اشاره شد وجود داشته باشد، اما بیتردید از اصلیترین علل توفیق این جریانها در جذب نیرو همین مساله است.
به بیان دیگر با وجود اینكه به نظر میرسد انگیزه اصلی رهبران سلفیها و سران نحلههای تكفیری دستیابی به منابع و مصادر قدرت و ثروت است، اما آنچه موجب جذب افرادی میشود كه گاه برای قربانی كردن جان خود در این راه نیز ابایی ندارند، همان كینه و نفرتی است كه در وجود آنان از رفتار دولتهای غربی نشات گرفته است. جوانان مسلمانی كه از سویی شاهد پیشرفتهای اقتصادی جوامع غربی هستند و از سوی دیگر میدانند كه بخش بسیار قابل توجهی از این پیشرفت، ریشه در چپاول منابع ملتهای همكیش ایشان دارد به اندازه كافی از انگیزه لازم برای اقدامی در جهت تشفی خاطر خویش و گرفتن انتقام برخوردار هستند. این مساله اما وقتی توام با اقدامات سازمانیافته در توهین به مقدسات اسلامی و اسائه ادب به مقام پیامبر اسلام (ص) یا قرآن میشود، به طریق اولی در افزایش خشم ایشان موثر است و در برابر این تضعیفها و تحقیرهای مكرر و دفاع رسمی دولتهای غربی از آن تحت عنوان «آزادی بیان»، هر اقدامی - ولو غیرشرعی - را در جهت جبران و اعاده حیثیت خویش مشروع میسازد.
2- دومین عامل اما به درون جهان اسلام و كشورهای مختلف آن بازمیگردد كه این عامل را البته باید به دو بخش تقسیم كرد؛
الف) نقش دولتهای كشورهای اسلامی؛ از جمله مواردی كه میتواند به ظهور سلفیسم یا تقویت آن منجر شود، بیارادگی دولتهای اسلامی در مقابله با سیاستهای ناعادلانه و تحقیرآمیز دولتهای غربی است. بیارادگیای كه گاه گویی از آن نوعی همراهی نیز به مشام میرسد. در واقع وقتی آحاد جوامع اسلامی شاهد آن هستند كه دولتهایشان هیچ ارادهای برای احقاق حقوق ملتهای خویش و سرمایههای از كف رفته ایشان توسط دولتهای استعمارگر وجود ندارد، از دولتهای حاكم بر سرزمینهای خویش سلب امید و بلكه اعتماد میكنند و ترجیح میدهند به روشهای دیگری این ظلمی كه بر آنها طی دههها و بلكه سدههای متمادی رفته است را جبران كنند. از جمله مهمترین حساسیتهایی كه در این بخش وجود دارد كه از قضا بسیار حساسیت زنده و پویایی محسوب میشود، مساله فلسطین اشغالی است كه از قضا این روزها شاهد بحرانیتر شدن وضعیت آن نیز هستیم.
بیاعتنایی دولتهای اسلامی به مساله فلسطین و از آن مهمتر همراهی ایشان با اشغالگران و حامیانشان از مهمترین عوامل رشد سلفیگری است. بر همین اساس به نظر میرسد مساله عادیسازی روابط برخی كشورهای عربی با رژیم اسراییل میتوانست رشد بسیار كمنظیری را در توسعه گروههای تكفیری ایفا كند كه فعلا با ابتكار نیروهای مقاومت به محاق رفت.
مساله بیارادگی دولتهای اسلامی به پدیده منحوس توهین به مقدسات اسلامی - به ویژه اهانت به ساحت مقدس پیامبر اسلام(ص) و قرآن كریم - نیز قابل تعمیم است و موجب تشدید گرایش به سلفیگری میشود. در واقع وقتی دولتهای اسلامی به این مسائل بیاعتنا هستند - آن هم در شرایطی كه حساسیت ویژهای در میان جوامعشان وجود دارد - مطالبه این مسائل از بین نمیرود، بلكه به سمت جریانهای غیررسمی هدایت میشود. لذا در سایه تفریط دولتهای جوامع اسلامی، طبیعی است كه افراط سلفیگری میتواند جاذبه موثری برای كسانی داشته باشد كه سرخورده از تضعیفها و تحقیرها به دنبال اعاده حیثیت خویش و از آن مهمتر گرفتن انتقام هستند.
ب) اما عامل دیگر در این بخش بیتفاوتی علمای مذهبی و گاه همراهی ایشان با دولتهایشان است. در واقع علمای كشورهای اسلامی - كه بر مذهب اهل سنت هستند - نیز نقشی كه از ایشان انتظار میرود در این زمینه ایفا كنند را رها كردهاند و آنها نیز در سكوت به سر میبرند و تنها نظارهگر عملكرد دولتهایشان هستند و بس!
در حالی كه اگر علمای جهان اسلام نسبت به مسائلی كه برای تودهها و آحاد جوامع اسلامی از حساسیتهای بالایی برخوردار است، بیتفاوت نبودند، سلفیگری یا اساسا به وجود نمیآمد یا از كمترین اقبالی برخوردار نبود. اما بیاعتنایی دولتها و علمای اسلامی به حساسیتهای به حق امت اسلام، موجب آن شده كه متاسفانه این دغدغهها دستمایه جنایات و رذائل فرقههایی شود كه آسیبی مضاعف به حیثیت اسلام وارد میكند. نكتهای كه اینجا لازم است به آن اشاره شود اینكه اگر میبینیم در كشور ما برخلاف سایر كشورهای اسلامی خبری از فِرقِ ضاله سلفی نیست حساسیت ویژه و بلكه اهتمام تامی است كه نظام حاكم بر ایران و علمای شیعه و مراجع معظم تقلید نسبت به این مسائل به ویژه مساله اشغال فلسطین دارند.
اما این نگرانی در مورد برادران اهل سنت ما در ایران وجود دارد كه در خلأ حساسیتورزی علمای مذهبیشان گروههای سلفی بتوانند از این فرصت، استفاده سوء و آنها را در دام عقاید غیرانسانی و غیرشرعی خود گرفتار كنند.
از این جهت سخنانی كه اخیرا از برخی تریبونهای نماز جمعه در استانهایی كه اقلیتهای مذهبی، اكثریت آن را تشكیل میدهند، میتواند خطرناك باشد. اظهاراتی كه ناظر به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی - مبنی بر تشكیل دو دولت اسراییل و فلسطین - است، مسالهای نیست كه برآمده از متن و بدنه مردمی جوامع اسلامی باشد. لذا این اظهارات نسنجیده میتواند همان عواقبی را همراه داشته باشد كه در سایر كشورهای اسلامی شاهدش هستیم. البته در ایران ما نیز گروههای سلفی و تكفیری همواره فعالیتهایی داشتهاند، اما واقعیت این است كه در مقایسه با سایر كشورهای اسلامی، ایران به مراتب از وضعیت بهتری برخوردار است.
در پایان آنچه لازم است بار دیگر بر آن تاكید شود اینكه هر چند از داعش نعشی نمانده، اما سلفیگری متاسفانه به حیات خود كمافیالسابق ادامه میدهد. مادامی كه دولتهای اسلامی مطالبات به حق ملتهای خود را در عرصههای جهانی نمایندگی نكنند و علمای جهان اسلام نیز با این پدیده شوم كنار آمده باشند و سكوت پیشه كنند و دولتهای غربی نیز به ظلم و تحقیر خویش همچنان ادامه دهند، فرقههای تكفیری همچنان یكهتاز میدان خواهند ماند و بحرانهایی شاید بیش از گذشته را رقم خواهند زد.
نظرات