الحمد لله رب‌ العالمین، والصلاه والسلام علی خیر خلقه محمّد وعلی آله وصحبه أجمعین

 و أمّا بعد:

مقدّمه

خداوند متعال را سپاسگزارم که توفیق تشکیل جلسات هم‌اندیشی را به ما ارزانی بخشیده است؛ جوامع، امروزه برای هم‌سویی و هم‌فکری، نیازمند تشکیل چنین جلساتی هستند تا در نهایت، منتَج به نتایج و تصمیماتی شود که پایه و اساسِ کار و فعالیّت قرار گیرد. برای ما مسلّم است، در چهارده قرن اخیر، مسجد در کارِ دعوت، اساسی‌ترین نقش را ایفا نموده است. اگر چه در کنار مسجد، به مرور زمان، دانشگاه هم شکل گرفت و توانست در توسعه‌ی فکر و اندیشه‌ی اسلامی نقش داشته باشد، اما با این وصف، نتوانسته است در کار و فعالیّت دینی از مساجد پیشی بگیرد؛ دلیل این موضوع، یعنی برتری فعالیّت مسجد بر کار دانشگاه در گذر زمان، آن است که مساجد هم در حوزه‌ی پرورش و فارغ‌التحصیل نمودن طلّاب، نقشِ ترویج و توسعه‌ی علم داشته است و هم نقش تبلیغ و توسعه‌ی دعوت عمومی را ایفا نموده است. اگرچه دانشگاه از جنبه‌ی علمی توانسته است در حوزه‌ی اندیشه‌ی اسلامی فعالیّت نماید، امّا نتوانسته تأثیرات عمومی را در دعوت عامّه داشته باشد؛ این در حالی است که مسجد توانسته است هر دو جنبه را هم‌دوش محفوظ دارد و تا به امروز ما بر خوان این دو بستر از نهاد مسجد استفاده کرده و بهره‌مند بوده‌ایم. 

نگارنده بر آن است مطالب نوشتار حاضر را در سه مبحث، زیر عنوان اصلیِ «نقش مسجد در دعوت عمومی» تشریح کند؛ 

مبحث اول: رابطه‌ی بین توجیه و فطرت

مبحث دوم: مساجد و تأثیر آن در هدایت انسان

مبحث سوم: علما، مدیران مسجد

 

مبحث اول: رابطه‌ی بین توجیه و فطرت

فطرت ما فطرتی خدایی است و توجیه و توجیه‌پذیری نیز بخشی از این فطرت به شمار می‌آید و ما انسان‌ها از آن بی‌نیاز نیستیم؛ بدین مفهوم که رشد و تکامل انسان از جنبه‌های فکری، علمی، سیاسی، اجتماعی، مدیریتی و هر حوزه‌ای دیگر، اگر ملاحظه شود هویدا است، که حرکت انسان در تمام این مسیرها و زمینه‌ها، نتیجه‌ی توجیه بوده است؛ به عبارتی دیگر، اگر از نظر علمی بررسی شود، انسان در تمام زمینه‌ها، در راستای پیش‌مقدمات توجیه شروع به حرکت می‌کند و این حرکت روندی تکاملی به خود می‌گیرد. دانشمندان برای اثرات توجیه سه محور قائل‌اند: نخست، توجیهی که انسان از نشانه‌های آفاقی می‌گیرد؛ بر خلاف دیدگاه روشنفگران امروزی که دارای تفکّر سکولاریستی و روشنفکری نوین هستند و مبانی معرفتی و رشد انسان را منحصر در «عقل و تجربه» دانسته‌اند، از نظر علّامه اقبال، یکی از مبانی معرفتی انسان، مطالعه‌ی آیات آفاقی است؛ از همین روست که خداوند متعال این همه آیات آفاقی را در قرآن متذکر شده است. البته کسانی که معتقد به دین هستند علاوه بر موارد معرفتی روشنفکران، «وحی» را نیز مبنای سوم قلمداد می‌کنند. بیشتر کسانی که اهل تعقّل، تذکّر و تدبّر هستند از آیات آفاقی توجیه می‌پذیرند و در راستای همان فطرت حرکت می‌کنند. بخش دیگر توجیه، توجیه ما انسان‌ها برای یکدیگر است؛ زمانی که یک عالم دینی در مسجد موعظه می‌کند، استادی در دانشگاه سخنرانی می‌کند، صاحب‌نظر و متفکّری در رسانه‌هایی گروهی همچون تلویزیون و رادیو اظهار نظر می‌کند، همگی توجیهاتی است که به افراد مخاطب القاء، و بر مسیر مورد نظرشان روشنگری می‌کنند، تا در جهت مطلوب سلوک نمایند. همچنین در جریان توجیه است، که موانع سر راه برداشته می‌شود؛ معمولاً توجیه دارای عناصری است؛ نخست، مشخص کردن مبدأ و هدف، دوم، روش حرکت کردن برای رسیدن به هدف و سوم، دفع موانع. نمونه‌ی بارز توجیه، تربیت مربّی است که با متربی خود فعالیّت می‌کند و او را توجیه می‌سازد و در نتیجه‌ی کارِ خطیرِ تربیت، متربی متوجه مجموعه‌ای از حقایق می‌شود. و اما محور سوم توجیه، توجیه «وحیانی» است، و کامل‌ترین توجیه، همین توجیه وحی است؛ تمام توجیهات دیگر ـ حتی مواردی هم که به نوعی با علوم تجربی پیوند دارند ـ هیچ‌کدام نمی‌توانند توجیه‌گری به معنای واقعی باشند، آن طوری که توجیه «وحی» می‌تواند چنین نقشی را ایفا کند؛ چرا که اگر قرار می‌بود بشریّت خود توانایی توجیه کافی می‌داشت و می‌توانست توجیه‌گری موفق باشد، خداوند متعال چنین تکلیفی را بر دوش فلاسفه می‌نهاد و آنان نیز به عنوان عُقلای قوم، مردم را توجیه‌گری می‌کردند و دیگر نیازی به مبعوث شدن انبیاء احساس نمی‌شد؛ انبیاء هم اگر مبعوث نمی‌شدند، طبیعتاً وحی هم نازل نمی‌شد. در نتیجه‌ی عدم نزول وحی، انسان از یک سو، از آیات آفاق درس می‌گرفت و از دیگر سو، فلاسفه مسیر حرکت را مشخص می‌کردند، اما این کافی نبود. علّامه اقبال تفسیر بسیار زیبایی از آیه‌ی «أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ»[1] ارائه کرده است. امروزه برخی از روشنفکران جدید معتقدند که این «امر» در آیه‌ی فوق، در زمان خود متناسب بود که زمان نزول وحی بود؛ این موضوع را، ضمن مبحث تاریخمندی قرآن مطرح می‌کنند، بدین مفهوم که در آن زمان و در آن مکان، گزاره‌های قرآن مفید بوده است، امّا اکنون راه چاره نیست؛ برخی دیگر هم معتقدند که دیگر نیاز نیست در این شرایط ـ حتی در گذشته هم چنین بوده است ـ ما زیاد به وحی متکی باشیم، بلکه امروزه نیاز بشر آن است که خود با توجه به تجارب خود و عقلانیّت به دست آمده، بتواند توجیه‌گر خود باشد و خود از منابع معرفتی بهره‌برداری نماید و آن، همان «عقل و تجربه» است که مورد اشاره قرار گرفت. شروش، شبستری و ملکیان در ایرانِ امروز، کسانی‌اند که فراوان بر این موضوع مانور می‌دهند. علّامه اقبال بر خلاف تمام روشنفکران، معتقد است که این آیه، دو پیام بسیار اساسی به همراه دارد؛ قسمت اوّل آیه که تعبیر از «خلق» دارد، بحث آفرینش است؛ قسمت دوم یعنی (له الأمر) به معنای توجیه است؛ وی استدلال و تفسیر پسندیده‌ای از آیه دارد و می‌گوید: دلیل توجیه‌گری خداوند و اختصاص آن به او، آن است که ذات انسان وابستگی خاصی به خداوند دارد؛ «و نفخت فیه من روحی»، در راستای این نفخ، و در راستای این که خداوند خود خالق انسان است؛ بنابر این، کامل‌ترین توجیه، توجیه وحیانی است؛ خلق و توجیه هر دو در راستای یکدیگرند و هر دو یک منشأ و مصدر دارند؛ البته اقبال خود توضیح می‌دهد که این توجیه‌پذیری وحیانی، به معنای آن نیست که انسان نمی‌تواند از سایر منابع معرفتی استفاده کند و از سایر منابع بی‌نیاز است؛ اما کامل‌ترین منبع همان «وحی» الهی است. بنابر این توضیح، اگر بنا را بر این بگذاریم که وحی کامل‌ترین توجیه است، کامل‌ترین توجیه‌گر نیز پیامبرخدا(ص) می‌باشد؛ چون او مبیّن وحی بوده است؛ «وَأَنْزَلْنَا إِلَیكَ الذِّكْرَ لِتُبَینَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یتَفَكَّرُونَ»[2]. پس از رسول خدا(ص)، دیگر کسانی که در حضور قرآن بهره می‌گیرند، چه کسانی که در حوزه‌ی مساجد فعالیّت دینی دارند و مبلغان هستند و چه فعالیّت در حوزه‌ی دانشگاه و اساتید حوزه‌ی علوم اسلامی، همگی زیر مجموعه‌ی همان توجیه هستند، که در صدر آنان علمای برجسته قرار دارند که توانسته‌اند هر کدام از زاویه‌ای، بُعدی تازه و نوینی از قرآن استخراج و استنباط کنند تا بنا بر فراخور زمان، چالش‌هایی که برای بشریّت پیش‌ می‌آید، حل و فصل نمایند؛ چراکه رسالت قرآن همین است، قرآن از لحاظ توجیهی، بایستی حلّال چالش‌های زمان خود باشد، هر زمانی متناسب با وضعیت خود، چالش مخصوص به خود را برای بشریت ایجاد می‌کند.

 

مبحث دوم: مساجد و تأثیر آن در هدایت انسان 

پُر واضح است که مسجد و وحی، مرتبط با یکدیگرند؛ چراکه مسجد مکانی است برای تطبیق وحی و دلیل بارز این نکته آن است که اولین کاری که با ورود به مدینه، پیامبر(ص) انجام می‌دهند، تأسیس مسجد بود؛ چراکه در مسجد، هم از لحاظ نظری و تئوری وحی را توجیه و ابلاغ می‌کرد و هم از لحاظ عملی تطبیق می‌نمود. در رأس و صدر تمام این تطبیقات نیز، نماز قرار دارد؛ که به این ترتیب در مساجد برگزاری نمازهای پنجگانه، اعیاد و جمعه‌ها، همگی این پیام را داراست که در مساجد می‌توان نقش مهم ایفا نمود. مسجد در صدر اسلام، اگر مورد بررسی و مطالعه قرار گیرد، هم مکان «عبادت» بوده است و هم محل «ملاقات»؛ همچنین مسجد محل «تعلیم» بوده است و حتی تنبیه نیز در مسجد صورت گرفته است، کسانی که در مسجد تنبیه می‌شوند یا بعضاً خود را به ستون‌ها می‌بندند، قضیه‌ی «ابولبابه» و کسانی که از شرکت در جنگ کناره‌گیری کردند، نمونه‌ی بارز آن است، همگی دالّ بر جایگاه ویژه و همه‌جانبه‌ی مسجد در جامعه‌ی اسلامی است. 

   نگارنده معتقد است ـ اگرچه ساختار سیاسی حُکّام مانع توسعه‌ی فعالیّت مساجد است و یا اگر فضایی هست کنترل شده می‌باشد ـ باز در مناطق ما کم و بیش مجال و فرصت استفاده از ظرفیت‌های مسجد وجود دارد و لازم است استفاده و بهره‌برداری مطلوبی داشته باشیم. حال امروزه با وجود چنین شرایط اجتماعی و سیاسی که در مناطق ما حاکم است، باز تکلیف مسجد و تکلیف کسانی که مسجد را مدیریت می‌کنند، سنگین‌تر است؛ بالاخص ما که اهل سنت هستیم؛ چراکه ما تریبونی برای رساندن پیام دینی نداریم؛ نه تلویزیون و نه رادیو و نه روزنامه و نه مجله، و نه مکانی مناسب که بتوانیم آن را مدیریت کنیم و پیام و رسالت خود را در آنجا منتقل نماییم. امروزه تنها تریبونی که در اختیار ما اهل سنت قرار دارد، مساجد است، و نگارنده معتقد است که مسجد باید بیشتر نقش خود را محفوظ کند؛ اخیراً تعزیه در مساجدِ برخی شهرها برچیده شده است، یا به اوقات محدودی بسنده شده است؛ نگارنده با این موضوع موافق نیست و بلکه مخالف است؛ احتمالاً راحت‌طلبی علما چنین وضعی را ایجاب نموده است. اگر چه تعزیه‌ها از نظر شرعی و عرفی، خالی از بدعت و اشکال نیستند، اما با نگاه اساسی به موضوع، دین برای اجتماع مردم آمده است، آمده تا امور اجتماعی مردم را تصحیح کند و زمینه‌ی صلاحت و پاکی را فراهم آورد و همچنین مدیریت مطلوب امور اجتماعی شهروندان را بر عهده بگیرد. به بیانی دیگر، نمی‌توان میان امور اجتماعی و امور دینی، قائل به تفکیک بود؛ همچنان که بنا بر اعتقادمان، نمی‌توانیم قائل به تفکیک بین «دین و سیاست» باشیم؛ اگر چه در بعضی مواقع که با نام دین، لطماتی بر پیکره‌ی دین و اجتماع وارد می‌شود، انسان آرزوی جدایی دین و سیاست می‌کند؛ شاید کسی که امروزه در ایران، بیش از همه شعار این جدایی را سر می‌دهد سروش است؛ آن هم ناشی از این وضعیتی است که حاکمیّت ایران ایجاد نموده است. او در چنین ظروفی به این اجتهاد رسیده است که دین و سیاست از یکدیگر جدا باشند، اما در اساس و بنا بر دیدگاه صواب، نمی‌توان چنین اعتقادی داشت و دین و سیاست را از یکدیگر جدا دانست. اقبال می‌فرماید: «دین و سیاست دو روی یک سکّه نیستند بلکه حقیقتی واحد هستند». بر اساس این دیدگاه، دین و سیاست قابل تجزیه نیستند. اگر قرار بر این است که دین وسیاست با هم پیوند دارند و نیز «وسطیّت» که امروز تفکر غالب اسلامی است و اخوان که بیش از هشتاد سال است، بر این این محور فعالیّت دارد و چنین تفکری را به بدنه‌ی اجتماع منتقل نموده است، بایسته است همچنان این تفکر در جامعه غالب باشد. گرچه در برخی شرایط، ممکن است چنین اهدافی محقق نشود و جریاناتی دیگر، حکومت به دست بگیرند، اما همگی مقطعی‌اند و قاعده‌ی شاذ کلّ قواعد را خرق نمی‌کند. خرق قواعد به وسیله‌ی قاعده‌ی شاذ، نه از نظر منطقی صحیح است و نه دین همچون قاعده‌ی عام و خاص آن را پذیرفته است؛ بلکه محتمل است موردی با آن برخورد کند. با توجه به تمام این موارد، دین و اجتماع از هم تفکیک نمی‌شوند؛ چون دین در اجتماع رشد می‌کند و باید برای اجتماع هم رشد کند و اجتماع‌سازی نماید. من در جواب موضوع حذف تعزیه‌خوانی برخی شهرها چنین اظهارنظر کردم که اگر امروز تعزیه‌ها از مساجدِ مناطق ما خارج شود، یا این که علمای ما در موضوع تعزیه‌ها به حاشیه بیافتند، ارتباطشان با قشر وسیعی از جامعه قطع می‌شود؛ چون کسانی که ارتباط عبادی و مسجدی با علمای ما دارند، معدوداند، لذا تنها همین جمع اندک پیوندشان با مسجد محفوظ می‌ماند. در صورتی که عالم دینی با آن قشر وسیع قطع ارتباط نمود، مخاطبین از او فاصله می‌گیرند، در نتیجه عالم دینی نسبت به مسائل اجتماعی به حاشیه رانده می‌شود. هرچند تعزیه در مساجد موجب بروز مشکلات و معضلاتی هم شده است؛ یکی از آن معضلات، نسبت به کسانی است که علاوه بر مدیریت مسجد، نقش مطلوب و درخور توجه‌ی علمی و اجتماعی دارند و حیف است که اوقاتشان با چنین مسائلی گرفته شود و برای فاتحه خواندن پای تعزیه بنشینند. به جای کشف راه حل منطقی و معقول، نباید موضوع را از اساس قیچی کرد؛ با حذف تعزیه از مسجد یا تهیه‌ی مکانی دیگر برای این امور. نگارنده معتقد است با اتخاذ چنین تصمیمی هم مسجد و هم عالم دینی آسیب می‌بیند. امروزه با توجه به شرایط کنونی مناطق ما، فضای مسجد نصیب ما شده است. دست‌یابی به چنین فضایی، هم تکلیف را سنگین‌تر می‌نماید و هم مشکلاتی را می‌آفریند. طبیعتاً عالم دینی اولین کسی است که چنین تکلیفی متوجه اوست. البته تقبل مسئولیت سنگین و ادای شایسته‌ی آن، اجر جزیل به همراه خواهد داشت.

 

مبحث سوم: علما، مدیران مسجد

امروزه گرچه در مساجد کسانی دیگر هم حضور دارند و ایفای نقش می‌کنند، مثلاً در برخی مساجد هیآت امناء هستند و نقش بسیار مطلوبی در اداره‌ی مسجد ایفا می‌کنند، اما من حیث المجموع، هم جامعه و هم حاکمیّت، عالم دینی را به عنوان مدیر مسجد می‌شناسند. در صورتی که در مسجدی مسأله‌ای رخ دهد، اولین کسی که نهاد امنیّتی او را فرا می‌خواند و توضیح می‌طلبد، عالم دینی است؛ چرا که او را به عنوان مسؤول می‌شناسند و حتی از نظر اجتماعی هم اگر برخی مسائل در محل اتفاق بیافتد، اولین کسی که مردم با او برخورد می‌کنند، عالم دینی است. بنابراین، بر اساس این دو قاعده، یکی قاعده‌ی سیاسی و دیگری قاعده‌ی اجتماعی، عالم دینی این چنین جایگاهش محفوظ است و همچنان بایستی محفوظ بماند و نباید تضعیف شود و حفظ چنین جایگاهی به خودِ عالمان دینی بر می‌گردد که چگونه مدیریّتی داشته باشند، تا به تبع سوء مدیریت به حاشیه نیافتند و دیگران برایشان تعیین تکلیف نکنند و مدیریّت و مسؤولیّت خطیر تبلیغ از آنان سلب نشود. اگر عالمان دینی ما به حاشیه بیافتند، ضرر سترگی وارد ساخته‌ایم. بخش اول این موضوع، که قرار است این مسؤولیت متوجه عالم دینی باشد، تدریس علوم اسلامی است؛ تدریس در حوزه‌ها، که متأسفانه در نتیجه‌ی فضای سیاسی، اجتماعی، دینی و عاطفی که اکنون معطوف به خاورمیانه است، آنچه اکنون مشخّص و محرز است این است که هم در کردستان عراق و هم در کردستان ایران، استقبال از تحصیل در حوزه و طلبگی کم رنگ شده است، که امیدوارم صِرفاً بحران باشد و این بحران سپری شود و با سپری شدن چنین بحرانی، طلبه و عالمان جایگاه اولیه‌ی خود را بیابند و مورد استقبال مجدد قرار بگیرند، و به سمت مسؤولیت خود باز گردند. در غیر این صورت، ضرری بزرگ متوجه ما خواهد شد و در پی آن اهل سنّت به خصوص اهل سنت کُرد، تضعیف می‌شود. بخش دوم مدیریتی که بر عهده‌ی عالمان است، آموزش عمومی مردم است. کلاس‌های تجوید و روان‌خوانی، تفسیر، احکام چه برای زنان و چه مردان؛ مخصوصاً فرزندان ما در سنین مختلف، لازم است با مراجعه به مسجد سنین بحران را سپری کنند. قرآن‌آموزان حاضر در کلاس مساجد، تشکیل‌دهندگان صف‌های آینده‌ی مساجد هستند. زمزمه‌ی قرآن در گوش قرآن‌آموزان، روزی از روزها اثرات خود را بر جای خواهد گذاشت و همین افراد حامیان مسجد و عالمان و مدیران مسجد خواهند بود. با چنین فعالیّتی مستحسن است که تاج «خیرکم»[3] را بر سر گذاشت. قرآن و حضور عامّه‌ی مردم به خصوص در شب‌های احیای ماه رمضان، که امروزه جنبه‌ی عمومی به خود گرفته است، در ترویج مفاهیم دینی در میان مردم بسیار مؤثر است. حضور در جلسات مختلف مسجد، اگر چه نصی در آن زمینه وارد نشده باشد، اما می‌توان به عنوان روش دعوت آن را اتخاذ نمود. دعوت عمومی، فضیلت و بستری است که خداوند متعال به مسجد و عالم دینی عطا فرموده است. نقش بسیار خطیر نمازهای جمعه و خطبه‌ها در دعوت عمومی و تبلیغ پیام الهی نیز انکارناپذیر است و با هیچ قیمتی نباید این تریبون‌ها را از دست داد. حفظ و اداره‌ی این تریبون‌ها هم تکلیف و مسؤولیت است و هم زحمت و مشقت و محدودیت، اما فضیلت آن بسیار سترگ و ستودنی است.

 

 و سخن آخر 

1. نسل امروز از پناه و ملجئی که دارای امنیّت باشد برخوردار نیستند؛ رو به هر کجا می‌آوری ناامن است. تنها مکانی که امروزه از امنیّت کافی و وافی برخوردار است، مساجدند؛ چه برای کودکان و چه برای نوجوانان و جوانان. جا دارد ما مبلّغان دینی، با هر زبان، با هر ادبیّات و با هر روش ممکن، این نسل را حفظ کنیم، تا این بحران سنی را سپری می‌کنند؛ با این کار، ما جهاد بزرگی انجام داده‌ایم؛ چراکه در چنین شرایط سنی حسّاس و در چنین جامعه‌ی بسیار آلوده، اعتبار و روان و شخصیّت فرزندانمان را محفوظ نگه داشته‌ایم.

2. بایسته است علما و مبلّغان دینی که دارای تریبون هستند، از احساسات و افراط‌گرایی پرهیز کنند. نقد کارشناسانه و حکیمانه، که خارج از شرع و عقل  نباشد، و بعضاً نقد حقوقی، در جای خود مناسب و به جا است؛ تا هر از چند گاهی، گوش مسؤولین را لرزاند، اما با تحریک احساسات عمومی تبدیل به افراط نشود و متهّم به اغتشاشگر نشویم، چراکه چنین عملکردی نتیجه‌بخش نیست. برخی افراد دارای توانمندی‌هایی هستند، اما این توانمندی‌ها اگر با عقلانیّت، حکمت، درایت و متانت همراه نباشد، هم خود را ضایع می‌کنند و هم فضا را برای کار دینی آشفته می‌سازند. کسانی که دارای تربون دینی هستند، همچون سایر فعّالان مدنی و سیاسی و اجتماعی، بایستی مشاور داشته باشند و به توصیه‌ی مشاور هم گوش فرا دهند. نتیجه‌ی عملی مشورت و رأی‌پذیری از مشاور، آن است که سخنان در راستای اهداف مؤثر واقع افتد.      

پانوشت‌ها:

[1]. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی54.

[2]. سوره‌ی نحل، آیه‌ی44.

[3]. اشاره به حدیثی دارد که رسول خدا(ص) می‌فرماید: «خیرکم من تعلّم القرآن و علّمه» یعنی: «بهترین شما (امت) کسی است که قرآن را بیاموزد و (به دیگران) آموزش دهد».