در تحلیل ناچیز بودگی اثربخشی و كارایی ساختار بروكراسی و دیوانی چند‌ساله كشورمان، اگر مدیریت و مدیران نقش اصلی نداشته باشند، نقش كلیدی داشته و دارند و انتظار از دانش و دانشگاه، پیشگامی یا مساهمت در گشایش یا انحلال این چالش برای توسعه است. اما گویا خود این نهاد، چالش‌زده و جزیی از مشكل است، زیرا چالش همان ناكارآمدی یا ناكامی رشته و حوزه مدیریت در طول عمر پیدایش در كشور و عقب‌ماندگی در همراهی پروژه توسعه است. با وجود تورم و تكثر و فربه‌شدن این رشته در سالیان اخیر به انواع مدیریت‌های دولتی، صنعتی، مالی، بازرگانی، تحول، رفتار‌سازمانی و... كه شروعش از تجزیه رشته‌ای واحد و آموزشگاهی در موسسه علوم اداری ایران (1333) و رسیدنش در اكنون به چندین دانشكدگان مدیریت و وفور انواع مدارك تا سطح دكتراست (رك شیبانی‌‌فر و دیگران 1399)، اخیرا شاهد توسعه و گسترش بازهم بیشتر این رشته، آن‌هم در جامعه و حوزه علوم رفتاری و نه انسانی هستیم. با وجود وحضور پرجبروت دانشكده مدیریت تا چندسال اخیر، زایش دو دانشكده دیگر در دانشگاه مادر تهران كه اینك با این تورم رشته‌ها و مدارك و سطوح درحال زمینگیر شدن و از ریشه و پادرآمدن است، از جمله نشانگان این میل سیری‌ناپذیر و نمایشی به گسترش و دامن‌گستری علم مدیریت و دستكاری ودخول در سامانه انسانی و ساختاری جامعه، مثلا به قصد خدمت و توسعه و البته دركل اعمال قدرت گروه‌های ذی‌نفع هر دوران است.

دهه اخیر عمرِ این حوزه، مقارن تكثیر و بركشیدگی از رشته به حوزه‌ها و دانشكده‌ها بوده است و بنای دو دانشكده جدید دیگر (كارآفرینی و حكمرانی) هم مویدآخرین این میل‌ها به بسط یا كنترل یا شراكت در قدرت است. «كارآفرینی» و «حكمرانی» دو واژه عمدتا جدید، بی‌پشتوانه و حتی بی‌ثمره در سنت و فرهنگ ما هستند كه اینك به جوشن و سپر و علم توسعه و روزآمدسازی دانش و دانشكدگان «نخستین دانشگاه ایران» بدل شده‌اند. ازآنجایی كه این نهاد ممثل و الگوی همه دانشگاه‌های ایران است و انتظار صحت و دقت و فضیلت و پرستیژ و حفظ جایگاهِ مناسب از آن فراوان است، نقد علت و اهداف و مسیر ظهور وگسترش این دو حوزه و حوزه‌های مشابه و شتاب‌دهنده یا چالش‌ساز بودن‌شان برای توسعه كشور، مساهمت وكمك بزرگی به توسعه ملی و ایران خواهد‌بود.

نخستین حوزه‌ای كه در دو دهه اخیر و با موج گسترش آموزش عالی و دانشگاه تهران در علوم مدیریت سربرآورد، حوزه كارآفرینی بود. تاسیس دانشكده مستقل تا تدارك ژورنال وكرسی و سطوح سه‌گانه تربیت دانشجو از لیسانس تا دكترا در 4گروه (كارآفرینی كسب وكار جدید، سازمانی و فناوری و توسعه كارآفرینی) و پذیرش دانشجو از سال 1388 سوای ازقواعد جامعه علمی تاحدی نتیجه گسترش و نهادینه شدن نگاه نئولیبرال از نوع ایرانی، در دانشگاهی بود كه برای این حوزه رسما مدارك MBA و DBA یكساله نیز صادر می‌كند. نگاهی كه خصوصی‌سازی‌ها و كوچك‌سازی دولت، واگذاری (شانه خالی كردن از زیربار) امور از دولت به دیگران و وداع با دولت رفاه، افزایش موسسات مالی و پولی و تجاری (انواع بانك‌ها به‌جای كارگاه‌های تولیدی) ایده‌های خودگردانی درلباس پردیس‌ها و نهادهایی مثلا غیرانتفاعی، شهریه و دانشجویان بی‌كنكور پولی و... نمونه‌های عملی دیگر بسط و شیوع آن سیاست و نگاه دركلیه نهادها و ازجمله دانشگاه وآموزش بودند.

اما ظاهرا شاكله و اهداف این دانشكده و گروه‌هایش مشابه یا كپی همان ماموریت‌های دانشكده سابق مدیریت در تربیت افراد برای مدیریت (در اینجا بخوانید مثلا كارآفرین مد‌نظر متولیان و جای آن را با مدیر و مشتقات یا اضافات آن عوض كنید) و آموختن رموز و هنر اداره هر نوع كسب‌‌ وكار (به تعبیرشان كارآفریدن) تعریف شده بود. با این حال سوای از تضاد منافع و ماموریت و نگاه دو دانشكده موازی در یك دانشگاه مادر و جدا از نقدهایی كه بر ناكارآمدی علم مدیریت در توسعه كشور وجود دارد، تاسیس یك نهاد آموزشی تكراری و همسان اما با نام متفاوت ولی شیك و باب روز و جذاب (برای متولیان كار و اشتغال كشور) ظاهرا چیزی جز كار و شغل آفریدن برای دانشكدگان كهن‌تر و به‌دنبالش افزودن به خیل بیكاران مدرك‌به‌دست و گاه پرافاده و بی‌هدف یا كم‌مهارت بازار كار به بهانه مرزهای علم و روزآمدسازی به نظر نمی‌رسد. سیری در فكولتی و گروه‌ها ودانشكده‌های مشابه یا همنام در جهان نشان می‌دهد این عناوین علی‌رغم ابداع و پروارشدن در جهان سرمایه‌داری و در‌واقع بودن‌شان به عنوان چماق شومپیتری (واضع و نظریه‌پرداز نهادگرا و پ‍یشگوی جایگزینی سوسیالیسم بر سرمایه‌داری با موج‌های تخریب خلاق یا همان جسارت ورود به صحنه) برای موجه‌سازی و تحمل‌پذیری نابرابری‌های ایجاد شده از بنگاه‌ها و میلیونرهای آنها، در خود آنجا چندان برجسته وتحویل گرفته نشده‌اند و بیشتر در جهان سوم جدی گرفته و به امامزاده‌ای نو بدل شده‌اند (مالزی، تركیه) و در اینجا افتخار اولین دانشكده در ایران و خاورمیانه برای‌مان به‌جا مانده است. علی‌رغم رواج كامل واژه entrepreneurship دردانشگاه‌های تراز غرب عمدتا برنامه پژوهشی و علمی این حوزه ذیل مدیریت دسته‌بندی شده و دانشكده مستقلی ندارد.در هاروارد در گروه مدیریت كارآفرینانه در استفورد در دانشكده كسب‌وكار (بیزینس) در دانشگاه MIT در دانشكده مدیریت و... به‌طور كلی موضوع موسوم به كارآفرینی در این دانشگاه‌های بزرگ جهان عمدتا ذیل یك گروه یا مركز یا موسسه یا برنامه پژوهشی دنبال می‌شود و عمدتا دانشكده كاملا مستقل و جدا از مدیریت یا اقتصاد ندارند. جدای از ترجمه نارسای «كارآفرینی» یا حتی اخیرا «ارزش‌آفرینی» كه بیشتر تاكیدی فردی و نپولیبرال بر رسالت فرد برای «ارزش و بنگاه و رقابت»آفریدن (دنبال نفع شخصی و موفقیت بودن و به زبان این رشته نوآوری و تخریب خلاق مردانِ عمل و موفقیت‌جوی جامعه) دارد و بر رها كردن و شانه خالی نمودن دولت از باركاهش نابرابری و ضریب جینی، اشتغال‌زایی و ایجاد فرصت‌های شغلی و برابری و سپردنش به افراد خلاق و ایده‌دار (به تعبیری مایه‌دار/ پولدار)، تاكید می‌كند، این مفاهیم عمدتا در قشر واردكنندگان مفاهیم و جهان سومی جدی گرفته و توسعه می‌یابد. بسط سیاست‌های نئولیبرال و دغدغه دانشگاهیان دكترا گرفته برای آفریدن كار برای خویش و صنف آكادمی، رشته موازی بی‌یال و دمی ساخته كه ارتباط ارگانیك چندانی با جامعه و متن و كانون اصلی نیازها و زندگی افراد و كار و شغل و كسب و كارشان ندارد. گویا تا زمان تاسیس این رشته مردمانی كه در هرم مازلویی معیشت آنها اساسی‌ترین نیازشان بوده و آنها را به تلاش و شغل و كسب‌ وكار سوق می‌داده و می‌دهد، بیكار می‌ماندند و باید امروز، رموز ترامپ‌شدن و از سنگفرش خیابان پول پارو كردن و مك‌دونالد آفریدن را در این مكان بیاموزند و رویاهای هالیوودی سرمایه‌داری را در جهان سوم بیافرینند. اما هیهات كه آفریدن «كار» خودش ناسازگون و مبهمی بزرگ است (مگر كار آفریدنی است و اصلا چرا باید آن را آفرید، مگرنه آنست كه كار از دل نیاز و خواست بشر و جامعه بروز می‌كند و مگر نه اینست كه یونانیان كار را دون شأن طبقه فرهیخته می‌دانستند و فراغت و كار ذهنی را اصل و برتری می‌بخشیدند و مگر هانا آرنت نبود كه در وضعیت بشری و انسانی عمل را مقدم بر كار و زحمت labour, work, action می‌شمرد). حتی آفریدن ارزش و كاهش نرخ بیكاری نه از دل این علم و آموزه‌ها و مدارك و مدارج بعضا توخالی، بل از خواست و حس مشاركت‌جو و جامعه عادلانه مشتاق و فرصت‌های برابر و اخلاقی كل بزرگ‌تری به‌نام جامعه و دولت و كارگزاران قدرت پدید می‌آید. تولید ماندگار و پایدار و خلق منصفانه و مولد واخلاقی ارزش نمی‌تواند صرفا از راه تبدیل وتغییر صنعتگر یا هنرمند و هنرور وپیشه‌ور پرتلاش و همبسته با صنف و اجتماع پیرامون به كارآفرین منفرد (نیروی كار فریلنسیا freelancing پدیده سرمایه‌داری متاخر و باب طبع دولت‌های بدون مسوولیت یا مسوولیت‌زدای نیولیبرال) حاصل شود و كدامین مدیران (به اصطلاح ایشان كارآفرین (چند‌دهه گذشته ایران موفقیت و شهرت‌شان با گذر از دوره‌ها و واحدهای دانشكده‌های مدیریت گذشته بود (موسساتی كه حداقل در آن زمان عاری از نام‌های پرطمطراق بودند و‌ عناوین سبك‌تری جز آموزشگاه و موسسه نداشتند). چه بسا این مردان عمل و كارخانه‌دار دیپلم هم نداشتند (به سابقه كار و تحصیلات امثال ایروانی، خیامی، لاجوردی، تفضلی، مقدم و... بنگریم كه علی‌رغم حمایت مالی از این موسسات تازه‌رسته مدیریت، خود نه به دكان آنها رفته بودند و نه عملا اعتقادی به آنها داشتند. خلیلی 1402: 267-273).

با همین سمت و سوی توسعه سرطانی و ناموزون و غیرهمه‌جانبه و فاقد كارشناسی و بررسی ارگانیك آموزش عالی و دانشگاه در كلیت جامعه، متاستاز رشته مدیریت از كارآفرینی چندی بعد به ایستگاه و مرحله حكمرانی نیز می‌رسد. چندسال بعد از دانشكده كارآفرینی، دانشكده حكمرانی كه معادل شده
Governance است از سال 1400 و ازارتقای اندیشكده به دانشكده اعلان وجود می‌كند تا هدفش را تربیت مدیر متخصص (و گاه دارای سهمیه و شرایط خاص ودر اینجا به زعم بنیانگذاران حكمران) جهت ریاست و حكمرانی در حوزهای مختلف از كشاورزی و انرژی گرفته تا آموزش تعریف كند.می‌بینیم كه آرام و نامحسوس در اینجا كم‌كم مدیران دیروز به كارآفرین جامعه نئولیبرال‌ اكنون و درفرجام به حكمران بلامنازع فردا درحال تبدیل‌اند. دانشكدگان مدیریت وامثالهم، امروز با این دانشكده و مدرك نو عازم حكم راندن در بروكراسی نو خواهند شد. بررسی گروه‌ها و رشته‌های این بخش نیز خبری از تفاوت معنادار و روزآمد با همان دانشكده مدیریت (و گاه و اندكی حقوق و علوم سیاسی) نمی‌دهد. اگر كارآفرینی در كشورها و دوستان جهان‌سومی خواهرخوانده‌ای دست و پا كرده بود حكمرانی ظاهرا خاص بنیانگذارانش بوده و میراث یكه آنهاست.معادل خارجی هم ندارد و جز چند مدرسه (سیاست‌گذاری و حقوقی) كه با دولت و دولتمردان مهم موفق پیوند دارد مشابه خارجی ندارد. ظاهر امر باز حاكی از تلاقی و پیوند منفعت دانشگاهی برای بسط و توسعه خود و كارآفریدن برای اصحاب و دكتراداران، در كنار تامین مدرك و هدفی نه علمی كه بیشتر ایدئولوژیك بوده است. بازهم ترجمه غلط و عنوانی كه مابه‌ازای مناسبی در فرهنگ و تاریخ ما ندارد و فاقد ارتباط ارگانیك با جامعه است در نامگذاری هویداست. ظاهرا بناگذارانش غافل بوده‌اند كه در عصر مدرن دولت‌ها فقط حكم نمی‌رانند بل نماینده موقت مردم‌اند و حتی در نظام‌های اقتصاد آزاد و با دولت حداقلی و نئولیبرال بازهم نماینده موقت و قراردادی و توافقی قشر دارا و صاحب نفوذ و درمعرض پاییدن با هفت چشم جامعه و رسانه هستند نه مدیران حكم‌‌ران و صاحب حكم و امر‌كننده... كه حكم راندن كار پادشاهان و نظام‌های منسوخ استبدادی و تك /گروه محور الیگارشی كهن است كه بقیه رعیت آنها بودند و روسا حاكم و سایه‌ای از قبله عالم. حتی اگر از تفاوت و مناقشه‌های فراوان میان دولت و حكومت و حاكمیت (government/sovereignty/state) و نقش كارگزاران هر جامعه در ادبیات موضوع بگذریم این بی‌سلیقگی و كم‌ژرفایی در عنوان به كنار، اعضای هیات علمی و كتب و دروس نیز جز لباس شیك و فاخر حكمرانی بر همان سیاق و مدار و مسیر مدیریت سابق رفته و چیزی متفاوت نشان نمی‌دهند. از آنجایی كه از بیلان و مدارك و خروجی‌های دانشكدگان سابق مدیریت هم بعد ۷۰ سال، مدیر و كارگزار لایق و فاخر قابل اعتنایی برون نیامده و مدیر عمدتا برساخته و آبدیده شرایطی خارج از دانشكده‌ها و دوره‌های آموزشی است، خروجی این نهادها جز به گروه‌گرایی و خویش و دوست و مدرك‌سالاری افراد سفارشی و صاحب رانت و نزدیك به مراكز قدرت و تصاحب كرسی‌های مدیریت دولت‌ها نخواهد انجامید. اگرقراربوده كاستی فقدان مدیران شایسته و ناتوانی دانشگاه در این موضوع را با پوشش و رنگی دیگر بپوشانند، آفتابه‌لگن‌های متعدد به‌جای شام و ناهار و اصل كار برای‌مان برجا مانده است.

اینك كه فقدان بینش و سنت ژرف در نام و نام‌گذاری و هویت مستقل را در این دو مركز موازی دیدیم می‌توان به تبعات این رشد نامتوازن آموزش عالی و نهادهای به‌اصطلاح تولید علم و كیفیت (بخوانید مدرك و كمیت) در كشور و تبدیل آنها به مانع توسعه به‌جای عامل توسعه پی برد. شوربختانه چشم مقلد و الگوجوی شهرستان‌ها و دانشگاه‌های دیگر به دانشگاه مادر تهران و تقلید ناشیانه از آن است. روزنه رقابت مخرب برای درخواست دانشكده و استادی و هیات علمی گرفتن كه گشوده شود از هر كوره و دهاتی دانشكده مشابهی درنهایت سر بازخواهد كرد ولو دانشور و دانشمند و تولید دانش و مكتب و كرسی و استاد و دانشجوی مشتاق و صاحب‌نظر و قابل هم وجود نداشته باشد (هم‌اینك رشته، گروه و حتی دانشكده‌هایی در دانشگاه‌های دیگر كشور با تلفیق این عناوین با عنوان مدیریت و در دل دانشكده علوم اجتماعی یا مدیریت پدیدار شده و در حال رشدند!)

همیشه نهادن سنگ‌بنا و سنت‌های سیئه و نابخردانه تا سال‌ها وبال گردن جامعه دولت و مردمان از همه جا غافل خواهد بود. اتلاف استعدادهای جوان بی‌خبر از هرجا یا وامانده در بی‌جایی و گمگشتی جوانی ودر راه و هرز‌رفتن سال‌های عمر دانشجویان و منابع انسانی كشور در توزیع ورقه مدارك كم‌ارزش و مشابه، خلاف منافع ملی و اسراف ثروت و نیروهای جامعه است. ثروتی كه هدایتش در جای درست و زمان مناسب ارزش‌آفرین خواهد شد. اینك كه رشته مدیریت هنوز به بلوغ و كمال اثرگذاری موردانتظار خود نرسیده، بهتر نیست كه نه تنها از گسترش آن حذر بلكه حوزه‌های مشابه و موازی را با تردید و بازاندیشی مورد توجه قراردهیم و به همان مبدا و خانه و خشت اول بپردازیم و بنای كج را از همین اول جلوتر نبریم. یك بررسی سطحی نشان می‌دهد تعدد و تكثر و تغییر نام‌ها و ابداع نام‌های مدروز در رشته مدیریت چندین برابر رشته‌های فنی و انسانی بود و عناوین این رشته‌ها علی‌رغم تغییرات تكنولوژیك دگرگونی عنوانی زیادی نداشته‌اند (موضوعی كه موید آسیب و بیماری جدید و لازم‌التوجه برای زدودن منافع بخشی و به‌دور از خیر اجتماعی و ملی در این حوزه است). متاسفانه تقسیمات غلط و جدا كردن دانشكده‌ای با ماهیت انسانی از اصل خود تحت عنوان علوم اجتماعی و رفتاری كه حاكی از بسط رویكرد پوزیتیویستی بر توسعه علم دارد مهم‌ترین آسیب در این رشته‌سازی‌های مخرب است. درحال حاضر سه دانشكده: 1- مدیریت (دانشكدگان مدیریت، صنعتی و فناوری و مالی و حسابداری و كسب و كار، تجارت بازرگانی و گردشگری)، 2- علوم اجتماعی و رفتاری (دانشكده كارآفرینی در این گروه قرار دارد) و 3- حكمرانی با اهداف و شكل مشابه از هم جدا و در رقابت نیرو‌تلف‌كن قراردارند. بر آنها باید شعب شهرستانی دانشگاه تهران (دانشكده مدیریت و حسابداری نیز در گروه دانشكدگان فارابی مستقر درقم دسته‌بندی شده است) و پردیس‌های خصوصی‌شده و شهریه‌ای (ارس، كیش، البرز و...) در حوزه مدیریت و... را نیز افزود.

اینك كه 70سال تجربه تربیت مدیر و ارائه مدیریت عملا تاثیر ژرف و توسعه‌گرایانه‌ای در كشور نداشته زمان بازنگری دلایل آن و نه گسترش بی‌حساب این رشته در لباس‌ها و ساختارهای گاه بی‌ریشه و بیگانه با مسائل كشور و فرهنگ و سنت ماست. بنیاد اصلی ناكارآمدی این دانش (اگر معنای تیلوریستی رموز و هنر«تامین منافع و سود حداكثر سرمایه‌دار و شركت و مالك» را در ذاتش كنار نهیم) در نگاه تك‌ساحتی و انسان‌زدوده به موضوع مدیر و اداره اجتماعات انسانی در هر شكل و عنوان و در لزوم دموكراتیك شدن دوباره و درجست‌وجوی خردمندی و فرزانگی رفتن این حوزه بوده و هست (بحثی كه در مقالی دیگر بدان پرداخته می‌شود). اما گویا تكثیر و تفكیك بی‌ضابطه این رشته، خود موید همین آسیب و بی‌توجهی به لزوم نگاه ارگانیك و چندرشته‌ای و مهم‌تر بازگشت به انسان و خردمندی برای توسعه جامعه، صنعت و كارگاه‌ها است.

 منابع:

  • خلیلی شورینی سهراب، ۱۴۰۰ کتاب نقد مدیریت، نشر لوگوس.
  • شیبانی‌فر و دیگران ۱۳۹۹ سیر تاریخی دانش مدیریت در ایران پژوهش‌های مدیریت عمومی سال۱۳ ش ۴۸ صص ۸-۲۶‌.