انسان موجود مرموز و گنجینه گرانبهایی است که برای شناخت و رسیدن به کنه آن، هزاران مکتب آسمانی و بشری آستین همت بالا زدهاند تا گرهگشای رازها و رمزهایش باشند؛ بیخود نیست که خداوند سبحان به آفرینش او افتخار ورزیده و عملکرد شیطان را نسبت به او ناسنجیده و خودستایی دانست.
صحنەی زندگی، نیازمند قهرمانانی چون ابراهیم است تا حماسه بیافرینند و در تقابل هم قرار گیرند و بهترینها را گزینش نمایند. ابراهیم موحد، یکه و تنها توانست بهترین را بر بهتر ارجح نهد؛ اگرچه اسماعیل از درونش سر برآوردە بود و پارهی تنش بود. پارهتنی کە بار اول نیز برای آزمایش به اردوگاە اجباری هجران و تبعید و سختی فرستاده شد تا مقدماتی برای هجران و ذبحهایی باشد بار دوم فرمان رسید که عشق و وفاداری خود را ثابت نماید.
ای ابراهیم ما! نشانی از عشق و صفایت را به من بنما اگر یکتاپرست هستی و دم از وحدانیت میزنی دوتایی را از میان بردارد یا دلبستگیهای عزیزت چون هاجر و اسماعیل، یا عشق معبود و انجام مٲموریت رٶیای صادقانەات.
ای ابراهیم! اگر از آن مایی باید من شوی و من و تویی بودن را کناربگذار چون متناقض وحدانیت و یکی بودن است و برخیز و لوای عشق را بر فراز و زندگی واقعی را به جریان بیندازد.
اکنون دراین برهە، نشانی ازپدر یکتاپرستان و وحی و نبوت محمد در این سرای غربت وجود ندارد قلب مرکزی برای هر انسان است هر انسان آزادهای که بخواهد چون ابراهیم قیام نماید همین حرمت و شکوهی است که مقام خلیفةاللهی بخشیده است و بالاتر از هر فرشتەای قرار دارد.
حسگری کوچک در قالب خون دلمەشدهای که با مرکز معنویت و عرش پروردگار در ارتباط است از همین دریچه بود که انبیای گرامی به ثروت و کاخ شکوهمند پروردگار راه یافتند. در درون تکتک ما، این عضو خونی نهفتهشده تا هرگز در این وادی تودرتو و ظلمانی سرگردان نشویم و به بیراهه کشانده نشویم.
تصمیم و گزینش با اشرف مخلوقات[روی زمین] است که در چنبرەی نمرودیان باشد و عشق و جوانمردی را در میان میلههای زندان بیاندازد و خودخواهی و خداگونگی را فریاد دارد یا در رستەی ابراهیمیان قرار گیرد و محبوبترین اسماعیلهای زندگی خود را در پیشواز معشوق قربانی نماید و بدون ریا وهیاهو، سردر گرو عشق او نهد و لبیکگویان، در حلقەی کعبەی دوست، رقص عارفانه بزند و دم برنیاورد و با اعتماد و یقین خود را به دریای مهراو بسپارد.
ابراهیم قواعد عشقورزی را دگرگون نمود؛ مدعیان و شبه عاشقان قبل از او، مادیات و روح جوانان دلبند مردم را به پای خدایان سنگی و توهم برانگیز خود قربانی مینموند جز ادعای دروغینی بیش نبود چون چیزی از ثروت و جان فرزندان شاهانه کم نمیشد ولی ابراهیم چه زیبا همهی عشقهای کاذب را به چالش کشید و فریاد زد که ای عاشقان زورگو و مدعی، من عزیزترین کسم را، جگرگوشەام را، اسماعیلم را، به پای مهر جانان نثار میکنم.
من قلبم را میسوزانم قلب معشوق زمینیام هاجر را چاک چاک میکنم چون میخواهم زودگذرها و مردنیها را فدای جاودانها و نامیراها نمایم.
چون قلم اندر نوشتن می شتافت
چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت
هرچه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم خجل گردم از آن
(مولوی)
حتی قلم از نوشتن واژەی، عشق دچار اضطراب و لرزش و دلهرگی میشود بهترین راه شناختن عشق، همان کلمەی عشق است که ابراهیم در سکوت و خفا انجام داد؛ عشق را با عشق ورزیدن به تکامل رساند بدون ادعا، گویای همه چیز بود.
سناریوی یکتاپرستی و بتشکنی ابراهیم، میانپردەی کوتاهی بود از عشق واقعی، تا بشر مدعی الوهیت متوجه باشد که خدایی بودن شهامت و ایثارو آفرینش و نوآوری میخواهد و عشق ورزیدن به او هم با همان بنمایە به شکوه و تعالی میرسد.
گر مرد رهی میان خون باید رفت
از پای فتاده سرنگون باید رفت
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس
خود راە بگوید که چون باید رفت؟
(عطار)
تا زمانی که چون ابراهیم، ندای وحدانیت و یکی شدن را به آسمان عشق نرسانیم و دست رد به سینەی نمرودیان و فرعونصفتان جهان نزنیم رسیدن به معشوق از رگ گردن به من نزدیکتر محال است و تلاشهای بیپشتوانه و عاشقانه، جز دست و پا زدن و درجا زدن، چیز دیگری نیست و در گردابی گیج و منگ به دور خود میچرخیم و خیال میکنیم که در طوافیم.
باید تبر یکتاپرستی را بر دوش بگیریم با عزم ابراهیمی بار دگر به نبرد بتهای اندرون برویم تا ریسمانهای وابستگی که مانع پرواز گرفتن ما هستند پاره شوند این است راز و رمز یادوارەی ذبح اسماعیل.
نظرات