آنچه در پی میآید نوعی انتقاد به برداشت دکتر عبدالکریم سروش از مقوله دگرپذیری است؛ همچنین میکوشم مقداری از دیدگاه کاک احمد مفتیزاده را بەنسبت مقوله دیگرپذیری تبیین کنم.
پیش از ایراد انتقادات لازم است تعریفی از پلورالیزم داشته باشم که دقیقاً مرادم از پلورالیزم چه نوعی از پلورالیزم است...
آنچه از پلورالیزم مراد است نه پلورالیزم فرهنگی است نه پلورالیزم سیاسی بلکه منظور آن چیزی ست که به کثرتگرایی دینی موسوم است و با قضیهی رستگاری ربط تام پیدا میکند.
آنچه از پلورالیزم ادیان مراد کردهاند اینست که عموم گروندگان به ادیان مهتدی به هدایت هستند و بر نهج صواب قرار گرفتهاند...
بنیان نظری این اصل را نیز بر هادی بودن خداوند استوار کردهاند و همچنین پنداشتهاند که ذاتا جهان با تمامی اجزاء موجود در آن، تفاسیر مختلفی را میپذرید و چون هیچکدام از این تفاسیر نتوانستهاند حریف را از میدان به در کنند قائل شدهاند که میان ادلّه این تفاسیر مختلف تکافؤ وجود دارد و کسی نمیتواند پیروز این میدان بشود و دعوت به وحدت هم گیرایی چندانی ندارد چون حقها متنوع هستند لذا برای ختم این جدال بیپایان امر کنیم که همه سرمهای از حقیقت بر چشم دارید و راه صواب را میپیمایید...
ایراداتی چند بر این نوع تلقی از حق وجود دارد از جمله:
نظریّهپردازان کثرت گرایی ادیان غافل بودهاند از اینکه یک شئ زمانی که مسیر تکاملی خود را طی میکند دچار تحوّل ذاتی نمیشود و همان یک شئ باقی میماند و تنوعی پیدا نمیکند. یعنی از نوعی به نوعی دیگر تبدیل نمیشود بلکه همان یک شئ است فقط از لحاظ درجات صعود میکند.
پس بحث از ادیان نمودن خطاست چون در زمینه حق و دین باید به تفاوت و اختلاف درجات قائل شد، نه به تفاوت و اختلاف نوع دینها و حقها.
دین سیر طولی داشته است و یک مقوله طولی به حساب میآید نه اینکه مقولهای عرضی باشد و مجموعهای در عرض هم قرار گرفته باشند تا قائل به تنوع حقها و دینها یا ادیان بشویم.
زمانی که قضیه به این شیوه نگریسته بشود دیگر مسئله تناقض هم حل میشود، تناقضی که نتیجه تنوع ادیان و حقها خواهد بود چون پلورالیزم بدین سبب پدید آمد تا از جدال اینکه یا این حق است و یا آن رهایی یابد ولی چون پلوراليستها راهی به آن نمییابند از باب تناقض در میآیند و میگویند همه آنها حقند اما تناقض نباید در دین و حق باشد اگر هست لاجرم یکی از آنها باطل است، نه اینکه همه حق باشند.
دکتر سروش میگوید چون ما تنوع داریم راهی به سوی وحدت نیست، و باید تسلیم کثرتگرایی شد. اما از دیدگاه کاک احمد، ما یک دین و یک حق با تفاوت درجات داریم نه حقها و دینهای متنوع و متعدد از این حیث وحدتی را هم که او قائل به آن است، با تفاوت درجات آسان حل میشود، چون در میان حق و دین تناقضی موجود نیست.
و تفاوت درجات حق هم منافاتی با وحدت ندارد و میشود حقطلبان را به درجه بالا و متکامل آن سوق داد. و وحدت را ایجاد کرد. از همین جهت میگویم وحدت آسان ایجاد میشود.
پس ما اگر به پلورالیزمی از دیدگاه کاک احمد قائل شویم، آن را پلورالیزم درجات میدانیم نه پلورالیزم تنوع حقها و ادیان، آنچنانکه دکتر سروش و جان هیک و سایرین به آن قائل هستند.
نتیجه کار از دیدگاه آنان این میشود که چون تنوع ادیان و راهها را داریم، پس ما حقهای متعدد و صراطهای مستقیم داریم؛ اما از دیدگاه کاک احمد یک حق و یک صراط مستقیم با درجات متفاوت داریم. از دیدگاه آنان، همهی آنها حق مساوی خواهند بود. پس هیچکدام نمیتواند بر دیگری غالب آید. اما از دیدگاه کاک احمد همهی آنان حق هستند لیکن آخری از همه کاملتر و مُحِقتر است و همه لاجرم باید به آنچه کاملتر است بگروند.
دکتر سروش در جایی میگوید پلورالیزم یعنی تکافو ادله بعد از ابطال باطلها از میان آنها، معلوم نیست زمانی که برابری ادله بود، چطور میتوان بر ادلهی باطل غلبه کرد سخن ما این است اگر در میان ادله ارزش ذاتی موجود است که بعضیها بر بعضی دیگر غلبه کنند، لاجرم این اصل باید ادامه پیدا بکند. تا در نهایت دلیلِ واحد غلبه پیدا کند اگر در میان ادله نسبت درجات را در نظر میگرفتند نه تنوع آنها را، قائل به تکافو ادله نمیشدند.
بلی، در پارهای از مواقع تکافوي ادله روی میدهد اما چیزی ناخواسته است و از کافی و وافی نبودن شواهد و قرائن است نه اینکه از نتیجه آن قائل به این بشویم که بلی، این یک اصل موجود در هستی است و باید تسلیم آن شد.
تکافؤ ادله قضیهای است که ناخواسته و از روی ناچاری روی میدهد نه اینکه یک اصل باشد. اما با این همه هم باز ما تسلیم این تکافوي ادله نمیشویم و راه چاره آن را داریم، اینکه کاک احمد میگفت که عدد شوری باید فرد باشد، نه زوج راجع به همین تکافوي ادله ناخواسته است. که در صورت رأیگیری آنها باز برابری روی ندهد و لاجرم کفه ترازو به طرفی سنگینی کند. با اینهمه معلوم نیست که با تکافؤ ادلّه چطوری میشود برتری دین دارای را بر بیدینی ثابت کرد؟
در اندیشهی اسلامی در کنار اینکه «حق طولی» داشتهایم «حق عرضی» هم داریم. اینکه در یک زمان همیشه با هم چند فرقه و گروه داشتهایم که ادعای حق کردهاند، نشان از همین است، کماکان همین الان هم موجودند.
اگر قرار باشد پلورالیزمی باشد اصل آن را باید به «حق عرضی» مبتنی کرد نه به کثرت ادیان که یک «حق طولی» بوده است. چون در حق طولی فرد در مقابل چند گزینه قرار نمیگیرد. (اگر الان ادیان مختلف با هم موجود هستند، این از ناتوانی مسلمانان در رساندن تکامل دین به دیگران بوده است نه اینکه حکایت از یک اصل بکند) قضیه به نسبت حق طولی یعنی همان تکامل درجات حق در اسلام و رفتن به سوی کمال دین مانند همان حق طول در ادیان است.
در هر دوره باید به تفسیرهای تازه آن زمان اعتنا کرد. (این به معنایی نفی تمام سخنان گذشتگان نیست) کاک احمد بیان میکرد که در هر زمان باید عدهای باشند، که در حد مقدور زمان، دین را برای مردم میان کنند. (اولوا الامر آنچنان که تصور شده است فقط حافظان شریعت نیستند بلکه در کنار آن مُبیِّنها و روشنگران خود دین هم برای هر زمانی هستند. در اینجا این تفکر شیعه قریب به صوابتر است، که میگویند امام مفسر و مُبَیِّن دین خواهد بود)
اما قضیه مهم اینجا است که دیگر خداوند پیامبری را نمیفرستد که تبیین و بیان تازه او برای همگان حجت شود. از همین حیث یک مکانیزم و روش دیگری را معرفی کرده است و آن هم تبعیت از جمع شورای اولوا الأمر است.
پلورالیزم دکتر سروش و دیگران، تبعاتی دارد که قابل ذکر است. آنها میگفتند که ما پلورالیزمی را باید نسبت به این کثرتها بسازیم و آنچه در درون دین است را تابع آن کنیم. با این حال دعوت کردن و جهاد کردن در نگاه آنها چه معنایی پیدا خواهد کرد؟ زمانی که حقها همه با هم مساوی هستند و هیچ کدام بر دیگری برتری ندارد، تو چرا باید حق خود را به دیگری برسانی و با چه حقی با دیگری باید جهاد بکنی؟ دکتر سروش جوابهایی میدهد، واقعاً عجیب و نشان از تبعات ناسازگار اصل بروندینی او دارد اینکه هرچه در درون دین بود باید تابع برون دینی کنیم!
سخن آخر اینکه معلوم نیست که پلورالیستها با اصل امتناع تناقض، که در فلسفه به عنوان یکی از مبادی و اصل متعارف ذکر شده است، چه میکنند؟ هستی اصل تناقض را در خود و در هیچ مسئلهای قبول نمیکند. با این حال چطور میتوانیم قائل بشویم به اینکه وجود حقهای متساوی و متناقض از ممکنات است؟!
نظرات
مهاجری
17 اردیبهشت 1397 - 03:07متاسفانه صدر و ذیل این نوشته مشخص نیست که چیست و چه می خواهد بگوید. بهتر بود این برادر عزیز برای موضوع با اهمیتی چون پلورالیزم دینی مقداری دقیق تر و شفاف تر می نوشتند. مفاهیمی چون ذات دین و تکامل دین و درجات دین ٕ همه اینها آن چنان مبهم و غیر شفاف هستند که در یافتن معنای واحد برای هرکدام از آنها اجماعی وجود ندارد. مراد شما از ذات دین و به تبع آن عرضیات دین چیست که مدعی وحدت ادیان بر مبنای ذات آن هستید؟ اینکه دین تکامل یافته است یعنی چه؟ آیا این تکامل جزوی از ذات دین هست یا خیر؟ تکامل در معنای کلی خود یعنی اینکه شئ زمانی ناقص بوده و بعد بر اثر تکامل نقص آن برطرف می شود. حال بر چه اساسی می توان ادعا کرد که این نقص ذاتی نبوده و عرضی است؟ یک جا ادعا می کند که « دین سیر طولی داشته است و یک مقوله طولی به حساب میآید نه اینکه مقولهای عرضی باشد» و چند خط بعد می نویسد «در میان حق و دین تناقضی موجود نیست» و در نهایت می گوید که «در اندیشهی اسلامی در کنار اینکه «حق طولی» داشتهایم «حق عرضی» هم داریم.».این چه نوع استدلال ورزی است برادر عزیز؟ مگر برای رساندن حق به دیگران باید جهاد کرد که شما مدعی هستید پلورالیزم دینی منافی آن هست؟ از کجای قرآن این نتیجه را گرفتید؟ مضافا اینکه در اندیشه مرحوم کاک احمد مفتی زاده هم این نتیجه گیری شما جایی ندارد. تناقضات و موارد مبهم دیگر هم در این نوشته فراوان است و چه بهتر بود این برادر عزیز قبل از انتشار مطلب شان آن را چند بار می خواندند تا به تناقضات و ابهامات آن پی می بردند. بااحترام و آرزوی توفیق برای نویسنده محترم