علامت‌های سلامت و یا بیماری قلب

تعریف بیماری قلب:

هرکدام از اعضای وجود انسان به خاطر عملی خاص آفریده شده و کمال آن در ادای هرچه بهتر آن عمل تحقق پیدا می‌نماید.

اما بیماری آن این است که از اقدام به کاری که برای آن آفریده شده به تمامی باز بماند، یا به صورتی ضعیف و ناموزون آن را انجام بدهد.

بیماری و عیب دست این است که کار و مسؤلیت خود را نتواند به خوبی انجام بدهد.

بیماری چشم آن است که توانایی دیدن و مشاهده را به صورت مطلوب از دست داده باشد.

بیماری و عیب زبان نیز این است که توانایی سخن‌گفتن را نداشته باشد.

بیماری جسمی آن است که حرکت و توان طبیعی خود را از دست بدهد یا ضعیف و ناتوان بگردد.

بیماری قلب: نیز این است که از معرفت، محبت، شوق به ملاقات خداوند و توجه و بازگشت به او و ترجیح‌دادن آن‌ها بر دیگر امور – که به خاطر آن‌ها آفریده شده – ناتوان باشد.

چنانچه انسان به غیر از خداوند خویش هرچیزی را بشناسد. و هرچند به تمامی لذایذ و نعمت‌های دنیوی دست پیدا کند، به مقام محبت خداوند و شوق دیدار و انس به او دست نخواهد یافت. و همچون آن است که به هیچگونه لذت، نعمت و سعادتی نایل نگردیده باشد. حتی اگر قلب انسان از محبت خداوند تهی باشد، همه لذایذ و نعمت‌ها به عذاب و بدبختی تبدیل می‌شوند، و از دو نظر به همان اندازه که از نعمت‌ها برخوردار بوده، در اضطراب و عذاب قرار خواهد داشت:

-به خاطر از دست‌دادن آن‌ها، و بر اثر عشق و علاقه‌ی بسیاری که به آن نعمت‌ها و لذایذ دارند، و این که روزی آن‌ها را از دست می‌دهند.

-همچنین به علت از دست‌دادن چیزی که از همه آن لذت‌ها و نعمت‌های مادی برتر و با دوام‌ترند.

هرکس به حقیقت معرفت خداوند برسد، به درستی او را دوست می‌دارد، عبادتش را برای او خالص می‌گرداند و محبت هیچ چیزی را بر محبت او برتری نخواهد داد.

هرکس چیزی دوست داشتنی را بر دوستی با خداوند ترجیح دهد، دل او بیمار است، همانگونه که معده اگر به خوراکی‌های آلوده و بی‌خاصیت عادت کند، آن را بر خوراکی‌های پاک و مطلوب ترجیح می‌دهد، و اشتهابه آن دو را جا به جا می‌نماید.

احساس به وجود بیماری باطنی قلب:

گاهی دل دچار بیماری باطنی می‌گردد و در حالی که روز به روز بیماری آن بیشتر می‌شود، صاحب آن به خاطر دلمشغولی‌ها و بی‌اطلاعی از اسباب صحت و بیماری دل، از آن غافل می‌ماند، و حتی گاهی دل دچار مرگ و نابودی می‌گردد، اما صاحبش متوجه مرگ آن نمی‌شود. نشانه مرگ قلب این است که:

-زشتی و ناپسندی گناهان را احساس نمی‌کند.

-عدم معرفت به حق و حقیقت و گرفتارآمدن در دام باورهای باطل خود، او را رنج و عذاب نمی‌دهد.

زیرا اگر دل زنده باشد، از گرفتار آمدن به زشتی‌ها و قبایح دچار درد و عکس العمل می‌شود، و به اندازه برخورداری خود از حیات واقعی، از جهالتش به حق احساس درد و رنج خواهد نمود. زیرا «وَمَا لِجُرْحٍ بِمَيّتٍ إيلام» «زخم‌نمودن مرده او را آزار نمی‌دهد».

تحمل تلخی دارو:

گاهی انسان احساس می‌کند که دل او به بیماری دچار شده اما تحمل تلخی دارو و شکیبایی در مورد آن بر او سخت است، و بقای بیماری را بر درد درمان ترجیح می‌دهد. زیرا داروی او در مقابله‌اش با هوی و هوس قرار دارد، و این کار بر نفس انسان بسیار سخت است، در حالی که هیچ چیزی برایش از آن سودمندتر نیست.

گاهی هم عزم خود را برای تحمل سختی‌های مبارزه با کشش‌ها و هواهای نفسانی جزم می‌کند، اما پس از مدتی ارده‌اش سست می‌شود، و بر اثر ضعف علم، بصیرت و صبرش از ادامه راه بازمی‌ماند!

همچون کسی که در راهی هولناک و پر مخاطره که در نهایت آن امنیت و آسایش قرار داشته باشد. بخواهد گام بردارد، و بداند که اگر بردبار و با عزیمت باشد، هراس پایان می‌یابد و به مقصد و امنیت می‌رسد.

چنین انسانی برای رسیدن به هدف به توانایی، تلاش، صبر و یقین نیازمند است. اما هرگاه صبر و یقین او ضعیف شوند، از ادامه راه بازمی‌ماند و دوباره به جای قبلی خویش بازمی‌گردد، و تحمل سختی‌های آن را از دست می‌دهد. به ویژه زمانی که در راه رفیقی او را همراهی نکند و ترس از تنهایی او را فرا بگیرد، و به خود بگوید: مردم هرکجا که رفتند و هرراهی را که در پیش گرفتند، من هم همان راه ایشان را در پیش خواهم گرفت.

این حال و وضع بسیاری از انسان‌هاست، و همین موضوع زمینه را برای نابودی بسیاری از ایشان فراهم گردانیده است.

نشانه‌های بیماری دل:

همچنان که گفته شد: یکی از نشانه‌های دل دچار شده به بیماری باطنی خودداری از مصرف غذای معنوی مناسب و تمایل به امور فاسدکننده و مضر است و به جای مصرف دارو و جانب بیشترگردانیدن درد خویش روی می‌آورد.

در این ارتباط چهار موضوع وجود دارد:

1-غذای مفید.

2-داروی شفابخش.

3-غذای مضر.

4-داروی مرگ‌آور.

 

 

علامت‌های سلامت قلب:

اما قلب سلیم، امور مفید و شفابخش را بر امور مضر و نابودکننده – برخلاف قلب بیمار – ترجیح می‌دهد.

-مهمترین و بهترین غذای قلب آگاهی و ایمان است.

-و مفیدترین و مناسب‌ترین دارو، آیات شفابخش قرآن می‌باشد که هریک از آن‌ها هم غذاست و درمان.

یکی دیگر از نشانه‌های قلب سالم و زنده این است که از دنیاپرستی می‌گریزد و به آخرت‌گرایی گرایش پیدا می‌کند، و به گونه‌ای به دنیای پس از مرگ یقین و باور دارد و برای آن تلاش می‌نماید و توشه خویش را تهیه می‌کند که انگار اساساً وطن و مسکن او در آنجاست.

صاحب قلب سلیم خود را در این جهان همچون مسافری غریب به شمار می‌آورد که تنها به اندازه احتیاج به آن توجه دارد، اما دلمشغولی او دوری از وطن آخرت و بازگشت به وطن اصلی خویش است.

همانگونه که رسول خدا -صلّی الله علیه وسلّم- خطاب به عبدالله بن عمر رضی الله عنهما فرمودند:

«كُنْ فِى الدُّنْيَا كَأَنَّكَ غَرِيبٌ أَوْ عَابِرُ سَبِيلٍ، وَعُدَّ نَفْسَكَ مِنْ أَهْلِ الْقُبُورِ».

«در دنیا به گونه‌ای باش که انگار غریب و یا رهگذری و خود را از اهل قبور به شمار بیاور!».

فحي على جنات عدن فإنهامنازلک الأولى وفيها المخيم

ولكننا سبي العدو، فهل ترىنعود إلى أوطاننا ونسلم

 

«برای رفتن به باغ‌های بهشت ماندگار خود را آماده کن، زیرا منازل و محل اقامت اولیه تو در آنجا است، اما اسیر دام دشمنیم، گمان می‌بری که سالم به میهن خویش بازمی‌گردیم».

حضرت علی -رضی الله عنه- فرموده‌اند:

«دنیا در حال رفتن و پشت‌کردن و آخرت در حال آمدن و روی‌آوردن است، و هریک از آنان را اهل و ساکنانی است، تلاش کنید از اهل آخرت باشید و به دنیا دل نبندید، زیرا امروز روز تلاش بدون محاسبه و فردا روز محاسبه است و مجالی برای سعی و تلاش وجود نخواهد داشت».

به هر میزان که بیماری دل بهبودی پیدا کند، به سوی دنیای دیگر گام برخواهد داشت و خود را به آن نزدیک خواهد کرد، و آن وطن را محل آرامش و سکونت خود خواهد دانست.

اما به هراندازه که دل دچار بیماری شود و میزان آن بیشتر گردد، بیشتر به دنیا روی خواهد آورد و آن را بر آخرت برتری خواهد داد و آن را وطن خویش خواهد شمرد و به صورت اهل دنیا درخواهد آمد.

یکی دیگر از علامات سلامت قلب: آن است که مدام صاحب خود را مورد ملامت قرار خواهد داد و تا بازگردانیدن او به بارگاه با عظمت خداوند و روی‌آوردن به رحمتش از او دست‌بردار نخواهد بود. همچون عاشقی مسلوب الاراده مجذوب معشوق خویش خواهد گردید، و حیات، سعادت، سرور و امنیت خویش را تنها در کسب رضایت، انس، الفت و قربت او خواهد دانست. آرامش و آسودگی را به بودن در کنار معبود و معشوق حقیقی و شادمانی و پشت گرمی و اطمینان خاطر و امید و هراسش تنها به او خواهد بود.

قوت خود را در ذکر و غذای خویش را در اطاعت و حیات، نعمت، لذت و مسرت خود را در عشق و محبت او خواهد جست. و درمان همه دردهای خویش را به توجه به او و اسباب همه بیمارهای خویش را به التفات و رجوع به غیر او خواهد دانست.

هرگاه به جوار بارگاه با عظمت رب خویش برسد احساس آرامش و آسودگی می‌نماید و پریشانی و نگرانیش برطرف می‌شود، و همه نیازهای خود را حاصل شده می‌داند.

زیرا دل را نیازی است که هیچ چیزی به جز محبت، معرفت و عبادت خداوند آن را برطرف نخواهد نمود.

و در آن نیازی است که به غیر از روی‌آوردن به خداوند هیچ چیزی آن را مرتفع نخواهد کرد.

و از عیب و نقصی رنج می‌برد که هیچ چیزی به غیر از توحید در عبادت و اخلاص آن را برطرف نخواهد کرد.

قلب سلیم مدام صاحب خود را مورد بازخواست قرار می‌دهد و تا زمانی که در جوار محبت و عبادت معبود خویش آرامش و اطمینان پیدا نکند، او را تنها نخواهد گذاشت. و تنها آن زمان است که با روح و حقیقت حیات همنشین و همراه خواهد شد و لذت آن را خواهد چشید، و از زندگانی برخوردار خواهد گردید که با زندگی غافلانی که از اهدافی که برای آن‌ها آفریده شده‌اند، رویگردان شده‌اند – اهدافی که بهشت و جهنم برای آن‌ها ساخته شده و پیامبران مأموریت پیدا کرده و کتاب‌هایی نازل گردیده‌اند – متفاوت خواهد بود.

اگر او به غیر از نفس وجود خویش اجر و پاداش هم نداشت، همین برای عذاب او کفایت می‌کرد، و به خاطر از دست‌دادن آن به بدترین حسرت و مجازات دچار می‌گردد. برخی از عارفان گفته‌اند:

«دنیاپرستان بیچاره« در حالی دست‌شان از دنیا کوتاه گردید که از مهم‌ترین و با ارزش‌ترین نعمت و لذت آن محروم ماندند!

از ایشان سؤال شد که بهترین و با ارزش‌ترین نعمت دنیا چی بود؟

گفت: محبت عبادت و اطاعت خداوند و عشق و شوق به ملاقات با او که با هیچ نعمت و لذت دیگری قابل مقایسه نیست».

یکی دیگر از عارفان گفته است:

«گاهی حالاتی بر من می‌گذرد که در آن می‌گویم:

اگر به درستی بهشتیان هم از این نوع حیات پر از نعمت و لذت برخوردار باشند، به راستی اهل سعادتند!»

دیگری نیز گفته است: «سوگند به خداوند! دنیا جز با عبادت، اطاعت و محبت او ارزشی ندارد و بهشت هم بدون رؤیت او لذت و اهمیتی ندارد!»

ابوالحسن وراق گفته است:

«حیات قلب به ذکر و عبادت حی لا یموت و عشق به زندگی آرام و مطمئن در حضور و بارگاه با عظمت خداوند بستگی دارد».

به همین خاطر مرگ قلب و محرومیت از معرفت و عبادت حضرت احدیت بر عارفان به مراتب از مرگ طبیعی سخت‌تر و گران‌تر است، زیرا محرومیت از معرفت و عبادت خداوند، بریدن از حق و حقیقت و مرگ طبیعی بریدن از مردم و طبیعت است، و تفاوت میان این دو تفاوتی بسیار عظیم است.

یکی دیگر از عارفان می‌گوید:

«اگر دل‌مغشولی و شادمانی هرکسی به عبادت و معرفت خداوند باشد، همه چیز و همه کس دلبسته او می‌شوند و از وجود او شادمان می‌گردند. اما کسی که همه دلمشغولی او معرفت و اطاعت خداوند نباشد، داغ و حسرت دنیا دل او را پاره پاره خواهد نمود».

یحیی بن معاذ می‌گوید:

«هرکس از اطاعت و خدمت خداوند شادمان شود، همه چیز و همه کس از خدمت به او شادمان خواهند گردید و هرکس از معرفت خداوند مسرور گردد همه کس از دیدن او مسرور خواهند شد».

یکی دیگر از نشانه‌های سلامت قلب: آن است که از ذکر خداوند کوتاهی نمی‌کند و از خدمت به او خسته نمی‌شود، و به غیر او الفت و انس نمی‌گیرد، مگر کسی و چیزی که او را به قرب و ذکر خداوند هدایت کند.

یکی دیگر از نشانه‌های سلامت قلب: این است که هرگاه ذکر و نمازش از دست برود – از آدمی بسیار حریص و دنیا دوست که دنیای خویش را از دست بدهد – بیشتر احساس درد و ناراحتی می‌نماید.

یکی دیگر از علامات قلب سلیم این است که همچون اشتیاق آدمی گم شده و بسیار گرسنه به غذایی لذیذ، به عبادت و اطاعت خداوند از خود شوق و رغبت نشان می‌دهد.

یکی دیگر از نشانه‌های سلامت دل این است که هرگاه نمازش را آغاز کرد، همه هموم و دلمشغولی‌های دنیوی خود را فراموش می‌کند، و پایان‌یافتن نماز بر او گران می‌گردد، لذت و آرامش خود را در آن می‌یابد و از آن احساس سرور و شادمانی می‌نماید.

یکی دیگر از نشانه‌های قلب سلیم این است که شوق و دلمشغولی صاحب آن به عبادت و اطاعت خداوند محدود و منحصر می‌شود.

نشانه‌ی دیگر آن در مورد ضایع‌نشدن وقت و عمر خویش با آدم‌های بخیل و مال‌دوست از خود بیشتر حرص و طمع نشان می‌دهد.

یکی دیگر از علامت‌های آن این است بیش از اهتمامی که به عمل و عبادت دارد، به اصلاح آن‌ها اهتمام می‌دهد، و به تحقیق اخلاص و اتباع و اصلاح آن‌ها از خود شوق و رغبت نشان می‌دهد، و در عین حال رحمت و نعمت هدایت خداوند و کوتاهی و ضعف خویش را در برابر او فراموش می‌نماید.

این سه منزلت و مقام است که تنها قلب‌های سلیم و زنده به آن می‌رسند.

خلاصه کلام

در مورد قلب صحیح و سلیم باید گفت که همه هم و غم او در توجه به خداوند است، و تمامی محبت و نیت، توان مادی و معنوی، خواب و بیداری و کردار و گفتارش را در راستای رضایت او مرتب می‌نماید، و همه اندیشه‌ها و دلمشغولی‌هایش در ارتباط با معرفت، عبادت و کسب رضایت اوست.

صاحب چنان قلبی خلوت با خداوند را بر معاشرت با مردم ترجیح می‌دهد. مگر آن که بودن با مردم را راهی برای رضایت خداوند بداند. او لذت و آرامش و امنیت خود را در تبعیت از هدایت خداوند می‌یابد. و هرگاه به غیر او اندک التفاتی بنماید، این کلام هدایتگر الهی را به خاطر می‌آورد که:

﴿يَٰٓأَيَّتُهَا ٱلنَّفۡسُ ٱلۡمُطۡمَئِنَّةُ ٢٧ ٱرۡجِعِيٓ إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةٗ مَّرۡضِيَّةٗ ٢٨﴾ [الفجر: 27- 28].

«ای انسان آرامش‌یافته! به سوی پروردگارت بازگرد در حالی که خوشنودی و خداوند نیز از تو خوشنود است».

او این کلام الهی را مدام بر نفس خویش می‌خواند و احساس می‌کند که آن را از خداوند متعال می‌شنود، و این ایمان و اطمینان باعث می‌شود که قلب احساس کند که در حضور خداوند قرار دارد، و با حال و هوای عبودیت خود را به خداوندش نزدیک می‌گرداند، و عبودیت و اطاعت خداوند جز و صفت و طبیعت آن می‌شود، و از روی محبت و شوق نه اجبار و اکراه به اطاعت خداوند روی می‌آورد. 

هرگاه امر و نهی خداوندش به او یادآوری شود، در دل خویش ندای نداگری را می‌شنود که می‌گوید: خداوندا! ما مطیع و فرمانبرداریم، و به خاطر این راهنمایی تو را سپاسگزاریم و بابرترین حمد و تعریف تو را می‌ستابیم.

هرگاه با مشکلی مواجه شود ندایی را از قلب خویش می‌شنود که می‌گوید:  خداوندا! من عبدی محتاج و نیازمند و تو پروردگاری صاحب عزت و محبتی! اگر شکیبایم نگردانی، شکیبایی خود را از دست خواهم داد. و اگر مرا قوت و توان نبخشی خود از قدرت و توانی برخوردار نخواهم بود! هیچ پناهگاهی و فریادرسی جز روی‌آوردن به بارگاه با عظمت تو و یار بخواهی از تو حلال مشکلاتم نخواهد شد، هیچگاه از بارگاهت رویگردان نخواهم بود و از پیشگاهت گریزان نخواهم گردید.

او به تمامی خود را به خداوند دانای بینای توانا خواهد سپرد. و به او تکیه و توکل خواهد کرد، اگر با مشکلی و سختی مواجه شود، صادقانه خواهد گفت که خداوندا! این رحمتی است که آن را به من ارزانی داشته‌ای و دارویی است که از روی دلسوزی برای من دردمند تجویز کرده‌ای و چنانچه چیزی را که دوست می‌دارد، از او دور گرداند. با کمال رضایت می‌گوید که قطعاً آن چیز برای من مضر بوده است، و می‌گوید: خداوندا! «کم نبوده‌اند اموری که می‌خواسته‌ام آن‌ها را انجام بدهم، اما مرا بر آن داشته‌ای که از آن‌ها دست بردارم و تو همچنان از خودم با من نیکوکارتر و مهربان‌تری».

به هرگونه سرور و شادمانی یا غصه و نگرانی که دچار شود، آن را راهی برای رسیدن و نزدیک‌تر شدن به خداوند و دری برای وصول به بارگاه او می‌گرداند.

همانگونه که شاعری می‌گوید:

ما مَسّني قدرٌ بكُرْهٍ أو رضى        إلا اهتديت به إليك طريقاً

أمْضِ القضاء على الرضى منى بهإني وجدتك في البلاء رفيقاً

«هیچ چیز ناخوشایند و خوشایندی برایم پیش نیامده، مگر آن که آن را راهی برای رسیدن به تو گردانیده‌ام، قضا و قدر تو این است که من از آن خوشنود باشم، به راستی در مصایب و بلایا تو را رفیق راه خویش یافته‌ام».

خوشا به سعادت صاحبان آن چنان دل‌ها و نهانی‌ها و لذت‌هایی که در آن قرار دارند و گنج‌ها و گوهرهایی که در قلوب آن‌ها ذخیره شده‌اند. چه پاک است پنهانی‌ها و چه زیباست اسرار آن‌ها به ویژه زمانی که اسرار و نهانی‌ها عیان می‌شوند!

سوگند به خداوند پرچم بزرگ و هدایتگری برای آن‌ها برافراشته شده و با تمام توان به سوی آن می‌روند و در صراط مستقیمی که برای آنان نمایان شده استوار گام برمی‌دارند، و غیر خداوند بسیار او را به سوی خود خوانده‌اند، اما گوش خود را بر ندای ایشان بسته و ایمان و اطاعت از خداوند را بر هرچیز و کسی ترجیح می‌دهند.