تفصیل نتایج و ثمرات کوششهای خلفای راشدین در حفظ و حمایت سنّت را، نمی‌توان در حصار چند صفحه به زنجیر کلمات کشید. با این همه، مناسب می‌دانیم در اینجا نگاهی هر چند گذرا و اجمالی به چکیده‌ی این نتایج بیفکنیم:

سنّت در پناه حمایت‌های دلسوزانه و صمیمانه‌ی خلفای پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم) و به یاری سایر اصحاب وی، شکوه و عظمت آسمانی‌اش را حفظ کرد و پایه‌های آن محکم و محکمتر شد. ابوبکر(رضی الله عنه) توانست با ابتکار شیوه‌های حفاظتی مطمئن و وضع قواعد و شرایط بی‌سابقه در راستای نقل و قبول احادیث، سنّت را در مقابل گردبادهای سهمگین حوادث، همچنان پا برجا نگه دارد و مهمتر از همه اینکه مسلمین را متوجه‌ی موقعیتی که سنّت در آن قرار گرفته بود، ساخت.

عمر(رضی الله عنه) با قاطعیت اعجاب انگیزش موفق شد، مستحکم‌ترین بناها را برای نگه داری سنّت بنیان نهد و دست متجاوزین را از تجاوز به ذخیره‌ی پر بهای آن، کوتاه سازد. او با تلاشهای پی گیر و بی‌وقفه، توانست مسلمانان را در شاهراهی گشاده و روشن، به سوی مقصد رهنمون گردد؛ آن چنانکه خودش در آخرین خطبه‌ی زندگی‌اش فرمود:

ای مسلمانان! شما را در راهی واضح و روشن گذاشتم؛ راهی که دامن تاریکی‌اش برچیده شده و مانند روز و روشن است...[87].

بازتاب اقدامات عمر(رضی الله عنه) در برگزیدن راههایی برای صحیح ماندن سنّت، چنان بود که تا مدتها سران حکومت به مردم اجازه نمی‌دادند، ص یر از احادیث زمان عمر، حدیثی دیگر روایت نمایند. معاویه(رضی الله عنه) در زمان خلافت خویش به مردم می‌گفت: هیچ حدیثی دیگر روایت نکنید، مگر حدیثی که در زمان عمر شناخته شده است. زیرا عمر مردم را از خدا می‌ترساند.

اهمیت وجود شیخین را در اسلام و در راستای خدمت به سنّت، می‌توان از سخن علی(رضی الله عنه) درک کرد. او فرمود:

به خدا سوگند که جایگاهشان در اسلام بس رفیع است و زخمی شدید از نبودن آنها بر اسلام وارد شده است. خداوند آن دو را مشمول رحمت خویش قرار دهد و به ارزش بهترین کارشان، پاداش نیک ارزانی فرماید[88].

خلیفه‌ی سوم، عثمان ذی النورین(رضی الله عنه)، به پاسداری از قوانین و اقدامات شیخین پرداخت و موجبات تداوم جریان آنها را در میان مسلمین فراهم ساخت. مضاف بر این، احادیث و افعال رسول اکرم(صلّی الله علیه وسلّم) را عملاً در میان مردم انجام داد و باعث شد، بسیاری از سنن در میان مومنین رواج یابد.

حضرت علی(رضی الله عنه) در ضمن کوشش‌هایی که برای برقراری قوانین خلفای گذشته نمود، به ایجاد طرحهایی جدید در حفظ سنّت و بقای آن، دست یازید که در نتیجه‌ی آن، جوانب و شعب حمایت از سنّت زیادتر و دیواره‌های بنای سنّت مستحکمتر گشت.

به برکت زحمات بی‌دریغ خلفای راشدین و با همکاریهای مستحق تحسین صحابه‌ی دیگر، سنّت مسیر آرام و عادی خویش را با شکوه و عظمت هر چه تمامتر طی کرد تا اینکه وارد مرحله‌ای شد که جدیدترین لباس مصونیت را پوشید و بوسیله آن، وعده‌ی الهی در حفظ جاوید آن، به نهایی‌ترین صورت ممکن تحقق یافت.

در این مرحله سنّت در قالب کتابهایی تدوین شد که می‌توان آن را مرحله‌ی به باز نشستن زحمات صحابه نامید. فصل دوم کتاب را به بحث در خصوص همین مطلب اختصاص می‌دهیم.

تدابیری دیگر

 در آخر بد نیست به سه مورد دیگر از شیوه‌های دفاعی و حفاظتی مسلمین صدر اول برای پاسداری از سنّت که هر کدام تاثیری بسزا در محفوظ ماندن سنّت داشته است، اشاره‌ای هر چند کوتاه داشته باشیم.

 الف- نوشتن احادیث

بسیاری از صحابه ش، برای اینکه احادیث رسول الله(صلّی الله علیه وسلّم) را محفوظ نگه دارند، آنها را می‌نوشتند. با اینکه این نوع نوشتن‌ها در آن دوره به صورت متفرق انجام می‌گرفت، اما به عنوان یکی از شیوه‌های قید و حفظ سنن، هماره - خاصه در اواخر عهد رسالت و در تمام عهد صحابه- مورد توجه مسلمین بود. هنوز هم از آن نوشته‌های صحابه ش احادیثی در قالب کتابهای مستقل و یا منظم در کتب بزرگتر وجود دارد[89].

ب- احتیاط در روایت حدیث

پی آمدهای این احتیاط را از عملکردهای خلفای راشدین، به طور متفرق دیدیم. از آن جمله: گواه طلبیدن از راوی، سوگند دادن راوی، باز آمدن از روایت، تقلیل روایت و... یکی دیگر از اثرات این احتیاط که در قلب و روان صحابه ش ریشه دوانیده بود، ترس و لرز در حین روایت حدیث بود. آن عده از صحابه که خود را موظف به رساندن رهنمودهای پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم) می‌دیدند، در هر حال حدیث می‌گفتند. اما عظمت این امانت بزرگ همواره بر دوش آنان سنگینی می‌کرد و آنگاه که روایت می‌کردند، از ترس اینکه مبادا در ادای عین سخنان پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم) و ابلاغ مفهوم حقیقی حدیث دچار اشتباه شوند، بر خود می‌لرزیدند.

از عبدالله بن مسعود(رضی الله عنه) نقل می‌کنند که یک مرتبه حدیثی گفت و پس از آن چشمانش پر آب شد، بر پیشانی‌اش عرق نشست، بدنش شروع به لرزیدن کرد و رگهای گردنش بیرون زد و گفت: انشاء الله همین طور فرموده است، یا مثل این بود!... یا کمی از این بیش!... یا قدری کم‌تر![90].

ادریس خولانی می‌گوید: ابو درداء(رضی الله عنه) را دیدم وقتی از حدیث نبی(صلّی الله علیه وسلّم)فارغ شد، گفت: چنین فرمود!... یا مثل این را!... یا شبیه این را![91].

حضرت انس(رضی الله عنه) بنا به عادت، همیشه پس از اتمام روایت حدیث می‌گفت: «أو كمـا قال رسول الله ج»[92] یا همان گونه که رسول الله(صلّی الله علیه وسلّم)فرموده است.

یکی دیگر از مظاهر این احتیاط، سعی در نقل عین الفاظ پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم)بود. آنان جز در مواردی که احتمال فراموشی کلمات می‌رفت، هرگز به معنا روایت نمی‌کردند. صحابه ش با این کیفیت حدیث می‌گفتند و عموم با دیدن این وضعیت، خود به خود به عظمت فوق العاده‌ی سنّت ایمان پیدا می‌کردند و به پیروی از آنان در حفظ آن توجه بیشتر نشان می‌دادند.

ج- سفر برای جستجوی حدیث

تاثیرات مثبتی که سفر طالبان حدیث در حفظ و بقای سنّت به جای نهاد، را نباید نادیده گرفت. این سفرها باعث شد، بسیاری از احادیث که دامنه‌ای محدود داشتند، در سطح گسترده‌ای انتشار یابد و گاهی هم تنها دست مددگری بود که آنها را از افتادن در بوته‌ی فراموشی نجات می‌داد.

حکایاتی که امروز از سفرهای دور و دراز و پر رنج علمای آن زمان می‌خوانیم، واقعاً در وهله‌ی اول باور نکردنی می‌نماید. اما با درک علاقه‌ی مفرط و عشق آتشین آنان به علم، پرده‌های ناباوری از جلوی چشمان ما بر می‌خیزد و به این سخت کوشی اعتقاد پیدا کرده و تحسین می‌گوییم. نمونه‌های زیادی از این قبیل سفرهای علمی در دست هست، که در اینجا برای نمونه فقط به ذکر چند مورد اکتفاء می‌کنیم.

حضرت جابر بن عبدالله(رضی الله عنه) از یک صحابی (به طورغیر مستقیم) حدیثی شنید. به این شنیدن با واسطه اکتفاء نکرد. شتری خرید و برای اینکه از زبان خود صحابی این روایت را استماع نماید، با آن شتر به موطن او که مصر (یا شام) بود، شتافت. یک ماه تمام راه پیمود. وقتی که آن صحابی او را شناخت، پرسید: برای چه کاری به اینجا آمده‌اید؟. جابر(رضی الله عنه) گفت: به خاطر حدیثی که تو از رسول الله(صلّی الله علیه وسلّم)درباره‌ی قصاص روایت کرده ای. و کسی دیگر را نمی‌شناسم که این حدیث را حفظ کرده باشد. دوست دارم آن را برایم بازگو نمایی. صحابی موضوع را تایید نمود و آن حدیث را به جابر باز گفت[93].

سعید بن مسیب، تابعی مشهور، می‌گوید: «من برای شنیدن هر حدیث شبها و روزها پیاده رفته‌ام»[94].

امام بخاری که از همان دوران کودکی (در سن یازده سالگی) به حفظ احادیث پرداخته بود، به شهرهای بلخ، بغداد، مکه، بصره، کوفه، شام، عسقلان، حمص و دمشق سفر کرد و در هر کجا که حدیث یا احادیثی می‌یافت، سفر می‌کرد[95] [7].

دارقطنی، مصنف مشهور، برای بدست آوردن حدیث به بغداد، بصره، کوفه، واسط، مصر و شام سفر کرده بود. عبدالله بن مبارک برای حفظ احادیث، در محضر چهار هزار استاد زانو زده بود[96].

ابوالعالیه می‌گوید: «ما در بصره (به طورغیر مستقیم) از اصحاب رسول الله روایت می‌شنیدیم، اما به این راضی نمی‌شدیم تا اینکه به مدینه می‌رفتیم و از دهان خودشان می‌شنیدیم»[97].

د- اعدام حدیث سازان

بر کسی که صفحات تاریخ سنّت را ورق زده است، پوشیده نیست که حدیث سازی همواره یکی از موانع بسیار بزرگ بر سر راه محدثین و مسئولین آگاه بوده است. اینان که می‌خواستند، سنّت را از هر آفتی مصون نگه دارند، اختراع حدیث از جانب عناصر فاسد و ضد سنّت، ترس از اختلاط احادیث با سخنان غیر صحیح را برایشان به دنبال داشت. کسی چه می‌دانست؟ شیخی در پوشش علما، با ظاهری از هر نظر مطمئن و دارای علم و نبوغی عالی، در حالی که صدها طلبه‌ی حدیث دور او حلقه زده و از وی حدیث ضبط می‌کنند، چطور ممکن است یک حدیث ساز از آب در آید؟! اما وجود داشتند بسیاری از این قماش افراد که در زیر این پوشش‌های مردم فریب، مجسمه‌ی تمام عیار حدیث سازی و دشمن درجه‌ی یک سنّت بودند. با اینکه از علایم ظاهری شناخت این دروغ پردازان تقریباً کاری ناممکن بود، و لیکن نبوغ و مهارت حیرت انگیز محدثین بزرگ در شناخت احادیث واقعی، هراز چند گاه دست این گروه را از پشت گره می‌زد.

باید اذعان داشت که اگر چه با وجود علمای متجرب، تار و پود نقشه‌ی حدیث سازان از هم می‌گسیخت، و لیکن خطری که از وجود آنان بر می‌خاست، برای همیشه وجود داشت. به همین علت برای خنثی کردن این خطر، مسئولین دست به کاری‌ترین حربه علیه آنان زدند: اعدام حدیث سازان!.

سر به نیست کردن حدیث سازان، شدیدترین و در عین حال مفیدترین عکس العملی بود که مسلمین توانستند بوسیله‌ی آن شر این منافقان فتنه انگیز را از سر اسلام کوتاه سازند. کشتن حدیث سازان تا مدتها یکی از راه‌های دفاع از حریم سنّت بود.

پر واضح است که اتخاذ این تصمیم ترس آفرین نمی‌توانست مولود تراشیدن یک یا چند حدیث دروغین باشد. بلکه سخن از انتشار صدها و حتی هزاران حدیث جعلی در بین بود و اگر وضع همچنان ادامه می‌داشت، خدا می‌داند چه بلایی بر سر این گنجینه‌ی آسمانی فرود می‌آمد!.

در این واقعه دقت کنید: خلیفه هارون الرشید زندیقی را گرفتار ساخت و دستور داد او را اعدام نمایند. زندیق پرسید: چرا می‌خواهید مرا بکشید؟ هارون گفت: چون می‌خواهم مخلوقات خدا از شر تو رهایی یابند. گفت: پس آن هزار حدیث را که من وضع کرده‌ام و به پیامبر نسبت داده‌ام، چه می‌کنی؟ بدان که یک حرف از آنها هم گفته‌ی پیامبر نیست! هارون بلافاصله گفت: فکر این چیز را نداشته باش! ابو اسحاق فزاری و عبدالله بن مبارک آنها را موشکافی کرده و حرف به حرف جدا می‌سازند[98].

نمونه‌های برجسته‌تر این طرز برخورد با مخالفان و سازندگان حدیث را، در اوراق کتب تاریخ به وفور می‌توان یافت.

 

پانوشت‌ها:

[87]- ازالة الخلفاء، ج: 2، ص: 216.

[88]- مولانا محمد عمر سربازی، سراغ حقیقت، ص: 13.

[89]- در فصل بعد، با ذکر نمونه‌هایی از احادیث مکتوب صحابه ش در این مورد مفصل‌تر سخن خواهیم گفت.

[90]- مجموعه‌ی فضایل اعمال.

[91]- نور الدین هیثمی، مجمع الزواید، ج: 1، ص: 146.

[92]- سنن ابن ماجه.

[93]- خطیب بغدادی، الرحلة في طلب الحديث، با تلخیص.

[94]- خطیب بغدادی، الرحلة في طلب الحديث، با تلخیص.

[95]- مجموعه‌ی فضایل اعمال.

[96]- مجموعه‌ی فضایل اعمال.

[97]- خطیب بغدادی، الرحلة في طلب الحديث، با تلخیص.

[98]- سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص: 293.