دل‌نوشته‌ای از عالِم دربند دکتر صلاح سلطان در شرح احوال زندان 

بسم الله الرحمن الرحیم

(وَ مَا لَنَا أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ وَ قَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلَى مَا آَذَیْتُمُونَا وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ) [إبراهیم: ۱۲]. 

و چرا بر خدا توکل نکنیم و حال آنکه ما را به راه‌هایمان رهبرى کرده است؟ و البته ما بر آزارى که به ما رساندید شکیبایى خواهیم کرد، و توکل‌کنندگان باید تنها بر خدا توکل کنند. 

یک سال زندان در لیمان و سال‌ها برخورداری از لطف و کرم پروردگار رحمان؛ امروز یک سال است که در زندان لیمان به سر می‌برم در حالی که عقرب‌ها و حشرات بر دیوار‌ها و می‌له‌ها جولان می‌کنند؛ امروز یک سال است از فصیلت نماز در مسجد و شنیدن خطبه و حضور در جلسات درس و اعتکاف محروم هستم. توفیق سفرهای دعوی به کشورهای مختلف را ندارم؛ از همسر و جگرگوشه‌هایم دور هستم بستگان و طایفه و خاندانم را ندیده‌ام. از محفل طلاب باهوش و پاک‌دامن، از نشستن در مجالس علمای ربانی و دیدار یارانی که با محبتشان قلبم را به خدا پیوند می‌دادند و باعث آسایش خاطرم می‌شدند محروم هستم. از نگاه عمیق به آسمان صاف، به برگ‌های زیبای درختان، به امواج خروشان دریا و درخشش آن در زیر تابش خورشید عالم‌تاب و پرتو ماه تابان محرومم. نتوانسته‌ام دست نوازشی بر سر یتیمی بکشم و یا بیماری را عیادت کنم و دعای خالصی در حق او داشته باشم. 

به دست زندانبان سنگ‌دلی گرفتارم که نه رحم دارد و نه مروت؛ سوگند یاد کردم و با پروردگارم پیمان بستم که خالصانه از همه‌ی گناهانم توبه کنم و خود را پاکیزه سازم. وقتی وارد سلول انفرادی زندان لیمان شدم با خود گفتم: در این‌جا پررودگارم را خواهم شناخت و آزار و اذیتش را مایه‌ی نزدیکی به حضرتش قرار خواهم داد. قرآن را درگاه ورودی این مقام قرار دادم و از هم‌بندانم در سلول‌های مجاور اجازه خواستم تا زمانی که قرآن را در نماز ختم نکرده‌ام با آنان سخن نگویم؛ به من اجازه دهند تا نیتم را عملی کنم تا دیوارهای سلول تنگ را بر من فراخ کند و باعث گشایش و آسایش درون و وجدانم شود؛ شیطان را از پیرامونم دور سازد و در هر لحظه‌ پله‌ای ‌از نردبان ترقی به سوی پروردگارم را پشت سر گذارم. بنابراین با الهام از «ففروا إلی الله» شتابان در وادی رحمان گام نهادم تا اینکه «فامشوا فی مناکبها» را دیدم و دوان دوان تا مقام رضای خدا و بهشت برین و برای فرار از خشم و آتش او روان شدم. شب و روزم را با کرنش و بندگی و خواندن و نوشتن آراستم و به ناگاه در لابلای دشواری‌ها فضل خدا را احساس کردم و در عین تنگی فراخی یافتم. محرومیت زندان برایم سراسر بخشش و عطا شد و این معانی بلند را با قلب و وجدانم احساس کردم: 

(هو مولانا و علی الله فلیتوکل المؤمنون) [توبه: ۵۱] 

او سرپرست ما پس مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند. 

 (إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتَابَ وَهُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحِینَ) [اعراف: ۱۹۶]. 

بى‌تردید، سرور من آن خدایى است که قرآن را فرو فرستاده، و همو دوستدار شایستگان است. 

 (فَأَنْزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِیبًا) [فتح: ۱۸]. 

و بر آنان آرامش فرو فرستاد و پیروزى نزدیکى به آن‌ها پاداش داد. 

 (وعلی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ) [توبه: ۵۱]. 

و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند. 

 (سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْرًاً) [طلاق: ۷]. 

خدا به زودى پس از دشوارى آسانى فراهم مى‌کند. 

و این سخن پیامبر اسلام [صلی الله علیه و سلم] را به خاطر آوردم که فرمود: 

 «عجبا لأمر المؤمن إن أمره کله خیر ولیس ذاک لأحد إلا للمؤمن إن أصابته سراء شکر فکان خیرا له وإن أصابته ضراء صبر فکان خیرا له» 

از کار مؤمن در شگفتم چرا که همه‌اش خیر است و کسی غیر از مؤمن این توفیق را ندارد؛ اگر فراخی به او رسد شکر می‌کند و این به سود اوست و اگر به رنج و ناراحتی دچار شود صبر می‌کند و این هم به سود اوست. 

ابن عطاء هم فرموده است: «من غفل عن الله بلطائف الإحسان قِید إلیه بسلاسل الامتحان» 

هر کس در عین لطف و احسان از خدا غافل شود با غل و زنجیر امتحان به سوی او سوق داده می‌شود. 

 و نیز می‌گوید: «إذا رُزق العبد الفهم فی المنع عاد المنع عین العطاء» 

اگر بنده‌ای توفیق فهم محرومت پیدا کند، محرومیت برایش عین عطا خواهد بود. 

این‌جا بود که پروردگار مرا به منازل صبر جمیل و رضا به قلیل هدایت کرد؛ آستین همت بالا زدم و به فضل الهی الطاف زیر نصیبم شد: 

•قرآن را برای صدمین بار با تدبر و تأثیر قلبی و تغییرات روحی در نماز ختم کردم. افزون بر آن یک جزء کامل هم روزانه با همسرم می‌خوانم و باعث شد قرآن با روح و جانم آمیخته شود. 

• به اجازه‌ی روایت بخاری نایل شدم و این یکی از آرزوهای دیرینه‌ام بود که خداوند برایم میسر کرد. 

• در سال جاری در علوم تفسیر و فقه و اصول و زبان و ادب و آثار شعرا و تاریخ و فلسفه به اندازه‌ی پنج سال دانش اندوختم. 

• در باب تفسیر و قواعد ایمانی و اخلاقی و فقهی و در فتوا و تربیت مطالبی نوشتم؛ بیش از پنجاه داستان دعوی را آماده کردم و این باعث شد لحظات خلوت با پروردگارم زیبا‌تر شود و کتاب‌ها بهترین هم‌نشینم باشند. 

•با الگوهای زیبایی از بزرگ‌مردان و جوانان آشنا شدم که از نظر تجرد و دل‌سوزی و اخلاق و علم و فضیلت نمونه هستند و بودن در کنار آنان پس از بهشت خلوت با پروردگارم بهشت دیگری است که نصیبم شده است. 

• از صبر و بردباری خانواده و فرزندان و برادرانم با وجود بیماری و نیازشان به من چیز‌ها آموختم و باعث شد محبت فیمابین چندین برابر شود؛ در ماجرای محبت میان ما و ازدواج صلاح با اسماء بیش از صد صفحه نوشتم. دلاوری و مردانگی برادران و خانواده‌ام را در خور ستایش و قدردانی دیدم؛ در عوض این مصایب، خداوند چیزهای زیادی به خانواده‌ی ما بخشید؛ حالم همسرم بهبود یافت و خداوند از دخترم هناء نوه‌ی دیگری به ما بخشید نامش را الیاس گذاشته‌اند و پس از امین نوه‌ی دوم خانواده ما است. مهندس خالد سومین پسرم ازدواج کرد و عمر پسر چهارمم در بهترین دانشگاه‌های آمریکا در رشته‌ی علوم سیاسی پذیرفته شد. بشری دختر کوچکم در آزمون قبول شد. پنج نفر از برادرزاده‌هایم به نام‌های محمد عزت، مهند سلطان، محمود جندی، میاده و صفا سلطان ازدواج کردند. برادرزاده‌ام حمزه عزوز از زندان آزاد شد و خداوند برادرش محمد را از مرگ حتمی به دست اوباش نجات داد. خواهرزاده‌ام هنا در دبیرستان در سطح کشور مقام آورد و بر شمار حافظان قرآن در خاندان سلطان افزوده شد. 

• اقوام و بستگانی که در سختی تکیه‌گاهم هستند و رمز دلاوری و وفاداری می‌باشند به ملاقاتم آمدند. 

• خداوند به من توفیق داد نسبت برادران مظلومم بال فروتنی بگسترانم گویی پدر دلسوز و برادر دردمندشان هستم. نسبت به ظالمان سخت‌تر شدم گویی شمشیر تیزی در برابرشان هستم. از خدا خواستم کسانی را که به من ستم روا داشته‌اند و حقم را تباه کرده‌اند به سرانجام بدی دچار کند و آنان را در خانواده و فرزندانشان گرفتار نماید. 

نذر کردم تا روز آزادی همه روزه روزه‌دار باشم به امید اینکه دعای مستجاب روزه‌دار در هنگام افطاری و سحری را از دست ندهم؛ ظالمان را نفرین کنم تا به خشم و غضب خدا گرفتار آیند و برای صالحان از درگاه خداوند استواری و عزت و کرامت و گشایش طلب کنم. 

هر شب پیش از خواب از خدا می‌خواهم آن‌چه را که زندان‌بان مرا از دیدنش محروم کرده است در خواب ببینم؛ به خدا سوگند در خواب هیچ چیز را کم ندارم گویی خارج از دیوار و میله‌های زندان زندگی می‌کنم. از نماز در مساجد و گردش در مراکز اسلامی شرق و غرب جهان و همایش‌های بزرگ و کوچک و دوره‌های دینی و شرعی در سراسر جهان در اروپا، آمریکا، ژاپن، پاکستان، هند، ازبکستان و کشورهای عربی حضور دارم در فضایی خرم و شاداب. حتی از آب هم که عاشقش بودم محروم نمانده‌ام. 

از مراقبت‌های بهداشتی نسبت به بدن و از خوراک و ورزش روزانه غافل نیستم. برای خود برنامه‌ی ورزشی گذاشته‌ام که از فرط دشواری شاید جوانان بیست سال هم توان انجامش را ندارند. اما زندانبان چه سودی عایدش شده است؟ جز آنکه بر حسنات ما افزوده می‌شود و بر گناهان او و درجات ما بالا‌تر می‌رود و درکات او پایین‌تر. 

من در میان دو نور زندگی می‌کنم؛ نور صبر جمیل به خاطر دوری از پسر بزرگم محمد که در جای دیگر زندانی است و ماه‌هاست او را ندیده‌ام و نور صبر طولانی بر پسر دیگرم که از ۲۴۰ روز پیش اعتصاب غذا کرده است و به جسم نحیف و بی‌جانی تبدیل شده است. اما با این حال صدای قرآن و دعایش را می‌شنوم گویی ما نه در زمین که در آسمان با هم هستیم؛ اما وقتی به زمین می‌آیم با هر لقمه‌ای که می‌خورم گویی نوش جانم نمی‌شود و برایم از زهر بد‌تر است؛ زیرا پسرم با اراده‌ای حیرت‌انگیز به فضل خدا به کلی اعتصاب غذا کرده است. گاهی گوشم را بر دهان و دماغش می‌گذارم تا بدانم زنده است یا خیر؟ گاهی بی‌هوش می‌شود و یاوری جز خدا ندارد. گویی من هر روز بار‌ها می‌میرم ما این هم به نیرو و توان و پافشاریم می‌افزاید. پایداری بر حق را تجربه می‌کنم تا روزی که ملاقات پروردگارمان بشتابیم. پسرم را به خاطر اینکه فرزند صلاح‌الدین سلطان است زندانی کرده‌اند و به یاری خدا زمانی که از زندان خارج شدیم پدر محمد سلطان قهرمان شناخته خواهم شد. 

اما برادران، خواهران و فرزندانم به شما مژدگانی می‌دهم که آرزو از واقعیت پیشی می‌گیرد و پیروزی نزدیک است و من در سجده‌ها و لحظات خلوت با پروردگارم به اندازه‌ی ده سال برای شما دعا کرده‌ام؛ به این دعا‌ها امیدوار باشید و انتظار دارم که شما هم برای ما زیاد دعا کنید. خواهشم این است که دعای شما همراه با عمل با رسالتم باشد؛ امیدوارم آزادسازی اقصی و فلسطین را از یاد نبرید. اگر نمی‌توانید پیکر بی‌جان مرا از زندان آزاد کنید – که این به دست خداوند است – بدانید که قدرت من در پیام من است و همین پیام مرا به زندان انداخته است؛ اگر من در میان شما نیستم کتاب‌ها و بحث‌ها و سخنرانی‌ها و برنامه‌های ماهواره‌ای مرا در اختیار دارید. پروژه‌های علمی و تربیتی شاگردانم را به شما پیشنهاد می‌دهم پروژه‌های رهبران ربانی را که همه در وب‌سایتم موجود است. از شما می‌خواهم پیامم را برسانید اگر حامل رسالت من باشید و آن را به سراسر جهان برسانید آن وقت است که شما آن پیاده کرده‌اید و در دایره‌ی دعاهای خاص من جای دارید که هر روز بار‌ها شاگردان هوشیار و حاملان امانت آزادسازی اقصی را یادآوری می‌کنم. این‌ها دعاهایی است که خداوند شاهد است از اعماق قلبم برمی‌خیزد و در حق کسانی است که بخشی از علمم را که خداوند به من ارزانی داشته است با خود دارند. به خدا قسم هیچ کلمه‌ای را بر قلم نیاورده‌ام مگر اینکه این فرموده‌ی الهی را پیش چشمانم داشته‌ام: 

 «بلی و رسلنا لدیهم یکتبون [زخرف: ۸۰]. چرا، و فرشتگان ما پیش آنان [حاضرند و] ثبت مى‌کنند. 

شاعر هم گفته است: 

و لا تکتب بخطک غیر شیء            یســرک فی القــیامة أن تــراه

با دست خود چیزی را ننویس که در قیامت از دیدن آن ناخشنود باشی. نامه‌ها و پیام‌هایم در نزد شماست و پیش از آنکه در فکر آزادسازی من باشید آن‌ها را منتشر کنید؛ آزادی من سودمند است اما هدفی را محقق نمی‌کند؛ این جسد بی‌جان روزی در قبر جای خواهد گرفت و به خاک تبدیل خواهد شد اما ارواح ما تعالی می‌‌یابد و آ‌ن‌چه از ما باقی می‌ماند علم سودمند، صدقه‌ی جاریه یا فرزند صالحی است که برایمان دعا می‌کند. 

همه‌ی شما فرزندانم را به خاطر خدا دوست دارم و امیدوارم توجه به نامه‌ها و بحث‌ها و مقالات و برنامه‌های من به ویژه در سرزمین مبارک فلسطین مایه‌ی خشم و غضب کسانی شود که به ما ستم روا داشته‌اند و ما را از ملاقات هم محروم کرده‌اند؛ اما من‌‌ همان گونه که گفتم شما را در خواب ملاقات می‌کنم و خداوند مرا از هم‌نشینی با شما محروم نکرده است. 

(وَیَقُولُونَ مَتَى هُوَ قُلْ عَسَى أَنْ یَکُونَ قَرِیبًا)[إسراء: ۵۱]. 

مى‌گویند: آن کى خواهد بود؟ بگو: شاید که نزدیک باشد. 

(نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِیبٌ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ)[صف: ۱۳]. 

یارى و پیروزى نزدیکى از جانب خداست. و مؤمنان را [بدان‌] بشارت ده. 

زندانی با کمال افتخار و ثبات و بردباری 

دکتر صلاح سلطان