آفریدگار هستی انسان را موجودی دوبعدی آفرید؛ بعد مادی و جسمی او و بعد معنوی و روحی وی. قرآن در اشاره به این دو بعد می-فرماید: (إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِن طِینٍ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ)[ص:71]؛ «[و به خاطر بیاور] هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت: «من بشری از گِل میآفرینم. چون آن را نظام بخشیدم و از روح خود در آن دمیدم، برای او به سجده افتید.» آفرینش اولیهی او از گِل اشاره به بعد جسمی و دمیدن روح در وی بیانگر برخورداری وی از جنبهی روحی است.
از میان سایر موجودات، انسان موجودی است که میتواند بین سبکهای مختلف زندگی از جمله سبک مادی و سبک معنوی یکی را به اختیار انتخاب نماید. بر همین اساس انسان باید قواعد بازی در هر دو سبک زندگی را بداند و به تغذیهی هر دو بعد وجودی خویش بپردازد. این دو بعد از وجود انسان برای وی همانند دو بال پرنده هستند که بدون هریک از آنها امکان پرواز و عروج به مقام شایستهی خویش را نخواهد داشت. انسان در بدو آفرینش و با پا نهادن بر این کرهی خاکی دریافته است که همزمان با پرداختن به بعد جسمی، باید معنویت خویش را نیز سروسامان دهد و لذا چه از کانال ادیان آسمانی و یا از غیر این کانال نیم نگاهی به معنویت داشته است.
معنویتی که در دل جهان پیشامدرن پرورده شده و نیازهای معنوی انسانهای دوران پیشامدرن را برآورده میکرده، «معنویت دینی» بوده است. این معنویت گوهر ادیان سنتی است، اما پس از رنسانس و شورش بر علیه کلیسا و اربابان آن در مغرب زمين، به دلايل گوناگون، دينگريزي رو به فزوني گذاشت و به همين دليل چهرهی دين و معنويت در جامعه رو به خاموشي گراييد؛ اما اين مساله به بحرانهاي شديد انساني منجر شد.
انسان غربي پس از آن که سالها در گيرودار تفکرات خشک پوزيتويستي گرفتار آمده بود و به همه چیز از منظر علمی مینگریست، بالاخره عطش معنويت خود را بروز داد و پرده از فطرت انساني خویش برداشت. اما از سوی دیگر انسان مدرن براي ارضای بعد معنوي خویش نميخواست از معنویت دینی استفاده کند، زیرا به حدّ کافی از کلیسا و اربابانش به عنوان متصدیان امور دینی خون دلخون بود و حاضر نبود دوباره تجربهی تلخ گذشته را تکرار نماید. معنويتي مناسب جامعه آنها بود که هماهنگ با تفکرات سکولاريستي حاکم بر دنياي غرب و عاری از پیشفرضهای متافیزیکی و اخلاقِ سنتی باشد، به همین دلیل نوع دیگری از معنویت پا به عرصهی وجود نهاد که میتوان از آن به معنویت سکولار تعبیر نمود.
معنویت سکولار/ عرفان مدرن از قید و بند پیشفرضهای متافیزیکی عرفان سنتی یا معنویت قدسی و از جمله مهمترین آنها، یعنی اعتقاد به وجود خدای ادیان ابراهیمی، آزاد است. معنویت سکولار/ عرفان مدرن از نظر متافیزیکی «طبیعتگرا»ست، و لذا شکاکان دینی، خداناباوران و ندانمانگاران نیز میتوانند بدون ارتکاب تناقض به این عرفان و معنویت ملتزم شوند.(ابوالقاسم فنایی،معنویت قدسی، روزنامه شرق، شماره، 1518، چهارشنبه 13 اردیبهشت 1391، ص10)
آنان به دنبال معنویتی منهای خدا بودند و بهترین گزینه برای دستیابی به این مهم، تفکرات عرفان شرقي خصوصاً آيين ذن، بودسيم و تکنيکهايي نظير يوگا و مدیتشين بود. شايان ذکر است تنها ديني که مولفهاي به نام خدا در آن يافت نميشود و آموزهاي الحادي دارد، آیین بوداست. تعاليم بودا تنها براي نجات بشر از رنجهاست و از آنجا که عالم خارج را غيرقابل تغيير ميداند، آرامش را تنها در رجوع به اصل و فطرت خود و ایجاد تغییر در روان خود فرد جستجو میکند و به همین دلیل معنويت بودایی به سرعت در غرب رو به انتشار نهاد.
فروكاستن دين به معنويت، و فروكاستن معنويت به يك حالت درونى و يك احساس، دستاوردى تازه از محصولات جنبى سكولار شدن است. گفتارهاى معنویتگرا در مقام گفتارهاى تقليلدهندهی دين به تجربه دينى، دو گرايش عمده دارد: يا غرق در عبارات «شيرين» و «نغز» مىشوند و به رمانتيسم عوامانهی مورد علاقهی طبقهی متوسط مىانجامند و سر از كارت پستالها و خطاطىهاى رنگارنگ و دفترچهی خاطرات پسران و دختران در مىآورند، و يا در شكلى سكولارتر تبدیل به تكنيكی صرف مىشود و در هيأت انواع كلاسهاى يوگا و مديتيشن و قواعد و اصول درست زيستن، فرار از استرس، تمرينات يوگا، خداحافظ اضطراب، طالع بيني، انرژي درماني، چگونه دوست بيابيم و غيره تن به منطق بازار مىسپرند.
در حالت دوم، گنوستيسيسم كهن به دستورالعملهايى كاملاً كاركردى براى دستيابى به آرامش درونى، تمركز فكرى و مهار غرايز تبدل مىشوند كه نهايتاً يگانه هدفشان افزايش ميزان كارآيى فرد در دم و دستگاه سرمايهسالارانه اجتماعى است. گام ديگر تجربهی دينى، بدل شدن به آرامش درونى است. بدينسان، فروكاستن دين و سنت تاريخى آن به معنويتى بىریشه و بیروح، در شکل مجموعهاى از فنون روانشناسی و روشهای اعتماد به نفس نهایتاً ناظر به دنیای مادی بشر خواهد بود و به اهدافی در ورای جهان مادی نمیاندیشد. درست است که برخورداری از نعمت آرامش در دنیا در سعادت اخروی انسان نیز تأثیرگذار است؛ اما این تأثیرگذاری هنگامی است که همراه با نیّتی خالص باشد که (إنَّما الأعمالُ بِالنیَّاتِ). معنویّت بدون خدا ممکن است همانند سایر امور مباح و چه بسا مفید و در حدّ ورزش و مهارتهای زندگی در دنیا برای انسان آرامشی به ارمغان داشته باشد، اما از آنجا که به قصد قربت و کسب رضای الهی نیست، سعادت و رستگاری اخروی را درپی ندارد. مصطفی ملکیان، نظریهپرداز طرح عقلانیت - معنویت در ایران نیز گرچه بین دین و معنویت منافاتی نمیبیند، اما به سکولار بودن معنویت اذعان دارد. وی در تبیین معنویت خویش میگوید: «بارها گفتهام که مراد من از معنویت، دین نیست. اما مرادم این نیست که معنویتی که من میگویم لزوماً با دین منافات یا تضاد دارد. بردار من، خواهر من نیست؛ در این شکی نیست. اما این معنایش این نیست که هر برادر و خواهری همیشه با هم در نزاع هستند. ما نباید فکر کنیم که هر مغایرتی یعنی تضاد. معنویتی که بنده میگویم، دین نیست. اما از این حرف، بر نمیآید که، هر انسان معنوی لزوماً غیر متدین است. البته این هم بر نمیآید که هر انسان دینی، لزوماً معنوی است. برخی انسانها معنویاند اما متدین نیستند، برخی دیگر هم معنویاند و هم دیندار، گروه دیگری، متدین هستند ولی معنوی نیستند و برخی نه معنویاند و نه دیندار. معنویتی که من میگویم، یعنی اینکه به سه گزاره ذیل قائل باشم:
الف) برای این که انسان معنوی باشم (از نظر بنده) باید معتقد باشم که جهان منحصر به قوانین فیزیک، شیمی و زیستشناسی که شما میگویید نیست. این به لحاظ وجود شناختی است.
ب) به لحاظ معرفتشناسی (epistemology)، انسان معنوی معتقد است که جهان منحصر در هرچه عقول آدمیان میگویند، نیست. چیزهایی در جهان هست که از حدود عقل آدمی بیرون است (فراتر از عقل آدمی است).
ج) اما معنویت، شق سومی هم دارد. به لحاظ روانشناختی، انسان معنوی معتقد است که روان من، روان مطلوب نیست. روان مطلوب، روانی است که من باید به سوی حصول آن روان بکوشم. در معنویت روانشناختی، مراد این است که من به وضع موجود روانی خودم راضی نباشم و معتقد باشم که یک ارتقا معنوی و تعالی روحانی، امکان پذیر است. (متن سخنراني استاد ملكيان در نشست «عقلانيت و معنويت بعد از دهسال»، به تاريخ 28 ارديبهشت 1389 در تالار شیخ انصاری دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران)
پرسش مهم اين است که با وجودتعاليم غني اخلاقي وعرفاني اسلام، انسان مسلمان چه نيازي به طرح و ترويج مباحث عرفان شرقي دارد؟ که به قول حافظ:
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
و آنچه خود داشت زبیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد.
با دقت در آموزههای قرآن و سنت درمییابیم که یکی از مقاصد شارع در همهی تکالیف دینی کسب معنویت و تغذیهی بعد معنوی مسلمان میباشد. در نماز، روح نمازگزار از عالم ناسوت بریده و به خالق خویش و سرچشمهی معنویت متصل میگردد و با وی به راز و نیاز و گفتگو میپردازد. روزهدار با روزهی ماه رمضان، در اوج اخلاص و به دور از هرگونه ریا از توجه به جنبهی جسمانی کاسته و کسب معنویت را در اولویّت برنامههای روزانهی خود قرار میدهد. فرد مسلمان با پرداخت زکات، دل کندن از مادیات را تمرین میکند و حجگزار با بستن احرام و کندن لباس غرور و ظواهر مادی و طواف بر گرد کعبهی جانان و وقوف در عرفات و قربانی کردن، میآموزد که چگونه جسم و ماده را به مسلخ معنا کشد و...
اگر به تاریخ رجال معنوی در ادوار مختلف هم نظری افکنیم متوجه خواهیم شدکه غالب این بزرگمردان از پیامبران و اصحاب کرامشان گرفته تا عرفای بهنام تاریخ اسلام همچون بایزید بسطامی و جنید بغدادی و شیخ عبدالقادر گیلانی که اوج قلّهی معنویت را فتح نمودهاند، همه و همه در چارچوب برنامهی ادیان الهی به این مهم دست یافتهاند. اینان از سرچشمهی معنویت الهام گرفته و الهام بخش جامعهی بشری هم بودهاند، بدون آنکه یک بار هم به معنویت منهای خدا اندیشیده باشند.
گفتمان «معنويت و معنوىگرايى» گو اينكه سابقهاى طولانى دارد، اما بسط و بلوغ آن در جامعه فرهنگى معاصر ايران، حاصل نظريه پردازىهاى مصطفى ملكيان، پژوهشگر عرصهیب الهيات و فلسفه است که به تبیین طرح عقلانیت_معنویت پرداخته و ابوالقاسم فنایی هم با طرح معنویت قدسی به غنای آن افزوده است. اين گفتمان، هنوز پرده از تمام رخ خويش برنگرفته است و ابعاد و زواياى متنوع آن همچنان نيازمند طراحى و تبويب است.
نظرات