قضاوت در مورد افراد و چهرهها و شخصیتهای علمی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی كار بسیار دشواری است و هرشخصیت فرهنگی و سیاسی یا علمی را باید در حال و هوای زمانهای كه میزیسته مورد ارزیابی و قضاوت قرار داد. به عبارتی ارزیابی گفتهها و قول و فعل هر چهرهای را باید در شرایط زمانی و مكانی و فكری، فرهنگی خودش مورد بررسی قرار داد زیرا هر قضاوتی غیر از این میتواند به خطای تحلیل و خطای روایت در مورد آن چهره و شخصیت بینجامد.
شاید بتوان گفت اولین معلم دكتر شریعتی، پدر بزرگوارشان استاد محمدتقی شریعتی بود كه در عصر خویش جزو چهرههای نامدار و اسلامشناس به حساب میآمد و در مشهد حلقهای از متعلمین را تربیت میكرد دكتر شریعتی هم در آن جمع از محضر پدر بهرهها گرفت.
سپس دكتر شریعتی با حوزه علمیه مشهد كه جزو سه مركز مهم حوزوی جهان تشیع بوده و هنوز هم هست و با برخی از چهرهها و روحانیون فعال آن حوزه همنشینی پیدا كرد و در تكمیل آموزشهای دینی خود از این رفت وآمدها بهرهها گرفت. پس از اخذ لیسانس از دانشگاه مشهد با استفاده از امتیاز رتبه اولی، بورس تحصیلی دانشگاه سوربن فرانسه را به دست آورد. پنج سال اقامت در پاریس سازندهترین دوران رشد علمی و فكری شریعتی را در پی داشت.
او در این مدت علاوه بر تحصیلات جامعهشناسی، با آثار و شخصیتها و چهرههای علمی و فكری و فلسفی و دانشمندان و نویسندگانی مانند: برگسن، آلبركامو، سارتر، شوارتز و جامعهشناسانی مانند گرویچ وبرگ و اسلامشناسانی نظیر لویی ماسینیون، استادِ هانری كربن فیلسوف شهیر فرانسوی آشنا و همنشین شد. همچنین با آثار فرانتس فانون از تئوریسینهای انقلاب الجزایر و ایدهها و نظریات او در مورد از خودبیگانگی فرهنگی و زیانهای روانی ناشی از تجاوزات امپریالیسم بهرهمند شد. او نخستین جرقهها و علاقهاش به افكار قانون را در ایران برافروخت. دكتر شریعتی علاوه بر ارتباط با انقلاب الجزایر با سایر مبارزین و تئوریسینهای ضد استعماری در جهان از جمله تئوریسینهای جهان عرب و آفریقایی مقیم فرانسه ارتباطات گستردهای برقرار كرد. او تحت تعالیم لویی ماسینیون اسلامشناس و مستشرق فرانسوی به تحقیق بیشتر درباره اسلام پرداخت. شریعتی همچنین به مطالعه دقیق ماركسیسم مشغول شد و در آن عصر كه ماركسیسم قریب یكسوم خاك كره زمین و نزدیك به یكونیم میلیارد نسمه بشری را به سمت خویش جذب كرده بود جذابیتهای ماركسیسم علاقه او را به مطالعه بیشتر این مكتب افزایش داد. میتوان ادعا كرد دورانی كه دكتر شریعتی به لحاظ علمی و فكری به ثمر نشست اوج گسترش فضای ماركسیستی و چپ زدگی در بین روشنفكران جهان، به ویژه روشنفكران جهان سوم بود. در نتیجه نمیتوان تاثیر اندیشه چپ و ماركسیست را روی فضا و اندیشه فردی و اجتماعی آن روز در جهان و خاورمیانه و ایران نادیده گرفت. تحولات اجتماعی ایران به ویژه كودتای ۲۸ مرداد ۳۲ و حذف و تبعید دكتر مصدق، تاثیرات مهمی روی شریعتی گذاشت. اوبا پیوستن به شاخه مشهد نهضت مقاومت ملی به رهبری آیتالله طالقانی، مهندس بازرگان و مهندس یدالله سحابی عملا از حاشیه سیاست ایران وارد متن فعالیتهای سیاسی اجتماعی و مبارزاتی شد و با نطقهای آتشین و شورانگیز و جوانپسند خود كه با معرفی اسلام و تشیعی جدید همراه بود خبر از ظهور پدیدهای ناشناخته و اثرگذار در عرصه مبارزاتی و فرهنگی و دینی كشور میداد. او به خاطر تاثیرگزاریاش چند بار توسط ساواك دستگیر و زندانی شد اما این اقدامات او را برای تداوم مبارزه با حاكمیت پختهتر و مصممتر ساخت و بر تداوم مبارزهاش به عنوان یك روشنفكر مسلمان در بیداری ملت ایران و حتی ملتهای جهان سوم نقش اساسی داشت. دكتر شریعتی سپس جامعهشناسی ادیان را به عنوان رشته تخصصی خود در مقطع دكتری برگزید. زیرا دریافته بود كه ملتهای استعمارزده جز با انگیزههای دینی و عقیدتی علیه استعمار و استحمار و استكبار به حركت درنمیآیند! او برآن بود كه در ایران نیز جز با یك جنبش دینی و اجتماعی نمیتوان تحول و تغییری ایجاد كرد. دكتر شریعتی معتقد بود كه موضوعات مذهبی در كتب اسلامی چیزی است و شعائری كه مردم به عنوان مذهب میشناسند و به آن عمل میكنند چیزی دیگر است و تشیع راستین عنصر متفاوتی است كه با هردوی آنها مباینت دارد! تمام جهتگیریها، تحلیلهای فلسفی، تاریخی، جامعهشناختی شریعتی یك سوگیری مذهبی داشت كه بُعد اسلامی آن از همه برجستهتر بود. او وجود مذاهب در طول تاریخ از جمله اسلام را بخشی جدانشدنی از حركت بزرگ ادیان در طول تاریخ بشری ذكر میكند و بر آن است كه پیامبران گوناگون برانگیخته شدهاند تا در طول تاریخ براساس واقعیتهای جامعه و نیاز بشرِ دوران خود، مذاهب جهانی را بنیانگذاری كنند. او ظهور اسلام را نیز در طول نهضتهای تاریخی و دینی برای رهایی انسان و بهبود زندگی مردم قلمداد میكند و از نظر او، این مفهوم توحید است. شریعتی اسلام را با اومانیسم (اصالت انسان یا اصالت بشر) مترادف میداند (عبیدی ۱۳۶۵، ۶۲)و با اومانیسم خاص خود نظریات رادیكالی درباره بخشی از روحانیت، مساجد و حتی تشیع ارایه میدهد. او در یكی از بحرانیترین دورانهای فكری جامعه ایران خود را به عنوان روشنفكری مسلمان كه مسوولیت آگاهیبخشی به جامعه را دارد وظیفه خود را مبارزه علیه كجاندیشی، ظلم، استبداد و استثمار و استعمار میدانست و در طول حیات خویش به صورت نظری و عملی به این باورهای آرمانی پایبند بود. شریعتی معتقد بود آنچه مردم ایران تحت عنوان مدرنیزاسیون به دست آوردهاند نوعی آشفتگی و محرومیت و بردگی و سلطه خارجی و بیگانگی با ارزشهای بومی است كه به علت بریدن ایرانیان از ریشههای خود و تقلید كوركورانه از غرب پدید آمده است و برای نجات این جامعه، احتیاج به پایهگذاری یك مكتب (اسلامشناسی) است تا از طریق درك وحی اسلام و متكی به روزآمدی و تفسیر مجدد آن، جامعه را به تحولی جدید هدایت كند. آنچه پایه و اساس تفكر شریعتی را تشكیل میدهد، همان چیزی است كه خود آن را جهانبینی توحیدی مینامد. او تاریخ و فلسفه تاریخ، دین، شریعت، و جامعهشناسی را در چارچوب یك جهانبینی توحیدی مورد توجه قرار میدهد و با این تلقی، توحید به عنوان زیربنای فكری و ایدئولوژیك و در دید انسانگرایانه، به صورت یك فلسفه تاریخ، كشفكننده سرنوشت انسان و جوامع بشری معرفی میكند. اولین مطلب در اندیشه او این است كه اساس كار را توحید میداند و سایر تقسیمبندیها مانند سرمایهداری و كمونیست را غیر اصیل معرفی میكند. دوم، انسان را مركب از دوقطب اصلی یعنی خاك كه برحسب گفته قرآن انسان از آن آفریده شده است و سپس روح خدا كه به عنوان عنصر حیاتبخش در وجود او دمیده شده است معرفی مینماید. بر این اساس انسان موجودی ایستا نیست بلكه در یك (شدن) دایمی به سمت تكامل است. سوم، فلسفه تاریخ است كه او برگرفته از داستان هابیل و قابیل در تمام تاریخ، در هیات تضاد نیروها و افراد مینگرد و از آن به عنوان سمبل نبرد همیشگی تاریخ بین دو انسانِ متضاد یا دو تفكرِ متضاد، دو جامعه و دو طبقه متضاد یاد میكند. دكتر شریعتی با روزآمد كردن مفاهیم دینی و اسلامی و نقد وضع موجود از برخی از روحانیت گرفته تا برخی از متون و كتب اسلامی تا حاكمیت وقت همه را نقد میكند! او جامعه مخاطب خود كه اغلب جوانان، دانشجویان و..... بودند را به نوعی بازگشت به خویشتن و خودآگاهی و شناخت تفكر اسلام ِانقلابی و راستین و برملا كردن چهره تشیع صفوی و معرفی چهره جدیدی از تشیع راستین و علوی، موجی فراگیر را در میان جوانان به راه انداخت جلسات سخنرانی او مملو از جوانانی بود كه در جستوجوی حقیقت و درك بیشتر شرایط اجتماعی ایران بودند. ساواك ابتدا حركتهای ماركسیستی و كمونیستی را خطر بالقوه و اصلی برای امنیت كشور با توجه به نفوذ ابرقدرت كمونیستی شوروی سابق در همسایگی مرزهای ایران و فعالیت احزاب وابسته به آن از جمله حزب توده و گروههای چپگرا در ایران میدانست و آنچنان كه باید روی فعالیتها و حركتهای اسلامی حساس نبود. لذا مدتی به اسلامگرایان كمتر از چپگرایان توجه مینمود و حساسیت كمتری داشت اما كمكم حضور دختران دانشجو با ظواهر و چادر و پوشش اسلامی و دانشجویان مرد با ریش و ظواهری مذهبی كه علامت اسلامی بودن آنها بود در دانشگاهها و نماز جماعتهای دانشجویان در دانشگاهها وجوانان در مساجد و تبلیغات وسیع آنها در بین قشر جوان و سایر اقشار، ساواك را دوچندان نگران نمود. دستگاه امنیتی رژیم ریشهیابی كرده و بیش از همه وضعیتِ مذهبی دانشگاهها و جوانان را براساس تاثیر سخنرانیها و آموزههای شریعتی و مطهری و طالقانی و بازرگان و سحابی و... به ویژه جلسات سخنرانیهای حماسی وكمنظیر و شورآفرین دكتر شریعتی در حسینیه ارشاد كه با حضور گسترده و بینظیر جوانان و عموم جامعه انجام میشد معرفی نمود. ساواك و مسوولان امنیتی وقت كشور، تازه متوجه خطر اسلامگرایان و توفانی كه امثال شریعتی به پا كرده بودند شده، در نتیجه بارها دكتر شریعتی را دستگیر و زندانی كردند و هربار كه او آزاد میشد اقبال جوانان و جامعه به او بیشتر میگردید. ساواك ابتدا اسلامگرایان را ماركسیستهای اسلامی نامید! شاید در گرایش جوانان به شریعتی تردید ایجاد كند اما تاثیری در جامعه نداشت و بلكه حساسیت و علاقه جوانان را به ایشان بیشتر میكرد. سپس شایعه ناجوانمردانه همكاری دكتر شریعتی با ساواك را مطرح و دامن زد اما همه این ترفندها نتیجه معكوس داشت!
سخنرانیهای دكتر شریعتی بلافاصله به كتاب تبدیل میشد و به زودی نایاب میگردید و به چاپهای چندم میرسید. شریعتی در كتابهای كویر، فاطمه فاطمه است، آری اینچنین بود برادر و..... اوج ادبیات فاخر و حماسی و مذهبی خود را به نمایش گذاشت و هر روز به پدیده و مانع بزرگی در مقابل استبداد و حكومت وقت تبدیل میشد تا آنجا كه میتوان ایشان را یكی از موثرترین موتورهای حركت انقلاب ۵۷ و یكی از تئوریسینهای آن قلمداد كرد. در شعارهای تظاهرات مردم در سال۵۶ و ۵۷ از شریعتی در شعارهای مردم به عنوان معلم انقلاب نام برده میشد.
هرچند بعد از انقلاب آن طوری كه شایسته زحمات و تلاشها و تاثیر او بر تحولات انقلابی بود مورد تقدیر و تمجید قرار نگرفت! ونه تنها از زحمات و رنجهای او قدردانی نشد، بلكه عدهای تندرو كه از اساس مخالف مبارزه در زمان شاه بودند به او ظلمها و ستمها و تهمتها روا داشتند.
شریعتی در عصر جدال مكتبها و ایدئولوژیها در حد توان خود كوشید جامعه ایران، به ویژه جوانان را با اسلام وتشیعِ راستین آشنا كند و نقشی بسیار ارزنده در حركت و جنبش انقلابی مردم ایران داشته باشد. هرچند به لحاظ فكری ایرادات و اشكالاتی نیز بر اندیشه او وارد است اما در مقابل جذب فوج فوج جوانان در عصر خویش به انقلاب و تحولات اجتماعی، اشكالات او قابل مقایسه و ملاحظه نیست.
نظرات