نگرش تودهای به مردم یعنی آنها را غوغائیانی ناآگاه و باری به هر جهت تلقی کردن که بدون فکر تصمیم میگیرند، گذشته از آنکه به لحاظ اخلاقی ناپسند و توهینآمیز است، از نظر تحلیلی نیز خطایی رهزن و فریبنده است و تاریخ نشان داده که همواره مدعیان تحلیل را به اشتباه انداخته است.
از قضا این نگرش منحصر به عصر پیشامدرن یا افراد و گروههایی نیست که کماکان در فضایی سنتی فکر و زندگی میکنند و مردم را به نه شهروند یا شخصیتهایی عاقل و بالغ و صاحب کرامت که رعیت میپندارند. در روزگار مدرن هم نگاه از بالا و یکساننگر به مردم هم در میان سیاستمداران و تصمیمگیرندگان و هم بین روشنفکران و متفکران و تحلیلگران رواج دارد. از دید این دسته، مردم به ویژه در فعالیتهای جمعی، به خمیری بیشکل بدل میشوند که متوجه نیستند چه میکنند و به سادگی میتوان آنها را شکل و جهت داد. یکی از پیامدهای این نگاه تودهوار غیراخلاقی به آدمها خشم و ناراحتی ایشان است. انسانها به عنوان موجوداتی ذیشعور و صاحب اراده، از یکدیگر و مخصوصا از مسولان و نمایندگان خود در عرصههای سیاست و اجتماع، بحق انتظار دارند که به آنها احترام بگذارند و ایشان را به عنوان یک انسان کامل به رسمیت بشناسند. صدای آنها را بشنوند و به مطالبات و خواستههای آنها گوش کنند. آنها به خوبی متوجه نحوه برخورد و رفتار دیگران با خود میشوند و متناسب با آن واکنش نشان میدهند. تصمیمگیرندگان و سیاستمدارانی که رفتاری تحقیرآمیز و از بالا به جامعه دارند، همچون تحلیلگرانی که همیشه خود را بر فراز «توده»ها در نظر میگیرند، معمولا از واکنشهای مردم غافلگیر میشوند و ناگزير به شیوههایی غیرعقلانی و احساساتی و شتابزده عکسالعمل نشان میدهند. درحالی که اگر عینک تیره و تار و دودآلود خود را بردارند، یا از برج عاج خود فرود آیند و با مردم زندگی کنند، درک دقیقتر از جامعه پیدا میکنند و تصمیمهای درستتری میگیرند و واقعبینانهتر تحلیل میکنند.
نظرات