پیشگفتار: این مقاله در پاسخ به سؤال‌ کسانی به رشته تحریر در آمده که از نگارنده‌ی سطور خواسته‌اند توضیح دهد، به چه دلیلی عامل بدحجابی زنان را، مردان می‌داند، حال آنکه عوامل دیگری مطرح هستند؛ اینجانب منکر این نیستم که پدیده‌ی بدحجابی عوامل متعدد و گوناگونی دارد، از جمله عوامل روان‌شناختی و جامعه‌شناختی‌ و ارزشی وجود شبکه‌های مجازی و الگوگیری زنان از مدل‌های‌ رسانه‌‌ای و نیز گذر از جامعه‌ی سنتی به جامعه‌ی مدرن و… نا گفته نماند، گذر ایران از جامعه‌ی سنتی و ورود آن به جامعه‌ی مدرن دست‌آورد‌های مثبتی داشته و دارد.

اما از سوی دیگر، به گفته آسیب‌شناسان تبعات منفی و آسیب‌های اجتماعی خود را نیز به همراه داشته است. چنانکه به اظهار متخصصان آسیب‌شناس این دوره‌ی انتقالی موجب شده، آسیب‌های اجتماعی دوره‌ی قبل نه تنها به‌ این دوره‌ی جدید منتقل شوند بلکه به شدت آنها افزوده شود، به عنوان مثال سرقت و جرائم، اعتیاد، همسر آزاری و طلاق در جامعه‌ی در حال گذر، در حال افزایش است؛ دوم اینکه در دوره‌ی جدید یک سری آسیب‌های اجتماعی جدید، پدید آمده‌اند که از آن به آسیب‌های نوپدید اجتماعی یاد می‌کنند، مانند: اعتیاد به مواد مخدر صنعتی و اعتیاد به فضای مجازی، سوم اینکه: شیب سن آسیب‌های اجتماعی در ایران پایین آمده است، مثلاً شیب سن اعتیاد به ۱۳ سالگی، سن پدیده‌ی دختران فراری به ۱۲سالگی و سن خودکشی در بعضی استان‌ها‌ به ۱۳ و حتی ۱۰سالگی رسیده است. حال می‌توان گرایش زنان به استفاده از لوازم آرایشی و ظهور پدیده‌ی بدحجابی را به ‌این دوره‌ی انتقالی نسبت داد.

اما از سوی دیگر می‌توان استفاده‌ی زیاد زنان از لوازم آرایشی برای زیبا جلوه نمودن خود در نگاه دیگران را به پدران خانواده‌ها و وضعف مدیریت متولّیان‌ فرهنگی و نهادهای فرهنگ‌ساز نسبت داد. در مقاله‌ی زیر از نگاه قرآن کریم توضیح داده‌ام مردان بر زنان قوامیت‌‌ دارند؛ یعنی مردان بر زنان حق سرپرستی، حمایت، صیانت و مراقبت و تربیت آنان بر اساس ارزش‌ها و آموزه‌های اسلامیدارند. چون مردان و متولّیان‌ فرهنگی در ادای این مسئولیت خطیر تقصیر و کوتاهی داشته‌اند، پدیده‌ی تبرج‌‌ و بروز بدحجابی و نوع ظاهر بر پایه هنجارها و ارزش‌های خرده‌فرهنگ‌های وارداتی شکل گرفته است.

در این مقاله به تفصیل به بیان حق قوامیت و سرپرستی مردان بر زنان پرداخته‌ام‌. اما در ابتدا برای زدون شبهاتی پیرامون جایگاه زن در اسلام به بیان آفرینش مرد و زن از سرشت و حقیقت انسانی یکسان و واحد، تساوی و کمال عقل و دین و تساوی تکالیف و مسئولیت‌های عبادی و حقوق و واجبات بر یکدیگر، پرداخته‌ام‌ سپس به مفهوم قوامیت و مسئولیت مردان در برابر زنان از نگاه علماء و مفسران معاصر شرح و توضیح داده‌ام‌.

 

مقدمه

 اساس زندگی بشری، خانواده است. خانواده به عنوان یک واحد اجتماعی کانون آرامش و سکون و مهر و محبّت است. آنچه پیوند میان زن و شوهر را در درون خانواده محکم و استوار نگه می‌دارد، محبت و مودّت‌ است که زمینه‌‌ای را برای پرورش و شکوفایی افراد خانواده فراهم می‌سازد.

در اسلام هدف از ازدواج و تشکیل خانواده در وهله‌ی اول رسیدن مرد و زن به آرامش و سکون و تأمین‌ نیاز آنان به دوستی و صمیمیت و داشتن فرزندان صالح است؛ به همین دلیل، خداوند متعال می‌فرماید: «وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا» (الرُّومِ: ۲۱)؛ حرف لام، در جمله‌ی «لتسکنوا» برای تعلیل است یعنی تا مرد با همسرش الفت گیرد و در کنار او آرامش ‌یابد؛ یعنی از جنس خودتان زنان را برایتان آفریدیم تا به همسری شما در آیند[۱].

لذا، معنای آن این است، با آنها انس و الفت گیرید و به آنان رغبت و علاقه پیدا کنید؛ زیرا زن و مرد دو جنس مختلف هستند و یکی بدون دیگری به آرامش و سکون نمیرسد و قلبش به او متمایل و محبتش در دل او نمینشیند. «وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً»، یعنی: دوستی و صمیمیت و دلسوزی و مهربانی که به سبب پیوند نکاح به همدیگر عطوفت و علاقه پیدا می‌کنند. بدون آنکه پیش از آن آشنایی علاوه بر دوستی و رحمت. در لغت الْمَوَدَّةُ: به معنی آمیزش و محبت وَالرَّحْمَةُ: به معنی: فرزند و نیز مهربانی آمده است. همچنین الْمَوَدَّةُ به معنی محبت مرد نسبت به همسرش وَالرَّحْمَهُ: دلسوزی او نسبت به همسرش از اینکه به وی آسیبی برسد[۲].

خداوند سبحان در آیه ۱ سوره مبارکه نساء می‌فرماید: «یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْها زَوْجَها» و نیز می‌فرماید: «هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ إِلَیْها» (اعراف: ۱۸۹).

اکثر مفسران‌ می‌گویند مراد از «منها» در دو آیه‌ی مذکور یعنی از جنس آن نفس، زوج او را آفرید. این معنی با آیه‌ی ۲۱ سوره روم سازگار و موافق است، که می‌فرماید:

«وَمِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَجَعَلَ ببَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً». بنابراین بدون شک منظور این است که همسرانتان را از جنس خودتان آفرید[۳] و میان شما مودّت‌ و محبت برقرار نمود.

سپس خداوند متعال برای حفظ و ثبات خانواده و ایجاد بستر مناسب برای رشد و پرورش فرزندان صالح، امور، احکام و حقوق و واجباتی را در قرآن کریم برای مؤمنان بیان داشته ‌یکی از این احکام و حقوق قوامیت مرد بر زن است که در ذیل ابتداء به بیان تساوی مرد و زن از نظر سرشت و حقیقت انسانی یکسان، کمال عقل و دین، تکالیف و مسئولیت‌های عبادی و حقوق و واجبات بر یکدیگر، مختصراً به تفسیر یکی از احکام قرآن کریم به نان «قوامیت» می‌پردازم:

مرد و زن هردو از یک سرشت و حقیقت انسانی یکسان و واحدی آفریده‌اند:

۱- از منظر قرآن کریم، زن و مرد آفرینش یکسانی دارند، هر دو از یک سرشت و حقیقت انسانی یکسان و واحدی آفریده شده‌اند و هیچکدام بر دیگری برتری ندارند.

بنابر شواهدی از آیات قرآن کریم، مرد و زن آفرینش یکسانی دارند، از ماهیت انسانی یکسانی برخوردار بوده و در اصل حیات و انسانیت و گوهره‌ی آفرینش تفاوتی باهم ندارند. خداوند متعال آدم و حواء را از «نفس واحده» آفریده و در قرآن کریم خطاب به انسانها (مردان و زنان) می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا کَثِیرًا وَنِسَاءً» (النساء: ۱).

خرّمدل‌ می‌گوید: «نَفْسٍ واحِدَهٍ»: مراد آدم است. «خَلَقَ مِنْها زَوْجَهَا»: همسر او را از نوع او آفرید. مراد این که خداوند نخست آدم را از خاک بیافرید و بعد از او حوّاء را نیز از خاک خلق فرمود و از آن دو دیگر مردمان را. چنانکه دو آیه دیگر به آن اشاره دارند: «هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا»، (اعراف: ۱۸۹) و «وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً»(روم: ۲۱ ) [۴].

بر این مبنا، مرد و زن از نظر اصل خلقت و جوهره‌ی وجود از همان اصل و ذاتی آفریده شده‌اند که خداوند متعال در قرآن کریم به «نفس واحده» از آن یاد کرده است. لذا، نه تنها آفرینش یکسانی دارند، بلکه از نظر قدرت تفکر و تعقل و توانایی کسب فضائل باهم فرقی ندارند و هیچکدام بر دیگری برتری ندارد. علماء و معاصر معتقدند مراد از «نَفْسٍ وَاحِدَةٍ» در آیه، همان آفرینش انسان(مرد و زن) از یک جنس است.

رشید رضا به نقل از استادش محمد عبده می‌گوید: مراد از اینکه «نفس واحده» آدم (علیه سلام) است نص روشن و صریحی وجود ندارد و در ظاهر آیه هم چنین برداشت نمیشود. قرینه‌‌ای که دلالت دارد بر اینکه مراد از «نفس واحده» آدم (علیه اسلام) نیست، این گفته خداوند تبارک وتعالی می‌باشد: «وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا کَثِیرًا وَنِسَاءً»، که رجال و نساء بصورت نکره آمده‌اند و چنانچه منظور آدم می‌بود شایسته بود به ‌این صورت بیان می‌شد: «وَبَثَّ مِنْهُمَا جَمیعَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ»[۵]، بنابراین چگونه در مورد «نفس معهوده»[۶] سخن می‌گوید در حالی که خطاب عام است و همه‌ی شعوب و قبائل را در بر می‌گیرد، لذا شما را از «نَفْسٍ وَاحِدَهٍ» آفرید، به معنای این است که شما را از یک جنس آفرید[۷].

سپس در مورد تفسیر آیه: «وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا»، (اعراف: ۱۸۹)، می‌گوید: همه‌ی مفسران غیر از یک مورد از آنان با اتفاق می‌گویند: «مِنْهَا زَوْجَهَا»، به معنای من جنسها، یعنی از جنس «نَفْس وَاحِدَه» همسر او را آفرید[۸].

سپس می‌گوید: «خَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا»، همسرش را از جنس او آفرید، از این رو مثل و مانند آدم است[۹] و نیز دیگر آیات مشابه مانند: «لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ»(التوبه: ۱۲۸). پس مراد از: «خَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا»، این است که خداوند متعال «نَفْسٍ وَاحِدَهٍ» را آفرید، سپس از جنس آدم، همسرش حواء را خلق کرد[۱۰].

سید قطب می‌گوید: بهرحال فقط ما می‌دانیم که آدم (علیه سلام) همسری از جنس خود داشته است ولی نمیدانیم چگونه خلق شده است. این نص و نصوص دیگری که در قرآن کریم وجود دارند، در مورد کیفیت خلقت همسر آدم (علیه السلام) چیزی به ما نمیگویند و همه‌ی روایاتی که در مورد خلقت همسر آدم (علیه السلام) از دنده چپ وی سخن می‌گویند آمیخته به اسرائیلیات می‌باشند و نمیتوان بر آن‌ها اعتماد کرد و چیزی که به قاطعیت می‌توان گفت این است که خداوند متعال از جنس آدم همسری برای وی آفرید و آن دو، زوج همدیگر شدند و سنت و قانون الهی که ما در مورد هر آفریده‌‌ای می‌دانیم زوجیت در هر چیز است، چنانکه خداوند متعال می‌فرماید: «وَمِنْ کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ»( ذاریات: ۶۴) و این زوجیت سنت جاری است و قاعده و قانونی است اصیل درباره‌ی همه‌ی آفریده‌های خدا و هر گاه با این سنت حرکت کنیم بایستی ترجیح دهیم که آفرینش حواء بلافاصله بعد از آفرینش آدم بوده است و فاصله‌ی زمانی زیادی بین آفرینش آن دو نبوده است و آفرینش همسر آدم درست به همان شیوه و طریقه‌‌ای بوده است که آدم آفریده شده است[۱۱]. در قرآن کریم مراد از زوج دو قرین هم هستند، لذا واژه «زوج» هم بر مرد و هم بر زن دلالت می‌کند، چنانکه در آیه: «خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها» (الزمر: ۶). زوج به هر دو قرین از جنس مذکر و مؤنث در حیوانات که مزاوجت نموده و جفت هم شده‌اند و یا به دو قرین در حیوانات غیر متزاوج و یا به دو قرین در غیر حیوانات گفته می‌شود، مانند: یک جفت کفش یا نعلین و نیز به هر دو چیزى که به همدیگر شبیه و همانند هم یا همانند هم نباشند «زوج» می‌گویند. چنانکه خداوند متعال می‌فرماید: «فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَالْأُنْثى» (القیامه: ۳۹) و یا می‌فرماید: «وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ» (البقره: ۳۵)، چون لغت «زَوْجَةٌ»، ردیئه و ناپسند است (به ‌این دلیل این واژه در قرآن نیامده است) و جمع زوج، زوجات است[۱۲].

بنابراین واژه «زوج» هم بر مرد و هم بر زن دلالت دارد و واژه «زوجه» که در محاورات عربی برای زن بکار می‌رود، در قرآن کریم بیان نشده است و لذا از همان واژه «زوج» از زن یاد می‌شود و این موضوع نشان دهنده ماهیت و ذات و سرشت یکسان زن و مرد و ارزش و منزلت برابر آنان نزد خداوند متعال است.

به ‌این ترتیب علماء و مفسران نواندیش خلقت حواء را همانند خلقت آدم دانسته و آفرینش او را از دنده‌ی چپ آدم رد می‌کنند و در تفسیر آیه: «ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا»، آفرینش حوا را از نظر زمانی بعد از آفرینش آدم دانسته و لذا معتقد به تأخّر‌ زمانی بوده و نه تأخّر‌ رتبه‌‌ای و مقامی. لذا، با استناد به شواهد قرآنی، آفرینش هر دو را از یک سرشت و گوهره‌ی انسانی دانسته، به گونه‌‌ای که هیچکدام بر دیگری فضل و برتری ندارند.

۲- زن از نظر کمال عقل و دین همسنگ و برابر با مرد است.

از منظر قرآن کریم زن از نظر قدرت تفکر و تعقل همسنگ و برابر با مرد بوده و قادر است همدوش مرد به قله رفیع انسانیت و کمال نائل آید، چنانکه قرآن کریم می‌فرماید: «قُلْ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِیلًا مَا تَشْکُرُونَ»، ( الملک: ۲۳). مفسران می‌گویند مراد از«الأفئدة» در این آیه «عقل» است[۱۳]. بر مبنای این آیه زن و مرد از بدو پیدایش و تولد از نظر عقل و استعداد در یک سطح برابر بوده و برای رسیدن به رشد و تکامل و دستیابی به فضائل و کمالات انسانی از استعداد و مواهب یکسان و برابری برخوردار هستند و از این نظر هیچ فرق و تمایزی با هم ندارند.

بنابراین، زن از نظر قرآن کریم برای ادای همه‌ی تکالیف ایمانی و اجتماعی و تعبدی و مالی و جهادی و اخلاقی از شایستگی کامل برخوردار بوده و قادر است همدوش و همسنگ با مرد بدون هیچ فرق و تمایزی در مسیر رشد و تکامل معنوی حرکت نموده و به فضائل وکمالات انسانی خود نائل آید.

۳- زن و مرد از لحاظ تکالیف و مسئولیت‌های عبادی و اجر و پاداش اُخروی منزلت و ارزشی برابر هم دارند:

در پاسخ به آن دسته از علماء و مفسران با گرایش سنتی که معتقدند زن برای عبادت و تکلیف بندگی آفریده نشده است، علماء و مفسران نواندیش بر این باورند که زن در مقام تکلیف همانند مرد مکلف است. زن همانند مرد دارای تکلیف بندگی و عبادت است و برای برپاداشتن احکام و فرایض دینی، دوری از محرمات، امر به معروف و نهی از منکر و دعوت به اسلام و تبلیغ دین، کسب ایمان و عمل صالح و ثواب و عقاب اُخروی با مرد برابر و هم منزلت است. تمامیخطاب‌های قرآنی، بجز خطاب‌هایی که خاص مردان است، بدون هیچ فرقی مرد و زن را در بر می‌گیرد، چنانکه خداوند متعال می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا»و «یَا أَیُّهَا النَّاسُ» به‌یکسان مرد و زن را در بر می‌گیرد. زنان به دلیل آیه: «بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ»(آل عمران: ۱۹۵) و با استناد به حدیث نبوی: «إِنَّمَا النِّسَاءُ شَقَائِقُ الرِّجَالِ»[۱۴] همسان و هم ردیف مردانند و از نظر کرامت انسانی، مرد و زن منزلت یکسانی دارند: «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ»( اسراء: ۷۰). همانند هم مسئولیت امر به معروف و اصلاح جامعه را به عهده دارند. بنابراین زنان برای رسیدن به رشد و کمال و دست یافتن به اجر و پاداش اُخروی از همه‌ی مواهب به صورت برابر برخوردارند. هرچند در برخی ویژگی‌ها، خصائص، استعدادها و توانایی‌ها بخاطر وظایف و مسئولیت‌های زندگی باهم تفاوتهایی دارند، اما وقتی در کنار هم قرار می‌گیرند و زندگی مشترک زناشویی را شروع می‌کنند، یکدیگر را تکمیل نموده و در پیمودن مسیر رشد و تکامل و شکوفایی به‌یکدیگر یاری و مساعدت می‌نمایند. خطاب خداوند متعال به مردان که می‌فرماید: «هُنَّ لِبَاسٌ لَکُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ» (بقره: ۱۸۷)، بیانگر این است که زن و مرد نیازهای یکدیگر تکمیل نموده و در مسیر حرکت به سوی رشد و کمال همدیگر را کمک و یاری می‌نمایند.

محمد عزّت‌ دروزه می‌گوید: بانگاهی کوتاه به ‌این آیه: «وَمِنْ آیاتِةِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً» و آیه ۹۸ سوره انعام: «وَهُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَممُسْتَوْدَعٌ»، در می‌یابیم تقریر و بیانی درباره‌ی مبدأ تساوی مرد و زن در زندگی زناشوئی و سختی و سنگینی تکالیف آن و قابلیت و شایستگی عقلی و اجتماعی آنان در زندگی وجود دارد. بر مبنای این تقریر خداوند متعال مرد و زن را از نفس واحده آفریده و آنان را زوج هم دیگر قرار داده، چنانکه، هیچ یک از آن دو بدون دیگری به کمال نمیرسد و هیچکدام از آن دو بدون دیگری نمیتواند به تکالیف متنوع و گوناگون خود اقدام کند، مگر با کمک و استعانت از همسرش و تعاون و همکاری با وی. این است حکمت به هم پیوستن زوجین برمبنای عقد زوجیت و این به هم پیوستن و آمیختگی به اکمال و اتمام نمیرسد مگر در چارجوب تبادل مودت و رحمتی که فقط در پرتو رضایت داشتن از همدیگر و وجود تفاهم بین آنان و نتیجه‌ی اعتراف و اقرار هر یک از آن دو به وجود دیگری و اقدام به ادای حقوق و واجبات همدیگر حاصل می‌گردد و این به معنای تساوی و برابری بین آن دو است. خداوند متعال بر مبنای جنسیت هرکدام وظیفه و مسئولیتی را تعیین نموده تا هر یک از آن دو با انجام وظیفه‌ی منوط به خود دیگری را به کمال و اتمام برساند و به سبب آن مجالی برای هریک از آن دو به فراهم آید تا نشاط و فعالیتی برای دست‌یابی‌ به خیر و مصلحت همدیگر، برای آن دو پدید آید[۱۵].

خداوند متعال در قرآن کریم با خطاب «یَا أَیُّهَا النَّاسُ» انذار‌ها و هشدارهای یکسانی را متوجه مردان و زنان نموده و با خطاب «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» و با تعبیر «مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى» آنان را در انجام فرائض و تکالیف و ادای مسئولیّت‌ها‌ و احکام شرعی (مانند: اقامه‌ی نماز و ادای زکات و حج و عمره) مانند هم مکلّف‌ بوده و در دستیابی به درجات اُخروی و کسب ثواب در مساوات کامل با مردان قرار دارند، چنانکه فرماید: «أَنِّی لاَ أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنْکُمْ مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى» (آل عمران: ۱۹۵).

بنابراین از نظر قرآن کریم زن و مرد، در رسیدن به رشد معنوی و فضائل و کمالات انسانی فرقی ندارد و هر دو نزد خداوند متعال جاه و منزلت بالایی دارند و در تفکر و تعقل و استحقاق دستیابی به عقیده‌ی صحیح و کسب ایمان و عمل صالح و فضائل و ثواب و عقاب و پاداش نزد وی اجر و پاداش یکسانی دارند، چنانکه می‌فرماید: «لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ»(انفال: ۴) و «هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ» (آل عمران: ۱۶۳).

«إِنَّ الْمُسْلِمینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیرًا وَالذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا (۳۵)» (احزاب: ۳۵)

۴– زن و مرد از لحاظ حقوق و واجبات بر یکدیگر برابر هستند و هیچکدام بر دیگری برتری ندارند:

قرآن کریم حقیقت انسان و انسانیت او را مورد توجه قرار داده و حقوق و واجباتی که بر یکدیگر دارند، فارغ از جنسیت آنان، بصورت برابر بیان نموده است. «کسی که قرآن و سنت رسول خدا – صلی اله علیه و سلم – را مورد مطالعه قرار داده باشد، در می‌یابد که احکام این دو منبع، عام و فراگیر است – و به جز مواردی که بر اساس ساختار جسمیو فطری، زنان با مردان متفاوت‌اند‌ – هردو قشر را شامل می‌شود. برای مثال، زنان در مورد حیض، نفاس، استحاضه ولادت، رضاع، حضانت فرزند و… دارای احکام ویژه‌‌ای هستند و از آن طرف مردان هم، مسئولیت اداره‌ی امور خانواده و سرپرستی آن را بر عهده دارند و تهیه مخارج زندگی و پاسداری از کرامت و شخصیت زنان نیز بر دوش آنان است.

احکامیهم به موضوع تفاوت سهم مرد و زن در میراث ارتباط دارد که به سبب مسئولیت‌ها و تکالیف مالی متفاوت میان زن و مرد، فلسفه‌ی این تفاوت بسیار واضح است. همچنین احکامیدر مورد شاهد و گواه بودن در روابط اجتماعی و معاملات اقتصادی وجود دارد که شهادت و گواهی دو زن را در برابر گواهی یک مرد قرار داده است. این موضوع هم با واقعیت‌های عملی ثابت شده که در جهت احتیاط بیشتر برای حفظ حقوق و حرمت مردم و کسب اطمینان و یقین بیشتر مراعات می‌شود. اما در احکام مربوط به زنان مانند ولادت فرزند و شیر دادن، شهادت یک زن کفایت می‌کند[۱۶].

قرآن کریم مبدأ مساوات بین مرد و زن را بر اساس تکلیف تعیین نموده و نتیجه و ثمره را بر مبنای سعی و کوشش هریک در برابر دیگری قرار داده است. به‌ این ترتیب در قرآن کریم مساوات بین مرد و زن بر مبنای توانایی‌ها و مسئولیت‌های دنیوی و دینی و اُخروی ثابت و استوار شده است. این اصل تساوی، با أسالیب متنوعی در سوره‌های مکی و مدنی بیان و تکرار شده است. با ذکر مثال‌های متنوعی که در برخی از سوره‌های قرآن وجود دارد، به گونه‌‌ای این سخن را ثابت و استوار می‌کند که تساوی مرد و زن از مبادی محکم قرآن کریم است[۱۷].

مفسران و فقها متفق‌اند که هر تکلیفی که مردان مؤمن به آن مکلف شده‌اند و هر واجبی که بر آنان مقرّر‌ شده و هر وعده و وعیدی که به آنان داده شده و هر فضیلتی که با آن رفعت و منزلت بالایی یافته‌اند و هرعملی که از انجام آن نهی شده‌اند، اگر در قرآن و حدیث، بدون اختصاص نمودن به جنسیت خاصی بیان شده باشد، بدون کم و کاست شامل زنان مؤمن هم می‌شود. هر خطاب عامیکه در قرآن کریم و حدیث نبوی شریف متوجّه‌ مردان مؤمن شده و زنان مؤمن را نیز شامل می‌شود، غالباً خطاب عام‌تری است و گروه بسیاری را (در هر دو جنس) در بر می‌گیرد. امکان ندارد عقل بپذیرد این خطاب، بدون در نظر گرفتن شایستگی کامل زن به لحاظ عقلی و سرشتی و اخلاقی و روحی، فقط متوجه مردان است [۱۸].

آنچه حائز اهمیت است این است که قرآن شایستگی زن را برای ادای همه‌ی تکالیف ایمانی و اجتماعی و تعبّدی‌ و مالی و جهادی و اخلاقی همسنگ مرد بدون هیچ فرق و تمایزی تعیین و مقرر کرده است. بر او واجب نموده است هر آنچه که بر مرد واجب نموده و هر آنچه به مرد در نتیجه اعمال و کردارهایش به وی متوجه می‌شود، برای زن هم تعیین شده است و او را متوجه نموده که برای هر عملی که انجام می‌دهد، پاداش و عقاب و حدود و کیفری در دنیا و آخرت بدون هیچ فرق و امتیازی برای وی وجود دارد. برای زن نصیبی در ارث تعیین نموده و به ادای آن به زن امر نموده است و واجب نموده که مهریه‌اش پرداخته شود. به هر نحوی که آن مال به او رسیده باشد، هرچه قدر زیاد باشد، بدون دخالت و نظارت و اجازه‌ی مرد، با هر نسبتی که با وی داشته باشد، تصرّف‌ نماید، مالش را بفروشد و یا بخرد و تملک مِلک و عقارات، بردگان مملوک و اراضی کشاورزی را داشته باشد. کشت و درو نماید، قرض و وام بدهد و قرض و وام بگیرد، ببخشد و وصیت کند، بنده و غلام آزاد کند، مکاتبه کند، اجاره کند و اجاره نماید. اداره‌ی امورش را به دست خودش سپرده است، مگر زمانی که عاجز و ناتوان باشد؛ می‌تواند خودش را نخست نکاح کند و هرگاه خواست طلاق بگیرد و شوهرش را ترک کند. به شوهرش مالى دهد تا از او رها شود و طلاق بگیرد و یا با او مصالحه کند. می‌تواند در برابر حاکم وقت و دیگران به دفاع از خود بر خیزد. هر آنچه بر مرد واجب و مقرر شده است درباره‌ی تفکر در نعمت‌های خدا و تدبّر‌ در کتاب خدا و فراگیری و تعلم آن، بر وی نیز واجب شده و مفروض شده است. بیان داشته است که مردان و زنان مؤمن برخى دوست بعضى دیگر و پشتیبان و حامى یکدیگرند و برخى از آنها از برخى دیگرند و مقام زنان صابر و راستگو و فرمانبردار و فروتن و روزه‌دار و بخشایشگر و پاکدامن و زنانی که بسیار خدا را یاد می‌کنند، را رفیع نموده و در مساوات هم پای همتایان خود از مردان قرار داده است و به شخصیت آنان در چارچوبی‌ مستقلّ از وجود مرد اعتراف می‌کند و به پیامبر – صلى الله علیه وسلم – امر می‌شود از آنان بیعت بگیرد [۱۹]، [۲۰].

 

قوامیت

تفسیر آیه «قوامیت»:

آیه «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ»(النِّسَاء: ۳۴)

یعنی: مردان مسئولیت سرپرستی زنان را بر دوش دارند، بدین علت که خداوند برخی را بر برخی دیگر برتری داده و نیز به آن سبب که (معمولاً مردان کار می‌کنند‌) و از حاصل کار خود (برای خانواده) خرج می‌نمایند.

معنای قوام از نظر لغت:

قَامَ «الرَّجلُ المَرْأَهَ»، مرد بر زن قوامیت دارد و قَامَ «عَلَیْهَا: مَانَهَا» و بر او قوامیت دارد: نفقه دهنده‌ی اوست وقَامَ«بِشَاْنِهَا» مُتَکَفِّلاً بِأَمْرِهَا، فَهُوَ قَوَّامٌ عَلَیْها مائِنٌ لَهَا، یعنی به برای انجام امور او برخاست، سرپرستی او را به عهده گرفت، پس مرد بر زن قوامیت دارد، یعنی: نفقه دهنده‌ی اوست[۲۱].

«الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ»: الرِّجَالُ مُتکفِّلون بأُمور النساء مَعْنِیُّون بشؤونهن، یعنی مردان مکلّف‌ به انجام امور زنان هستند و به امورشان اهتمام می‌ورزند[۲۲].

وَقَامَ الرجل على الْمَرْأَه: صانها. یعنی مرد بر زن قوامیت دارد: او را نگهداری می‌کند وَإنَّهُ لقوام عَلَیْهَا: مائن لَهَا، یعنی: مرد بر زن قوامیت دارد: نفقه دهنده‌ی اوست[۲۳].

هرکسی که بر چیزی بایستد و به آن متمسّک‌ شود، به او قائم بر آن گفته می‌شود، خداوند متعال می‌فرماید: «لَیْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ ؛ إِنَّمَا هُوَ مِنَ المُواظبه عَلَى الدِّینِ وَالْقِیَامِ بِهِ، أُمَّةٌ قائِمَةٌ» یعنی گروهی هستند که به دین چسبیده‌اند و از آن محافظت می‌کنند و برای برپایی آن به پا خواسته‌اند[۲۴].

قوامیت در لغت به معنی برخاستن برای انجام کاری یا مالی و یا ولایت و سرپرستی بر امری است و «قَیِّم» کسی است که برای انجام امور و شئون چیزی معین اقدام می‌کند، او را دستگیری می‌کند و از او نگهداری می‌کند و شئون او را اصلاح و سر و سامان می‌دهد. چنانکه خداوند متعال می‌فرماید: «الرِّجَال قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ»، همه‌ی این معانی از قیام مجازی مشتق شده‌اند، زیرا شأن کسی است که به امری اهتمام می‌ورزد و به آن توجه و عنایت می‌کند تا از آن امر مراقبت و نگهداری نماید[۲۵].

چنانکه مشاهده می‌شود لغت‌شناسان از واژه «قوام» معانی زیر را استخراج نموده‌اند:

۱- اشراف بر امور و شئون دیگری

۲- مراعات و محافظت و مراقبت و اصلاح کردن

۳- متکفّل‌ امری شدن

۴- به امور و شئونی مشغول بودن

۵- برخاستن برای انجام کاری

علماء و مفسران در مورد معنای لغوى «قوامون» با علمای لغت همسویى دارند. آنان همچون لغت شناسان واژه‌ی قوام را که از ریشه قیام گرفته شده است دارای معانی مختلفی می‌دانند و یکی از معانی واژه «قوامون» را درآیه: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» به معنای برخاستن مردان برای حمایت و محافظت و حراست از زنان معنا نموده‌اند. فقها هم لفظ قوامیت را به معانی زیر بکار می‌برند:

الف- ولایت و سرپرستی است که قاضی به شخص بزرگ و رشیدی واگذار می‌کند تا به مصلحت کسی که قاصر و ناتوان است در تدبیر امور مالی اش تصرف کند. در بسیاری از موارد فقها کلمه‌ی «قَیِّم» را به همین معنا بکار برده‌اند.

ب- ولایت و سرپرستی است که به موجب آن به کسی واگذار می‌شود که مسئولیت حفظ مال و کار و تلاش برای ازدیاد و ابقاء آن برحسب شرط وقف انجام می‌دهد.

ج- ولایت و سرپرستی است که به موجب آن به شوهر تفویض می‌شود تا به تدبیر و اداره‌ی شئون همسرش بپردازد، و مانع از بروز و جلوه‌نمایی وی شود. فقها کلمه‌ی «قَیِّم» و «ناظر» و «متولی» را درباب وقف به‌یک معنی بکار برده‌اند[۲۶].

 

معنای «قوامیت» از نظر علماء و مفسران:

قرضاوی در تفسیر آیه می‌گوید: «قوامیت» و سرپرستی مردان بر زنان مربوط به زندگی زناشویی است و در این میدان است که مرد مدیریت و مسئولیت اداره‌ی جامعه‌ی کوچک خانواده را بر عهده دارد، زیرا خداوند متعال می‌فرماید: «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ»(النساء: ۳۴). همچنین در عین «قوامیت» و سرپرستی مردان بر امور خانواده، زنان هم باید نقش خود را داشته باشند و در مسایل مهم خانواده لازم است با آنان مشورت صورت گیرد، همچنان که قرآن درباره‌ی موضوع «رضاع» به آن اشاره می‌کند: «فَإِنْ أَرَادَا فِصَالًا عَنْ تَرَاضٍ مِنْهُمَا وَتَشَاوُرٍ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْهِمَا» (الْبَقَرَه: ۲۳۳). بنابراین، هیچ دلیلی برای ممنوع بودن ولایت و سرپرستی زنان بر مردان در خارج از چارچوب خانواده وجود ندارد. تنها موردی که به زنان حق ریاست داده نشده است، مقام «خلافت عظمی» یا رهبری عمومیاست[۲۷].

امّا، در بعضی امور، هیچ گونه مانعی برای ولایت زنان بر مردان وجود ندارد، مانند: ولایت در فتوا یا اجتهاد، یا آموزش و تعلیم و یا تاریخ و روایت، یا مدیریت و مانند آن. اینها مواردی است که زن به اجماع امّت می‌تواند در آنها بر مرد ولایت داشته باشد[۲۸].

علماء و مفسران معاصر بر این باورند که اجماع علماء بر این است که امام مسلمین، یعنی کسی که امامت عظمی و ریاست دولت و رهبری و حکومت جامعه را به دست می‌گیرد باید مرد باشد. اما در بعضی امور، مانند تصدی منصب وزارت، قضاوت و بازرسی و نظارت عمومیهیچ گونه ممنوعیتی برای ولایت زنان بر مردان وجود ندارد، از نظر آنان گروهی از فقیهان قضاوت را در حکم ولایت عامه نمیدانند، لذا به هنگام بیان شرط مرد بودن برای قضاوت، به اختلاف فقها در این باره اشاره می‌کنند و اینکه، همه علما اتفاق ندارند که مرد بودن از شرایط قاضى است. چنانکه از ابن جریر طبری نقل می‌کنند که از نظر وی مرد بودن برای قاضی شدن شرط نیست چون زن می‌تواند مفتی باشد، پس می‌تواند قاضی باشد[۲۹] و ابن حزم ظاهری هم می‌گوید: قضاوت زنان در همه امور جواز دارد به دلیل اینکه می‌توانند در حدود و قصاص شهادت بدهند[۳۰]. بعضی از فقهای حنفیه قضاوت زن را در اموال (به استثنای حدود و قصاص) جایز می‌دانند.

لذا جایز بودن قضاوت زنان را با جایز بودن فتوا برای آنان قیاس می‌کنند وقتی که زنان بتوانند از یک حکم شرعی پرده بردارند و برای آن فتوا صادر کنند، می‌توانند در برخی امور قضاوت کنند. لذا، برای فتوا دادن، مرد بودن شرط نیست و زنان در زمان خلفاء راشدین فتوی میدادند و ممنوعیتی برای فتوا دادن نداشته‌اند، بر این اساس وقتیکه جایز است زنان فتوا بدهند، می‌توانند قاضی باشند. پس وقتی که زنان بتوانند شهادت بدهند، می‌توانند قضاوت هم داشته باشند. لذا، «در طول تاریخ اسلامیبسیار پیش آمده است که زنان در این امور بر مردان ولایت داشته‌اند؛ تا آنجا که ابوحنیفه قضاوت را نیز برای زن در مواردی که شهادت او را پذیرفته است – یعنی غیر از حدود شرعی و قصاص – جایز دانسته است. حتّی برخی از فقهای سلف شهادت زن را در باب حدود و قصاص جایز دانسته‌اند؛ چنانکه ابن قیّم در رساله «الطُّرقُ الحُکمیه» آورده است. ابن جریر طبری نیز قضاوت زن را جایز دانسته است؛ و این فتاوای صریح دلالت دارند بر فقدان دلیل شرعی صریحی که ولایت زن را در امر قضاوت ممنوع کند؛ زیرا، اگر چنین دلیلی وجود داشت، قطعاً ابن حزم به آن متمسّک می‌شد و بر آن پافشاری می‌کرد و مطابق روش خودش در مقام دفاع از آن می‌جنگید و با دیگر فقیهان در می‌افتاد»[۳۱].

محمد غزالی مصری از علمای معاصر می‌گوید: منظور از قیّم بودن مرد، که در آیه از آن سخن رفته، در خانه و بین خانواده است و این قیومت را منحصر در کانون خانواده می‌داند[۳۲].

یوسف الواعی می‌گوید: اینکه‌ آیه شریفه‌‌ای که سرپرستی مردان را بر زنان بیان کرده، تأکید‌ نموده است که‌ این سرپرستی فقط در زندگی زناشویی است. مرد سرپرست و کفیل خانواده است. در آیه: «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِممَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ» (النساء: ۳۴). در این آیه عبارت «وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ» به روشنی به ما می‌فهماند که مقصود سرپرستی خانواده است و این همان درجه و امتیازی است که به موجب بیان خداوند متعال در آیه‌ی دیگری در سوره بقره به مردان اعطا شده است: «وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ» (بقره: ۲۲۸). بنابراین با وجود سِمَت سرپرستی مرد بر خانواده، بسیار بجاست که زن نیز نقش خود را داشته باشد و مرد در امور مربوط به خانواده رأی و نظر را نیز جویا شود؛ چنانکه قرآن کریم در مسئله از شیر گرفتن کودک بر این نکته تصریح دارد: «فَإِنْ أَرَادَا فِصَالًا عَنْ تَرَاضٍ مِنْهُمَا وَتَشَاوُرٍ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْهِمَا» (الْبَقَرَه: ۲۳۳).

اما ولایت برخی بانوان بر مردان – بیرون از محیط خانواده – هیچ ممنوعیتی برای آن وارد نشده است؛ بلکه آنچه ممنوع شده است ولایت کلّی زنان بر مردان است، یعنی اینکه امامت و رهبری (خلافت بزرگ) جامعه‌ی اسلامیرا یک زن برعهده بگیرد[۳۳].

 

معنا و تفسیر: «بِمَا فَضَّلَ الله بَعْضَهُمْ على بَعْضٍ»:

شعراوی می‌گوید: معنى «بِمَا فَضَّلَ الله بَعْضَهُمْ على بَعْضٍ»، تفضیل الهی مردان بر زنان نیست، چنانکه مردم معتقد هستند. اگر خداوند متعال چنین می‌خواست، می‌فرمود: «بما فضّل الله الرجال على النساء» اما فرموده: «بما فضّل اللهُ بعضَهم على بعض»، لذا واژه «بعض» را در هردو قسمت آیه مبهم آورده است و این به معنای آن است که قوامیت نیاز به تلاش و کوشش و حرکت و جدّ و جهد همراه با رنج و محنت از جانب مرد برای تأمین مال و دارایی دارد. مقابل این قوامیت، فضلی از ناحیه دیگر وجود دارد و آن این است که زن‌دارای مهمه و وظیفه‌‌ای است که مرد توانایی انجام آن را ندارد، لذا زن در این مورد بر او برتری داده شده است. مرد باردار نمیشود، فرزند به دنیا نمیآورد، شیر نمیدهد و دارای عادات ماهانه نیست، به‌ این دلیل خداوند متعال در آیه دیگری می‌فرماید: «وَلَا تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلَى بَعْضٍ»(النساء: ۳۲) و مخاطب این آیه همه مردم، زنان و مردان، هستند و ممکن نیست به مقارنه بین دو فرد در هر دو جنس بر خیزیم. زیرا هریک از آن دو وظیفه‌‌ای دارد که از وظیفه و مسئولیت دیگری متفاوت است. اما اگر به هردو که وظیفه و مسئولیت خود را انجام می‌دهند، بنگریم، در خواهیم یافت که هردو یکدیگر را تکمیل می‌کنند «ولا یمکن أن نقیم مقارنه بین فردین لکل منهما مهمه تختلف عن الآخر ولکن إذا نظرنا إلى کلٍّ من المهمتَین معًا فسنجد أنهما متکاملتان». مرد با سعی و رنج و محنت به فضل قوامیت دست می‌یابد، اما عطوفت و مهربانی و مراقبت و رعایت ناحیه‌ی مفقوده است نزد مرد، به دلیل مشغولیتش به امور و متطالبات قوامیت و خداوند متعال به‌ این خاطر، مرد را قوام زن نموده، از وی محفاظت و مراقبت کند تا زن بتواند به وظیفه‌ی خطیرش برخیزد، به‌ این دلیل خداوند متعال بار سنگین قوامیت را بر دیگر تکلیفاتش نیفزوده است، تا فراغت وقت برای عمل شاق و طاقت فرسای دیگر که برای آن آفریده شده است، داشته باشد ولیکن شارع بر ما امر و تثبیت نموده که بر مرد واجب است زن را یاری و مساعدت نماید[۳۴].

ناصر سبحانی در تفسیر «بِمَا فَضَّلَ الله بَعْضَهُمْ على بَعْضٍ»، می‌گوید: در یک تقسیم‌بندی کلی خداوند متعال – برای ادای مسؤلیت بندگی- دو دسته از استعدادها و توانایی‌ها را در بین دو جنس مرد و زن تقسیم نموده است، بدین گونه که به مرد آن دسته از خصوصیات و استعدادهایی داده است که برای ادای مسؤلیتی که بر دوشش نهاده، ضرورت دارد؛ و زن هم به همین صورت با توجه به مسؤولیتی که برعهده دارد، دسته‌‌ای دیگر از خصوصیات و استعدادها به وی ارزانی شده است، تا هر کدام از آنها با داشتن این خصوصیات و استعدادهای مخصوص به خود در زمینه‌ی مسئولیت زندگی و ادای مسؤلیت بندگی، با هم هماهنگ شده و این استعدادها را به کار گیرند وقتی که‌ این ویژگی‌ها و خصوصیات در مرد و زن در کنار هم قرار گیرند و با هم جمع شوند، انسانیت انسان را به کمال می‌رسانند، به‌ این ترتیب، آن دسته از ویژگی‌ها و خصوصیاتی که انسان را به کمال انسانی اش می‌رساند به دو دسته تقسیم شده‌اند، قسمتی به زن و قسمتی دیگر به مرد اعطا شده‌اند، یعنی در هر دو جنس، زن و مرد، نقص وجود دارد، چنانکه به هم برسند و درکنار هم قرار گیرند، می‌توانند نیازهای یکدیگر را بر آورد نموده، هم دیگر را تکمیل نموده و به کمال برسانند. مثلاً از ویژگی‌هایی که به زن داده شده، عواطف و احساسات شدید و حساسیت‌ها و استعدادهای خاصی است، که متناسب با مادر بودن و همسر بودن اوست و مرد هم در مقابل دارای خشونت و قوت و صلابت اراده و تصمیم است، زیرا مسؤلیتی که بردوشش قرار می‌گیرد، اقتضای این مجموعه از استعدادها و توانایی‌ها را برای وی ضروری ساخته است.

بر مبنای تقسیم این ویژگی‌ها و استعدادها، زن و مرد هنگامیکه زندگی مشترک زناشویی را شروع می‌کنند ؛ لازم است که امیر و سرپرستی برای اداره‌ی زندگی خود داشته باشند، تا امور زندگی خانوادگی را تنظیم و هدایت کند. لذا، به دلیل اینکه مرد برای مدیریت و تصمیم گیری و اعمال نیروی اراده ازخصوصیات لازم دراین زمینه برخوردار است، توانایی سرپرستی و اداره‌ی این جامعه‌ی کوچک یعنی خانواده را داراست و مکلف است که همواره با عزم وتصمیم قاطع و اراده‌ی قوی مراقب و ناظر شریک زندگی اش که همانا زن او است، باشد. !. به همین ترتیب به زن هم در زمینه‌ی مادر بودن و همسر بودن ویژگی‌ها و استعدادهایی اعطا شده است، که تنها او می‌تواند در این زمینه از عهده‌ی انجام آنها برآید و مرد در این زمینه عاجز و قاصر است، چنانکه در زمینه‌ی سرپرستی و اداره‌ی زندگی خانوادگی مرد دارای یک سلسله ویژگی‌ها و استعدادها است که زن از آنها بهره و نصیبی ندارد[۳۵].

مراغی (المتوفى: ۱۳۷۱هـ) میگوید: درجه‌‌ای که مردان بر زنان دارند، همان ریاست است، زیرا زندگی زناشویی، زندگی اجتماعی است که اقتضا می‌کند یک رئیس وجود داشته باشد تا هنگام اختلاف آراء و رغبات و تمایلات به او مراجعه شود، تا کسی ضد دیگری بر نخیزد و رشته وحدت اجتماع پاره نشود و نظام اجتماعی از هم بگسلد و مرد به حق شایسته‌ این ریاست است، زیرا او به مصالح امور آگاهتر است[۳۶].

علماء و مفسران آیه قوامیت را به‌ ایه، «وَلِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ» ارتباط می‌دهند و این دو آیه را مفسر یگدیگر می‌پندارند. علماء و مفسران معاصر، قوامیت را برمبناى وظایف وحقوق متقابل مرد و زن تفسیر نموده‌اند و درجه‌‌ای که خداوند متعال به مردان اختصاص داده است، به حق سرپرستی، حمایت و حفاظت بر مصالح خانواده و وجوب نفقه به همسر و فرزندان و نیز اموری مانند: حق طلاق و رجوع برای مردان و بازگشت دادن زنان به شوهرانشان در مدت عدّه به آغوش خانواده می‌دانند.

مراغی (المتوفى: ۱۳۷۱هـ) میگوید: درجه‌‌ای که مردان بر زنان دارند، همان ریاست است، زیرا زندگی زناشویی، زندگی اجتماعی است که اقتضا می‌کند یک رئیس وجود داشته باشد تا هنگام اختلاف آراء و رغبات و تمایلات به او مراجعه شود، تا کسی ضد دیگری بر نخیزد و رشته وحدت اجتماع پاره نشود و نظام اجتماعی از هم بگسلد و مرد به حق شایسته‌ این ریاست است، زیرا او به مصالح امور آگاهتر است[۳۷].

ابن عاشور (المتوفى: ۱۳۹۳هـ) می‌گوید: «وللرجال» خبر«درجه» است، تقدیم آن برای اهتمام و عنایت به «الف و لام» است که معنای استحقاق داشتن مردان به‌ این«درجه» را می‌رساند، چنانکه خداوند متعال می‌فرماید: «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ». در این اهتمام دو هدف وجود دارد: یکی دفع توهم مساوات بین مردان و زنان در همه‌ی حقوق و زدودن توهمیکه از این آیه برداشت می‌شود: «وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ». دوم: معین و مشخص کردن فضیلت مردان بر زنان به مقداری خاص است جهت ابطال تصور برتری مطلق مردان بر زنان که در جاهلیت متبع و پذیرفته شده بود[۳۸].

سپس در ادامه می‌گوید: «وَلِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ»، خداوند متعال در این آیه اعلان نموده است که زنان بر شوهرانشان همانند مردان بر همسرانشان حقوقی دارند، اما برای مردان یک درجه‌ی زیادی وجود دارد، که همان حق طلاق و رجوع برای مردان است، چنانکه می‌فرماید: «وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِی ذلِکَ (الْبَقَرَة: )[۳۹].

محمد عبده می‏گوید: «آیه «وَلِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَهٌ» یک چیز را بر مرد و چند چیز را بر زن واجب می‏سازد زیرا درجه در این آیه همان درجه ریاست و حفاظت بر مصالح خانوادگی است که با آیه «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ» تفسیر و تبیین شده است. پس زندگی زناشویی نوعی زندگی اجتماعی است و مصالح آن جز با وجود یک رئیس که از او فرمانبرداری شود، تأمین نمی‏گردد و در این میان مرد به‌ این ریاست سزاوارتر است، زیرا او به مصالح امور آگاه‏تر است و بر اجرای آن با نیرو و امکان مالی، توانمندتر است به همین دلیل در برابر مسئولیت حمایت و مراقبت از زن و نفقه به او بازخواست می‏شود[۴۰].

محمد رشید رضا (المتوفى: ۱۳۵۴هـ) می‌گوید: «وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ»، این یک قاعده‌ی کلی است که زن در همه‌ی حقوق برابر با مرد است جز یک چیز که خداوند متعال از آن به «درجه» تعبیر نموده است و در جای خود به بیان آن پرداخته شده است[۴۱]. لذا این آیه میزان و معیاری به مرد می‌دهد تا براساس آن در همه امور و احوال رفتار و برخورد با زنش را مورد سنجش و ارزیابی قرار دهد و هرگاه از همسرش کاری را خواست در نظر داشته باشد که در مقابل آن لازم است کاری را برای او انجام دهد[۴۲].

سید قطب می‌گوید: معتقدم که «درجه» در سیاق این آیه، مربوط به حق مردان در امر طلاق و بازگشت دادن زنان در مدت عدّه به دامن نگهداری و مراقبت خویش است. خداوند متعال این حق را به دست مرد داده است، زیرا او است که زن را طلاق داده است و معقول و سزاوار نیست که او طلاق بدهد و حق بازگشت به دست زن داده شود و زن به مرد مراجعه نماید و او را به دامن محافظت و مراقبت خویش فرا خواند. زیرا این حقی است که طبیعت موقعیت آن را اقتضا می‌کند، پس درجه در اینجا مربوط و مقید (به امر طلاق و رجوع) است و درجه‌ی مطلق الدلاته نیست چنانکه بسیاری از علماء چنین استنباط می‌کنند و به آن در غیر موضع خود استناد و گواهی می‌دهند[۴۳].

وهبه زحیلى می‌گوید: درجه به معنی منزلت است و اصل آن از«درجت الشیء أدرجه درجا وأدرجته إدراجا»است وقتی مراد طی طریق است و «درج القوم قرنا بعد قرن»، یعنی آن قوم قرن پس از قرن فنا شدند، به معنای این است که عمرشان را کم کم سپری نمودند و «والمدرجه» راه سخت و طاقت فرسا است. زیرا مرحله به مرحله پیموده می‌شود، پس درجه مرحله‌‌ای از مراحل راه است. لذا از آن معنای درجه‌یعنی رفعت و ارتقاء استنباط می‌شود. «وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ ولِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ» (البقره ۲/ ۲۲۸)، یعنی مردان در اداره‌ی منزل و اشراف و محافظت بر امور خانواده و راهنمایی و مراقبت از آن برتری دارند. زیرا همه‌ این موارد زیان و غرامتى است که متناسب با توانایی مرد برای تحمل مسئولیات و سختی‌های روزگار است[۴۴].

محمد حجازی می‌گوید: «وَلِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَهٌ»، درجه در این آیه با آیه الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ تفسیر و تبیین می‌شود. درجه در اینجا به معنای سرپرستی، حمایت و نفقه دادن به زنان است و این تکلیف بیشتر متوجه مردان است تا زنان. اما تعیین کردن حقوق و انجام وظایف به عرف واگذار شده است. مادامیکه حرامیرا حلال و حلالی را حرام نگرداند. قرآن کریم این عمل را با قید «معروف» و «إحسان» مشخص کرده است. منظور این نیست که عیناً مثل هم و برابرند بلکه بر زن واجباتی است که لازمه طبیعت و سرشت اوست. به او حقوقی تعلق می‌گیرد که طبیعت او اقتضای آن را دارد. زیرا سرشت او برای خانه و امور آن آفریده شده است. اما طبیعت مرد برای تنازع وکشمکش وکار و عمل آفریده شده است. این دستور پیامبر صلّى الله علیه وسلّم میان علی و فاطمه بود، هنگامیکه فاطمه را برای مدیریت و مراقبت خانه گماشت و علی را برای مسئولیت‌های خارج از خانه مانند: جهاد و تقلا و جستجوی رزق و روزی تعیین کرد و این امر نادیده گرفتن و اهمال شأن و منزلت زن یا خدشه وارد کردن به کفایت و عقل و علم او نیست. بلکه عین تجلیل و بزرگداشت و تکریم اوست، براى اینکه از او محافظت و حمایت شود. نه‌ اینکه وسیله‌ی اسباب بازی و سرگرمیدر خانه باشد. بلکه کار و مسئولیت او بسیار زیاد است، تکلیف او در منزل بسیار سخت و طاقت فرسا است. آیا برعهده‌ی او نیست تربیت کودکان و نوجوانان؟. تشکیل خانواده و پرورش نسل و ساختن امت؟. پس اگر او سرور و مدیره‌ی منزل است پس آیا بعد از آن چیز دیگری باقی می‌ماند؟. البته اشتغال زن به بعضی از امور و وظایف چنانچه ضرورت اقتضا کند مانعی ندارد به شرط مراعات دین و اخلاق و عدم ایجاد اغواگری برای جوانان چنانکه قرآن می‌فرماید: فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفاً (سوره الأحزاب: ۳۲)[۴۵].

إبراهیم القطان (المتوفى: ۱۴۰۴هـ) می‌گوید: «وَلِلرِّجَالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ»، مراد از این درجه، ریاست و مسئولیت و قیام برای مصالح و انفاق به خانواده است[۴۶].

محمد الشعراوی (المتوفى: ۱۴۱۸هـ) می‌گوید: «وَلِلرِّجَالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَهٌ»، درجه در اینجا به معنی ولایت و قوامیت است. درجه‌ی ولایت مفهومیعامتر و شامل تر به ما می‌دهد. بنابراین هر اجتماعی ناچار بایستی قیم و سرپرستی داشته باشد. قوامیت مسئولیت است، تسلط و چیرگی نیست، کسی که قوامیت در دست اوست وآن را فرصتی می‌داند برای تسلط و تحکم کسی است که از دایره‌ی هدف و مقصود قوامیت خارج شده است. پس اصل در قوامیت بدست گرفتن مسئولیت تنظیم و اداره حرکت و فعالیت در امور زندگی است و درجه‌‌ای که بخاطر آن مرد برتری یافته است، این است که با حدت و جدیت زیادی به معاش و فعالیت‌های دنیوی اهتمام ورزد و این قوامیت اقتضا می‌کند که مرد نفقه زن را تأمین کند، چنانکه خداوند متعال می‌فرماید: «وَبِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ» (النساء: ۳۴)[۴۷].

بنابراین، برخی از علماء و مفسران مراد از درجه در آیه «وَلِلرِّجَالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ»، را حق طلاق و رجوع برای مرد و یا حق ریاست و سرپرستی مرد و قیام به شئون و مصالح خانواده می‌دانند. از نظر آنان این آیه اشاره به تساوی حقوق و تکالیف مردان و زنان بر یکدیگر دارد. همان گونه که زنان تکالیفی بر عهده شان است حقوقی نیز دارند ولی مردان را بر زنان درجه‏ای است و این درجه ریاست و سرپرستی و یا حق طلاق و رجوع است. لذا این آیه نمی‏تواند دلالتی بر ممنوعیت تصدی زنان بر برخی مشاغل اجتماعی داشته باشد. [۴۸].

به اختصار دیدگاه علماء و مفسران معاصر را درباره‌ی مفهوم قوامیت مردان بر زنان، بیان می‌کنیم:

از نظر علماء و مفسران نواندیش، قوامیت وظیفه است، به معنای حق سرپرستی است، نه ریاست و امر و نهی کردن مطلق و عام و گسترده و قوام کسی که مدیریت خانواده را به عهده دارد و مسئول تأمین‌ نفقه و مایحتاج ضروری خانواده است. از نظر آنان قوامیت نوعی مصلحت‌اندیشی برای بقاء و ادامه‌ی زندگی زناشویی است و نه به معنی برتری مرد بر زن و عجز و ضعف او، در برابر مرد است، پس قوامیت به معنای حمایت و حق ریاست و سرپرستی و انجام مسؤولیت و رعایت مصالح می‌باشد. محدوده‌ی این ریاست و سرپرستی تنها شئون و امور مربوط به خانواده است و مرد صاحب اختیار تام در امور زن نیست.

بر این اساس، قوامیت در چهارچوب خانواده است و هر مردی بر هر زنی قوامیت ندارد، بنابراین قوامیت عام و مطلق نیست، چنانکه بسیاری چنین می‌پندارند و این تصور از اشتباهات شایع در معنای این آیه می‌باشد.

قوامیت مبتنی بر دو شرط است، اول: شایستگی داشتن برای قوامیت و طبیعتاً هر مردی شایستگی قوامیت را ندارد. چه بسا شوهر یا پدر یا برادر ( به عنوان قوام)، به آسیب عقلی و فلج کامل، یا به بیماری روانی دچار گردد و دیگر شایستگی برای سرپرستی و قوامیت پیدا نمیکند و یا دیوانه و یا معتاد به مواد مخدر و یا الکل شود و یا گاهی شخصی قاتل و فاسق و مجرم باشد و یا دارای سابقه‌ی رفتار و سلوک انحرافی پیدا می‌کند. بنابراین در چنین شرایطی فرد برای قوامیت شایستگی ندارد. شرط دوم: اعطای نفقه است. از شرایط قوامیت خرجی دادن به کسانی است که مرد با دادن نفقه به آنان و تأمین و برآورده نمودن نیازهای آنان بر آنان سرپرستی و قوامیت دارد. پس در حالت عدم شایستگی مرد برای قوامیت، قوامیت می‌تواند از آن زن گردد و این فرموده خداوند متعال اهمیت این مطلب را تأکید می‌کند، چنانکه می‌فرماید: «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ»، (توبه: ۷۱)، لذا زن ولی و سرپرست مرد در کانون خانواده است، چنانچه اهلیت آن را داشته باشد و نیز در محل کار، اگر زن در رأس کاری باشد که مرد در آن مجال به کار و عمل مشغول است، زن بر او مدیر و سرپرستی دارد. اما با تأسف فراوان از معنای قوامیت سوء فهم و برداشت شده و آن را به مجالات دیگری بسط و تعمیم داده‌اند»[۴۹].

ابن عاشور می‌گوید: آیات قبل از این آیه: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ»، با احکام مربوط به نظام خانواده مناسبت دارد، به خصوص احکام زنان، لذا این آیه بیانگراصلی تشریعی و کلی است که از آن احکام متعددی (که در ادامه‌ی آیه می‌آید) متفرع و استخراج می‌شوند. بنابراین، این آیه، مقدمه‌‌ای است بر احکامیکه به دنبال آن می‌آیند [۵۰].

بر این اساس، علماء و مفسران نواندیش، معتقدند که صدر و ذیل آیه، احکام مربوط به مسائل بین زن و شوهر و امور مربوط به خانواده است و در واقع راجع به تحکیم بنیان خانواده می‌باشد، این احکام شامل: وجوب اطاعت زن از شوهرش در چارچوب حکم خدا و رضایت او و بر مبنای اصل معروف است. سپس احکام مربوط به نشوز و نافرمانی زن و راه حل‌های آن بیان می‌شود. لذا آنچه از این آیه برداشت می‌شود، این است که قوامیت مردان بر زنان به معنی ولایت و سلطنت بر آنان نیست، بلکه‌ ایه فقط راجع به احکام خانواده و اعطای حق سرپرستی به مرد برای مدیریت خانواده و وجوب پرداخت مهریه و نفقه توسط وی به همسر و اعضای خانواده است.

بر این اساس اسلام منزلت مدیریت و «قوامیت» به معنی ریاست و رهبری را به مردان داده است تا امور خانواده و منزل به خاطر خبرگی و تجارب مردان، نیاز مدیریت به قوت و صلابت و قاطعیت و غلبه عقلانیت بر احساسات و پذیرفتن عواقب و مسئولیتها و با تصمیم گیری بطور صحیح اداره گردد.

خداوند متعال میفرماید:

«الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ» (نساء: ۳۴)

یعنی: مردان مسئولیت سرپرستی زنان را بر دوش دارند، بدین علت که خداوند برخی را بر برخی دیگر برتری داده و نیز به آن سبب که (معمولاً مردان کار میکنند) و از حاصل کار خود (برای خانواده) خرج مینمایند.

و این بدان معناست که قضیه «قوامیت» و سرپرستی مردان به دو سبب و علت برمیگردد که در این آیه آمده است:

اول: برخورداری مردان از تجارب بیشتر و آشنایی فراوانتر با مسایل زندگی و توانایی و شایستگی در اداره امور در اغلب اوقات.

اما چنانچه گاهی برخی از زنان در اداره امور و تدبیر و سیاست دارای تواناییهای بیشتری باشند، به‌ این معنا نیست که همه زنان آنگونه هستند و معمولاً اکثریت معیار و ملاک قرار می‌گیرد و هر یک از ما از نزدیک با خانمها سروکار داریم و عملاً توانایی‌هایی را که در مردان مشاهده مینماییم در آنها کمتر میبینیم و واقعیت بهترین گواه‌ این مدعاست.

دوم: التزام مرد به مسئولیتهای مالی مانند: پرداخت مهریه، تأمین زندگی زن و فرزندان و گاهی پدر، مادر و…[۵۱].

 

خلاصه و نتیجه:

قوامیتی که در آیه آمده است به معنای حق سرپرستی، حمایت و حفاظت از همسر و مصالح خانواده است و بر مبنای آن، مردان ملزم به اعطای نفقه به همسر و فرزندان خود هستند، قوامیت مرد بر زن منحصر و مربوط به عقد زوجیت و از آثار و تبعات عقد نکاح و تشکیل زندگی زناشویی است و آنچه از آیه: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ»، استنباط می‌شود، بیان گزارش وظایف زن و مرد و وظیفه‌ی متداول و معروف مردان در برابر زنان در نظام خانواده است. بر این اساس، قوامیت مرد به معنی حق سرپرستی و ادای مسئولیت‌های متعدد و فراوانی است که مرد برای تأمین هزینه‌های زندگی زنان و محافظت از حرمت و کرامت آنان به عهده دارد، انجام کارهای سنگینی است که زنان نمیتوانند از عهده انجام آن برآیند. طبق این دیدگاه امور خانواده براساس مشورت و تبادل انجام می‌گیرد. بنابراین، در کانون خانواده مرد مسئولیت سرپرستی، حمایت و دفاع از همسرش را به عهده دارد و واجب است نفقه و هزینه‌ی مالی زندگی او را بپردازد. به‌ این ترتیب آیه نقش و وظیفه‌ی هریک از زوجین را مشخص و روشن نموده است، اختصاص حق سرپرستی به مردان و تأمین هزینه مالی آنان و در برابر آن وجوب اطاعت زنان از شوهران خود در کانون خانواده و در چارچوب قانون خدا و اصل برابری حقوق و واجبات. برمبنای این اصل، همسر مجبور به اطاعت از شوهر خود، در خارج از حکم خدا و رضایت او نیست. یعنی اطاعت زن از شوهر خود بایستی مورد رضایت خداوند متعال و رضایت وی در چارچوب وظایف تعیین شده‌ی زن و شوهری و در امور معروف باشد.

از نظر آنان قوامیت محدود به چهارچوب خانواده است و عام و مطلق نیست و هر مردی بر هر زنی قوامیت ندارد، بنابراین قوامیت وظیفه است و به منزله حق سرپرستی، حفاظت، مراقبت، دفاع و صیانت از زنان است. مردان به سبب حق سرپرستی و وجوب انفاق به همسران خود، بر ایشان فضیلت و برتری یافته‌اند. مرد به دلیل برخورداری از برخی مزایا، خصوصیات و ویژگی‌هایی که خاص جنس او است، دارای قابلیتها و استعداد‌هایی است که او را قادر می‌سازد برای اداره‌ی زندگی مشترک به وظیفه‌ی خود همت گمارد. به‌ این خاطر وظیفه‌ی قوامیت به مرد سپرده شده است، تا وی بتواند بر خانواده اشراف و نظارت داشته و توان دفاع و حراست و کسب روزی برای همسر و فرزندانش را به نحو احسن داشته باشد. لذا خداوند متعال به هردو استعدادهای مختلفی داده است و این اختلاف به منزله‌ی برتری و تفوق یکی بر دیگری نیست، بلکه خداوند متعال برای اداره‌ی شئون خانواده به زن و مرد تکالیف مختلفی سپرده است. بنابراین قوامیت مرد بر زن به منزله ریاست وسرپرستی در کانون خانواده است وظیفه و مسئولیتی است که در محیط خانواده به مردان اختصاص داده شده تا برای تأمین مایحتاج خانواده و اداره‌ی آن برخاسته و قیام کنند، بر این اساس جنسیت ملاک برتری نیست، بلکه‌یگانه معیار و ملاک برتری نزد خداوند متعال همان تقوا و پرهیزکاری است.

 

مراجع:

[۱]تفسیر القرآن العظیم، أبو الفداء إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی البصری ثم الدمشقی (المتوفى: ۷۷۴هـ)، تحقیق: سامیبن محمد سلامه، دار طیبه للنشر والتوزیع، الطبعه: الثانیه ۱۴۲۰هـ – ۱۹۹۹ م، الجزء۶ص۳۰۹

[۲]حمد بن علی بن محمد بن عبد الله الشوکانی الیمنی (المتوفى: ۱۲۵۰هـ) دار ابن کثیر، دار الکلم الطیب – دمشق، بیروت، الطبعه: الأولى – ۱۴۱۴‌هالجزء۴ ص۲۵۳ فتح القدیر،

[۳] المراغی، أحمد بن مصطفى: تفسیر المراغی. شرکه مکتبه ومطبعه مصطفى البابى الحلبی وأولاده بمصر، ط۱، الجز ۱ص۹۳

[۴] خرم دل، مصطفی: تفسیر نور، نشر احسان، چاپ ششم، ۱۳۸۷ ص ۱۴۰

[۵]یعنی الف و لام عهد بر آن وارد می‌شد و به صورت الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ می‌آمد

[۶] یعنی اگر نفس معهوده می‌بود بایستی«نَفْسٍ وَاحِدَهٍ» به صورت «من النَفْسٍ الوَاحِدَهٍ» می‌آمد

[۷] الرشید بن علی رضا، محمد: تفسیر القرآن الحکیم (تفسیر المنار)، الهیئه المصریه العامه للکتاب، ۱۳۹۰، ، الجزء۴ص۲۶۵

[۸] الرشید بن علی رضا، المصدر السابق، الجزء۱ص ۲۳۲

[۹] الرشید بن علی رضا، المصدر السابق، الجزء۱ص ۲۳۲

[۱۰] الرشید بن علی رضا، المصدر السابق، الجزء۴ص ۲۷۰

[۱۱] قطب، سید إبراهیم حسین الشاربی: فی ظلال القرآن. بیروت: دار الشروق، ط۱۷، ۱۴۱۲ هـ الجزء ۳ص ۱۲۶۸

[۱۲] الأصفهانى، الراغب: المفردات فی غریب القرآن، تحقیق: صفوان عدنان الداودی، بیروت: دار القلم، ط۱، ۱۴۱۲ هـ، الباب(زوج)، الجزء۱ ص۳۸۴

[۱۳] ابن عاشور، محمد الطاهر بن محمد بن محمد الطاهر: التحریر والتنویر. تونس: الدار التونسیه للنشر، ۱۹۸۴ هـ، الجزء۱۴ص۲۳۳

[۱۴] الترمذی، محمد بن عیسى: سنن الترمذی. تحقیق وتعلیق: محمد فؤاد عبد الباقی، بَابٌ فِیمَنْ یَسْتَیْقِظُ فَیَرَى بَلَلًا وَلَا یَذْکُرُ احْتِللَامًا، حدیث رقم۱۱۳، الجزء ۱ص۱۸۹و السَّجِسْتانی و ابن حنبل، أبو عبد الله أحمد بن محمد: مسند الإمام أحمد بن حنبل، تحقیق: شعیب الأرنؤوط – عادل مرشد وآخرون، حدیث رقم ۲۱۱۹۵، الجزء۴۳ ص۲۶۵ أبو داود سلیمان بن الأشعث: سنن أبی داود. تحقیق: محمد محیی الدین عبد الحمید، بیروت: المکتبه العصریه، حدیث رقم۲۳۶، الجزء ۱ص۶۱ وترمذی می‌گوید: حدیث: حسن صحیح است.

[۱۵] دروزه، محمد عزت: التفسیر الحدیث(مرتب حسب ترتیب النزول)، القاهره: دار إحیاء الکتب العربیه، ۱۳۸۳ هـ، ، الجزء۵ص۴۴۱-۴۴۰

[۱۶] قرضاوی، یوسف: دیدگاههای فقهی معاصر. ترجمه احمد نعمتی. تهران نشر احسان، چاپ دوم، ۱۳۸۹، جلد سوم، ، ص ۷۵

[۱۷] محمد عزت، دروزه: التفسیر الحدیث، المصدر السابق، الجزء ۵ ص۴۴۱

[۱۸] محمد عزت، دروزه: التفسیر الحدیث، المصدر السابق، الجزء ۵ ص۴۴۲

[۱۹] آیاتی که‌ این موضوع را بیان می‌کنند، مدنی و بسیارند و به رقم برخی از آنها اشاره می‌کنیم، از جمله: بقره: ۲۱۹- ۲۴۷ وآل عمران: ۱۹۱- ۱۹۵ ونساء: ۴ و ۷ و ۱۲ و ۱۹ و ۲۱ و ۲۴ و ۱۲۴ ومائده: ۳۸ وتوبه: ۶۷ و ۶۸ و ۷۱ و ۷۲ ونور: ۲ و ۲۷- ۳۲ و ۶۱ واحزاب: ۳۵ و ۷۳ وفتح: ۵ و ۶ ومجادله: ۱ و ۲ وممتحنه: ۱۰ و ۱۲ وطلاق: ۱- ۵

[۲۰] محمد عزت، دروزه: التفسیر الحدیث، المصدر السابق، الجزء ۵ ص۴۴۴

[۲۱] الزَّبیدی، أبو الفیض، الملقّب بمرتضى: تاج العروس من جواهر القاموس، تحقیق: مجموعه من المحققین، دار الهدایه، باب(ق و م)، الجزء۳۳ ص۳۰۸

[۲۲] ابن منظور، ابی الفضل جمال الدین محمد بن مکرم: ، لسان العرب، بیروت: دار صادر، ط۳، ۱۴۱۴ هـ، فصل (القاف) الجز‌، ۱۲ص ۵۰۳

[۲۳] ابن سیده المرسی، أبو الحسن علی بن إسماعیل: المحکم والمحیط الأعظم. تحقیق: عبد الحمید هنداوی، بیروت: دار الکتب العلمیه، ۲۰۰۰ م، ط۱، الباب(ق م و)، الجزء ۶ص۵۹۲

[۲۴] ابن منظور، ابی الفضل جمال الدین محمد بن مکرم: ، لسان العرب، المصدر السابق، فصل (القاف) الجز‌، ۱۲ص ۴۹۷

[۲۵] الموسوعه الفقهیه الکویتیه، الکویت: وزاره الأوقاف والشئون الإسلامیه، ط۲، الجزء ۴۲ ص ۲۶

[۲۶] الموسوعه الفقهیه الکویتیه، الکویت: وزاره الأوقاف والشئون الإسلامیه، المصدر السابق، الجزء ۳۴ص ۷۶-۷۵

[۲۷] قرضاوی، یوسف: دیدگاههای فقهی معاصر، همان، ص۸۱-۸۰

[۲۸] یوسف الواعی، توفیق: بانوان در عرصه دعوت و تبلیغ، ترجمه نرگس پروازی ایزدی. تهران: نشر احسان، چاپ اول، ۱۳۸۱، ص ۳۰۹

[۲۹]وزارت الاوقاف و الشئون الاسلامیه، الصادره من الکویت – موسوعه الفقهیه الکویتیه – ج۳۳، ص ۲۹۴، مصر: دار الصفوه، الجزء۷ص۹۳

[۳۰] رافت عثمان، محمد – النظام القضایی فی الفقه الاسلامی– ص۱۱۷ امارات: دارالبیان، ۱۴۱۵ قمری و ابن الرشد، أبو الولید محمد بن أحمد بن محمد بن أحمد: بدایه المجتهد ونهایه المقتصد. القاهره: دار الحدیث، ۲۰۰۴ م، بدون طبعه، الجزء۴ص۲۴۳

[۳۱]یوسف الواعی، توفیق: بانوان در عرصه دعوت و تبلیغ، همان، ص ۳۰۹

[۳۲]غزالی، محمد: نگرشی نو در فهم احادیث نبوی، ترجمه: داود نارویی، تهران: افق علم، چاپ سوم، ۱۳۹۴، ص۹۱

[۳۳]یوسف الواعی، توفیق: بانوان در عرصه دعوت و تبلیغ، همان، ص ۳۰۹

[۳۴] الشعراوی، محمد متولی: فتاوى النساء http: /www. shamela. w

[۳۵]سبحانی، ناصر: قوامیت مرد و ارتباط آن با بندگی و نقش زن، قسمت اول، ترجمه سرگل رستمیhttp: //eslahe. com

[۳۶] المراغی، أحمد بن مصطفى: تفسیر المراغی، المصدر السابق، الجزء۲ ص۱۶۷

[۳۷] المراغی، أحمد بن مصطفى: تفسیر المراغی، المصدر السابق، الجزء۲ ص۱۶۷

[۳۸] ابن عاشور، محمد الطاهر، المصدر السابق، الجزء۲ ص۴۰۲-۴۰۱

[۳۹] ابن عاشور، محمد الطاهر، المصدر السابق، الجزء۲ ص۴۰۳-۴۰۲

[۴۰] الرشید بن علی رضا، محمد: تفسیر القرآن الحکیم (تفسیر المنار)، المصدر السابق، الجزء۴ص۲۵۱

[۴۱] وآن هم درجه سرپرستی و ریاست خانه‌‌ای است که او به عمران و آبادانی آن اهتمام می‌ورزد: نگاه: تفسیر المنار الجزء۵ص۱۰

[۴۲] الرشید بن علی رضا، محمد: تفسیر القرآن الحکیم (تفسیر المنار)، المصدر السابق، الجزء۲ ص۲۹۷-۲۹۶

[۴۳] قطب، سید إبراهیم حسین الشاربی: فی ظلال القرآن، المصدر السابق، الجزء۱ ص ۲۴۶

[۴۴] الزحیلی وهبه بن مصطفى: التفسیر المنیر فی العقیده والشریعه والمنهج، دمشق: دار الفکر المعاصر، ط ۲، ۱۴۱۸ هـ، الجزء۵، ص۵۵

[۴۵] الحجازی، محمد محمود(التفسیر الواضح). دار الجیل الجدید – بیروت، العاشره – ۱۴۱۳ هـ، الجزء۱۱ ص۱۴۴

[۴۶] القطان، إبراهیم: تیسیر التفسیر: راجعه عمران أحمد أبو حجله. عمان، الأردن [د. ن. ]، ط۱، ۱۹۸۳ الجزء۱ص۱۲۹

[۴۷] الشعراوی، محمد متولی: تفسیر الشعراوی. الناشر: مطابع أخبار الیوم، الجزء۲ص۹۸۸

[۴۸]قرضاوی، یوسف: دیدگاههای فقهی معاصر، همان، ص۹۶-۹۴

[۴۹]حمّاد، سهیله زین العابدین: المرأه المسلمه بین النص الدینی والواقع الاجتماعی، بحث مقدم لمؤتمر«المرأه فی المجتمعات العربیه»، بیروت: المرکز الأعلى للبحوث بجامعه الروح القدس الکسلیک، ۲۰۱۲ م ۲۰۱۲، ص۱۰

[۵۰] ابن عاشور، محمد الطاهر، المصدر السابق، الجزء۵ ص۳۷

[۵۱] زحیلی وهبه: فقه خانواده در جهان معاصر، ترجمه عبد العزیز سلیمی، نشر احسان، چاپ اول، ۱۳۸۸ص۲۸