از ابن قیم –رحمه الله- توضیحات جالبی درباره‌ی اقسام بندگی خدا و سهم دل و زبان و اندامها و احساسات به طور کلی، در این عبودیت فراگیر، مطالعه کردم که نقل آن را از کتاب ارزشمند و مفید وی، «مدارج السالکین» سودمند می‌بینم. او می‌گوید:

«محور بندگی و عبودیت، روی پانزده پایه بنا می‌گردد. کسی که این پایه‌های اساسی را کامل گرداند (واجد باشد) به بالاترین سطح و درجه‌ی بندگی دست یافته است.

توضیح این که، وظیفه‌ی بندگی میان دل، زبان و اعضای بدن تقسیم گردیده و هر کدام از آنها وظیفه‌ی عبادی ویژه خود را دارند.

احکام مربوط به عبادت و بندگی نیز پنج گونه‌اند: واجب، مستحب، حرام، مکروه و مباح. این احکام به اعمال هر یک از قلب، زبان، و اندامها تعلق می‌یابند.

بهره‌ی دل از بندگی خدا

الف) واجبات قلب، برخی از نظر وجوب، مورد اتفاق و برخی دیگر مورد اختلاف‌نظر هستند. اما آنچه که وجوبش مورد اتفاق است، عبارت است از اخلاص (یکرنگی و صراحت) توکل، محبت، صبر، توبه و بازگشت به خدا، خوف، امید، ایمان و یقین و نیت (قصد و هدف) در عبادت و این جمله، ارزشهای افزوده شده بر اخلاصند، زیرا که اخلاص، ممتاز داشتن معبود از غیر او می‌باشد.

قصد و نیت در عبادت نیز دو جنبه دارد: یکی جدا شمردن عبادت از عادت و دیگری جدا کردن و مشخص نمودن هر قسمت از جوانب عبادت از قسمتهای دیگر می‌باشد.

همچنین صبر، بنا بر عقیده‌ی عموم مسلمانها، واجب است. امام احمد گفته است: خداوند صبر را در نود یا نود و چند جای قرآن یاد نموده است. صبر نیز دو جنبه دارد که عبارتند از: واجب مستحق و کمال مستحب.

اما موارد مورد اختلاف از جمله «رضا» که درباره‌ی وجوبش، صوفیان و فقیهان را دو عقیده است. همینطور خشوع در نماز که فقیهان درباره‌ی آن دو نوع سخن گفته‌اند و آن دو یکی مربوط به مذهب احمد و یکی هم متعلق به دیگران می‌باشد. اختلاف فقها در وجوب اعاده‌ی نماز کسی که وسواسی بر او چیره می‌شود نیز از این جمله است. ابوحامد از پیروان احمد و ابوحامد غزالی در کتاب «احیاء» خویش آن را واجب دانسته‌اند ولی بیشتر فقها معتقد به وجوبش نیستند. مقصود از همه‌ی اینها آن است که سردسته‌ی اعضای بدن، یعنی دل، خود با اندامهای تابعش در اطاعت و بندگی خدا استوار باشد.

ب) چیزهایی که بر دل حرامند، عبارتند از: کبر، خودنمایی، غرور، حسد، غفلت و دوروئی که به طورکلی دو گونه‌اند: یکی مصداق کفر و دیگری گناه.

مصادیق کفر از قبیل شک، نفاق و شرک و پی‌آمدهایش.

و گناه نیز خود بر دو قسم است: کبیره و صغیره.

گناهان کبیره، همان خودنمایی و غرور و کبر و فخر و بزرگ‌منشی و دلسردی از رحمت خدا و نومیدی از تأیید او و ایمنی از مکرش و شادمانی از ناراحتی مسلمانان و شماتت کردن آنها در قبال مصیبتها و تمایل به اشاعه‌ی زشتیها در میان آنان و حسد ورزیدن به خاطر چیزهایی که خداوند از فضل خود به ایشان موهبت فرموده و ضمایم این پدیده‌ها، که شدت تحریمشان نسبت به زنا، میخوارگی و دیگر کبائر معروف، بالاتر است و قلب و تن را لازم است که از آنها خودداری و توبه نماید که در غیر این صورت، آن قلب فاسد است و با فساد قلب، تن نیز به تباهی می‌گراید.

این آفتها، تنها از ناآگاهی نسبت به عبادت و بندگی دل و ترک پایبندی بدان، ناشی می‌شوند و به همین دلیل پایبندی به مفهوم «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» برای قلب از دیگر اندامها ضروری‌تر است و فراموشی آن دل را پر از آفات و اضداد نموده، تعهد بدان، باعث نجات و رهایی می‌گردد.

این امور و امثال آن می‌توانند برحسب قوت و ضعف خود، برای دل گناه‌کبیره و یا صغیره به شمار روند.

از دیگر صغائر دل، اشتیاق و تمایل به محرمات است. درجه‌ی کوچکی و بزرگی گناه نیز، متناسب با علاقه و تمایل مربوط به آن فرق می‌کند. بنابراین، رغبت و اشتیاق به کفر و شرک، کفر است و علاقه به بدعت، فسق و اشتیاق به کبائر، گناه. اگر کسی اینکارها را با وجود امکان انجامشان، به خاطر خدا ترک نماید، پاداش می‌گیرد، ولی اگر به دلیل ناتوانی و با وجود بذل تمامی سعی و کوشش در جهت انجام آن کارها، اظهار پشیمانی کند به خاطر قرار گرفتن در موضع ثواب و عقاب، همچنان در خور کیفر خواهد بود. (اگر چه احکام شرع بر آنها مترتب نباشد).

به همین جهت پیامبرص گفته است: «هنگامی که دو مسلمان با شمشیرهایشان با یکدیگر مقابله می‌کنند، قاتل و مقتول، هر دو جهنمی هستند. گفتند: یا رسول‌الله (ص)، یکی قاتل است و اما دیگری چرا؟ فرمود: او هم خواستار قتل طرف مقابل خود بوده است». پیامبرص مقتول مزبور را نه از نظر حکم شرعی بلکه از نظر گناه، هم‌ردیف قاتل محسوب نموده است و این امر، در موضوع ثواب و عقاب، نمونه‌های بسیار دارد.

با این بیان، چیزهای مستحب و مباح برای دل (قلب) نیز، معلوم می‌گردد.

سهم زبان از عبادت خدا

الف) واجبات زبان عبارتند از: گفتن شهادتین، خواندن مقدار لازم از قرآن یعنی آن مقداری که شرط صحت نماز انسان می‌باشد و تلفظ ذکرهای واجب نماز که از سوی خدا و رسول مقرر گردیده‌اند، مانند تسبیح گفتن در رکوع و سجود و گفتن عبارت «ربنا ولک الحمد» پس از آرام گرفتن بدون و تشهد و تکبیر.

از دیگر واجبات زبان، پاسخ سلام است. در خود سلام گفتن، دو نظریه هستند. همچنین امر به معروف و نهی از منکر و تعلیم نادان و هدایت گمراه و ادای شهادت در موارد معین و راستگویی، برای زبان واجب می‌باشند.

ب) مستحبات زبان تلاوت قرآن، مداومت ذکر خدا و گفتگو در زمینه‌ی دانستنیهای سودمند و چیزها و دنباله‌های مربوط به اینها می‌باشند.

ج) آنچه که بر زبان حرام است: گفتار مورد نفرت خدا و رسول، مانند صحبت مشتمل بر بدعت‌های مخالف احکام و رهنمودهای الهی و فراخواندن به سوی بدعت و ستایش و تصدیق آن، همچنین اتهام و دشنام دادن به یک مسلمان و آزار او با دروغ‌پردازی و گواهی بر دروغ، چیزی را ندانسته به خدا نسبت دادن، که تحریمش از همه شدیدتر است.

د) مکروه زبان سخن گفتن از چیزهایی است که نگفتن آنها بهتر است، با وجود آن که کیفری ندارد.

بهره‌ی اندامها و حواس از عبادت خدا

وظایف و عبادات پنجگانه‌ی اندامها، بیست و پنج گونه هستند. چرا که پنج حس وجود دارد. و به هرحس پنج‌گونه حکم عبادی لازم است.

عبادت گوش

الف) بر گوش لازم است که دستورات و سفارشات خدا و رسول، از قبیل حقایق اسلام و ایمان و تکالیف مربوطه را با دقت و عنایت بشنود. گوش فرا دادن به قرائت نماز جماعت. هنگامی که امام آن را بلند می‌خواند و بنابر نظر صحیح استماع خطبه در نماز جمعه نیز واجب است.

ب) چیزهایی که برگوش حرامند، عبارتند از استماع کفر و بدعت، مگر در صورتی که شنیدن آن مصلحت بارزی همچون رد کردن آن یا شهادت دادن درباره‌ی گوینده‌اش و یا تقویت نیروی ایمان از طریق شناخت نقاط مقابل آن مانند کفر، بدعت و نظایر آنها، داشته باشد، و نیز گوش دادن به اسرار کسی که نمی‌خواهد کسی از رازش آگاه گردد، تا وقتی که متضمن تکلیف الهی واجب و یا آزار رسانی به فرد مسلمانی، که مستلزم نصیحت و ممانعت است نبوده باشد، همچنین گوش دادن به صدای زنان نامحرمی که با شنیدن صدایشان احتمال انحراف و فساد می‌رود تا وقتی که ضرورتی از قبیل: شهادت، معامله، پرسش، محاکمه یا معالجه و غیره در میان نباشد.

ج) شنیدنی که مستحب است، شنیدن مطالب علمی و گوش دادن به قرآن و ذکر خدا و چیزهایی که خدا می‌پسندد، هر چند که واجب نیست، می‌باشد.

د) موارد مکروه، برعکس مستحب، و آن عبارت است از گوش سپردن به آنچه که خدا نمی‌پسندد ولی عقوبتی هم ندارد.

هـ ) شنیدنیهای مباح نیز معلوم است.

عبادت چشم

الف) نگاهی واجب، از جمله نظر به مصحف و کتب علمی، به هنگام وجوب فهمیدن مطلبی از درون آن، و نگاه کردن در موردی که تشخیص حلال و حرام چیزهای مورد استفاده یا انفاق و یا تشخیص سپرده (امانت) هایی که باید به صاحبانشان بازگردانده شوند بدان بستگی دارد و نگاه را ایجاب می‌کند و این قبیل موارد.

ب) نگاه حرام، نظرکردن به نامحرم از روی شهوت مطلق یا غیرآن، مگر این که ضرورتی آن را اقتضاء کند، مثل: نگاه کسی که در حال گفتگو یا قیمت کردن و معامله، یا گواهی دادن یا قضاوت می‌باشد و یا نگریستن پزشک و شخصی که محرم است.

ج) نگاه مستحب عبارت است از نگاه در کتابهای علمی و دینی که باعث افزونی ایمان و دانش آدمی است و نگاه به قرآن و چهره‌ی دانشمندان صالح و پدر و مادر و نظر نمودن در نشانه‌های مشهود خداوند برای رهنمونی به توحید و معرفت و حکمت خداوند.

د) نگاه مکروه: هر نگاهی که فاقد مصلحتی باشد. زیرا که نگاه نیز همچون زبان، دارای جنبه‌های بی‌ارزش و زائد می‌باشد که می‌تواند منجر به مفاسد و گرفتاریهایی شود.

هـ) نگاه مباح، نظری است که سود و زیانی در حال یا آینده نداشته باشد.

این را هم اضافه کنیم که از جمله نگاههای حرام، نظر کردن به اعضای جاهای پوشاندنی، یعنی عورت اشخاص می‌باشد که دو قسمت دارد: یکی قسمتی که با لباس پوشانده می‌شود (عورت به معنی اصطلاحی) و دیگری قسمتی که با درها و خانه‌ها مستور است. اگر کسی از پشت در و دیوار به عورت (چیزی که نمی‌خواهد دیده شود) بنگرد و شخص مزبور چشم او را با تیر بزند و کور سازد مسئولیتی ندارد بنابر تصریح رسول خداص در حدیثی که صحتش مورد اتفاق است. با این که بعضی از فقها، به خاطر نارسائی یا با توجیه آن، تضعیفش کرده‌اند. این در موردی است که نگاه کننده دلیل مجوزی مانند این که به چیزی که از آن خودش بوده، می‌نگریسته و یا مأموریت برای آگاهی از چیز مورد مشاهده نداشته باشد.

وظیفه‌ی حس چشایی در بندگی خدا

الف) چشیدن واجب: خوردن و آشامیدن به هنگام ضرورت و احتمال مرگ از گرسنگی، واجب است. بنابراین، اگر کسی از خوردن اجتناب کند تا بمیرد، گناهکار و قاتل خویشتن تلقی می‌شود. امام احمد وطاووس گفته‌اند: هر کسی ناگزیر به خوردن مردار باشد و نخورد تا بمیرد، داخل جهنم خواهد شد.

از همین قبیل است خوردن دارو هنگامی که یقین به اثر بخشی آن و رهایی از هلاکت وجود داشته باشد، بنابر قول صحیح. اما اگر گمان بهبودی رود، مستحب یا مباح یا مکروهیت آن، میان گذشتگان و متأخران مورد اختلاف است.

ب) چشیدن حرام، عبارت است از چشیدن خمر و مواد سمی کشنده و چشیدن به هنگام روزه‌ی واجب.

ج) چشیدنیهای مکروه، چشیدن مشتبهات و خوردن زیاده از حد لازم و تناول خوراک ناخوانده یعنی طعمامی که شخص ناگهانی سر آن می‌رسد در حالی که دعوتش نکرده‌اند و نیز غذاهای اشخاص خود نما و متظاهر در مهمانی‌ها و سورچرانی‌ها و غیره. در سنن آمده است که رسول خداص از طعام کسانی که از روی تعارف و چشم‌همچشمی غذا می‌دهند، و نیز آن که از روی حیا و کم‌رویی و نه با خرسندی کامل، به آدمی طعام می‌دهد، منع کرده است.

د) چشیدن مستحب، عبارت است از خوردن چیزی که آدمی را در بندگی خدا یاری می‌دهد و محدوده‌ی تعیین از سوی خدا، و غذا خوردن همراه مهمان تا برای او گوارا باشد و همچنین تناول غذای دعوت‌کننده‌ای که قبول دعوتش واجب یا مستحب است. البته بعضی از فقها خوردن ولیمه‌ای را که پذیرش آن واجب است، به دلیل دستور اسلام، واجب دانسته‌اند.

هـ) چشیدن و خوردن مباح: هر آنچه که متضمن گناه یا منفعتی نباشد مباح است.

حس بویایی

پنج حکم عبودیت، شامل احساس بویایی نیز می‌شود.

الف) بوئیدن واجب: هر بویشی که عامل تمیز حلال از حرام باشد. مانند وقتی که با استشمام، پاکی یا ناپاکی چیزی و یا سمی بودن و یا قابل استفاده بودن یا نبودن آن معلوم می‌گردد. و از این جمله است بوئیدن برای اثبات یا آزمایش یک چیز، بهنگام داوری و ارزیابی و غیره.

ب) بوئیدن حرام: این موارد عبارتند از استشمام بوی خوش بطور عمدی در حال احرام و بوئیدن عطر عصبی یا دزدیده شده و تعمد در احساس بوی خوش از زنان نامحرم، به خاطر فسادی که در پی دارد.

ج) بوئیدن مستحب: استشمام آنچه آدمی را در بندگی خدا یاری می‌دهد و حواس را نیرومند می‌گرداند و ظرفیت روانی انسان را برای علم و عمل، افزایش می‌دهد. از این قبیل است پذیرفتن بوی خوش و گیاه معطری که هدیه شد، رد ننماید، زیرا که خوشبو و سبک است.

د) بوئیدن مکروه: استشمام عطر ستمگران و اهل شبهه و امثال آنها.

هـ) بوئیدن مباح: هر آنچه که ممنوعیت و عقوبتی از طرف خدا ندارد و دارای مصلحت شرعی و دینی هم نیست و حکمی درباره‌ی آن وجود ندارد.

حس لامسه

احکام عبادی پنجگانه‌ی مورد بحث، در موردحس لامسه نیز صدق می‌کنند.

الف) لمس واجب، مانند لمس همسر، در صورت وجوب مقاربت و تأمین نیاز و حفظ عفت وی.

ب) لمس حرام: لمس نامحرمان در موردی که حلال نیست.

ج) لمس مستحب: هنگامی که باعث چشم‌پوشی از نامحرم و خودداری از حرام و نگاهداشتن عفت همسر می‌باشد.

د) لمس مکروه: لمس همسر در حال احرام، از روی لذت‌جویی و همچنین لمس در حال اعتکاف و روزه در صورتی که احتمال لغزش برود. لمس بدن میت غسل ناکرده نیز در زمره‌ این موارد است. برای این که بدن او از روی احترام، به منزله‌ی عورت زنده تلقی می‌شود و به همین دلیل مستور داشتن آن از دیدگاه و غسل دادنش در لباس، بنابر یکی از دو نظریه‌ی موجود، مستحب است. همینطور لمس ران مرد، در صورتیکه آن را عورت بشماریم.

هـ) لمسهای مباح، عبارتند از مواردی که از نظر دین، مفسده یا مصلحتی ندارد.

وظیفه‌ی دست و پا

احکام پنجگانه‌ی مذکور، در مورد فعالیت با دست و پا و قدم نیز صادق بوده نمونه‌هایش از کسی پوشیده نیست.

الف) کوشش ممکن برای تأمین خود و خانواده واجب است اما وجوب آن برای پرداخت بدهی، مورد اختلاف است. کار برای دادن زکات نیز واجب نیست. درباره‌ی وجوب کار برای حج نیز عقیده‌ای وجود دارد ولی آنچه بیشتر ثابت است، وجوب حج به هنگام استطاعت و توانائی برای انجام مناسب آن است و نظریه‌ی معروف، عدم وجوب آن می‌باشد.

از دیگر فعالیت‌های واجب، یاری گرفتار و سنگ زدن به جمرات و اقدام برای وضو و تیمم می‌باشد.

ب) کارهای حرام: کشتن کسی که خداوند، قتلش را تحریم نموده است، تصرف دارایی فرد بی‌گناه و زدن کسی که زدنش روا نیست و از این قبیل. همچنین کارهایی مانند بازیهای حرام از قبیل نرد یا شطرنج که حرمتش نزد اهل مدینه بیشتر است و بازیهای دیگر بنا بر عقیده‌ی فقهایی همچون احمد و دیگران[57].

همینطور نوشتن بدعتهای مخالف سنت، خواه به صورت تصنیف باشد خواه نسخه‌برداری، مگر آن که همراه با رد و ابطال باشد و نوشتن دروغ و افترا و فرمان حکومت جائز و اتهام زدن یا مدح زنهای نامحرم و نیز نوشتن چیزی که به زیان دین یا دنیای مسلمان است، بخصوص در صورتی که برای این کار، مزدی گرفته شود، حرام است.

«فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ» (بقره(رح) 79).

«پس وای بر آنها از چیزی که دستهای‌شان نوشت و وای بر آنها از چیزی که به دست آوردند».

همچنین نوشتن فتوایی که مخالف حکم خدا و رسولص باشد، مگر آن که نویسنده مجتهد باشد که در این صورت گناه از او ساقط است.

ج) کارهای مکروه، عبارتند از کارهای بیهوده و بازیهایی که حرام نیستند و نوشتن چیزی که سود و فایده‌ای در دنیا و آخرت ندارد.

د) کارهای مستحب، نوشتن آنچه که نفعی به دین یا مصلحتی برای مسلمین دارد و نیکی با دست، از طریق کمک به پیشرفت یا انجام کار فردی نابلد و یا ریختن آبی از دلو خود به دلو کسی که خواستار آب است، یا گذاشتن بار کسی بر پشت چارپا و یا نگاهداشتن چارپا برای بار کردن، و یا احسان در زمینه‌ی مورد احتیاج کسی و اینگونه کارها. از این جمله است لمس نمودن رکن با دست در حین طواف. اما راجع به بوسیدن آن اختلاف ‌نظر وجود دارد.

هـ) کار مباح، هر آنچه است که انجامش ضرری ندارد و ثوابی هم بر آن مترتب نباشد، را در بر می‌گیرد.

احکام راه رفتن

الف) راهپیمایی واجب: رفتن به نمازهای جمعه و جماعات، بنابر قول صحیح، بر پایه‌ی بیست و چند دلیلی که در جای دیگر ذکر شده‌اند و حرکت به دور کعبه برای طواف واجب و حرکت پیاده یا سواره میان صفا و مروه و راه پیمودن به سوی اجابت دعوت خدا و رسولص و حرکت برای صله‌ی رحم و نیکی به پدر و مادر و رفتن به مجالس علمی که آموختنش واجب است، همینطور رفتن به حج، در صورتی که راه نزدیک بوده و ضرری بر آن مترتب نباشد، را در بر می‌گیرد.

ب) راه رفتن حرام: قدم نهادن در راه معصیت خدا که قدم شیطان است.

خداوند می‌فرماید:

«وَأَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ»                         (اسراء(رح) 64).

«با سواره و پیاده‌ات بر آنها هجوم آور».

مقاتل گفته است: یعنی آنان را با سوارگان و پیاده‌گان سپاهت زیر سیطره‌ی خود درآور، بنابراین هر سواره و پیاده‌ای در راه معصیت خدا، در شمار سپاه ابلیس است.

حتی در سوار شدن بر چارپا

این احکام پنجگانه به امر سوار شدن هم تعلق می‌گیرند، بدین ترتیب:

الف) واجب: سواری در جنگ و جهاد و در حج برای مراقبان و راهنمایان.

ب) مستحب: سواری در هنگام استجاب موارد فوق و نیز برای جستجوی علم و صله‌ی رحم و اختلاف است و مسلم آن است که سواری در صورتی که مصلحتی همچون تعلیم آداب و التزام بدن، در میان باشد، افضل می‌باشد و برای دعا نیز مؤثر است و صدمه‌ای هم بر حیوان نمی‌زند.

ج) حرام: سواری کردن در معصیت خدا.

د) مکروه: سواری برای لهو و لعب و هر آنچه ترکش بهتر از انجامش می‌باشد.

هـ) مباح: سواری در موردی که متضمن از دست دادن اجر یا تحمل مسئولیتی نیست.

پنجاه مورد عبادی مذکور، بر عهده‌ی ده چیز قرار گرفته‌اند: دل، زبان، گوش، چشم، بینی، دهان، دست، پا، آلت تناسلی و سواری برحیوان.

در این جا توضیحات ابن قیم پایان می‌پذیرد.

با این بیان همه جانبه، فراگیری مفهوم عبادت در اسلام، نسبت به همه‌ی جوانب وجود انسان از موی سر تا انتهای قدمش، چه ظاهر و چه باطن آن، و این که زندگی انسان همچون زندگی یک حیوان بی‌بند و بار نیست بلکه جوهر زندگیش را بندگی و مسئولیت تشکیل می‌دهد؛ روشن می‌گردد.

چه عبادتی بهتر است؟

اکنون که عبادت در اسلام دارای این چنین شمولی می‌باشد، کدام نوع و شکل آن، افضل و برای خدا، پسندیده‌تر و با ارزشتر است؟

محقق ابن قیم، این سوال را به تفصیل پاسخ داده است. او در ضمن این پاسخ شفابخش و عالی، روشهای رهسپاران در طریق عبادت و نقاط توجه دلیل هر کدام را برشمرده و روش مقرون به حق و درستی را مشخص نموده است.

ابن قیم (رح) چنین می‌گوید:

شایستگان و علاقمندان مقام «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» در زمینه‌ی تشخیص بهترین و سودمندترین و برگزیده‌ترین عبادت، چهار طریق داشته و به چهار گروه تقسیم شده‌اند: 

1- معتقدان به این که بهترین عبادت، دشوارترین آن است

این گروه، سودمندترین و بهترین نوع عبادت را، عبادتی می‌دانند که مشکل‌ترین و سخت‌ترین باشد. می‌گویند: فاصله‌ی اینگونه عبادت از هوای نفس بیشتر است و حقیقت عبادت نیز همین است.

همچنین می‌گویند: پاداش، متناسب با دشواری است و حدیثی را که اصل و سندی ندارد، نقل می‌کند که «بهترین عبادت مشکلترین آن است»[58]. این گروه، اهل مجاهده و آزار نفس خویش هستند و معتقدند که فقط با این طریق، نفوس آدمیان استقامت می‌یابند، چرا که خوی آن، سستی و تنبلی و چسبیدن به زمین است و تنها با تحمیل خطرات و مشکلات به راه مستقیم می‌آید.

2- معتقدان به برتری زهد و تجرد

اینها می‌گویند: بهترین عبادت، تجرد و زهد ورزیدن نسبت به دنیا و ناچیز شمردن آن تا نهایت درجه‌ی ممکن و ترک توجه و اهمیت ندادن بدان است. این گروه خود به دو دسته تقسیم می‌شوند: دسته‌ی عوامشان می‌پندارند که این، هدف است و بنابراین به سویش شتافته و بر اساس آن عمل می‌کنند و مردم را بدان می‌خوانند و می‌گویند که: این از هر علم و عبادتی بالاتر است. در نتیجه زهد را غایت و سرآمد هر عبادتی تلقی می‌کنند. ولی دسته‌ی خواص، زهد مزبور را مقصودی برای چیز دیگر تلقی می‌کنند و هدف آن را التزام قلب برای خدا و تمرکز همه‌ی توجهات روی او و فراغت یافتن دل برای محبت او و بازگشت به سوی او و سپردن کارها به دست او و اشتغال به جلب رضای او می‌دانند. بنابراین، بهترین عبادت را در تجمع تمام حواس و توجه با همه‌ی وجود به سوی خدا و پیوستگی یاد او با دل و زبان و سرگرم شدن به حفظ این حالت، به دور از هر چیزی که باعث دوگانگی و پراکندگی دل می‌شود، می‌بینند. اینها نیز به دو بخش تقسیم می‌گردند: یکی عارفان قابل قبول آنها که اگر امر و نهی از خدا پیش بیاید، می‌پذیرند، هر چند که تجمع و تمرکزشان را در هم بریزد. و دیگر عده‌ای گمراه که می‌گویند: هدف از عبادت جمعیت و تمرکز دل بر خداست. پس اگر چیزی پیش بیاید که آن را پراکنده و آشفته سازد، نباید بدان توجه نمود و چه بسا حرفشان این باشد که

یطالب بالأوراد من کان غافلا                فکیف بقلب کل أوقاته ورد؟!

این دسته هم دو دسته می‌باشند که یک دسته از آنها به خاطر تمرکز خود، همه‌ی واجبات و تکالیف را ترک می‌گویند و دسته‌ی دیگر، واجبات را انجام می‌دهند ولی نافله ها و سنن را فرومی‌گذارند. یکی از اینها از شیخ عارفی پرسید: اگر مؤذن اذان بگوید و من در حال جمعیت و خلوت با خدا باشم، چنانکه اگر برخیزم جمعیتم برمی‌آشوبد و اگر به حال بمانم جمعیت و تمرکزم باقی می‌ماند، در این صورت کدامیک برمن بهتر است؟ او پاسخ داد: هنگامی که مؤذن اذان داد و تو زیر عرش بودی برخیز و دعوت خدا را بپذیر و سپس به جای خود برگرد. زیرا که تمرکز و تجمع بر خدا، نصیب روح و دل است ولی پذیرش دعوت، حق پروردگار. کسی که بهره‌ی روح خود را برحق پروردگارش مقدم بدارد، اهل «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» نیست.

3- معتقدان به این که بالاترین عبادت، عبادت نافع برای دیگران است

این گروه، برترین و نافعترین عبادت را چیزی می‌دانند که از آن، سودی به دیگری برسد و این را از نفع شخصی عبادت بالاتر می‌دانند.

بنابراین، به نظر ایشان خدمت به تهیدستان و کوشش در جهت رفع نیازها و تأمین مصالح مردم و یا دستگیری از آنان با مال و مقام و سود رسانی بهتر است. در نتیجه به این اعمال می‌پردازند و به این گفته‌ی پیامبرص استناد می‌کنند که «همه خلق، خانواده‌ی خدا هستند، محبوبترین فرد نزد او، کسی است که برای خانواده‌اش مفیدتر باشد». این را ابویعلی روایت نموده است. همچنین به این نکته استدلال می‌کنند که عمل عابد به خود او محدود است در حالی که عمل شخص اصلاحگر، شامل کسان دیگری می‌شود و این کجا و آن کجا؟ و می‌گویند: برتری عالم نسبت به عابد، همچون برتری ماه نسبت به دیگر ستارگان است و این که رسول خداص به علی ابن ابی‌طالب (رض) گفته است: «اگر خداوند به وسیله‌ی تو فقط یک نفر را هدایت کند، برای تو از هر نعمتی بهتر است». و این به خاطر سودرسانی به دیگری می‌باشد. همچنین به این حدیث پیامبرص استناد می‌کنند که: «هر کس دیگران را به هدایت فرا خواند، برایش پاداش مساوی پاداش پذیرندگان آن هدایت خواهد بود، بدون این که از اجر آنان کاسته شود». و این حدیث که: «خدا و ملائکه، هدایتگران مردم به خیر را درود می‌فرستند». و «هر آن که در آسمانها و زمین می‌باشد، حتی ماهیان دریا و مورچگان برای دانشمند هدایتگر آمرزش می‌طلبند». و چنین دلیل می‌آورند که با مرگ عابد، کارش نیز پایان می‌گیرد اما عمل صاحب کار خیر، مادام که سودی از آن کار حاصل می‌شود، ادامه دارد. باز احتجاج می‌کنند که پیامبران برای راهنمایی مردم و نیکی به خلق و سود رساندن به آنها در زمینه‌ی دنیا و آخرت، برانگیخته شده‌اند نه برای خلوت و رهبانیت گزیدن و قطع رابطه با مردم. به همین دلیل، پیامبرص گروهی را که برای تعبد خدا، از همه بریده و روابط خود را با مردم گسسته‌اند، مردود شمرده است.

بنابر عقیده‌ی این گروه، کوشش برای انجام اوامر خدا و انتفاع بندگان و احسان به مردم، خیلی بهتر و بالاتر از خلوت و تمرکز صرف با خدا می‌باشد.

4- معتقدان به این که در هر وقتی عبادت ویژه‌ی آن، بهتر است

این عده می‌گویند: بهترین عبادت در هر وقتی، عمل به مقتضای خواست پروردگار و انجام تکلیف لازم برای آن وقت است. پس در هنگام جهاد، بهترین عبادت، جهاد است گرچه منجر به ترک ذکر، نماز شب و روزه شود، حتی اگر باعث ترک نماز واجب تمام، نیز گردد. و بهترین کار هنگام رسیدن مهمان، اقدام به لازمه‌ی مهمان‌نوازی به جای ذکر گفتن و رسیدگی و خدمت به او می‌باشد. همینطور در مورد ادای حق همسر و خانواده.

بهترین کار در وقت سحر، اشتغال به نماز، قرآن، دعا و استغفار است و هنگام ارشاد جویی شخص علاقمند یا آموزش فرد نادان، توجه نمودن به راهنمایی و آموزش او افضل است. و در اوقات اذان، رها کردن هر ذکر و دعایی و اجابت دعوت مؤذن بهتر است. در هنگام نمازهای پنجگانه، تلاش در انعقاد نماز با بهترین شکل و اقدام بدان در اول وقت و حرکت به سوی جماعت، هرچند دور باشد، افضل می‌باشد و در مواقع نیاز کسی به کمک از طریق مقام، بدن، یا دارائی، روی آوردن به کمک او و گرفتن دست وی و ترجیح این کار بر ذکر و خلوت با خدا.

کار افضل در وقت قرآن خواندن، تمرکز دل و توجه روی فهم و تدبر آن است. تا حدی که گویی خدا با تو سخن می‌گوید. بنابراین باید تمرکز حواس و دقت در فهم آن و تصمیم به اجرای دستوراتش، بیشتر از توجه کسی که کتابی از یک فرمانروا دریافت می‌کند، باشد.

به هنگام ایستادن در عرفه نیز، کوشش در دعا و التماس و ذکر، به جای روزه‌ای که بازدارنده از این کار باشد، افضل می‌باشد و در دهه‌ی اول ذی الحجه، افزون‌طلبی در عبادت، بخصوص تکبیر و تهلیل و حمد خدا، از جهاد غیر مفروض بالاتر است. در هنگام دهه‌ی آخر ماه رمضان هم التزام مسجد و خلوت و اعتکاف به جای معاشرت و سرگرمی با مردم، افضل و به عقیده‌ی بسیاری از علماء از دانش آموختن و تعلیم قرآن نیز بالاتر است.

هنگام بیماری یا مرگ خواهر و برادر مسلمان، عیادت و یا شرکت در تشییع جنازه‌ی وی و مقدم داشتن این کار بر خلوت با خدا، افضل است و در وقت بروز پیشامدها و ناراحتی مردم، به جای آوردن حق صبر، ضمن حفظ معاشرت با مردم به جای گریز از آنها بهتر است، زیرا شخص مؤمنی که با مردم معاشر و متحمل آزار آنها می‌گردد، از کسی که با آنان رابطه‌ای ندارد و آزاری هم نمی‌بیند، والاتر است.

از همه بهتر، همراهی و همکاری با مردم در خیرات است که بهتر از جدایی می‌باشد و جدا شدن از آنان در تعدد فساد هم از آمیزش با آنها بهتر است. اما اگر کسی بداند که در صورت ارتباط و همراهی، شر از بین می‌رود یا کاهش می‌پذیرد بهتر است که به جای اعتزال و کناره‌گیری، معاشرت را برگزینند.

بنابراین، در هر حال و موقعیتی، مقدم داشتن رضای خدا با اقدام به واجبات و مقتضیات آن وقت، از هر کاری افضل است.

این گروه، اهل تعبد مطلق و گروههای پیشین اهل تعبد مقید می‌باشند. هر گاه یکی از آنها از نوع خاص عبادت مورد علاقه و انتخاب خود باز بماند، خویشتن را در حال نقص و ترک عبادت می‌بیند، زیرا که او خداوند را تنها با یک روش، عبادت می‌کند ولی صاحب و طرفدار نظریه تعبد مطلق، توجهی به نوع مشخصی از عبادت ندارد که آن را بر انواع دیگر ترجیح داده باشد، بلکه منظور او در هر جا و موقعیتی، تبعیت از خواست خداوند متعال است و اساس بندگی خود را بر این نهاده است. در نتیجه، دائما در حال جابجایی در منازل عبودیت می‌باشد و به محض این که موقعیت جدیدی فراهم شود، به ادامه‌ی سیر خویش می‌پردازد و مشغول آن می‌شود تا منزلت و مرحله‌ی جدیدی برایش نمایان گردد و این، روش سیر او تا پایان حرکت است. اگر دانشمندان را بنگری با آنها خواهی یافت و به عابدان توجه کنی، با آنها خواهی دید. اگر مجاهدان را بخواهی، در میان آنها می‌یابی و اگر ذکرکنندگان را خواستار باشی، با آنها می‌بینی و اگر نیکوکاران صدیق را بجویی، در کنار آنها پیدا می‌کنی و اگر اهل اعتکاف و خلوت با خدا را بخواهی، با این گروه می‌بینی. این گروه، بندگان خالصی هستند که به رسم ویژه و قید و بند خاصی پایبند نیستند و عملشان هم به دلخواه نفس و التذاذ آن نمی‌باشد. بلکه عمل آنها با خواست پروردگارشان انطباق دارد، هر چند مایه‌ی آسایش و لذتشان چیز دیگری باشد و این است که حاصل و نتیجه‌ی «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ»،  را تشکیل می‌دهد.

یک متعهد واقعی به این دو جمله «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ»، هر چه آماده باشد می‌پوشد و هر چه میسر باشد، می‌خورد و در هر وقتی به حکم مقرر خدا در رابطه با آن وقت برمی‌خیزد و هر جایی پیدا کند، همانجا می‌نشیند، تابع اشاره‌ای و بنده‌ی قیدی و مغلوب راه و رسمی نمی‌باشد و به تمام معنی آزاد است. با دستور خدا، حرکت می کند و اراده او به هر چه تعلق گیرد، می‌پذیرد و با اصول و رهنمودهایش پیش می‌رود. در نتیجه، هر صاحب حق به او رغبت و صمیمیت نشان می‌دهد و جمله‌ی اهل باطل از وی می‌گریزند. همچون بارانی است که هر جا ببارد سودمند است و یا مانند نخلی است که حتی یک برگ از آن بی‌ارزش نبوده و همه‌ی قسمتها، حتی خارش نیز فایده دارد. او مظهر سختی و خشونت با مخالفان امر خدا و خشم و غضب در برابر پایمال شدن مقررات اوست[59].

 

پاورقی‌ها:

[57]- الحلال والحرام، ص 291-290.

[58]- زرکشی و سیوطی گفته‌اند: این حدیث معروفیتی ندارد، چنانکه در ج1، ص 155 «کشف الخفاء» عجلونی آمده است. ابن حجر نیز در «اللآلی» به دنبال آن گفته است که مسلم در صحیح خود از عایشه روایت کرده است: «إنما أجرک علی قدر نصبک». و قاری در موضوعات الکبری گفته است: معنای این حدیث با مقایسه باحدیث عایشه درست درمی‌آید ولی موقوف است. و روایت شده است که: «خداوند دوست دارد تخفیفهایش پذیرفته شوند».

[59]- نقل از کتاب «مدارج السالکین» ابن قیم، ج1، ص 85-90.