چه تفاوتی بین فؤاد، فکر، قلب و صدر وجود دارد؟ و چه چیزی بعد از تعقل، همچون تفقه، تدبر و بصیرت می‌آید؟

{إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ}[1]
تمامی مفاهیمی مانند فؤاد، فکر، عقل، قلب و صدر در قرآن ذکر شده است و خداوند از آن‌ها مثال زده است. ما می‌دانیم که همه این‌ها با عقل و مغز ارتباط دارند، اما نحوه آن‌ها را نمی‌دانیم. بنابراین باید آن‌ها را از طریق مثال‌هایی که خداوند در کتاب ذکر کرده و همچنین از طریق لغت‌نامه‌ها بررسی کنیم تا اول آن‌ها را بشناسیم و سپس مراتب آن‌ها را تنظیم کنیم. برخی از دانشمندان این مراتب را به صورت زیر مرتب کرده‌اند:

مرتبه‌ی اول: فؤاد
از گفته‌ی خداوند {وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا}[2]
شنیدن: یک وظیفه است، و عضو آن گوش است.
دیدن: یک وظیفه است، و عضو آن چشم است.
فؤاد: همچنین طبق سیاق، یک وظیفه است و نه عضوی از بدن. به همین دلیل گفته شده که فؤاد به معنای درک مشخص از تمام حواس است. ما از طریق حواس خود به درک جهان خارجی می‌پردازیم و فؤاد اولین ماده خام حواس است. فؤاد اولین درک از جهان خارجی است. گفته می‌شود که "فَأَدَ اللَّحْمَ" یعنی آن را کباب کرد، و "فَئِید" به معنای چیزی است که روی آتش کباب و نان می‌شود. این به ما ماده خامی می‌دهد که از آن بهره‌برداری کنیم. از این‌جا کلمه "فایده" به معنای آنچه از چیزی به دست می‌آید، آمده است. حواس اطلاعات را از خارج به مغز منتقل می‌کنند تا وارد تفکر و تحلیل شوند.
خداوند در قرآن از حواس شنوایی و بینایی یاد کرده است، اما از بویایی، چشایی و حس لامسه یاد نکرده است:
{وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ}[3]
زیرا کسی که یکی از حواس شنوایی یا بینایی را از دست بدهد، 95 درصد ناتوان به حساب می‌آید، در حالی که اگر بویایی یا چشایی خود را از دست بدهد، ناتوان به حساب نمی‌آید. حدود 99% از اطلاعات خارجی از طریق شنوایی و بینایی به انسان می‌رسد.

{وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَى فَارِغًا إِنْ كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْلَا أَنْ رَبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ}[4]
این طبیعی است که وقتی یک مادر فرزندش را از دست می‌دهد، خود را از دست می‌دهد و حواسش فعال می‌شود، او تنها به فرزند خود فکر می‌کند. درک حواس او از همه چیز خالی بود جز یاد فرزندش موسی، یا از عقلش خالی بود زیرا ترس و سردرگمی او را فراگرفته بود. او می‌خواست فریاد بزند و این را اعلام کند، اما خداوند او را تثبیت کرد و قلبش را محکم کرد تا او از عقل و تفکر درست استفاده کند، و از غریزه خود خارج شد.

مسئولیت اینجا فقط بر آنچه در ذهن انسان می‌آید نیست، بلکه مسئولیت بر تصمیمات است. به عنوان مثال، وقتی فردی حقیقتی را که در ذهن دارد در دادگاه پنهان می‌کند و به حقوق دیگران آسیب می‌زند، یا شاهد دروغ می‌دهد. انسان ممکن است تصور کند که کار حرامی را انجام می‌دهد اما آن را انجام نمی‌دهد، خداوند انسان را تا زمانی که آن عمل را انجام ندهد مجازات نمی‌کند. شنوایی و بینایی ابزاری برای دریافت اطلاعات هستند و شما مسئول تصمیماتی هستید که بر اساس این اطلاعات می‌گیرید.

فؤاد انسانی بین اسم و مسما ارتباط برقرار می‌کند. وقتی انسان چیزی می‌بیند، ابتدا نامی بر آن می‌گذارد و سپس نام را با مسما پیوند می‌دهد، زیرا وجود بر تضادها استوار است، در حالی که تفکر انسانی بر عدم تضادها استوار است.

اما فؤاد حیوانی تنها غریزی است و بین اسم و مسما ارتباط برقرار نمی‌کند. حیوانات واکنش‌هایی بر اساس آنچه از حواس خود درک می‌کنند دارند، اما به آن‌ها عقل نمی‌دهند. برای مثال، یک حیوان صاحب خود و خانه‌اش را می‌شناسد، اما مفهوم آن‌ها را درک نمی‌کند. به همین دلیل کسانی که نمی‌فهمند به انعام تشبیه شده‌اند:
{وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ}[5]

مرتبه‌ی دوم: تفکر
تفکر مرحله‌ای است که بعد از فؤاد می‌آید. تفکر به معنی تجزیه و تحلیل اطلاعات است، یعنی اطلاعات را از یکدیگر جدا کرده و آن‌ها را تحلیل می‌کنیم:
{يُنْبِتُ لَكُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَالزَّيْتُونَ وَالنَّخِيلَ وَالْأَعْنَابَ وَمِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ}[6]
یعنی با تجزیه و تحلیل نعمت‌ها و بررسی آن‌ها، آیات خداوند در خلقت و گسترش آن‌ها برای مردم آشکار می‌شود. نتیجه این تجزیه و تحلیل به عقل یا عقد منتقل می‌شود.

مرتبه‌ی سوم: قلب
قلب به معنای «چیزی که امور را برمی‌گرداند» است. کلمه قلب از «قَلَبَ يَقْلِبُ» آمده است، یعنی چیزی را برگرداندن.
{يُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ}[7] یعنی شب را به روز تبدیل می‌کند.
{وَأُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلَى مَا أَنْفَقَ فِيهَا}[8]
کف دست دو طرف دارد و آن را برعکس می‌کند، یعنی پایینش را بالا می‌آورد.
{أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ}[9]
در اینجا خداوند به عضوی به نام قلب اشاره نمی‌کند بلکه به حس‌هایی اشاره دارد که امور را به عقل و تدبر می‌برد. قلب در قرآن به معنای آن حسی است که امور را از تفکر به تعقل و سپس به تفقه می‌برد. قلب در قرآن عضو جسمانی که خون را به جریان می‌اندازد نیست، بلکه حسی است که انسان را در تفکر و درک امور راهنمایی می‌کند.

مرتبه‌ی چهارم: عقل
عقل و عقد به معنای «اتصال چیزها به یکدیگر» است، یعنی پس از تجزیه و تحلیل اطلاعات، زمان اتصال آن‌ها و ترکیب‌شان فرا می‌رسد.
{إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ}[13]
این ترکیب از پیوستن اطلاعاتی است که از تفکر به عقل منتقل شده تا تصمیمی گرفته شود. عقل همانطور که چیزها را به یکدیگر می‌پیوندد، تصمیم‌گیری‌ها را هم انجام می‌دهد، اما قلب ممکن است بر تصمیمات تاثیر بگذارد.
{هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخًا وَمِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ وَلِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُسَمًّى وَلَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ}[14]
یعنی شما باید مراحل مختلف زندگی را درک کنید و قدرت خدا را در آفرینش خود در این مراحل مختلف بفهمید.

صدر
صدر به معنای چیزی است که شما آن را درک می‌کنید و می‌خواهید از شما صادر شود. صدر به معنای پیش‌رو بودن است. در قرآن، صدر به معنای بالاترین قسمت بدن، یعنی مغز، است که تمام حواس انسان از آن نشأت می‌گیرد، از جمله احساسات چون محبت، تنفر، ترس و غم:
{مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ وَلَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ}[15]
کسی که مجبور به کفر شده مشکلی ندارد، اما کسی که به کفر راضی شده است، عذاب خداوند بر او است.
{الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ}[16]
وسوسه در مغز انسان رخ می‌دهد.
{أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ}[17]
ما ذهن تو را باز کردیم تا به آموزه‌ها و حکمت‌ها و وحی الهی پی ببری.
{قُلْ إِنْ تُخْفُوا مَا فِي صُدُورِكُمْ أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمْهُ اللَّهُ}[18]
آنچه در ذهن شما است خداوند از آن آگاه است.
{إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ}[19]
خداوند به آنچه در سر و قلب شما است آگاه است.
{قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْدِيكُمْ وَيُخْزِهِمْ وَيَنْصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَيَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ}[20]
این آیه به معنای این است که خداوند ذهن شما را آرامش می‌دهد و ذهن شما از دشمن راحت می‌شود.

نتیجه‌ی تعقل:

اولاً: تفقه:
تفقه به معنی رسیدن به فقه یک چیز است، و این هدف از تفکر و تعقل است. وقتی انسان چیزها را فهمید و بین رشد و گمراهی تفاوت قائل شد، می‌تواند انتخاب کند. بر اساس این انتخاب است که انسان در پیشگاه خداوند محاسبه خواهد شد.
{انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ}[21]
{وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهنم كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا}[22]
چرا که در آن روز انتخابی وجود ندارد.

ثانیاً: تدبر:
تدبر به معنای تفکر در عواقب امور و پیامدهای آن‌هاست. این مفهوم برای هر نوع تفکر و تأمل به کار می‌رود، خواه بررسی حقیقت یک چیز و اجزای آن باشد، یا سوابق و علل آن، یا لواحق و نتایج آن.
{أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا}[24]
{كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ}[25]
ابن قیم گفته است: «تدبر یعنی تمرکز نگاه قلب بر معانی قرآن و جمع فکر بر تأمل و تعقل آن.»
خازن گفته است: «اصل تدبر، نگاه به پیامدها و تفکر در عواقب امور است.»
شوکانی گفته است: «تدبر به معنای تفکر برای درک معانی است.»
علامه شنقیطی در تفسیر خود نوشته است: «تدبر آیات قرآن به معنای مرور و درک معانی آن و عمل به آن‌هاست.»

تدبر به صورت «تفعّل» آمده است تا نشان دهد که این فرایند نیازمند تلاش و مداومت است. افراد متدبر باید با به‌کارگیری توانایی‌های قلبی و عقلانی خود، به عبرت گرفتن و کسب فایده از آیات خداوند بپردازند.

ثالثاً: بصیرت:
ثالثاً: بصیرت: بصیرت، بینش ذهنی است که خداوند آن را در ذهن‌ها می‌افکند، با دلایل و برهانی که انسان را به سوی حقیقت راهنمایی می‌کند و تفاوت بین حق و باطل، خیر و شر، فضیلت و رذیلت را مشخص می‌سازد. این حالت پس از تعقل امور رخ می‌دهد. بصیرت قدرت درک و فهم، دوراندیشی، آگاهی از پنهانی‌های امور، حکمت و روشنایی ذهن است. {بگو این راه من است، به سوی خدا دعوت می‌کنم با بصیرت، من و کسانی که از من پیروی می‌کنند، و پاک و منزّه است خدا و من از مشرکان نیستم} [30] انسان معجزه آفریدگار است، که تنها به حواس ظاهری خود محدود نمی‌شود، بلکه عقل و وجدان نیز به او عطا شده است، زیرا امور زندگی نیاز به تفکر، بصیرت، آگاهی و درک دارد، مانند فرمایش خداوند در آیه {من به سوی خدا با بصیرت دعوت می‌کنم} [31] و همچنین در آیه {بلکه انسان بر نفس خود بصیر است} [32] . بصیرت و بینایی دو امر متفاوت هستند. بینایی حسی است که مکان آن چشم است، اما بصیرت چیزی است که در وجدان انسان از نور حقیقت وجود دارد. بینایی دنیوی به مادیات می‌پردازد، اما بصیرت به معنویات، ارزش‌ها و روابط علت و معلولی می‌نگرد. این دو کلمه شبیه به هم هستند اما تفاوت معنایی دارند.

با نور بصیرت انسان به مسیرهای رشد هدایت می‌شود و تفاوت میان حق و باطل، صدق و دروغ را درک می‌کند تا اینکه خداوند عزوجل او را به خوش‌عاقبتی برساند. امام علی (علیه‌السلام) فرمودند: "هر کسی قلبی دارد اما همه کسانی که چشم دارند، بینا نیستند" [33].

پانوشت‌ها و ارجاعات:
[1] الزخرف 3

[2] الإسراء 36

[3] النحل 78

[4] القصص 10

[5] أعراف 179

[6] النحل 11

[7] النور 44

[8] الكهف 42

[9] الحج 46

[10] أعراف 179

[11] آل عمران 161

[12] ترمذي رقم 2140، وابن ماجه رقم 3834، وأحمد 13696 

[13] الزخرف 3

[14] غافر 67

[15] النحل 106

[16] الناس 5

[17] شرح 1

[18] آل عمران 29

[19] آل عمرن 119

[20] التوبة 14

[21] أنعام 65

[22] أعراف 179

[23] روح المعاني آلوسي، ج5/ 92

[24] محمد 24

[25] ص 29

[26] مدارج السالكين لابن القيم، ج1: ،475

[27] لباب التأويل في معاني التنزيل، ص: 1،: ج1/ 402

[28] فتح القدير، ج1/ 491

[29] أضواء البيان في إيضاح القرآن بالقرآن: ج7/ 429

[30] يوسف 108

[31] يوسف 108

[32] القيامة 14

[33] نهج البلاغة الخطبة 88

ـــــــــــــــــــــــــ

توضیح: تمام مقالات منتشر شده نظرات نویسندگان خود را بازتاب می‌دهد و لزوماً نمایانگر نظر جماعت دعوت و اصلاح نیست.