فروتنی و گذشت پیامبر (ص)
با مردم همچون پیامبری بزرگوار و رهبری محبوب و متواضع رفتار می‌کرد، بزرگواری که بزرگیش از اخلاق و رفتارش بود نه از جاه و مقام و نفوذش. همیشه و در تمام مراحل دعوتش پیامبری متواضع بود، چه هنگامی که مورد ظلم و ستم قرار گرفته بود و چه بعد از غلبه و پیروزی و چه درزمانی که تنها بود، و چه در وقت مشکلات و سختی‌ها و چه در قله افتخار و پیروزی حتی بعد از این که بر جزیرة العرب غلبه یافت و همه از او فرمانبرداری می کردند.
هنگامی که خداوند مکه را برای او گشود و سپاه قریش پس از بیست و سه سال جنگ و دشمنی در برابرش به زانو درآمدند، درحالی وارد مکه شد که سرش را به نشانه تواضع در برابر خداوند و ستایش به درگاه او پایین انداخته بود.

مردان قریش ترسان پیش او آمدند. یکی از آنان پاهایش از ترس می لرزید. پیامبر (ص) به او فرمود: راحت باش! من فرزند همان زن قریش هستم که گوشت خشک شده می‌خورد!

رسول خدا (ص) به سخنان برده، پیرزن، بیوه و بینوا به دقت گوش می‌داد. در سر راه برای هرکس که قصد صحبت با وی را داشت توقف می‌کرد و هر که را می‌دید با او دست می‌داد و دستش را رها نمی‌کرد تا موقعی که آن شخص دستش را رها می‌کرد. به یارانش سر می‌زد، از بیماران عیادت می‌نمود، در تشییع جنازه آنان شرکت می‌کرد، به مشکلاتشان گوش می‌داد و در غم و شادیهایشان شریک بود.

مهربانی و دلسوزی پیامبر (ص)

ایشان با کودکان و زنان و بینوایان خیلی مهربان بود. یک بار در نماز گریه بچه‌ای را شنید که مادرش پشت سر او مشغول نمازبود، نمازش را کوتاه کرد. در یکی از جنگها به جنازه زنی برخورد کرد؛ و سخت ناراحت شد و فرمود: مگر شما را از کشتن زنان منع نکرده بودم؟ این زن با شما نمی‌جنگید!

با حیوانات به حدی مهربان بود که ظرف آب را در جلوی گربه قرار می‌داد. یک بار شتر لاغری را دید؛ فرمود: در مورد این چهارپایان از خدا بترسید و آنها را سیر کنید. این‌ها همه نشانه‌های رحمت و مهربانی و دلسوزی حضرت محمّد (ص) است که درون بزرگش را لبریز نموده بود.

همدردی پیامبر (ص) با مردم

فاطمه رضی الله عنها یک بار از رنج و زحمت کار منزل پیش ایشان شکایت برد و از پدر خواست خدمتکاری به او بدهد. پیامبر قبول نکرد و فرمود: در حالی که اهل صفه[2] شکمشان از گرسنگی به هم می‌پیچند، چطور می‌توانم خدمتکار به تو بدهم.

زهد و پارسایی پیامبر (ص)

روزی عمر فاروق (رض)پیش پیامبر (ص) رفت؛ دید که ایشان بر روی حصیری دراز کشیده و جای حصیر بر پهلوی او نمایان است، به خانه پیامبر هم نگاه کرد به جز کیسه‌ای آویزان وکمی جو چیزی نیافت. عمر (رض) شروع به گریستن کرد، پیامبر فرمود: ای پسر خطاب چه چیز تو را به گریه انداختپ؟ گفت: ای رسول خدا چگونه گریه نکنم! این از حصیری که بر پهلوی تو اثر نهاده و آن هم از خانه ات، تمامش همین است که می‌بینم و آن طرف پادشاهان ایران و روم در ناز و نعمت به سر می‌برند، درحالی که تو پیامبر خدا و فرستاده ی او هستی.

حضرت محمّد (ص) فرمود: ای پسر خطاب، آیا در آن شکی داری؟ آنان کسانی هستند که همه چیز خود را در دنیا گرفته اند.

عبدالله بن مسعود (رض)هم درچنین وضعی خدمت پیامبرخدا (ص) رسید. به او گفت: چرا اجازه نمی‌دهی چیزی را برای شما بر روی حصیر بیندازم؟ فرمود: من را به دنیا چه کار؟ مثال من و دنیا، مثال مسافری است که در سایه درختی می‌نشیند و پس از اندکی استراحت آن جا را ترک می‌کند.

انفاق و بخشش پیامبر (ص)

بخشش و انفاق پیامبر (ص) حد و حدودی نداشت و هرگز چیزی را ذخیره و انبار نمی‌کرد و چه بسا قرض می‌گرفت تا آن را به نیازمندان ببخشد و در بخشش از فقر و تنگ دستی نمی‌هراسید. وقتی که حضرت محمّد (ص) از دنیا رفت درهم و دیناری نداشت؛ در این باره هم می‌فرماید: ارث ما پیامبران به کسی نمی‌رسد و آن چه برجای بگذاریم صدقه است. یاران او تعبیر زیبایی ازاو داشتند، می‌گفتند: (پیامبر (ص) از باد وزنده بخشنده تر است).

عدالت و قاطعیت پیامبر (ص) در اجرای حق

پیامبر (ص) در برابرحق دوست و خویشاوند نمی‌شناخت، و همه پیش او یکسان بودند و همه در برابر خدا و شریعت مسئول اعمال خود بودند. زنی از قبیله بنی مخزوم که قومی صاحب نسب بودند مرتکب دزدی شد، خبربه پیامبر (ص) رسید و آن زن اعتراف کرد؛ نزدیکانش ترسیدند از اینکه پیامبر (ص) او را مجازات کند و رسوا شوند. پیش اسامه پسر زید رفتند - مشهور بود که پیامبر (ص) اسامه (رض)و پدرش را بسیار دوست دارد – به او گفتند نزد پیامبر برای آن زن شفاعت کند. اسامه در این مورد با پیامبر صحبت کرد، پیامبر سخت ناراحت شد و فرمود: آیا برای اجرا نشدن حدی از حدود خداوند شفاعت می‌کنی؟ سپس مردم را جمع کرد و برای آنها خطبه‌ای ایراد نمود و فرمود: ای مردم، پیش از شما کسانی هلاک شدند به سبب اینکه اگر فرد مشهور و بزرگی از آنان دزدی می‌کرد او را رها می‌کردند و اگر ناتوان و ضعیفی مرتکب دزدی می‌شد؛ او را مجازات می‌کردند. قسم به خدا اگر دخترم (فاطمه) دزدی کرده بود دستش را قطع می‌کردم.

شجاعت پیامبر (ص) در جنگها

اوج این منظر شگفت انگیز در جنگ‌ها هنگامی نمایان می شد که ایشان خود فرماندهی جنگ‌ها را بر عهده می‌گرفت و در میدان کارزار فرو میرفت و مسلمانان را به جنگ در راه خدا و برای پیروزی رسالتی که بر عهده گرفته بود و بدان ایمان آورده بود تشویق می‌کرد.

ایشان هیچ وقت از میدان جنگ و نبرد فرار نکردند. حتی در جنگ احد وقتی که بیشتر مسلمانان شکست خورده بودند، ایشان ثابت قدم همچنان در برابر تیر باران دشمنان ایستاده بود و می‌جنگید و مبارزه می‌کرد.

در این باره علی (رض)که خود جنگ آوری بی باک بود، می‌گوید: وقتی که چشم‌ها به خون می‌نشستند و آتش جنگ زبانه می‌کشید ما به رسول خدا (ص) پناه می‌بردیم و هیچکدام از ما نزدیکتراز پیامبر (ص) به دشمن نبود.

عشق و علاقه پیامبر (ص) به ادای وظیفه و ابلاغ رسالتش

پیامبر از هیچ وسیله‌ای برای تبلیغ رسالتش فرو گذار نکرد و دشمنانش هم از هیچ وسیله‌ای برای بازداشتن ایشان از دعوتش دریغ نکردند، ولی با وجود آن همه نیرنگ و تهدید، همچنان ثابت قدم ایستادگی کرد و به عمویش آن جواب مشهور را داد که: قسم به خدا اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهند که از این دعوت دست بردارم، هرگز رهایش نخواهم کرد تا این که خداوند آن را پیروز گرداند یا در راه آن کشته شوم.

هنگامی که صورت مبارکش در جنگ احد زخمی و دندان مبارکش شکسته شد، به او گفتند: چرا آنها را دعا نکردی؟ فرمود: من برای نفرین کردن برانگیخته نشده ام بلکه داعی خیر و رحمت هستم و فرمود: پروردگارا! قومم را بیامرز چون آنان نمی‌دانند.

در پایان
یاد آوری این نکته لازم است که اینها تنها تصاویری از اخلاق پیامبر (ص) است که حقیقت شخصیت ایشان را در آن می‌بینیم، در مورد دیگر جوانب اخلاقی ایشان از جمله وفاداری، امانتداری، حیا، اخلاص، صداقت، پاک دامنی، سیاستمداری، خوش رفتاری با همسایه و فصاحت و... صحبت نمی‌کنیم که این‌ها هم به نوبه خود اثرات فراوانی در راهنمایی و هدایت قومش به سوی خیر و حقیقت و کرامت و سعادت داشتند.
سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِکَ، أَشْهَدُ أَنَّ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُکَ وَأَتُوبُ إِلَیْکَ