کارکردن پیامبر (ص) در منزل
از حضرت عایشه رضی الله عنها درباره ی کار پیامبر در خانه پرسیدند: پیامبر (ص) درخانه چه کارهایی را انجام میداد؟ گفت: پیامبر انسانی همچون دیگر انسانها بود، کفشهای خود راتعمیرمیکرد، لباس خود را میدوخت، گوسفند خود را میدوشید کارهایی که یک مرد در خانه انجام میدهد ایشان نیز انجام میداد و هنگامی که وقت نماز فرا می رسید از خانه بیرون میرفت.
رفتار پیامبر (ص) با یارانش
انس خادم رسول الله (ص) میگوید: ده سال برای پیامبرخدا (ص) خدمت کردم هرگز نگفتند: آه از دست تو و هرگز به خاطر کاری که کرده بودم، نگفتند: چرا چنین کردهای؟ و هیچ وقت درباره کاری که انجام ندادم از من سوال نکرد که چرا انجام ندادهای؟ و در پرداخت مزد هیچ گاه ستمی روا نمیداشت.
حضرت عایشه رضی الله عنها میگوید: پیامبرخدا (ص) هیچگاه با زیر دستان خویش به تندی رفتار نمیکردند و هیچ وقت زنان و خدمتکاران خودشان را تنبیه نکردند.
ابوهریره (رض)نقل میکند که: بارسول خدا (ص) به بازار رفتیم تا شلواری بخرد، فروشنده خواست دستان پیامبر را ببوسد ولی پیامبر دستش را عقب کشید و او را از کارش منع کرد و فرمود: (این کار را عجمها در مقابل پادشاهانشان انجام میدهند، من پادشاه نیستم، من مردی از میان شما هستم) شلوار را برداشت. من خواستم آن را برای پیامبر بردارم ولی اجازه نداد و فرمود: برای حمل هر چیزی صاحبش سزاوارتراست.
پیامبرخدا (ص) یک بار با گروهی در سفری بودند؛ وقت غذا فرا رسید، خواستند تا گوسفندی برای خوراکشان آماده کنند، یکی از آنان گفت: سربریدنش با من! دیگری گفت من هم پوستش را میکنم. سوّمی هم گفت: پختنش هم با من. پیامبر (ص) نیز فرمودند من هم هیزم جمع میکنم، گفتند ای رسول خدا، ما کار تو را هم انجام میدهیم. فرمود: میدانم شما کار من را هم انجام میدهید ولی من دوست ندارم خودم را از شما جدا کنم؛ زیرا خداوند دوست ندارد هیچکدام از بندگان او خود را از همراهانش جدا کند.
یکی از عادات حضرت محمّد (ص) این بود که عذر خطا کار را میپذیرفت و هیچ کس را با نام ولقبی که بدش میآمد صدا نمیزد. اگر از کسی ناشایستی میدید یا میشنید بدون اینکه نام اورا بیاورد میفرمود: حال کسانی که چنین کنند چگونه است؟
وهم چنین پیامبر خدا (ص) دوست نداشت کسی به خاطر او از جایش برخیزد، هرجا که خالی بود مینشست، به بازار میرفت و مردم را به امانتداری سفارش مینمود و آنان را از فریب و خیانت در معامله باز میداشت.
یکی دیگر از عاداتش این بود با هرکس که در مجلس ایشان حضور مییافت چنان شاد و خنده رو بود که تصور میکرد محبوبترین فرد پیش پیامبر است. در امور سیاسی و جنگ و امور دنیا با صاحب نظران مشورت میکرد و به نظراتشان گوش میداد، اگرچه با آن مخالف هم بود.
خشیت و عبادت پیامبر (ص)
حضرت محمّد (ص) مراقبت و نظارت خدا را بسیار احساس میکرد و ترس الهی در دل مبارکشان بسیار نمو داشت.
ایشان بیشتر اوقات خویش را به عبادت الله سپری مینمود، شبها بیدار و درحال رکوع و سجده بود. عایشه صدیقه رضی الله عنها در این باره به او میگوید: چرا این همه عبادت میکنی در حالی که خداوند گناهان پیشین و پسین را برای تو آمرزیده است؟ در پاسخ میفرماید: آیا بنده سپاسگذاری نباشم؟
حضرت محمّد (ص) خدا را بسیار یاد میکرد، خوردن، نوشیدن، نشستن، برخاستن و شروع تمام کارهایش با نام خدا بود و چون تمام میکرد با آن را به پایان میبرد و هرگز از راز و نیاز با خدا خسته نمیشد. نمونههای زیر از جمله دعاهای ایشان است:
«اللَّهُمَّ إِنّی أعوذ بِکَ مِن عِلمٍ لا یَنفَعُ وعَمَلٍ لایُرفَع ودُعاءٍ لایُسمَع»
پروردگارا! از علمی که بهره نرساند و از عملی که پذیرفته نشود و ازدعایی که مستجاب نگردد به تو پناه میبرم.
«اللّهُمَّ إِنّی أسألُکَ مِن الخَیرکُلِّهِ، ما عَلِمتُ مِنهُ ومَا لم أعلَمُ وأعوذُ بِکَ مِن الشَّرِّ کُلِّه، مَا عَلِمتُ مِنهُ وَمَا لَم أعلَم».
پروردگارا! من هر خیری را از تو طلب میکنم، چه آن چه که میدانم و چه آنچه که نمیدانم و پروردگارا از هر شری به تو پناه میبرم، چه آنچه که خود میدانم و چه آنچه که خود نمیدانم.
«اللَّهُمَّ إِنّی أعوذ بِکَ مِن زَوالِ نِعمَتِکَ وتَحَوُّلِ عافِیَتِکَ وفجاءَةِ نَقمَتِکَ وجَمیعِ سَخَطک».
پروردگارا! از نیست شدن نعمتت و دگرگونی عافیتت و عذاب ناگهانی ات و همه خشمت به تو پناه میبرم.
«اللّهُمَّ إِنِّی أعُوذ بِکَ مِن مُنکرَاتِ الأخلاقِ والأَعمَالِ وَالأهوَاءِ والادواء».
پروردگارا! از اخلاق زشت، کردار نا پسند، هوای نفس و درد و رنج ناگوار به تو پناه میبرم.
توجه پیامبر (ص) به ورزش و بهداشت
پیامبر (ص) درونی پاک داشت و به روی زندگی میخندید. باحضرت عایشه رضی الله عنها مسابقه میداد، با (رکانه) کشتی میگرفت، بازی حبشیان را در جشنهایشان تماشا میکرد. به لباس و بهداشت شخصی خود هم خیلی توجه میکرد، بسیار استحمام مینمود و خود را معطر میکرد، اگر از راهی میگذشت مردم از بوی خوش او میفهمیدند که پیامبر (ص) از آنجا گذشته است و اگرکسی با ایشان دست میداد بوی خوش او را تا مدتی بر دستان خود احساس میکرد.
مزاح و شوخی پیامبر (ص)
پیامبر (ص) شوخی سالم را دوست میداشت و به لطیفه زیبا میخندید و با یارانش شوخی میکرد، ولی شوخیش راستی و حقیقتی بود.
پیرزنی از انصار پیش پیامبر (ص) آمد و گفت: دعا کن که خداوند مرا بیامرزد.
پیامبرفرمود: مگر نمیدانی پیرزن وارد بهشت نمیشود؟ پیرزن شروع به گریستن کرد، پیامبر (ص) خندید و فرمود: درآن روز تو دیگر پیرنیستی. مگر سخن خدا را نخواندهای که:
إِنَّا أَنْشَأْنَاهُنَّ إِنْشَاءً (35) فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْکَارًا (36) عُرُبًا أَتْرَابًا
«ما آنان را پدید آوردهایم چه پدید آوردنی! و ایشان را دوشیزه گردانیدیم. شوی دوست و همسال».
روزی صحرا نشینی پیش پیامبر (ص) آمد و از پیامبر خواست برای سفری که در پیش دارد شتری به او بدهد، پیامبرفرمود: من تو را بر بچه شتری سوار میکنم، گفت: من بچه شتر را چه کارکنم؟ فرمود: مگر شتر بجز بچه چیز دیگری میزاید؟
زنی به اسم (اُم ایمن) برای نیاز شوهرش پیش پیامبر آمد و پیامبر (ص) از او پرسید: همسرت چه کسی است؟ گفت: فلانی. فرمود همان که درچشمش سفیدی هست؟ گفت: ای رسول خدا در چشمش سفیدی نیست! فرمود : چرا در چشمش سفیدی است! آن زن زود به نزد همسرش برگشت و به چشمان او خیره شد. شوهرش پرسید: چه کار داری؟ گفت: پیامبر به من فرمود که در چشم تو سفیدی هست، گفت: آیا نمیبینی سفیدی چشمم از سیاهی آن بیشتر است؟
جابر بن عبد الله میگوید: یک بار خدمت پیامبر (ص) رفتم، دیدم که حسن و حسین بر پشتش سوار شده بودند و پیامبر (ص) با چهار دست و پا راه میرفتند و میفرمودند: شتر شما چه شترخوبی است!
یکی از یاران پیامبر (ص) به نام نعیمان بسیار اهل شوخی و شیرین سخن بود و با رسول خدا (ص) شوخی میکرد، یکی از شوخیهایش این بود که هروقت وارد مدینه میشد چیزی میخرید و برای پیامبر (ص) میبرد و میگفت: ای رسول خدا، این را برای تو هدیه آورده ام. ناگهان صاحبش میآمد و پولش را از نعیمان طلب میکرد و نعیمان او را پیش پیامبر میبرد و میگفت: پول جنسش را بدهید. پیامبر (ص) میفرمود: مگر تو آن را برای من هدیه نیاورده بودی؟ و میگفت: به خدا پول آن را نداشتم ولی دوست داشتم که توآن را بخوری. پیامبر میخندید و دستور میداد که پولش را به او بدهند.
نظرات