جعل حدیث از چه زمانی شروع شد؟
سال چهلم هجری، حد فاصلی است میان سنت خالص و بری از کذب و جعل و میان دورانی که جعل حدیث را به عنوان وسیلهای در خدمت اهداف سیاسی و تقسیمات داخلی قرار دادند. این، زمانی بود که اختلافات علی و معاویه به شکل جنگی تمامعیار درآمد و خونهای زیادی ریخته شد و مسلمانان به گروههای متعددی تقسیم شدند.
البته جمهور امت، بر این باورند که در این اختلافات، حق با علی (رض) بوده است. اما گروه خوارج که قبلاً از هواداران سرسخت علی (رض) بودند، هم علی (رض) را مورد حمله قرار دادند و هم معاویه (رض) را. حتی پس از شهادت علی (رض) و روی کار آمدن معاویه، گروهی از خوارج دست به شورش زدند و خواستار حق خویش در خلافت شدند. بدین صورت رویدادهای سیاسی، سبب تقسیم بندیهای حزبی و گروهی مسلمانان گردید و متأسفانه این تقسیم بندیها، شکل دینی به خود گرفت و در پی آن مذاهب گوناگونی در اسلام پدید آمد. چراکه هر فرقهای میکوشید تا با استدلال از قرآن و حدیث، موضع خود را تأیید نماید. طبیعی است که قرآن و سنت، همهی آنها را تأیید نمیکرد. بنابراین برخی از احزاب و گروهها، به تأویل و توجیه نادرست آیات قرآن پرداختند و نصوص سنت را بهگونهای توجیه کردند که به هیچ عنوان با روح سنت سازگاری نداشت و رفتهرفته کار، به جایی رسید که در برخی موارد احادیثی را جعل نمودند. بدینسان جعل احادیث آغاز گردید و احادیث صحیح با احادیث موضوع (ساختگی) در هم آمیخت.
نخستین موضوعی که جعلکنندگان احادیث، به جعل حدیث در آن موضوع پرداختند، بیان فضایل اشخاص بود. آنها، احادیث زیادی را در باب فضائل ائمه و سران احزابشان وضع نمودند. چنانچه اولین کسانی که به جعل احادیث پرداختند، دوستداران افراطی علی مرتضی (رض) بودند. ابن ابیالحدید در شرح نهجالبلاغه میگوید: در اصل کذب و دروغبافی در احادیث فضائل، از سوی شیعه پدید آمد[50]. و افراد جاهل اهل سنت نیز در مقابل آنان به جعل حدیث پرداختند.
آغاز جعل احادیث در چه نسلی بود؟
هرگز بدین سادگی نمیتوان در مورد اصحاب رسولالله (صلّى الله عليه وسلّم) و کسانی که جان و مالشان را فدای پیامبر (صلّى الله عليه وسلّم) نمودند و در راه اسلام، قوم و وطنشان را ترک کردند و تر (رض) و محبت الله با رگ و پوستشان آمیخته بود، تصور نمود که آنها به جعل حدیث پرداختند؛ هرچند انگیزههایی برای این کار وجود داشت، اما آنها، هنوز به یاد داشتند که رسولخدا (صلّى الله عليه وسلّم) فرموده است: (انّ كذباً عليّ لي (رض) ككذب علي أحد و من كذب عليّ متعمّداً فليتبوّأ مقعده من النار) یعنی: «افترا و دروغ بستن بر من، مانند افترا بر کسی دیگر نیست؛ هر کس، عمداً بر من افترا ببندد، باید جایگاهش را در جهنم آماده کند».[51]
تاریخ صحابه، چه در عصر پیامبر (صلّى الله عليه وسلّم) و چه پس از آن، گواه روشنی است بر اینکه آنها، دارای چنان خشیت و تقوایی بودند که هرگز به خود جرأت نمیدادند بر خدا و رسولش افترا ببندند. آنان، شدیداً بر شریعت و احکام آن و نیز دفاع از آن و ابلاغش به انسانها به همان شکلی که از پیامبر (صلّى الله عليه وسلّم) دریافت نموده بودند، علاقمند و حریص بودند و در این راستا از هیچ فداکاری و تلاشی دریغ نمیکردند و با هر امیر و حاکمی و یا هر فردی که در او انحرافی از دین خدا میدیدند، مبارزه مینمودند و برای این منظور نه از مرگ میترسیدند و نه از ملامت و سرزنش یا آزار کسی میهراسیدند.
به عنوان مثال روزی عمرفاروق (رض) در حال سخنرانی فرمود: ای مردم! در مهریهی زنان، زیادهروی و افراط نکنید؛ اگر این عمل مورد پسند الله بود، پیامبرخدا (صلّى الله عليه وسلّم) در انجام آن، سزاوارتر از شما بود.. زنی در برابر عمر (رض) ایستاد و در انظار تمام صحابه گفت: آرام باش ای عمر! خداوند، این حق را به ما داده و تو، ما را آن محروم میکنی؟ مگر خداوند، نفرموده است: ﴿وَءَاتَيۡتُمۡ إِحۡدَىٰهُنَّ قِنطَارٗا﴾ [النساء: 20]. یعنی: «هرچند مال فراواونی، مهر یکی از آنان کرده باشید». عمر (رض) فوراً اعلام کرد که این زن، راست میگوید و من، اشتباه نمودهام.[52]
زمانی که ابوبکر (رض) تصمیم گرفت با مرتدین و مانعین زکات جهاد نماید، عمر (رض) در این زمینه به مناقشه با وی میپردازد و ضرورت جهاد با مانعین زکات را درنمییابد؛ اما ابوبکر (رض) میگوید: رسولخدا (صلّى الله عليه وسلّم) فرموده است: (أمرت أن أقاتل النا (رض) حتي يقولوا لا إله إلا الله فإذا قالوها فقد عصموا مني دمائهم و أموالهم إلا بحقها و حسابهم علي الله)[53] یعنی: «من مأمورم با مردمان جهاد نمایم تا اینکه لا اله الا الله بگویند و چون این کلمه را گفتند، خون و اموالشان را در امان قراردادهاند، مگربه حقش. و حسابشان، با خداست».
ابوبکر (رض) در ادامه میگوید: مگر پیامبر (صلّى الله عليه وسلّم) در این حدیث نگفته است: (إلا بحقها) و یکی از این حقوق، زکات میباشد.
عمر (رض) با آنکه نخستین کسی است که در سقیفهی بنیساعده به بیعت با ابوبکر (رض) مبادرت ورزید و همواره به فضل و برتری وی اعتراف مینمود، اما محبت و احترام ابوبکر (رض) مانع از آن نشد که عمر (رض) در ممسألهای که حق را با خود میدانست، با ابوبکر (رض) مجادله ننماید.
علی (رض) هنگامی که میبیند عمر (رض) دستور رجم زن حامله از زنا را صادر کرده است، فوراً به رد این حکم میپردازد و میگوید: (لئن جعل الله لك عليها سبيلاً فإنه لم يجعل لك علي ما في بطنها سبيلاً) یعنی: «اگر خداوند، تو را به کشتن این زن اجازه داده است، به کشتن آنچه در شکمش میباشد، اجازه نداده است».
بنابراین عمر (رض) از تصمیمش باز آمد و گفت: (لو لا علي لهلك عمر) یعنی: «اگر علی نبود، عمر هلاک میشد».
ابوسعید (رض) عمل مروان والی مدینه را که خطبه را بر نماز عید مقدم نمود، عملی خلاف سنت دانست و اعتراض کرد.
ذهبی در تذكرة الحفاظ نقل نموده که حجاج بن یوسف، مشغول ایراد خطبه بود؛ ابنعمر (رض) در مقابلش ایستاد و گفت: ای دشمن خدا! خانهی خدا را خراب نمودی و دوستان خدا را به قتل رساندی.
همچنین روایت شده است که باری حجاج، در خطبهاش گفت: ابنزبیر، کلام خدا را تغییر نمود. ابنعمر (رض) در جوابش گفت: دروغ میگویی؛ نه ابنزبیر (رض) میتواند کلام خدا را تغییر دهد و نه تو میتوانی. حجاج گفت: تو پیرمرد خرفت و یاوهگویی هستی. ابنعمر (رض) گفت: اگر دوباره سخنانت را تکرار کنی، من نیز سخنم را تکرار میکنم.
در کتابهای تاریخ نظیر اینگونه روایات بهکثرت وجود دارد و بهطور قطع بیانگر این مطلب است که صحابه، دارای چنان جرأتی در بیان حق و دفاع از باورهای خویش بودند و حق، بگونهای بر روابط و خویشاوندی آنها غلبه یافته بود که امکان نداشت در راه هواهای نفسانی یا خواستههای دنیوی، حدیثی جعل کنند و آن را به رسولخدا (صلّى الله عليه وسلّم) نسبت دهند! بلکه آنان، قهرمان بودند و دروغ گفتن، کار انسانهای ضعیف و ترسو میباشد. حتی اگر کسی چنین میکرد، بقیه ساکت نمینشستند. وقتی آنان، در مقابل اجتهادات برخی از بزرگان قوم، میایستادند، پس چگونه ممکن است در برابر جعل حدیث، ساکت نشسته باشند؟
در این مورد بهتر است به اظهارات خود صحابه (رض) مراجعه نماییم.
بیهقی از براء (رض) چنین نقل نموده است: همهی ما نمیتوانستیم بهخاطر مشغولیتهایی که داشتیم، احادیث پیامبر (صلّى الله عليه وسلّم) را بشنویم. مردم در آن زمان دروغ نمیگفتند. از این رو کسانی که احادیث پیامبر (صلّى الله عليه وسلّم) را میشنیدند، آنها را برای غائبین نقل مینمودند.
بیهقی از قتاده (رض) نقل میکند که انس (رض) حدیثی را نقل نمود؛ فردی خطاب به وی گفت: آیا این سخن را از پیامبر (صلّى الله عليه وسلّم) شنیدهای؟ انس (رض) گفت: آری. یا اینکه گفت: من، این حدیث را ازکسی شنیدهام که دروغ نگفته است. سوگند به خدا، ما هرگز دروغ نمیگفتیم و نمیدانستیم احادیث دروغین چیست.[54]
بنابراین جای هیچگونه تردیدی نیست که از صحابه، نه در عهد رسولالله (صلّى الله عليه وسلّم) و نه پ (رض) از وفات وی، دروغی در باب نقل حدیث، سر نزده است. آنها به یکدیگر اعتماد کامل داشتند و یکدیگر را تکذیب نمیکردند. اختلافاتی که با هم داشتند، چیزی جز اختلاف نظر در امور دینی نبود و هرکدام از آنها، طالب حق بود و بس.
اما دوران تابعین؛ شکی نیست که جعل حدیث در دوران بزرگان تابعین کمتر بود تا دوران تابعین کوچک. زیرا احترام مقام پیامبر (صلّى الله عليه وسلّم) و نزدیکی با زمان صحابه و تدین و دینداری در آن زمان، بیشتربود و اختلافات سیاسی نیز پیشینهی چندانی نداشت. از این رو عوامل جعل حدیث دراین دوران، نسبت به دورههای بعدی خیلی کمتر و محدودتر بود. همچنین در این دوره، یعنی در زمان کبار تابعین، وجود صحابهی بزرگ و تابعین مشهور که در علم، دین، عدالت و آگاهی شهرت داشتند، عاملی برای از بین بردن توطئههای جعلکنندگان حدیث بود و اهداف شومشان را برملا میکرد یا حداقل از فعالیتهایشان میکاست.
عوامل و مراکز جعل حدیث
قبلاً گذشت که اختلافات سیاسی پدیدآمده در خلافت عثمان (رض) و خلافت علیس، عامل اصلی جعل حدیث بود. همچنین بیان کردیم که نخستین کسانی که به جعل حدیث پرداختند، مدعیان افراطی محبت علی (رض) بودند؛ بنابراین عراق، نخستین مرکز جعل حدیث بود. چنانچه امامان حدیث به این مسأله اشاره کردهاند؛ از جمله زهری که میگوید: «حدیث از اینجا که میرود، یک وجب است؛ اما وقتی از عراق برمیگردد، یک ذراع میباشد».[55]
امام مالک، عراق را کارخانهی حدیثسازی مینامید.
گرچه در ابتدا فقط اختلافات سیاسی، عامل اصلی جعل احادیث بشمار میرفت، ولی بیتردید بعدها عوامل دیگری نیز به آن افزوده شد که سعی میکنیم بهطور مختصر تمام انگیزههای جعل حدیث را بیان کنیم:
1ـ اختلافات سیاسی:
[...] هرچند این ادعا، مبالغهآمیز است، اما بیانگر کثرت جعل حدیث، توسط اهل بدعت میباشد. ناگفته پیداست که بیشتر این افراد، کسانی بودند که در قابل عدهای مسلماننما، قصد ریشهکن کردن اسلام را داشتند و یا کسانی بودند که با وجود گرویدن به اسلام، هنوز از آثار بجایماندهی ادیان گذشتهی خود، پاک نشده و با ذهنیتی آلوده به شرک که افترا بر پیامبر (صلّى الله عليه وسلّم) را چندان مهم نمیدانستند و مانند کودکان و جاهلان، در بغض و محبت، هیچ اصلی را در نظر نمیگرفتند. آری؛اگر این موضوع مورد توجه قرار نمیگرفت که اکثریت قریب به اتفاق جاعلان جدیث، چنین انسانهایی بودهاند، انسان، در بدو امر از این بیپروایی و گستاخی خطرناک مات و مبهوت میگردید. متأسفانه در مقابل آنها، تعدادی از جاهلان اهل سنت نیز مقابله به مثل کردند و احادیثی را جعل نمودند؛ البته دایرهی جعل حدیث، در میان اینها، به مراتب کمتر و محدودتر بود. مانند این حدیث: (ما في الجنّة شجرة إلا مكتوب علي ورقة منها لا اله الا الله محمد رسول الله، ابوبكر الصديق، عمر الفاروق، عثمان ذوالنورين).
یعنی: «هیچ درختی در بهشت نیست مگر آنکه بر برگی از آن نوشته شده: لا اله الا الله محمد رسول الله، ابوبکر صدیق، عمر فاروق، عثمان ذیالنورین». همچنین برخی از هواداران سرسخت معاویه و امویها، احادیثی راجعل نمودند. مانند:
(الأمناء ثلاثة: أنا و جبريل و معاويه) یعنی: «امینها، سه نفرند: من، جبرئیل و معاویه».
(انت مني يا معاويه و انا منك) یعنی: «ای معاویه! تو، از من هستی و من، از تو هستم».
(لاأفتقد في الجنة إلا معاويه فيأتي آنفاً بعد وقت طويل، فأقول: من أين يا معاويه؟ فيقول: من عند ربّي. يناجيني و أناجيه، فيقول: هذا بما نيل من عرضك في الدنيا) همینطور متعصبین و هواداران سرسخت عباسیان، در برابر حدیث جعلی وصایت علیس، حدیث وصایت عباس (رض) را جعل نمودند و این سخن را به پیامبر (صلّى الله عليه وسلّم) نسبت دادند که: (العبا (رض) وصيي و وارثي) .شاید حدیث جعلی ذیل بهترین نمونه، برای بیان میزان افترای این گروه بر رسولخدا (صلّى الله عليه وسلّم) باشد که میگویند: پیامبر (صلّى الله عليه وسلّم) خطاب به عباس (رض) فرمود: (إذا كان سنة خم (رض) و ثلاثين و مائة فهي لك و لولدك السفاح و المنصور و المهدي)! یعنی: «در سال یکصد و سی و پنج، خلافت، از آن تو و فرزندانت سفاح، منصور و مهدی میشود»!!
آیا خوارج نیز حدیث جعل مینمودند؟
علما، در مورد خوارج گفتهاند که آنها، کمتر از سایر فرقهها به جعل حدیث پرداختهاند. علتش، این است که آنان، کسی را که مرتکب گناه کبیره شود، کافر میدانند و یا چنانچه کعبی[61] گفته است: آنان، بطور مطلق، کسی را که مرتکب گناه شود، کافر میدانند. بنابراین به خود جرأت نمیدادند که به راحتی مرتکب کذب و فسق شوند و در این میان، به زعم خود میکوشیدند تا جانب تقوا را رعایت کنند؛ اما با این حال، برخی از بزرگانشان، از جعل حدیث سالم نماندند. چنانچه از یکی از شیوخ خوارج چنین نقل شده است: این احادیث، دین هستند؛ پس بنگرید از چه کسانی دینتان را فرا میگیرید. ما، هرگاه مسألهای را میپسندیدیم، آن را به صورت حدیث در میآوردیم.[62]
عبدالرحمن بن مهدی میگوید: خوارج و زنادقه، این حدیث را جعل نمودند: (إذا أتاكم عنّي حديث فاعرضوه علي كتاب الله فان وافق كتاب الله فأنا قلته....) یعنی: «هرگاه حدیثی، از من به شما رسید، آن را به کتاب خدا عرضه کنید؛ اگر با کتاب خدا، موافقت و مطابقت داشت، پس بدانید که من، آن را گفتهام...».
باید دانست: این، سخن نویسندگان و محدثان پیشین در زمینهی حدیث میباشد؛ نه فرمودهی رسولخدا (صلّى الله عليه وسلّم). البته بنده، تا کنون حدیثی که توسط خوارج جعل شده باشد، ندیدهام و کتابهای زیادی پیرامون احادیث موضوع و ساختگی، مطالعه و بررسی نمودهام؛ ولی ندیدم که کسی از خوارج در ردیف کذابین و جعلکنندگان باشد. اما در مورد حدیث فوق که به یکی از شیوخ خوارج نسبت داده شده، برای من روشن نیست که این شیخ، چه کسی است؟ البته پیشتر از سخن حماد بن سلمه را آوردیم که این سخن را از یکی از شیوخ [...] نقل نمود. بنابراین بعید نیست، نسبتی که به شیخ خارجی داده شده، اشتباه باشد؛ بویژه در این حالت که به یک حدیث موضوع و خودساخته توسط خوارج دست نیافتهایم.
اما سخن عبدالرحمن بن مهدی در مورد حدیث مذکور که میگوید: این حدیث را خوارج و زنادقه جعل نمودند، باید بگویم که صحت انتساب این نظریه، کاملاً برای من روشن نشده است. زیرا عبدالرحمن بن مهدی، دقیقاً توضیح نداده است که جعلکنندهی این حدیث چه کسی میباشد و این حدیث، درچه زمانی جعل شده است؟ آنچه تردید ما را بیشتر میکند، این است که وی، جعل این حدیث را به زنادقه نیز نسبت داده است. چگونه ممکن است زنادقه و خوارج در جعل این حدیث، اتفاق نموده باشند؟ واضح نیست که آیا در یک زمان به اتفاق هم این حدیث راجعل نمودهاند یا خوارج، در این زمینه پیشقدم شدهاند و یا بالعکس؟ همچنین غیر از عبدالرحمن بن مهدی، سایر افرادی که این سخن را گفتهاند، تنها از زنادقه به عنوان عاملان جعل این حدیث نام بردهاند.
شمسالحق عظیمآبادی میگوید: آنچه عدهای روایت میکنند که: (إذا جاءكم الحديث فاعرضوه علي كتاب الله فإن وافق فخذوه)، حدیثی بدون اصل و بیاسا (رض) میباشد.[63] زکریا الساجی از یحیی بن معین نقل کرده که وی گفته است: «این حدیث، توسط زنادقه جعل شده است». این سخن از خطابی نیز نقل شده است.[64]
بنابراین در این دو گفتار، هیچ نامی از خوارج به میان نیامده است. البته در صفحات آینده بیان خواهد شد که برخی، این حدیث را صرفاً ضعیف میدانند.
بنده، هر چه کوشیدم تا دلیلی علمی در زمینهی جعل حدیث توسط خوارج بیابم، موفق نشدم. بلکه تمام دلائل علمی عکس این را ثابت میکند. زیرا خوارج چنانچه قبلاً بیان شد، مرتکب گناه کبیره و یا مرتکب گناه را کافر میدانند و دروغ، یکی از گناهان کبیره میباشد؛ بویژه وقتی آن را به رسولخدا (صلّى الله عليه وسلّم) نسبت دهند.
مبرد میگوید:[65] تمام گروههای خوارج از دروغگو و کسی که مرتکب گناهان آشکار میگردد، اجتناب میکنند. خوارج بر خلاف روافض، عربهای خالص بودند و زنادقه و شعوبیها[66] در صفوفشان نفوذ چندانی نکرده بودند. خوارج، در عبادت سهم بزرگی داشتند و انسانهایی شجاع و رکگو بودند هیچگاه تقیه نمیکردند. بنابراین قومی که دارای چنین صفاتی باشد، بعید به نظر میرسد که مرتکب دروغ شوند. اگرآنان، در رابطه با رسولخدا (صلّى الله عليه وسلّم) مرتکب دروغ میشدند، خیلی راحتتر به حکام و طاغوتهای زمان خود همچون زیاد و حجاج، دروغ میگفتند؛ حال آنکه از متون تاریخی چنین برمیآید که آنان، در برخورد با حکام، صراحت و صداقت داشتهاند. بنابراین چه دلیلی وجود دارد که در زمانهای بعدی مرتکب دروغ و افترا شده باشند؟
بنده، دوباره تکرارمی کنم: مهم، این است که ما، دلیل روشنی داشته باشیم که دست داشتن آنها در جعل حدیث را ثابت نماید و این، همان چیزی است که من تاکنون بر آن دست نیافتهام. حتی امام ابوداود میگوید: در میان اهل هوا و بدعت، فرقه یا کسی نیست که حدیثش از خوارج، صحیحتر باشد».
ابنتیمیه میگوید: «در میان اهل هواء و بدعت، هیچکس، راستگوتر از خوارج نیست».
وی، علاوه بر این در مورد خوارج میگوید: «آنها، دانسته و از روی عمد، دروغ نمیگویند و به راستگویی معروفی هستند؛ حتی گفته شده که حدیثشان، صحیحترین نوع حدیث بشمار میرود»[67]
2ـ زندیقیت:
زندیقیت، یعنی تنفّر و بیزاری از اسلام به عنوان یک دین و دولت یا حکومت. بدیهی است که اسلام، امارتها و حکومتهای متعددی را کنار زد. حکومتهایی که از اسا (رض) برای به انحراف کشاندن عقاید ملتها و به منظور خفت و خواری آنها تشکیل شده بودند تا آنان را همواره تسخیر خواستهها و خواهشات پلیدشان کنند و بدینسان هرگاه تمایل داشتند آنها را به صحنهی جنگ بکشانند؛ جنگهایی که با انگیزهی توسعهطلبی حکام و فرماندهان طراحی میشد.
از سوی دیگر مردم، در سایهی اسلام، ارزش فرد، احترام به عقیده، آزادی اندیشه و نابودی خرافات، اوهام، افسانهها و کهانتها را مشاهده کردند و از این رو گروه گروه مسلمان شدند. قدرت سیاسی و نظامی اسلام، به حدی رسید که تصور اینکه حکام گذشته، دوباره بتوانند زمام قدرت را به دست گیرند و به آرزوهایشان دست یابند، ازبین رفت. بنابراین آنها، برای انتقام از اسلام، چارهای جز این ندیدند که برای خراب کردن عقاید و زشت نشان دادن خوبیهای اسلام و نیز به منظور تفرقهافکنی در میان مسلمانان و سربازان اسلام، دست به کار شوند. آنان، دستکاری در سنت را بهترین روش برای رسیدن به این هدف شومشان دیدند و بدینسان، تحت لوای فرقههای باطل یا زهد و تصوف و یا فلسفه و منطق، به فعالیت پرداختند. آنها، در تمام فعالیتهایشان، صرفاً به دنبال ایجاد خلل و شکاف در بنای استواری بودند که توسط رسولالله (صلّى الله عليه وسلّم) ایجاد شده بود. اما خداوند متعال، پیشتر فیصله نموده بود که این بنای استوار، تا قیامت پابرجا و استوار باقی خواهد ماند و در برابر حوادث و دسیسهها خواهد ایستاد و تیشههای خرابکاران که پایه و اساس این بنا را هدف قرار دهند، به سینههای خودشان باز خواهد گشت و نتیجهای جز رسوایی و پشیمانی برایشان نخواهد داشت.
از آن دست احادیثی که آنها به منظور خراب کردن دین و زشت نشان دادن دین به خردمندان و فرهیختگان جعل نمودند و قصد داشتند عقاید عموم مردم را به درجهای ازسخافت و پستی برسانند که همواره مورد تمسخر ملحدان قرار گیرند، میتوان به احادیث ذیل اشاره نمود:
(ينزل ربنا عشية عرفة علي جمل اورق يصافح الركبان و يعانق المشاة)
(خلق الله الملائكة من شعر ذراعيه و صدره)
(رأيت ربي لي (رض) بيني و بينه حجاب، فرأيت كل شئ منه حتي رأيت تاجاً مخصوصاً من اللؤلؤ)
(ان الله اشتكت عيناه فعادته الملائكه)
(ان الله لما اراد ان يخلق نفسه خلق الخيل واجراها فعرقت فخلق نفسه منها)
(ان الله لما خلق الحروف سجدت الباء ووقفت الألف)
(النظر إلي الوجه الجميل عبادة)
(الباذنجان شفاء من كل داء)
بدینسان زنادقه، هزاران حدیث جعلی را در باب عقائد، اخلاق و حلال و حرام، جای دادند. یکی از آنها در حضور «مهدی» اعتراف نمود که وی، شخصاً یکصد حدیث جعل نموده است که هم اکنون بین مردم رواج دارد. زمانی که عبدالکریم بن ابیالعوجاء را برای اعدام میبردند، اعتراف نمود که چهار هزار حدیث جعل نموده و در آنها، حلال را حرام و حرام را حلال نموده است.
برخی از خلفای عباسی، به وجودِ خطری که از ناحیهی جریان زنادقه، کیان سیاسی اسلام را تهدید میکرد، پی بردند و از این رو به تعقیب و دستگیری زنادقه پرداختند و بعضی از آنان را به سزای اعمالشان رساندند. مشهورترین خلیفهای که شمشیر ادب را بر زنادقه، برافراشت، مهدی عباسی بود؛ وی، برای این منظور، گروه خاصی تشکیل داد. این گروه، مسؤول پیگرد زنادقه اعم از شاعران، ادیبان و علمایشان بود.
مشهورترین زندیقهایی که در جعل حدیث دست داشتند، عبارتند از: عبدالکریم بن ابیالعوجاء که توسط امیر بصره یعنی محمد بن سلیمان بن علی، به قتل رسید؛ بیان بن سمعان المهدی که خالد بن عبدالله قسری، او را کشت؛ محمد بن سعید که ابوجعفرمنصور، وی را به قتل رساند.
3ـ تعصبات نژادی، قومی، ملی و...:
چنانچه شعوبیها این حدیث را جعل نمودند: (انّ الله إذا غضب أنزل الوحي بالعربية و إذا رضي أنزل الوحي بالفارسية) یعنی: «هرگاه خداوند، خشمگین میشود، وحی را به زبان عربی فرو میفرستد و چون خشنود و راضی میگردد، وحی را به زبان فارسی نازل میکند»!! برخی از جاهلین عرب در برابر این حدیث موضوع، اینگونه جعل نمودند: (انّ الله إذا غضب أنزل الوحي بالفارسية و إذا رضي أنزل الوحي بالعربية) یعنی: «هرگاه خداوند، خشمگین میشود، وحی را به زبان فارسی فرو میفرستد و چون خشنود و راضی میگردد، وحی را به زبان عربی نازل میکند»!!
همچنین کسانی که نسبت به امام ابوحنیفه تعصب داشتند، این حدیث راجعل نمودند: (سيكون رجل في أمتي يقال له ابوحنيفة النعمان هو سراج امتي) یعنی: «شخصی در امت من، خواهد آمد که به او ابوحنیفه، نعمان، گفته میشود؛ او، چراغ امت من است»! نیز علیه امام شافعی، این حدیث را جعل نمودند: (سيكون في أمتي رجل يقال له محمد بن ادريس هو اضرّ علي أمتي من ابليس) یعنی: «در امت من، فردی خواهد آمد که به او محمد بن ادریس گفته میشود؛ ضرر و خطر او، برای امت من، بیش از ضرر و خطر ابلیس است»!!
احادیث دیگری نیز در فضیلت شهرها، قبائل و زمانها جعل شده است. علما، اینگونه احادیث را به صورت دقیق از احادیث صحیح جدا نموده و آنها را به عنوان احادیث موضوع مشخص کردهاند.
4ـ وعظ و قصهپردازی:
وظیفهی وعظ و بیان حکایات را اغلب، قصهپردازانی بر عهده داشتند که از خدا نمیترسیدند. آنان، هدفی جز این نداشتند که در مجالس، شگفتی بیافریند و مردم را به گریه وا دارند. آنها، داستانها و حکایاتی دروغین جعل مینمودند و به پیامبرخداج نسبت میدادند. ابنقتیبه، ضمن بیان عوامل فساد در حدیث، میگوید: عامل دوم، داستانسرایان بودند. آنها برای جلب توجه عوام، مطالب را با احادیث منکر و موضوع بیان میکردند. معمولاً عوام و تودهی مردم، عادت دارند که در محفل قصهگویی مینشینند که قصههایش عجیب و دور از عقل ورقتانگیز و اندوهبار باشد. مثلاً هنگام توصیف بهشت میگویند: در آن، حورهایی هستند که از مشک و زعفران ساخته شدهاند! در بهشت قصری وجود دارد که از هفتاد هزار قصر کوچک تشکیل یافته و هر یک از آنها، دارای هفتاد هزارگنبد میباشد» و....[68]
یا میگویند: (من قال لا إله إلا الله خلق الله من كل كلمة طيراً منقاره من ذهب و ريشه من مرجان) یعنی: «کسی که لااله الا الله بگوید، خداوند، از هر کلمهاش پرندهای میآفریند که منقارش، از طلا و پرش، از مرجان است».
بیشترین چیزی که مایهی حیرت و تعجب است، جرأت و گستاخی این افراد در زمینهی بستن افترا به رسولخدا (صلّى الله عليه وسلّم) میباشد و متأسفانه اینگونه افراد اندک هم نیستند.
باری احمد بن حنبل و یحیی بن معین در مسجد الرصافه نماز میخواندند که یک قصهگو برخاست و چنین گفت: حدثنا احمد بن حنبل و يحيي بن معين قالا: حدثنا عبدالرزاق عن قتاده عن أن (رض) قال: قال رسول الله (صلّى الله عليه وسلّم) یعنی: احمد بن حنبل و یحیی بن معین گفتهاند: عبدالرزاق برای ما این حدیث را از قتاده از ان (رض) روایت کرده که رسولخدا (صلّى الله عليه وسلّم) فرموده است: ... و سپس حدیث مذکور را بیان نمود و در این زمینه حدود بیست صفحه حدیث برای مردم بیان نمود. احمد بن حنبل و یحیی بن معین به یکدیگر نگاه کردند و گفتند: تو، این حدیث را روایت نمودهای؟ هر یک از آنان به دیگری گفت: به خدا سوگند این، نخستین باری است که این حدیث را میشنوم. هنگامی که سخنان واعظ تمام شد، یحیی بن معین به وی اشاره نمود تا نزدش برود. واعظ، گمان کرد که آن شخص، یعنی یحیی بن معین، قصد دارد به او هدیهای بدهد؛ لذا نزد وی رفت. یحیی گفت: چه کسی، این حدیث را به تو گفته است؟ واعظ، گفت: احمد بن حنبل و یحیی بن معین.
یحیی گفت: من، یحیی هستم و این هم، احمد بن حنبل میباشد. ما، هرگز چنین حدیثی را از رسولخدا (صلّى الله عليه وسلّم) نقل نکردهایم؛ اگر میخواهی حدیث جعل نمایی، به دیگران نسبت بده، نه به ما.
واعظ گفت: من، همیشه از مردم میشنیدم که میگفتند: یحیی بن معین، مرد نادانی است، اما اینک این مطلب، برایم ثابت شد. یحیی گفت: چطور؟
گفت: مگر در دنیا فقط نام شما، یحیی و احمد است. من از سیزده نفر به نامهای احمد بن حنبل و یحیی بن معین حدیث نوشتهام.[69]
متأسفانه این گروه از واعظان با وجود جهلشان به حدیث و گستاخی در زمینهی جعل حدیث، مورد استقبال گرم تودهی مردم قرار گرفتند و علما، از ناحیهی آنها با مشکلات جدی و شدیدی مواجه شدند. سیوطی در کتاب تحذيرالخواص من اكاذيب القصاص میگوید: یکی از این قصهگویان در بغداد تشکیل جلسه داد و این آیه را تفسیر میکرد: ﴿عَسَىٰٓ أَن يَبۡعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامٗا مَّحۡمُودٗا٧٩﴾ [الإسراء: 79]. یعنی: «باشد که خداوند، تو را به مقام ستودهای برساند».
آن قصهگو، در تفسیر این آیه میگفت: رسولخدا (صلّى الله عليه وسلّم) در کنار خداوند بر عرش خواهد نشست.
این سخن به محمد بن جریر طبری رسید؛ وی، شدیداً برآشفت و به انکارش برخاست. تا آنجا که بر بالای درب منزلش نوشت: (سبحان من ليس له أنيس و لا له علي عرشه جليس). یعنی: «پاک است آن ذاتی که همدمی ندارد و نیز بر عرش خویش همنشینی ندارد».
آنگاه عوام بغداد، علیه ابنجریر طبری چنان شوریدند که منزلش را بگونهای سنگباران نمودند که در مقابل درب خانهاش تلی از سنگ ایجاد شد.[70]
5 ـ اختلافات فقهی و کلامی:
برخی از مقلدان مذاهب کلامی و فقهی، برای تأیید مذهبشان، دست به جعل احادیث زدند. احادیثی از قبیل:
(من رفع يديه في الصلوة فلا صلوة له) یعنی: «کسی که در نماز رفع یدین کند، نمازش درست نیست».
(المضمضة و الاستنشاق للجنب ثلاثاً، واجب) یعنی: «سه بار مضمضه (گردانیدن آب در دهان) و سه بار استنشاق آب در بینی، برای جنب، واجب است».
(امّني جبريل عند الكعبه فجهر بـ «بسم الله الرحمن الرحيم») یعنی: «جبرئیل، کنار کعبه برایم امامت داد و بسم الله الرحمن الرحیم را بلند خواند».
(من قال: القرآن مخلوق فقد كفر) یعنی: «کسی که بگوید: قرآن، مخلوق است، کافر میباشد».
(كل من في السماوات و الأرض و ما بينهما فهو مخلوق غير الله و القرآن) یعنی: «تمام آنچه در آسمانها و زمین و میان آنهاست، مخلوقند جز خدا و قرآن».
(و سيجيء أقوام من أمتي يقولون: القرآن مخلوق فمن قال ذلك، فقد كفر بالله العظيم و طلقت منه امرأته من ساعتها) یعنی: «افرادی از امت من در آینده، خواهند گفت: قرآن، مخلوق است.. هر ک (رض) چنین بگوید، به خدای بزرگ کفر ورزیده و همسرش بلافاصله از او جدا میگردد».
6 ـ جهل و ناآگاهی نسبت به دین با وجود میل و رغبت به خیر و نیکی:
بسیاری از زهاد، عابدان و صالحین، جعل حدیث در باب ترغیب و ترهیب را خوب میدانستند و چنین میپنداشتند که با این عملشان به دین خدمت میکنند و مردم را به انجام عبادات و طاعات تشویق مینمایند.
علما، در برابرشان ایستادند و حدیث رسولخدا (صلّى الله عليه وسلّم) را به آنان یادآوری کردند که فرموده است: (من كذب عليّ متعمّداً فليتبوّأ مقعده من النّار) یعنی: «هرک (رض) بر من دروغ ببندد، جایگاهش را در دوزخ مهیا سازد». آنان در پاسخ علما گفتند: نحن نكذب له (صلّى الله عليه وسلّم) لا عليه یعنی: «ما به نفع پیامبر (صلّى الله عليه وسلّم) حدیث میگوییم، نه علیه او». این عمل، ناشی از جهل، غفلت و غلبهی خواهشات میباشد.
احادیث ذیل، نمونهای از احادیث جعلی در این زمینه است:
حدیث فضائل سورههای قرآن؛ چنانچه نوح بن ابراهیم، خودش به جعل اینگونه احادیث اعتراف نمود و عذرش را اینچنین بیان کرد که دیدم مردم از تلاوت قرآن اعراض نموده و به فقه ابوحنیفه و مغازی ابناسحاق روی آوردهاند. لذا این احادیث را جعل نمودم.
یکی دیگر از این جعلکنندگان غلام خلیل است. وی، فردی زاهد، گوشهگیر و عبادتگزار و محبوب عموم مردم بود. حتی روز وفاتش تمام بازارهای بغداد، در سوگش تعطیل شد. با این حال شیطان، او را فریب داد؛ بدین صورت که وی، احادیثی را در فضیلت اذکار و اوراد جعل نمود. شخصی، به او گفت: این احادیث را از کجا آوردهای؟ گفت: اینها را جعل نمودم تا قلوب عموم مردم را نرم کنم.
7ـ نزدیکی جستن به فرمانروایان و حکام:
در این زمینه میتوان به عملکرد غیاث بن ابراهیم اشاره نمود؛ وی، نزد مهدی عباسی رفت؛ در آن هنگام مهدی، مشغول بازی با کبوتران بود. غیاث بلافاصله این حدیث مشهور را روایت نمود که: (لا سبق إلا في نصل أو خف أو حافر)[71] یعنی: «مسابقه، فقط با تیر یا شتر یا اسب انجام میشود».غیاث بن ابراهیم، برای خشنود ساختن مهدی، افزود: (أو جناح). یعنی: «یا کبوتر»!
مهدی، دههزار درهم به وی داد و چون غیاث پشت کرد و رفت، مهدی گفت: شهادت میدهم تو بر رسولخدا (صلّى الله عليه وسلّم) دروغ میبندی. و سپس دستورداد تا کبوتران را ذبح نمایند.
نباید فراموش نمود که عوامل دیگری نیز در جعل حدیث مؤثر بوده است؛ مانند: تمایل به ذکر احادیث غریب چه از نظر سند و چه از نظرمتن؛ تأیید فتوا؛ انتقام گرفتن از گروه خاصی، ترویج خوراکیها یا لباسها و عطرهای بخصوصی. علما، در این زمینه موارد زیادی را با ذکر مثال بیان نمودهاند.
بنابراین بطور خلاصه میتوان مشهورترین گروهها در جعل حدیث را بدین ترتیب نام برد:
1ـ زنادقه. 2ـ اهل هواء و بدعت. 3ـ شعوبیها. 4ـ کسانی که به نژاد یا شهر یا امام خاصی تعصب داشتهاند. 5ـ پیروان و مقلدان متعصب مذاهب فقهی که از تدین و دانش کافی برخوردار نبودند. 6 ـ واعظان. 7ـ زهاد و انسانهای صالح، اما غافل. 8 ـ درباریان متملق و چاپلوس. 9ـ کسانی که به روایت احادیث غریب از لحاظ سند و متن، میبالیدند.
در پایان این مبحث یادآوری این نکته را ضروری میدانم که مدتها مطلبی، ذهنم را به خود مشغول نموده بود و هنگام نوشتن این بخش ازکتاب، مطلب مورد نظر، بیش از پیش برایم ثابت شد؛ منظور تساهل و سهلانگاری حکام در رابطه با جعلکنندگان حدیث میباشد که پیامدهای ناگواری رابه دنبال داشت. یقیناً اگر حکام، با عوامل جعل حدیث، با قاطعیت برخورد میکردند، احادیث دروغین تا این حد انتشار نمییافت. بلکه خلیفهای چون مهدی، ضمن اذعان به جعل حدیث توسط غیاث بن ابراهیم، دههزار درهم به عنوان پاداش به او میبخشد و فقط دستور میدهد تا کبوتران را ذبح نمایند؛ چون سبب جعل حدیث شده بودند!
ای کاش مهدی، به جای ذبح نمودن کبوتران بیگناه، دستور ذبح آن کذاب را صادر میکرد که سزاوار مرگ بود، نه اینکه جیب وی را از بیتالمال مسلمانان پر کند و او را رها نماید. این خلیفه، نسبت به کذابی دیگر به نام مقاتل بن سلیمان بلخی نیز سهلانگاری نمود و از وی گذشت. مقاتل گفته بود: اگر دوست داری برایت احادیثی در مورد فضیلت عباس و خاندانش جعل میکنم. مهدی گفت: نیازی به چنین احادیثی ندارم. مهدی عباسی، صرفاً به این سخن اکتفا نمود و هیچ واکنشی در برابر این کذاب، از خود نشان نداد! حتی در مورد هارونالرشید گفته شده که ابوالبختری کذاب، حدیثی را بدین مضمون جعل نمود. (انّ النبي (صلّى الله عليه وسلّم) كان يطير الحمام) یعنی: رسولخدا (صلّى الله عليه وسلّم) کبوتر هوا میکرد! اما هارونالرشید جز اینکه به این قاضی خود بگوید: «از اینجا برو؛ اگر تو از قریش نبودی، از قضاوت برکنارت میکردم»، واکنش دیگری نشان نداد.
بدیهی است در صورت درستی این موارد، خلفای مذکور بهخاطر این سهلانگاری مؤاخذه خواهند شد و باید پاسخگو باشند.
هرچند تعقیب و دستگیری زنادقه توسط خلفا، شایان ذکراست، اما باید توجه داشت که عامل اصلی برخورد شدید خلفا و حکام با زنادقه، صرفاً بدین خاطر نبود که زندیقها، برای نابودی دین به جعل حدیث پرداختند؛ بلکه انگیزهی اصلی تعقیب آنان توسط حکام، این بود که آنها شورشیانی بودند که علیه حکومت و قدرت خلفا و حکام، قد علم نموده بودند. زیرا همین حکام در برخورد با کذابین و جعلکنندگان دیگر که به خاطر ارضای آنها و نزدیکی به بارگاهشان، حدیث جعل مینمودند، تساهل و سهلانگاری نمودند و حتی یکدهم برخورد شدیدی را که با شورشیان نمودند، در برخورد با جعلکنندگان و چاپلوسان درباری، اعمال نکردند.
واعظان و داستانسرایان در حضور امرا و فرمانروایان، با احادیث جعلی و دروغین، مساجد را از جمعیت پرکرده بودند و دروغگویان زاهدنما، بدون احسا (رض) هیچ مانعی، به کارشان ادامه میدادند. اما خداوند متعال، امامان توانمند و آگاه را در شهرهای مختلف جهان اسلام برانگیخت تا اسلام و سنت پیامبر (صلّى الله عليه وسلّم) را از تحریف و تبدیل حفاظت نمایند. بدون شک اگر نهضت علمی سلف صالح در زمینهی صیانت و نگهداری از سنتها و احادیث رسولالله (صلّى الله عليه وسلّم) و مبارزه با جعل حدیث و جعلکنندگان به وجود نمیآمد، خیلی بعید بود که ما، به واقعیت و حقانیت این دین دست یابیم.
*با اندکی تصرف و تلخیص
نظرات