خداوند انسان را خلق کرد و نیروی خرد و تفکر را به او ارزانی داشت تا با آن حقایق را بیابد و خیر و شر را از هم تشخیص دهد. چنانکه میدانیم عقل مناط تکلیف است و فقدان آن سبب رفع تکلیف از آدمی میگردد. امّا حوزه عقل و توان آن و محدوده اندیشه را باید تعریف کرد. و به مستوای کاربرد آن از آن انتظار داشت.
عقل درمیدان مشخصی جولان میکند که خارج از آن ناتوان بوده و ناکارآمد میگردد. انسان با دریافت معلومات از طریق حواس آنها را پردازش کرده و به نتایج جدیدی دست مییابد همچون کارخانهای که مواد اوّلیه وارد آن گردیده و محصولات تازهای را تولید میکند. و درهر زمینهای که مواد اولیه به آن داده شود محصولی جدیدخواهد داشت. قرآن کریم در این راستا میفرماید: «وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» (78) نحل
خداوند سمع و بصر و قلب را وسیله تحصیل علم و دانایی بیان میکند. که عدم اینها باعث معطّل شدن عقل و خرد میگردد.
انسان در زمینه علوم تجربی با مشاهده و تجربه معلوماتی را دریافت کرده و دستاوردهای تازهای خواهد داشت.
امّا در زمینهای که از دادن معلومات به خرد و اندیشه خود ناتوان بوده خروجی برایش حاصل نخواهد شد. اثبات این مدعا عدم تولید محصولاتی است که مقدّمهی علمی آنها در عصرشان نبوده است. چنانچه اگر اینک دانشمندان قرن ۱۹ را زنده کنیم ـ کسانی که در روزگار خود از برترین عقول و اندیشهها بودهاند- و محصولاتی چون ماهواره و موبایل را به آنان عرضه کنیم هرگز خردشان پذیرای آنها نخواهد بود و باورش برای آنان محال است. و بدون آموزش هم نخواهند توانست از آنها استفاده کنند.
خرد آدمی در بعضی زمینهها استعداد کشف معلومات را نخواهد داشت. مثلا کسی نمی تواند با تفکّر در وجود دیگری بدون در نظر گرفتن رفتار او پی به اندیشههای او ببرد. یا برایش معلوم گردد که ساعتی دیگر چه روی خواهد داد. امّا با بررسی رفتار پی به افکار اشخاص میبریم و یا با بررسی دقیق سرعت، حرکت و مدار کرات دانشمندان میتوانند کسوف یا خسوف صد سال دیگر را دقیقا برآورد کنند
در زمینه شناخت خدا، بشر در طول تاریخ هنگامیکه خود را مستغنی از وحی دانسته بسیار ضعیف عمل کردهاست، و به پرستش حیوانات یا درخت و سنگ روی آورده و مظاهر طبیعی را به خدایی گرفته است. انسانی که در زمینه علوم تجربی به مراتب بالا صعود کرده و مدارج عالی را پیموده است؛ خردش به پرستش یک موش یا گاو تن میدهد، زیرا در این زمینه معلومات ناقص یا غلط به خرد او رسیده است، درنتیجه در پردازش آن دچار انحراف گردیده است و بدین سبب پیامبر ما را از تفکّر در ذات خدا منع نموده است زیرا چنانکه قرآن میفرماید: «لیس کمثله شیء» «و لم یکن له کفوا احد» هیچ چیزی همانند خدا نیست. بنابراین ذهن ما نمیتواند موجودی را در قالب غیرمادی تصوّر کند و هر آنچه که ما تصور میکنیم مادی است و خداوند همانند آن نیست در نتیجه هیچ داده درستی از ذات الله به خرد ما داده نمیشود و تمام نتایج درباره تصوّر ذات مقدس خداوند خطا خواهد بود. ضرورت وحی و هدایت آسمانی اینجاست که نمود پیدا میکند. و خداوند در محدودهای که به وظیفهاش مرتبط باشد اسرار هستی را برایش عیان میکند. و در قرآن به صراحت بیان میکند و میفرماید: «و ما أوُتيتم من العِلم الاّ قَليلاً ) در زمینه کشف حقایق هستی، همین موضوع مصداقیت دارد. مثلاً فاصله کهکشانی از ما یک میلیارد سال نوری است پس تمام معلومات ما از آن متعلق به یک میلیارد سال قبل است زیرا علم ما از طریق مشاهده نوری صورت میگیرد که بعد از یک میلیارد سال اینک به چشم ما رسیده است امّا وضعیت کنونی آن در یک میلیارد سال آینده برای ما مشخص خواهد شد و بقیه در حوزه تخمین قرار میگیرد. بیان این موضوع برای کاستن از ارزش معیاری نیست که حد فاصل بین انسان و حیوان است بلکه برای تبیین کارکرد آن و انتظار واقعی ما از آن است. این مقدّمهای بود تا نکاتی چند را در این زمینه یادآور شوم.
1- در میدان اندیشه هر کس حق دارد سوال بپرسد و شک و تردید به خود راه دهد تا برایش علم و یقین حاصل گردد و تفکّر و تدبر برای رسیدن به علم و یقین است. که در دین هم مورد تقدیر واقع شده است و قرآن ظن و گمان و تبعیت از دین را بر اساس آنها نکوهش کرده است. «وَ مَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ» انعام (36) امّا بعد از حصول علم یقینی، شک و تردید نه تنها ارزش نبوده بلکه حماقتی بیش نیست. چنانکه جدال بر سر بعضی از بدیهیات بر عدم توازن عقلی صاحبش دلالت دارد. و شک و تردید در بسیاری از یافتههای علمی نه تنها حسن نیست بلکه جهالت قلمداد میگردد، یافتههای دقیق که احتمال خطا را نزدیک به صفر میرساند.
2- در موضوع ایمان به خداوند نیز وضع چنین است. «أفِی الله شکّ فاطر السَّماواتِ والأَرض» قرآن در توصیف مومنان میفرماید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ» مؤمنان کسانی هستند که به خدا و رسولش ایمان دارند سپس شک و تردید در آنها راه نمییابد و با اموال و جانشان در راه خداوند جهاد میکنند. ایمان، یقین و باوری قلبی است که تردیدی در صاحبش ایجاد نمیگردد چنانکه سیّد قطب در وصف آن میفرماید: ایمان تصدیق قلب به خدا و رسولش است، تصدیقی که در آن تردیدی نیست و باوری مطمئن و ثابت و یقینی که تزلزل و اضطراب در آن راه نمییابد و قلب و احساس دچار لرزش و سرگردانی نمیشود و جهاد با مال و جان در راه خدا از آن سرچشمه میگیرد.
تحوّل و تصمیم و تسلیم اراده بعد از حصول یقین به وجود میآیند، به این سبب خداوند جهاد با مال و جان را بعد از ایمان ذکر میکند. اگر نگاهی به تاریخ و واقع بشر داشته باشیم در مییابیم، تحوّلسازان تاریخ آنانی بودهاند که باوری محکم و یقینی راسخ به هدف و مقصد خود داشتهاند و نه انسانهای مردد و متزلزل.
شک و تردید راه دادن به گذارههای ایمان به معنی ناکارآمد کردن آن میباشد نه خدمت به آن .
3- کسانی که قواعد اندیشه را بر ایمان قالب میکنند، نه از اندیشه سود میبرند و نه ایمانشان کارساز خواهد بود و نه میتوانند نسلی کارآمد و فعال تربیت کنند که بتواند تحول ایجاد کند، بلکه یک مجموعه مجادلهگر نظریّهپرداز تحویل میدهند که با زندگی واقعی خودشان فرسنگها فاصله دارند. زیرا اندیشه و ایمان دو مرحله مجزا از هم هستند که اندیشه و تفکّر پیشنیاز ایمان میباشد و بدون آن ایمان واقعی شکل نمیگیرد. امّا هر کدام ویژگیهای خاص خود را دارند .
4- این نسبیتی که بعضی از دوستان آن را بر هر چیزی تطبیق میدهند، نه بر ایمان صدق میکند نه بر اخلاق. در اخلاق نیز اصول ثابتی وجود دارد. آیا میتوان شک داشت که ظلم بهتر از عدل و خیانت بهتر از امانت ، کذب، بهتر از صداقت و جفا بهتر از وفا و بخل بهتر از سخاوت باشد. آیا تردیدی در این هست که دمکراسی و عقل جمعی بهتر از دیکتاتوری است. مگر نه اینکه اینها و حتی پروتوکلهای حقوق بشر را به عنوان اصول ثابت میپذیریم ولی در اصول ثابت دین ایجاد تردید میکنیم.
5- اندیشه در ذات خودش ارزش نیست اگر منجر به عمل نگردد، عالمی در این باره میفرماید: علم دانستن معلومات نیست بلکه استفاده کردن از دانستههاست. کسانی که مرتب سنگ اندیشه را به سینه میزنند و کار دینی را مورد هجمه خود قرار میدهند باید به این نکته اهمیت بدهند که دانستن و اندیشیدن پیشنیاز سعادت است رسول اکرم میفرماید: «الّلهمّ أرِنا الحَقّ حقًّا و ارزُقنا اتّباعَه و أرِنا البَاطِلَ باطلاً و ارزُقنا اجتِنابَه» پروردگارا حق را چنان که هست به ما نشان بده و توان پیروی از آنرا نصیب ما بگردان و باطل را آنچنان که هست به ما نشان بده و دوری از آنرا نصیب ما کن. بنابراین شناخت حق و باطل مقدّمهای برای اجتناب از آن است و ارزشِ توانِ پیروی و اتباع که یقین آنرا ایجاد میکند، کمتر از قدرت تشخیص نیست. شناخت به تنهایی دردی را دوا نمیکند. کم نیستند روشنفکرانی که کمترین مناصب و اموال آنها را وسوسه کرده و حقایق و افکار و اندیشههایشان را زیر پا میگذارند.
6- روشنفکر همچون طبیبی باید به مداوای دردهای اجتماعی بپردازد و آنها را مانند یک بیماری یافته به اقدام به مداوایشان کند، کسانی که با بیان بعضی مطالب در جوانان ایجاد تشکیک نموده و نه تنها آنها را گامی به سوی ایمان سوق نداده بلکه باور و اخلاقشان را تخریب مینمایند، اگر نسبت به نیّت آنها حسن ظن داشته باشیم ثمره کار آنها جز تخریب نیست، و خروجی خیری نخواهد داشت.
7- سخن آخر اینکه ما به عنوان یک مسلمان باورهای خود را از قرآن کریم میگیریم. در قرآن برای خوشبختی معیار مشخصی تعریف شده است. ایمان و عمل صالح. و مؤمنان را با اعمالشان توصیف میکند نه با پیچیدگیهای فکری، فلسفی و ایسمها و مصطلحات آنچنانی. تفکّر و اندیشه در قرآن خروجی ایمانی دارد، قرآن در این رابطه میفرماید: «الَّذينَ يَذْکُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلي جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَکَّرُونَ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ» در خلقت آسمانها و زمین تفکّر میکنند و به این نتیجه میرسند و میگویند: خداوندا این آسمان و زمین را بیهوده نیافریدهای. آنها بعد از تفکّر به هدفمندی در خلقت میرسند. و بعد از فهم اطاعت و فرمانبرداری از خداوند است که موجب کسب رضایت ذات حق میگردد. «أَلا إنَّ أولیاءَ اللهِ لاَ خَوفٌ علیهِم وَ لاَ یَحزَنُونَ الّذینَ آمنوا و كَانوا يتّقون» و منهج و برداشتی از دین قابل قبول است که منجر به بنای نسلی مؤمن با ویژگیهای قرآنی گردد. قرآن برنامه هدایت ماست نه آرای فلاسفه و به اصطلاح روشنفکران.
نظرات