روشن است مشکلات سخت و لاعلاجی در زندگی ما وجود دارد. هر یک از ما یک مشکل خانوادگی دارد. نقش ما در این کتاب حل این مشکلات نیست، چون هدف ما در این کتاب این است که روی اصول آسان و ساده اتفاق کنیم. ولی در عین حال اساسی، مهم و عمیق است که باید بر اساس آنها حرکت کرده تا مشکلاتمان را حل کنیم. این کتاب ما را دعوت میکند که روی این اصول اتفاق کنیم، یکی از این اصول عبارت است از: مادرت ارزشمند است. وقتی این اصل را فهمیدی کلمهی «مادرم» باعث حل مشکلات برادران و خواهران میشود. همچنین کلمهی «مادرم» باعث حل مشکلات زن و شوهر میشود. این هدف ماست.
ارزشمندترین و بزرگترین لقب در دنیا:
بیاییم با هم مهر مادرم و مادرت را توصیف و تصور کنیم. اگر از تو بپرسم: بعد از پیامبران بزرگترین و قویترین لقبی که در تاریخ به کسی داده شده است چیست؟ به عنوان مثال آیا لقب ژنرال است؟ آیا لقب فرمانده یا رهبر است؟ لقب پدر بزرگ، پدر، پزشک، پدر زن، مادر زن، پسر یا مادر است؟ تمام این القاب را بگذار، بلکه تمام القاب دنیا را بگذار و لقب مادر را هم بگذار و فکر کن که ارزشمندترین لقب در حیات بشر چیست؟ فکر کن ارزشمندترین لقب بعد از این القاب نزد خدای تعالی چیست؟ ببین لقبی که در خلال تاریخ به وجود آمده است چیست؟ آیا لقب دکتر است یا مهندس؟ یک نام از نامهای نیکوی خدای تعالی وجود دارد که بدون آن ضایع میشویم و زندگی ما پایان بدی در دنیا و آخرت خواهد داشت. سورهای از سورههای قرآن وجود ندارد که با آن شروع نشده باشد و آن «رحمان و رحیم» است. به خاطر اینکه تو این اسم را احساس کنی خداوند متعال در دنیا آن را با مادر برای تو مجسم کرده است. خدای تعالی رحمت را صد جزء قرار داد که فقط یک جزء را به دنیا فرستاد و نود و نه جزء را برای روز قیامت نزد خود ذخیره کرد. خدای تعالی روز قیامت این یک جزء را به نود و نه جزء دیگر میافزاید و سپس همه را بر مخلوقاتش میگستراند. آیا تا به حال تصور کردی که این نود و نه رحمت چیست؟ یا این یک رحمت در دنیا چیست؟ اگر میخواهی رحمتها را تصور کنی به الگوی رحمتی که خداوند در دنیا برای تو مجسم کرده است تا رحمتش را بشناسی نگاه کن. این را رسولالله صلّی الله علیه وسلّم به تو میگوید. وقتی مادری را دید که در زیر خورشید سوزان راه میرود، کودک شیر خوارش را به دوش گرفته و او را از گرمای خورشید حفاظت میکند. پیامبر صلّی الله علیه وسلّم به یارانش فرمود: «به من بگویید آیا این مادر فرزندش را در آتش میاندازد؟» گفتند: «نه یا رسولالله» فرمود: «خدا نسبت به شما رحیمتر است از این مادر نسبت به فرزندش.» گویا پیامبر صلّی الله علیه وسلّم به تو میفرماید که الگوی تجسم رحمت در دنیا مادرت است. اگر میخواهی که رحمت را بیاموزی به مادرت نگاه کن. اگر میخواهی نود و نه رحمت را تصور کنی به کارهای مادرت از زمانی که متولد شدی نگاه کن، این شاید کم کم رحمت وسیع خداوند را به ذهنت نزدیک کند.
در اینجا میخواهم به یک نکتهی بسیار مهم اشاره کنم. از زمانی که تو مادر شدی دلالت بر رحمت خدای تعالی داری و این دلیل برآورده شدن دعای توست. کسی مثل تو نمیتواند با زبان و دست برای فرزندت دعا کند و درهای آسمان را برای دعا باز کند. چون تو تجسم رحمت خدای تعالی در زمین هستی. الگویی از صد جزء هستی که خدای تعالی به زمین فرستاد. از روزی که باردار شدی، زایمان کردی و کلمهی مادر را به خود اختصاص دادی نزد خدا ارزشمند شدی و نمونهای شدی که بیانگر رحمت خدای تعالی در زمین است. آیا میخواهی تصور کنی که رحمت خداوند چقدر وسیع است، برو و دست مادرت را بگیر، چون وقتی تو دستش را بگیری رحمت بر قلبت نازل خواهد شد، اتفاقی خواهد افتاد، برق در عقل، وجدان و قلبت به جریان خواهد افتاد و عاطفه و احساست نشان خواهد داد که رحمتهای خداوند بر تو نازل میشود. خدای تعالی مخلوقات زیادی آفریده است که با آنها میتوانی رحمتش را بشناسی مثل خورشید، هوا و آب. همهی اینها از رحمت پروردگار ماست، ولی علیرغم اینکه ظاهر هستند، بیزبان هستند، خداوند رحمتی آفریده که شب و روز با تو حرکت میکند و به وسیلهی او به شکل گویا نه صامت رحمتش را میشناسی، او مادرت است.
آماده شدن دختر توسط خداوند برای اینکه مادر باشد:
خداوند متعال دختر را آماده میکند تا مادر باشد، تا کارهایی انجام دهد که مردها از توانایی مادران بر انجام آنها تعجب کنند. این مهر و محبتی که خداوند در وجود مادر قرار داده است در کارهایی مجسم میشود که تصور نمیشود کسی بتواند آن را انجام دهد. چه کسی تصور میکند که چیزی در شکمم پیدا شود که از گوشت، خون و املاحم تغذیه کند و من این را بپذریم. این رحمت از کجا آمده است؟! این رحمت از کجا آمده که موافقت کنم همهی اینها را از بدنم بگیرد در حالی که من از این راضی و خشنود هستم؟! مگر به تو نگفتم که تو الگوی رحمت هستی. به این خاطر رسولالله صلّی الله علیه وسلّم میفرماید: «در اوّلین فشار [زایمان مادر] آمرزیده میشود.» آیا زنی را تصور میکنی که گناهان زیادی کرده است؟! در اوّلین لحظات ولادت گناهانش آمرزیده میشود. به قدردانی رسولالله صلّی الله علیه وسلّم از مادر نگاه کن، او تعریف میکند که در مسجد آمادهی نماز میشود و نیت میکند که نماز را طولانی بخواند، صدای گریهی کودکی را میشنود، نمازش را سریع میخواند، به خاطر رحمت مادر، چون دل مادر به طرف کودکش است. اکنون تو احساس میکنی که در دین ما قدردانی بزرگی برای احساسات مادر است و احساس مادر چقدر ارزشمند است.
آیا داستان سرورمان سلیمان علیه السّلام را میدانی؟ وقتی دو زن را دید که در مورد یک کودک شیرخوار با هم دعوا میکنند. هر یک از آنها ادعا میکند که او مادر بچه است. چون گرگ کودک یکی از آنها را خورده بود. نزد سرورمان داوود علیه السّلام رفتند و به او شکایت کردند. او حکم کرد که کودک از زن بزرگ است. آنها با هم درگیر بودند که سرورمان سلیمان علیه السّلام از کنارشان میگذشت. از آنها پرسید: «چه خبر است؟»
آن دو ماجرا را تعریف کردند. او به آن دو فرمود: «هیچ مشکلی نیست، خیلی ساده است. آنها باید کودک را به دو نیم کند و هر کدام نصف کودک را بردارد.»
دستور داد به سرعت کاردی بیاورند. یکی از زنان به سرعت گفت: «خدا به تو رحم کند، بر من رحم کن، او کودک من نیست، فرزند اوست.»
سلیمان علیه السّلام فرمود: «خدا به تو رحم کند، او کودک توست.»
سرورمان سلیمان علیه السّلام دانست کسی که این عاطفه را دارد مادر است. یعنی او حقیقت را با کشف عاطفهی مادری فهمید و حکم کرد که کودک از زن کوچکتر است نه زن بزرگ. این حادثه در قرآن نازل شده آن جا که میفرماید:
«فَفَهَّمْنَاهَا سُلَیمَانَ...» [الأنبیاء: ٧٩].
(پس داورى آن را به سلیمان فهماندیم...)
مزد مادر نزد خدای تعالی:
مادر نزد خدای تعالی ارزشمند است. به این خاطر رسولالله صلّی الله علیه وسلّم در مورد پاداش مادر در مقابل تربیت فرزندانش میفرماید که او اجر روزه دار نماز خوان را دارد. یعنی بدوش گرفتن کودک، تعویض لباسهایش، گریهاش، شیر دادن شب و روز، شب و روز را با بیداری به هم وصل کردن و بیدار شدن با کودک، در هر صحنه از این صحنهها مادر اجر روزهدار نمازگزار را دارد. یعنی در طول روز روزه هستی و در طول شب نماز میخوانی. ما میتوانیم این وضعیت را در سالهای متعدد و کودکان متعدد تصور کنیم. آیا دو تا هستند یا سه تا یا بیشتر؟ سپس مجموع تعداد فرزندان را در مجموع تعداد سالهای تربیت ضرب کنیم تا بدانیم که چه روزهایی را این مادر روزه گرفته و چیزی نخورده و چه شبهایی را نماز به پا داشته و نخوابیده است! اگر مادر با تربیت و سرپرستی کودکش اجرش از روزهدار نمازگزار بیشتر است، پس عبادتگزاران هر چه میخواهند و در توان دارند بکوشند، چه کسی میتواند روزه بگیرد و نخورد، شب را بر پا دارد و نخوابد، آن هم برای دو یا سه سال متوالی.
کتابهای آسمانی ارزش مادری را ثبت میکنند. قرآن میفرماید:
«وَأَوْحَینَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیمِّ...» [القصص: ٧].
(به مادر موسى الهام كردیم كه: او را شیر بده، پس هنگامى كه [از سوى فرعونیان] بر او بترسى به دریایش انداز.)
به صحنهی شیر دادن نگاه کن. چرا این صحنه را ذکر کرد؟ مگر هدف آیه این نیست که اگر نسبت به پسرش بیمناک شد او را در دریا بیندازد؟ آیا امر شیر دادن اضافه است؟ نه، بلکه صحنهی شیر دادن و صحنهی مادری که کودکش را شیر میدهد باید در کتابهای آسمانی ثبت شود و قرآن آن را ذکر کند. آیا به ارزش بزرگ مادر نزد خدای تعالی پی بردی؟ چرا همهی اینها؟ چون تو ای مادر تجسم رحمت خدای تعالی هستی. یعنی بشر به وسیلهی تو یک جزء رحمت خدا که به زمین فرو فرستاده شده است را میشناسد و به وسیلهی تو نود و نه رحمت خداوند متعال که هنوز آنها را ندیدهایم تصور میشود.
مادر، کارخانهی زندگی:
میخواهم یک اندیشهی جدید اضافه کنم، در واقع این اندیشهی من نیست، اندیشهی کسی دیگر است که به من گفت. من آن را بیان و به هر مادری تقدیم میکنم. آن این است: «تو ارزشمندی ای مادرم» این اندیشه میگوید: «ای مادر، تو کارخانهی زندگی هستی.» یعنی چه؟ خداوند متعال آدم و حوا را با دستانش آفرید، چنانکه آیه بیانگر این موضوع است:
«قَالَ یا إِبْلِیسُ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیدَی...» [ص: ٧٥].
(خدا فرمود: اى ابلیس! تو را چه چیزى از سجده كردن بر آنچه كه با دستان قدرت خود آفریدم، بازداشت؟)
سپس خدای تعالی استقرار نسل خلق را به خانواده واگذار کرد و بزرگترین قسمت این کار را در خانواده به عهدهی مادر گذاشت. چون نقش پدر در نهادن اسپرم در رحم مادر خلاصه میشود. بقیهی کارها نزد مادر کامل میشود. به این خاطر تو کارخانهی زندگی هستی، تو کسی هستی که وظیفهی استمرار خلق به عهدهی اوست. آیا عظمت این وظیفه را که خداوند به دوشت نهاده است تصور میکنی؟ آیا تربیت را تصور میکنی؟ استمرار زمین به تو ربط دارد مادرم. قاعدهای را که قبلاً ذکر کردیم تکرار میکنیم که عبارت است از این که: «تو ارزشمندی ای مادر» ای جوانان، این را به مادرتان بگویید، من به مادرم میگویم. ای مادران، این را به همدیگر بگویید، آیا اکنون میدانی چرا خونت در هر ماه تجدید میشود؟ چرا تخمک جدید، هورمونها و درد وجود دارد؟ چون تو کارخانهی زندگی هستی. با این مفهوم اندیشهی حیض اندیشهای است که خجالتی در آن نیست. چون بخشی از کارخانهی زندگی است. در نتیجه حیض نجاست نیست و به حیض زن به عنوان چیز بدی نگاه نمیشود. وقتی پیامبر صلّی الله علیه وسلّم به مدینه رفت دید یهود میگویند: وقتی زن حیض به چیزی دست بزند آن چیز نجس میشود. رسولالله صلّی الله علیه وسلّم در دامن بانوی عایشه ـ رضی الله عنها ـ که حیض بود قرآن میخواند تا مفهومی را به دیگران برساند. وقتی حیض بود میدیدند که از یک ظرف آب میخورند، نگاه میکرد که لبش را کجا گذاشته است و پیامبر صلّی الله علیه وسلّم نیز لبش را همان جا میگذاشت تا یک مفهوم را تغییر دهد. یک بار از بانو ام سلمه ـ رضی الله عنها ـ خواست که چیزی برای او حاضر کند. او گفت من حیض هستم. به او فرمود: «آیا حیض در دستانت هست؟» بعد از این چه کسی میگوید اسلام به زن ظلم میکند؟ مفهوم کنونی این است که تو کارخانهی زندگی هستی، مهمترین وظیفهی زندگی را با خود به دوش میکشی، حیض بخشی از این است. در نتیجه نمیتواند منظور از «نَاقِصَاتِ دِین» این باشد، بلکه منظور نقص در عدد است. چون تو تعدادی از روزها نماز نمیخوانی و روزه نمیگیری، این نقص یک نقص سلبی یا معیوب نیست.
پس چرا نماز نمیخوانی؟ چون خداوند تو را مأمور یک وظیفهی کونی کرده که عبارت است از استمرار زندگی. به اندازهی آن مأموریت شرعی و عبادی، روزه و نماز از دوشت برداشته است، چون خدای تعالی با عدل رفتار میکند. اگر خدای تعالی تو را به وظیفهی سنگینی مکلف کند، باید چیز دیگری از دوشت بردارد تا در مسئولیتها با مرد برابر باشی و بیشتر از او تحمل نکنی و در نتیجه نگویی که چرا خداوند به مردها بیشتر از ما داد. چرا که در حقیقت به تو بیشتر از مردان داده است. این یک اندیشهی جدید است ولی یک انقلاب در مفهومی ایجاد میکند که میگوید مردان بر زنان برتری داده شدهاند. تو کارخانهی زندگی هستی. نقصان در نماز علتش این است که خداوند چیز بزرگتری به دوشت گذاشته است و حیض هم بخشی از آن مأموریت بزرگ است. الله... الله... چه مفهومی، کاش این در میان ما منتشر شود تا کسی جرأت نکند که بگوید اسلام به زن ظلم میکند. به این خاطر ای دختران، شما مادر آفریده شدهاید پس هرگز از این خجالت نکشید. غرب با عقلهای ما بازی کرد وقتی آزادی و مهارگسیختگی را برای ما رواج داد و اینکه مادری یک مد قدیمی است، مادری به یک وسیلهی پوسیده در خانه تبدیل شد. متأسفانه دختران این تبلیغات را باور کردهاند. غرب الآن تاوان تبلیغات خود را پس میدهد، چون اکنون زنان در غرب نمیخواهند مادر شوند و غرب رو به انقراض است. یک کتاب به نام مرگ غرب چاپ شده است، اندیشهای که برای ما ترویج میدهند همان اندیشهای است که غرب از آن رنج میبرد. اکنون غرب به سرعت عکسهای زنان بازیگر و مشهور را که باردار هستند، نشان میدهد تا به زنان بگوید که آنها در گذشته اشتباه کردهاند. باید باردیگر به مادری بازگردند.
ای دختران ما، مادرها شما را زاییدهاند و این باید مایهی مباهات باشد. مبادا این نعمت و جوهری که خداوند به شما داده است را فاسد کنید. فاسد کردن آن با دوستی حرام با پسران است، با ازدواج عرفی است و با ارتباطات حرام است. با این کارها چیزی را که تو را مادر میکند حرام میکنی. مادران حقیقت مادری را به دخترانتان آموزش دهید. به دخترت بگو: «تو خیلی ارزشمند هستی، تو بزرگترین وظیفهی دنیا را به دوش داری، غربی که تو را گول زد اکنون حرفش را تغییر میدهد.» ای دختران، آیا این مفهوم را میفهمید، این معنی در این قسمت خیلی ارزشمند است. خواهش میکنم از کنار آن بیتوجه عبور نکنید. خواهش میکنم آن را اجرا کنید، شما ای دخترانی که نامزد دارید، ای کسانی که برای ازدواج آماده میشوید و ای کسانی که عقد شدهاید، مبادا از خوشحالی مادری تنازل کنید یا بگویید نمیخواهم بچه به دنیا بیاورم، نمیخواهم شیر بدهم، چون شیر دادن یک مد قدیمی است، بدانید که صحنهی شیر دادن در کتابهای آسمانی و قرآن ذکر شده است. خدای متعال میفرماید:
«وَأَوْحَینَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِیهِ...» [القصص: ٧].
(و به مادر موسى الهام كردیم كه: او را شیر بده...)
بدان که تو مادری و این شیرینترین چیز برای تو است و این برای تو یک گرامی داشت است. اگر روزه و نماز از تو برداشته شده به این خاطر نیست که تو کم هستی، بلکه به این خاطر است که یک مأموریت بزرگ و یک مأموریت کونی را به دوش میکشی. تو کارخانهی زندگی هستی. عجیب اینکه زن با عاطفه و احساس مادری متولد میشود، یعنی دختر مادری را به دنیا میآورد. تو گویی مأموریت مادری نیاز به آمادگی دارد، از سن کمی شروع میشود، از زمانی که در دو یا سه سال اوّل زندگی هستی تا این آمادگی در اثنای بارداری به اوج خود برسد.
تفسیر روانشناسان به اهمیت دادن دختران کوچک به عروسک، بازی با آن، عوض کردن لباسهایش و آموزش اینکه بگوید بابا و مامان این است که: این یک نیاز فطری یک دختر است، این همان رحمت در مادر است که در وجود دختر جوانه میزند، از زمانی که دو سال سن دارد تا بعد از ده، بیست یا سی سال از آن استفاده کند. در دههی شصت قرن گذشته فریادهایی بلند شد که میگفت: فرقی بین مردان و زنان نیست. فرق بین این دو ممکن است تغییر کند. آنان میپرسیدند: چرا بار تربیت در خانهها بر دوش زنان باشد در حالی که مردان در بیرون خانه کار کنند؟ چرا عکس این نباشد؟ جمعیتهای حقوق زنان به مطالبهی مساوات میان مرد و زن پرداختند تا آن جا که به سازندگان اسباببازی فشار آوردند و از آنها تقاضا کردند که اسباب بازی ویژهی دختران و پسران نسازند. در بازی آنها را از هم جدا نکنند، چون این باعث تفرقهی آنها در آینده میشود. نتیجه این بود که شرکتها مبالغ هنگفتی ضرر کردند. چون کودکان هنوز اسباب بازی مخصوص برای برای پسران و دختران میخواهند. تا اینکه پزشکی نوین کشف کرد که حرکات جنین مؤنث حتی در شکم مادر با حرکات جنین مذکر فرق دارد. فرق میان دو جنس در اعضای تناسلی خلاصه نمیشود، بلکه به رفتار و نیازها هم امتداد پیدا میکند. نتیجهی این اکتشاف این بود که غرب به خاطر مسایلی که تبلیغ میکرد از ملتهایش معذرت خواهی کرد، چون پزشکی نوین دریافت که میان مذکر و مؤنث اختلاف است، و نیازهای جنین مؤنث با نیازهای جنین مذکر متفاوت است. تو از زمان تولدت مادری و این یک احساس فطری در دختر است.
چرا خداوند این همه مهر و محبت در مادر نهاده است؟
اکنون شاید بعضی بپرسند: چرا خداوند این همه مهر و محبت در مادر نهاده است؟ خداوند متعال این همه مهر و محبت را در مادر نهاده، چون بدون این مهر و محبت ضایع میشویم. برای فهم این یک نوزاد را تصور کن که مادری ندارد که به او برسد، چه اتفاقی میافتد؟ چه بر سر بشریت میآمد اگر خداوند متعال این مهر و محبت را در دلهای آنها به ودیعه نمیگذاشت؟ ای مادر، تو تصور کن که هم اکنون زایمان کردی و مقابل چشمانت یک کودک شیرخوار است و تمام زندگی این شیرخوار به تو بستگی دارد. تو میبینی استخوانهایش نرم است، پوستش نازک است، وزنش سبک است و در دنیا کسی جز تو را نمیشناسد. اکنون تصور کن با وجود این مخلوق مهر و محبتی در دل تو نباشد؟ چه اتفاقی ممکن بود برای بشریت بیفتد؟ بدان که تو مهمترین جزء بشریت هستی. بقای جنس بشریت مرتبط با کلمهی مادرِ مهربان است. گمان کنید اگر این مهر و محبت در دل مادر نبود حتماً این کودک از شکم مادر به دنیا نمیآمد، چون او را سقط میکرد و در نتیجه جنس بشر نابود میشد. ولی با مهر و محبتی که در وجود مادر است او نه ماه رنجها را تحمل میکند، سپس درد زایمان را تحمل میکند و بعد از آن به باز کردن رمز گریهی کودک میپردازد. او میداند کی گریهاش برای نیاز به غذا است؟! کی برای تعویض لباس است؟! کی چیزی او را اذیت میکند.؟! بلکه کی گوشش او را اذیت میکند؟! و کی میخواهد در آغوش کشیده شود؟! در حالی که مرد این مفاهیم را نمیفهمد. بلکه او توانایی رفتار با چنین اموری را ندارد، حتی اگر صبورترین مرد دنیا باشد. هرگز نمیتواند سه بار در شب بیدار شود، ساعت یک شب، سه شب و پنج بامداد، چون فرزندش گریه میکند، بلکه خواهد گفت این کودک مؤدب نیست و او را با مادرش رها میکند. بلکه اتاق را کلاً ترک میکند تا در خارج بخوابد. اگر به همسرش بگوید: در رسیدگی به کودک به او کمک میکند و نیم ساعت او را تحمل کند، اما تحمل نمیکند که کودک روی او ادرار کند.
در تو ای مادر سری از اسرار خدای تعالی وجود دارد. شاید زمانی که تو در شکم مادرت بودی این سر الهی در تو شکل گرفت، شاید زمانی که خون تو با خون مادرت و هورمونهایت با هورمونهای مادرت مخلوط شد این سر در تو شکل گرفت. این سر را کسی جز خدای تعالی نمیداند. مرد میتواند یک مأموریت را به انجام برساند. میبینی بعضی از مردها آشپز، پزشک، خیاط، راننده یا مدرس هستند ولی مردی نیست که همهی این کارها را انجام دهد، ولی به خاطر سِرّ مهر و محبت، رحمت و عاطفهای که خداوند در وجود تو قرار داده است همهی این کارها را انجام میدهی. تو مدرس زبان عربی، انگلیسی، حساب و... هستی، تو دستیار بزرگ پزشک هستی که دستورات پزشک را به دقت اجرا میکنی، تو یک پرستار ماهر هستی، یک آشپز، یک اتوگر و یک خیاط. تو استاد تربیت هستی. برخی اوقات راننده هستی، کودکان را به مدرسه یا باشگاه میبری، بلکه تو قهرمان کشتی هستی، ممکن است در یک لحظه به یک وحشی درنده تبدیل شوی، اگر کسی بخواهد به کودکت آسیبی برساند. بعد از همهی اینها تو خانهدار هستی. برخی از ما داستان مشهور بانک فقرا و صاحبش محمد یونس را میدانند، کسی که در این اواخر جایزهی نوبل را دریافت کرد. او گفت: «بانک فقرا اموالش را به مردها نمیدهد، بلکه به زنان میدهد، چون مرد پولها را میگیرد، در قهوهخانه مینشیند، نصف پولها را صرف خودش میکند، با نصف دیگر کار میکند.» امیدوارم مردها از این سخن دلگیر نشوند، این سخن محمد یونس است نه سخن من. ولی زنان میگویند: «این سهم فرزندان من هست، از پولها محافظت میکنند.» به این خاطر وام به زنها میداد و به مردها نمیداد، این سر موفقیت پروژهاش «بانک فقرا» است.
ارتباط در میان مادر و فرزندش با لمس:
تو کی هستی؟ آیا تو تجسم رحمت هستی؟ آیا تو این قدر نزد خدای متعال ارزشمند هستی؟ آیا میدانی چرا اجر روزهدار نمازگزار را داری؟ اکنون آیا دانستی که تو میتوانی مادرت را در زمانی تصور کنی که جنینی در شکم او بودی و بگویی که رحمت خداوند در زمین در مادرم مجسم است؟ نزدیکترین کس به من کسی که الآن دستش را میگیرم و دست بر پشتش میزنم و او را میبوسم؟ این الگوی رحمت در هستی است. من یک مادر را میشناسم که فرزندش به شدت مریض میشد، یک بار به حدی مریض شد که او را در اتاق C.C.علیه السّلام. گذاشتند و اجازه ندادند کسی به او دست بزند. شاید تقاضای دست نزدن برای مرد آسان باشد، ولی خیلی سخت است که از مادر بخواهی که فرزندش را لمس نکند و بر بدنش دست نکشد. نزدیک بود مادر به خاطر این دیوانه شود، به آنها میگفت: «باید او را در آغوش بگیرم.» آنها میگفتند: «ممنوع» وارد شدن به اتاق بدون لباس ممنوع، چارهای نداشت مگر اینکه یک گوشی موبایل آورد و روی آن نوشت: «دوستت دارم» آن را استرلیزه کرد و به کودکش که در اتاق خوابیده بود داد سپس یک گوشی برای خودش آورد. او پشت شیشهی اتاق میایستاد و با موبایل با او صحبت میکرد. دو یا سه ساعت اینگونه با هم میگذراندند. دو ماه به این صورت گذشت تا احساس کند که به او نزدیک است، چون مقداری از رحمت خدا در وجودش ذخیره بود که نمیتوانست آن را خارج کند. آیا میتوانی که ضرورت نیاز مادر و فرزند را به لمس کردن یک دیگر احساس کنی؟ پژوهشهای پزشکی ثابت کرده که کودکانی که در سالهای اوّل عمرشان لمس نمیشوند یا در آغوش گرفته نمیشوند سریعتر از خویشاوندانشان که لمس میشوند به افسردگی مبتلا میشوند.
این رحمتی است که به دنبال آن هستیم. دست مادرت را بگیر، آن را لمس کن، آن را ببوس و رحمتی را که خداوند در وجود او نهاده است احساس کن. تو رمز رحمت هستی، تو عنوان رحمت هستی، تو کسی هستی که خداوند سری را در تو به ودیعه نهاده که با آن میتوانی کارهایی را که مردان از انجام آن عاجزند، انجام دهی. بلکه میتوانی ده وظیفه را هم زمان انجام دهی. نپرس چگونه ممکن است؟ نپرس چگونه میتواند رمز گریهی کودکش را درک کند؟ این یک سِرِّ خدایی است.
مادری که به موفقیت تشویق میکند:
هنوز سخن ما خطاب به مادر است و چیزهای مختلفی به او میگوییم. نقش بزرگی به تو واگذار شده است. تو میتوانی برای این امت سازندهی نهضت باشی. در رفتارت با فرزندت چند نقش از تو مطلوب است، از خلال این نقشها مردِ بزرگ و زنِ بزرگی برای جامعه ساخته خواهد شد.
در اینجا قاعدهی جدیدی را بررسی خواهیم کرد که عبارت است از: «مادر تشویق کننده به موفقیت» نقش آن را در چند نقطه تعریف خواهیم کرد. در کنار هر نقطه توقف خواهیم کرد که بگوییم: مادر تشویق کننده به موفقیت یعنی مادری که فرزندش را به سوی موفقیت میبرد. تصور کنید که ده هزار، بیست هزار یا سی هزار مادر از این نوع داشته باشیم چه میشود؟
در گذشته ذکر کردیم که تو تمام عاطفه هستی، اکنون در کنار آنچه برای تو ذکر کردیم به تو میگوییم که تو تمام عاطفه و رحمت هستی. تو قادر بر تشویق جوانان به موفقیت هستی، حتی اگر امکاناتش را نداشته باشند، ولی با تشویق تو میتوانند موفق شوند.
فرزند تو چهار مرحله را طی میکند:
مرحلهی اوّل: از تولد تا سه سالگی: در این مرحله به اندازهی توانت به او مهر و محبت تقدیم کن. در این مرحله از تو مهر، محبت، رقت، لطف، عشق و اهمیت مطلوب است. مبادا او را تنها بگذاری. شبانه روز با او باش.
یک زن نزد بانو عایشه ـ رضی الله عنهاـ آمد، با او دو کودک بودند، کمی کنارش نشست و به او گفت: «ای ام المؤمنین، من گرسنه هستم.» ـ پول نداشت ـ بانو عایشه ـ رضی الله عنها ـ جستوجو کرد، فقط سه خرما پیدا کرد، آن سه خرما را به او داد. زن به هر کدام یک خرما داد و خرمای سوم را برای خود برداشت. دو کودک به سرعت خرمایشان را بلعیدند، چون خیلی گرسنه بودند. سپس به مادرشان که خرمایش در دستش بود نگاه میکردند. مادر کاری را انجام داد که هر مادری که اکنون سخنم را میشنود انجام میدهد، خرمایش را به دو نیم کرد و به هر کودکش نیمی داد و او همچنان گرسنه ماند. بانو عایشه ـ رضی الله عنها ـ از این صحنه متأثر شد، وقتی پیامبر صلّی الله علیه وسلّم آمد ماجرا را تعریف کرد. پیامبر صلّی الله علیه وسلّم فرمود: «آیا به او خبر ندادی که خداوند به خاطر رحمتش به کودکانش به او رحم کرد؟»
چقدر فرزندت گرسنه بود و تو او را بر خود ترجیح دادی؟ خیلی زیاد، مگر این طور نیست؟ یعنی یک کار عادی است. هر مادری به شکل طبیعی این کار را انجام میدهد. آیا این حدیث را تصور کردی؟ خداوند او را رحمت کرد، یعنی خدا تو را رحمت کرد و رحمتش تو را در بر گرفت، آیا دیدی چقدر ارزشمندی؟ این مرحلهی اوّل است.
مرحلهی دوم: از سن سه سالگی تا شش سالگی: مواظب باش پسرت در این مرحله خیلی مشتاق شناخت پدر و نزدیک شدن به اوست. میخواهد او را ببیند و با دنیای مردانگی آشنا شود، به ویژه اگر مذکر باشد. خیلی از زنان در این مرحله احساس غیرت میکنند و خشمگین میشوند. چون هر روز بار شست و شو و رفت و روب، اتو و غیره را به دوش دارند در حالی که کودک همراه پدرش است، به او نزدیک میشود و از او حرفشنوی دارد. به مادر میگویم: این یک امر طبیعی و فطری در این مرحله است و مخصوص کودک تو و پدرش نیست. او به خاطر مرحلهای که درآن قرار دارد، میخواهد مرد را کشف کند، حتی اگر دختر باشد. تیزهوشی زن این است که عرصه را برای کودک باز کند تا پدرش را بشناسد و خشمگین نشود، چون این مطلوب است. بهترین کسی که این هنر را میداند بانو هاجر است. ابراهیم علیه السّلام در فلسطین زندگی میکرد، خیلی غایب میشد، هاجر و اسماعیل در مکه بودند. ولی وقتی بر میگشت میدید که اسماعیل علیه السّلام او را دوست دارد و از او اطاعت میکند، علیرغم اینکه خیلی با او زندگی نکرده بود. در اینجا نقشش در پیوند دادن پسر با پدرش ظهور میکند. به این خاطر وقتی به او گفت: «فرزندم، من چنین خوابی را دیدم.»
در جواب گفت: « پدر جان، آنچه بدان دستور داده شدهای انجام بده.»
وقتی به او گفت: «فرزندم، خدا به من دستور داد کعبه را بنا کنم، آیا به من کمک میکنی؟»
به او گفت: «به تو کمک میکنم.»
به خاطر اینکه تربیتش بر این اساس بود که او و پدرش یکی هستند. مادر کمک کرده بود که پسر با پدرش پیوند بر قرار کند.
مرحلهی سوم: سن شش تا ده سالگی: این مرحله مرحلهی ارزشی است. به اندازهی تواناییات ارزش تقدیم او کن و در کنار مهر و محبت، او را بر خصلتهای زیبا تربیت کن. خصلتهایی مثل راستی، امانت، اخلاص، رحمت، ادب، هنر رفتار با مردم، نماز و عشق به خداوند، هر چه میخواهی بکار. برخی از آنها را در داستان قبل از خواب بکار، برخی را در یک موضع گیری مشخص و به اینترتیب جلو برو. اگر کسی در سی یا چهل سالگی این کودک بخواهد که او را اصلاح کند شاید بتواند، شاید هم نتواند، ولی آنچه تو در این پنج سال بکاری میماند. چنانکه رسولالله صلّی الله علیه وسلّم میفرماید:
«كُلُّ مَوْلُودٍ یولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ».[١٣]
(هر نوزادی بر فطرت متولد میشود.)
خداوند این کودک را به تو بخشیده و وظیفه ساختنش را به تو داده است. هر چه در کودکت بکاری ان شاء الله نتیجهاش را خواهی دید، حتی اگر در سن بلوغ کمی به بیراهه رود و حتی اگر یک روز از جاده منحرف شود. پس نترس، چون دانهای که در این مرحله کاشتی بزرگ میشود و میوهاش را میدهد، همانطور که کاشتی. ببین چه الگویی را تقدیم او میکنی؟ شخصیتت جلوی او چگونه است؟ آنچه خواهی کاشت نتیجهاش همان است. آیا مقدار نیاز فرزندت به خود را فهمیدی؟
مرحلهی چهارم: وارد شدن به دوران بلوغ: در این مرحله فرزندت خیلی به تو نیاز دارد. اگر چه که گمان میکنی که جوان نشستن با تو را نمیپسندد و از تو میگریزد، ولی اگر تغییر خیلی کوچکی در شیوهی عشق و محبتت ایجاد کنی به تو پناه خواهد آورد. او نیاز به عاطفهی مثبت جدید تو دارد که او را به طرف موفقیت سوق دهد. همچنان به او مهر و محبت بده، ولی در کنار آن درسی به او بده که او را به جلو سوق دهد، تو موفق خواهی شد، تو هرگاه این را تقدیمش کردی مادر دوست خواهی شد، مادر الگو و بلکه مهمترین مادر در چشم فرزندت. از شما برای جوانان ما محبت آمیخته با قوت دفع میخواهیم تا نهضت را برای امت بسازیم.
مادری چون مادر موسی میخواهیم. سورهی قصص و قصهی مادر موسی را الگویی برای خودت قرار بده. یک دست که تربیت کرد:
«وَأَوْحَینَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِیهِ...» [القصص: ٧].
(و به مادر موسى الهام كردیم كه او را شیر بده...)
دست دیگر چکار کرد:
«...فَإِذَا خِفْتِ عَلَیهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیمِّ وَلَا تَخَافِی وَلَا تَحْزَنِی...» [القصص: ٧].
(...پس هنگامى كه [از سوى فرعونیان] بر او بترسى به دریایش انداز، و مترس و غمگین مباش...)
دنیا این چنین است، پسر تو در ابتدای پانزده، شانزده سالگی در آغاز سختیها، بازدارندها و مشکلات زندگی است. ما از مادر میخواهیم که او را هل بدهد. نترس من با تو هستم، خدا با تو هست، به تو کمک خواهم کرد و در کنارت خواهم ایستاد.
الگویی دیگر از مادری که فرزندش را به جلو حرکت میدهد. در روز جنگ قادسیه وقتی که سیدنا سعد به تشویق مسلمانان بر انفاق پرداخت، چون مال زیادی برای جهاد وجود نداشت، گفت: «ای مسلمانان انفاق کنید.»
ناگهان یک زن خارج شد و گفت: «ای سعد، به خدا قسم چیزی ندارم که آن را انفاق کنم به غیر از این دو گیسویم.» گیسوانش را برید و گفت: «اینها را لگامی برای اسبت قرار ده ای سعد.»
سعد از موقف این زن متأثر شد. در شب جنگ کودکی یازده یا دوازده ساله نزد او آمد گفت: «ای سعد، میخواهم با تو به جنگ بیایم.»
سعد گفت: «ما کودکان را با خود نمیبریم.»
گفت: «ای سعد، موضوع میان من و تو نیست، موضوع میان من و خداست، خدا خریده و من فروختهام. تو چکار داری؟»
سعد گفت: «پس با ما باش.»
در صبح روز جنگ پسر بچه آمد و گفت: «به خدا قسم خواب عجیبی دیدم.»
گفت: «چه دیدی؟»
گفت: «دیدم که در یک باغ که از باغهای دنیا نیست راه میروم، در چپ و راستم کاخهایی بود که از کاخهای دنیا نبود، رودهایی که از رودهای دنیا نبود.»
سعد گفت: «بشارت بده ای پسر بچه، این شهادت است، وقتی با رسولالله ملاقات کردی سلام مرا به او برسان.»
پسر بچه گفت: «ای سعد، تو هم سلام مرا به مادرم برسان خدا به تو جزای خیر دهد.»
سعد گفت: «مادرت کیست؟»
گفت: «صاحب گیسوان.»
این مادر چنین پسری را تربیت میکند. ای مادران، نهضت این امت در دست شماست، در دست شماست که این نهضت را به تأخیر بیندازید و در دست شماست که فروپاشی استمرار یابد. خواهش میکنم ای مادر، وقتی فرزندت از نه و ده سالگی تجاوز کرد و تو به او مهر و محبت دادی، او را با پدرش پیوند دادی، ارزشها را در او کاشتی، تشویق و تحریکش کن. در وجودش آرزوهایی بنا کن که خود را در مقابل آنها کوچک ببیند. شاید بالفعل چنین باشد، ولی با احساسات و عاطفهای که با قدرت از چشمانت میدرخشند و نگاه چشمانت که به او میگوید: موفق خواهی شد فرزندم، این اتفاق خواهد افتاد.
حقیقت اینکه دوست دارم یک الگو از یک شخص عرضه کنم، چگونه او هنوز تصمیماتش را بر اساس رضایت مادرش اتخاذ میکند، حتی بعد از وفاتش. از خودش میپرسد چه چیز مادرم را راضی میکند؟ مادرم چه چیز آرزو میکند؟ آیا ممکن است تأثیر مادر در حیات شخص تا این درجه باشد؟ حتی بعد از وفاتش؟ بیایید با هم شخصیت عمومی مشهوری را بررسی کنیم، بیایید با هم بشنویم که دربارهی مادرش چه میگوید؟ ببینیم که مادر چگونه تشویق و تحریک میکند؟ حتی بعد از وفاتش؟
محمود سعد یک خبرنگار: با مباهات و عزت تمام همواره میگویم: الگوی من در زندگی همواره مادرم است ـ خدا رحمتش کند ـ پدرم مدتها پیش او را رها کرد و تنها گذاشت. خود را وقف تربیت چهار فرزند کرد، صبح و شب کار کرد، از ساعت هشت صبح تا دو نیم بیرون میرفت، بر اساس ساعات کار آن زمان، سپس باز میگشت تا یک بار دیگر از پنج و نیم تا نه شب بیرون برود، همهی اینها به خاطر تربیت فرزندانش بود.
من خیلی از او خوشم میآید، تا آن جا که یک مسألهی بسیار عجیبی برای من با او اتفاق افتاد، علیرغم اینکه در یونیو سال ١٩٩٩م وفات کرد و الآن سال ٢٠٠٧ است، یعنی حدود هفت یا هشت سال از مرگش میگذرد ولی در گرفتن هر تصمیم در زندگیام با من شریک است. هر گاه میخواهم تصمیمی بگیرم از خودم میپرسم: اگر مادرم بود به من میگفت این کار را انجام بده یا انجام نده؟ اگر احساس کنم که او میگفت این کار را انجام نده این کار را نمیکنم و اگر احساس میکردم که او میگفت این کار را بکن آن کار را فوراً انجام میدهم. حتی اگر این تصمیم کاملاً موافق خواستهام نباشد، چون او حقیقتاً این را به من آموزش داد، آموزش داد که:
«لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ...» [آل عمران: ٩٢].
(هرگز به حقیقتِ نیكى نمىرسید تا از آنچه دوست دارید انفاق كنید...)
من از اندیشهی استمرار الگو خیلی خوشم میآید، مفهوم من در طول زندگی از الگو این بود که او عبارت است از شخصی جلوی من که از او خیر را میبینم، از او چیزهایی میآموزم و فقط بر راه او گام میزنم. هر گاه این شخص ناپدید شود من بر اساس اراده، علاقه یا به شیوهی فکر خودم ادامه میدهم. ولی حقیقت اینکه در الگوی مادرم چیز بسیار عجیبی بعد از گذشت هفت یا هشت سال کشف کردم. اینکه او یک الگوی مستمر است، علیرغم اینکه موجود نیست. او در سینه، عقل و هستیام افکار و ارزشهایی را نقاشی کرد که محال است از بین برود، به دلیل اینکه او تا به حال هنوز الگو است.
مرحلهی آخر: مادرِ دوست: فرزندت بزرگ شده، فارغ التحصیل شده و حرفهای انتخاب کرده است. به تو تبریک میگویم. پس یک مادر دوست باش. با فرزندت دوست باش، دوستش باش، اسرارتان را به یکدیگر بگویید، با هم حرفهای خصوصی بزنید، دلهایتان را برای هم باز کنید. من با دخترم پچ پچ میکنم، پس با هم دوست هستیم. این مادرِ دوستی است که دربارهاش صحبت کردیم.
یک چیز دیگر میماند و آن چیزی است که در تمام این مراحل انجام میدهی و مبادا آن را فراموش کنی. آن یک سلاح غیر عادی است. خواهش میکنم سلاح دعایی را که خداوند به تو وعده داده فراموش نکن، چنانکه یک سر الهی به تو داده که از خلال آن توانستی با فرزندت که در شکمت بود رفتار کنی، یک سر دیگر بلکه سلاح دیگری به تو داده است. فقط سلاح مخصوص توست و اینکه دعایت برای فرزندت اجابت شده است. البته به تو میگوید: فرزندت با مسایل زیادی مواجه میشود، زندگی سخت است. به فرزندت میگوید: تو خیلی به او نیازمندی، در حوزهاش سلاحی است که موفقیت تو در آن است. از مادرت تقاضا کن که برایت دعا کند، او را خشنود کن و از او بخواه که برایت دعا کند. از کودکی به فرزندت بیاموز که برایش دعا میکنی، چون این رابطهی نیرومندی میان شما است. گویا خداوند تو را به این دلیل در مورد فرزندت مستجاب الدعوه قرار داده تا رابطهات با پسر و دخترت یک رابطهی استوار باشد. همانطور که یک سر الهی وجود داشت، زمانی که در شکمت بود، یک سر دیگر در زمانی که بزرگ شده است وجود دارد، آن سر دعای توست که برای او اجابت میشود. گویا ارتباط تو با فرزندت و سر الهی، سر رحمت استمرار دارد، از زمانی که در شکمت بوده تا زمانی که خداوند عمرت و عمرش را دراز کند و یکی از شما به ملاقات خدای سبحانه و تعالی برود. کلمهی سر دعا خواهد بود.
دوستان عزیز، به قرآن توجه کنید، وقتی در مورد آیندهی امتی از امتها صحبت میکند به پیامبر صلّی الله علیه وسلّم میفرماید:
«لیسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَیءٌ أَوْ یتُوبَ عَلَیهِمْ أَوْ یعَذِّبَهُمْ...» [آل عمران: ١٢٨].
(زمام چیزى از امور در اختیار تو نیست، یا توبه آنان را مىپذیرد یا عذابشان مىكند...)
یا وقتی میفرماید:
«حَتَّى إِذَا اسْتَیأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا...» [یوسف: ١١٠].
(تا هنگامى كه فرستادگان [ما] نومید شدند و مردم پنداشتند كه به آنان واقعاً دروغ گفته شده است...)
این در سطح دعوت و در سطح امتها است، ولی در سطح مادر و فرزند باید به مادر اطمینان دهد:
«وَأَوْحَینَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیمِّ وَلَا تَخَافِی وَلَا تَحْزَنِی...» [القصص: 7].
(و به مادر موسى الهام كردیم كه: او را شیر بده، پس هنگامى كه [از سوى فرعونیان] بر او بترسى به دریایش انداز، و مترس و غمگین مباش...)
این را با پیامبران انجام نداد. در تمام داستانهای پیامبران باید حرکت میکردند و مسیرشان را کامل میکردند، ولی در مورد مادر باید مطمئن شود، چون او تمام رحمت است:
«وَأَوْحَینَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیمِّ وَلَا تَخَافِی وَلَا تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ» [القصص: ٧].
(و به مادر موسى الهام كردیم كه: او را شیر بده، پس هنگامى كه [از سوى فرعونیان] بر او بترسى به دریایش انداز، و مترس و غمگین مباش كه ما حتماً او را به تو باز مىگردانیم، و او را از پیامبران قرار مىدهیم.)
سپس روند گفتار منتقل میشود به نبرد فرعون و موسی علیه السّلام و قرآن در مورد اصلاح امتها تا روز قیامت صحبت میکند، سپس در متن این اتفاقات میفرماید:
«فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ...» [القصص: ١٣].
(پس او را به مادرش برگردانیم...)
ما در مورد موضوع بزرگی صحبت میکنیم، مناسبت اینکه بدانیم که او بازگشت یا بازنگشت چیست؟ چون مادر نزد خدا ارزش دارد، عاطفه و احساس مادر هم نزد خدا ارزش دارد:
«فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ كَی تَقَرَّ عَینُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ...»[القصص: ١٣].
(پس او را به مادرش برگردانیم تا خوشحال و شادمان شود و اندوه نخورد و بداند كه حتماً وعدهی خدا حق است...)
اگر خدا به تو وعده بدهد حتماً به وعدهاش عمل میکند. آیا این صحنه را در وسط سخن از رویارویی موسی علیه السّلام با فرعون در وسط سوره قصص تصور میکنی، چون صحنهی مادر ارزشمند است، باید مادر مطمئن شود.
تو یک سر از اسرار خدا ـ سبحانه تعالی ـ هستی که خداوند در تو نهاده است، تو الگوی رحمت هستی، دستانت را بلند کن و برای فرزندت دعا کن تا چشمانت به خاطر فرزندت اشکبار شود، برایش دعا کن، خواهی دید که برای او چه خواهیم کرد، نگو که من متدین هستم یا متدین نیستم. تو در نهایت مادری، بدون توجه به این که چه کسی هستی. مادامی که مادری ارزشمندی، چون تجسم رحمت هستی، دعایت بدون مانع و حجاب به آسمان بالا میرود.
در عین حال به جوانان میگویم: اگر مادرت این کار را نکرد مادرت را رها نکن، مادرت با اشتباهات، عیبها و مشکلاتش کجا خواهد رفت؟ خداوند او را مادر تو قرار داده است. این زن را انتخاب کرده که مادر تو باشد، آیا خوشت نمیآید؟ چکار خواهی کرد؟ آیا مادرت را تغییر خواهی داد؟ من میخواهم با من تصور کنی و به یاد بیاوری که چقدر به خاطر تو خسته شده است، چند شب به خاطر گریهات نخوابیده، وقتی صبح دمیده به تو غذا داده، لباست را عوض کرده، تو استفراغ کردی، این کار را کردی، آن کار را کردی، او با تو بوده، هر کاری برای تو انجام داده، وقتی شب شده خستگی در خطوط چهرهاش نمایان بوده، وضعیت روانیاش خیلی سخت بوده، با نهایت خستگی، چون او هم انسان است، به خواب نیاز دارد، باز تو دوباره گریه کردی، بلند شده تا به تو اهمیت دهد، در وسط این خستگی تو میآیی، رختخوابت را رها کردهای، آمدهای تا آغوشش را رختخوابت قرار دهی و در کنارش بخوابی، خستگی را فراموش میکنی، به خاطر اینکه در آغوشش هستی. روز بعد باز هم به همین منوال. آیا او از مرد قویتر است؟ نه، ولی خداوند سبحانه تعالی یک سری به او داده که نامش رحمت، مهربانی و عطوفت است. پس مادرت را رعایت کن، رحمتی که خداوند به او بخشیده را رعایت کن.
ای جوانان، متوجه باشید. این نکته خیلی مهم است،. اگر رحمتی را که خداوند به مادرت بخشیده و در او به ودیعه نهاده را احساس نکردی گویا میگویی: من یک جزء رحمتی را که خداوند در زمین گذاشته است باور ندارم. در نتیجه چگونه میخواهی که رحمت خداوند بر تو نازل شود، در حالی که تو همیشه مادرت را باز میداری. هرگز رحمت خدا را احساس نخواهی کرد. متوجه باش این مفهوم بسیار خطرناکی است. در مقابل، مادامی که تو خدا را به خاطر رحمتی که در زمین نهاده شکر میکنی و از او محافظت میکنی، به مادرت کمک میکنی که عاطفهاش را ابراز کند، به او چنگ میزنی تا مهر و محبت را نثارت کند، شاید رحمت خداوند بر تو و او نازل شود.
دیروز یکی از مادران که مادر چهار فرزند است که اکنون بزرگ شدهاند خاطرهای برای من تعریف کرد. برخی از فرزندانش در دانشگاه درس میخوانند و برخی الحمدالله فارغ التحصیل شدهاند. یکی از فرزندانش به او گفت: «مگر تو فارغ التحصیل دانشکدهی پزشکی نیستی مادرم؟»
مادر گفت: «چرا»
فرزند گفت: «چرا کار نمیکنی و اینگونه در خانه مینشینی؟»
مادر گفت: «این سخن مرا دردمند کرد، احساس کردم که من عاطل هستم و ارزشی ندارم.» به او جواب دادم: «من رؤیاهای زیاد و بلند پروازیهای بیشماری داشتم، وقتی از دانشکدهی پزشکی فارغ التحصیل شدم شروع کردم به ترسیم آن رؤیاها، ولی وقتی شما به دنیا آمدید تصمیم گرفتم به خاطر شما از رؤیاهایم تنازل کنم و همهی آنها را با یک رؤیا که شما هستید عوض کنم، من به خاطر شما زندگی کردم.»
از اینجا به این مادر و امثالش میگویم: مبادا احساس کنید که ارزش ندارید، یا اینکه زندگی خود را ضایع کردید، هرگز، چون شما بزرگترین وظیفهای را که خداوند در بشریت قرار داده است انجام دادید.
مادر مدرسه است، بله تو مدرسه هستی ـ چنانکه احمد شوقی میگوید ـ مدرسهای بزرگتر از تو وجود ندارد. اگر مادر کارمند یا خانهدار هستی باید افتخار کنی که در وحلهی اوّل مادر هستی. اگر خانهدار هستی و رسالت بزرگی را انجام دادی و فرزندانت بزرگ شدهاند، ایراد ندارد کار کنی، زندگی بسازی و در امور خیریه شرکت کنی و یا در هر عرصهی دیگر که میخواهی، ولی فراموش نکن که در وهلهی اوّل باید افتخار کنی که مادر هستی. خداوند تو را مشرف کرده و ارزشت را بالا برده، تو را در کتابهای آسمانی، با صحنههایی که به تو اطمینان میدهد ذکر کرده، دعایت را اجابت کرده، گناهانت را در اوّلین درد از دردهای زایمان آمرزیده و به خاطر تربیت فرزندت پاداش روزهدارِ نمازگزار را برایت نوشته است. تو خیلی ارزشمندی، تو خیلی عزیزی.
نظرات