عکس کودکی را دیدم که در سن ده سالگی به خاطر حفظ قرآن و تلاوت برتر جایزه‌ی سال قرآن کریم را از آن خود کرده بود. 

در چهره‌اش خیره شدم دیدم سراسر سادگی و بی‌آلایشی است؛ با این حال به خاطر حافظه‌ی بالایی که در آن سن و سال داشت او را تحسین کردم. من هم روزی چنین بودم؛ و قرآن کریم را در ده سالگی حفظ کردم و پس از چند ماه وارد دانشگاه الازهر شدم. سپس قرآن را فراموش کردم و دوباره به خاطر آوردم. خدا را شکر. 

اکنون سؤالم این است: آیا قرآن متنی برای مطالعه‌ است که به یک بار خواندن گذرا بسنده کنیم؟

در تعامل مسلمانان با این کتاب درنگ کردم و با خود گفتم: حال مسلمانان چقدر به این کودک ده ساله شباهت دارد! گویی جهان اسلام کودک بزرگی است. در محافل قرآنی شنونده است اما به جای آن که حضور قلبی داشته باشد غائب است. آیات قرآن بر امواج رادیوها سیر می‌کند بی آن که به وجدان‌ها و درون‌ها یا جوامع راه یابد و آنها را به حرکت درآورد در حالی که قرآن به این خاطر نازل نشده است: 

«هذا بلاغ للناس ولينذروا به وليعلموا أنما هو إله واحد وليذكر أولو الألباب» 

اين [قرآن‌] ابلاغى براى مردم است [تا به وسيله آن هدايت شوند] و بدان بيم يابند و بدانند كه او معبودى يگانه است، و تا صاحبان خرد پند گيرند.

اگر این حفظ زودهنگام تأثیری داشته باشد پس گنجی است که در بزرگ‌سالی از آن بهرمند خواهیم شد و زندگی شخصی ما را ایمنی می‌بخشد. این حافظ نوپا خود را به مقام پیامبری نزدیک کرده است و با حافظه‌ی برترش در زمره‌ی علما جای گرفته است.

من همچنان برخی از آیات و سوره‌ها را مرور می‌کنم و به خاطر می‌آورم که معلم بر سر این آیه مرا تنبیه کرد و بر سر فلان آیه تشویم نمود. اما من مقصود از آن را درک می‌کنم و از کنار آن می‌گذرم گویی ما نوارهای ضبط شده‌ای بودیم و حروف و کلمات را تکرار می‌کردیم.

علائم راهنمایی و رانندگی به رنگ قرمز است و رانندگان با دیدن آن می‌ایستند و افراد عجول آرام می‌گیرند. اما هر گاه سبز شد ممنوع مجاز می‌شود و حرکت آزاد است. 

امر و نهی قرآن هم با مردم این چنین می‌کند؛ اما این که قرآن تلاوتی باشد جدا از جامه و خود در یک مسیر و مردم در مسیر دیگر حرکت کنند، این یک تراژدی و جنایت است چنان که قرآن کریم به آن اشاره می‌کند: 

«ومن أظلم ممن ذكر بآيات ربه ثم أعرض عنها إنا من المجرمين منتقمون»

و كيست بيدادگرتر از آن كس كه به آيات پروردگارش پند داده شود [و] آنگاه از آن روى بگرداند؟ قطعاً ما از مجرمان انتقام‌كِشنده‌ايم.  

قرآن در زمان ما از صحنه‌ی زندگی فاصله دارد؛ ممکن است با علوم شرعی و علوم زبانی ارتباطی داشته باشد اما با علوم هستی ارتباطی ندارد. این کتاب از آسمان‌ها و زمین و بین آن دو می‌گوید؛ آیا نباید با علوم طبیعی و فیزیک و حیوان و گیاه و طبقات زمین و عمران و آبادی ارتباط داشته باشد؟

آیا نباید با علوم فضا و نجوم مرتبط باشد؟

نیاکان ما استاد این مسائل بودند چه چیزی ما را از آنها بیگانه کرده است؟

اکنون که الحاد و دوری از خدا گرد این دانش‌ها را گرفته است، آیا منصفانه است بگوییم قرآن در پرداختن به مسائل زندگی و مطالعه‌ی هستی ناتوان است؟

ایمان در منطق قرآن بر نظر و تفکر و درک و فهم استوار است اگر ایمان از این مفاهیم جدا باشد چه ارزشی دارد؟

 من خنده و اندوهم را پنهان می‌کنم وقتی که محفل قرآنی برگزار می‌شود و مردم از هر سو به آن هجوم می‌آورند در حالی هیچ رشته‌ی ارتباطی بین آنان و این کتاب وجود ندارد و هیچ پرتوی از قرآن به دل‌شان نمی‌تابد.