گاه عدّه‌ای گمان می‌كنند كه آن‌چه در مورد قدرت قرآن درباره‌ی تغییر آدمی بیان شد مبالغه‌آمیز است و آن مطالب چیزی بیش از سخنانی تئوری نیست.

آری قرآن این قدرت بی‌مانند را داراست كه در هر فردی و از هر نقطه‌ای این تغییر ریشه‌ای را آغاز نماید و او را دگرگون نموده و تبدیل به بنده‌ای نماید كه در هر كار و شرایطی فرمان‌بردار خداوند باشد. از جمله الطاف الهی بر این امت اسلامی آن است كه قرآن این تغییر را در مردمانی پدید آورده كه قبل از اسلام آوردن در اوج جاهلیت و سرگردانی بوده‌اند امّا به محض ورود به كارگاه انسان‌سازی قرآن، به صورت مردمانی دیگر از آن خارج گردیده‌اند مردمانی كه تا حال، بشریت به وجود آن‌ها افتخار می‌كند.

این نسل از صحابه اوّلین گروهی بودند كه به تعداد زیاد و برای اوّلین بار از مدرسه قرآن فارغ‌التّحصیل شدند.

 

پیامبران و قرآن

 

آن‌چه قرآن را یاری نمود تا این تغییر شگرف را در نسل صحابه ایجاد نماید برخورد و همراهی شایسته‌ی آنان با قرآن بود با در نظر گرفتن این نكته كه آنان ابتدا هدف از نزول قرآن را فهمیده بودند. راهنما و الگوی آن‌ها در این تغییر محمد (ص) بود، پیامبر (ص) با تمام وجود با قرآن می‌زیست و زندگیش رنگ قرآنی به خود گرفته بود گویی قرآنی متحرك بر روی زمین است.

از سیده عایشه رضی الله عنها در مورد خلق و خوی رسول‌الله (ص) پرسیده شد در جواب گفت: اخلاقش قرآنی بود: به خشنودیش خشنود می‌شد و به ناراحتیش ناراحت می‌شد.[1]

سنّت پیامبر (ص) شرح‌دهنده و تبیین‌گر قرآن است، امام شافعی (رض) می‌فرماید: هر آن‌چه را که پیامبر (ص) بدان حکم نموده نتیجه فهم پیامبر (ص) از قرآن است.[2]

پیامبر (ص) قرآن را با تأنی و تأمّل می‌خواند... سیده حفصه رضی الله عنها می‌گوید: شیوه و روش پیامبر (ص) بدین‌گونه بود که چون سوره‌ای را تلاوت می‌کرد به قدری طولانی می‌خواند که از سوره‌ای طولانی‌تر از این سوره، طولانی‌تر می‌شد.[3]

هم‌چنین پیامبر (ص) در معانی قرآن می‌اندیشید و از آن بهره می‌جست؛ اگر به آیه‌ای می‌رسید که در آن تسبیح بود، سبحان‌الله می‌گفت و اگر دعایی در مضمون آیه وجود داشت، دعا می‌نمود و از زمینه‌ای برای تعویذ در آیه وجود داشت، به خداوند پناه می‌برد.

از حذیفة بن الیمان (رض) روایت است که: شبی را با رسول خدا (ص) نماز می‌خواندم. سوره‌ی بقره را آغاز فرمود و آن را قرائت نمود؛ سپس سوره‌ی نساء را آغاز کرد و قرائت فرمود، سپس سوره‌ی آل عمران را آغاز کرد و آن را قرائت نمود، آرام آرام تلاوت می‌کرد؛ اگر به آیه‌ای می‌رسید که در آن تسبیح بود، سبحان‌الله می‌گفت، اگر دعایی در مضمون آیه وجود داشت، دعا می‌نمود؛ اگر زمینه‌ای برای تعویذ در آیه وجود داشت، به خداوند پناه می‌برد، سپس پیامبر (ص) به رکوع رفت.[4]

پیامبر (ص) شبی را به نماز ایستادند و تا صبح این آیه را تکرار نمودند: « إِن تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُكَ وَإِن تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْحَكِیمُ»«مائده: 118»

«اگر آنان را مجازات كنی ، بندگان تو هستند (و هرگونه كه بخواهی درباره ایشان می‌توانی عمل كنی) و اگر از ایشان گذشت كنی (تو خود دانی و توانی) چرا كه تو چیره و توانا و حكیمی (لذا نه بخشش تو نشانه ضعف، و نه مجازات تو بدون حكمت است.)»[5].

 

هشدار نسبت به عدم پندپذیری از قرآن

 

پیامبر (ص) از این‌که اصحابش قرآن را بدون توجّه به معانی و اندرزهای آن تلاوت کنند، هشدار می‌داد، از سهل بن ساعدی روایت است که: چند نفری مشغول قرائت قرآن بودیم که پیامبر (ص) بر ما گذشت و فرمود: «الحمدلله که کتاب خداوند یکی است وانسان‌های شایسته در میان شما وجود دارد، انسان‌هایی با رنگ‌هایی گوناگون از جمله سرخ و سیاه، قرآن را تلاوت کنید، قرآن را با تأمّل تلاوت کنید قبل از آن‌که اقوامی بیایند که حروف آن را به خوبی ادا کنند همان‌گونه که تیر کمان را راست و ریست می‌کنند امّا از حلقوم‌شان فراتر نمی‌رود (و برقلب‌شان تأثیر نمی‌نهد) با شتاب در پی پاداش آن هستند امّا به پیام‌ها و دستورات آن توجّهی ندارند.[6]

پیامبر (ص) پیوسته به یارانش تأکید می‌نمود که هدف از قرائت قرآن فهم معانی آن است و ناگزیر قاری باید آن‌چه را می‌گوید، فهم نماید، زمانی هم که عبدالله بن عمر و بن عاص از ایشان در مورد مدّت زمان ختم قرآن سؤال نمود ایشان در پاسخ فرمودند: ...«هرماه یک‌بار آن را ختم کن.» عبدالله گوید: گفتم: بیش از این نیز می‌توانم. «پیامبر (ص) فرمود: هر بیست و پنچ روز یک‌بار آن را ختم کن». عبدالله گوید: گفتم: بیش از این نیز می‌توانم. «پیامبر (ص) فرمود: آن را در بیست روز بخوان، در پانزده روز بخوان، در هفت روز بخوان، هر کس که در سه روز کمتر یک‌بار قرآن را ختم کند آن را فهم نمی‌کند.»[7]

 

قرآن علمی است که به عمل فرا می‌خواند: 

پیامبر (ص) ارزش واقعی قرآن را درمی‌یافت و می‌دانست که راه و رسم زندگی بوده و سرچشمه‌ی سعادت و خوشبختی در دنیا و آخرت است، لذا علاقه‌مند بود که یارانش نیز با آن آیات که پیام‌هایی الهی بوده و دستگیر آنان به سوی صراط مستقیم است تعامل نیکویی داشته باشند و این امر فقط زمانی متحقّق می‌گردد که آنان نیز قرآن را پیش‌روی خود قرار داده و از دستوراتش پیروی نمایند.

قرآن علمی است که به عمل فرامی‌خواند، هر که دنباله‌رو رهنمودهایش گردد از اهل آن به شمار می‌آید هرچند که آن را تلاوت ننماید و این به معنای (تشویق به) عدم قرائت قرآن نیست بلکه تشویق به عمل، به مقتضای علم به آن است.

شکی نیست که: آن‌که پیوسته شب و روز قرآن را تلاوت کرده و مدام بدان عمل می‌نماید به مراتب برتر و والاتر از آن است که بدان عمل نموده ولی آن را تلاوت نمی‌کند.

بخاری در صحیحش از ابوموسی اشعری نقل می‌کند که پیامبر (ص) فرمود: «مؤمنی که قرآن می‌خواند و به آن عمل می‌کند مانند ترنجی است که هم طعم خوبی دارد و هم از بوی خوشی برخوردار است و مؤمنی که قرآن نمی‌خواند ولی به آن عمل می‌کند مانند خرمایی است که طعمش شیرین است ولی بویی ندارد. و مثال منافقی که قرآن می‌خواند مانند ریحانی است که بویش خوب ولی طعمش تلخ است و مثال منافقی که قرآن نمیخواند، مانند حنظله است که هم طعمش تلخ یا ناپاک است و هم بوی بدی دارد.»[8]براستی ارزش علم حقیقی در خشوعی است که در قلب پدید می‌آورد، خشوعی که صاحبش را به کاروامی‌دارد. جبیر بن نفیر از ابی درداء نقل می‌کند که: به همراه پیامبر (ص) بودیم که به آسمان خیره شد، سپس فرمود: «دوره‌ای فرا خواهد رسید که علم از مردم گرفته می‌شود به گونه‌ای که چیزی از آن باقی نمی‌ماند.»

زیاد بن لبید انصاری گفت: چگونه علم از ما گرفته می‌شود در حالی که ما قرآن را خوانده‌ایم؟ قسم به خدا اکنون نیز آن را می‌خوانیم، و زنان و فرزندان ما نیز آن را می‌خوانند؟ پیامبر (ص) فرمود: «ای زیاد مادرت به عزایت بنشیند من تو را از فقهای اهل مدینه می‌پنداشتم آیا نمی‌بینی یهودیان و مسیحیان، تورات و انجیل را می‌خوانند امّا سودی از آن نمی‌برند؟»

 

جبیر گوید: به عباده بن صامت رسیدم و گفتم: آیا می‌شنویی که برادرت ابودرداء چه می‌گوید؟ و آن‌چه را از ابودرداء شنیده بودم برای او نقل کردم، عباده گفت: ابودرداء راست گفته، اگر می‌خواهی در مورد اوّلین عملی که از مردم برخاسته برایت حرف بزنم بدان که آن خشوع است، چه بسا وارد مسجد جامع شوی و هیچ فرد خاشعی را نبینی.[9]

پیامبر (ص) بیان داشته که علم نزد یهودیان و مسیحیان موجود است امّا چون هدف از آن علم را به فراموشی سپرده‌اند هیچ بهره‌ای از آن نمی‌برند، هدف آن علم دست‌یابی به قلب‌هایشان است تا لذّت ایمان به آن را دریابند و زمانی که از آن بهره می‌برند که قلب‌هایشان خشوع داشته و به سوی خداوند بازگردند در حالی که این علم فقط برزبان‌های ایشان جاری بوده و حجتی علیه آنان گشته است.[10]

از این جاست که جدیت هشدار نبوی برای ما آشکار می‌گردد که می‌فرماید: «قرآن گواهی به نفع تو یا علیه توست.»[11]

هم‌چنان که ابن عمر رضی الله عنهما می‌گوید: براستی هر حرفی از حروف قرآن ندا می‌دهد که: من فرستاده‌ی خداوند به سوی تو هستم تا به من عمل نموده و از پندهایم پند پذیری.

 

اختلاف نورزیدن در قرآن

چون قرآن نعمت بزرگی است که خداوند آن را خاصّ این امّت گردانیده است و چون عزّت مسلمین وابسته به تمسّک به این قرآن و جمع شدنشان به گرد آن است لذا پیامبر (ص) بسیار مشتاق بود که مؤمنین در قرآن دچار اختلاف نگردند، پس نسبت به آن‌چه از قرآن آگاهی یافتیم عمل می‌نماییم و آن‌چه فهمش بر ما سخت و دشوار گشت به متخصّصش واگذار می‌کنیم.

عمروبن شعیب از پدرش و او نیز از پدرش نقل می‌کند که گفت: با برادرم در مسجد نشسته بودیم و این با هم بودن را حضر نیستم با شتران سرخ‌مو عوض کنم دیدم چند تن از بزرگان صحابه نیز در کنار یکی از درهای مسجد نشسته‌اند، نخواستیم مجلس‌شان را به هم بزنیم، لذا از جای خود تکان نخوردیم، آنان در رابطه با آیه‌ای از قرآن به بحث و جدل مشغول بودند به گونه‌ای که صدایشان بلند شد ناگهان پیامبر (ص) در حالی که از شدّت عصبانیت چهره‌اش قرمز شده بود و خاک به طرفشان پرتاب می‌کرد داخل شد و فرمود: آهسته! یواش! امّت‌های پیش از شما به خاطر اختلافشان با پیامبرانشان و رد بعضی از دستورات کتاب‌هایشان به وسیله‌ی بعضی دیگر از دستورات، هلاک و نابود شدند، پس (به خاطر جلوگیری از تفرقه و هلاکت) آن‌چه را از آیات قرآن دریافتید بدان عمل کنید و هر آن‌چه فهمش بر شما دشوار بود به متخصّصش واگذار نمایید.[12] جندب بن عبدالله می‌گوید: نبی اکرم (ص) فرمود: «تا زمانی که با نشاط هستید و حضور قلب دارید، قرآن را تلاوت کنید. و هنگامی که نشاط و علاقه ندارید، آن را ترک کنید.»[13]

 

پاکی و زلالی چشمه 

پیامبر (ص) بسیار مشتاق بود که اصحاب –رضوان الله علیهم- از یک چشمه‌ی پاک و زلال سیراب گردند لذا پیوسته آنان را اندرز می‌داد که به چیزی جز قرآن مشغول نگردند. روزی عمربن خطاب (رض) در حالی که کتابی از کتاب‌های گذشتگان در دست داشت به نزد پیامبر (ص) آمده و گفت: ای پیامبر (ص) کتابی جالت به دست آورده‌ام که از کتاب‌های اهل کتاب است، پیامبر (ص) عصبانی شده و فرمود: آیا نسبت به آن شگفت‌زده شده‌ای، ای پسر خطّاب؟ قسم به آن‌که جانم در دست اوست کتابی برایتان آورده‌ام که پاک و باصفاست، از یهودیان و مسیحیان در مورد چیزی سؤال نپرسید، اگر پاسخ صحیح به شما دهند شاید آن را تکذیب کنید، یا پاسخ غلطی به شما دهند و شما آن را تصدیق نمایید!! قسم به این‌که جانم در دست اوست اگر موسی (ع) زنده می‌بود چاره‌ای جز تبعیت از من نداشت.[14]

سیدقطب –رحمه‌الله- در تعلیقی بر این حادثه می‌گوید: مقصود رسول‌الله (ص) این بود که سرچشمه‌ی مورد استفاده‌ی آن نسل را از همان ابتدای تشکّل، به قرآن منحصر گرداند تا دل و درون آن‌ها فقط کانون کتاب خدا بشود و زندگیشان تنها بر اساس این کتاب سر و سامان بگیرد و به همین خاطر بود که وقتی دید عمر بن خطّاب از سرچشمه‌ی دیگری استفاده می‌کند، آن‌چنان خشمگین گردید.

رسول خدا (ص) می‌خواست نسلی را بسازد که عقل‌ها و قلب‌هایشان و شعور و بینش آن‌ها پیراسته و کاملاً خالص باشد و در مرحله‌ی تکوین یافتن از هر عامل مؤثّری جز برنامه‌ی الهی تعبیه شده در قرآن، دور و برکنار باشند.[15]

 

نسل جدید

یاران پیامبر (ص) به طرزی صحیح از قرآن استقبال نمودند و هدف اصلی از نزولش را دریافتند در نتیجه زندگی‌شان را رنگ و بویی قرآنی بخشیدند، با ظهور این نسل جدید اسلام پاک‌ترین میوه‌اش را چید، میوه‌ای که بشریت بعد از آن –با این کمیّت- نمونه‌اش را ندید. این حادثه امری شگفت بود که نشان‌دهنده‌ی توان این کتاب در ایجاد تغییرات ریشه‌ای در نفوس آدمیان است... مردمی که صحرانشین بودند... افرادی پابرهنه و لخت... بی‌هیچ چیز با ارزش و گران‌بهای قابل ذکری، در برابر دو امپراطوری فارس و روم آن زمان محلی از اعراب نداشت و حتّی می‌توانی بگویی که دنباله‌رو و پیرو آن‌ها بود...

قرآن آمد تا این مردم را تغییر دهد و امتی از آنان بسازد که کیان و شخصیّتش را از نو رنگ و بویی تازه دهد، و همّت‌های فرزندانش را به آسمان اوج داده و به خدا مرتبط گرداند، به واسطه‌ی دین و ایمانی که مورد پسند خداوند است احساس عزّت و احترام را در او پدید آورد.

قرآن آمد تا امّتی جدید بسازد امتی که جهان پیش از آن هم‌چون نمونه‌ای به یاد نداشت... امّتی که امپراطوری‌ها را درهم شکسته و روش‌ها و قواد را تغییر داد و در ظرف چند سال تبدیل به قدرتی برتر در زمین گردید... همگان از او می‌ترسیدند... همگان به او عشق می‌ورزیدند... این‌ها باثروت و منزلت خریداری نمی‌شود... این امّت سرچشمه‌ی عزّت و سربلندی‌اش را شناخته و بدان تمسّک جسته بود لذا به زیبایی زمام جهان را به دست گرفته و برای مدّتی طولانی جهان احساس خوشبختی می‌کرد.

به عنوان نمونه به یکی از این افراد بنگر که چگونه پاسخ رستم فرمانده سپاه ایران را می‌دهد، رستم از او می‌پرسد: چه کسی شما را فرستاده؟ و او در پاسخش می‌گوید: خداوند ما را فرستاده... خداوند ما را برانگیخته  تا انسان‌هایی را که خود بخواهند از عبادت دیگر بندگان رهایی بخشیده و به عبادت خدا راهنمایی نماییم واز محدودیّت دنیا به وسعت و گستردگی آن و از ستم ادیان (تحریف شده) به عدل اسلام رهنمون شویم، پیامبرش را به همراه دینش به سوی آفریده‌هایش فرستاده است، هر کس آن را بپذیرد ما نیز عملش را تأیید کرده و از او دست کشیده و او را با اهل و عیالش به حال خود رها می‌کنیم. و هرکس سرپیچی نموده و از سر ناسازگاری وارد شود با او وارد جنگ می‌شویم تا این‌که در این راه شهید شده و به بهشت دست یابیم یا این‌که پیروز و سرافراز گردیم.

هنگامی که عمربن خطاب (رض) به نزدیکی بیت المقدس می‌رسد و ابوعبده جراح به پیشواز او می‌رود به او پیشنهاد می‌دهد تا به هنگام ورود به آن‌جا و دیدار با بزرگان مسیحی، لباس و صله‌دارش را عوض نماید امّا عمر بن خطاب (رض) با توه به عزتی که اسلام در او پدید آورده و در جواب می‌گوید: امّا مردمی هستیم که خداوند به واسطه‌ی اسلام ما را از عزّت و رفعت ارزانی داشته است، اگر عزّت را در چیز ی جز اسلام بجوییم خداوند ما را خوار و ذلیل می‌گرداند.

 

وحدت بینش و رفتار:

هنگامی که یاران پیامبر (ص) با تمام وجود رو به سوی قرآن نمودند، وحدت بینش در آنان پدید آمد و از ثمرات آن به میزان بسیار زیاد وحدت در رویّه و رفتار است و چرا این‌گونه نباشد در حالی که کتابی که اندیشه‌ها و تصوراتشان را از آن می‌گیرند، یکی است.

ابن مبارک در کتاب زهد، داستان زیبایی در این خصوص نقل می‌کند: عمر بن خطاب (رض) چهارصد دینار درون کیسه‌ای قرار داده سپس به غلامی می‌گوید: این را به نزد ابوعبیده جراح ببر و مدّتی در خانه‌اش منتظر شو تا ببینی که چه می‌کند، غلام کیسه پول را به نزد ابوعبیده برده و به او می‌گوید: امیرالمؤمنین به تو می‌گوید که این مقدار پول را در راه نیازهایت صرف کن. ابوعبیده می‌گوید: درود و رحمت خداوند بر او باد. سپس گفت: این کنیز! بیا این‌جا، همه‌ی پول را پخش نمود. غلام به سوی عمر بن خطاب (رض) بازگشته و جریان را برایش بازگو نمود، دید که هم‌چون کیسه‌ای را برای معاذ بن جبل نیز آماده نموده است.

عمر (رض) گفت: این را نیز برای معاذ بن جبل (رض) ببر و مدّتی در خانه‌اش منتظر شو تا ببینی که چه می‌کند، غلام کیسه را به نزد معاذبن جبل برد و به او گفت: امیرالمؤمنین به تو گفت: این را در راه رفع نیازهایت خرج کن. معاذ گفت: درود و رحمت خداوند بر او باد. این کنیز! بیا، این مقدار را برای فلانی ببر، و این مقدار را به فلان منزل ببر و این مقدار را به فلان منزل دیگر بده، همسر معاذ از موضوع باخبر شده گفت: قسم به خداوند ما نیز مسکین و نیازمندیم، به ما نیز چیزی بده. درون کیسه فقط دو دینار باقی مانده بود، آن دو دینار را به او داد، غلام به سوی عمر (رض) بازگشت و موضوع را برایش بازگو نمود. عمر (رض) از شنیدن موضوع خوشحال گشته و گفت: اینان برادر یک‌دیگرند.

 

توصیه‌های یاران پیامبر (ص)

به راستی صحابه –رضوان الله علیهم- به خوبی دریافته بودند که دوام عزّت و رفعت اسلام، مرهون تمسّک فرزندانش به قرآن است، قرآن ریسمانی الهی است که همگان را به دور خود جمع کرده و از تفرقه و چنددستگی جلوگیری می‌نماید هم‌چنان که خداوند می‌فرماید: «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُواْ» (آل عمران: 103)

«و همگی به رشته‌ی (ناگسستنی قرآن) خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید.»

آنان می‌دانستند که تمسّک به قرآن، یعنی انتخاب آن به عنوان راهنما، چراغ راه و حجتی برای هر آن‌چه خداوند می‌پسندد، آنان بسیار مشتاق بودند که نسل‌های بعدی به همان شیوه‌ای با قرآن تعامل نمایند که اینان تعامل می‌نمایند، بسیار می‌ترسیدند که قرآن از کتاب هدایت که سازنده‌ی شخصیّت‌هایی بزرگ، و رهایی‌بخش قلب‌ها از اسارت دنیا و نجات‌دهنده‌ی بشریت از گمراهی است فقط در حد تلاوتی که بر زبان‌ها تکرار گشته و از گلوها تجاوز نمی‌کند، تبدیل گردد.

این بیم و امیدشان به خوبی در اندرزهایی که برای آیندگان، تبدیل گردد.

این بیم و امیدشان به خوبی در اندرزهایی که برای آیندگان بیان داشته‌اند نمود یافته است از جمله‌ی این اندرزها:

 

1. پرداختن به قرآن و عدم پرداختن به غیر آن:

به راستی پرداختن به قرآن و عدم پرداختن به غیر آن سبب می‌شود که باورها، اندیشه‌ها وعملکردهای شخص، همه برگرفته از معانی قرآن باشد، لذا یاران پیامبر (ص) بسیار مشتاق تبلیغ چنین اندرزی به نسل‌های بعد بودند، به خصوص بعد از گسترش فتوحات اسلامی و ورود افراد بسیاری به اسلام، افرادی که در حال و هوای قرآنی به سر نبرده و با آن رشد نیافته بودند.

با من در این وصیّت عبدالله بن مسعود (رض) بیندیش که می‌گوید: کوشش خود را فقط صرف قرآن نمایید تا کودکان شما در آن تربیت یابند و بزرگان شما از آن فاصله و دوری نگیرند؛ زیرا شیطان از خانه‌ای که در آن سوره‌ی بقره تلاوت شود، می‌گریزد. شعبه یکی از راویان این اثر می‌گوید: در این مورد با اباتیاح که یک عرب بود سخن گفتم، او گفت: آری، دستور داده شده که کوشش خود را فقط صرف قرآن نمایید. به او گفتم: فقط صرف قرآن یعنی چه؟ گفت: چیز دیگری را با آن نیامیزند.[16]

اسود گوید: من و علقمه نوشته‌ای را یافتیم، آن را به نزد ابن مسعود بردیم، خورشید در حال غروب یا نزدیک به غروب کردن بود، کنار در ایستادیم، ابن مسعود به کنیزش گفت: ببین چه کسی دم در است، کنیز گفت: علقمه و اسود. ابن مسعود گفت: آن‌ها را به داخل راهنمایی کن. اسود گوید: وارد خانه شدیم. ابن مسعود گفت: انگار دم در معطل شدید؟ گفتیم: آری. گفت: چه چیز باعث شد که اجازه‌ی ورود نگیرید؟ گفتیم: ترسیدیم که خوابیده باشی. گفت: دوست ندارم که چنین گمانی در مورد من داشته باشید. ما این ساعت را با نماز شب مقایسه می‌کنیم. گفتیم: در این دست نوشته مطالب جالب وجود دارد. عبدالله بن مسعود (رض) به کنیزش دستور داد طشتی پر از آب بیاورد، خود ابن مسعود به پاک نمودن و شستن دست نوشته مشغول شد در حالی که این آیه را تلات می‌کرد: «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ اَحْسَنَ الْقَصَصِ» (یوسف: 3)

«ما از طریق وحی این قرآن، نیکوترین سرگذشت‌ها را برای تو بازگو می‌کنیم و (تو را بر آن‌ها مطّلع می‌گردانیم).»

گفتیم: نگاهی به آن بینداز، مطلب جالبی است امّا ابن مسعود همان‌طور مشغول محو کردن آن بود و می‌گفت: این اذهان و قلوب ظروفند، آن را به قرآن پر و مشغول کنید و با چیز دیگری آن را اشغال نکنید. ابو عبید در توضیحی در خصوص این خبر می‌گوید: به نظرم در این دست نوشته مطلبی از اهل کتاب آمده بود و به این خاطر عبدالله آن را نپسندید.

 

توجّه ویژه به قرآن: 

عمر بن خطاب (رض) در حالی که سپاهیان را اعزام می‌کرد آنان را از روایت حدیث منع می‌نمود تا مردم به چیزی جز قرآن مشغول نگردند... از قرظة بن کعب نقل است که گفت: ما می‌خواستیم به عراق برویم، حضرت عمر (رض) تا (صرار) ما را همراهی کرد، آن‌گاه گفت: می‌دانید چرا با شما آمدم؟ گفتند: بله. ما از یاران پیامبر خدا (ص) هستیم و تو به منظور احترام و بدرقه با ما آمدی. عمر (رض) گفت: شما به جایی می‌روید که آواز قرآن خواندن مردمش، مانند آواز زنبور عسل به گوش می‌رسد، از شما می‌خواهم با گفتن و نقل احادیث، آن‌ها را مشغول و سرگرم نکنید که مانع قرآن خواندن آن‌ها شوید. توجّه ویژه‌ای به قرآن داشته باشید، روایت حدیث پیامبر (ص) را کمتر کنید. سفر بخیر، من هم با شما هستم، وقتی «قرظة» به آن‌جا رسید، مردم گفتند: احادیث پیامبر (ص) را برایمان نقل کن. قرظة گفت: عمر ما را از این کار منع کرده‌است.[17]

از جابر بن عبدالله بن یسار نقل است که گفته است: شنیدم حضرت علی (رض) می‌گفت: «بر آن قصدم که بگویم: هر کس هر کتابی پیش خود دارد، آن را نابود کند. مردم به این علّت نابود شدند که کتاب خدا را رها کرده و از احادیث علمای خود پیروی کردند.»[18]

شیخ محمّد غزالی مصری در توضیحی درباره‌ی این دو خبر می‌گوید: حضرت عمر و حضرت علی و سایر پیشوایان، سنّت را انکار نمی‌کردند، بلکه می‌خواستند، قرآن با استقبال و احترام بیش‌تر روبرو شود، این هم امری طبیعی است؛ زیرا قبل از وارد شدن به شرح و بسط و تفاصیل اجزا و اجرای قانون، باید خود قانون را کاملاً و به خوبی فهمید. چون کلیه‌ی افراد مردم به این شرح و تفاصیل احتیاج ندارند و حتّی چه بسا این مسایل اذهان را پرکرده و محلی را برای اصول ضروری و قواعد مهمّ باقی نگذارند.[19]

یاران پیامبر (ص) به ارزش واقعی قرآن، و تواناییش را در تغییر پی برده و دریافته بودند که سرگرم شدن مردم به چیزی جز قرآن، ذهن را پریشان و پراکنده می‌کند وسبب اتلاف سرمایه‌های زمانی و جلوگیری از توانایی‌های قرآن در رهبری و تغییر در آنان می‌شود.

در این سخن حارث أعور بیندیش... می‌گوید: وارد مسجد شدم دیدم که مردم سرگرم حرف زدن در مورد موضوع‌های مختلف‌اند: به نزد علی (رض) رفته و گفتم: آیا نمی‌بینی که مردم درون مسجد سرگرم سخن گفتن در هر موردی هستند؟ علی (رض) گفت: این‌چنین می‌کنند؟ گفتم: آری، گفت: براستی من از پیامبر (ص) شنیدم که فرمود: «به زودی فتنه‌ها بروز می‌نمایند.» گفتم: راه خروج از آن‌ها چیست؟ فرمود: «راه خروج تمسّک به کتاب خداوند است؛ زیرا در آن اخبار گذشتگان و اخبار آیندگان و حکم میان شما وجود دارد قرآن سخن فیصله‌بخش است، نه شوخی و مزاح، هر گردنکشی که قرآن را رها کند خداوند نیست و نابودش می‌گرداند و هر کس راه هدایت را در چیزی جز قرآن بجوید خداوند گمراهش می‌گرداند. قرآن ریسمان محکم الهی و ذکر حکیم است. قرآن صراط مستقیم است، امیال به واسطه‌ی آن، منحرف نمی‌شوند و زبان‌ها دچار خطا نمی‌گردند، عجایب آن پایان‌ناپذیر است و همان است که وقتی جنیان آن را شنیدند گفتند: ما خواندنی شگفتی را شنیدیم، قرآن سخنی است که هر کس آن را بر زبان راند سخنی راست گفته است و کسی که به آن حکم نماید عدالت ورزیده است و کسی که به آن عمل نماید به راه راست هدایت می‌گردد.[20]

 

2. هدف از تلاوت قرآن، فهم معانی آن؛ و عمل، میوه‌ی آن است.

ابن مسعود (رض) می‌گوید: هر یک از ما هرگاه ده آیه را می‌آموخت، به دنبال ده آیه‌ی بعدی نمی‌رفت تا این‌که معانی این ده آیه را می‌فهمید و علم و عمل مربوط به آن‌ها را فرا می‌گرفت.[21]

ابو عبدالرحمن سلمی یکی از شاگردان صحابه این سخن را مورد تأکید قرار داده و می‌گوید:

ما قرآن را از کسانی آموخته‌ایم که به ماگفته‌اند: آنان هرگاه ده آیه را می‌آموختند، به دنبال ده آیه‌ی بعدی نمی‌رفتند تا این‌که علم و عمل مربوط به آن‌ها را فرا می‌گرفتند. ابو عبدالرحمن می‌گوید: ما نیز علم و عمل را با هم آموختیم، امّا کسانی که بعد از ما می‌آنید با قرآن هم‌چون نوشیدن آب برخورد می‌نمایند واز فک آن‌ها فراتر نمی‌رود.[22]

عمر بن خطاب (رض) در همین خصوص سخنی دارد که می‌گوید: تلاوت قرآن افراد، شما را متعجّب نکند این کلامی است که آنان بیان می‌دارند، بلکه ببینید که چه کسی بدان پایبند است و عمل می‌نماید.[23]

ابن عبّاس در تفسیر این سخن خداوند: « الَّذِینَ آتَینَاهُمُ الْكِتَابَ یتْلُونَهُ حَقَّ تِلاَوَتِهِ أُوْلَئِكَ یؤْمِنُونَ بِهِ» (بقره: 121)

« ( دسته‌ای از ) كسانی كه كتاب آسمانی به آنان داده‌ایم و آن را از روی دقّت و چنانچه باید می‌خوانند ( و تورات و انجیل را محقّقانه وارسی می‌نمایند و سره را از ناسره جدا می‌سازند ) این چنین افرادی به قرآن ایمان می‌آورند» می‌گوید: به طرز شایسته‌ای از کتاب خدا پیروی کرده و به مفاد آن عمل می‌کنند. عکرمه می‌گوید: مگر نمی‌بینی که تو در سخن گفتن می‌گویی: «فلانی از پی فلانی می‌رود»[24]؛ یعنی دنباله رو اوست: «وَالشَّمْسِ وَ ضُحَاهَا وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا» (شمس: 2-1)

 

«سوگند به خورشید (که منبع نور است) و سوگند به پرتو آن (که سرچشمه‌ی حیات است.) و سوگند به ماه بدان گاه که از پس خورشید برمی آید (و به نیابت آفتاب زمین را زیر بال سیمین مهتاب می‌گیرد.)».

 

عمل مقدّم بر حفظ است:

درمیان صحابه، مسأله‌ی عمل به آن‌چه از قرآن آموخته‌اند هیچ‌گاه محلّ اختلاف نبوده است، لذا –هم‌چنان که ابن تیمیه رحمه‌الله می‌گوید- مدّت زمانی طولانی را صرف حفظ یک سوره می‌نمودند. انس می‌گوید: هرگاه کسی دو سوره‌ی بقره و آل عمران را حفظ می‌کرد نز ما مقام و منزلت والایی پیدا می‌کرد.[25]

عمر بن خطاب (رض) دوازده سال مشغول فراگیری و حفظ سوره‌ی بقره بود، بعد از اتمام آن به خاطر شکرگزاری آن موفّقیّت شتری را سربرید و جشنی به پا کرد، پسرش عبدالله نیز در طی هشت سال این سوره را فراگرفت.[26]

نزد اصحاب عمل به قرآن مقدّم بر حفظ آن بود، بسیاری از بزرگان صحابه و تعدادی از ده‌نفری که پیامبر (ص) به آنان وعده‌ی بهشت داد.[27] در حالی وفات یافتند که قرآن را به طور کامل حفظ نکرده بودند.

ابن سعد در کتاب طبقاتش از محمّد بن سیرین نقل می‌کند که: عمر بن خطاب (رض) در حالی شهید شد که قرآن را به طور کامل حفظ نکرده بود.[28]

حسن بصری (رض) می‌گوید: زمانی که رسول‌الله (ص) فوت کرد فقط تعداد کمی از یارانش رضوان‌الله تعالی علیهم همه‌ی قرآن را حفظ نموده بودند، آن‌ها این کار را به خاطر بزرگ‌داشت قرآن، واداشتن خود به فراگیری (معانی و احکام) آن و عمل به محکم و متشابه آن، انجام دادند.[29] به همین خاطر است که ابن مسعود می‌گوید: «حفظ قرآن بر ما سخت است، امّا آسان می‌توانیم به آن عمل کنیم؛ آنان که پس از ما می‌آیند، آسان قرآن را حفظ می‌کنند، امّا عمل به آن برایشان مشکل است.»

از ابن عمر (رض) روایت شده که گفته است: در صدر اسلام، فضلای اصحاب رسول خدا غالباً یکی دو سوره از قرآن را از بر داشتند، ولی در عرصه‌ی عمل به قرآن بسیار برخوردار بودند؛ اینک کار امّت اسلامی به جایی رسیده است که حتّی کودکان و نابینایان تمامیِ قرآن را حفظ می‌کنند و قرائت می‌نمایند، امّا کمتر کسی به آن عمل می‌کند.[30]

این سخنان به معنای اهمال صحابه در حفظ قرآن نیست، بلکه به معنای اهتمام بیش‌تر آنان به عمل به قرآن است، لذا عمل به فرامین قرآن مقدّم بر حفظ آن است، اگر کسی بتواند هر دو را با هم انجام دهد، حقاً که گوی سبقت را ربوده و می‌تواند که صفاتی از تبوت را به دست آورد با این تفاوت که به او وحی نمی‌شود.

 

3. تصحیح مفهوم حامل قرآن:

عبدالله بن عمروبن عاص می‌گوید: کسی که قرآن را حفظ کند مسئولیّت خطیری را بر عهده گرفته، صفاتی از نبوّت را بدست آورده با این تفاوت که به او وحی نمی‌شود.

ابوموسی اشعری نزدیک به سیصد تن از قاریان قرآن را گردآورد، ابتدا در خصوص جایگاه و ارزش قرآن سخن گفته و در ادامه افزود: براستی این قرآن می‌تواند گنجینه‌ای به نفع شما و یا گناهی برگردن شما باشد، پس دنباله‌رو قرآن باشید و قرآن را دنباله رو خود نگردانید، کسی که دنباله‌رو قرآن گردد به واسطه‌ی این دنباله‌روی در میان باغ‌ها بهشت به گشت و گذار می‌پردازد و کسی که قرآن را دنباله‌رو خود گرداند قرآن بر پشت سرش ضربه وارد نموده و او را به سوی آتش سوق می‌دهد.[31]

ابوعبدالرحمن السلمی هرگاه به فردی قرآن می‌آموخت او را روبروی خود می‌نشاند و دستش را بر سرش قرار داده و به او می‌گفت: از خدا بترس و فرامین الهی را به جای آر، کسی را از تو بهتر نمی‌شناسم بدین شرط که بدان چه می‌دانی عمل نمایی.[32]

محمّد بن کعب القرظی می‌گفت: ما قاری قرآن را از روی رخساره‌ی زردش می‌شناسیم.[33]

آنان فقط زمانی حفظ قرآن را عملی صحیح می‌دانستند که ابتدا شخص بدان عمل نماید. حسن بصری می‌گوید: نزدیک‌ترین مردمان به این قرآن کسانی هستند که بدان عمل کرده و پیرو آن هستند هرچند آن را تلاوت نکنند.[34]

ابن عبدالبر این معنی را مورد تأکید قرار داده و می‌گوید: حاملان (واقعی) قرآن کسانی هستند که نسبت به احکام و حلال و حرام آن آگاهی داشته، و بدان عمل می‌نمایند.[35]

شخصی به نزد ابودرداء آمده و گفت: فرزندم قرآن را حفظ نموده است، ابودرداء گفت: خداوندا او را بیامرز، براستی کسی حافظ قرآن است که به آن گوش داده و از آن اطاعت نماید.[36]

 

4. ابتدا ایمان

هدف از این توصیخ این است که ریشه‌های ایمان در قلب کاشته شده و بنای باشکوه آن بر پا گردد و اراده را در دست گیرد، قبل از آن‌که حروف قرآن حفظ گردد.

جندب بن عبدالله می‌گوید: ما جوانانی با شور و نشاط همراه پیامبر (ص) بودیم، ایشان ابتدا ایمان را به ما آموختند سپس قرآن را، آن‌گاه که قرآن را آموختیم ایمانمان افزایش یافت.[37]

عبدالله بن عمر (رض) نیز همین موضوع را مورد تأکید قرار می‌دهد آن‌جا که می‌گوید: ما مدّتی از زندگی‌مان را در ایمان آوردن (به آیات قرآن) پیش از (حفظ) قرآن سپری نموده بودیم و هر سوره‌ای که برپیامبر (ص) ناز می‌شد حلال و حرام و امر و نهی اش  و هر آن‌چه که شایسته است در معانیش درنگ نمود، فرا می‌گرفتیم. امّا امروزه مردانی را می‌بینیم که پیش از ایمان آوردن به معانی و مفاهیم قرآن به حفظ آن اقدام می‌کنند و از سوره‌ی فاتحه تا پایان قرآن را حفظ می‌کنند و اصولاً امر و نهی آن را درک نکرده و نمی‌دانند که چگونه باید در برابر آن درنگ کرده و بیندیشند و آن را هم‌چون خرمایی نامرغوب به کناری می‌نهند.[38]

اگر از این سخن در شک و تردیدی، در این خبر بیندیش: گروهی از کارگزاران عمر بن خطاب (رض) در عراق نامه‌ای به او نوشته و از حفظ قرآن توسّط گروهی او را با خبر نمودند، عمر (رض) در پاسخ به آنان نوشت که مقداری مقرری از بیت‌المال برایشان در نظر گرفته شود، کسانی که در پی حفظ قرآن بودند افزایش یافتند، دوباره کارگزاران نامه‌ای نوشتند که: تعداد حافظان قرآن به هفتصد نفر رسیده‌است. عمر (رض) گفت: «از این می‌ترسم که در حفظ قرآن شتاب به خرج دهند، قبل از این‌که از دین آگاهی و درکی به دست آورند»، در نتیجه دستور داد تا چیزی به آنان داده نشود.

حسن بصری پرورش‌یافته‌ی مکتب صحابه و یکی از بزرگ‌ترین تابعین از بسنده کردن به حفظ قرآن هشدار داده‌است و می‌گوید: این قرآن را بردگان و کودکان نیز می‌خوانند امّا از تأویلات آن آگاهی ندارند و امرش را از همان آغاز (که فهم و تدبّر در آیات است) به جای نمی‌آورند، خداوند می‌فرماید: «كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیكَ مُبَارَكٌ لِّیدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَلِیتَذَكَّرَ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ» (ص:29)

«(ای محمّد! این قرآن) كتاب پرخیر و بركتی است و آن را برای تو فرو فرستاده‌ایم تا درباره آیه‌هایش بیندیشند، و خردمندان پندگیرند.»

تدبّر در آیاتش چیزی جز پیروی از علم و آگاهی به دست آمده از آن نیست. به خدا قسم این کار با حفظ حروف آن و تباه نمودن حدود و مقرراتش امکان‌پذیر نیست به گونه‌ای که یکی از آنان می‌گوید: به خدا قسم تمام قرآن را خوانده‌ایم و حتّی یک حرفش را نینداخته‌ام. (امّا من می‌گویم:) به خدا سوگند همه‌اش را انداخته است؛ چرا که قرآن در اخلاق و رفتارش دیده نمی‌شود و یکی دیگر می‌گوید: همانا من قرآن را در درون خودم می‌خوانم... امّا اینان نه قاریند و نه عالم، و نه پارسا... کی قاریان گذشته چنین چیزی می‌گفتند؟ خداوند امثالشان را زیاد نگرداند.[39]

حسن بصری ما را از این‌که کار با قرآن را از ابتدا شروع نکنیم برحذر می‌دارد و ابتدای آن، یعنی فراگیری ایمان از قرآن و عمل به مقتضای آن، بعد از این حالت است که می‌توان بر پایه‌هایی صحیح حفظ قرآن را آغاز نموده در نتیجه ثمره‌ی آن‌که افزایش ایمان در قلب است، پدید می‌آید.

 

5. ضرورت اندیشیدن در قرآن و به حرکت درآوردن قلب به وسیله‌ی آن:

أبی جمره می‌گوید: به ابن عبّاس گفتم: من بسیار سریع قرآن را تلاوت می‌کنم و آن را در سه (شبانه‌روز) می‌خوانم، ابن عبّاس گفت: خواندن سوره‌ی بقره به آرامی و با اندیشه و تدبّر، آن هم در یک شب، نزد من محبوب‌تر از شیوه‌ی خواندنی است که تو می‌گویی.[40]

ابن عبّاس -رضی الله عنهما- نیز این‌چنین می‌کرد... ابن ابی ملیکة می‌گوید: به همراه ابن عبّاس -رضی‌الله عنهما- از مکّه به مدینه سفر کردم، نیمه شب ابن عبّاس از خواب برخاسته و در نماز شب شروع به تلاوت قرآن نمود، شمرده شمرده آن را تلاوت می‌کرد و سپس می‌گریست به گونه‌ای که من صدای هق‌هق گریه‌اش را می‌شنیدم.[41]

ابن أبی ذئب -رحمه‌الله- از صالح نقل می‌کند که: همسایه‌ی ابن عبّاس بودم، او شب‌ها نماز تهجد می‌خواند، آیه‌ای را می‌خواند سپس ساکت می‌شد به اندازه‌ای که جریان را برایت بازگو کردم، از این هم بیش‌تر، سپس آیه‌ای دیگر را می‌خواند به صالح گفتم: چرا این‌گونه می‌کرد؟ صالح گفت: به خاطر اندیشیدن و و تفکّر در آیات.[42]

بزرگان، قرائت قرآن به شیوه‌ی ابن عبّاس را توصیه می‌کردند...

با این‌که به شدّت سرگرم تلاوت قرآن بودند و بدان عنایت و توجّه داشتند، امّا هر کدام در مدّتی خاصّ آن را ختم می‌کرد و از این لحاظ با هم متفاوت بودند.

ابوداود از مکحول نقل می‌کند که: تواناترین اصحاب رسول خدا (ص) بعضی قرآن را در یک هفته و گروهی در یک ماه و عدّه‌ای در دو ماه و دسته‌ای نیز در بیش‌تر از این زمان، ختم می‌نمودند.[43]

شخصی از زید بن ثابت پرسید: نظر تو در مورد تلاوت قرآن در مدّت هفت روز چیست؟ زید گفت: کار خوبی است امّا من دوست دارم این کار را در مدّت پانزده تا بیست روز انجام دهم. آن شخص دلیل این علاقه را از زید پرسید و زید در جواب گفت: می‌خواهم در جای جای آن درنگ کرده و در آیاتش بیندیشم.[44]

آن‌چه در نزد آن بزرگواران حایز اهمّیّت بوده، نه تعداد آیات تلاوت شده، بلکه تفکّر در آن و فهم معانی‌ای بوده که قلب را به حرکت واداشته و محرّک آدمی درانجام اعمال نیک باشد.

بدین‌خاطر از جمله اندرزهای ابن مسعود (رض) این است که: قرآن را هم‌چون شعر با سرعت و بدون تأمّل نخوانید و آن را هم‌چون خرماهای بد و خشکی که با هر تکانی از شاخه‌ها فرو می‌ریزند، نریزید، بلکه در برابر شگفتی‌های آن بایستید و قلب را بدان به حرکت و جنبش درآورید، همّت و تلاشتان صرف رسیدن به آخر سوره نباشد.

 

تلاوت آرام انگیزه‌ای جهت فهم بهتر:

از امام مجاهد -شاگر ابن عبّاس- در مور دو نفر سؤال شد که یکی سوره‌ی بقره و آل عمران، و دیگری فقط سوره‌ی بقره را می‌خواند در حالی که قیام، رکوع، سجده و جلوس هر دو به یک اندازه طول کشیده است، کدام یک از این‌ها برترند؟ ایشان در جواب گفت: این‌که فقط (در همان مدّت زمان) سوره بقره را تلاوت کرده‌است سپس این سخن خداوند را تلاوت نمود که: «وَقُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُكْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنزِیلاً» (اسرا:106)

«قرآنی است كه آن را (در مدّت بیست و سه سال به گونه آیه‌ها و بخشهای) جداگانه فرستاده‌ایم تا آن را آرام بر مردم بخوانی (و بدین وسیله جذب دلها و اندیشه‌ها شود و در عمل پیاده گردد) و قطعاً ما آن را كم كم و بهره بهره فرستاده‌ایم (نه یكجا و سرِهم).»

به عایشه رضی الله عنها گفته شد: بعضی هستند که در شبانه‌روز دو یا سه بار قرآن را ختم می‌کنند: گفت: اینان قرائت کرده‌اند ولی قرائت نکرده‌اند! من بعضی شب‌های مهتابی را تا صبح همراه با رسول خدا (ص) به نماز شب مشغول بودم؛ سوره‌های بقره و آل عمران و نسا را قرائت می‌فرمود و هرگاه به آیه‌ای می‌رسید که در آن بشارتی بود آن را از خداوند درخواست می‌نمود و برای رسیدن به آن ابراز تمایل می‌کرد، هرگاه به آیه‌ای می‌رسید که در آن هشداری وجود داشت، باز دست به دعا برمی‌داشت و از آن به خداوند پناه می‌برد.[45]

در صحیح امام مسلم از ابی وائل نقل است که شخصی به نام نهیک بن سنان به نزد عبدالله بن مسعود رفته و گفت: ای اباعبدالرحمن: این حرف چگونه قرائت می‌شود، به صورت «الف» یا به صورت «یاء» «من ماء غیر آسن» یا «من ماء غیر یاسن»، ابی وائل گوید: عبدالله گفت: آیا تمام قرآن را فهمیده‌ای و فقط این مشکل را داری؟ نهیک گفت: من تمامی سوره‌های مفصّل (از ناس تا قاف) را در یک رکعت قرائت می‌نمایم! عبدالله گفت: با شتاب هم‌چون به سرعت خواندن شعر؟ گروهی قرآن را می‌خوانند از از گلویشان تجاوز نمی‌کند؛ چنان چه قرآن در دل جای گیرد و در آن ریشه بداوند، سودمند است... امام نووی در تعلیقی بر این سخن ابن مسعود می‌گوید: معنای این سخن آن است که گروهی جز بیان حروف قرآن بر زبانهاشان بهره‌ای از آن نمی‌برند، این حروف از گلویشان تجاوز نکرده و به قلبشان نمی‌رسد و هدف از قرائت قرآن این نیست، بلکه هدف و مطلوب مورد نظر آن است که در آیاتش اندیشیده و بر قلب تأثیر نهد.[46]