مفهوم انبساط زمان (Time dilation) به نظریهی نسبی خاص (Special Theory of Relativity) بازمیگردد که دانشمند آمریکایی آلمانیتبار آلبرت انیشتین در سال ١٩٠٥ مطرح کرد. نظریهی انیشتین به نسبت خاص و نسبت عام تقسیم میشود و در نسبت خاص زمان بهعنوان موجود واحدی که دائماً در حرکت است فرض نشده است بلکه بخشی از نظام بسیار پیچیدهای است که به سیستم فضایی مربوط است و به زَمَکان شهرت دارد. زیرا زمان و مکان دو بخش یک موجود واحد هستند و جابجایی از مکان بدون زمان ناممکن است. بنابراین زمان نسبت به هر چیز متحرکی متغیر به شمار میرود. از نتایج شگفتانگیز نسبی بودن خاص، انبساط و انقباض آن در یکلحظهی متحرک به نسبت چیزی است که ثابت است و رصد میکند.
بهعبارتدیگر و سادهتر: "زمان از یک شخص به شخص دیگر فرق میکند بهطوریکه میتوانیم بگوییم لحظهای که خلبانی در هوا میپیماید آهستهتر از لحظهای است که رانندهی یک ماشین در جاده میپیماید و این لحظه بهنوبهی خود آهستهتر از لحظهای است که شخص پیاده طی میکند و به همین ترتیب حرکت در بین این افراد متفاوت است.
پیامدهای انبساط زمانی چیست؟
از پیامدهای انبساط زمان پارادوکس دوقلوهاست (Twin Paradox) در این پارادوکس فرض بر این است که یک دوقلو در یکلحظه متولد میشوند یکی از آن دو بر روی زمین و دیگری درون موشکی به سرعت نور به مدت یک سال در فضا سیر می کند. نتیجهی این سرعت این میشود که بنابر اصلی که زمان در ساعتهای متحرک، آهسته سپری میشود تمام ساعتها بر روی موشک ازجمله ساعت بیولوژیک کند میشوند. وقتی یکی از آنها با همان سرعت به زمین میرسد میبیند که همزاد او به پنجاهسالگی رسیده است درحالیکه او دو سال بیشتر ندارد. این به خاطر اتساع زمان برای همزاد مسافر درنتیجهی حرکت او با سرعت نور است.[1]
ممکن است چیزی عجیبتر از این هم رخ دهد: مثلاً اگر بهسوی یکی از ستارهها در کهکشان آندرومدا (Andromeda) که دو میلیون سال نوری با ما فاصله دارد سفر کنیم، با فرض همان سرعت پیشین، در حین سفر میبینیم هنگام بازگشت فضاپیما، چهار میلیون سال بر همزاد زمینی گذشته، درحالیکه نسبت به همزاد مسافر تنها 56 سال سپریشده است.
گذشت زمان پس از مرگ در قرآن کریم
در این مقاله درصدد آن نیستم که نظریههای علمی را بر آیات قرآن منطبق کنم؛ چراکه نظریات علمی دچار خطا و صواب میشوند درحالیکه قرآن کریم بالاتر از آن است که تحت تأثیر نظریات علمی که قابلتغییر و تبدیل هستند قرار گیرد.
هدف من آن است که با این نظریه به تفسیر و فهم برخی از آیات قرآن دربارهی گذشت زمان پس از مرگ -یعنی پس از جدایی ما از زمین- بپردازم.
با تأمل در قرآن کریم به¬طور آشکار میبینیم که مفهوم زمان و مکان پس از مرگ، بهویژه در زندگی اخروی با ماهیت دنیایی آن تفاوت اساسی دارد؛ بااینکه ما نمیتوانیم ماهیت این اختلاف را بهطورقطع دریابیم اما آنچه آشکار است زمان و بهتبع آن مکان، باوجود فراخی آن در آخرت دستخوش انقباض میشوند.
قرآن کریم در سورهی "ق" بهصراحت بیان میکند که خدای متعال پس از مرگ پرده را از چشم انسان برمیدارد بهطوریکه نگاهش تیزبین و دقیق میشود: لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ [ق:22] یعنی: واقعاً كه از اين [حال] سخت در غفلت بودى ولى ما پردهات را [از جلوى چشمانت] برداشتيم و ديدهات امروز تيز است.
این آیه به دقتِ دیدِ انسان پس از مرگ اشاره میکند بهطوریکه در مقایسه با زندگی دنیوی تفاوت کلی پیدا میکند و انسان میتواند چیزهایی را ببیند که در دنیا از دیدن آن عاجز است. از این رهیافت، کافر پس از مرگ آرزو میکند که به دنیا بازگردد زیرا همهچیز را کاملاً آشکار و عیان میبیند. خداوند میفرماید:حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ (99) لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ...یعنی: تا آنگاهکه مرگ يكى از ايشان فرارسد مىگويد پروردگارا مرا بازگردانيد (99) شايد من در آنچه وانهادهام كار نيكى انجام دهم
کما اینکه حس شنوایی نیز در آخرت تحت تأثیر بُعد مکان و مسافت قرار نمیگیرد؛ این توانمندی پس از مرگ یا برخاسته از قدرت شنوایی و بینایی انسان است یا ناشی از انبساط مکان یا زمان و یا ناشی از هر دو مؤلفه است؛ وگرنه چگونه میتوانیم آیاتی را تفسیر کنیم که از گفتگوی بین بهشتیان در بهشت، با دوزخیان در جهنم سخن میگویند درحالیکه مسافت بین آنها بهاندازهی زمین تا آسمان است؟
برای مثال میتوان به چند آیه ذیل اشاره کرد:
خدای متعال میفرماید: "وَنَادَى أَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا قَالُوا نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ" (اعراف: 44).
و بهشتيان، دوزخيان را آواز مىدهند كه: ما آنچه را پروردگارمان به ما وعده داده بود درست يافتيم؛ آيا شما [نيز] آنچه را پروردگارتان وعده كرده بود راست و درست يافتيد؟ مىگويند: آرى. پس آواز دهندهای ميان آنان آواز درمىدهد كه: لعنت خدا بر ستمكاران باد.
یا میفرماید:"وَنَادَى أَصْحَابُ النَّارِ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِيضُوا عَلَيْنَا مِنَ الْمَاءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَى الْكَافِرِينَ" (اعراف:50)
و دوزخيان، بهشتيان را آواز مىدهند كه: از آن آب يا ازآنچه خدا روزىِ شما كرده، بر ما فروریزید. مىگويند: خدا آنها را بر كافران حرام كرده است.
یا میفرماید:"وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ يَتَسَاءَلُونَ (50) قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّي كَانَ لِي قَرِينٌ (51) يَقُولُ أَإِنَّكَ لَمِنَ الْمُصَدِّقِينَ (52) أَإِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَإِنَّا لَمَدِينُونَ (53) قَالَ هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ (54) فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِي سَوَاءِ الْجَحِيمِ (55) قَالَ تَاللَّهِ إِنْ كِدْتَ لَتُرْدِينِ (56) وَلَوْلَا نِعْمَةُ رَبِّي لَكُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرِينَ" (صافات: 57)
پس برخىشان به برخى روى نموده و از همديگر پرسوجو مىكنند. گويندهاى از آنان مىگويد: راستى من [در دنيا] همنشینی داشتم، [كه به من] مىگفت: آيا واقعاً تو از باور دارندگانی؟ آيا وقتى مُرديم و خاك و [مشتى] استخوان شديم، آيا واقعاً جزا مىيابيم؟ [مؤمن] مىپرسد: آيا شما اطلاع داريد [كجاست]؟ پس اطلاع حاصل مىكند، و او را در ميان آتش مىبيند! [و] مىگويد: به خدا سوگند، چيزى نمانده بود كه تو مرا به هلاكت اندازى. و اگر رحمت پروردگارم نبود، هرآينه من [نيز] از احضارشدگان بودم.
یا خدای متعال میفرماید: "كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ (38) إِلَّا أَصْحَابَ الْيَمِينِ (39) فِي جَنَّاتٍ يَتَسَاءَلُونَ (40) عَنِ الْمُجْرِمِينَ (41) مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ (42) قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ (43) وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ (44) وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ (45) وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ (46) حَتَّى أَتَانَا الْيَقِينُ" (47( (مدثر)
هرکسی درگرو دستاورد خويش است،بهجز ياران دست راست: در ميان باغها. از يكديگر مىپرسند،درباره مجرمان: چه چيز شما را در آتش [سَقَر] درآورد؟ چه چيز شما را در آتش [سَقَر] درآورد؟ و بينوايان را غذا نمیدادیم با هرزهدرايان هرزهدرايى مىكرديم،و روز جزا را دروغ مىشمرديم،تا مرگ ما در رسيد.
این از انبساط مکان؛ اما دربارهی زمان، قرآن کریم دربارهی دو مرحله از گذر زمان میگوید:
نخست: پس از مرگ موقت (خواب)
دوم: پس از مرگ واقعی
دربارهی گذر زمان پس از مرگ موقت قرآن کریم به دو واقعه اشاره میکند:
نخست داستان آنکسی که بر آبادی گذر کرد:
"أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّى يُحْيِي هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ فَانْظُرْ إِلَى طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلَى حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظَامِ كَيْفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ" [بقره: 259]
يا چون آنکس كه به شهرى كه بامهایش يكسر فروریخته بود، عبور كرد؛ [و با خود مى]گفت: چگونه خداوند، [اهل] اين [ويرانكده] را پس از مرگشان زنده مىكند؟. پس خداوند، او را [به مدت] صدسال ميراند. آنگاه او را برانگيخت، [و به او] گفت: چقدر درنگ كردى؟ گفت: يك روز يا پارهاى از روز را درنگ كردم. گفت: [نه] بلكه صدسال درنگ كردى، به خوراك و نوشيدنى خود بنگر [كه طعم و رنگ آن] تغيير نكرده است، و به درازگوش خود نگاه كن [كه چگونه متلاشیشده است. اين ماجرا براى آن است كه هم به تو پاسخگوییم] و هم تو را [در مورد معاد] نشانهاى براى مردم قرار دهيم. و به [اين ]استخوانها بنگر، چگونه آنها را برداشته به هم پيوند مىدهيم؛ سپس گوشت بر آن مىپوشانيم. پس هنگامیکه [چگونگى زنده ساختن مرده] براى او آشكار شد، گفت: [اكنون] مىدانم كه خداوند بر هر چيزى تواناست.
دوم: داستان اصحاب کهف:
"وَكَذَلِكَ بَعَثْنَاهُمْ لِيَتَسَاءَلُوا بَيْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُمْ بِوَرِقِكُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلْيَنْظُرْ أَيُّهَا أَزْكَى طَعَامًا فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَلْيَتَلَطَّفْ وَلَا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَدًا" [کهف: 19]
و اینچنین بيدارشان كرديم، تا ميان خود از يكديگر پرسش كنند. گويندهاى از آنان گفت: چقدر ماندهايد؟ گفتند: روزى يا پارهاى از روز را ماندهايم. [سرانجام] گفتند: پروردگارتان به آنچه ماندهايد داناتر است، اينك يكى از خودتان را با اين پول خود به شهر بفرستيد، تا ببيند کدامیک از غذاهاى آن پاكيزهتر است و از آن، غذايى برايتان بياورد، و بايد زيركى به خرج دهد و هیچکس را از [حال] شما آگاه نگرداند.
پرسش مهمی که در اینجا مطرح است این است: کسی که از آبادی گذشت چرا گفت: "لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ" و چرا اصحاب کهف گفتند: "لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ"
وقتی به اقوال مفسرین در تفسیر آیهی نخست نگاه میکنیم میبینیم آنان علت را اینگونه ذکر کردهاند: آن مرد در اول روز وفات کرد و در آخر روز زنده شد و هنگامیکه دید خورشید هنوز در آسمان است گفت شاید بخشی از روز را در خواب بودهام. [2]
برخی دیگر گفتهاند: او در خود و در غذای خود تغییری احساس نکرد تا فکر کند زمان زیادی به سر آمده است. شاید گمان کرد که خواب بوده است و دو زمان نزدیک به هم را تخمین زد که معمولاً انسان همان اندازه میخوابد. [3]
در تفسیر آیهی سورهی کهف هم گفتهاند چون در اول روز وارد غار شدند و در آخر روز بیدار شدند به همین خاطر گفتند: شاید نصف روز را در خواب بودهاند. [4]
برخی دیگر هم گفتهاند: گویی اینان با دلیل یا با الهام خداوندی دانسته بودند که زمان زیادی بر آنان گذشته است و مقدار آن مبهم است و جز خدا نمیداند. روایتشده است آنان صبح هنگام وارد غار شدند و بعدازظهر از خواب بیدار شدند و گمان کردند که همان روز است. اما وقتی به درازی ناخنها و موهای خود نگاه کردند چنین گفتند. [5]
مفسر دیگری میگوید: جملهی چقدر خوابیدهایم؟ یعنی احساس کردند گویا خواب طولانی داشتهاند و خارج از عادت خوابیدهاند. ظاهراً آن در وقت و فصلی شبیه همانکه خوابیده بودند بیدار شدند. [6]
گذر زمان پس از مرگ واقعی نیز چنین است و قرآن کریم درآیات گوناگون به آن اشارهکرده است، از جمله:
1- وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ كَأَنْ لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَةً مِنَ النَّهَارِ يَتَعَارَفُونَ بَيْنَهُمْ قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّهِ وَمَا كَانُوا مُهْتَدِينَ( [يونس:45]
و روزى كه آنان را گرد مىآورد، گويى جز بهاندازه ساعتى از روز درنگ نكردهاند. باهم اظهار آشنايى مىكنند. قطعاً كسانى كه ديدار خدا را دروغ شمردند زيان كردند و [به حقيقت] راه نيافتند.
2- "يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ وَنَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقًا (102) يَتَخَافَتُونَ بَيْنَهُمْ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا عَشْرًا (103) نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ إِذْ يَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا يَوْمًا" [طه:102-104]
[همان] روزى كه در صور دميده مىشود، و در آن روز مجرمان را کبود چشم برمىانگيزيم. ميان خود بهطور پنهانى با يكديگر مىگويند: شما [در دنيا] جز ده [روز، بيش] نماندهايد. ما داناتريم به آنچه مىگويند، آنگاهکه نيكآيينترين آنان مىگويد: جز يك روز، بيش نماندهايد.
3- قَالَ كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ (112) قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ فَاسْأَلِ الْعَادِّينَ (113) قَالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا لَوْ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ114 [المؤمنون:112-114]
مىفرمايد: چه مدت به عدد سالها در زمين مانديد؟ مىگويند: يك روز يا پارهاى از يك روز مانديم. از شمارگَران [خود] بپرس. مىفرمايد: جز اندكى درنگ نكرديد، اگر شما مىدانستيد.
4- وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَيْرَ سَاعَةٍ كَذَلِكَ كَانُوا يُؤْفَكُونَ (55) وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِيمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتَابِ اللَّهِ إِلَى يَوْمِ الْبَعْثِ فَهَذَا يَوْمُ الْبَعْثِ وَلَكِنَّكُمْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ [الروم:55-56]
و روزى كه رستاخيز بر پا شود مجرمان سوگند ياد مىكنند كه جز ساعتى [بيش] درنگ نكردهاند [در دنيا هم] اين گونه به دروغ كشانيده مىشدند (55) و[لى] كسانى كه دانش و ايمان يافتهاند مىگويند قطعا شما [به موجب آنچه] در كتاب خدا[ست] تا روز رستاخيز ماندهايد و اين روز رستاخيز است ولى شما خودتان نمىدانستيد (56)
5- "فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلَا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ مَا يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَةً مِنْ نَهَارٍ بَلَاغٌ فَهَلْ يُهْلَكُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفَاسِقُونَ" [احقاف:35]
پس همانگونه كه پيامبران نستوه، صبر كردند، صبر كن، و براى آنان شتابزدگی به خرج مده. روزى كه آنچه را وعده داده مىشوند بنگرند، گويى كه آنان جز ساعتى از روز را [در دنيا] نماندهاند؛ [اين] ابلاغى است. پس آيا جز مردم نافرمان هلاكت خواهند يافت؟
6- "كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَهَا لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا عَشِيَّةً أَوْ ضُحَاهَا" [نازعات:46]
روزى كه آن را مىبينند، گويى كه آنان جز شبى يا روزى درنگ نكردهاند.
با توجه به آیات پیشین جالب است که بدانیم:
- ویژگی مشترک این آیات این است که مجرمان مدت زندگی دنیا را کوتاه میدانند.
- مدتزمانی که در دنیا گذراندهاند بین یکلحظه [کمترین زمان] و یک روز [بالاترین زمان] در نوسان است.
- مدتزمانی که در دنیا گذراندهاند درآیات مختلف، بر حسب وضعیت واشخاص با هم تفاوت دارد.
گفتنی است که ساعت درآیات پیشین به معنی رایج نزد ما یعنی شصت دقیقه نیست؛ بلکه مراد از آن معنای لغوی آن است که بخش موقتی از شب و روز را شامل میشود. [7]
مفسران در این آیات در دو مسئله باهم اختلاف دارند:
مسئلهی نخست: مراد از لبث [ماندن و درنگ کردن] در عبارت "إِنْ لَبِثْتُمْ" ماندن در کجاست؟
نظر اول: برخی گفتهاند مراد ماندن در دنیا است و این نظر حسن، قتاده و ضحاک است و پاسخ دادهاند که زمان ماندنشان کوتاه بوده است؛ با توجه به اینکه خداوند به آنان آموخته بود که کالای دنیا اندک است و آخرت سرای ماندگاری است. به دلیل اینکه میفرماید:
"قَالَ كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ (112) قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ فَاسْأَلِ الْعَادِّينَ (113) قَالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا لَوْ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ" [مؤمنون:112-114]
مىفرمايد: چه مدت به عدد سالها در زمين مانديد؟ مىگويند: يك روز يا پارهاى از يك روز مانديم. از شمارگران [خود] بپرس. مىفرمايد: جز اندكى درنگ نكرديد، كاش شما مىدانستيد.
نظر دوم: مراد از آن ماندن در قبر است زیرا میفرماید: در زمین چقدر درنگ کردید و مراد از زمین قبر است چون دربارهی زندگان گفته میشود روی زمین هستند نه در زمین. آیات زیر هم این نظر را تقویت میکند:
"وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَيْرَ سَاعَةٍ كَذَلِكَ كَانُوا يُؤْفَكُونَ (55) وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِيمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتَابِ اللَّهِ إِلَى يَوْمِ الْبَعْثِ فَهَذَا يَوْمُ الْبَعْثِ وَلَكِنَّكُمْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ" [روم:55-56]
البته این قول ضعیف است زیرا در جای دیگر فرموده است: "وَلاَ تُفْسِدُواْ فِي الأرض" [اعراف:56] و در زمين پس از اصلاح آن فساد مكنيد،
نظر سوم: ابن عباس در روایت عطا میگوید: منظور از آن فاصلهی میان صور اول و دوم است؛ در آن فاصله عذاب از آنان رفع میشود و میخوابند. در سورهی یس هم آمده است: "مَنْ بَعَثَنَا مِنْ مَرْقَدِنَا" [یس:52] چه كسى ما را از آرامگاهمان برانگيخت؟زیرا از زمان صور اول که میمیرند در عذاب هستند. با توجه به این نظر منظور از ماندن اندک، فاصلهی زمانی میان دو صور است. [8]
به نظر بنده با توجه به قرینهی حالی و لفظی منظور از آن ماندن در دنیا است نه در قبر؛ قرینهی لفظی: "قَالَ كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ" [:112] قرینهی حالی: لفظ "في" هرگاه در کنار زمین بیاید ضرورتاً به معنی درون زمین نیست بلکه به روی زمین هم گفته میشود به دلیل: "وَلاَ تُفْسِدُواْ فِي الأرض" [اعراف:56]
مسئلهی دوم: چرا زمان ماندن خود در دنیا را اندک میدانند؟ برای این سؤال چند جواب آوردهاند:
نخست: ابومسلم میگوید: وقتی عمرشان را در طلب دنیا و لذتهای مادی هدر دادند هیچ سودی نبردند و گویی عمری نداشتهاند.
دوم: اصم میگوید: وقتی صحنههای وحشتناک آخرت را میبینند، زمان برایشان اندک نشان میدهد؛ هرچند ترس انسان بیشتر باشد مسائل ظاهری را زودتر از فراموش میکند.
سوم: جایگاه خود را در دنیا را در مقایسه با جایگاه خود در آخرت و عذاب همیشگی ناچیز میبینند.
چهارم: به خاطر زمان زیادی که در صحرای محشر میمانند مدتزمان زندگی دنیایی را اندک تصور میکنند.
پنجم: مراد این است که هنگام بیرون آمدن از قبرها یکدیگر را میشناسند چنانکه در دنیا میشناختند و گویی به خاطر مرگ مدت کمی از هم دور بودهاند و در شناخت آنان تأثیری ندارد. [9]
بدون شک همهی این نظرات و نتایج، احتمالات هستند و نظر قطعی نیستند. احتمال دیگری هم در راستای آنچه علم بشر به آن رسیده است وجود دارد و آن اینکه حساب زمانی پس از مرگ یا خواب، کندتر از حساب زمانی در دنیا است. بااینکه زمان، در داستان شخصی که از آبادی گذشت صدسال گذشت و اصحاب کهف سیصد سال در خواب بودند و مجرمان دهها سال بهحساب زمانی ما در دنیا زندگی کردهاند، اما ازآنجاییکه در دنیایی غیر از دنیای ما بودهاند، با حساب زمانی خودشان با ما سخن میگویند نه با حساب ما. به همین خاطر وقتی از زمان ماندنشان در دنیا سؤال میشود میگویند: "لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ" یعنی یک روز یا نصف روز بهحساب زمانی که آنها در آن قرار دارند نه بهحساب زمانی که در دنیا بودهاند. زیرا زمان پس از مرگ کُند میشود درنتیجه گذشت زمان پس از مرگ آهستهتر از گذشت زمان پیش از مرگ است.
برای نزدیکتر کردن این مسئله به ذهن، میتوانیم آن را با یک مثال دنیایی تبیین کنیم: فرض کنید ما در یک کشوری در شرق کره زمین هستیم و ساعت، سه بعدازظهر را نشان میدهد؛ سپس با دوست خود در قارهی آمریکا در غرب تماس میگیریم و میپرسیم ساعت چند است؟ اگر از اختلاف ساعت بین دو قاره اطلاع نداشته باشیم، وقتی میگوید ساعت شش بامداد است شگفتزده میشویم. اما وقتی بدانیم او بر مبنای ساعت زمانی خود با ما صحبت میکند مسئله حل میشود.
برای کسی که از جهان دیگری مانند عالم مرگ یا عالم خواب به این دنیا آمده باشد مسئله به همین منوال است؛ دلیلش این است که انسانها وقتی به خواب میروند یا میمیرند نابود نمیشوند که گذر زمان را احساس نکنند بلکه ارواح آنان به جهان دیگر میرود که به لحاظ کیفی و کمی با جهان ما تفاوت دارد. چنانکه حرکت ارواح در جهان دیگر به لحاظ کمّی و نوعی با حرکت بدن در جهان ما متفاوت است. مفسران در تفسیر آیهی "لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ" از زاویهی دید کسی که با جسم و روحش بر روی زمین زندگی میکند نگاه میکنند نه با دید کسی که با روح و بدون جسم به جهان دیگر رفته است و زمانی را در فضای آن جهان زندگی کرده است و آنگاه بازگشته است. بنابراین مفسران از این سوی دیوار با ما سخن می¬گویند اما آنان از آن سوی دیوار با ما سخن می-گویند لذا مقیاسها متفاوت و مسئله نسبی است.
نظامالدین قمی نیشابوری در تفسیر "غرائب القرآن ورغائب الفرقان" میگوید: احتمال میرود که آنان از مقدار زمانی که باهم در دنیا بودهاند سخن میگویند بهطوریکه زودتر یا دیرتر مردن آنان در آنجا مهم نیست. بنابراین این پاسخ آنان درست است: یک روز یا نصف روز بهحساب خودشان [10]
ابن عادل حنبلی هم نظر مشابهی دارد و در تفسیر "اللباب في علوم الکتاب" میگوید: منظورشان این است که ماندنشان در دنیا یک روز یا نصف روز آخرت بوده است زیرا روز قیامت معادل پنجاههزار سال زمینی است. [11]
ارجاعات:
[1] - ناصر منذر، "من النسبية الخاصة"، الجمعية الكونية السورية.
[2] - انظر علی سبیل النثال لا الحصر: تفسیر الطبری وتفسیر ابن کثیر،
[3] - مجموعة من العلماء بإشراف مجمع البحوث الإسلامية بالأزهر، التفسير الوسيط للقرآن الكريم، الهيئة العامة لشئون المطابع الأميرية،ط/1، (1393 هـ = 1973 م) - (1414 هـ = 1993 م)، 1/442
[4] - انظر علی سبیل النثال لا الحصر: الطبری، ابن کثیر،
[5]- الزمخشري؛ أبو القاسم محمود بن عمرو بن أحمد، جار الله (ت: 538هـ)، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، دار الكتاب العربي – بيروت، ط/3، 1407هـ ، 2/710
[6] - بن عطية، أبو محمد عبد الحق بن غالب بن عبد الرحمن بن تمام بن عطية الأندلسي المحاربي (المتوفى: 542هـ)، المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، تحقيق: عبد السلام عبد الشافي محمد، دار الكتب العلمية – بيروت، ط/1، 1422هـ، 3/505
[7] - الفراهيدي؛ أبو عبد الرحمن الخليل بن أحمد بن عمرو بن تميم الفراهيدي البصري (ت: 170هـ)، كتاب العين، تحقیق: د مهدي المخزومي، د إبراهيم السامرائي، دار ومكتبة الهلال، 8/404
[8] - النيسابوري، أبو الحسن علي بن أحمد بن محمد بن علي الواحدي، النيسابوري، الشافعي (ت: 468هـ)، التَّفْسِيرُ البَسِيْط، عمادة البحث العلمي، جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامية، ط/1، 1430هـ، 13/364
[9]- انظر:الرازي، فخر الدين أبو عبد الله محمد بن عمر بن الحسن بن الحسين التيمي الرازي (ت: 606هـ)، مفاتيح الغيب = التفسير الكبير، دار إحياء التراث العربي، بيروت، ط/3،1420هـ، 17/259
[10]- النيسابوري؛ نظام الدين الحسن بن محمد بن حسين القمي النيسابوري (ت:850هـ)، غرائب القرآن ورغائب الفرقان، تحقیق: الشيخ زكريا عميرات، دار الكتب العلميه، بيروت، ط/1، 1416 هـ، 5/138
[11] - بن عادل الحنبلي؛ أبو حفص سراج الدين عمر بن علي بن عادل الحنبلي الدمشقي النعماني (ت: 775هـ)، اللباب في علوم الكتاب، تحقيق: الشيخ عادل أحمد عبد الموجود والشيخ علي محمد معوض، دار الكتب العلمية، بيروت / لبنان، ط/1، 1419 هـ -1998م، 14/268
نظرات