قرآن پاسخگوی فطرت

چنان که گذشت این آغازگر هر آغاز (قرآن) به پرسش‌های اساسی فطرت پاسخ می‌دهد؛ پرسش‌های همه‌ی انسان‌ها با آن رو به رو می‌شوند؛ خواه مؤمن باشند یا کافر، چه در این سفر از هدایت یافتگان باشند یا از گمراهان؛ چه به وجود این پرسش‌های فطری آگاهی داشته و یا که از آن بی‌اطلاع باشند:

-   چه کسی آفریننده‌ی این جهان است؟

-   چه کسی مدبّر هستی و پدیده‌های آن است؟

-   از کجا آمده‌ایم؟

-   پس از مرگ به کجا می‌رویم؟

-   به چه هدفی زندگی می‌کنیم؟

-   و بر اساس کدام برنامه و قانون، زندگی را به سر می‌بریم؟

پاسخ به این پرسش‌ها به هر نوعی که باشد برنامه و روش زندگی را مشخص می‌کند. هرگاه که پاسخ پرسش‌ها، همانند پاسخ شاعر جاهلی معاصر، ایلیا ابو ماضی، باشد، آن‌جا که سروده است:

جِئتُ لا أَعلَمُ مِن أَينَ وَلكِنِّي أَتَيتُ

 

 

وَلَقَد أَبصَرتُ قُدّامِي طَريقاً فَمَشَيتُ

 

«آمده‌ام، نمی‌دانم از کجا، ولی آمده‌ام، و پیش رویم راهی را دیده‌ام و آن را در پیش گرفته‌ام».

شکی نیست که این پاسخ، همه‌ی مظاهر سرگردانی و گمراهی جاهلیت را به هنگام فقدان نوری که بتوان در مسیر از آن اقتباس کرد، به نمایش گذاشته و برنامه‌ی زندگی جاهلیت را به درازای گمراهی که در آن حرکت می‌کند ترسیم می‌نماید، و تنها قرآن -سرآغازِ هر آغاز- پاسخ درست این گونه پرسش‌های فطری را می‌دهد و به این سان برنامه و روش درست زندگی ترسیم شده و شکل می‌گیرد.

قرآن و قضیه‌ی الوهیت و عبودیت

قرآن اهمیت زیادی به نخستین پرسش‌های فطری می‌دهد:

چه کسی آفریننده‌ی این جهان است؟

زیرا خداوند متعال می‌داند که این پرسش از جمله پرسش‌های محوری و اساسی است و پاسخ‌های نادرست به این پرسش‌های بزرگ، گمراهی‌های بزرگ به دنبال دارد و رسیدن به پاسخ درست نیز هدایت بزرگی در پی خواهد داشت.

به همین دلیل می‌بینیم که قضیه‌ی الوهیت محور آیات قرآن است و گسترده‌ترین دایره‌ی سخن را تشکیل می‌دهد، اما قرآن با عنایت بسیاری که به این قضیه دارد پرسش‌های دیگری نیر مطرح می‌کند:

از کجا آمده‌ایم؟ پس از مرگ به کجا خواهیم رفت؟ و برای چه هدفی و بر اساس چه برنامه‌ای زندگی می‌کنیم؟ و... .

می‌بینیم که پس از بحث طولانی درباره‌ی مسأله‌ی الوهیت به تفصیل از قضیه‌ی انسان سخن به میان می‌آورد.

به عبارت دیگر، آیات قرآنی شامل این دو قضیه‌ی مهم هستند:

قضیه‌ی الوهیت از یک سو، و قضیه‌ی عبودیت از سوی دیگر که انسان و جهان هستی در آن مشترکند.

﴿كُلّٞ لَّهُۥ قَٰنِتُونَ١١٦﴾ [البقرة: 116]. «همگی فرمان ‌بردار او هستند».

انسان بزرگ‌ترین و مهم‌ترین نقش را در میان آفریدگان به دوش دارد، چرا که او آفریده‌ای است که بار امانت را از میان همه‌ی آفریدگان به دوش گرفت، آن امانتی که همگان از به دوش کشیدن و به منزل رساندن آن ترسیدند و شانه خالی نمودند:

﴿إِنَّا عَرَضۡنَا ٱلۡأَمَانَةَ عَلَى ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱلۡجِبَالِ فَأَبَيۡنَ أَن يَحۡمِلۡنَهَا وَأَشۡفَقۡنَ مِنۡهَا وَحَمَلَهَا ٱلۡإِنسَٰنُۖ﴾ [الأحزاب: 72].

«ما امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه داشتیم و از پذیرش امانت خودداری کردند و از آن ترسیدند، حال این‌که انسان آن را پذیرفت».

قرآن و عقیده

عقیده بزرگ‌ ترین موضوع قرآن است.

در حالی که به دنبال پاسخ مناسبی برای این پرسش هستیم که «قرآن را چگونه بخوانیم؟» ناگزیریم که این حقیقت را نیز در نظر داشته باشیم که قرآن به این دلیل که در رویارویی با عرب مشرک و منکر «لا إله إلا الله» قرار داشته، تمام توجّه خود را به قضیه‌ی عقیده معطوف نکرده است، بلکه با توجّه به اهمیت خود قضیه، مؤمنان را نیز مورد خطاب قرار می‌داده و به نسبت ضعف آنان به طرح و یادآوری آن اهتمام داشته است.

قرآن به این قضیه اهمیت می‌دهد، چرا که هستی انسان به آن بستگی دارد و گمراهی بشریت در طول تاریخ از خلال انحرافات مختلفی که در این قضیه وجود داشته است، سرچشمه می‌گیرد، انسان پیوسته در معرض این انحرافات قرار داشته است، نه تنها در جزیرة العرب پیش از بعثت رسول اکرم بلکه در حال حاضر، و در هر زمان که انسان از نصوص صحیح عقیده یا در عمل به مفهوم آن منحرف شود به مقدار این انحراف، در زندگی خود دچار پریشانی و آشفتگی خواهد بود.

ما باید به هنگام خواندن قرآن این حقیقت را به خاطر داشته باشیم که قضیه‌ی الوهیت از جمله قضایایی نیست که فقط در گذشته و برای دیگران مطرح بوده، بلکه قضیه‌ای است لحظه‌ای، و در هر لحظه قابل طرح است، و هم اکنون نیز برای ما، برای فرد فرد ما، چرا که هر فردی از ما تا وقتی که قرآن در فکر و قلب او نباشد و او را در هر زمینه‌ای مرجع خود نداند در معرض فراموشی عقیده قرار دارد و ممکن است در هر لحظه‌ای که با فشارهای زندگی و دشمنی دشمنان در کمین نشسته‌ی اسلام از هر سو، برخورد کند، در فهم و عمل بر حقیقت عقیده دچار تزلزل و پریشانی شود.

گذشته از آن باید این حقیقت را نیز از یاد نبریم که ما کسانی که در این عصر خود را مسلمان لقب داده‌ایم از دیگر مردمان به تدبر و مصاحبت با قرآن، به خصوص در رابطه با مسأله‌ی الوهیت به علت ضعف آگاهی‌مان نسبت به آن، نیاز بیشتری داریم، درست نیست کلمه‌ای بر زبان آوریم در حالی که قلب از مقتضیات آن غافل باشد، و در پیشاپیش این مقتضیات پذیرفتن حاکمیت شریعت خداوندی است.

حقیقت مهم دیگر در جهان اسلام معاصر که جاهلیت قرن بیست و یکم آن را احاطه کرده و او را با مقتضیات عقیده‌اش بیگانه ساخته است قضیه‌ی ایمان به برپایی قیامت است که می‌طلبد مسلمان تمام تلاش خود را برای تقویت آن به صورت جمعی و گروهی مسیر اصلی خویش را بیابد.

از این رو علاوه بر علتی که پیوسته قضیه‌ی الوهیت را قضیه‌ای لحظه‌ای در زندگی انسان قرار می‌دهد، علت دیگری نیز وجود دارد که جهان اسلامی معاصر از آن رنج می‌برد و بر هر فرد از ما واجب می‌گرداند که قرآن را در قضیه‌ی الوهیت بر این اساس که خود مخاطب اصلی این قضیه است بخواند، نه این‌که قرآن درسی است مطالعاتی که در آن فقط برهه‌ای از تاریخ گذشته مرور می‌شود.

قرآن کتاب تربیت و راهنمای امّت اسلامی

قرآن کتابی است که «بهترین» امتی را که برای مردم آفریده شده‌اند، تربیت کرده است. قرآن برنامه‌ی تربیتی است که رسول خدا ج را تربیت نموده و او نیز امّت خویش را بر اساس آن تربیت نموده، پس شایسته است که قرآن را بر این اساس که قانون‌گذار برنامه‌ی تربیتی ماست و اوست که در این برهه از زمان ما را خواهد پروراند، بخوانیم و مطالعه کنیم.

دین اسلام، چنان که بارها گفته‌ایم تنها شعار تو خالی و برنامه‌ی غیر عملی و معلق در فضا و نیز ارزش‌های معنوی که تنها پرکننده‌ی اذهان باشد نیست، بلکه واقعیتی است که با آن می‌شود زندگی کرد و این همان راهنمای تربیتی بزرگ قرآن کریم است:

﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾ [الرعد: 29]. «آن کسانی که ایمان آوردند و کارهای شايسته انجام دادند....».

﴿إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ١٩ ٱلَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ وَلَا يَنقُضُونَ ٱلۡمِيثَٰقَ٢٠﴾ [الرعد: 19-20].

«تنها خردمندان درک می‌کنند، آن کسانی که به عهد خدا وفا می‌کنند و پیمان را نمی‌شکنند...».

﴿لَّيۡسَ بِأَمَانِيِّكُمۡ وَلَآ أَمَانِيِّ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِۗ﴾ [النساء: 123].

«(جزا و پاداش و فضلیت و برتری) نه به آرزوهای شما و نه به آروزهای اهل کتاب است.....».

﴿فَٱسۡتَجَابَ لَهُمۡ رَبُّهُمۡ أَنِّي لَآ أُضِيعُ عَمَلَ عَٰمِلٖ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوۡ أُنثَىٰۖ﴾ [آل عمران: 195].

«پس پروردگارشان دعای ایشان را پذیرفت و پاسخشان را داد که من عمل هیچ کس از شما را که به کار خاسته باشد -خواه زن باشد یا مرد- ضایع نخواهم کرد...».

هیچ جایی از قرآن خالی از این راهنمایی نیست، آری! اسلام تنها احساسات دینی محض نیست، چه برسد به این‌که کلمه‌ای باشد که فقط بر زبان جاری شود، بلکه اسلام عملی به مقتضای ایمان است، آن زمان که اسلام این گونه باشد، طبیعی است که قرآن کار مهم تربیت اسلامی را به عهده می‌گیرد تا این امّت در عمل مسلمان گردند، و یا به عبارت دیگر، اسلام خود را در عالم واقعیت پیاده کرده و به نمایش گذارد.

قرآن این امّت را نخست بر اساس عقیده از خلال شناساندن پروردگارشان به ایشان، تربیت کرده است تا او را بشناسند، آن چنان‌که شایسته‌ی بارگاه با هیبت و شوکت او و قدرت برتر و با عظمت اوست[1]. سپس چنان‌که شایسته‌ی اوست او را عبادت نمایند و بزرگش دارند و از او اطاعت نمایند تا که از خلال این احترام و بزرگ‌داشت و از میان این عبادت و طاعت، بر اساس اخلاق اسلامی پرورش یابند.

بنابراین زمانی که قرآن، خداوند را بسیار شنوا و بینا به انسان معرفی کرد، و فرمود: ﴿مَا يَكُونُ مِن نَّجۡوَىٰ ثَلَٰثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمۡ وَلَا خَمۡسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمۡ وَلَآ أَدۡنَىٰ مِن ذَٰلِكَ وَلَآ أَكۡثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمۡ أَيۡنَ مَا كَانُواْۖ ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُواْ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٌ٧﴾ [المجادلة: 7].

«هیچ سه نفری نیست که با همدیگر رازگویی کنند مگر این‌که خدا چهارمین ایشان است، و نه پنج نفری مگر این‌که او ششمین ایشان است، و نه کمتر از این و نه بیشتر از این مگر این‌که خدا با ایشان است در هر کجا که باشند، و سپس خدا در روز قیامت آنان را از کارهایی که کرده‌اند آگاه می‌سازد...».

و اوست که: ﴿يَعۡلَمُ مَا يَلِجُ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَمَا يَخۡرُجُ مِنۡهَا وَمَا يَنزِلُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ وَمَا يَعۡرُجُ فِيهَاۚ....﴾ [سبأ: 2]. «می‌داند آنچه را که به زمین وارد می‌شود و آنچه را که از آن خارج می‌شود و آنچه را که از آسمان پایین می‌آید و آنچه را که به سوی آن بالا می‌رود....».

اوست که: ﴿يَعۡلَمُ ٱلسِّرَّ وَأَخۡفَى٧﴾ [طه: 7]. «نهان و نهان‌تر را می‌داند».

در قلوب آن‌ها حساسیتی در مواجهه با مراقبت شدید پروردگار نسبت به اعمال ظاهری و احساسات باطنی‌شان ایجاد می‌گردد، و در پی آن سعی بر پاکیزگی اعمال و احساسات خود خواهند داشت، تا که پرودگار این پاکی قلب‌شان را مشاهده نماید و از آن‌ها راضی گردد و به خاطر این پاکی به صاحبان این قلب‌ها اجر و ثوابی ارزانی دارد.

هنگامی که قرآن، پروردگار را این گونه معرفی می‌کند که:

﴿لَّهُۥ مَقَالِيدُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ...﴾ [الزمر: 63].

«کلیدهای آسمان و زمین از آن اوست.....».

هیچ گاه به خود اجازه نمی‌دهند که در رویارویی با مشکلات، به کسی جز او روی آورند تا آن‌ها را یاری کند، یا وضعیت و حالت ناخوشایندی را که از آن هنگام که امری از نزد پروردگار فرا رسد، چرا که هیچ کاری جز با اراده‌ی پروردگار انجام نمی‌گیرد و تغییر جز به امر او صورت نمی‌پذیرد؛ بر این اساس تربیت می‌شوند که در رویارویی با مشکلات صبور باشند و قلب‌هایشان به گشایشی از جانب پروردگار امیدوار باشد.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلرَّزَّاقُ ذُو ٱلۡقُوَّةِ ٱلۡمَتِينُ٥٨﴾ [الذاريات: 58].

«خدا روزی رسان و صاحب قدرت و نیرومند است».

اوست که: ﴿مَّا يَفۡتَحِ ٱللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحۡمَةٖ فَلَا مُمۡسِكَ لَهَاۖ وَمَا يُمۡسِكۡ فَلَا مُرۡسِلَ لَهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ٢﴾ [فاطر: 2].

«خداوند هر رحمتی را که بگشاید کسی نمی‌تواند از آن جلوگیری نماید و خداوند هر چیزی را که بازدارد و از آن جلوگیری کند کسی جز او نمی‌تواند آن را رها و روان سازد و او توانا و سنجیده‌ کار است».

هیچ گونه دغدغه‌ی خاطری برای به دست آوردن روزی، آنان را به خود مشغول نمی‌دارد و هیچ گونه نگرانی و ترس از شکنجه‌های قریش، که به خاطر عقیده‌شان بر آنان اعمال شده و یا حوادث مختلفی که بر آنان تحمیل می‌شود، و یا این‌که نوع بشر می‌تواند در روزی، امنیت و آسایششان تصرفی داشته باشد، ایشان را فرا نمی‌گیرد، بلکه تنها خداوند پاک و متعال است که می‌تواند به طور مطلق تصرف نماید، به همین دلیل دل‌هایشان در برابر هیچ انسانی خار و ذلیل نمی‌گردد، و در عمل عزّت و شوکت اسلامی را آموزش می‌بینند.

همچنین زمانی که قرآن خداوند را معرفی می‌کند که تنها اوست که زنده می‌کند و می‌میراند و اوست که مالکیت امور دنیا و آخرت را به دست دارد و تنها اوست که قلب‌ها را دگرگون می‌سازد و میان انسان و دل او جدایی می‌افکند، قلب‌هایشان در نهان و آشکار به خداوند تعلق دارد و یا خدا پیوسته در دل‌هایشان زنده می‌ماند و در نتیجه قلب‌ها به امر خداوند پایدار خواهند ماند.

به این سان عقیده و شناخت پروردگار، اولین وسیله‌ی تربیتی است که قرآن با استفاده از آن، ایشان را تربیت می‌کند.

علاوه بر آن، قرآن از ترغیب و ترهیب به عنوان وسیله‌ای برای تربیت آنان استفاده کرده است، از خلال ترغیب و تشویق به کسب ثواب، بهشت و رضای پروردگار، ایشان را تربیت می‌کند که از خساست و بخل دست بکشند و در راه خدا اتفاق کنند و دیگران را بر خویشتن ترجیح داده هر چند که خود سخت نیازمند باشند، از ترس رویارویی با مرگ رهایی یافته و در راه خدا با شجاعتی که تاریخ بر ایشان گواهی خواهد داد، جهاد کنند و از دنیاگرایی در راحت طلبی و تن پروری و تسلیم شدن در برابر عواطف خویشاوندی و کشش‌های منافع دنیوی فاصله گیرند و خدا و رسول و جهاد در راه خدا نزدشان محبوب‌تر و به احساست‌شان نزدیک‌تر و پیشتازنده‌تر باشد.

از خلال ترهیب و ترساندن از خشم و عذاب خداوند، ایشان را به رهایی از خواسته‌های نفسانی و کنترل آن‌ها تربیت می‌کند، خواه خواسته‌ی مالی باشد یا جنسی یا ظلم به دیگران و برتری طلبی بر آن‌ها و یا عیب جویی و تمسخر و لکه دار نمودن شخصیت دیگران و یا میل به زندگی دنیا چنانچه آن‌ها را از جهاد در راه خدا باز دارد.

قرآن از خلال حوادث نیز ایشان را تربیت می‌کند.

در سوره‌ی آل عمران که در مورد واقعه‌ی احد نازل شده بود، به ایشان آموخت که سست و ناامید نشده و اندوهگین نگردند اگر چه در جنگ آسیبی به ایشان رسیده است، چرا که ایشان برتر و بالاترند مادام که مؤمن باشند؛ و به آنان آموخت که تقدیر خداوندی همان چیزی است که از پیش تعیین شده است، و می‌کُشد آن کسی را که باید کشته شود، و رفتن به میدان جنگ عامل کشته شدن نیست، و ایشان را پس از آن‌که به شدت بر نافرمانی از رسول اکرم سرزنش کرد، بر لزوم اطاعت از فرماندهی تربیت نمود، و به ایشان آموخت که احساسات و اندیشه‌های ایمانی باید به عمل واقع گرایانه تبدیل شود، تا خداوند آن را بپذیرد و به ازای آن پاداش را ارزانی دارد.

در سوره‌ی نور به مناسبت حادثه‌ی افک به ایشان آموخت که بی‌دلیل و بی‌گواه با آبروی مردم بازی نکنند و همسرانشان را از خودنمایی باز دارند و چشمان خویش را از نگاه به نامحرم فرو نهند و هنگام وارد شدن به خانه‌ها بر خویشتن سلام کنند و اجازه بگیرند و بدون اجازه و هماهنگی به خانه‌های یکدیگر وارد نشوند.

به این سان قرآن پیوسته آنان را تربیت کرد تا این‌که بهترین امتی گردیدند که برای مردم آفریده شده‌اند.

قرآنی که امّت عصر اول را تربیت نمود، همان قرآنی است اکه امروزه آن را قرائت می‌کنیم.

شایسته است که در هنگام تلاوت یقین حاصل کنیم که قرآن و هر حرفی که در آن آمده است، برنامه‌ی تربیتی و مربی‌ای است که باید بر اساس آن تربیت شویم، خواه درس‌های عقیدتی باشد یا داستان‌های پیامبران یا داستان آدم و یا شیطان و یا رهنمون‌های اخلاقی، اجتماعی، سیاسی، نظامی، سازمانی، یا آنچه که شامل ترغیب و ترهیب می‌شود.

این گونه موارد تنها برای تحریک موقت وجدان که معمولاً با خواندن آیه‌ی محکم و رسای قرآن همراه است، نیست.

هرگز! بلکه همه‌ی آن‌ها درس‌های تربیتی عقیدتی با ویژگی خاص خود هستند.

ما به حکم اشیای بسیاری که در آنِ واحد پیرامون ما وجود دارند، کم‌تر به عقیده به چشم یک برنامه‌ی تربیتی نگاه می‌کنیم و بیشتر معتقدیم که عقیده به خوبی در قلب ما جا گرفته و ترسی بر از بین رفتن آن وجود ندارد و «امت محمد ج» به خیر و سلامت خواهند بود! و... .

و این توهّم مانعی میان ما و پرداختن به درس‌های تربیتی شده است که عقیده‌ی قرآنی بیان می‌دارد.

ما به هنگام خواندن این کلام خداوند که می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلرَّزَّاقُ ذُو ٱلۡقُوَّةِ ٱلۡمَتِينُ٥٨﴾ [الذاريات: 58].

«خدای روزی‌رسان صاحب قدرت نیرومند است».

ناصحانه به یکدیگر می‌گوییم: مگر شکی در آن است؟ آیا کسی غیر از خدا روزی می‌دهد؟

ولی همین سخن را که در حالت آرامش و امنیت و اطمینان بر کسب روزی با قدرت بر زبان می‌آوریم، هنگامی که خطری راه کسب روزی را تهدید کند و یا در افقی دور ببینیم که با محدودیت و تنگی روزی رو به رو خواهیم شد، به لرزه در آمده و سست می‌شویم، و در این حالت همه چیز را فراموش می‌کنیم و گمان می‌کنیم که این فلان شخص است که مالک روزی ماست و اوست که اگر خواسته باشد ما را در تنگنا قرار خواهد داد! عزت خود را فراموش می‌کنیم و به دست و پای فلانی می‌افتیم که روزی ما را قطع نکند! و این گونه رفتار خود را توجیه می‌کنیم که به اسباب متّکی شده‌ایم!

اما به راستی چرا؟ زیرا بر اساس این نص قرآنی تربیت نشده‌ایم که: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلرَّزَّاقُ ذُو ٱلۡقُوَّةِ ٱلۡمَتِينُ٥٨﴾ [الذاريات: 58]. «بی‌گمان خداوند است که روزی دهنده است (و او) قدرتمند استوار است». فقط آن را خوانده‌ایم و ذهن ما آن را فهمیده است و گمان کرده‌ایم این یک امر روشن است که انسان در یک لحظه می‌تواند آن را بفهمد و نیازی به شناخت بیشتر و تأکید بر آن نیست! هرگز این گونه نیست، بلکه عقیده همان تربیت است.

ما در حالی که این آیه را در قرآن می‌خوانیم، نیاز به تربیت بر اساس آن داریم، چنان که نسل اول از صحابه بر اساس آن تربیت شدند، تا این‌که از یک صورت بدیهی ذهنی به «عقیده» تبدیل شود، و به چیزی جا گرفته در قلب، به نیروی محرّک در واقعیت زندگی، به تصوّری صحیح و رفتاری برخاسته از این تصور.

ادامه دارد...