درسگفتاری از استاد مصطفی اربابی:
بحث ما راجع به مسائل اختلافی و به عبارتی فقه اختلاف یا فرهنگ اختلاف است. قبلاً گفتیم که بعضی از مردم وقتی چیزی را برخلاف عقیدهی خودشان میبینند به عنوان اینکه کار خوبی انجام میدهند شروع به فحاشی و ناسزا گفتن میکنند. گفتیم که خیلی از این مسائل جنبه کلامی، نظری و تئوری دارد و جنبهی عملی ندارد و خداوند به ما سفارش و توصیه نموده که به کارهایی که جنبهی کاربردی و عملی دارند روی بیاوریم و از ثمراتشان بهرهمند شویم. در جلسهی قبل کلمهی «برّ» را توضیح دادیم و با توجه به آیات قرآنی گفتیم که کسانی که فکر میکنند کار خوب انجام میدهند، چه بسا متوجه نباشند و به جای کار خوب، کار بدی را انجام دهند ولی تصور کنند که کار خوبی انجام دادهاند. در اینجا درباره کلمهی تقوا که در همان آیهی مبارکهی 189 سورهی بقره بکار رفته «يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» ترجمه: از تو در باب هلالهاى ماه مىپرسند، بگو آن وقت نماى مردم و [موسم] حج است، و نيكى آن نيست كه از پشت خانهها به درون رويد، بلكه نيكى آن است كه كسى تقوا پيشه كند، و از درها به خانهها درآييد، و از خداوند پروا كنيد باشد كه رستگار شويد.
گفتیم که کار خوب همچنان که خداوند میفرماید تقواست. حالا در رابطه با تقوا مقداری صحبت میکنیم. چون اگر بحث تقوا درست توضیح داده بشود و انسان صاحب تقوا باشد، طبیعی است که از خیلی چیزها صرفنظر میکند و خود را ملزم به یک سری اخلاقیات و خصوصیات دینی میکند. کلمهی تقوا به گفتهی برخی به پنچ معنی و به گفتهی برخی دیگر به چهار معنی آمده است. که در اینجا چهار معنی آن را توضیح خواهیم داد.
خداوند میفرماید: «وَلَقَدْ وَصَّيْنَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَإِيَّاكُمْ أَنِ اتَّقُوا اللَّـهَ؛ و پيش از شما به اهل كتاب و [سپس] به خود شما سفارش كرديم كه از خداوند پروا كنيد. » (نساء:131) در اینجا تقوا به معنی توحید است. آنچه که از شما و ملتهای قبل از شما خواسته شده این است که توحید را مراعات کنید. پس معنی اول تقوا توحید است. پس شخص باید موحد باشد. استاد سید حوی در کتاب «تربیتنا الروحیة» به این قضیه پرداخته است. ایشان نظرش بر این است سرچشمهی همهی خوبیها و فضائل، توحید است و سرچشمه همه بدیها و پلیدیها شرک (شرک اصغر و شرک اکبر) است. خصوصاً شرک اصغر که امروزه در جامعهی ما خیلی زیاد است. مثلاً میگوید: اگر شما بدانی آنچه که داری خداوند به شما داده، خودخواهی نمیکنی، و.... وی میفرماید عامل برانداز همهی صفات زشت در انسان توحید است. شخصی که خداوند را یگانه نمیداند و فکر میکند که خیلی چیزها را میداند که دیگران نمیدانند و خودش را بزرگ میبیند. این شخص مشکل توحیدی دارد. اگر به توحید به صورت کامل پایبند میبود و این اعتقاد و باور در وی جا میافتاد، عجب نمیکرد، از خودش تعریف نمیکرد، خودش را یزرگ جلوه نمیداد، ریا و تظاهر نمیکرد، و ... استاد سید حوی میفرماید: «اگر شخص توحید داشته باشد طبیعی است که این امراض قلبی و روحی در وی تأثیر نمیگذارد.» اینجاست که شخص وقتی توحیدش درست نیست، خوب را بد میبیند و بد را خوب، یعنی در نگرش و بینشش اشکال پیدا میکند. یک بتهایی در مقابلش نمودار میشود. این بت ممکن است بت نفس باشد، یا بتهایی دیگری معمولاً در مقابلش قرار میگیرد و نمیتواند خودش را از شر این بتها خلاص کند. ایشان میفرمایند که توحید در واقع برانداز همهی صفات زشت اخلاقی، روحی و تربیتی در انسان است؛ همانطور که شرک بهوجود آورنده و عامل همهی زشتیها و پستیها در انسان است. منظور از شرک همین است. ایشان میفرمایند که یکی از دلایلی که ما دچار مشکل میشویم این است که فرض میکنیم فرهنگ اختلاف را نمیتوانیم رعایت کنیم، و نمیتوانیم به کسی اهانت نکنیم، نمیتوانیم کسی را تحقیر نکنیم، در حالی که دستور داریم این کارها را نکنیم. علتش همین عجب، ریا و خودنمایی، حب نفس و ... است، که با توحید منافات دارند. اینجا شخص به لحاظ توحید مشکل دارد، یعنی اگر شخصی را میبینید که کارش شده فحاشی، ناسزاگویی، اهانت به دیگران، غیبت، تهمت و. .. یقین بدانید در توحیدش مشکل دارد و خودش هم باید بداند. و شخص با چنین معیارهایی میتواند که خودش را محک بزند و ببیند که اهل توحید است یا نه. این قسمتی از کار است. به همین خاطر خداوند در جریان صلح حدیبیه در سورهی فتح بعد از اینکه داستان صلح حدیبیه را بازگو میکند، میفرماید: « إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّـهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوَى وَكَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا ۚ وَكَانَ اللَّـهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا» اینجا کلمهی تقوا را بکار میبرد و منظور از تقوی همان توحید است. (همچنان که قبلاً هم عرض نمودیم آیات را به صورت گزینشی انتخاب نمودهایم) میفرماید بعد از آنکه مسلمانان با پیامبر(ص) بیعت کردند، همه اعلام آمادگی کردند که هر چه رسول خدا بفرماید تسلیم فرمان او باشند. خداوند از کسانی که با رسول خدا زیر درخت بیعت نمودند اعلام رضایت میکند. و در ادامه میفرماید که خداوند سکینه و آرامش را بر پیامبرش و بر مؤمنین نازل فرمود. در اینجا سکینه و آرامش مسئلهی بسیار مهمی هستند. معمولاً خیلی از آدمها آن آرامش و وقار لازم را ندارند. معمولاً فحاشی، ناسزاگویی، اهانت و توهین به دیگران ناشی از این است که انسان آرامش ندارد، مضطرب و نگران است، عصبانی است. آدم عصبانی دست به هر حرفی میزند. و از اینکه چه اتفاقی میافتد باکی ندارد. چون نگران است، مضطرب است، ناراحت است. خداوند میفرماید: یکی از نعمتهایی که در حدیبیه بر پیامبر و یارانش ارزانی داشتیم به خاطر این که مردم دست در دست پیامبر گذاشتند و دست خدا هم بالای دستشان قرار گرفت، سکینه و آرامش بود و دیگر کلمه توحید نمود پیدا کرد. و زمانی که تسلیم خدا و رسول شدند، در واقع کلمه توحید همراه و ملازم آنها گشت. در واقع بحث ما در اینجا این است که یکی از معانی کلمه تقوا توحید است یعنی اگر کسی توحیدش درست نباشد به او متقی نمیگویند. یکی از اصنافی که در اول قرآن (سوره بقره) مورد ستایش قرار میگیرند، متقین هستند.
دومین معنی تقوی، اخلاص است. در این باره خداوند در سوره حج میفرماید: « وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّـهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ» (حج:32) هر کس به شعائر خداوند احترام بگذارد و قدرشان را بداند، این نشانهی اخلاص دلهای آنان است. یعنی شخصی که مخلص باشد به شعائر خداوند احترام میگذارد. در اینجا کلمهی تقوا به معنی اخلاص است. اگر شخص مخلص باشد یعنی کارش خالص برای خدا باشد، این شخص شهوت و حب نفس ندارد و دنبال جاه و مقام نیست (اینها مظاهر شرک هستند) اگر این امیال واقعاً در انسان نباشد، شخص دارای اخلاص است. در آیهی 3 سورهی حجرات خداوند میفرماید: « إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولَئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ» کسانی که وقتی خدمت رسول الله میرسند(چه در حال حیات و چه در حال ممات) و صدایشان را پایین میآورند و مؤدبانه صحبت میکنند، خداوند اخلاص دلهای آنان را آزموده است. در این آیه نیز تقوا به معنی اخلاص است. پس شخص متقی نمیتواند مخلص نباشد. انسان متقی باید مخلص باشد، وقتی مخلص نیست کارش اشکال دارد. پس دومین معنی تقوا اخلاص است.
سومین معنی تقوا پرستش و عبادت است. خداوند میفرماید: «أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاتَّقُونِ» من پیامبران را فرستادم و به آنان اعلام نمودم که مردم را بترسانید تا بدانند که معبودی برحق و حقیقی جز الله وجود ندارد، همهی کارها باید برای رضای خدا باشد. «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا» یعنی جز من معبودی نیست، «فَاتَّقُونِ» پس مرا عبادت کنید و رضای من را بجویید و غیر رضای من را نجویید مگر رضای من در رضای او باشد مثل رضایت پیامبر(ص). در سوره مؤمنون میفرماید: « مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ» مردم، معبودی جز الله برای شما نیست. و باز در سوره کافرون میفرماید« قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ (1) لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ (2) وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ (3) وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدْتُمْ (4) وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ (5) لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ » خدا را پرستش نمیکنید، غیر خدا را پرستش میکنید. توجه به خدا را رها میکنید و به غیر خدا توجه میکنید. میفرماید که کسی اهل تقواست که خداوند را پرستش کند. پس معنی سوم تقوی همان پرستش است. اگر کسی امر خدای را به جا نیاورد، روزه نگیرد، نماز نخواند، انواع عبادت فکری، روحی و مالی را انجام ندهد، نمیشود به چنین کسی متقی گفت. معمولاً بیشتر آدمهایی که به دیگران توهین میکنند، اهل عبادت نیستند و اگر هم عبادت میکنند توجهی به آن ندارند. خداوند به عبادت ما نیازی ندارد و با آن مقامش بالاتر نمیرود، نماز، روزه، و... بهدرد خودمان میخورد. همهی این عبادات برای این است که در ما کنترل بهوجود آورده و آداب و وقار لازم را کسب کنیم. اگر بهراستی آن آداب و وقار لازم بهوجود نیاید نمیتوان از برکات آن بهرهمند شد. نماز میخوانیم ولی برکاتش نصیبمان نمیشود. عبادت هم همینطور است. وقتی که در شخص وقار لازم را نمیبینیم در واقع این شخص در عبادتش اشکال دارد.
چهارمین معنی تقوا، ترسیدن و برحذر بودن است که معمولاً ما تقوا را به این معنی بهکار میبریم. پرهیزکار و متقی کسی است که حذر میکند، احتیاط میکند و ... از یکی از صحابه پرسیدند که تقوا یعنی چه؟ ایشان جواب داد که مثل اینکه شما در یک محلی راه میروید و در مسیر شما انواع خارها ریخته شده است. در آنجا لباسهایت را برای اینکه به جایی گیر نکند جمع میکنید و از طرف دیگر گامهایتان را با احتیاط برمیدارید تا خار در پایتان نرود. و این یعنی تقوا. این نوع ترس را که ریشه در احتیاط دارد (نه هر نوع ترسی) در قرآن ریشه در تقوا دارد. در جایی دیگر میفرماید: «فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ» اگر نمیتوانید مثل قرآن بیاورید از آتش جهنم بترسید، که برای کافران آماده شده است. در اینجا نیز تقوا به معنی ترسیدن آمده است. « يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ» ای مردم از پروردگارتان بترسید که زلزله روز قیامت چیز بزرگی است. « يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيرًا وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا (نساء: 1)» در اینجا هم تقوا به معنی ترسیدن و برحذر بودن امده است. در قرآن از این سری آیات فراوان است. آدمی که ترس داشته باشد زبان خود را به هر چیزی باز نمیکند، چون میداند که این زبان باید پاسخگو باشد. بنابراین آنچه گفتیم خیلی مهم است، چون بخش عظیمی از گناهان کبیره که حتی مغایر توحید است بوسیله زبان انجام میشود. مثلاً غیبت کردن، تهمت زدن، دروغ گفتن، فحاشی کردن و ... قلم هم مثل زبان است. در مجموع همهی اینها الفاظی است که به زبان جاری میشوند. شخصی که از خدا میترسد زبان خودش را کنترل میکند. توصیههای زیادی هم در شریعت داریم که به ما توصیه میکند اگر میخواهید سالم بمانید، زبان خود را حفظ کنید. بنابراین مفهوم چهارم تقوا، ترسیدن و برحذر بودن است. پس اگر کسی میخواهد خوب باشد باید تقوا را پیشه کند. همچنان که خداوند میفرماید: «وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى» کسی خوب است که اهل تقوا باشد. این تقوا عبارت است از توحید، اخلاص، عبادت و ترسیدن و پرهیز کردن و محتاط بودن. در اینجا ادم پرهیزکار باید همه چیز خودش را کنترل کند. در این باره میفرماید: « إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا» گوشات، چشمت، قلبت و تمام اعضا و جوارحت ... همهی اینها بازخواست دارد. پرهیزکار کسی است که مواظب همه اینها باشد. اکثراً بهخاطر اینکه احساس میکنند از دیگران بهترند، به دیگران اهانت میکنند، فکر میکنند مذهبشان از دیگران بهتر است. عقیدهشان از عقیدهی دیگران بهتر است، فکرشان از فکر دیگران بهتر است و ... شروع میکنند به فحاشی و ناسزا گفتن به دیگران. پس مشخص است چنین شخصی تقوا ندارد و «هُدًى لِلْمُتَّقِينَ» شامل این شخص نمیشود. بنده نیز مشکل دارم، شما هم مشکل دارید، دیگران هم مشکل دارند. به همین خاطر است که خداوند در آیهی 31 سورهی نور میفرماید: «وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» همهی مؤمنان باید توبه کنند. بنابراین قرآن میفرماید که انسان خوب، انسانی است که در این چهار محور قرار دارد. آدم خوب بودن به ادعا نیست، فکر خوب، قبیلهی خوب، و ... به ادعا نیست. اگر طبق این چهار معیاری که خداوند مقرر کرده است، بودیم، بهترین هستیم. اما اگر نبودیم، پناه بر خدا، باید به خدا پناه ببریم و از خدا کمک بطلبیم که این امراض را از ما دور گرداند.
والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته
نظرات