برای ایجاد تنبهی در خود، صفتی از صفات شیطانی را از قرآن برگرفته و با تلنگری به صفات خاموش شده‌ی «آدمیت» خود سعی خواهم کرد تا از خواب شیطانی بیدار گردم و متوجه شوم که چقدر به «آدم» نزدیک و از «شیطان» دورم؟

 اگر به آغاز خلقت آدم و مکرم شدن او بر تمام مخلوقات و سجده ملائک در مقابل او و ایجاد حسادت و کینه توزی شیطان نسبت به آدم برگردیم می‌بینیم که چه تفاوت عجیبی در بین این دو یعنی «آدم» و «شیطان» وجود دارد. هر دو از امر خداوند سرپیچی کردند یکی در مقابل آدم سجده نکرد و دیگری از میوه ممنوعه خورد. بزرگی گناه آن دو در مقابل امر خداوند یکسان است. اما واکنش و موضوع گیریشان در مقابل نتیجه خطای خود بسیار متفاوت است. «شیطان» خدا را مقصر می‌داند و «آدم» خود را. از آنروز به بعد تفاوت «آدم» و «شیطان» مشخص گشته و هر کدام به صفاتی متصف شده‌اند. 

گناه اول شیطان و آدم بی‌امری خدا بود. شیطان از روی غرور و حسادت نسبت به آدم، امر خدای خویش را نادیده گرفت و در مقابل آدم سجده نکرد و بجای معذرت خواهی، با خداوند به مجادله پرداخت و در یک آن، هر آنچه که رسته بود پنبه کرد و از همه منفور‌تر گشت و مورد لعن خداوند قرار گرفت. 

آدم هم که قبل از ورود به باغات بهشت مورد توصیه خداوند متعال قرار گرفته بود تا به میوه ممنوعه نزدیک نشود و از آن نخورد، ولی امر خداوندی را فراموش کرد و مورد وسوسه شیطان قرار گرفت و از آن میوه خورد و به یک باره از آن همه عزت و احترامی که داشت فرو افتاد و مورد قهر و غضب خداوندی قرار گرفت و از بهشت اخراج شد و به زمین تبعید گردید. اما آدم که روح خداوندی در او دمیده شده و بعدی از ابعاد او «رحمانی» بود متنبه گشت و اظهار ندامت و پشیمانی نمود و مورد بخشش خداوند قرار گرفت. 

داستان خلقت آدم و ماجرای خروج او از بهشت و بخشودگی او توسط خداوند متعال در قرآن کریم بسیار ساده و قابل فهم بیان شده است و هیچ پیچیدگی و گنگی در آن وجود ندارد. اما مسئله‌ی مهمی که خداوند در طول تاریخ انبیاء خواسته است به انسان گوشزد کند تفاوت بین رفتار شیطان و آدم و نحوه برخورد آنان با گناه‌شان بوده است. خداوند خواسته است با مقایسه رفتار آن دو مخلوق خود، آدمیان را از رفتار یکی برحذر و به رفتار دیگری تشویق نماید. شیطان بعد از اینکه مورد شماتت و قهر خداوندی قرار گرفت اولین واکنشش تبرئه‌ی خود و مقصر دانستن خداوند بود. او بجای اینکه خویش را مقصر بداند و از خدای خویش معذرت خواهی کند می‌گوید: «خدایا چون تو مرا گمراه کردی، پس تا قیام قیامت در کمین بندگانت خواهم نشست و به هر طریقی گمراه‌شان خواهم نمود». به این دلیل شیطان از درگاه خداوند رانده شد و مورد لعن پروردگار و ملائکه قرار گرفت. در این قسمت از داستان نکته‌ای که خداوند به انسان گوشزد می‌کند عدم معذرت خواهی شیطان و دیگری را مقصر دانستن است. موضوعی که امروزه به نام «فرا فکنی» و دیگران را مقصر دانستن مطرح است. 

اما در سوی دیگر آدم و حوا (که او هم از جنس آدم است) که مرتکب گناه شده و مورد قهر خداوندی قرار گرفته‌اند چه واکنشی دارند؟ آن‌ها به جای اینکه خدای خویش و حتی شیطان را مقصر بدانند، تمام تقصیرات را متوجه خویش کرده و به آن‌ها به صورت «ظلم به نفس خویش» می‌نگرند و از خدای خویش می‌خواهند از اینکه ظلمی به این بزرگی به خویش روا داشته‌اند به آن‌ها رحم ورزد و مورد لطف قرار دهد در غیر اینصورت از «زیانکاران» خواهند بود. برخوردی به همین سادگی، آدم و حوا را از زیان و خسران دنیا و آخرت نجات داد و مورد لطف خداوند قرار گرفتند. 

در این داستان و واقعه درسهای بس بزرگی برای ما فرزندان آدم وجود دارد. امروز ما که گرفتار بسیاری از معضلات خود ساخته هستیم و به سوی تباهی گام بر می‌داریم لحظه‌ای درنگ نمی‌کنیم که عامل اصلی این گرفتاری‌ها چیست؟ همواره خود را بر قله‌ی پاکی و صداقت نشانده و دیگران را مقصر می‌دانیم، همواره عامل بدبختی‌های خویش را دیگران می‌دانیم. از آنروزی که اطراف خود را دیده‌ایم عامل اصلی مشکلات خود را پدر و مادر، خواهر و برادر، ‌ دوست و رفیق دانسته‌ایم. وقتی به اجتماع پای گذاشته‌ایم تمام مشکلات را ناشی از اطرافیان دانسته‌ایم، همکار، همشهری، هموطن، مسؤولان، رؤسا، سیاسیون و بسیاری دیگر را مسؤول مشکلات خود دانسته‌ایم. کمتر کوتاهی را به پای خود نوشته‌ایم و خود را مقصر دانسته‌ایم. وقتی که به شغلی گمارده شده‌ایم و در اجرای مسوولیت ناتوان بوده‌ایم و حب پست و مقام نگذاشته است دست از مسوولیت بداریم تمام تقصیرات را به گردن دیگران انداخته‌ایم. بعد از کلی ندانم کاری و برای دیگران مشکلات درست کردن، خود را تبرئه کرده و «عالم» و «آدم» را گناه کار قلمداد کرده‌ایم. کاش می‌شد فقط یکبار در زندگیمان با دیگران و خدایمان رو راست می‌بودیم و تنها تاوان یکی از هزاران کار اشتباه‌مان را به گردن می‌گرفتیم و در مقابل خدا و بندگان خدا معذرت خواهی می‌کردیم و آنگاه چه گلستانی به پا می‌شد!. 

اگر مقداری از خصوصیات آدم در ما باقی می‌ماند، بعد از هر خطائی در مقابل خدای خویش و بندگان خدا اقرار می‌کردیم که ما نا‌توانیم و در اجرای امر کوتاهی کرده و قبل از همه به خودمان ظلم کرده‌ایم، چرا که از مقام «آدمیت» فرو افتاده‌ایم. اقرار می‌کردیم که قبل از همه کس خودمان مقصریم. خطا‌هایمان را نه به گردن شیطان و یارانش و نه به گردن همنوعان خود نمی‌انداختیم. امروز که دنیا مملو از فساد و تباهی است هر کس دیگری را مقصر می‌داند، شرق غرب را، چپ راست را، مسلمان غیر مسلمان را، احزاب همدیگر را، و... اما هیهات از اینکه یکی از این‌ها قبل از متهم کردن دیگری خود را مقصر بداند. 

آری، اینگونه است که صفات «آدم» از ما رخت بربسته و متصف به صفات «شیطانی» شده‌ایم. نه تنها خود را مبرا از هر خطائی می‌دانیم بلکه در بسیاری از موارد خالق خود را هم مقصر می‌دانیم، که چرا ما را اینگونه خلق کرده است؟. امروز ما قیامتی به پا کرده‌ایم و بجای اینکه گناهان خویش را به گردن بگیریم و از خدای خویش طلب عفو نمائیم، در مقابل او به مجادله پرداخته‌ایم و خود او و سایر بندگانش را مقصر می‌دانیم. اما غافل از اینکه زمان به سرعت می‌گذرد و مهلتی برای جبران مافات باقی نمانده است و چاره‌ای جز گزیدن انگشت حسرت بر آنچه از دست داده‌ایم نخواهیم داشت. 

بیائید با خودمان روراست باشیم و در خود تعمق کنیم و ببینیم که چقدر به «آدم» نزدیک و از «شیطان» دوریم؟ در پس هر خطائی چقدر به نقش منفی خودمان بها می‌دهیم؟ دیگران را تا چه اندازه مقصر می‌دانیم؟ در روز چقدر از خدای خود طلب عفو می‌کنیم که چه اندازه به خود ظلم کرده‌ایم؟ آیا خود را پیرو آن پیامبر رحمت (ص) می‌دانیم که در اوج ایمان و تقرب به خدای خویش، باز هر روز هفتاد بار استغفار می‌کرد؟ یا نه، همانند «ابلیس» ملعون گناهان خود را به پای خدا و بندگان او می‌اندازیم؟. 

پس بدانیم هر اندازه که در قبول اشتباهات و گناهان خود صریح‌تر باشیم به «آدم» نزدیک‌تر و از «شیطان» دورتریم و در غیر اینصورت جزو «اخوان الشیاطین» هستیم و با آنان محشور خواهیم شد. 

البته لازم است در پایان یادآوری گردد که در موارد نادری ما تحت شرایط اضطرار و ناخواسته و یا تحت فشار برخی عوامل اعمالی را انجام می‌دهیم که خارج از اختیار ما بوده و دیگران در آن‌ها نقش داشته‌اند که در این موارد تقصیری متوجه ما نخواهد بود و آنگاه است که ما از خدای خود می‌خواهیم که: «خدایا امری بر ما تحمیل نکن که از طاقت ما بدور است» چرا که ما «بشریم» و ناتوان.