بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله و من والاه
مطلبی که پیش رو دارید قسمتی از کتاب «هذا هو الاسلام» نوشتهی اسلامشناس معاصر محمّد قطب است كه بنده آن را ترجمه نموده، و این بخش از آن را تقدیم خوانندگان عزیز مینمایم. امیدوارم مفید فائده باشد.
«أَنْتُمْ بَنُو آدَمَ وَآدَمُ مِنْ تُرَابٍ» [همهی] شما فرزندان آدم هستید، و آدم از خاک آفریده شده است. [1]
«الْمُسْلِمُونَ تَتَكَافَأُ دِمَاؤُهُمْ یسْعَى بِذِمَّتِهِمْ أَدْنَاهُمْ» مسلمانان خونشان (از لحاظ دیه و قصاص) برابر است (و در این امر شریف بر وضیـع برتری ندارد و عهد و پیمانی که هر یک از مسلمانان با دیگران ببندد، برای سایر آنان معتبر است، چه) کوچکترین ایشان میتواند از سوی مسلمانان پیمان منعقد سازد (و یا زینهار دهد). [2]
«أَلَا لَا فَضْلَ لِعَرَبِی عَلَى أَعْجَمِی وَلَا لابیض عَلَى أَسْوَدَ إِلَّا بِالتَّقْوَى»[3] آگاه باشید كه عربیای را بر عجمی و سفید را بر سیاه، جز به تقوی هیچ فضل و برتریای نیست.»
«إنما أهْلَكَ من قبلكُم أنَّهُم كانُوا إذَا سرقَ فِیهِم الشَّریفُ تَركُوه، و إذا سرق فِیهِم الضَّعِیفُ أَقامُوا علیهِ الحدَّ، وایمُ اللَّه، لو أنَّ فاطمَة بنت محمدٍ سرقَتْ لقَطَعْتُ یدهَا».[4] «اقوامی که قبل از شما بودند، به این دلیل هلاک شدند که آنان در میان خودشان هرگاه کسی بزرگ و صاحب منزلت مرتکب دزدی میشد، او را رها میکردند و اگر فردی ضعیف دزدی میکرد، بر او حد جاری میساختند؛ سوگند به خدا که اگر فاطمه دختر محمد دزدی میکرد، حتماً دستش را قطع میکردم.»
«والقوی عندی ضعیف حتَّى أخذ الحق منه إن شاء الله و الضعیف فیكم قوی عندی حتى آخذ الحق له إن شاءالله.» «هر شخص قوی از شما نزد من ضعیف و ناتوان است تا آن كه ان شاءالله حق ستمدیدگان را از او باز ستانم و بالعكس هر ضعیف و ناتوانی از شما نزد من قوی و توانا است تا آنگاه كه ان شاءالله حقش را از ستمكار گرفته به او بازگردانم» (قسمتی از اولین خطبه ابوبکر صدیق بعد از آن که به خلافت رسید)
این احادیث و امثال آن، ایه های عدالت اجتماعی در اسلام هستند.
در اسلام طبقهای وجود ندارد که امتیازاتی بیشتر از سایر طبقات داشته باشد. البته در جامعهی اسلامی نیز ثروتمندان و نیازمندان همانند سایر جامعه های روی زمین وجود دارند، امّا در اسلام طبقهای به معنی اصطلاحی طبقه وجود ندارد. تنها علت آشکار آن این است که بشر در اسلام قانونگذار نیست بنابراین هیچگونه تفاوتی در بین ثروتمندان و نیازمندان در قانونگذاری وجود ندارد (همانند آنچه در تمام نظامهای که بشر در آن قانونگذاری میکند، رخ میدهد که صاحبان قدرت و ثروت به نفع خود و به ضرر دیگران قانون تصویب میکنند).
این حقیقت بزرگ، یعنی اینکه قانونگذار در اسلام خداوند است و بس، و بشر در این زمینه هیچگونه حقی ندارد) تمام جوانب زندگی اعم از سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فکری و... را تحت تأثیر قرار میدهد.
گاهی در وهلهی اوّل تمام آثار این حقیقت در تمام جوانب مختلف زندگی خودنمایی نمیکند، گاهی هم تأثیر آن در مجال قانونگذاری بیشتر از سایر جوانب آشکار میشود، لکن حقیقت آن است که هرگاه در کندوکاو جوانب مختلف زندگی فرو رویم روان و وجدان ما در مقابل این حقیقت بزرگ اذعان میکند و ما را مخاطب قرار داده و با زبان حال میگوید: عدالت واقعی اینجاست، زیرا که از نزد خداست.
این حقیقتی است که تمام جاهلیتهای طول تاریخ اعم از جاهیلتهای گذشته و جاهلیتهای معاصر، آنان که بشر به جای التزام به شرع و قانون خداوند خود منصب تشریع و قانونگذاری را عهدهدار شدهاند، آن را انکار كرده، یا نادیده میگیرند.
هرگاه انسان به جای خدا، نفس خود را فرمانروا و قانونگذار قرار داد و مدعی حق تشریع و قانونگذاری برای نفس خود شد، ظلمی به بزرگی و دوری قوانین ساختهی بشر از قوانین خدا، در تمام جنبههای مختلف زندگی رُخ میدهد.
جاهلیت معاصر در غرب، بزرگترین جاهلیتی است که به جای خدا انسان را اله و فرمانروا قرار داده است، بنابراین: «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَیدِی النَّاسِ» (روم/41) تباهی و خرابی در دریا و خشكی به خاطر كارهائی منتشرشده است كه مردمان انجام میدادهاند. «ظَهَرَ» در اینجا به معنی استوارشدن و جا افتادن و منتشر شدن است.
پیامبر صلی الله علیه و سلّم میفرماید: «أَنْتُمْ بَنُو آدَمَ وَآدَمُ مِنْ تُرَابٍ» «[همهی] شما فرزندان آدم هستید، و آدم از خاک آفریده شده است.
مقصود پیامبر با این گفتار تحقیر انسان نیست، این مخلوقی که خداوند او را از خاک زمین آفریده است: «إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ طِینٍ»(ص/71) «وقتی (این گفتگو در ملأ اَعلی و عالَم بالا درگرفت) كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من انسانی را از گِل میآفرینم.»
همان مخلوقی است که اورا ارج نهاده و بر بسیاری از آفریدگان خود كاملاً برتری داده است:
«وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا» (الاسراء/70) ما آدمیزادگان را (با اعطای عقل، اراده، اختیار، نیروی پندار و گفتار و نوشتار، قامت راست، و غیره) گرامیداشتهایم، و آنان را در خشكی و دریا (بر مركبهای گوناگون) حمل كردهایم، و از چیزهای پاكیزه و خوشمزه روزیشان نمودهایم، و بر بسیاری از آفریدگان خود كاملاً برتریشان دادهایم.»
بلکه خطاب پیامبر (ص) به کسی است که به ناحق در روی زمین طغیان و سرکشی نموده تا از جایگاه به ناحق خود تنزّل کند و در مقابل خداوند فروتنی کند.
انسان در بهترین حالتش هنگامی که جایگاه واقعی خود را در جهان هستی بشناسد بنده و عبد خداست و آقا و سرور در زمین، و هر آنچه که در آسمانها و زمین است مسخر و فرمانبردار اوست:
«إِنْ كُلُّ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمَنِ عَبْدًا» (مریم/93) «تمام كسانی كه در آسمانها و زمین هستند، بندهی خداوند مهربان (و فرمانبردار یزدان) میباشند.»
«وَسَخَّرَ لَكُمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا مِنْهُ» (جاثیه/13) و آنچه كه در آسمانها و آنچه كه در زمین است همه را از ناحیهی خود، مسخّر شما ساخته است.»
عبودیت و بندگی انسان برای خدا بوده و حاكمیت او در زمین با همدیگر تضاد ندارند و هیچکدام دیگری را نفی نمیکند. هرگاه انسان این حقیقت را درک کند و در زندگی روزمره اجرا کند به درجهی اعلای انسانیت و کمال و ترقّی و تمدن،که دو آیهی کریمهی سورهی حجرات مورد عنایت قرار داده، میرسد:
«وَاعْلَمُوا أَنَّ فِیكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یطِیعُكُمْ فِی كَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیكُمُ الْإِیمَانَ وَزَینَهُ فِی قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَیكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیانَ أُولَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَنِعْمَةً وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَكِیمٌ» (حجرات/7،8)
«بدانید كه پیغمبر خدا در میان شما است، هرگاه در بسیاری از كارها از شما اطاعت كند، به مشقّت خواهید افتاد. امّا خداوند ایمان را در نظرتان گرامی داشته است و آن را در دلهایتان آراسته است، و كفر و نافرمانی و گناه را در نظرتان زشت و ناپسند جلوه داده است، فقط آنان (كه دارای این صفات هستند، یعنی ایمان در نظرشان محبوب و مزین، و كفر و فسق و عصیان در نظرشان منفور و مطرود است) راهیابند و بس. این، لطف و نعمتی از سوی خدا است (كه بدانان ارزانی داشته است) و خداوند دارای آگاهی فراوان و فرزانگی بیشمار است (و میداند چه كسی شایستهی هدایت، و بایستهی مرحمت و نعمت است).»
انسان در دو حالت متقابل با سربه زمین میخورد: هنگامی که طغیانگران او را به استضعاف بکشند و او را بندهی خود قرار دهند و او هم به طغیان و سرکشی آنان راضی باشد و هنگامی که خود طغیان کند و خود را رقیب خدا بداند یا این که خود را به جای خدا فرمانروا بپندارد و شروع به قانونگذاری کند و بدون خدا برای خود معیارهای قرار دهد، این دو دسته هم آنانکه به استضعاف کشیده شدهاند و هم آنانکه استکبار میورزند كسانی هستند که قرآن کریم، در بسیاری از آیاتی که حال اهل جاهلیت و عاقبت آنان در آخرت را توصیف میکند، مورد اشاره قرار میدهد:
«وَبَرَزُوا لِلَّهِ جَمِیعًا فَقَالَ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِینَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ اللَّهِ مِنْ شَیءٍ قَالُوا لَوْ هَدَانَا اللَّهُ لَهَدَینَاكُمْ سَوَاءٌ عَلَینَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِنْ مَحِیصٍ» (ابراهیم/21) «(روزی كه قیامت نام دارد) همه در برابر خدا ظاهر و آشكار میگردند. (در این هنگام) ضعیفان (كه پیروان نادان نیرومندانند، از راه تمسخر) به كسانی میگویند كه خویشتن را (در دنیا) بزرگ میپنداشتند: ما پیروان شما بودیم، آیا میتوانید چیزی از عذاب خدا را از سر ما بردارید؟! (در پاسخ) میگویند: اگر خداوند ما را (به راه رستگاری) رهنمود میكرد، ما هم شما را (به راه نجات) رهنمود میكردیم، (ولی ما خودمان گمراه بودیم و شما را نیز گمراه كردیم. هم اینك) چه بیتابی كنیم و چه شكیبائی نمائیم یكسان است (و سودی به حال خراب ما ندارد، و از عذاب خدا) راه نجات و گریزی برای ما نیست.»
«وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ الْقَوْلَ یقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَكْبَرُوا لَوْلَا أَنْتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِینَ قَالَ الَّذِینَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاكُمْ عَنِ الْهُدَى بَعْدَ إِذْ جَاءَكُمْ بَلْ كُنْتُمْ مُجْرِمِینَ وَقَالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَكْبَرُوا بَلْ مَكْرُ اللَّیلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَنْ نَكْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَنْدَادًا وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَجَعَلْنَا الْأَغْلَالَ فِی أَعْنَاقِ الَّذِینَ كَفَرُوا هَلْ یجْزَوْنَ إِلَّا مَا كَانُوا یعْمَلُونَ» (سبأ/31ـ33)
«در آن زمان كه ستمگران در پیشگاه پروردگارشان (برای حساب و كتاب) نگاه داشته شدهاند (از كارشان در شگفت میماندی. چرا كه) همه با یكدیگر در گفتگویند و هر یكی گناه را به گردن دیگری میاندازد. مستكبران هم به مستضعفان میگویند: آیا ما شما را از هدایتی باز داشتهایم كه برایتان آمده بوده است؟! (هرگز ما چنین كاری را نكردهایم و) بلكه خود شما گناهكار بودهاید (و به كفر و الحاد گرائیدهاید). مستضعفان به مستكبران (بار دیگر) میگویند: بلكه توطئهها و تبلیغات مكّارانهی شما در شب و روز سبب شد كه ما از هدایت بازمانیم، در آن هنگامی كه شما به ما دستور میدادید كه خدا را به یگانگی نشناسیم و انبازها و همتاهائی برای او قرار دهیم. (سرانجام هر دو گروه از شدّت وحشت، نفَسهایشان در سینهها حبس میشود) و پشیمانی خود را پنهان میدارند، بدان گاه كه عذاب را مشاهده میكنند و ما غل و زنجیرها را به گردن كافران میاندازیم (و ایشان را روانهی دوزخ میسازیم). آیا به آنان جزائی جز (جزای) كارهائی كه میكردهاند داده میشود؟»
«وَإِذْ یتَحَاجُّونَ فِی النَّارِ فَیقُولُ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِینَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا نَصِیبًا مِنَ النَّارِقَالَ الَّذِینَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُلٌّ فِیهَا إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَكَمَ بَینَ الْعِبَادِ» (غافر/48،47)
«(خاطر نشان ساز) زمانی را كه در آتش دوزخ (دوزخیان) با همدیگر به كشمكش و پرخاشگری میپردازند. ضعفاء (یعنی پیروان دنیوی) به مستكبران (یعنی رؤسای دنیوی) میگویند: ما پیروان شما بودیم، آیا (هم اینك ای سردمداران) بخشی از عذاب را به جای ما پذیرا میگردید و به گردن میگیرید؟ مستكبران (پاسخ میدهند و) میگویند: ما و شما همگی در این آتش دوزخ هستیم (و سرنوشت مشتركی داریم). خداوند در میان بندگان (خود عادلانه) داوری كرده است (و سهم هر یكی را از عذاب چنان كه باید داده است).»
در هر جاهلیتی عدّهای یافت میشوند که تشریع و قانونگذاری میکنند و عدّهای هم شرع و قانون مستکبران را خاضعانه میپذیرند، جاهلیت معاصر هم از این قاعده مستثنی نیست بجز در یک مورد، آن هم اینکه جاهلیت معاصر میپندارد کسی که اسمش را مرد قانونگذار نامیدهاند، قانونگذاری و حکم میکند امّا در واقع سرمایه است که حکم میکند و امور را بر وفق مراد خود به جریان می اندازد!
انسان تنها و فقط در اسلام در بهترین وضعیت مطلوب خود میباشد چون در جایگاه واقعی و صحیح خود قرار دارد: بنده و عبدخدا، و رئیس و سرور در سرزمین، چون این سیادت را خدا به او ارزانی داشته است و تمام آنچه که در آسمانها و زمین وجود دارد برای او مسخّر نموده تا نقش اساسی خود را یعنی خلافت خدا را به خوبی بازی کند: «وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً» (بقرة/30) «زمانی (را یادآوری كن) كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمین جانشینی بیافرینم.»
و خداوند امکانات لازم برای این مهم را در اختیار او قرار داده است: «وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَیئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» (نحل/78)
«خداوند شما را از شكمهای مادرانتان بیرون آورد در حالی كه چیزی (از جهان دور و بر خود) نمیدانستید، و او به شما گوش و چشم و دل داد تا (به وسیلهی آنها بشنوید و ببینید و بفهمید و نعمتهایش را) سپاسگزاری كنید.»
مردم در جاهلیت معاصر شایستهترین مردم هستند که این حقیقت گم شده را درک کنند و همچنین درک کنند که گم شده خود را به بهترین وجه و کاملترین حالت در اسلام مییابند.
پیامبر (ص) میفرماید: «الْمُسْلِمُونَ تَتَكَافَأُ دِمَاؤُهُمْ یسْعَى بِذِمَّتِهِمْ أَدْنَاهُمْ»[5] «مسلمانان خونشان (از لحاظ دیه و قصاص) برابر است (و در این امر شریف بر وضیـع برتری نداردو عهد و پیمانی که هر یک از مسلمانان با دیگران ببندد، برای سایر آنان معتبر است، چه) کوچکترین ایشان میتواند از سوی مسلمانان پیمان منعقد سازد (و یا زینهار دهد).»
همه درمیزان اسلام مساوی هستند و جنسیت و نسب و رنگ و زبان و مکان هیچکدام باعث برتری نیستند، برتری تنها مخصوص تقوا و پرهیزکاری است و بس: «أَلَا لَا فَضْلَ لِعَرَبِی عَلَى أَعْجَمِی وَلَا لابیض عَلَى أَسْوَدَ إِلَّا بِالتَّقْوَى» آگاه باشید كه عربی ای را بر عجمی و سفید را بر سیاه هیچ فضل و برتریای نیست جز به تقوی. هنگامی که اسلام آنطورکه خداوند نازل نموده اجرا شود اینها فقط شعارهای نیست که در جهان خارج پشتوانه نداشته باشد بلکه واقعیتی ملموس است که مردم آن رابه عیان لمس میکنند، عمر رضی الله عنه می گوید: «أَبُوبَكْرٍ سَیدُنَا وَ أَعْتَقَ سَیدَنَا»[6] یعنی ابوبکرسید و سرور ماست و سیّد و سرور مرا آزاد نمود!» منظور عمر از سیّد آزادشده کیست؟ منظور او بلال، بردهی سیاه حبشی است! عمر عربی قریشی که یکی از بزرگان قریش است، به بلال میگوید: «سیّد و سرور ما!» آیا قلّهای بالاتر از این در عدالت اجتماعی وجوددارد؟ آیا نمونهی آن در طول تاریخ بجز در موقعی که اسلام ناب حاکم بوده رخ داده است؟
«تَتَكَافَأُ دِمَاؤُهُمْ و یسْعَى بِذِمَّتِهِمْ أَدْنَاهُمْ» «مسلمانان خونشان (از لحاظ دیه و قصاص) برابر است (و در این امر شریف بر وضیـع برتری ندارد و عهد و پیمانی که هر یک از مسلمانان با دیگران ببندد، برای سایر آنان معتبر است، چه) کوچکترین ایشان میتواند از سوی مسلمانان پیمان منعقد سازد (و یا زینهار دهد)» هنگامی که امت امورات خود را به او واگذارکنند به نیابت از امّت سخن میگوید و به نام امّت عهد و پیمان میبندد و امورات امّت را انجام میدهد، نژاد و رنگ پوست و فقر و سایر این اعتباراتی که در جاهلیت جایگاه انسان را تعریف میکنند، او را از انجام این کارها باز نمیدارد.
چه کسی فرمانده لشکری بود که پیامبر صلّی الله علیه و سلّم در دم مرگ آن را برای جنگ با رومیان تجهیز کرد و قبل از آنکه لشکر حرکت کند پیامبر فوت کرد؟ سپس ابوبکر این لشکر را به راه انداخت و فرمانده همان کسی بود که پیامبر تعیین نموده بود؟
او اُسامه پسر زید ـ رضی الله عنه ـ بود که تقوا و پرهیزکاری او را به فرماندهی بر بزرگان اصحاب رضی الله عنهم رسانده بود، ابوبکر ـ رضی الله عنه ـ خلیفهی مسلمانان چون در مدینه به کمک و همکاری عمرـ یکی از سربازان لشکر اسامه ـ نیاز داشت، با این تعبیر از اسامه اجازه میگیرد: «اگر میخواهی مرا کمک کنی اجازه بده عمر در اینجا بماند». عظمتی این چنینی بجز در زمان حاکمیت اسلام، در طول تاریخ رخ نداده است!
خلیفهی اول ـ رضی الله عنه ـ در خطبهی اوّل خود میگوید: «و القوی عندی ضعیف حتى أخذ الحق منه إن شاء الله و الضعیف فیكم قوی عندی حتى آخذ الحق له إن شاءالله.» «هر شخص قوی از شما نزد من ضعیف و ناتوان بود تا آن كه ان شاءالله حق ستمدیدگان را از او باز ستانم و بالعكس هر ضعیف و ناتوانی از شما نزد من قوی و توانا است تا آنگاه كه ان شاءالله حقش را از ستمكار گرفته به او بازگردانم.» این است عظمت اسلام در مجالی دیگر، در مجال قضاوت و حقوق انسانها در برابر یکدیگر.
زنی اشرافی از طائفهی بنی مخزوم دزدی کرده بود، اسامه را نزد پیامبر ـ صلی الله علیه و سلّم ـ فرستادند تا پا در میانی کند و حد بر او جاری نشود! پیامبر ـ صلی الله علیه و سلّم ـ فرمود: «أَتَشْفَعُ فِی حَدٍّ مِنْ حُدُودِ اللَّهِ ثُمَّ قَامَ فَاخْتَطَبَ ثُمَّ قَالَ إِنَّمَا أَهْلَكَ الَّذِینَ قَبْلَكُمْ أَنَّهُمْ كَانُوا إِذَا سَرَقَ فِیهِمْ الشَّرِیفُ تَرَكُوهُ وَإِذَا سَرَقَ فِیهِمْ الضَّعِیفُ أَقَامُوا عَلَیهِ الْحَدَّ وَایمُ اللَّهِ لَوْ أَنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ مُحَمَّدٍ سَرَقَتْ لَقَطَعْتُ یدَهَا» «آیا در حدی از حدود خدا شفاعت میکنی؟! سپس برخاسته خطبه خوانده فرمود: مردمی را که پیش از شما بودند این چیز هلاک ساخت که چون شخص شریف و بزرگ زاده ای در میان شان دزدی می کرد، او را فرو می گذاشتند و چون شخص ضعیف و ناتوان در میان شان دزدی می کرد، حد را بر او جاری میساختند و سوگند به خدا که اگر فاطمه بنت محمد ـ صلی الله علیه و سلّم ـ دزدی می کرد، حتماً دستش را قطع میکردم.»
در بعضی از نظامهای جاهلی که خود را قلّهی سعادت بشریت میدانند، اگرثروتمندان دزدی کنند، ثروتشان سبب رهایی آنان از قهر و خشم قانون میشود، زیرا که اینان خوب می دانند قانون را دور بزنند و آن را فریب دهند و زبان هشداردهندگان را ببندند، مگر این که این ثروتمندان مرتکب حماقتی بسیار آشکار شوند که امکان مدارا وجود نداشته باشد در این صورت از منصب خود عزل میشوند ـ یا او را وادار به استعفا میکنندـ امّا میلیونها درهمی که دزدی کرده همچنان دست نخورده در اختیارش باقی میماند، امّا در همین نظام اگرکسی چند درهم پول دزدی کند، به سختی مجازات میشود و جریدهها و مجلات نام او را در سرتیتر مطالب خود میزنند و به عنوان فضیحتی بزرگ از آن نام میبرند در حالی که مفتضحهای واقعی از دیده پنهان میمانند و رسوایی آنان فراموش شده و دوباره بر میگردند!
در جامعهای که اسلام واقعی و ناب اجرا میشود تمام مردم در برابر قانون مساوی هستند، نمونهای واقعی از تاریخ اسلام را ببین:
امام علی ـ رضی الله عنه ـ زره جنگیش را گم کرده بود، آن را پیش یک نفر یهودی یافت، او را نزد قاضی شُرَیح برد و اقامهی دعوا نمود، گفت: این زره من است نه آن رافروخته و نه بخشیدهام. قاضی رو به یهودی کرد و گفت: نظرت در مورد بیانات امیرالمؤمنین چیست؟ او گفت: زره مال من است و امیرالمؤمنین را نیز دروغگو نمیدانم! (طبق عادت همیشگی خود که عصا را از وسط بدست میگیرند!) شریح گفت: یا امیرالمؤمنین برای صدق مُدَّعای خود شاهد داری؟ علی ـ رضی الله عنه ـ گفت: شُرَیح درست میگوید من شاهد ندارم! شریح طبق قاعدهی«الحیازة سند الملکیه» تصرّف، سند مالكیت است زره را به یهودی داد. یهودی زره را براشت و چند قدمی رفت، سپس برگشت و گفت: امیرالمؤمنین مرا پیش قاضی خود آورد، امّا قاضی برعلیه او حکم کرد! حقیقتاً همین است اخلاق انبیاء! أشهَدُ أن لا إله إلا الله و أشهدُ أنّ محمداً رسول الله! زره مال شماست از شتر خاکستری رنگت افتاد و من آن را برداشتم. امام علی ـ رضی الله عنه ـ فرمود: امّا چون مسلمان شدی این زره برای تو!
عبرت این واقعه فقط آن نیست که علی امیرالمؤمنین و صاحب قدرت است و با وجود آنکه به خوبی زره خود را میشناخت و میدانست که یهودی آن را دزدیده است آن را با زور از یهودی باز پس نگرفت، همچنین عبرت فقط آن نیست که علی ـ رضی الله عنه ـ برای استرداد حق خود، پیش قاضی میرود و چون شاهدی برای اثبات مدعای خود ندارد، قاضی بر علیه او حکم می کند (با وجود این که قاضی از ته دل به یقین میدانست که علی در ادعای خود صادق است) بلکه این عبرت را به آن بیفزای که دزد در اینجا یهودی است و مسلمان نیست... این جایگاهی است از عظمت که همتا ندارد! یهودیان چه توطئههای برای اسلام نکردند، برای نابودی اسلام از هیچ کوششی دریغ نورزیدند، تا جایی که سم در غذای پیامبر ریختند و خواستند که سنگی بزرگ را از مکانی بلند بر سر او بیندازند و آن حضرت را بکُشند (جبریل آن حضرت را از این توطئه باخبرکرد و قبل از اجرای آن، حضرت آن مکان را ترک کرد) با این گذشته و کارنامهی سیاه، علی ـ رضی الله عنه ـ اقدام به انتقام ننمود و برای پس گرفتن زره از قدرت استفاده نکرد، بلکه او را پیش قاضی برد، با این حال قاضی حق را به او نداد و حق غصب شده را به او برنگرداند اما او راضی شد! و گفت: شریح درست میگوید من شاهد ندارم! (این است استقلال قوّهی قضائیه در اسلام)!
این واقعه را با آن چیزی که امروزه در «گوانتانامو» بر سر مسلمانان میآید مقایسه کن، تنها بر این گمان که زندانیان آنجا برخی موقع از نزدیک یا دور با جرائمی مشارکت کردهاند که در دایره جرمهای عمدی قرار میگیرد! آلات و وسائل اعترافگیری و نادیده گرفتن حق آنان در محاکم و دادگاهها، یا استیناف رأیی که به نفع آنان صادرشده را ببین!
اسلام سفارش به احسان با اهل کتاب میکند مادام که در جنگ و توطئهچینی با اسلام نیستند: «لَا ینْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یقَاتِلُوكُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یخْرِجُوكُمْ مِنْ دِیارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیهِمْ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطِینَ» (الممتحنة/8) «خداوند شما را باز نمیدارد از این كه نیكی و بخشش بكنید به كسانی كه به سبب دین با شما نجنگیدهاند و از شهر و دیارتان شما را بیرون نراندهاند. خداوند نیكوكاران را دوست میدارد.»
«وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَینَا وَأُنْزِلَ إِلَیكُمْ وَ إِلَهُنَا وَ إِلَهُكُمْ وَاحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» (العنكبوت/46) «با اهل كتاب (یعنی با یهودیان و مسیحیان) جز به روشی كه نیكوتر (و نرمتر و آرامتر و به قبول نزدیكتر) باشد، بحث و گفتگو مكن، مگر با كسانی از ایشان كه ستم كنند (و متوسّل به زور یا گستاخی شوند و از حدّ اعتدال در جدال، خارج گردند. در این صورت شدّت و حدّت در مقابلهی با آنان بلامانع است). بگوئید: به تمام آنچه از سوی خدا بر ما و بر شما نازل شده است ایمان داریم (كه قرآن و تورات و انجیل است). معبود ما و معبود شما یكی است، و ما تنها تسلیم و فرمانبردار او هستیم.»
حتی از این هم فراتر رفته و دایره محبت با اهل کتاب را وسعت داده تا روابط میان مسلمانان با آنان از زندگی مسالمتآمیز بدون روابط کنار هم به علاقهای گرم تبدیل شود، خداوند متعال میفرماید:
«الْیوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّیبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذَا آتَیتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِینَ غَیرَ مُسَافِحِینَ وَلَا مُتَّخِذِی أَخْدَانٍ» (المائدة: 5) «امروزه (با نزول این آیه) برای شما همه چیزهای پاكیزه (طبع سالم پسند) حلال گردید، و (ذبائح و) خوراك اهل كتاب (جز آنچه با آیات دیگر تحریم شده است) برای شما حلال است و خوراك شما برای آنان حلال است، و (ازدواج با) زنان پاكدامن مؤمن، و زنان پاكدامن اهل كتاب پیش از شما، حلال است، هرگاه كه مهریهی آنان را بپردازید و قصد ازدواج داشته باشید و منظورتان زناكاری یا انتخاب دوست نباشد.»
به همین دلیل بود که اهل کتاب سالیان درازی را در سایه ی دولت اسلام با آرامش و امنیت سپری نمودند بدون اینکه کسی به حریم خصوصی آنان تجاوز نماید و یا عرصه را بر آنان تنگ کند با وجود آنکه اعتقادات و عبادات آنان اختلافات فاحشی با اعتقادات و عبادات مسلمانان داشت در کمال آزادی بسر بردند کسی آنان را وادار به ترک آداب و رسوم و راه و روش اجتماعی خود ننمود تا در مجتمع مسلمانان دغم نماید.
تاریخ گواه است هنگامی که مسیحیان اروپا یهودیان را به دلیل اینکه مسیح را به دارکشیدهاند زیر فشار قرار دادند، آنان بجز سایهی امن و آرام دولت اسلام در اندلس هیچ جایگاهی برای خود نمییافتند و هنگامی که مسلمانان در اثرقتل و خونریزی که مسیحیان به راه انداختند از اندلس رانده شدند یهودیان نیز همراه آنان به مغرب تبعید شدند و تا امروز در آنجا به سر میبرند.
این عدالت اسلامی کجا و آنچه که اروپای صلیبی بر سر زنان محجبهی مسلمان میآورد کجا! حجابی که جزء دین و عقیدهی زن مسلمان است! چگونه اروپا مسلمانان مقیم آنجا را در سر دو راهی قرار میدهد که یا بیرون رفتن، یا ترک عقیده و آداب و رسوم خود و در نتیجه حلشدن در جامعهی غربی.
عجب عدالتی که دمکراسی غرب برای بشریت به ارمغان آورده است!!
پینوشتها:
1ـ ترمذی وابوداود
2ـ سنن أبی داود
3ـ به روایت هیثمی درمجمع الزوائد
4ـ متفقٌ علیه
5ـ ابوداود.
6ـ بخاری.
نظرات