معنى عبادت، نماز، روزه، زکات، حج، حمایت از اسلام.
در فصل گذشته توضیح دادیم که پیامبر -صلى الله علیه وسلم- به ما امر فرموده است که به پنج مطالب زیر ایمان داشته باشیم:
1- به خداى متعال که شریکى ندارد.
2- به فرشتگان خدا.
3- به کتابهاى خدا مخصوصاً به قرآن کریم.
4- به پیامبران خدا، به ویژه به خاتم پیامبران حضرت محمد صلى الله علیه وسلم.
5- به حیات آخرت یعنى زندگى در جهان دیگر.
این پنج امور بنیاد اسلام متصور مىشوند.
شما وقتی که به این امور پنجگانه ایمان داشته باشید، در زمرهی مسلمانان وارد شده و فردى از افراد آنان شناخته میشوید، ولى با اینحال اسلام شما کامل نخواهد بود؛ زیرا اسلام شخص کامل نمیشود مگر اینکه احکام و اوامرى را که محمد صلى الله علیه وسلم از نزد خدا آورده اطاعت کند.
ناگفته نماند که ایمان شما به هر چیزیکه باشد مستلزم اطاعت بعد از ایمان، اسلام است.
شما اقرار کرده اید که (الله) به تنهائى خداى شما است. معنى آن این است که خداوند متعال آقاى شما، و شما بندهی او هستید، و خداوند متعال مالک و صاحب و امر کننده و نهى کنندهی شما است و شما مطیع امر و نهى او هستید و شما حدودى را که او مقرر داشته رعایت میکنید، ولى اگر بعد از این اقرار باز عصیان کردید، به موجب اقراریکه قبلاً کرده اید، بر آقاى خودتان خروج کرده اید.
سپس اقرار کرده اید به اینکه قرآن کتاب خداوند متعال است و معناى آن این است که اعتراف کرده اید به اینکه آنچه این کتاب آورده، از طرف خدا است و حق، پس همین اعتراف شما موجب آن میشود که در هر امرى از اوامر قرآن و در هر نهى از نواهى آن، مطیع و فرمان بردار باشید.
بعد از آن، اعتراف کرده اید که محمد صلى الله علیه وسلم فرستادهی خدا است. معناى این اعتراف این است که آنچه پیغمبر صلى الله علیه وسلم امر کرده و از آنچه نهى کرده از طرف خداوند متعال آمده، و این تصدیق و اعتراف موجب اطاعت شما از پیامبر صلى الله علیه وسلم میشود. بدین جهت ما دامی که عمل شما موافق ایمان شما نباشد، هیچ وقت اسلام شما کامل نخواهد بود و گرنه هر قدر ایمان شما با عمل شما فرق داشته باشد، به همان اندازه، ایمان شما به خدا ناقص و غیر کامل خواهد بود.
حالا به تشریح و تفصیل طریقه و روشى که پیغمبر صلى الله علیه وسلم امر فرموده و دستور داده که حیات خود را موافق رضاى خدا برگزارکنیم مىپردازیم و میگوییم:
اولین مطلب در این باب، عبادات مکتوبه، یعنى عبادتهائی که مقرر شده و روى کاغذ آمده، میباشد.
معناى عبادت:
معنى و حقیقت عبادت بندگى است. تو بندهاى و خدا معبود تو است. پس آنچه را بنده در راه اطاعت معبودش انجام دهد، عبادت است.
مثلاً وقتی که با مردم حرف میزنید اگر از دروغگوئى و غیبت و فحش و تحقیر دیگران، بدلیل اینکه خدا نهى کرده، احتراز کنید، وراستگویى و عدل و خیر و نیکخواهى را، بدلیل اینکه خدا این روش را دوست میدارد، رعایت کنید، این کلام شما به حساب عبادت خداى متعال محسوب میشود.
گویا اینکه همهی این رعایتها مربوط به شئون دنیائى شما مىباشد. همچنین در معامله و داد و ستد با مردم، چه مشترى باشید و چه فروشنده، و در معاشرت با پدر و مادر و برادران و خواهران و مجالست با دوستان و خویشاوندان، وقتیکه احکام و قوانین پروردگارتان را مراعات کنید و حق هر ذیحقى را ادا کنید، بدلیل اینکه خدا به شما امر کرده است، و از حق هیچکس چیزى فروگذار نکنید، بدلیل اینکه خدا چنین امر کرده است، چنان است که سراسر حیات تان را در عبادت خداى متعال سپرى کرده اید.
همچنین اگر به درمانده و بینوائى احسان کنید یا به مظلومى کمک کنید، یا به گرسنهاى طعامى بدهید یا از مریضى عیادت کنید و در بهبودیش بکوشید، و در تمام این موارد بدون توجه به جلب نفع یا کسب احترام یا شهرت، فقط رضاى خدا را در نظر گرفته باشید، همهی این مطالب به حساب عبادت شما گذاشته خواهد شد.
و نیز اگر به تجارت یا صناعت پرداختید یا دست به کار خدمتى شدید و با کمال امانت و راستى، به منظور جلب رضاى خدا، انجام وظیفه کردید و سپس سعى کردید روزى حلالى را بدست آورید و از تحصیل مال حرامى اجتناب کردید، این کسب و کوشش شما در این راه عبادت خداى متعال شناخته خواهد شد، با اینکه این کارها را به منظور کسب رزق و روزى خودتان انجام داده اید.
خلاصهی گفتار اینکه، ترس شما از خداى متعال در هر وقتى از اوقات و در هر شأنى از شئون حیات با در نظر گرفتن رضاى خداى متعال، پیروى شما از قانون خداى متعال و خود دارى شما از تحصیل نفعى که خلاف رضاى خداوند متعال خواهد بود و صبر و استقامت شما در برابر ضرری که با توجه به طاعت خدا تحمل کرده اید، همهی این معانى عبادت خداى متعال شناخته مىشود و زندگانى شما بر این منوال از اول تا آخر، عبادت محسوب مىشود.
و همچنین خوردن و نوشیدن و خواب و بیدارى و نشستن و ایستادن و راه رفتن و کلام و سکوت شما. در چنین حیاتى جز عبادت چیز دیگرى نیست.
این است عبادت و این است معناى حقیقى آن، و مقصود اسلام جز این نیست که انسان را بندهاى قرار دهد تا در هر آن خدا را بدین سان عبادت کند، و بدین منظور است که مجموعهاى از عبادتها را براى انسان فرض قرار داده تا اینکه او را براى چنین عبادت بزرگى آماده سازد. به طوریکه گوئى این همه عبادتهائى را که واجب شمرده جز این نبوده که بمثابهی تربیتى باشد براى عبادت بزرگى که کمال مطلوب، یا آرمان انسانى است.
پس هر آنکس که چنین تربیتى را به بهترین وجهى فراگیرد عبادت حقیقى را بطور مطلوب انجام خواهد داد، و بدین جهت این عبادتها در اسلام فریضه و عین وظیفه شناخته شده، و گفته شده است که این عبادتها ارکان دین است یعنى پایههائى است که بناى دین روى آن قرار گرفته است، و همانطور که هیچ بنائى جز بر مجموعهاى از پایهها نمیتواند استوار باشد، بناى حیات اسلامى نیز جز بر اساس این پایهها نمیتواند پایدار و استوار بماند پس هر آنکس که این پایهها را منهدم کند مثل آنست که بناى اسلام را منهدم کرده است.
نماز:
رکن یا پایهی اول از ارکان اسلام نماز است. در حقیقت نماز جز این نیست که در شبانه روزى پنج بار ذکر آنچه را که قبلاً به آن ایمان آورده اید به وسیلهی زبان و اعمالى که بجائى مىآورید، تکرار کنید و بخاطر بیاورید که چه و ظایفى را بر عهده گرفته اید.
هر روز صبح که بیدار میشوید، قبل از آنکه به کارى بپردازید با بدنى پاک و پاکیزه نزد پروردگارتان حاضر میشوید، و سپس چه ایستاده و چه نشسته، چه در حال رکوع و چه در حال سجود نزد خداى متعال به بندگى خودتان اقرار میکنید و از او یارى مىطلبید و هدایت و راهنمائى میخواهید و عهد و پیمان طاعت و بندگى خودتان را به رضاى او تجدید میکنید و هر بار آرزوى خودتان را در رسیدن به او و دور شدن از خشم و غضب او تکرار میکنید و درس کتاب او را اعاده مینمایید، و به راستى رسالت پیغمبر او شهادت مىدهید و آن روزى را بیاد مىآورید که در محکمهی او حاضر خواهید شد تا از کارهائی که کرده اید از شما بپرسند و پاداشى را که در خور آن باشید به شما بدهند.
با این عمل روزتان را شروع می کنید، و بعد از این که مشغول کار شدید و طى چند ساعت کار تان را انجام دادید، سپس مؤذن به شما اعلام میکند که بیائید و باز خداوند متعال را به یاد آورید و یک بار دیگر درس تان را تکرار کنید که مبادا آنرا فراموش کرده و غافل بمانید، آنگاه از جائیکه هستید بر میخیزید و پس از آنکه ایمان تان را تجدید کردید دوباره به کارهاى دنیا مشغول میشوید. سپس براى مرتبهی سوم پس از چند ساعت مؤذن شما را براى نماز عصر دعوت میکند، و شما ایمان تان را تازه مىکنید. همینکه روز به پایان آمد و شب فرا رسید، با عبادتی که شما صبح خود را آغاز کرده بودید، شب خود را هم با همان عبادت آغاز مىکنید و نماز مغرب مىخوانید براى اینکه در شب هم درس تان را فراموش نکنید و آنرا فراموش کرده بیراه نشوید. بعد از چندین ساعت وقت نماز عشا آمد و وقت خوابیدن شما فرار رسید، براى آخرین بار تمام تعلیمات ایمان در یادتان تازه شد؛ زیرا این وقت سکون و اطمینان است اگر در طول روز با غوغاى کار و غوغاى معاش توجه تام را مبذول نداشته اید، اکنون با اطمینان درس تان را توجه کنید.
تأمل بکنید نماز تنها عاملى است که پیوسته اساس اسلام شما را روزى پنج بار تقویت میکند و شما را براى عبادت حقیقى بر دامنهاى که اخیراً بیان کردیم آماده مىسازد، و باز همان عامل است که شمارا همیشه به عقایدی که طهارت نفس و ارتقاى روح و اصلاح اخلاق و اعمال تان منحصر در آنست متذکر مىساز د.
آیا هیچوقت فکر کرده اید چرا در وضو همان طریق خاصى را که محمد -صلّى الله علیه و سلّم- به شما دستور داده است پیروى میکنید؟
و چرا در نماز همان کلمات معین و مخصوص را که محمد -صلّى الله علیه و سلّم- به شما آموزش داده میخوانید؟
و چرا طاعت پیغمبر -صلّى الله علیه و سلّم- را بر خود تان واجب میدانید؟
و چرا قرآن را که چون میخوانید عمداً اشتباه نمیکنید؟
آیا علت آن غیر از این است که شما یقین دارید به اینکه قرآن کتاب خدا است؟
اگر در نماز تان کلماتى غیر کلماتى را که پیغمبر صلى علیه وسلم تعلیم داده بخوانید، یا اصلاً آن کلمات را نخوانید و هیچ بشرى هم نزد شما نباشد که گوش بدهد چه میخوانید یا چه نمیخوانید، از که مىترسید؟
آیا نه این است که میدانید خداوند متعال مىشنود و میدانید هنگامى که آن کلمات را بطور نهانى نیز میخوانید خدا میداند و هر حرکت نهانى و پوشیدهى ما در علم خدا است؟
چه عاملى در تنهایى شما را از خواب بیدار میکند و به نماز وادار مىسازد؟.
در حالیکه هیچکس شما را نمىبیند. آیا غیر از اعتقاد شما به اینکه خدا شما را مىبیند عامل دیگرى در کار است؟
و باز چه عاملى شما را وادار میکند، وقتیکه موقع نماز فرا میرسد دست از کارتان بکشید و براى نماز بشتابید؟
آیا جز این است که احساس میکنید که خدا این نماز را بر شما واجب کرده است؟
چه چیز در صبح زمستان و وقت ظهر تابستان و وقت بازى و تفریح و طرب و تفریحات شب، شما را وادار مىسازد که به موقع نمازتان را بخوانید؟
آیا این عمل ناشى از احساس و ظیفهشناسى شما نیست؟
و آنگهى اگر نماز نخوانید یا اینکه در نماز تان اشتباه کنید، از کى مىترسید؟
آیا علت آن غیر از این است که از خدا مىترسید و میدانید که روز قیامت به او رجوع خواهید کرد و در محضر او بپا خواهید خاست.
با توجه به این معانى میگوییم:
شما را بخدا آیا ممکن است در دنیا وسیلهی تربیتى بهتر از نماز وجود داشته باشد که به حقیقت انسان را مسلمان بار آورد؟
و آیا براى مسلمان، چه تربیتى از آن بهتر باشد که شبانه روز چندین بار ذکر خداى متعال و ترس از او را و یقین به خبیر و بصیر بودنش را و نیز اعتقاد حاضریش در محکمهی خدا را تازه کند و در شبانه روز چندین بار پیروى از رسول اکرم صلى الله علیه وسلم را بطور لازم بکار برد و از صبح تا شب بعد از هر چند ساعت انجام این وظیفه را با علاقمندى و چستى به عمل بیارد.
البته از چنین انسانى بعد از خارج شدن از مسجد و مشغول شدن به امور معاش، این امید هست که از خدا بترسد و قانون خدا را اجرا کند، و هر وقتى که شیطان او را به عمل خطایى تحریک کند و دلش را با فکر خطائى زینت دهد، متذکر خواهد بود که خداوند متعال ناظر اوست و هیچ امرى از امور بر او پوشیده نیست.
اما اگر کسى پیدا شود که بعد از این تربیت عالى از خدا نترسد و از معصیت و مخالفت احکام او خود دارى نکند، نباید پنداشته شود که در اصل تربیت علتى باشد بلکه علت آن جز این نیست که در نهاد و طینت چنین کسى فساد و پلیدى و شرارت ریشه دوانیده است.
علاوه بر آنچه گفته شد، خداى متعال تأکید شدید فرموده که مسلمانان فریضهی نماز را با جماعت انجام دهند و بالخصوص مقرر فرموده که نماز جمعه را هر هفته بصورت معین و شکل خاصى بخوانند.
نماز جماعت در میان مسلمانان یگانگى و محبت و برادرى ایجاد میکند واز همهی افراد (تودهاى متراکم و فشرده) بوجود مىآورد؛ زیرا وقتیکه همه دستجمعى در برابر خدا قنوت میخوانند و سجود میکنند و به رکوع میروند، دلهایشان از خود شان به یکدیگر نزدیکتر مىشوند و این احساس در آنها بیدار میشود که همه برادرند، سپس همین نماز جماعت این خاصیت را دارد که مسلمانان را بر اطاعت فرمانروائی که میان خود انتخاب کنند مجهز و آماده مىسازد و آنها را براى رعایت نظم و انضباط و محافظت در اوقات، تربیت میکند. و همچنان حس همدردى و ائتلا ف و انس و همکارى و برابرى و یگانگى به وجود مىآورد، ملا حظه میکنید که همه افراد چه غنى و چه فقیر و چه صغیر و چه کبیر، چه بالاترین فرد جامعه و چه نازلترین فرد، پهلو به پهلوى یکدیگر مىایستند، آنجا دیگر نه اشرافىیى وجود دارد و نه غیر اشرافىیى و نه رفیعى و نه وضیعى.
اینها قسمت مختصرى است از منافعی که نماز براى شما در بر دارد نه براى خداى شما، و خداى متعال نیز نماز را فقط براى مصالح خود تان واجب کرده است، و اینکه براى ترک نماز خشم میکند نه از اینجهت است که به او ضررى وارد میشود، بلکه از آن جهت است که شما بر خود ظلم مىکنید.
ببینید: خداى متعال بو سیلهی نماز چه نیروى عظیمى به شما مرحمت میکند! اما با این حال شما از آن گریزانید! چقدر شرمآور است! شما به زبان خودتان الوهیت خدا و طاعت پیغمبر صلى الله علیه وسلم و مسئولیت آخرت را اقرار میکنید ولى حرکت عملى شما چنین باشد که بزرگترین فریضه و و ظفیه اى را که بر عهدهی شما قرار داده انجام نمىدهید!
این عمل شما دو صورت دارد، یا این است که قبول ندارید که نماز از طرف خداوند متعال واجب شناخته شده است و یا اینکه باوجود درک فرض بودن آن از طرف خداوند متعال، از اداى آن اعراض مىکنید.
اگر منکر واجب بودن نماز باشید! پس قرآن و پیغمبر صلى الله علیه وسلم را تکذیب مىکنید! در اینصورت ادعاى ایمان شما دروغ است. ولى اگر با اقرار به اینکه نماز فریضه است و واجب واز اداى آن شانه خالى مىکنید.
پس بگویید: شما که در اداى فریضه و وظیفهی خدایی خیانت مىکنید، از شما چه امیدى است که در حقوق و امانتهاى مردم خیا نت نکنید؟
روزه:
فرض دوم از فرائض اسلام روزه است. شما از روزه و نتائج آن چه میدانید؟
درسى را که پنج مرتبه نماز در شبانه روز به شما یادآورى مىکند، روزه هر دقیقهاى و هر آنى براى مدت یکماه در هر سال کامل به شما یادآورى میکند.
همینکه ماه رمضان فر امیرسد شما از طلوع فجر تا شب نه چیزى میخورید و نه مىنوشید. شبانه همینکه مشغول خوردن و نوشیدن بودید، به ناگاه صبح صادق طلو ع کرد و صداى موذن به گوش شما رسید! با شنیدن صداى موذن یکمرتبه دست از خوردن و نوشیدن مىکشید سپس هر نوع غذاى لذیذ و شربت گوارایی را که بشما بدهند، هر چه گرسنه و تشنه باشید، تا هنگامیکه شب فرا رسد، نخواهید خورد و نخواهید نوشید.
شما از خوردن و نوشیدن نه فقط در انظار مردم خوددارى مىکنید، بلکه در تنهائى نیز که هیچکس شما را نمىبیند از خوردن و نوشیدن خود دارى مىکنید.
آرى، در طول این ساعات، از طلوع فجر تا مغرب. نه یک جرعه آب مینوشید و نه یک لقمه طعام میخورید.
لیکن این خوددارى از خوردن و نوشیدن محدود به وقت معینى است؛ زیرا به طوری که میدانید پس از رسیدن موقع مغرب با شنیدن صداى اذان مؤذن، فورى افطار میکنید و دیگر در طول شب هر چه بخواهید مىخورید و مىنوشید.
فکر کنید، چرا این کار را میکنید؟
بدون شک و تردید، ترس از خداى متعال و یقین به اینکه خدا دانا و بینا است و ایمان به روز آخرت و حضور در محکمهی خداوندى و اطاعت دقیق از قرآن و پیغمبر صلى الله علیه وسلم و احساس قوى وظیفهشناسى و ورزیدگى در صبر و استقامت و قدرت غلبه بر شهوتهاى نفسانى موجب این عمل است و بس.
سال یکبار ماه رمضان به سراغ شما مىآید، براى اینکه سى روزتمام شما را با این صفات و اخلاق عالى تربیت کند تا اینکه حقاً مسلمان کاملى باشید. و احراز چنین صفات و اخلاق مىتواند شما را لایق قیام به عبادت حقیقى نماید. مقصود از عبادت حقیقى انجام همان واجبات و وظایفى است که مسلمان باید در هر لحظه از لحظههاى حیاتش آنرا انجام دهد، نه فقط در ماه معین و ساعت معین.
امتیاز دیگرى که ماه رمضان دارد این است که خداى متعال روزهی این ماه را براى همه واجب فرمود که همه دستهجمعى، نه متفرق و جدا از یکدیگر روزه بگیرند و این عمل نیز منافع بسیارى در بر دارد؛ زیرا همینکه ماه رمضان مىآید، سراسر محیط اجتماع اسلامى را طهارت و نظافت و ایمان و ترس از خدا و اطاعت از احکام خدا وخوشاخلاقى و نیکرفتارى فرا میگیرد و بازار منکرات کساد و بىرونق مىشود و انتشار خیرات و حسنات عمومیت پیدا مىکند و بندگان نیکوکار به کارهاى خیر و احسان و نیکوکارى مىپردازند و به یکدیگر کمک مىکنند.
بدکاران از ارتکاب منکرات خجل مىشوند و در اغنیا و ثروتمندان عاطفهی مساعدت و کمک نسبت به برادران بىنوا و درماندگان شان بیدار مىشود و دارائىشان را در راه خدا انفاق مىکنند و بالآخره همهی مسلمانان در یک وضع قرار مىگیرند و خلاصهی کلام اینکه:
این وضع یکنواخت در میان مسلمانان احساس مشترکى ایجاد مىکند و این احساس مشترک بصورت افکار عمومى در مىآید و همه اعتراف مىکنند که مسلمانان جمعیت واحدى هستند و همین معانى وسیلهی موثر و قاطعى مى شود تا در میان مسلمانان عاطفهی دوستى و محبت و برادرى و همدردى و همکارى و یگانگى بوجود آید.
ناگفته نماند که باز گشت همه ی این منافع به خود ماست و گرسنه نگاه داشتن ما براى خدا ابداً فایدهاى ندارد، و خداى متعال از واجب قرار دادن روزهی ماه مبارک رمضان، جز مصلحت خود ما منظور دیگرى نداشته است. در این صورت کسانى که بدون سبب و بدون عذر مشروع این فریضه را بجاى نمىآورند، فقط بر خود ظلم مىکنند. و باز بىشرمتر و پلیدتر از چنین کسانى، اشخاصى هستند که باکمال بىحیایى بدون اینکه براى خودشان قدر و قیمت و عزتى قائل شوند، در گوشه و کنار آشکارا روزه مىخورند! گویى این اشخاص بىحیا کسانى هستند که باکمال بىپروایى اعلان مىکنند که جزء جمعیت مسلمانان نیستند، و به احکام دین اسلام اعتنایى ندارند و به زبان حال مىگویند:
ما افراد بیباکى هستیم که ایمان به او تعالى آوردهایم و از طاعتش علانیه روگردانى میکنیم.
تأمل بکنید، کسانى که خروج از ملت خود را آسان مىپندارند و از بغاوت بر آفریننده و رزق دهندهی خود هیچ شرمى محسوس نمىکنند و کسانى که از مخالفت با قانون پیشواى بزرگ و رهبر معظم شان باکى ندارند، از چنین کسانى چه امید و چه توقعى میتوان داشت که رعایت وفا و امانت و اخلاق و احساس وظیفهشناسى کنند و حافظ و نگهبان قانون باشند؟
زکات:
رکن سوم از ارکان اسلام (زکات) است که خداى متعال آن را بر هر فردى از افراد مسلمان که دارائىاش به حد نصاب معین برسد و یک سال کامل برآن بگذرد واجب قرار داده است و امر فرموده که زکاتش را یعنى یک ریال از چهل ریال به یکى از فقراء یا مساکین یا ابن سبیل یا کسانی که امید میرود به کیش اسلام هدایت شوند یا به مقروضین بدهد.
بدینطریق خداى متعال در دارائى اغنیاى مؤمنین براى فقراء مقدارى را که عبارت از
دو و نیم درصد میباشد به طور زکات گذاشته؛ نه صرف در پول نقد بلکه در زر و سیم و مال تجارت و در مواشى نیز واجب قرار داده است. ولى کسى اگر به طیب خاطر به میزان بالاترى انفاق کند، براى خودش بهتر خواهد بود و اجر و پاداش زیادترى خواهد داشت. مقدار زکات در کتب فقه نگاشته شده است. ما محض بیان مصلحت و فوائد زکات را مقصود داریم و از همین جهت ریال را بطور مثال ذکر کردهایم.
این حق با سهم معین و معلوم به خداى متعال نمیرسد و خدا نیز احتیاجى به آن ندارد، لیکن خداى متعال به بندگانش میگوید:
(اگر شما به طیب خاطر یعنى با رضاى قلبى و داوطلبانه بنام من و براى رضاى من چیزى از دارائىتان را به برادر محتاج و بینواى خودتان صدقه کنید، مثل این است که به من دادهاید).
و من از طرف او به شما عوض مضاعف خواهم داد البته شرط اینست که بر آن کسی که چیزى به او مىدهید منت نگذارید و او را اذیت نکنید یا تحقیرش ننمائید و یا پاداش و تشکرى از او نخواهید. و نیز باید صدقه دادن شما به صورتى نباشد که مردم بدانند و آنها با یکدیگر گفتگو کنند و از شما تمجید نمایند و شما را به یکدیگر نشان دهند، و هر گاه این سهمى را که فقراء و مساکین یعنى بینوایان و درماندگان و نیازمندان در دارائى شما دارند به آنها برسانید و دلهاى خودتان را از این فکرهاى باطل و پندارهاى پست پاک کنید، خداوند متعال از دارائیهاى عظیم خودش به شما سهم و بهرهاى خواهد داد که تمام شدنى و کهنه شدنى نباشد!
(قابل تذکر اینکه باید دانست که رسول خدا صلى الله علیه وسلم براى افراد خاندان خودش یعنى براى سادات و هاشمیان زکات خوردن را حرام قرار داده است. براى سادات و بنىهاشم ادا کردن زکات معینه واجب است ولى قبول کردن مال زکات براى خودشان جائز قرار داده نشده، اگرکسى بخواهد که شخصى نادارى از سادات و بنىهاشم را کمک کند باید که براى وى هدیه بدهد نه که صدقه و خیرات و مال زکات).
خداى متعال این زکات را بر ما فرض قرار داده همان طور که نماز و روزه را واجب کرده است.
زکات رکنى است عظیم از ارکان اسلام؛ زیرا مسلمانان را محض به خاطر خداوند متعال به صفات فداکارى و ایثار، یعنى از خودگذشتگى و برترى دادن دیگران بر خود، مزین مىسازد و خودپسندى و خودخواهى و کوتاهنظرى و مالپرستى و از این قبیل صفتهاى پست را از دل مسلمانان زایل مینماید.
اسلام به پیروان بخیل و حریص و افراد آزمندی که مال را میپرستند و براى تحصیل آن سر و دست مى شکنند احتیاجى ندارد؛ زیرا از وجود چنین کسانى براى اسلام هیچگونه سودى نخواهد بود. بلکه تنها کسانى میتوانند به هدایت اسلام رهبرى شوند و راه مستقیم اسلام را در پیش گیرند و مستمراً در این راه سیر کنند که اگر امرى از اوامر خدا به آنها ابلاغ شود مالى را که به عرق جبین بدست آوردهاند بدون کوچکترین غرض شخصى آنرا در راه خدا فدا کنند.
زکات هر فرد مسلمان را براى اینگونه فداکارى ورزیده و آماده مىسازد و این قابلیت را به او میدهد که به مالش دلبستگى پیدا نکند تا هر وقت ضرورت ایجاب کرد نه فقط مالش را در راه اسلام بذل کند بلکه با طیب خاطر وسعهی صدر و گشادهروئى تام و تمام آنرا انفاق کند.
یکى از فواید زکات در دنیا این است که مسلمانان یکدیگر را یارى کنند و به وسیلهی زکات، ضامن خرچ یکدیگر باشند تا اینکه نه گرسنهاى در میان ایشان پیدا شود و نه برهنهاى و نه سرافگنده و ذلیلى. و ضمناً ثروتمندشان کفیل فقیرشان باشد و فقیرشان از دراز کردن دست حاجت و استمداد بطرف ثروتمندان، مستغنى باشد و هیچ فردى از افراد شان دارائى اش رادر راه عیاشى و خوشگذرانیهاى نامشروع صرف نکند و بداند که افراد یتیم و بیوه و بینوا و درماندهی امت و ملت همکیش او در دارائى وى حق معین و معلومى دارند.
و همچنین کسانی که توانائى کار دارند ولى بواسطهی نداشتن پول قادر بر تحصیل معاش نیستند، در دارائى او سهم دارند و نیز کودکان باهوش و استعدادى که بنا بر فقر قادر به تحصیل علم نیستند و اشخاص عاجزى که قادر به کار و عملى نمیباشند، در دارائى او حق معینى دارند. بنا بر این هر ثروتمندى که به این حقوق قائل نباشد و طبقات نامبرده را در مال خودش سهیم نداند، ظالم است.
باید پرسید: چه ظلمى زشتتر و شنیعتر از اینکه شما داراى ثروت انبوهى باشید و اسباب عیش و عشرت و رفاه و آسایش بىشمارى در اختیار شما باشد و در کاخهاى رفیع به خوشگذرانى سرگرم باشید و در موترهاى لوکس و مجلل سوار شوید و در اطراف شما هزاران نفر برادران بینواى شما با تنگدستى و فقر دست به گریبان باشند و براى تحصیل قرص نانى محتاج باشند و هزاران نفر قادر به کار باشند و بیکار و سرگردان بگردند؟
اسلام چنین کسانى را دشمن میدارد و با عاطفهی خودخواهى و خودکامى اشخاص مبارزه میکند.
این خودخواهى و خودکامى فقط درخور شیوه و روش کافرانى است که مدنیت شان به آنها آموخته است تا هر چه مىتوانند مال و ثروت بیندوزند و با رباخورى بر ثروت شان بیفزایند و هر چه در دست سایرین مىبینند آنرا بربایند. لیکن مسلمانان نمىتوانند چنین باشند؛ زیرا دین شان امر کرده که اگر خداوند متعال مالى بیشتر از احتیاج شان به آنها داده آنرا ذخیره نکنند بلکه آنرا به برادران بىسرمایهی خود بدهند تا آنها به وسیلهی آن رفع حاجت کنند و قادر بر کسب معیشت گردند، همانطور که خود سرمایهداران قادر بر کسب معیشت هستند.
حج:
چهارمین رکن اسلام حج است و اسلام آنرا بر کسانى واجب قرار داده که ثروتى داشته باشند و بتوانند به مکهی مکرمه بروند و این سفر را نیز فقط براى یکبار در عمر واجب دانسته است.
کعبه را چند هزار سال قبل ابراهیم خلیل الله علیه السلام بصورت خانهی کوچکى در محلى که فعلاً مکه نامیده مىشود براى عبادت خدا ساخت. خداى متعال سعى و کوشش او را قبول کرد و اخلاصش را پذیرفت و بدینوسیله پاداش عملش را داد، به این معنى که آن خانه را بخودش نسبت داد و (بیت الله) یعنى خانهی خدا نامیده شد و فرمود: هر کس بخواهد مرا عبادت کند روى به کعبه باشد و هر کس توانائى عبادت داشته باشد باید اقلاً یک بار در عمر براى زیارت (این خانه) بیاید و دور این خانه بگردد، همانطور که بنده و دوست من ابراهیم بر اثر محبت و عشقى که به من داشت دور این خانه گشت و طواف کرد.
بدینطریق خداى متعال امر کرده است که هرگاه قصد حج کردید و از خانهی خودتان به نیت زیارت این خانهی محترم بیرون آمدید، دلهاى خود را پاک کنید و شهوات نفسانى را از خود بزدائید، و از فسوق و جدال و خونریزى و بدگوئى بپرهیزید و با چنین حالى به این خانه بیائید، طوریکه گوئى با ادب و احترام و عجز و خشوع بحضور پروردگارتان حاضر مىشوید و بدانید که شما بسوى آن پادشاه مقتدرى که فرمانروائى آسمانها و زمین بدست اوست روى مىآورید و او ذاتى است که همه محتاج اویند. و بدانید وقتى که شما با چنین حالت عجز و تضرع و خشوع واخلاصى نزد او حاضر شوید و عبادتى را که بر عهده دارید با حضور قلب و صفاى نیت انجام دهید، او نیز اجر عظیم و پاداش بزرگى به شما خواهد داد.
اگر به نظر عمیق به موضوع حج نگاه کنید خواهید دید که این مسأله مهمترین عبادت بوده و شان عظیمى دارد؛ زیرا اگر قلب انسان خالى از محبت خداى متعال باشد، چه دلیل دارد که انسان کسب و کار و تجارت و دوستانش را ترک کند و رنج و مشقت سفر طولانى را بر عهده بگیرد؟
واضح است که همان قصد و نیت انسان براى حج دلیل اخلاص و عشق اوست به خداى متعال. از این گذشته همینکه شخصى از خانه اش بیرون میرود و به طرف خانهی محترم خداوند متعال حرکت مىکند احساس مىکند که این سفر غیر از سفرهاى دیگر است، زیرا در جریان سفر متوجه خداى متعال است و هر چه پیشتر مىرود و احساس مىکند که به (کعبه) نزدیکتر مىشود عاطفهی عشق و مجتش بیشتر مىشود و جاذبهی شوقش فزونى مىگیرد و دلش از گناه و معصیت بیشتر بیزار مىشود و از گناهان گذشتهاش پشیمان گردیده و به خدا نزدیک میشود و براى زمان آئنده به دعا و راز و نیاز مىپردازد و از خدا درخواست مىکند که او را براى اطاعت و عبادت در روزگار آینده اش توفیق دهد.
در چنین حالى از ذکر خداى متعال و عبادتش لذت فوقالعادهاى احساس میکند و سجدههاى طولانىترى مىکند، تا جائى که دلش نمىخواهد سر از سجده بر دارد. همچنین وقتى که قرآن تلاوت مىکند احساس مىنماید که این لذت با لذتهاى قبلى تفاوت زیادى دارد و حتى که در مکه روزه مىگیرد حلاوتى را در این روزه احساس میکند که در مواقع دیگر احساس نمىکند.
ضمن این معانى که ذکر شد وقتى که شخص وارد سر زمین حجاز مىشود و قدم در آنجا مىگذارد، تاریخ صدر اسلام جلوى نظرش مجسم مىشود و آثار وجود صحابهی کرام که (خدا از آنها راضى شد و آنها از خدا راضى شدند) را در هر یک از نقاط آن سرزمین مقدس مشاهده مىکند. آرى آنها کسانى بودند که خدا دوست شان مىداشت و آنها نیز الله را دوست مىداشتند و مال و جان شان را در راه او تعالى نثار کردند. آرى هر ذره ریگى از آن سرزمین مقدس به عظمت اسلام گواهى مىدهد و هر سنگى از سنگهاى آن به زبان حال گویاى این معنى است که:
(این سر زمین مقدس همان جایگاهى است که اسلام از آنجا سر در آورد و نور این آفتاب درخشان از آنجا ساطع شد و کلمهی آن از آنجا علو و رفعت گرفت).
بدینطریق قلب انسان از عشق خدا و علاقه به دینش لبریز می شود و پس از آنکه به وطنش بر میگردد، آن چنان اثرى از آثار اسلام در دلش احساس میکند که تا زنده است محو نمیشود.
فریضهی حج علاوه از این منافع دینى داراى منافع دنیوى زیادى است. از جمله این است که: بر بناى حج مکه معظمه براى همهی مسلمانان مرکزى بوجود آمده است که دلهاى تمام مسلمانان جهان _ باهمهی اختلافات نژادى و ملى و وطنى یکسره عاشق آنجاست. از هر گوشهی جهان جمیع مسلمانان به یک وقت در آنجا جمع مىشوند و همه احساس میکنند که با یکدیگر برادرند و جمعاً جزء یک امت اند و با هم اختلافی ندارند.
حج از طرفى عبادت خداى متعال و از طرف دیگر مجمع جهانى یا کنفرانس بین المللی اسلامى است که همه ساله از جمیع اطراف زمین مسلمانان در این مرکز واحد دورهم جمع میشوند، و از طرف دیگر بر اساس اتحاد و محبت و همکارى، براى تربیت اخوت جهانى بزرگترین وسیله و موثرترین طریق است.
حمایت از اسلام:
آخرین مرحلهی فریضههاى خدایی که بر ذمهی بندگان خدا است حمایت اسلام است، هر چند این فریضه که آنرا حمایت مىنامیم از ارکان اسلام نیست ولى از فریضههاى مهم اسلام است و در موارد متعددى ذکر آن به میان آمده است.
باید پرسید: حمایت اسلام چیست؟
و چرا خداى متعال آنرا بر مسلمانان واجب قرار داده است؟
ممکن است این معنى با مثالى روشن شود، و آن این است که:
تصور کنید فلان شخص معین ادعا میکند دوست و رفیق شما است، ولى وقتی که گرفتارى و محنتى براى شما روى میدهد عمل او شهادت میدهد که دوستدار شما نیست و به گرفتارى شما اعتنائى ندارد و به نفع و ضرر شما علاقهاى نشان نمیدهد و حتى اگر نفع شخصى او اقتضا کند باکى ندارد از اینکه خسارت و گرفتارى شما را زیادتر کند، و چه بسا که از انجام هر عملى که به نفع شما باشد بواسطهی اینکه براى خودش سودى در آن کار متصور نیست خود دارى کند و در هنگام وقوع مصیبتى براى شما نیز کمک و مساعدتى ابراز نکند، بلکه در مذمت، و طعن زدن بر شما با دیگران شرکت کند و آنان را تشجیع نماید. یا دست کم از جلوگیرى دیگران در مذمت شما سکوت کند، و یا اینکه در موقعی که دشمنان شما براى شما نقشههاى مکر و فریب طرح میکنند با آنها همکارى کند یا لا اقل براى نجات شما از مکر و فریب آنان قدمى بر ندارد.
آیا چنین کسى را دوست و رفیق تان خواهید دانست؟
و آیا او را در ادعاى دوستى راستگو خواهید انگاشت؟
بدیهى است چنین کسى را نمیتوانید دوست خود تان بدانید؛ زیرا ثابت کرده است که دوستى او زبانى است و در حقیقت قلباً دوستدار شما نیست.
معنى دوستى این است که انسان دوستش را قلباً دوست بدارد و نسبت به او اخلاص بورزد و همدردى کند و در غم و شادى شریکش باشد و در برابر دشمنانش نیز یار و مدد گارش باشد و راضى نشود که هیچکس از او بدگوئى کند، ولى اگر در کسى همهی این معانى جمع نباشد و با اینحال ادعاى دوستى کند، البته در ادعاى خودش منافق است و دروغگو.
وقتی که شما ادعا می کنید که مسلمانید، براى اثبات مسلمانى خودتان همین مثال را در نظر بگیرید. اعاى مسلمانى شما معنایش این است که شما داراى حمیت مسلمانى هستید و غیرت ایمانى دارید و دوستدار دین هستید و نسبت به برادران مسلمان ناصح صدیق و مشفقید و در هر کارى که در این جهان انجام میدهید نفع اسلام و خیر مسلمانان هدف شما است و براى تحقق دادن مصلحتى از مصالح خودتان و دفع آفتى از آفتهاى ذا تى خود، از شما عملى که به ضرر اسلام و مخالف احکام و مقاصد اسلام باشد صادر نمیشود و همچینین و ظیفهی شما حکم میکند که در هر عملى که خیر اسلام و مسلمانان در آن باشد با جان و مال شرکت کنید و از هر عملى که براى اسلام و مسلمانان ضرر داشته باشد، دورى کنید و عزت خودتان را جز در عزت اسلام و مسلمانان ندانید و همانطور که تحمل خوارى و ذلت خودتان را ندارید، خوارى اسلام و مسلمانان را تحمل نکنید و همان طور که با دشمنانان شخصی خود همکارى نمیکنید، با دشمنان اسلام و دشمنان مسلمانان همکارى نکنید، و باز همانطور که در مورد مصالح خودتان از هیچگونه دفاع تا سرحد فدا کارى خود دارى نمیکنید، براى دفاع از اسلام و حمایت از موجودیت مسلمانان با جان و مال آمادهی فدا کارى باشید.
هر کسى که میگوید من مسلمانم، باید داراى چنین صفاتى باشد و الا جزء منافقان شمرده خواهد شد و عمل چنین کسى شاهد خواهد بود که در ادعائیکه به زبان دارد کاذب یعنى دروغگو است.
باید دانست که یکى از شعبههاى حمایت اسلام جهاد فى سبیل الله است که در اسلام معروف میباشد.
کلمهی (جهاد) در لغت به معنى کوشش و به کار بردن تمام قدرتها و نیروها است در هر کارى از کارها.
پس در اینصورت هر گاه کسى براى اعلاى کلمهی اسلام چه با مال و چه با جان و چه با قلم کار کند، بدون شک و تردید به معنى عام کلمهی (جهاد فى سبیل الله) گام برداشته است.
ولى معنى خاص کلمهی جهاد عبارتست از جنگى که مسلمانان در برابر دشمنان اسلام صرفاً به منظور رضاى خداوند متعال بدون هیچ غرض دنیوى بر عهده میگیرند.
این جهاد در شریعت اسلام براى مسلمانان فرض کفایى است، یعنى با اینکه نتیجه و آثار چنین جهادى متوجه همهی مسلمانان میشود ولى وقتیکه جمعیت معین این وظیفه را عهده دار شدند از ذمهی دیگران ساقط میشود. ولى اگر دشمنان اسلام به یکى از کشورهاى اسلامى هجوم بیاورند این جهاد مانند روزه و نماز بر همهی مردم آن کشور فرض میشود. و اگر مردم آن کشور مورد هجوم، قادر بر دفاع از خود نباشند بر همه افراد مسلمانیکه در همسایگى آن کشور هستند، شرکت در جهاد فرض میگردد که با مال و جان دفاع کنند. و اگر بعد از کمک دادن مسلمانان کشورهاى مجاور باز هم مسلمانان پیروز نشدند، آنوقت جهاد مانند نماز و روزه بر همهی مسلمانان جهان فرض میشود و اگر احیاناً در چنان مرحله اى یکى از مسلمانان در جنگ دفاعى شرکت نکند، گنهگار شناخته میشود.
در چنین موقعى اهمیت جهاد فى سبیل الله از اهمیت نماز و روزه بیشتر به حساب مىآید؛ زیرا آن وقت وقتى است براى امتحان ایمان مسلمانان کسى که اسلام را در هنگام شدت ابتلاء و گرفتارى یارى نکند، ایمان او مشکوک است، و در چنان هنگامه اى نماز و روزهی اوچه فایدهاى خواهد داشت؟
در آن وقت اگر مسلمانى به این قدر شقى باشد که به دشمنان اسلام کمک کند البته منافق است و شکى در نفاق او باقى نمىماند و دیگر نماز و روزه و زکات و حج او ارزشى نخواهد داشت.
نظرات