امّالمؤمنین عائشه صدیقه، دختر ابوبکر صدّیق و همسر رسول الله(ص)، دینشناسترین زن تاریخ اسلام و یکی از مفاخر عرصه فقاهت است؛ در کودکی، بخت بینظیر تولّد و تکامل در سایه صدق صدّیق و اخلاص مادری پاکنهاد، به نام اُمّ رومان کنانیة، با او یار شد و در گلزار روحافزایی همچون آن کانون مهر و دین، از خوان تربیت ایمانی، لقمه تقوا و ادب، در کام جان گذاشت و از نفقت و شفقت صدّیق، منش خویش را چنان آراست که همای سعادت بر شانهاش و ملاحت سیرت و صورتش در چشم و دل کاردان کاروان نیکپسندان نشست و از فرط بختیاری، گزینه آن گزیدهای شد که درس«فَاظْفَرْ بِذَاتِ الدِّینِ تَرِبَتْ یَدَاکَ!»[1] را به خواستگاران تعلیم میکرد!
اکنون که به یک بازی نغز روزگار و در پرتو نازک بینی(لطیفاً) و رازدانی(خبیراً) آفریدگار، پیش آموزگار(ص) نشانده شده و به ابلاغ قرآن و حکمت، گماشته شده بود: «وَاذْکُرْنَ مَا یُتْلَى فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ وَالْحِکْمَةِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ لَطِیفًا خَبِیرًا»[2] ، ضمن اهتمام به ادای وظیفه محوَّله و اغتنام همنشینی با آن کان صفا، هوش ذاکیه را به بدرقه گوش واعیه خویش و هر دو را یکجا، به استقبال زبان خوش ادای خواجه ثقلین[انسان و جنّ] فرستاد و در فضای عطرآگین آن کلاس مینونشان، درس فقه و دینشناسی را با چاشنی عشق، تحت ارشاد مسئولانه همسِرّ و همسرش، آموخت و به برکت بهرهمندی از مِهر و مُهر آن رسول گهرآیین، سرآمد همگنان و پیشوای دین خواهان گشت و استنباطات و فتاوایش را مشعل سالکان طریقت ایاک نعبد و ایاک نستعین ساخت و الحق که در این عرصه نیز خوش درخشید؛ چنان که علامه ابن قیّم جوزیه، از مجموع بیش از 130 نفر از صحابه کرام که فتاوایشان در تاریخ ثبت و نقل شده است، عائشه را در لیست هفت صحابی کثیرالفتوی نام برده است (اعلام الموقعین، 1/18) و در ادامه از ابن حزم اندلسی نقل میکند که: فراوانی فتاوای اینان در حدی است که میتوان کتابی قطور به هر یک اختصاص داد(همان، 19). از مسروق بن اجدع، تابعی مشهور، پرسیدند: آیا عائشه در دانش ارث نیز وارد بود؟ پاسخ داد: به خدا سوگند، نخبگانی از یاران پیامبر را دیدم که درباره ارث از عائشه سؤال میکردند (همان، 23) ابوموسی میگوید: هر مشکلی درباره حدیث که ما اصحاب پیامبر از عائشه میپرسیدیم، میدیدیم که او درباره آن دانش فراوانی دارد (ذهبی، 2/179) عروة بن زبیر در ستایش عائشه میگوید: در دانش قضاء، شناخت فرهنگ جاهلیت، شعر، ارث و طب، استادتر از عائشه ندیدم (اعلام الموقعین، 1/27). علامه زُهری میگوید: اگر دانش تمام زنان و امهات المؤمنین یکجا گردآوری شود، دانش عائشه از آنان بیشتر خواهد بود(ذهبی، 2/185). عطاء بن ابی رباح در ستایش عائشه گفته است: عائشه دینشناسترین مردم بود. (ذهبی، همان). بر این مبناست که ابن قیّم دربارهاش میگوید: عائشه در دانش فقه و میراث سرآمد بود و از جمله کسانی که فقه را نزد او آموختند و به ندرت از فتاوایش عدول میکردند، میتوان به خواهرزادهاش عروة بن زبیر و برادرزادهاش قاسم بن محمد بن ابی بکر نام برد (اعلام الموقعین، 1/27) که جزو هفت فقیه نامدار مدینه (فقهای سبعة) بوده اند. همچنین حافظ شمس الدین ذهبی نیز از این بانوی فرهیخته با عناوینی چون «أفقه نساء الأمة علی الاطلاق» یعنی دینشناسترین زن امت اسلامی، نام میبرد. (ذهبی، 2/135).
این همه ستایشها و شکرشکنیها در باب این بانوی راشده، آن هم از سوی استادان فن، به روشنی بیانگر آن است که وی دانشوری ستودنی و آراسته به فضل دینشناسی و دینگستری بوده است؛ نیکنامی در میان مؤمنین نیز، مژده دنیاوی رستگاری آخرت و اَماره نیکنامی در نظر خالق است؛ چنان که رسول الله (ص) نیز فرمودهاند: «تُوشِکُوا أَنْ تَعْرِفُوا أَهْلَ الْجَنَّةِ مِنْ أَهْلِ النَّارِ، بالثَّنَاءِ الْحَسَنِ وَالثَّنَاءِ السَّیِّئِ» یعنی: نزدیک است که از روی ستایش یا نکوهش مردم در حق افراد، بهشتیان را از دوزخیان بازشناسید(ابن ماجه، 4221و امام احمد، 3/416). گذشته از این، به نصّ صریح قرآن، امّالمؤمنین عائشه به لحاظ وجوب احترام و توقیرش، مادر مؤمنان محسوب است: (احزاب/6)؛ هم چنین به شهادت تاریخ، عائشه پس از درگذشت بزرگ بانوی اسلام، امّالمؤمنین خدیجه(رض)، محبوبترین همسر در دل و دیده رسول الله (ص) بود؛ چنان که عمرو بن العاص(رض)، که در سال هشتم هجری اسلام آورده است، از پیامبر پرسید: محبوبترین شخص نزد شما کیست؟ فرمود: «عائشه»؛ نیز وقتی ام سلمه به نمایندگی از امهات المؤمنین برای گله از جایگاه عائشه نزد پیامبر رفت، ایشان در پاسخ فرمود: «لاتؤذینی فی عائشه» یعنی: درباره عائشه مرا میازار! آری، پیامبر چنان عائشه را دوست میداشت که گله از او را آزردن خویش میخواند: (ذهبی، همان 142)؛ یک بار دیگر برای همین منظور، فاطمه زهرا(رض) را نزد پدرش فرستادند؛ فاطمه عرض کرد: همسرانت تو را سوگند میدهند که درباره عائشه در حدّ عدالت بمانی! پیامبر فرمود: «یا بنیة، الا تحبین ما احبّ؟»یعنی: دخترم، محبوب مرا تو دوست نمیداری؟!» فاطمه پاسخ داد: چرا، و نزد امهات المؤمنین بازگشت و ماجرا را به اطلاعشان رساند(ذهبی، همان، 144). آیا همین را که پیامبر به هنگام شدت یافتن مرض الموت، از زنانش اجازه گرفت که در حجره عائشه بستری شود و آنان نیز پذیرفتند: (ابن هشام، 4/540)، نمیتوان دلیلی بر این محبوبیّت دانست؟!آیا نباید محبوب رسول الله را فاطمهوار دوست داشت؟! چرا، لازمه مسلمانی، حرمت نهادن به محبوبان رسول الله است و البته مؤمنان نیز با جانان عهد کردهاند که تا جان در بدن دارند/محبوبان دلش را چو جان خویشتن دارند! چنین بود که مسروق تابعی هر گاه حدیثی از عائشه نقل میکرد، میگفت: صدّیقه دختر صدّیق، محبوبه حبیب الله و بانوی تبرئه شده از ورای هفت آسمان، این حدیث را برایم نقل کرده است و او را تکذیب نمیکنم! و میگفت: اگر به خاطر پارهای مسائل نمیبود، برای امّالمؤمنین عائشه نوحهخوانی برپا میکردم(ذهبی، همان، 181و185). و عبد الله بن عبید بن عُمیر میگفت: «انه لایحزن علیها الا من کانت امه» یعنی: بر عائشه کسی اندوهگین نمیشود مگر آن که عائشه مادرش بوده باشد: (ذهبی، همان، 185)!
مراجع:
1. ابن قیم الجوزیة، أعلام الموقعین عن ربّ العالمین، تحقیق بشیر محمّد عیون، دمشق: دارالبیان، چاپ اول، 1421ق.
2. ابن هشام، السیرة النبویة، تحقیق ابراهیم الأبیاری و دیگران، بیروت: دارالمعرفة، چاپ دوم، 1422ق.
3. ذهبی، حافظ شمس الدّین، سِیَرُ أعلام النّبلاء، تحقیق شعیب الأرنؤوط، بیروت: مؤسسة الرسالة، چاپ یازدهم، 1419ق.
ارجاعات
-------------------------------------
[1] - روایت از بخاری و مسلم.
[2] -احزاب:34.
نظرات