خداوند عزّ و جلّ آدمی را آفرید و او را ترکیبی از عقل و قلب و نفس و اعضا قرار داد.

عقل: 

خداوند سبحان عقل را جایگاه علم و معرفت قرار داده، به واسطه‌ی عقل است که آدمی را بر دیگر موجودات برتری داده‌است، در همین عقل، توانایی‌ها و استعدادهایی را به ودیعه نهاده که به کمک آن‌ها می‌تواند به درجه‌ای از معرفت و شناخت برسد که پیش از این هیچ آفریده‌ای به این درجه نرسیده است؛ چه دلیلی بالاتر از این اختراعات که بشر موفّق به انجامش شده از جمله: کامپیوتر و فضاپیما... نکته قابل توجّه آن است که پژوهش‌های جدید ثابت کرده‌اند که آدمی فقط از بخش کوچکی از توانایی‌های عقلش استفاده می‌کند و پیوسته توانایی‌هایی خارق‌العاده  و شگفت‌انگیز بی‌هیچ استفاده‌ای رها می‌گردند.

قدر مسلّم هیچ عاقلی این توانایی را که خداوند بدو ارزانی داشته در راه خوار نمودن خود به کار نمی‌گیرد و خود را از بهره‌گرفتن از این عضو شریف محروم نمی‌گرداند.

...آری آدمیان در میزان توانایی‌های عقلی خود متفاوتند امّا با این تفاوت، کم‌ترین مقدار نیروی اندیشه در نزد هر عاقلی، کافی است تا او را در راه شناخت خداوند یاری رساند.

از این رو می‌بینیم که قرآن قدر و منزلت عقل را بالا می‌برد، می‌بینیم که قاری را بر می‌انگیزد تا عقلش را به کار گیرد، لذا با آیات بسیاری برخورد می‌کنیم که به این سخن خدا ختم می‌شوند: اَفَلا تَعْقِلُونَ... (بقره: 76) «مگر نمی‌فهمید و عقل ندارید؟» اَفَلا تَتَفَکَّرُون (انعام: 50) «مگر نمی‌اندیشید.» اِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (رعد: 4) «بی‌گمان در این (اختلاف استعداد خاک‌ها و جوراجوری درخت‌ها و گیاهان و دگرگونی‌های میوه‌ها و طعم آن‌ها) نشانه‌هایی (بر قدرت خدا) برای کسانی است که عقل خویش را به کار می‌گیرند.»

برای این‌که آدمی عقلش را در وظیفه‌ای که برای آن آفریده شده به کار گیرد می‌بینیم قرآن او را فرا می‌خواند تا عقلش را از اسارت تقلید‌ها و رسوم غلط برهاند مانند این سخن خدا: (وَكَذَلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ*قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُكُمْ بِأَهْدَى مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَيهِ آبَاءَكُمْ) (زخرف: 24-23)

«همین گونه در هیچ شهر و دیاری پیش از تو (پیغمبر) بیم‌دهنده‌ی مبعوث نکرده‌ایم مگر این‌که متنعمان (خوشگذران و مغرور از ثروت و قدرت) آن‌جا گفته‌اند: ما پدران و نیاکان خود را بر آیینی یافته‌ایم (که بت‌پرستی را بر همگان واجب کرده‌است) و ما هم قطعاً (بر شیوه‌ی ایشان ماندگار می‌شویم و) به دنبال آنان می‌رویم... (پیغمبرشان بدیشان) می‌گفت: آیا اگر من آیینی را هم برای شما آورده باشم که از آیینی هدایت بخش‌تر باشد که پدران و نیاکان خود را بر آن یافته‌اید (باز هم از گذشتگان خود پیروی می‌کنید و دست به دامان تقلید می‌شوید؟)»

از مهم‌ترین وظایفی که قرآن بدان قیام نموده، آزاد کردن عقل و به‌کارگیری آن در مسیری است که به خاطر آن آفریده شده، آن هم با رعایت ضوابط شرعی. از لابه‌لای فکری صحیح است که شخص به صحت آن‌چه در قرآن نقل شده پی می‌برد؛ به عنوان مثال قرآن در خصوص وحدانیت خداوند عقل را مورد خطاب قرار داده و می‌فرماید: (قُلْ أَرَأَيْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِي مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّمَاوَاتِ اِئْتُونِي بِكِتَابٍ مِّن قَبْلِ هَذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِّنْ عِلْمٍ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ) (احقاف: 4)

«بگو: آيا دقّت كرده‌ايد درباره چيزهائي كه بجز خدا به فرياد مي‌خوانيد و مي‌پرستيد؟ به من نشان دهيد چه چيزي از زمين را آفريده‌اند؟ يا اصلاً در (آفرينش و گردش و چرخش) آسمانها مشاركتي داشته‌اند؟  (اگر فرضاً مي‌گوئيد بلي آنها شركت داشته‌اند) كتابي (از كتابهاي آسماني) پيش از اين (قرآن كه گفتار شما را تصديق كند) يا يك اثر علمي (و باستاني از علماي گذشته كه گواهي دهد بر راستي چنين ادعائي) براي من بياوريد، اگر راست مي‌گوئيد...»

قرآن ارزش عقل را به انسان شناسانده و جایگاهش را رفیع می‌گرداند، به او احترام نهاده و انسان را فرا می‌خواند تا آن را در مسیر تفکر به کار گیرد و پیام قرآن را دریابد:

(قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِكُم مِّن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ لَّكُم بَيْنَ يَدَيْ عَذَابٍ شَدِيدٍ) (سبأ: 46)

«بگو: من شما را تنها يك نصيحت مي‌كنم، و آن اين است كه: خالصانه براي خدا، دو نفر دو نفر، و يا يك نفر يك نفر، برخيزيد (و انديشه‌هاي خفته را زنده كنيد). سپس (درباره محمّد كه سالها با او بسر برده‌ايد فكر خود را به كار گيريد و) بينديشيد (تا پاكي و امانتداري و سلامت جسماني و روحاني او ، در خاطره‌ها مجسّم شود... اين) همدم و همنشين (ديرينه‌ی) شما، جنّ زده و ديوانه نيست. بلكه او بيم دهنده شما از عذاب سختي است كه در پيش است...»

هم‌چنین قرآن تصویر کسانی را که به عقل‌هایشان اهانت کرده و آن را رها کرده‌اند بیان داشته است، اینان تبدیل به بدترین جنبندگان شده‌اند: (إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ) (انفال: 22)

«بی‌گمان بدترین انسان‌ها در پیش‌گاه یزدان، افراد کر و لالی هستند که نمی‌فهمند...»

نفس: 

یکی از تعریف‌های نفس می‌تواند این باشد که: مجموعه‌ای است از امیال و خواسته‌های درون انسان، و سرشت آن به گونه‌ای است که خواهان آسایش و راحتی بوده، و از تکالیف و مسئولیّت‌ها بیزار است و در هر کاری که بنده انجام می‌دهد می‌کوشد تا بهره و نصیب خود را از آن به دست آورد... به سرانجام کاری که می‌کند نمی‌نگرد، مانند بچّه‌ای است که پدر را برای به دست آوردن چیزی تحت فشار قرار می‌دهد که گاه می‌تواند او را بکشتن دهد، نفس این گونه است که قرآن آن را به تصویر می‌کشد: (اِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارةٌ بِالسُّوءِ) (یوسف: 53)

«چرا که نفس (سرکش به طور طبیعی به شهوات می‌گراید و زشتی‌ها را تزیین می‌نماید و مردمان را) به بدی‌ها و نابکاری‌ها می‌خواند.»

نفس بخیل است، هر چیز خوبی را برای خود می‌خواهد: (وَ اُحْضِرَتِ الاَنْفُسُ الشُّحَّ) (نساء: 128)

«و انسان با بخل سرشته شده‌اند (و مال دوستی خصلت ذاتی و دایمی بشر است و باید پیوسته با آن مبارزه و پیکار کرد.)».

-اگر لگامش را رها کنی استعداد و قابلیت گناه و نافرمانی را دارد و اگر او را بترسانی قابلیت کنترل و مهارکردن خود را دارد: (وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا*فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا) (شمس: 8-7)

«و سوگند به نفس آدمي ، و به آن كه او را ساخته و پرداخته كرده است ( و قواي روحي وي را تعديل، و دستگاههاي جسمي او را تنظيم نموده است)! سپس بدو گناه و تقوا را الهام كرده است ( و چاه و راه و حسن و قبح را توسّط عقل و وحي به او نشان داده است)...»

به شهوات و خواسته‌ها و تمایلاتی که نفس بدان متمایل است «هوی و هوس» گفته می‌شود. بنابراین (ضعف‌های) نفس مانع غیرقابل عبور میان ما و خداوند عزّ و جلّ است، خداوند سبحان نفس را با این خصوصیّات آفریده تا میزان صداقت ما را در عبودیّت بیازماید... امّا قرآن نیز نقش مهمّی ایفا می‌کند، نفس و نقاط ضعف و خطرناکش را به آدمیان معرّفی می‌کند، قابلیت‌های آن را بیان می‌دارد و راه تزکیه و مجاهده با نفس را نیز نشان می‌دهد تا با صدق و اخلاص خداوند را عبادت نماید.

قرآن به اعماق هر نفسی می‌رود، تا آخرین نقطه‌ی آن، با آن مواجه می‌شود و آن را توجیه و ارشاد می‌کند، گویی فقط به خاطر آن نازل شده، نه چیز دیگری.

قرآن به همین حد اکتفا نمی‌کند بلکه نمونه‌هایی از مؤمنینی را که نفس‌هایشان را تزکیه کرده و با آن مجاهده نموده‌اند بیان می‌دارد تا کسی که قرآن را تلاوت می‌کند آنان را از الگو و اسوه‌ی خود گرداند، هم‌چنین تصاویری از انسان‌هایی که زمام نفس خود را رها کرده و به دنبال امیال خویش رفته تا هلاک شده‌اند را عرضه می‌دارد (به این نمونه بنگرید): (وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا*‏فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا‏*‏قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا*وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا ‏*‏كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا‏*‏إِذِ انبَعَثَ أَشْقَاهَا*‏فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ نَاقَةَ اللَّهِ وَسُقْيَاهَا ‏*‏ فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُم بِذَنبِهِمْ فَسَوَّاهَا*وَلَا يَخَافُ عُقْبَاهَا ‏) (شمس: 15-7)

«و سوگند به نفس آدمي، و به آن كه او را ساخته و پرداخته كرده است (و قواي روحي وي را تعديل، و دستگاههاي جسمي او را تنظيم نموده است)! سپس بدو گناه و تقوا را الهام كرده است (و چاه و راه و حسن و قبح را توسّط عقل و وحي به او نشان داده است). (قسم به همه اينها!) كسي رستگار و كامياب مي‌گردد كه نفس خويشتن را (با انجام طاعات و عبادات، و ترك معاصي و منهيّات) پاكيزه دارد و بپيرايد (و آن را با هويدا ساختن هويّت انساني رشد دهد و بالا برد). ‏ و كسي نااميد و ناكام مي‌گردد كه نفس خويشتن (و فضائل و مزاياي انسانيّت خود را در ميان كفر و شرك و معصيت) پنهان بدارد و بپوشاند، و (به معاصي) بيالايد. ‏‏ قوم ثمود با طغيان و سركشي خود (پيغمبرشان، صالح را) تكذيب كردند (و دروغگويش ناميدند). ‏‏ آن گاه كه بدبخت‌ترين ايشان برخاست و رفت (تا شتر را پَي بكند. ديگران هم جلو او را نگرفتند، و لذا همچون او بزهكار شدند). ‏‏ فرستاده خدا (صالح) بديشان گفت: كاري به شتر خدا نداشته باشيد و او را از نوبت آبش باز نداريد. ‏‏ او را دروغگو ناميدند (و بيم و تهديدش را نادرست شمردند) و شتر را پي كردند و كشتند. پس خدا به سبب گناهشان بر آنان خشم گرفت و ايشان را هلاك كرد و با خاك يكسانشان ساخت. ‏‏ و خدا از عاقبت كارشان نمي‌ترسد...» 

قلب: 

در قرآن قلب آدمی این گونه معرّفی شده است که بر سایر اعضا حکمرانی می‌کند و زندگی حقیقی آن در گرو ایمان به خداوندست... این قلب بیمار نیز می‌شود، زمانی بیمار می‌شود که هوی و هوس بر آن سیطره یابد.

قرآن برای شخص تلاوت‌کننده اشکال گوناگون هوی و هوس را که سبب بیماری قلب می‌شود بیان می‌کند هم‌چنین چگونگی بهبودیش را نیز بیان می‌دارد و اسباب افزایش ایمان را بر می‌شمرد تا زندگیش پایدار گشته و اراده‌اش تقویت گردد.

خداوند می‌فرماید: (‏ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْكُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِّمَا فِي الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ ‏) (یونس: 57)

«‏اي مردمان! از سوي پروردگارتان براي شما اندرزي (جهت رهنمود زندگي) و درماني براي چيزهائي كه در سينه‌ها است (همچون كفر و نفاق و كينه و ستم و دشمني با حق و حقيقت) آمده است (كه قرآن نام دارد) و هدايت و رحمت است براي مؤمنان...»

قرآن به همین اندازه بسنده نمی‌کند بلکه نمونه‌هایی از نیکوکارانی را که دارای قلب‌های زنده‌اند بیان می‌دارد تا ایشان را الگوی خود قرار دهیم هم‌چون این نمونه: (‏ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَاناً وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ ‏*‏ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ ‏*‏ أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً لَّهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ ‏) (انفال: 4-2)

«‏مؤمنان، تنها كساني هستند كه هر وقت نام خدا برده شود، دلهايشان هراسان مي‌گردد (و در انجام نيكيها و خوبيها بيشتر مي‌كوشند) و هنگامي كه آيات او بر آنان خوانده مي‌شود، بر ايمانشان مي‌افزايد، و بر پروردگار خود توكّل مي‌كنند (و خويشتن را در پناه او مي‌دارند و هستي خويش را بدو مي‌سپارند). ‏‏ آنان كسانيند كه نماز را چنان كه بايد مي‌خوانند و از آنچه بديشان عطاء كرده‌ايم،  (مقداري را به نيازمندان) مي‌بخشند.‏ ‏ آنان واقعاً مؤمن هستند و داراي درجات عالي، مغفرت الهي، و روزي پاك و فراوان، در پيشگاه خداي خود مي‌باشند...»

هم‌چنین تصاویری از قلب‌های بیمار و سخت‌شده عرضه می‌دارد تا ما از اسبابی که این سختی را پدید می‌آورند دوری بگیریم (به عنوان مثال) می‌فرماید: (‏ أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلَا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَكَثِيرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ) (حدید: 16)

«‏آيا وقت آن براي مؤمنان فرا نرسيده است كه دلهايشان به هنگام ياد خدا، و در برابر حق و حقيقتي كه خدا فرو فرستاده است، بلرزد و كرنش برد؟ و آنان همچون كساني نشوند كه براي آنان قبلاً كتاب فرستاده شده است و سپس زمان طولاني بر آنان سپري گشته است، و دلهايشان سخت شده است، و بيشترشان فاسق و خارج (از حدود دين خدا) گشته‌اند.»