مراتب و انواع دروغ
1- پایین‌ترین مرتبه دروغ، رساندن و اخبار از مطالب خلاف واقع است. و این اطلاع رسانی خلاف واقع می‌تواند با زبان یا نوشتن یا اشاره نمودن باشد. البته شرط اینکه گوینده‌ی خبر را کاذب بدانیم آن است که از دروغ بودن خبری که می‌دهد آگاه باشد و الا کذب خبری وجود دارد اما کذب مخبری صادق نیست.
2- نوع دیگری از کذب، دروغ به شوخی و از روی مزاح است که در اینجا اگر شنونده بر اساس شواهد و قرائن، بداند که گوینده دروغ می‌گوید بعضی فقها آنرا جایز دانسته‌اند اما اگر شنونده تصور کند که گوینده راست می‌گوید قطعاً حرام است. دروغ به شوخی: در شوخی نیز موضوع به همین شکل است؛ اما توجه به این نکته مهم است که وقتی انسان از گفتار، قصد خبر دادن از واقع را ندارد و از همان ابتدا در مقام شوخی است، در این حال، یا قرینه و نشانه‌ای بر شوخی بودن گفتار وجود دارد یا هیچ نشانه‌ای بر آن نیست.
آن جا که بر شوخی بودن گفتارش نشانه‌ای وجود دارد، مانند زمانی که مجلس و موقعیت، غیر جدی است و با توجه به آن مجلس می‌توان به شوخی بودن کلام گوینده پی برد یا این که رفتار شخص بر شوخی بودن گفتارش دلالت می‌کند، در این حالات شوخی از دید فقیهان بدون اشکال است؛ اما اگر مقصود انسان از خبر دادن، شوخی کردن باشد، ولی هیچ قرینه و نشانه‌ای بر شوخی بودن گفتارش در کار نباشد، مانند آن که مطلبی را بگوید، اما شنوندگان هیچ نشانی از شوخی در گوینده نیابند، در این حال، گفتارش از نظر فقهی اشکال دارد، مگر این که خبر شخص به قدری با واقعیت مخالف باشد که هر شنونده‌ای به شوخی بودن مطلب پی ببرد؛ مانند آن که آتش را به سردی، و برف را به گرمی وصف کند.
اگر انسان بخواهد خبر غیر واقعی خود را واقعی نشان دهد، هرچند سیاق و قالب گفتارش شوخی باشد، کار حرام انجام داده است؛ البته روایات بسیار وجود دارد که انسان را از دروغ به شوخی نیز منع می‌کند آن چه از مفاد این روایات، و تمام روایات موجود در زمینه دروغ برداشت می‌شود، بیانگر نکته‌ای اخلاقی درباره این رفتار ناپسند است و آن این که دروغگویی حتی به صورت مجازش نیز بر روان انسان تاثیر سوء و نامطلوبی بر جای می‌نهد و راه فساد و انحطاط را پیش روی انسان همواره می‌سازد.
بعضی‌ها گمان می‌کنند که دروغهای بزرگ و جدی حرام است و اما دروغهای جزئی و شوخی‌های دروغ را بد و ناجایز نمی‌دانند، در صورتیکه اینگونه دروغها نیز ناجایز است. چرا که انسان با گفتن دروغ کوچک، بر گفتن دروغ بزرگ جرات می‌یابد و با گفتن دروغ به شوخی، آماده راه یابی به دروغ‌های جدی می‌شود.
‌وَعنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ حیدَة (رض) ‌قَالَ: سَمِعْتُ رسول الله (ص) یَقُولُ: وَیْلٌ لِلَّذِی یُحَدِّثُ بِالْحَدِیثِ لِیُضْحِکَ بِهِ الْقَوْمَ فَیَکْذِبُ وَیْلٌ لَهُ وَیْلٌ لَهُ. (ابوداود، ترمذی).
حضرت معاویه بن حیده (رض) روایت می‌کند، که من از رسول الله (ص) شنیدم فرمود: هلاک باد کسی که با مردم سخن دروغ می‌گوید، تا مردم را بخنداند، هلاک باد، هلاک باد.
پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید:
« ویل للذی یحدث فیکذب لیضحک به القوم ویل له ویل له ویل له.»(رواه أبو داود رقم (4990) فی الأدب، باب فی التشدید فی الکذب، والترمذی رقم (2316) فی الزهد ، باب فیمن تکلم بکلمة لیضحک بها الناس ، وإسناده حسن؛ حر عاملی: وسائل الشیعه، ج 12، ص 251، ح 16228 )
ای ابوذر! وای بر کسی که برای خنداندن مردم دروغ می‌گوید. وای بر او، وای بر او، وای بر او.
(الویل): به حزن و مشقتی سخت معنا کرده‌اند و کنایه از شدت عذااب هم می‌باشد، و نیز گفته شده اسم دره ای در جهنم می‌باشد.
و نیز روایت شده: انا زعیم ببیت فی ربض الجنه و بیت فی وسط الجنه و بیت فی اعلی الجنه لمن ترک المراء و ان کان محقا و لمن ترک الکذب و ان کان‌هازلاولمن حسن خلقه.( سنن ابی داود، ؛ مجلسی: بحارالانوار، ج 2، ص 128، ح 8)
من دادن خانه‌ای در پایین بهشت و خانه‌ای در وسط بهشت و خانه‌ای در بالای بهشت را تعهد می‌کنم برای کسی که جدال در گفتار را با آن که حق با او است، ترک کند و دروغ را با آن که شوخی است وانهد و کسی که خلق خویش را نیکو سازد.
حضرت امیرالمؤمنین عمر بن الخطاب (رض) می‌فرماید: «فَاتَّقُوا الْکَذِبَ وَاتْرُکُوهُ فِی جِدٍّ وَهَزَلٍ». (الدین والحیاة‌). «از دروغ جدی و شوخی بپرهیزید و آن را ترک نمائید».
علی (ع) می‌فرماید:
« لا یجد عبد طعم الایمان حتی یترک الکذب هزله و جده.»( کلینی؛کافی، ج 2، ص 340، ح 11)
هیچ بنده‌ای، مزه ایمان را نخواهد چشید، مگر این که دروغ را چه به صورت شوخی و چه جدی ترک کند.
این حدیث گویای حرمت دروغ به شوخی نیست؛ بلکه فقط پیامد زشت دروغ بر روح و روان انسان را بیان می‌کند.
بر اساس این گونه احادیث روشن می‌شود که اگر چه دروغ به شوخی از نظر شرعی حرام نیست، تاثیر آن بر روح و روان انسان، قطعی و حتمی ‌است؛ پیامبر اکرم (ص) در بسیاری از موارد شوخی می‌کرد؛ ولی هرگز در این حال دروغ نمی‌گفت.
روزی پیرزنی از حضرت پرسید: آیا من به بهشت می‌روم. حضرت فرمود: پیرزن‌ها به بهشت نمی‌روند. پیرزن شروع به گریه کرد و حضرت به سرعت فرمود: در قیامت هیچ کس پیر نیست. (همه جوان وارد بهشت می‌شوند.)
3- نوع دیگری از دروغ ، بیان تمام چیزهایی است که انسان می‌شنود و به اصطلاح دامن زدن به شایعات نوعی از دروغگویی است و در حدیث است که « بر دروغگویی فرد همین بس که هر چه شنید نقل نماید.»
4- نوع دیگری از دروغ تعارفات متداول بین مردم است! این تعارفات اگر با میل درونی انسان مطابق نباشد و به صورت جمله خبری بیان شوند نوعی دروغ محسوب می‌شوند.
بنا بر این انسان در دعوت‌ها و تعارف‌های عادی هم باید مراقب گفتار و رفتار خود باشد. گاهی فردی را به چیزی تعارف می‌کنند که به دلیلی، خواهان پذیرش آن نیست که باید مراقب باشد تا به دروغگویی آلوده نشود؛ مانند روزه داری که نمی‌خواهد کسی از روزه بودنش آگاه شود و در پاسخ تعارف دیگران، برای جلوگیری از ریا دروغ می‌گوید یا کسی که درباره حرام یا حلال بودن مال تعارف کننده شک دارد و چون نمی‌خواهد مرتکب خوردن مال حرام یا مشکوک شود، به دروغ می‌گوید: میل ندارم؛ در حالی که بسیار گرسنه بوده، میل وافری هم به خوردن دارد. در این جا شخص برای ترک عملی حرام، مرتکب عمل حرام دیگری، یعنی دروغگویی، شده است؛
مثلا بر خلاف میل باطنی اش و با وجود اشتهای زیاد بگوید ، میل به غذا ندارم! گرسنه ام نیست! و..... البته این تعارفات خلاف واقع، اگر به صورت جمله انشایی باشند نوعی نفاق محسوب می‌شوند ، مثلا بر خلاف میل باطنی اش ، تعارف کرده و می‌گوید بفرمایید منزل! یا بفرمایید غذا! و....
در مواردی که انسان خود تعارف می‌کند نیز این قبیل مراقبت‌ها بسیار لازم است؛ مانند این که تعارف کند؛ در حالی که از آن ناراضی و ناخشنود است.
5 – نوع دیگری از دروغ و کذب ، سوگند و قسم دروغ است.
در یک محکمه اسلامی یکی از راههای اثبات یا نفی حق در دادگاه اسلامی سوگند است که اگر مدعی گواه نداشته باشد مدعی‌علیه سوگند می‌خورد و تبرئه میشود و قاضی به نفع او حکم صادر میکند بدیهی است که اگر کسی با سوگند دروغ خود را تبرئه کند، چه عمل زشت و خیانت بزرگی را مرتکب شده است و خداوند را بازیچه منافع پست مادی خود قرار داده است.
خداوند می‌فرماید: «خداوند را بازیچه سوگند‌های خود قرار ندهید». (بقره/ 224).
و نیز روایات زیادی در این زمینه آمده است از جمله:
عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ العَاصِ (رض) قَالَ: إِنَّ أَعْرَابِیَّاً جَاءَ ‌إلَى النَّبِیِّ (ص) فَقَالَ: یَا رسول الله مَا الْکَبَائِرُ؟ قَالَ: الْإِشْرَاکُ بِاللَّهِ قَالَ: ثُمَّ مَاذَا؟ قَالَ: الْیَمِینُ الْغَمُوسُ. (بخاری).
حضرت عبدالله بن عمرو بن عاص(رض) می‌گوید: چادر نشینی خدمت حضرت پیامبر اسلام آمد و گفت: یا رسول الله گناهان کبیره کدام‌اند؟ آن حضرت فرمود، ‌شریک قرار دادن به خداوند. گفت: بعد از آن کدام است؟ آن حضرت فرمودند: سوگند دروغین.
وَعَنْ ابنِ مَسْعُودٍ (رض) أَنَّ النَّبِیَّ (ص) قَالَ: مَنْ حَلَفَ عَلَى مَالِ امْرِئٍ مُسْلِمٍ بِغَیْرِ حَقِّهِ لَقِیَ اللَّهَ وَهُوَ عَلَیْهِ غَضْبَانُ. (مُتَّفَقٌ علیهِ).
از حضرت ابن مسعود (رض) روایت است که رسول الله (ص) فرمودند: هر کس بر مال مسلمانی بدون حق سوگند بخورد (و آن را ببرد) با خداوند روبرو می‌شود در حالیکه خداوند بر او خشمناک است.
وعن أَبی أمامة إیاس بن ثعلبة الحارثی (رض): أنَّ رَسُول الله (ص)قَالَ: مَن اقْتَطَعَ حَقَّ امْرىء مُسْلِم بیَمینه، فَقدْ أوْجَبَ اللهُ لَهُ النَّارَ، وَحَرَّمَ عَلَیهِ الجَنَّةَ. فَقَالَ رَجُلٌ: وإنْ کَانَ شَیْئاً یَسیراً یَا رَسُول الله؟ فَقَالَ: وإنْ قَضیباً مِنْ أرَاک. (مسلم).
از حضرت ابی امامه ایاس بن ثعلبه حارثی (رض) روایت است رسول الله (ص) فرمودند: هر کس بوسیله سوگند حق مسلمانی را سلب نماید خداوند دوزخ را بر او واجب میگرداند و بهشت را بر او حرام می‌کند، مردی گفت: یا رسول الله اگر چه چیز اندکی باشد، رسول الله (ص) فرمودند: اگر چه شاخه (درخت ) اراک باشد.

6 – نوع دیگری از دروغ و کذب ، شهادت دروغ و به ناحق است.
بر همگان روش است که یکی از امور مهم که در قضاوت اسلامی بر آن تکیه می‌شود شهادت دادن دو نفر مسلمان عادل است که حقوق مردم به وسیله آن نفی یا اثبات میگردد پس واضح است که اگر کسی شهادت دروغ بدهد یا از گواهی دادن درست خود داری کند، چه خیانت بزرگی به جان و مال و حقوق جامعه اسلامی کرده است. از این رو در آیات و روایات اسلامی از کتمان شهادت یا گواهی دادن دروغ سخت نکوهش شده است.
خداوند می‌فرماید: «از سخن دروغ بپرهیزید». (حج/ 30).
«مسلمانان واقعی کسانی هستند که شهادت دروغ نمی‌دهند». (فرقان: 72).
ودر احادیث گهربار نبوی در این باره چنین آمده است:
عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ (رض) عَنِ النَّبِیِّ (ص) مَنْ لَمْ یَدَعْ قَوْلَ الزُّورِ وَالْعَمَلَ بِهِ فَلَیْسَ لِلَّهِ حَاجَةٌ فِی أَنْ یَدَعَ طَعَامَهُ وَشَرَابَهُ. (بخاری).
از ابوهریره (رض) روایت است رسول الله (ص) فرمودند: هر کس گفتار و کردار دروغ را رها نکند خداوند نیاز ندارد که از خوردن و نوشیدن خوداری کند (یعنی روزه بگیرد).
43ـ وَعَنْ أَبِی بَکْرَةَ (رض) قَالَ: قَالَ رسول الله (ص): أَلَا أُنَبِّئُکُمْ بِأَکْبَرِ الْکَبَائِرِ؟ قُلْنَا: بَلَى یَا رسول الله قَالَ: الْإِشْرَاکُ بِاللَّهِ وَعُقُوقُ الْوَالِدَیْنِ، وَکَانَ مُتَّکِئًا فَجَلَسَ فَقَالَ: أَلَا وَقَوْلُ الزُّورِ!‌ وَشَهَادَةُ الزُّورِ! فَمَا زَالَ یُکَرِّرُهَا حَتَّى قُلْنَا لَیْتَهُ سَکَتَ. (متفق علیه).
از حضرت ابوبکر (رض) روایت است که رسول الله (ص ) فرمودند: آیا شما را از بزرگترین گناهان کبیره باخبر نسازم؟ گفتیم: آری یا رسول الله فرمودند: شریک قرار دادن با خداوند متعال و نافرمانی از پدر و مادر، پیامبر اسلام هنگام سخن گفتن تکیه کرده بود، نشست و فرمود: سخن دروغ و شهادت دروغ است و به تکرار این سخن ادامه داد چندان که ما گفتیم ای کاش سکوت می‌فرمودند.


سرچشمه‌های دروغ
دروغ مانند سایر صفات رذیله سرچشمه‌هاى مختلفى دارد که مهمترین آنها به شرح زیر است:
ضعف و تباهی ایمان و اعتقاد: اگر دروغگو به علم و قدرت خداوند و وعده‌هاى او اعتماد کافى داشته باشد هرگز براى رسیدن به اموال دنیا یا تحصیل جاه و مقام ، دروغ نمی‌گوید و موفقیت خود را در دروغ گویى نمی‌بیند. از فقر نمی‌ترسد، از پراکنده شدن مردم و برباد رفتن نفوذ اجتماعى خود هراس ندارد و مقام و قدرت را از سوى خدا می‌داند و براى حفظ آن به دروغ متوسل نمی‌شود.
به خاطر همین آدم دروغگو مورد خشم و غضب و نفرین خداوند است و اعمال خیر او نابود میگردد و جهنم جایگاه او است،
خداوند می‌فرماید: «لعنت و نفرین خدا بر دروغگوها است». (آل عمران/ 61).
«کسانی که بر خدا دروغ می‌بندند، در روز قیامت آنان را خواهید دید، که روهایشان سیاه شده است». (زمر/ 60).

آثار زیان بار دروغ
الف) دروغ سبب رسوایى و بى آبرویى و از دست دادن پایگاه اجتماعى و اعتماد مردم
عبدالله بن مقفع می‌گوید: «آدم دروغگو هیچ‌گاه نمی‌تواند دوستی راستین باشد، زیرا دروغ‌هایی که بر زبان او جاری می‌شود، بازتاب و اضافات دروغ‌های درونی و قلبی اوست، و به‌خاطر صداقت است که دوست را صدیق نامیده‌اند».
این سخن، سخن سنجیده‌ای است. زیرا دوستی آدم دروغگو و برخورد و رفتار او به هیچ‌وجه صادقانه نیست و به آن نمی‌توان اطمینان کرد، بر همین اساس آدم دروغگو نمی‌تواند کارمند و کارگر و عالم و خدمتگزاری صادق باشد.
به همین دلیل است که علمای اخلاق و روانشناسان و جامعه‌شناسان هیچ اخلاق و فضیلتی را به اندازه‌ی صداقت خوب و پسندیده و هیچ رذیلتی را به اندازه دروغ برای افراد و جامعه خطرناک و زیان‌بار نمی‌شمارند. (سباعی، مصطفی، 1383، ص73 )
ضرب المثل معروفى می‌گوید: دروغ گو کم حافظه است، و تجربیات نشان می‌دهد که دروغ بودن یک سخن را براى مدت طولانى نمی‌توان پنهان داشت اگر مسأله بى اهمیتى باشد ممکن است فراموش شود، ولى اگر مسأله مهمى باشد سرانجام واقعیت‌ها خود را نشان می‌دهد و راز دروغگو فاش می‌شود، نه به خاطر این که دروغگو حافظه ندارد، بلکه به خاطر این که دروغ چیزى نیست که آن را بتوان به حافظه سپرد زیرا یک حادثه که واقع می‌شود ارتباط زیادى به حوادث اطراف خود دارد و پیوندهاى علت و معلول با حوادث قبل و بعد و لوازم غیرقابل اجتناب ، آن حادثه را با دیگر حوادث مربوط می‌سازد. کسى که حادثه‌ای را به دروغ می‌سازد مجبور است روابط ساختگى آن را با زمان و مکان و اشخاص و حوادث اطراف آن نیز بسازد، و از آنجا که این روابط حد و حسابى ندارد به فرض که چند مورد آن را درست کند و به خاطر بسپارد در بقیه وامی‌ماند. درست مانند داستان یوسف (ع) که برادرانش به دروغ گفتند او را گرگ خورد و پیراهن او را به خونى آغشته و براى پدر آوردند، اما فراموش کردند که پیراهن را از چندین جا پاره پاره کنند. سالم بودن پیراهن پرده از کار آنها برداشت و دروغشان را ظاهر کرد و....
امروز بازپرسان آگاه به راحتى می‌توانند با سؤ ال‌هاى پى درپى مربوط به یک حادثه و لوازم و خصوصیات آن ، دروغ یا راست بودن یک ادعا را ثابت کنند و کمتر دروغ گویى می‌تواند خود را از چنگال آن‌ها رهایى ببخشد. آرى دروغ گو نمی‌تواند حافظه داشته باشد و به هر حال سرانجام کارش رسوایى و بى آبرویى است.
ب ) انسان را به دروغ‌هاى دیگر، یا گناهان دیگر دعوت می‌کند، چرا که دروغ گو براى مخفى ساختن دروغش گاه مجبور می‌شود دروغ‌هاى زیاد دیگرى بگوید یا دست به کارهاى خطرناکى بزند.
ج) به شخص دروغگو امکان می‌دهد که به طور موقت پرده‌ای روی خلافکارى‌هاى خود بیندازد در حالى که اگر راست می‌گفت ناچار بود آن اعمال را ترک کند.
د) انسان را تدریجاً به صفوف منافقان ملحق می‌سازد زیرا دروغ خود شاخه‌ای از شاخه‌هاى نفاق است.
چرا که دروغگو خود را به چهره راست گویان در آورده و سخنش را به عنوان یک واقعیت القا می‌کند در حالى که درونش چیز دیگرى می‌گوید این دوگانگى ظاهر و باطن تدریجاً به سایر اعمال و رفتار او سرایت می‌کند و از او منافقى تمام عیار می‌سازد.
در فرموده ای از على (ع) آمده است که:« الکذبُ یؤدّى الى النفاق» « دروغ انسان را به نفاق می‌کشاند.» ( نهج البلاغه ، کلمات قصار، کلمه 38)
ح) اگر کسى شایستگى‌ها و لیاقت‌هاى فراوانى داشته باشد که بتوان از آن در پیش برد اهداف اجتماعى بهره گیرى فراوان کرد ولى دروغگو باشد، کسى نمی‌تواند از آن شایستگى‌ها بهره بگیرد، چرا که انسان در برابر او در هر قدم مواجه با شک و تردید می‌شود. به همین دلیل در بعضى از روایات اسلامى دروغ گو با مُرده یکسان شمرده شده است می‌فرماید: « الکذّاب و المیّت سواء فانّ فضیلة الحىّ على المیّت الثّقة به، فاذا لم یوثق بکلامه بطلت حیاته.»
« دروغگو با مُرده برابر است زیرا فضیلت زنده بر مُرده اعتمادى است که انسان به او دارد و هنگامى که به سخن کسى که (به خاطر دروغگو بودنش ) اعتمادى نباشد گویى زندگى او باطل شده است ».
ط) انسان با استفاده از ابزار دروغ می‌تواند کارهاى زشت دیگرى انجام دهد، حسود و کینه توز و بخیل هر کدام به وسیله دروغ می‌توانند حَسد یا کینه یا بخل خود را اعمال نمایند و همچنین در مورد بسیارى از گناهان دیگر، مثلا هنگامى که کسى از او تقاضاى وام می‌کند به دروغ می‌گوید من خودم امروز براى زندگى وام گرفتم ، یا هنگامى که براى معرفى شخصى به او مراجعه می‌کنند به خاطر حَسد و کینه توزیش می‌گوید آن شخص آدم بى اعتبارى است ، در حالى که در واقع مرد معتبرى است.
ک) آن که در علوم و دانش‌ها ظاهر می‌گردد این است که اگر افراد محققى در یک یا چند مورد دروغ بگویند تمام تحقیقات و کتاب‌هاى علمى خود را بی اعتبار می‌کنند، و اگر این عمل شیوع پیدا کند اعتمادى بر تحقیقات و علوم دیگران باقى خواهند ماند و کاروان علم و دانش بشرى متوقف می‌شود.
ی ) بدبینی یکی از زیان‏هاى اجتماعى دروغ است که دروغ گو، مورد سوءظن و بدبینى مردم قرار مى‏گیرد، بلکه گاه کارش از این هم بالاتر مى‏رود و بر اثر دروغ، مورد تنفر قرار خواهد گرفت.
وجود دروغ در جامعه در دراز مدت، موجب بی اعتمادی عمومی و سست شدن شیرازه وفاق اجتماعی خواهد شد: «هنگامی که دروغْ حاکم می‌گردد، اعتماد و اطمینان از میان می‌رود و شالوده اجتماع از هم می‌پاشد و سیر امور، مختل می‌گردد».( الدستور القرآنی و السنة النبویّة فی شئون الحیاة، محمّد عزه دَروَزه، ج2، ص365)
این کاهش رزق ممکن است از آثار زیانبار معنوى دروغ باشد، و یا از آثار ظاهرى و اجتماعى ، چرا که دروغگو اعتماد را از دست می‌دهد و با از دست دادن اعتماد عمومى فعالیت اقتصادى او محدود می‌شود، و همین امر سبب نقصان رزق و روزى می‌شود.

نفاق نتیجه‌ی دروغ
راستگویى یعنى هماهنگى زبان و دل، و بنا بر این دروغ ناهماهنگى این دو است، و نفاق نیز چیزى جز تفاوت ظاهر و باطن نیست.
در آیه 77 سوره توبه خداوند فرموده که: فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إِلى‏ یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ »
« در نتیجه به سزای آنکه با خدا خلف وعده کردند و از آن روی که دروغ می‏گفتند در دلهایشان تا روزی که او را دیدار می‏کنند پیامدهای نفاق را باقی گذارد»
دروغگو، به نوعی، شخصی منافق است و اساساً ارتباط تنگاتنگی میان دروغ و دورویی است. دو رویی و دروغ بیانگر آن است که میان ظاهر و باطن فرد سازگاری و تناسب نیست و عدم تطابق به عنوان مؤلفه اصلی نفاق و کذب می‌باشد. دورویی و دروغگویی از این نظر یکسان هستند.
در دروغگویی شخص برای بازسازی و توجیه رفتارها و کردارهایش تلاش می‌کند و می‌کوشد تا شخصیت کاذبی را به جامعه نشان دهد که عامل وادارکننده شخص به دروغگویی می‌تواند ترس از قدرت دیگری و یا دست یابی به منفعت و یا مصلحتی باشد اما در نفاق عامل اصلی و هدفی که موجب می‌شود تا به نفاق گرایش یابد ترس از قدرت است که می‌تواند وی را از منفعتی محروم کند و یا فشاری بر او وارد سازد و او را وادار به امری کند که با باورها و اعتقادات وی سازگار نیست. از این رو می‌توان گفت نسبت میان دروغگویی و نفاق، عموم و خصوص مطلق است.

ناسازگاری دروغ با ایمان
در فرهنگ دین اسلام اصلا دروغ و ایمان دشمن همدیگرند و مطلقاً نمی‌توانند با هم جمع شوند. این واقعیت نه تنها در قرآن بلکه در احادیث نیز ثابت می‌شود.
در حدیثى دیگر از رسول گرامی (ص) مى‏خوانیم: « سئل رسول اللَّه (ص) یکون المؤمن جبانا؟ قال نعم، قیل و یکون بخیلا؟ قال نعم، قیل یکون کذابا؟ قال لا!» (أخرجه الموطأ (2 / 990 مرسلاً فی الکلام ، باب ما جاء فی الصدق والکذب ، قال أبو عمر بن عبد البر:لا أحفظه مسنداً من وجه ثابت وهو حدیث حسن مرسل. أقول: وقد روی بمعناه مرفوعاً وموقوفاً ، والموقوف أشبه ، وهو موقوف فی حکم المرفوع ، و انظر« الترغیب والترهیب » 4 / 28 ؛ أخرجه مالک فی الموطأ (4/526) مع شرح الزرقانی (1928) عن صفوان بن سلیم ، فذکره.)
« از پیامبر پرسیدند آیا انسان با ایمان ممکن است (گاهى) ترسو باشد فرمود: آرى، باز پرسیدند آیا ممکن است (احیانا) بخیل باشد فرمود: آرى، پرسیدند آیا ممکن است کذاب و دروغگو باشد؟ فرمود نه! »
چرا که دروغ از نشانه‏هاى نفاق است و نفاق با ایمان سازگار نیست.
یعنی هرچقدر که شخص از دروغ بیشتر فاصله بگیرد به طور طبیعی فاصله اش با مراتب عالی ایمان کمتر می‌شود و هرچقدر در طول شبانه روز و هفته و ماه و سالش دروغ‌های بیشتری بگوید در هر کدام از قالب‌ها و از هر کدام از انواعی که پیش از این برشمردیم به همان اندازه از ایمان دور نشده و بهره اش کم می‌گردد. تعبیر بسیار والایی از حضرت علی (رض) نقل شده که موضوع را به مراتب جدی تر از آنچه گفتیم به تصویر می‌کشد. ایشان می‌فرمایند: «یدعی بزعمِه أنْ یرجوَ الله کذب و العظیم، لا تیسین رجاءوه فی عمله»
« به گمان خویش ادعا می‌کند که به خداوند امیدوار است سوگند به خدای بزرگ دروغ می‌گوید چگونه است حال او که امیدش به خدا در کردارش نمایان نیست. »
و نیز به همین دلیل این سخن از علی (رض) نقل شده است:
«لا یجد العبد طعم الایمان حتى یترک الکذب هزله وجده»(اصول کافی، باب دروغ، ج5، ص 291)
« بنده ای مزه ایمان را نچشد تا دروغ را وانهد چه شوخی باشد و چه جدی.»

موارد وجوب یا تجویز دروغ
دروغ از کارهاى زشت و ناپسند و عادت به آن از رذایل اخلاق و گناه کبیره و حتی در تمامى ادیان الهى حرام است و تا ضرورت و مصلحت مهمى در میان نباشد، دروغ جایز نیست، اما اگر به دست آوردن مصلحت مهمى متوقف بر دروغ باشد، و با راستگوئى نتوان به آن رسید، حرمتش بر طرف می‌شود. اگر تحصیل این مصلحت واجب باشد، مانند نجات مسلمانى از قتل و اسارت، یا حفظ آبرو یا مال محترم او،
از طرفی خوبی و بدی هر چیز تابع آثار و نتایج آن است، ‌اگر چه در اسلام دروغ حرام و راستگوئی پسندیده است ولی گاهی چون دروغ دارای مصالح عمومی و فوائد قابل توجهی می‌باشد لذا نیکو جائز و مشروع میگردد بلکه در بعضی حالات واجب است و آن وقتی است که خطری جدی متوجه جان، مال و ناموس مسلمانی از ناحیه دشمنان اسلام و انسانیت گردد و انسان می‌تواند با سخنی بر خلاف عقیده و اندیشه خویش آن خطر و زیان جدی را دفع نماید.
مسئله دروغ مصلحت آمیز در فقه اسلامی مذکورست ویا به تعبیر معروف از سعدی شیرین سخن:: دروغ مصلحت آمیز به از راست فتنه‏انگیز!
حال این سؤال مطرح است که: «آیا دروغ مصلحت آمیز به از راست فتنه‏انگیز است؟ ».
استاد مطهری (ره) در جواب چنین می‌گوید:« لازم است که فرق میان دروغ مصلحت آمیز و منفعت خیز روشن گردد. خیلى افراد دروغ منفعت خیز را با دروغ مصلحت آمیز اشتباه مى‏کنند یا مى‏خواهند اشتباه کنند. دروغ مصلحت آمیز یعنى دروغى که فلسفه خودش را از دست داده و فلسفه راستى پیدا کرده. یعنى دروغى که با آن، انسان حقیقتى را نجات مى‏دهد. ولى دروغ منفعت خیز یعنى انسان دروغ مى‏گوید که خودش سودى برده باشد. مسئله مصلحت با مسئله منفعت نباید اشتباه بشود. مصلحت، دایرمدار حقیقت است. مصلحت و حقیقت دو برادر هستند که از یکدیگر جدا نمى‏شوند. مصلحت یعنى رعایت حقیقت کردن نه رعایت سود خود کردن، که این منفعت است. افرادى دروغ مى‏گویند، دروغى به منفعت خودشان. مى‏گویید: چرا دروغ گفتى؟ مى‏گوید: دروغ مصلحتى گفتم. براى اینکه شندر غاز بیشتر سود ببرد و مى‏گوید: به مصلحت گفتم. این مصلحت نیست، دروغى است مثل همه دروغهاى دیگر. پس نباید اشتباه کرد که: دروغ مصلحت آمیز غیر از دروغ منفعت خیز است.» (مجموعه آثارشهیدمطهرى، ج‏22، از صص 353 الی 356)

بنا بر این می‌توان موارد تجویز را به شرح زیر خلاصه وار بیان کرد:
الف) ضرورت
ناچاری و ضرورت، از موارد مهمی است که از دید فقیهان، دروغ گفتن را جایز می‌کند؛ البته مجاز شدن رفتار ممنوع به سبب ضرورت، فقط به دروغ اختصاص ندارد؛ برای نمونه آنجا که راه مداوای بیمار به استفاده از خوردنی‌ها یا آشامیدنی‌های حرام منحصر می‌شود، استفاده به میزان ضرورت جایز است. همچنین خوردن گوشت حیوان مرده که ذبح شرعی نشده باشد، حرام است، در حال ضرورت، و ترس از مردن به علت شدت گرسنگی و نبودن هیچ خوردنی دیگر، به مقدار لازم جایز شمرده شده است.
فقیهان می‌گویند:« ضرورت‌ها امور ممنوع را مجاز می‌سازد.» ( الضرورات تبیح المحظورات)
هر انسانی از این که به او دروغ گفته شود، ناخشنود می‌شود و احساس بیزاری می‌کند و این بهترین گواه است که: سرشت پاک بشری از این عمل تنفر داشته، از آن می‌پرهیزد. طبیعت و فطرت انسانی با دروغ ناسازگار بوده، در برابر این عمل نوعی مقاومت و بازدارندگی از خود نشان می‌دهد که از آن به عنوان «قبح عقلی» یاد می‌شود. شخصی که هنوز سلامت سرشت و پاکی نهاد دارد و عقلش در بند اوهام و خواسته‌های نفسانی نیست، از دروغگویی بیزار است. از این جهت دروغ مورد نکوهش و سرزنش شرع و عقل می‌باشد.
البته باید توجه داشت که اگر چه اضطرار، دروغ را مجاز، و حرمت آن را برطرف می‌کند، به معنای تغییر حقیقت ناپسند دروغ نیست؛ بلکه «قبح عقلی» دروغ همچنان پا بر جا است و برطرف نخواهد شد؛ اما آنجا که شرع و عقل، انسان را به یکی از دو رفتار «ناپسند» و «ناپسندتر» ناگزیر ببیند، بر لزوم به جای آوردن رفتار «ناپسند» حکم می‌کنند.
از رسول خدا (ص) نقل شده است: « ما من شی ء إلا و قد أحلَّهُ اللهُ لِمَن اضطر إلیه » « هیچ کارى نیست جز آنکه خداوند آن را براى کسى که ناچار شده باشد حلال کرده است. »
درباره دفع ضرر، احادیث زیادی آمده که انسان به خاطر جلوگیرى از ضرر (مالى، جانى و عرضى) می‌تواند سوگند دروغ یاد کند. البته، مقصود از ضرر مالى آن گونه ضررى است که تحمل آن دشوار و حداقل مهم باشد و اما ضررهاى ناچیز و کم اهمیت موجب جواز دروغ نمی‌شود و یا حداقل ترک دروغ در این مورد مستحب است.
نکته دیگر آن که جواز دروغ تا زمان بقای اضطرار باقی است و به محض رفع ضرورت، از بین می‌رود. همچنین حکم جواز، به اندازه برطرف کردن ضرورت است به این معنا که شخص با وجود ضرورت نمی‌تواند به هر میزان که خواست و توانست دروغ بگوید؛ زیرا ضرورت‌ها جواز عبور برای پا گذاشتن به وادی فساد نیستند؛ بنابراین به بهانه هر ضرری نمی‌توان دروغ گفت.
به عبارت دیگر ، تمام موارد را می‌توان در یک قاعده کلى خلاصه کرد و آن این که هدف‌هاى مهمترى به خطر بیفتد و براى دفع آن خطرات، توسل به دروغ ضرورت داشته باشد، و به تعبیر دیگر تمام این موارد مشمول قاعده اهم و مهم است مثلاً انسان در چنگال جمعى متعصب و بى منطق و بى رحم گرفتار می‌شوند و از مذهب او سؤال می‌کنند اگر حقیقت بگوید فورا خون او را می‌ریزند عقل و شرع در اینجا اجازه می‌دهند که انسان با پاسخ دروغین جان خود را از شر آنها نجات دهد. یا در مواردى که اختلاف شدیدى در میان دو نفر بروز کرده و انسان می‌تواند با گفتن دروغى (مثلا فلان کس به تو علاقه زیاد دارد و بارها در پشت سر ذکر خیر شما را می‌گفت) صلح و صفا و آشتى در میان آن دو برقرار سازد و امثال این اهداف مهم، نه این که انسان به خاطر منافع شخصى و کارهاى جزئى دروغ بگوید، و این استثنائات ضرورى را دستاویزى براى دروغ گفتن سازد، و به بهانه استفاده از استثنائات دروغ براى هر موضوع جزئى دروغ بگوید. در واقع تجویز دروغ در این موارد مانند حلال بودن خوردن مردار (اکل میت) در موارد ضرورت است که باید به مقدار ضرورت و تنها در مواردى که راهى جز آن نیست اکتفا شود.

ادامه‌ دارد ...