بخش پنجم: شیوههای پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم در برخورد با اشتباهات مردم
مطلب اول: برخورد آرام پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم با خطاکار
هیچکس از اشتباه و خطا مبرّا نیست، و نباید اشتباه و لغزشهای مردم را بدون برهان و بیآنکه درک کنیم، مورد نقد و اعتراض قرار میدهیم.
با خطاکار باید به آرامی برخورد صورت گیرد خصوصاً هنگامی که نهی و برخورد تند سبب شود که دایرۀ فساد وسیعتر گردد، نمونهای جالب از آن را در برخورد حکیمانۀ پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم با صحرانشینی که در مسجد ادرار کرد، مییابیم.
انس بن مالک(رض) روایت میکند و میگوید که همراه با پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم در مسجد نشسته بودیم که شخصی صحرانشین وارد مسجد شد و در مسجد ادرار کرد، اصحاب رسول الله گفتند: «مَه مَه» (باز ایست.. باز ایست..) پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم فرمودند: ادرارش را قطع نکنید، راحتش بگذارید، و اصحاب نیز چیزی نگفتند تا این که آن مرد اعرابی در مسجد ادرار کرد، پس از آن پیامبر کرم صلّی الله علیه وسلّم او را صدا نمود و به وی گفت: ادرار و کثافت شایستۀ مساجد نیست، مساجد برای ذکر الله و نمازخواندن و تلاوت قرآن هستند، و سپس به یکی از حاضرین دستور داد و او دلوی آب آورد و بر محل ادرار ریخت». [صحیح مسلم (285)]
اصحاب کرام به خاطر حرصی که بر نظافت مسجد خویش داشتند، برای انکار و منع این منکر به غیرت و جوش آمدند، اما پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم عاقبت و انجام کار را در نظر داشتند و میدانستند که عاقبت این کار از دو احتمال خارج نیست، اول این که او را منع کنند، و دوم این که او را به حال خود بگذارند، در صورت اول اگر ادرار او قطع شود احتمال دارد که بر اثر بندآمدن ادرار به او ضرری برسد و به مرضی مبتلا گردد و اگر ادرارش قطع نشود و از بیم مردم فرار کند پس در آن صورت نجاست ادرار در مسجد پخش میگردد و بدن و لباس آن شخص به ادرار آغشته میشود. آری، پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم با نظر ثاقب خویش دریافت که رهاکردن اعرابی تا در مسجد ادرار کند کمترین مفسده و شر را دربر دارد، با توجه به این که آن مرد مشغول ادرارکردن بود، و نجاست را میشد بعداً پاک کنند از این رو به اصحاب فرمودند: او را به حال خود بگذارید، ادرارش را قطع نکنید. آری، پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم برای حصول مصلحتی برتر که همان دفع مفسده و شر بزرگتر و تحمل کمترین مفسده بود، اصحاب را از این کار باز داشت، و برای حصول مصلحتی برتر مصلحت (مؤقت) و اندک را نادیده گرفت.
این اسلوب حکیمانۀ پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم در قلب آن اعرابی تأثیری عمیق بجا گذاشت که از گفتار او که در روایت ابن ماجه آمده است، واضع و آشکار میگردد، ابن ماجه از ابوهریره(رض) روایت نموده که وی گفت: ... آن اعرابی پس از آن که متوجه اشتباه خود گردید، گفت: پدر و مادرم فدای رسول الله صلّی الله علیه وسلّم شوند، به سوی من برخاست نه مرا سرزنش نمود و نه دشنامم داد، تنها فرمود: مسجد جای ادرار نیست، همانا مسجد برای ذکر الله و نمازخواندن ساخته شده است. [سنن ابن ماجه (529) صحیح ابن ماجه (428)]
مطلب دوم: پرهیز نمودن پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم از برخورد مستقیم با خطاکار و اکتفا نمودن به تذکر عمومی
پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم سعی میورزید خطاکار را مستقیما مورد سرزنش قرار ندهد بلکه با مخاطب قرار دادن عموم مردم خطاکار را متوجه و خطا را اصلاح نماید، بطور مثال:
از انس بن مالک(رض) روایت شده که پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم فرمودند: چرا برخی از مردم هنگام نماز چشمهایشان را به سوی آسمان بلند میکنند، و در این باره به تندی سخن گفتند حتی فرمودند: یا از این کار باز آیند و گر نه بینایی آنان گرفته خواهد شد». [صحیح بخاری (750)]
یا هنگامی که ام المؤمنین عایشه(رض) میخواست کنیزی که «بریره» نام داشت بخرد، صاحبان آن کنیز راضی نشدند، مگر به این شرط که حق «ولاء» (ارثی که انسان آن را به سبب آزادی بردهای از او میبرد) برای آنان محفوظ بماند، هنگامی که پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم اطلاع یافت، خطبهای ایراد نموده و پس از حمد و ثنای الله متعال فرمود: چرا برخی از مردم شروطی میگذارند که در قرآن وجود ندارد؟ هر شرطی که در قرآن نباشد (با تعالیم آن مغایرت داشته باشد) باطل است گرچه صد شرط هم باشند، حکم و قضای الهی سزاوارتر است (که اجرا گردد) و شرط الله متعال موثق است، «ولاء» حق کسی است که برده را آزاد کرده باشد». [صحیح بخاری (2563)]
در این مورد شواهد و مثالهای زیادی وجود دارد که همه در این امر مشترکاند که خطاکار را نباید رسوا کرد، اسلوب تعریض و کنایهزدن به خطاکار و عدم رویارویی با وی فوایدی دارد که از جمله آن موارد زیر را برمیشماریم:
1- پرهیز از واکنش منفی خطاکار و دور نگاهداشتن او از اغوای شیطانی و تحریک وی به انتقام شخصی و دفاع از نفس.
2- این روش بیشتر مورد قبول واقع میگردد، و بر نفس مؤثرتر است.
3- در این روش خطاکار نزد مردم ناشناخته میماند. (و رسوا نمیشود).
4- بر منزلت مربی و محبت نصحیتکننده افزوده میشود.
پس اسلوب و روش برخورد غیر مستقیم با خطاکار در صورتی که توأم با حکمت باشد، هم برای خطاکار و هم برای دیگران مفید واقع خواهد شد.
مطلب سوم: بازگردانیدن حق به حقدار و حفظ منزلت خطاکار
پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم که مقام رهبری و قضا و حکمرانی مسلمانان را بدوش داشت تلاش جدی بخرچ میداد تا باید حق به حقدار رسانده شود، در این باره مثالها و مواقف بسیاری از ایشان ثابت است که ما به گونه نمونه به برخی از آن اشاره میکنیم:
مسلم از عوف بن مالک(رض) روایت نموده که او میگوید: مردی از قبیله «حِمیَر» در جنگ یکی از افراد دشمن را کشت و خواست که «سَلب» او را برای خود بردارد، خالد بن ولید(رض) که فرماندۀ لشکر بود «سَلَب» مقتول را به وی نداد (و آن را به حساب اموال غنیمت گذاشت، پس از بازگشت) عوف بن مالک(رض) پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم را از این ماجرا مطلع ساخت، آن جناب صلّی الله علیه وسلّم به خالد بن ولید(رض) فرمود: چرا «سلب» او را به وی ندادی؟ خالد(رض) گفت: به نظرم زیاد «و افزون از سهمیه او) بود، پیامبر صلّی الله علیه وسلّم فرمودند: آن را به او بازگردان، و پس از آنکه خالد(رض) از کنار عوف رد شد، عوف چادر او را کشید و گفت: دیدی به آنچه گفتم عمل کردم! مگر به تو نگفته بودم که نزد پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم شکایتت را میکنم؟ پیامبر صلّی الله علیه وسلّم با شنیدن این سخن خشمگین شد و به خالد(رض) فرمود: ای خالد! آن (سَلَب) را به او مده، ای خالد آن را به او مده، چرا فرماندهان مرا راحت نمیگذارید؟ مثال شما و آنان مانند مردی است که شتر و یا گوسفندانی را میچراند و سر موعد آنها را به آبشخور و سر آب میبرد، آن چهارپایان ابتدا آب صفا و زلال چشمه را مینوشند و آب گلآلود را برای چوپان میگذارند. آری، آنچه صاف و زلال است از آن شما (رعیت) است و تیرگیها برای آنان (فرماندهان) میماند. [صحیح مسلم با شرح نووی 12/ 64].
در این داستان میبینیم هنگامی که خالد(رض) در اجتهاد خویش مبنی بر ندادن سَلَب زیاد به قاتل به خطا رفت، پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم دستور داد که حق را به صاحبش باز گرداند، اما هنگامی که مشاهده فرمود که عوف(رض) خالد(رض) را کنایه میزند و چادرش را کشید و مسخرهاش کرد و به او گفت: مگر نگفته بودم شکایت تو را نزد پیامبر صلّی الله علیه وسلّم میکنم، آن جناب صلّی الله علیه وسلّم خشمگین شد و فرمودند: ای خالد آن مال را به او مده، و این برای رد اعتبار و منزلت امیر و فرمانده است؛ زیرا در حفظ قدر و منزلت امیر و فرمانده نزد مردم، مصلحتی آشکار و غیر قابل انکار نهفته است.
اما این جا اشکالی پیش میآید و آن این که اگر سَلَب مقتول از آنِ قاتل است پس چرا پیامبر صلّی الله علیه وسلّم فرمود که آن مال را به او مده؟ امام نووی (رح) این اشکال را به دو گونه پاسخ گفته است:
1- شاید پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم بعد از مدتی آن مال را به آن شخص باز گرداندند و به خاطر تنبیه او چونکه عوف بن مالک(رض) که به خالد(رض) بد گفته و به فرمانده لکشر و کسی که پیامبر صلّی الله علیه وسلّم او را به فرماندهی برگزیده، بیحرمتی کرد، این کار را به تأخیر انداخت.
2- شاید پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم آن مرد را راضی نموده و او آن مال را به رضایت و اختیار خود به مسلمانان واگذاشته است، و هدف از این کار دلجویی خالد(رض) و در نظرگرفتن مصلحت احترام و اکرام فرماندهان بوده است. [الفتح الربانی لترتیب مسند الإمام أحمد بن حنبل 14 (رح) 84].
برگردانیدن حق به حقدار و اعاده اعتبار و منزلت به کسی که در حق او خطایی صورت گرفته و همچنان حفظ منزلت و جایگاه خطاکار امری بسیار مهم است، تا همه بتوانند برادروار و عزتمند در جامعه زندگی نموده نباید کسی مورد تمسخر قرار گیرد، و مراعات این نکته در زندگانی پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم با اصناف مختلف مردم هویداست.
مطلب چهارم: نصیحتنمودن طرفین نزاع در خطای مشترک
در بسیاری موارد خطا به صورتی مشترک و دو جانبه انجام میشود، و کسی که در حق او خطا صورت گرفته در عین حال خود او نیز خطاکار محسوب میگردد، البته نسبت و میزان خطا میان طرفین متفاوت خواهد بود، در چنین موارد هردو طرف نزاع و خطا را باید نصیحت نمود، در این مورد به مثال زیر توجه کنید:
عبدالله بن ابی أوفی(رض) میگوید: عبدالرحمن بن عوف(رض) نزد پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم از حضرت خالد بن ولید(رض) شکایت نمود، پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم فرمود: «ای خالد، کسی از اهل بدر را اذیت مکن، اگر به اندازۀ کوه احد طلا صدقه کنی بازهم به (مقام و) عمل آنان نمیرسی، خالد(رض) گفت: یا رسول الله درباره من سخن میگویند و من نیز آنها را جواب میدهم، پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم فرمود: «خالد را اذیت نکنید، او شمشیری از شمشیرهای الله متعال است که آن را بر کفار فرود آورده است». [المعجم الکبیر للطبرانی (580) صحیح ابن حبان (7091)]
مداخله برای فرونشاندن غوغا و خاموشگردانیدن فتنه:
پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم در وقایع متعددی بمنظور خاموش کردن فتنه و غوغا میان مسلمانان مبادرت ورزیده است، و هنگامی که نزدیک بود میان مسلمانان جنگی درگیرد، آن جناب صلّی الله علیه وسلّم (برای آرمکردن اوضاع) مداخله مینمود، مثلا در قضیه افک وقتی دو قبیله اوس و خزرج برآشفتند و نزدیک بود باهم بجنگند، پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم از فراز منبر آنان را به سکون و آرامش دعوت داد تا این که آرام گشتند و سکوت نمودند. [صحیح بخاری (4141) و صحیح مسلم (2770)].
همچنان پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم برای برقراری صلح بین قبیله بنی عمرو بن عوف، نزد آنان تشریف بردند. در روایت نسائی از سهل بن سعد ساعدی(رض) روایت شده که وی میگوید: «میان دو گروه از انصار اختلافی بروز کرد حتی یکدیگر را با سنگ نیز زدند، پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم آنجا رفت تا میان آنان صلح برقرار نماید...» [مسند امام احمد 5/338].
مطلب پنجم: مراعات طبیعت و سرشت بشری
غیرت و رقابت و هم چشمی از ابتدای خلقت بشر بوده و همچنان با آدمی همراه خواهد بود، این خصلت در میان زنان خصوصاً میان زنان همشوهر بیشتر به چشم میخورد، برخی از آنان گاهی مرتکب خطایی میشوند که اگر از فردی دیگر در احوال عادی سر بزند، با او بگونهای کاملاً متفاوت برخورد خواهد شد. پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم در میان همسران خویش این مسأله را کاملاً مراعات میفرمود و با اشتباهات آنان در این مورد بگونهای صبورانه و توأم با عدل و انصاف برخورد مینمود، نمونهاش روایتی است از امام بخاری که از انس بن مالک(رض) روایت نموده است، انس(رض) میگوید: پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم نزد یکی از همسران خویش بود که یکی دیگر از امهات المؤمنین برای پیامبر صلّی الله علیه وسلّم کاسهای غذا فرستادند، آن همسر پیامبر صلّی الله علیه وسلّم بر دست خادم زد و کاسه از دست او بر زمین افتاد و شکست، آن جناب صلّی الله علیه وسلّم تکههای کاسه را جمع نمود و در حالی که غذاها را در آن کاسه جمع میکرد، فرمود: مادرتان غیرت ورزید، و سپس کاسۀ سالم آن همسر را به خادم داد تا برای همسر دیگرش ببرد و کاسه شکسته را برای همان همسری که آن را شکسته بود باقی گذاشت. [صحیح بخاری (5225)]
آری! غیرت زنان با طبیعت شان سرشته و عجین شده است و ایشان را به کارهای گوناگونی وادار نموده و از عاقبتاندیشی باز میدارد، حتی گفتهاند، هرگاه غیرت زن بیاید، از بالای رودخانه پایین آن را نمیبیند.
نظرات