سالهاست که درباره جمعیت در ایران سخن گفته میشود؛ اغلب با زبان نگرانی، هشدار و عدد. اما تجربه دو دهه سیاستگذاری به ما نشان داده است که مساله جمعیت، صرفا مساله شمار موالید یا نسبت سالمندان نیست. آنچه امروز با آن روبهرو هستیم، نه یک تغییر، بلکه سه دگرگونی همزمان و درهمتنیده در ساختار و کیفیت جمعیت ایران است و اگر سیاستگذاری فقط یکی از آنها را ببیند، دو لایه دیگر بیصدا آن را خنثی خواهند کرد. نخست، با دگرگونی کمی جمعیت مواجهیم؛ کاهش مداوم موالید و افزایش سالمندی. امروز ولادت سالانه به زیر یک میلیون رسیده و سهم جمعیت بالای ۶۵ سال از مرز هشت درصد عبور کرده است.
ایران رسما وارد مسیر سالمندی شده؛ اما این سالمندی یکدست نیست. در برخی استانها با الگوی جامعه سالمند روبهرو هستیم و همزمان، در استانهایی دیگر هنوز ساختار جوان غالب است. ایران به لحاظ جمعیتی، کشوری «دو سرعته» شده است. اگر این ناهمزمانی دیده نشود، نه میتوان سالمندی را مدیریت کرد و نه از ظرفیت جوانی بهره برد. در کنار این، باید به واقعیت نگرانکننده سالمندان آینده بدون پوشش پایدار تامین اجتماعی اندیشید.
میلیونها نفر فاقد بیمه پایدارند و این در پیوند با گسترش تجرد و تغییر سبک زندگی - بهویژه برای زنان- ما را در معرض نوعی سالمندی آسیبپذیر قرار میدهد. سیاست جمعیتی، ناگزیر است از هماکنون با نگاه آیندهپژوهانه، به نظام سلامت، تامین اجتماعی چندلایه، عدالت فضایی، شهر دوستدار سالمند و تحول در فرهنگ عمومی سالمندی بیندیشد. اما لایه دوم، دگرگونی کیفی جمعیت است؛ لایهای که در هیچ جدول آماری دیده نمیشود، اما سرنوشت همه سیاستها را رقم میزند. تغییر در ارزشها، نگرشها، سبک زندگی و منطق زیست نسلهای جدید. نسلهای دهه ۸۰ و ۹۰ در جهانی متفاوت از نسلهای پیشین رشد کردهاند؛ جهانی مبتنی بر اقتصاد پلتفرمی، اشتغال پروژهای، زیست دیجیتال و افقهای سیال هویت و امنیت. سخن گفتن با زبان دهههای گذشته درباره ازدواج، کار و فرزندآوری، در چنین جهانی، به گسست منجر میشود. واقعیت جوانان NEET -میلیونها جوانی که نه شاغلند و نه در حال تحصیل- نماد اتلاف پنجره جمعیتی است.
نسلی که خود را در «تعلیق زندگی» تجربه میکند. در چنین شرایطی، سیاستهایی که صرفا بر وام و مشوق مالی تکیه دارند، بیآنکه با جهان اجتماعی نسل جدید گفتوگو کنند، محکوم به ناکامیاند. بدون درک تغییرات ارزشی و تحولات فرهنگی، مدیریت تغییرات کمی جمعیت ممکن نیست. و اما دگرگونی سوم؛ بعد نوظهور جمعیت: زنان به عنوان سرمایه انسانی استراتژیک. ایران طی دهههای اخیر، جهشی کمنظیر در آموزش عالی زنان تجربه کرده است. ما امروز با نسلی از زنان تحصیلکرده، متخصص و آگاه مواجهیم. با این حال، نرخ مشارکت اقتصادی آنان همچنان در حدود ۱۳ درصد باقی مانده است.
به بیان روشن، سرمایه انسانی زنانه را تولید کردهایم، اما بستر بهکارگیری آن را فراهم نکردهایم. جامعهای که زنانش را در حاشیه اقتصاد و تصمیمگیری نگه میدارد، نهتنها بخشی از توان تولید ثروت، بلکه بخشی از توان بازتولید امید را نیز از دست میدهد. تصمیم به ازدواج و فرزندآوری، در فضایی که افق شغلی و منزلت اجتماعی مبهم است، بهطور طبیعی به تعویق میافتد. سیاست جمعیتی اگر زن را فقط در نقش مراقبتی ببیند و نه به عنوان شهروند، نیروی کار و کنشگر اجتماعی، عملا علیه اهداف خود عمل میکند. من بر این باورم که تغییرات دهه آینده ایران، تغییراتی زنپایه و زنمحور خواهد بود و ما به یک «زیستفهمی زنانه» در سیاستگذاری نیازمندیم.
من معتقدم مساله جمعیت، مساله زندگی قابل زیستن است. مردمی که آینده را تیره میبینند، سرمایهگذاری عاطفی و خانوادگی بلندمدت نمیکنند. در چنین وضعیتی، سیاست جمعیتی بدون ضمیمه فرهنگی و ارتباطی، سیاستی ناقص است. تقویت امید، عدالت و انسجام اجتماعی، شرط موفقیت هر سیاست جمعیتی است. تداوم سیاستهای سلبی، محدودسازی ارتباطات، یکسانسازی سبک زندگی و بیگفتوگویی با نسلها، پیامهایی متناقض به جامعه میفرستد.
از شهروندی که احساس شنیده نشدن و به رسمیت نشناخته شدن دارد، نمیتوان انتظار ساختن آینده را داشت. تجربه سیاستگذاریهای گذشته به ما نشان داده است که نهادسازی، بودجه و ساختار، بدون اتکای جدی به علوم اجتماعی و تحلیلهای علّی دقیق، مسالهای را حل نمیکند. کاهش نرخ باروری از ۱. ۸ در سال ۱۳۹۲ به حدود ۱. ۴۵ امروز، نشانهای روشن است. سیاست جمعیتی اگر میخواهد موثر باشد، باید با دادههای اجتماعی، فهم تحولات نگرشی، و ارزیابی بیطرفانه پیامدهای اجتماعی سیاستها بازطراحی شود. بدون فهم انسان ایرانی امروز، عدد جمعیت فردا اصلاح نخواهد شد.

نظرات