اگر در آیات قرآن بیندیشیم پی میبریم که اسلام به موضوع «سلامت» بسیار اهمیت داده است در قرآن آمده است که یکی از نامهای مبارک وزیبای خداوند متعال «سلام» است (1) یعنی ذات پروردگار در ذات و صفاتش از هر عیب و نقصی به دور است و منبع سلامتی برای جهانیان میباشد.
تنها دین و آیینی که مورد تأیید خداوند قرار گرفته و دین همه پیامبران نیز میباشد دین اسلام است زیرا اساس و ریشه آن بر «سلم» یعنی سلامتی و امنیت بنا شده است (2). و از همه مؤمنین خواسته است که داخل دین اسلام یعنی دین سلامت شوید.(3) قرآن خود نیز پیروانش را به سوی همه راههای سلامت رهنمود میسازد (4) زیرا در شبی نازل شده است که فضای آن شب یعنی شب قدر آکنده از همه سلامتیها بوده است (5) همچنین شعار مسلمانان هنگام ملاقات و خداحافظی با هم دیگر «سلام» است که بیانگر آن است که سلام کننده و سلام بر او شده از روان و اندیشه سالم و شعور بالایی برخوردارند زیرا به یکدیگر اعلام میکنند که در اندیشه گزند و آسیب رساندن به همدیگر نیستند (6) این موضوع تنها به دنیای انسان ختم نمیگردد بلکه سرای دیگرش را به شرطی که در دنیا راه سلامت را پیموده باشد در بر میگیرد و در آنجا فرشتگان خدا با شعار «سلام» یعنی (سلامت،سلامت) به استقبال بهشتیان میروند و به پذیرایی آنان میپردازند و به آنان اعلام میدارند که از همه گزندها و آسیبها سلامت هستید (7). بهشتیان نیز هنگام ملاقات با همدیگر و نشستن کنار هم شعارشان همین «سلام» است (8) به طور خلاصه میتوان گفت تنها دین و مکتبی که سلامت دنیا و آخرت انسان را تضمین میکند دین اسلام است. ارزش و احترام انسان نزد خداوند متعال از لابلای موضع گیری دین اسلام در رابطه با «سلامت» کاملاً به چشم میخورد و این بیانگر آن است که تنها دین و مکتبی که انسان را به معنای واقعی شناخته دین اسلام است (ولقد کرمنا بنی آدم وحملنا هم فی البر والبحر ورزقناهم من الطیبات وفضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا)(اسرا 70) زیرا در نگاه اسلام انسان موجودی تک بعدی نیست بلکه به طور کلی موجودی است دو بعدی یکی روح و دیگری ماده (حجر:28 و29) و هیچ کدام از ابعاد را فدای دیگری نکرده است بلکه به هر کدام به اندازه ی مناسب بها داده است. از این زاویه، نگرش دین اسلام بر آن است که انسان موجودی است که تحت «تأثیر و تاثر پذیری» قرار میگیرد یعنی میتواند تحت تأثیر همنوعان و محیط اطراف خود قرار بگیرد و در عین حال نیز بر آنان تأثیر بگذارد لذا چون ممکن است از این تأثیر و تاثر پذیری سلامت انسان به خطر بیفتد اسلام تمام راههایی که منجر به خدشه دار شدن سلامت انسان گردد نا مشروع اعلام کرده و دستور لازم صریح و اکید برای پرهیز از آن وضع کرده است و از طرف دیگر نه تنها به پیشگیری اکتفا نکرده بلکه هر آنچه را که موجب سلامت و تقویت بنیه فکری،جسمی،اخلاقی و معنوی انسان گردد در دستورات و قوانین خود گنجانیده است. اگر نگاهی گذرا به زندگی انسان داشته باشیم میبینیم که سلامت انسان در طول تاریخ از جوانب مختلف به خطر افتاده است هر چند امروزه سازمان جهانی بهداشت بر سه بعد سلامت:جسمی، روانی، اجتماعی اتفاق نظر و برسلامت معنوی اختلاف نظر دارد اما آنچه که برای عموم محسوس است بعد سلامت جسمانی است. اگر چه بنده سلامت انسان را درهمه ی ابعاد سلامت میدانم اما بر این باورم که سلامت معنوی نقش اساسی در میان دیگر ابعاد سلامت دارد تا سلامت معنوی جایگاه واقعی خود را در میان مردم پیدا نکند انسان نمیتواند به سلامت کامل دست یابد. بسیاری از آمارها نشان میدهند که هر کجا معنویت حاکم بوده جامعه بیشترین ابعاد سلامت و کمترین آسیب را به خود دیده است. شاید علت اختلاف نظر، سازمان جهانی بهداشت مبنی بر اینکه آیا سلامت معنوی بخشی از سلامت است یا نه ؟ غالبیت دیدگاه مادی انسان که از عدم شناخت حقیقت انسان سر چشمه میگیرد بر سازمان جهانی بهداشت حاکم باشد. برای روشن شدن معنی سلامت و ابعاد آن لازم است اشاره کوتاهی به نظر سازمان جهانی بهداشت و لغت دانان و متخصصین امر در علوم مختلف، داشته باشم. «راغب اصفهانی» در مفردات، سلامت را به معنای عاری بودن از آفات دانسته است. «لویس معلوف» در المنجد در تعریف سلامت میگوید:«السّلامه البرائه من العیوب و ال آفه» سلامت، منزه بودن از عیب و مبرا بودن از آفت است. «شرتونی» در اقرب الموارد میگوید: سالم کسی است که از عیب و آفت نجات گرفته باشد». «احمد سیاح» در فرهنگ جامع نوین سلامت را به بی گزندی و بی عیب شدن معنا میکند «دکتر محمد معین» در کتاب فرهنگ فارسی خود هشت معنا برای سلامت آورده است 1 – بی گزند شدن، بی عیب شدن 2- رهایی یافتن، نجات یافتن 3- امنیت 4- عافیت، تندرستی 5- نجات، رستگاری 6- خلاص از بیماری، شفا 7- آرامش،صلح 8- سالم، تندرست (9). مفهوم سلامت در عرف لغت به معنای عاری بودن از هرگونه آفت است، شناخت آفات جسم و روح فرع بر شناخت خود جسم و روح است. کسی که روح را نشناخت چگونه میتواند آفات آن را بشناسد و تا زمانی که آسیبها آفتها شناخته نشوند راه علاج و درمان آن هم قابل شناخت نخواهد بود. چنانچه برخی از امراض از قبیل و با، سرخک، سرخچه و ... در گذشته باعث مرگ و میر بسیار بودند، ولی پس از شناخت آنها و پیشرفت علم پزشکی با چیز سهلی – از قبیل تزریق واکسن جلوی آن همه مرگ و میرها گرفته شد. در بعد روانی نیز مسأله به همین منوال است. اگر روان و بیماریهای آن کاملاً شناخته شود، یقینا از هلاکتهای معنوی و مرگ و میرهای انسانی جلوگیری خواهد شد (10). تعریف سلامت از دیدگاه سازمان جهانی بهداشت: سلامت عبارتست از برخورداری از آسایش کامل جسمی، روانی و اجتماعی و نه فقط نداشتن بیماری و نقص عضو (لست جان). جالب توجه است که حکیم نظامی در کتاب پنج گنج خود، با بهره گیری از ایجاز شعر فارسی، تعریف طولانی سازمان جهانی بهداشت را با دو کلمه سلامت = آسودگی (سلامت به اقلیم آسودگیست) بیان نموده است. (11) با توجه به تعریف سلامت (تعریف سازمان جهانی بهداشت) متوجه میشویم که سلامتی یک مسئله چند بعدی است. (12) بعد جسمی معمولترین بعد سلامتی، سلامت جسمی است که نسبت به ابعاد دیگر سلامتی سادهتر میتوان آن را ارزیابی کرد. سلام جسمی در حقیقت ناشی از عملکرد درست اعضاء بدن است. از نظر بیولوژیکی عمل مناسب سلولها و اعضاء بدن و هماهنگی آنها با هم نشانه سلامت جسمی است. به عنوان نمونه بعضی از نشانههای سلامت جسمی عبارتست از: ظاهر خوب و طبیعی، وزن مناسب، اشتهای کافی، خواب راحت و منظم، اجابت مزاج منظم، جلب توجه نکردن اعضاء بدن توسط خود فرد، اندام مناسب، حرکات بدنی هماهنگ، طبیعی بودن نبض و فشار خون و افزایش مناسب وزن در سنین رشد و وزن نسبتا ثابت در سنین بالاتر بعد روانی: بدیهی است سنجش سلامت روانی نسبت به سلامت جسمی مشکلتر خواهد بود در اینجا تنها نداشتن بیماری روانی مد نظر نیست بلکه قدرت تطابق با شرایط محیطی، داشتن عکس العمل مناسب در برابر مشکلات و حوادث زندگی جنبه مهمی از سلامت روانی را تشکیل میدهد، نکته دیگری که باید در اینجا به آن اشاره کرد اینکه بسیاری از بیماریهای روانی نظیر اضطراب، افسردگی و غیره بر روی سلامت جسمی تأثیر گذار است و ارتباط متقابلی بین بیماریهای روانی و جسمی وجود دارد. بعضی از نشانههای سلامت روانی عبارتست از: سازگاری فرد با خودش و دیگران، قضاوت صحیح در برخورد با مسائل، داشتن روحیه انتقاد پذیری و داشتن عملکرد مناسب در برخورد با مشکلات. (13) پس سلامت روان به معنای تعادل روان است و علائم آن این است که انسان به نور عقل خویش آنچه که زینت روانش میشود و او را به خدا نزدیک میکند، بر میگزیند و تمام ابعاد وجودی خود را شکوفا میسازد، و بین آنها هماهنگی و تعادل برقرار مینماید، بر اثر این عدالت نفسانی که همان صراط مستقیم و وصول به کمالات انسانی است در عمل نیز منحرف نمیگردد و به پیروی از سفاهت که موجب ظلم به خویشتن و دیگران است، از عدل سرباز نمیزند. از این رهگذر معنای بیماری که یک معنا سلبی است روشن میشود. از این رو در قرآن کریم آمده است که: «مَن أَعرَضَ عَن ذِکری فَاِنَّ لَهُ مَعیشهً ضَنکا» هر کس از یاد من اعراض کند، مبتلا به زندگی سختی خواهد شد».(12) این سختیها فقر مالی نیست بلکه همان بیماریهای یأس، دلهره، اضطراب، سردرگمی و افسردگی است که در متن نعمتهای دنیوی و زندگی سراسر امکانات، دامنگیر افرادی میشود که از یاد خدا، دل برگردانیدهاند و این همان عدم تعادل و هماهنگی حقیقت انسان با ماورای عالم ماده و مبدأ متعالی است. و گرنه، برکات و رحمت خاصه الهی شامل کسانی است که دارای سلامت روان باشند و در حفظ آن نیز کوشا باشند.(14) در ارتباط با مفهوم سلامت روانی دیدگاهها و نقطه نظرهای متفاوتی مطرح شده است. (15) الف – دیدگاه پزشکی: سلامت روان از دیدگاه پزشکی، عدم وجود بیماری روانی به حساب میآید. براساس این تعریف «هر اختلالی که در تعادل هیجانی و عاطفی به صورت اختلال در سازگاری و در عملکرد بدنی به دلایل عوامل ژنتیکی، شیمیایی، بیولوژیکی و روان شناختی و یا عوامل فرهنگی و اجتماعی به وجود آید بیماری روانی قلمداد میگردد». ب – دیدگاه روان شناختی: در دیدگاههای روان شناختی بر تأثیر عوامل رفتاری و اجتماعی تاکید شده است، شواهد گوناگون در مطالعات امروزه نشان میدهد که عوامل روان شناختی سلامت و بیماری به رشد گسترش حیطهای از روان شناختی به نام «روان شناسی سلامت» کمک کرده است (باقری یزدی و همکاران، 1374، ص 13). دیدگاه روانکاوی: زیگموند فروید شخصیت و روان انسان را مرکب از سه جزء نهاد و من و من برتر یا فراخود میداند و معیاری که برای سلامت روان از این مکتب استفاده میشود، وجود تمامیت در نیروهای روانی میباشد، که منظور تعادل بین نهاد و من و فرامن از طرفی و بین سطوح خود آگاه و ناخودآگاه از طرف دیگر میباشد. همچنین وی فردی را دارای سلامت روان میداند که مراحل رشد را با موفقیت گذرانیده و درهیچ یک از مراحل آن تثبیت نشده باشد (شفیع آبادی و ناصری، 1368، ص 52). آلفرد آدلر معتقد است فردی که از سلامت روانی برخودار است که روش زندگی خود را با واقع بینی چنان طرح ریزی کند که منجر به بروز احساس حقارت غیر قابل جبران نگردد. تاکید آدلر بر روابط بین فردی موجب تحقیقات گستردهای در عوامل اجتماعی بیماریهای روانی شده است (شاملو، 1370، ص 84). آلبرت الیس: فردی را دارای سلامت روانی میداند که در زندگی تفکر و باورهای منطقی باور صحیح را جایگزین باورهای غیر منطقی و غلط خود نماید (شفیع آبادی و ناصری، 1368، ص 121). پاولف: مکتب خود را بر اساس واکنشهای تحریکی و وقفهای که بر مبنای تنبیه و پاداش ایجاد میگردند، قرار میدهد معتقد است که رفتار عادی، رفتاری است متعادل که به خوبی میتواند در مقابل فشارها مقاومت نماید (گانیه، 1368، ص 105). هارتمن: سلامت روانی را بدین ترتیب تعریف میکند که «من» بتواند تطابقی بین «نهاد» و «فرامن» ایجاد نماید و خواستهای آنها را تأیید یا طرد نماید. او قبلا انعطاف پذیری من را به عنوان عاملی در سلامت فکر مطرح ساخته بود (شاملو، 1370، ص 77). کلی: سلامت روانی را تعادل بین سطوح آگاهی، نیمه آگاهی و ناخود آگاه شخصیت تعریف نمود. او چنین تعادلی را ناشی از انعطاف پذیری «خود» میدانست. به این ترتیب حالت انعطاف پذیری در فرد ملاکی برای طبیعی بودن یا سلامت روان خواهد بود (باقری یزدی و همکاران، 1374، ص 16). میلر و بروت: سلامت روان را اینگونه تعریف میکند که شخص طبیعی فردی است که با خود و محیطش و دنیایی که در اطراف اوست و مردمی که با او هستند و همچنین استعدادهای خویش تطابق کرده است و چنانچه لازم باشد برای تغییر وضعی که برایش ناخوشایند است فعالیت مینماید (به نقل از بارون و برن، 1991، ص 125). اتکینسون و همکاران: بیشتر روانشناسان ویژگیهای زیر را نشانه سلامت روانی و عاطفی در فرد قلمداد میکنند و معتقدند این ویژگیها هر چند فرد سالم و غیر سالم را کاملاً از یکدیگر تفکیک نمیکنند، اما فرد سالم در مقایسه با بیمار، میزان بیشتری از این خصوصیات را دارا است: 1- ادراک صحیح 2- خودشناسی 3- توانایی در کنترل اختیاری رفتار 4- عزت نفس و پذیرش 5- توانایی در برقراری روابط محبت آمیز 6- خلاقیت (اتکینسون و همکاران، 1369). بعد معنوی: یکی از زمینههای عمده بیماریها و مشکلات روانی و عوارض جسمی و اجتماعی آن احساس پوچی، بیهودگی و تزلزل روحی است که ناشی از فقدان بعد معنوی در افراد است. ایمان، هدفدار بودن زندگی، پای بندی اخلاقی، تعاون، داشتن حسن ظن و توجه بیشتر به مسائل معنوی زندگی باعث کاهش اضطراب، تزلزل روحی و عوارض ناشی از آن میشود (باقری یزدی و همکاران، 1374، ص 15) (16) بعد اجتماعی: مفهوم سلامت اجتماعی، مفهومی است که در کنار ابعاد جسمی و روانی سلامت مورد توجه قرار گرفته است، جنبه اجتماعی آن را با محور قراردادن فرد مورد بررسی قرار میدهد. بلوک و برسلو برای اولین بار در سال ۱۹۷۲ در پژوهشی به مفهوم سلامت اجتماعی میپردازند. آنها مفهوم سلامت اجتماعی را با «درجه عملکرد اعضاء جامعه» مترادف کرده و شاخص سلامت اجتماعی را ساختند. آنها تلاش کردند تا با طرح پرسشهای گوناگون در ابعاد جسمی، روانی و اجتماعی سلامت فردی، به میزان فعالیت و عملکرد فرد در جامعه برسند. این مفهوم را چند سال بعد«دونالد» و همکارانش در سال ۱۹۷۸ مطرح کردند و استدلال آنها این بود که سلامت امری فراتر از گزارش علایم بیماری، میزان بیماریها و قابلیتهای کارکردی فرد است. آنها معتقد بودند که رفاه و آسایش فردی امری متمایز از سلامت جسمی و روانی است. براساس برداشت آنان سلامت اجتماعی در حقیقت هم بخشی از ارکان وضع سلامت محسوب میشود و هم میتواند تابعی از آن باشد. سنجش محتوای سلامت اجتماعی از ابتدا از طریق تمرکز بر «فرد» و در رابطه با تعاملات میان فردی(مثلاً ملاقات با دوستان) و مشارکت اجتماعی(مانند عضویت در گروهها) مورد سنجش قرار گرفت و در اندازه گیری آن ارکان عینی(مثلاً تعداد دوستان) و ذهنی(مانند کیفیت روابط دوستانه) هر دو در تعریف منظور شده بود. حوزه سلامت اجتماعی از سالهای ۱۹۹۵ به بعد علاوه بر نگرش کلی و عامی که بر کیفیت سلامت در میان تمام افراد دارد، در کشورهای صنعتی گرایش خاصی را در دو بعد سلامت روانی و نیز سلامت اجتماعی آغاز کرده است. گروهی از کارشناسان در این تلاش بودهاند که از طریق عملیاتی کردن مفهوم «ارتقاء سلامت» اهدف کلی شعار«بهداشت برای همه»، را با زمینههای اجتماعی سلامت در مفهوم عام پیوند بزنند. آنان معتقدند که «ارتقاء سلامت»در حقیقت در بر گیرنده زمینههای اقدام اجتماعی برای توسعه سطح سلامت است.(17) اشخاصی که از سلامت اجتماعی برخوردارند، با موفقیت بیشتری میتوانند با چالشهای ناشی از ایفای نقشهای اصلی اجتماعی کنار بیایند: آنان در خانوادههایی زندگی میکنند که از ثبات و انسجام بیشتری برخوردار است و احتمالاً میتوانند مشارکت بیشتری در فعالیتهای جمعی داشته باشند. باید انتظار داشت تطابق آنان با هنجارهای اجتماعی بیشتر باشد، شرایطی که میتواند نقش مهمی در پیشگیری از انحراف که ابعادی فراتر از قلمرو رفتارهای فردی دارد، داشته باشد.(18) قبل از بیان موضوع «سلامت» به محوریت سوره کهف لازم است نکتهای را یاد آور شوم و آن این است که قرآن کریم در بیان مطالب روشی خاصی را دنبال میکند و تا کسی به این سبک وسو آشنایی پیدا نکند کمتر میتواند از آن بهره لازم را ببرد. قرآن کریم همانند کتابهای درسی نیست که یک موضوع را طرح کند سپس به تعریف وبیان شاخصههای آن بپردازد بلکه قرآن موضوعاتی به ظاهر آشکار و متفاوت که در شرایط زمانی خاصی به وقوع پیوستهاند اما در جوهره و سطح کلان هدف واهداف مشترکی را دنبال میکند مورد بحث و بررسی قرار میدهد. اگر نگاهی گذرا به سوره کهف داشته باشیم میبینیم داستانهایی همچون اصحاب کهف، قصه ی دو باغ،آدم وابلیس، موسی وبنده صالح و ذوالقرنین محوریت این سوره را تشکیل میدهند هر چند موضوعات مطرح شده از نظر زمانی با هم بسیار فاصله دارند وهر کدام به ظاهر هدفی را دنبال میکنند اما در سطح کلان هدف مشترکی دارند کسانی که اهل تدبر در قرآن هستند بر این امر واقفند موضوعات طرح شده را از جمله سلامت باید از لابلای آیه یا آیاتی که به مناسبتهای مختلف وبرای علاج وقایعی آمدهاند دریافت نمود. از میان داستانهای مذکور در سوره کهف، ابتدا خداوند از داستان اصحاب کهف«یاران غار» سخن به میان میآورد و در حق آنان این چنین میفرماید: انهم فتیةُ امنوا بربهم وزدناهم هدی: آنانی جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آورده بودند و ما نیز برایمان آنان افزودیم. (کهف:13) علت اساسی از ذکر اصحاب کهف، ایمان آنان به پروردگارشان است. که این بیانگر آنست اغلب مردم جامعهای که اصحاب کهف، در میان آنان زندگی میکردند به پروردگارشان ایمان نداشتند به تعبیر دیگر دو اندیشه ضد هم، یکی«توحید» و دیگری «شرک» در آن جامعه وجود داشته است بستر تقابل این دو اندیشه، فکر و روان انسانها در میان جامعه آن روز و همه جوامع، در هر زمانی است.قطعی است در حوزه اندیشه «عقل و روان انسان» بیشتر از هر چیز دیگر در گیرودار مسئله است و این میتواند سلامت یا عدم سلامت روان را در پی داشته باشد. در تعاریفی که روانشناسان در رابطه با سلامت و بهداشت روان داشتهاند. هماهنگی اعضای بدن با محیط اطراف خود، را معیار سلامت روان قرار دادهاند یعنی هر کس که بتواند اندیشه و فکر و تمام اعضای بدن خود را با محیط اطراف خود یعنی جهان هستی هماهنگ و همسو کند آن شخص از سلامت روان برخوردار است. بنابر تعریف انجام شده اصحاب کهف مصداق برخورداری از سلامت روان بودند زیرا آنان خودشان را با جهان هستی هماهنگ کرده بودند و همانند بقیه مخلوقات تنها الله را در رتق و فتق امور مؤثر میدانستند و معتقد بودند همه مخلوقات بزرگ و کوچک آفریده دست خدا هستند و هیچ مخلوقی نمیتواند به مخلوق دیگر آسیب برساند مگر به اجازه الله. آنان معتقد بودند که همه انسانها در مقابل خداوند یکسان هستند و کسی بر کسی برتری ندارد جز با پیمودن مسیر کمالات و آن هم کسبی است و هر کس اراده کند به آن میرسد لذا کسی حق ندارد خود را برتر از دیگران بداند و الوهیت و فرمانروایی خدا را غضب و بجای او به امر و نهی و تعییین بایدها و نبایدها برای دیگران بپردازد. وجود چنین اندیشهای خواب را از چشمان قدرت سالاران دینی و دنیوی و به تدبیر دکتر شریعتی صاحبان زر و زور و تزویر ربوده بود و بر آنان گران میآمد لذا آسایش خود را در قلع و قمع جوانان با ایمان میدانستند و به همین علت تصمیم به مقابله و مبارزه با آنان گرفتند و از هر دری که لازم بود بر آنان تاختند و افکار عمومی را بر علیه آنان شوراندند به گونهای که خود را در حق و اندیشه مقابل را باطل نشان دادند. جوانان با ایمان چارهای نداشتند جز اینکه یا باید با آن شرایط سخت که مصادف بود با اعدام و ترور میساختند یا باید تسلیم ستمگران میشدند و آنان نیز ستمگر میگشتند- زیرا بر اساس قرآن قبول ظلم ظلم است- یا باید مبارزه را در هجر و جلاء وطن ادامه میدادند. بر همین اساس، جوانان مؤمن و موحد بعد از مبارزه سخت بی امان که تا سقف توان بخرج داده بودند راه چاره را در این دیدند که برای محافظت از سلامت روان خود هجران را بر قرار ترجیح دهند و به امنترین نقطه نزدیک که غار بود پناه ببرند! آنان بعد از رسیدن به غار، به خواب رفتند اما چه خوابی! خوابی که سیصد و اندی سال طول کشید و دیگران در این فاصله طولانی از خواب غفلت بیدار شده بودند و سلامت روان را بدست آورده بودند. بعد از بیداری جوانان از مقدار خوابی که در آن فرو رفته بودند از همدیگر سؤال کردند اما خفته را کی خفته کند بیدار؟ به هر حال بعد از بیداری، گرسنگی بر آنان غلبه کرده بود لذا برای نجات از شرّ آن بایستی به تکاپو میپرداختند و این در حقیقت عامل خطرناکی برای بیرون آمدن و به خطر افتادن امنیت آنان بود از یک طرف باید امنیت خود را حفظ میکردند واز طرف دیگر باید شر گرسنگی را همانند دیگر شرها از سر خود کم میکردنند به تعبیر دیگر باید هم سلامت روان را حفظ میکردند و هم سلامت جسم را لذا تصمیم گرفتند با حفظ تمام نکات امنیتی یکی را برای تدارک وتهیه عذا به منظور سلامت جسمانی به درون شهر بفرستند آنان در حین اجرای تصمیم به تدارک چی فرمان دادند علی رغم رعایت نکات امنیتی باید برای تهیه پاکترین غذا و به تعبیر قرآنی «ازکی طعاماً» تلاش کند. راستی شرایط اضطراری نمیتوانست آنان را از این فرمان به تدارک چی بازنهد؟ و به هر طعامی که از لحاظ اقتصادی و امنیتی کم هزینهتر بود اکتفا کنند؟ پس چرا اصرار بر تهیه پاکترین غذا داشتند؟ صرف نظر از اینکه جواب این سؤالات به عهده فقه واقع است اما حقیقت مطلب این است که وقتی سلامت روان بر انسان حاکم گشت و ایمان به یگانگی خدا در درون آدمیزاد رسوخ پیدا کرد نمیگذارد صاحبش برای سیر کردن شکمش به هر دری بزند و برای رسیدن به هدف از هر وسیلهای استفاده میکند. تعبیر «ازکی طعاماً» «پاکترین غذا» که در قرآن بکار رفته است و اصحاب کهف برای دستیابی به آن تلاش میکردند بیانگر آن است که اولاً باید طعام حلال باشد در ثانی باید از تاریخ مصرفش نگذشته باشد و در درجه سوم از میان حلالها و پاکها مفیدترین و سودمندترین برای بدن باشد. حقیقتاً پیدا کردن چنین طعامی در بحرانیترین شرایط، آن هم برای چندین نفر کار دشواری بود اما آنان ترجیح داده بودند که در میان حلالها و پاکها، پاکترین آنها را بر گزینند. راستی این همه دقت و ظرافت چرا؟ بله وقتی که ایمان در وجود انسان رسوخ کرد او را وا میدارد که خود را به مقام والای تزکیه برساند و این زمانی به وقوع خواهد پیوست که انسان از میکروبهای ظاهری که از محیط و اطراف او دامنگیر جسمش میگردد و همچنین از میکروبهای درون همچون شرک و کفر و عناد و خود بزرگ بینی که از فکر و روان ناسالم سرچشمه میگیرد خود را دور و پاک نگه دارد. لذا اصحاب کهف جسم خود را امانتی از طرف پروردگارشان میدانستند از این جهت به خود اجازه نمیدادند با خوردن هر نوع غذایی سلامتی آن را به خطر اندازند. به همین خاطر آنان در یافته بودند) حفظ سلامت جسمانی (همچون حفظ سلامت روانی از وظایف ایمانی آنان است. لذا معتقد بودند که غذا در سلامت آنان نقش اساسی دارد بنابراین باید از پاکترین و سودمندترین آنها استفاده ببرند. راستی ما مسلمانان در زندگی شخصی خود به این جمله زیبای قرآنی «فلینظر ایها ازکی طعاماً» که از اندیشه ایمانی بر میخیزد تا چه اندازه جامه ی عمل پوشیدهایم؟! داستانهای قرآنی قطعاً به منظور وقت گذرانی و سرگرمی نیست بلکه فلسفه ی آنها این است که ما از آنها پند و اندرز گیریم و در زندگی فردی و اجتماعی خود به آنها جامه ی عمل بپوشانیم تا مبادا در چاه ظلمتها و تاریکیها بیفتیم. اگر بهداشت جهانی در مورد «تغذیه سالم» این جمله قرآنی «فلینظر ایها ازکی طعاماً» را سرلوحه کار خود قرار میداد و مردمان نیز از آن پیروی میکردند جامعه ی انسانی از شر اکثریت بیماریهای جسمانی که غذا در آن نقش اساسی دارد سالم میماندند. بعد از بیان داستان اصحاب کهف، خداوند به داستان صاحب دو باغ و همسایهاش میپردازد. صاحب دو باغ که از نعمتهای فراوان خداوند بهرمند بود به جای قدر نعمت و شکر آنها دچار بیماری روانی گشته بود و هر روز ثروت و قدرتش را به رخ همسایه فقیرش که آدم شکر گذاری بود میکشید و اظهار میداشت که «انا اکثر منک مالاً و اعز نفراً» من از لحاظ مال و منال از شما برترم فرد فخر فروش چنین تصور میکرد که مال و منال میتواند او را از بلایا و مصیبتها نجات دهد و او را به قله سعادت و خوشبختی برساند. بیچاره فکر میکرد که نیروهای اقتصادی و انسانی در عالم هستی مؤثر حقیقیند و میتواند با داشتن آنها خیلی چیزها را به قبضه قدرت خود کشاند و کارش به جایی رسیده بود که قدرت و تأثیرگذاری خداوند را نا کارآمد و برپایی قیامت را خیالی بیش نمیدانست. مرد مؤمن و موحد با نصیحت دلسوزانه خودش سعی بر آن داشت که مرد فخر فروش همسایهاش را متوجه آن گرداند که مؤثر حقیقی در عالم هستی تنها الله است و انسان نباید در تأثیرگذاری و قدرت و عظمت هیچکس را شریک خدا بداند و بجز الله هر آنچه که در عالم هستی وجود دارد اسبابی بیش نیستند و تا خدا نخواهد هیچ چیزی نمیتواند نقشی را ایفا کند اما نصیحت دلسوزانه مرد یکتا پرست به گوش صاحب دو باغ نرفت و به فخر فروشی ادامه داد تا اینکه بعد از اتمام حجت خداوند متعال تخت و بخشش را بر هم زد و باغهای پرثمرش را خاکستر کرد. و کسی نتوانست به داد او برسد و او را یاری کند بعد از آن مرد مشرک انگشت ندامت را به دهان گرفت و گفت کاش من هیچ چیزی را در تأثیرگذاری و قدرت شریک خدا نمیکردم و با نیش زبان و طعن و فخر فروشی موجب رنجش همسایهام نمیشدم!! اگرچه هر کدام از داستانهایی که در سوره کهف مطرح شده به تنهایی در بر گیرنده ابعاد سلامت هستند اما در حقیقت میتوان گفت هر کدام بخشی از ابعاد سلامت را برجسته کردهاند. در داستان اصحاب کهف و دو باغ «سلامت روانی و جسمانی» به خوبی به تصویر کشیده شد در داستان موسی و بنده صالح خدا و ذوالقرنین میتوان «سلامت اجتماعی» را مورد بحث و بررسی قرار داد. از آنجایی که در تعریف سلامت اجتماعی گفته شده است که سلامت اجتماعی: یعنی برخورداری شخص از حمایت مردم. میبینیم سه قشر بخوبی از سلامت اجتماعی برخوردار میشوند یکی طبقه مساکین و دوم طبقه ایتام، سوم خانواده. حضرت موسی (ع) که رشد و تعالی خود را در کسب علم و دانش میداند به دنبال گمشده خود میرود تا اینکه او را در مکان مشخص«مجمع البحرین» یعنی محل تلاقی دو دریا مییابد. بنده صالح خدا که درمیان توده مردم به «خضر» مشهور است حضرت موسی را به شرطی به عنوان شاگرد خود میپذیرد که در رابطه با هر عملکردی که از او سر میزند او را مورد سؤال و بازخواست قرار ندهد. اگرچه حضرت موسی نتوانست در برابر عملکردهای بنده صالح خدا که غیر عادی به نظر میرسیدند تحمل داشته باشد اما معلم گرامیاش «خضر» به او فهماند علم و دانشی ارزشمند است که بتواند آسیب دیدگان اجتماعی را شناسایی و به کمک و یاری آنان بشتابد. اگرچه بنده صالح خدا «خصر» هیچکدام از کارهای غیر عادی که از او سر میزند بدون مجوز از طرف خدا نبود اما فقه واقع را به خوبی به حضرت موسی تعلیم داد و به او فهماند سلامت اجتماعی در جامعه زمانی گسترش مییابد که آسیب دیدگان اجتماعی همانند خانوادههای ضعیف، قشر مساکین و کم در آمد و طبقه ایتام از حقوق طبیعی خودشان محروم نمانند. «خضر» دلسوز و خیر خواه و دور اندیش برای حمایت از اقشار آسیب دیدهای همچون مساکین و ایتام و خانواده مجبور است که هزینههایی متحمل شود ابتدا کشتی مساکین را سوراخ میکند تا از شر پادشاهان غاصب و ستمگر نجات بدهد سپس به قتل کودکی میپردازد که میتواند خانواده خود را دچار فروپاشی کند. بعد از آن دیوار تخریب شده ایتام را بازسازی میکند به امید اینکه آنان به ارث پدرشان برسند. بله در حقیقت چنین داستان هدفمندی نمیتواند جنبه سرگرمی و وقت گذرانی داشته باشد بلکه میخواهد به جامعه اعلام کند علومی ارزشمند میباشند که بتواند حلّال مشکلات جامعه آسیب دیده باشد و مانع به خطر افتادن ابعاد سلامت آنان گردد. در داستان ذوالقرنین نیز که گروهی از مفسرین و تاریخدانان که او را کورش کبیر میخوانند «سلامت اجتماعی» به معنی حمایت و پشتیبانی از مردم مظلوم و ستمدیده جوامع آن روزگار کاملاً به چشم میخورد. او که خداوند متعال، تسلط بر کل زمین از مشرق به مغرب و شمال و جنوب را نصیبش کرده بود به هر کدام از جهات زمین که حرکت میکرد تنها چیزی که دغدغه خاطرش بود و در دستور کار خویش قرار میداد گسترش عدالت و برخورد با ظلم و ستم بود. او به هر کشوری که میرفت با قدرت و شوکتی که خداوند در اختیارش گذاشته بود کسانی را که به دنبال امنیت و آسایش بودند مورد حمایت قرار میداد و با کسانی که امنیت جامعه را به خطر میانداختند و موجب فساد و نا امنی در زمین بودند و نمیخواستند مردم در سلامت و امنیت به سر برند مبارزه میکرد و به تنبیه آنان میپرداخت. نمونه آن تنبیه قوم «یأجوج و مأجوج» بود. قومی ستمگر فاسد و خطرناک که به هر جا میتاختند آن را تار و مار و نابود میکردند. همسایگان که از ظلم و ستمشان به ستوه آمده بودند به ذوالقرنین پناه بردند و از او خواستند که به حمایت و پشتیبانی آنها بپردازد و هر چه هزینه جنگ و مبارزه است نیز به عهده میگیرند. بعد از اعلام آمادگی مردم، ذوالقرنین به جنگ یاجوج و ماجوج رفت و شرّ آنان را از مظلومین جامعه آن روزگار کم کرد و با ساختن سد محکم در بین آنها و مردم مانع تاخت و تاز قوم مفسد یاجوج و ماجوج بر همسایگان گشت و با مدیریتی که داشت توانست امنیت و آسایش را به جامعه باز گرداند. نکتهایی که در لابلای داستانهای سوره کهف به خوبی میتوان به آن پی برد خیر خواهی و دلسوزی و پشتیبانی افراد مؤمن و یکتاپرست نسبت به جامعه بشری است. راستی چه عاملی باعث این همه انگیزه و نشاط و این همه دلسوزی و خیرخواهی و از جان گذشتگی است. آیا عوامل مادی همچون ثروت و قدرت و جاه و مکان میتواند منبع این همه انرژی گردد. آنچه که مسلم است اصحاب کهف مردم همسایه صاحب دو باغ از امکانات مادی آنچنانی برخوردار نبودند و بنده صالح خدا «خضر» نیز در قبال خدماتی که به اقشار مختلف اجتماعی ارائه داد حاضر نبود هیچ گونه مزدی از آنها دریافت کند ذوالقرنین نیز در هنگام پشتیبانی از مظلومینی و ستم دیدگان جامعه با آن که به او پیشنهاد مال و ثروت دادند اما او کمترین هزینه مادی از آنها دریافت نکرد. راستی چرا هیچکدام از یکتاپرستان با وجود آن همه اذیت و آزاری که در قبال جامعه متحمل میشدند حاضر نبودند کمترین چشم داشتی از مردم داشته باشند. بلکه برای رشد و تعالی مردم و حفظ امنیت و سلامت آنها نیز از خود مایه میگذاشتند. تنها چیزی که میتواند منبع آن همه انرژی و نشاط و تلاش گردد اعتقاد به خدای یکتا و برخورداری از معنویت است زیرا آنها خود را از دایره تنگ محسوسات رها کرده و به طرف معنویات بال گشودهاند. بله تنها عامل ایجاد این همه انگیزه و تلاش برخورداری از سلامت معنویت است. آنان چون به خدا و روز قیامت ایمان داشتند دنیا و انسان از نظر آنان معنای دیگری پیدا کرده است. بله از این زاویه معلوم میگردد که سازمان جهانی بهداشت نمیتواند با عینک محسوسات به معنویات بپردازد و به همین جهت است که نمیتواند در رابطه با سلامت معنویت اظهار نظر کند زیرا نگاه ما دیگرانه بر اکثریت چهرههای مطرح شده در آنجا حاکم است. به طور خلاصه میتوان گفت زیر بنای ابعاد سه گانه سلامت، معنویت است و تا معنویت در درون افراد جامعه رسوخ پیدا نکند ابعاد دیگر سلامت از ضعف و سستی رنج میبرند و آنگونه که لازم است نمیتوانند به کمال مطلوب برسند.
منابع و مآخذ:
قرآن کریم:
1.سوره حشر آیه 23
2.سوره آل عمران آیه 19 و 85
3.سوره بقره آیه 208
4.سوره مائده آیه 16
5.سوره قدر آیه 1 و 5
6.سوره نسا آیه 86
7.سوره زمر آیه 73
8.سوره واقعه آیه 26 و91
9.سلامت روانی از دیدگاه قرآن: نویسنده علی اصغر صرفه جو
10.سلامت روانی از دیدگاه قرآن: نویسنده علی اصغر صرفه جو
11.تعریف سلامت از دیدگاه سازمان جهانی بهداشت: نویسنده محمد جواد جهانمرد
12.تعریف سلامت از دیدگاه سازمان جهانی بهداشت: نویسنده محمد جواد جهانمرد
13.تعریف سلامت از دیدگاه سازمان جهانی بهداشت: نویسنده محمد جواد جهانمرد
14.سلامت روانی از دیدگاه قرآن: نویسنده علی اصغر صرفه جو
15.تعریف سلامت از دیدگاه سازمان جهانی بهداشت: نویسنده محمد جواد جهانمرد
16.تعریف سلامت از دیدگاه سازمان جهانی بهداشت: نویسنده محمد جواد جهانمرد
17.سلامت اجتماعی و قلمرو آن: تالیف وتنظیم:مریم.م موسسه تحقیقات بهبود زندگی زنان
18.سلامت اجتماعی و قلمرو آن: تالیف وتنظیم:مریم.م موسسه تحقیقات بهبود زندگی زنان
نظرات