سرسپردگان تحوّل و دگرگونی
گروه اول یعنی آسانگیران افراطی، نمی‌خواهند که هیچ چیز یا هیچ وضعیتی به حال خود ثابت بماند و استمرار یابد، می‌خواهند همه چیز دگرگون گردد، به دلیل اینکه جهان در حال پیشرفت است و زندگی در حال تغییر دائمی است. اینان کسانی هستند که بعضی ادیبان آنان را به باد تمسخر گرفته‌اند و می‌گویند: آنان می‌خواهند دین و زبان و حتی ماه و خورشید را تغییر دهند و می‌گویند: حرمت ربا در زمان گذشته به این دلیل بوده است که گیرندگان ربا نیرومندان و توانگران و دهندگان ربا از افراد ضعیف و محتاج بوده‌اند؛ امّا، اکنون شرایط تغییر یافته است؛ گیرنده‌ی ربا کارگر یا کارمند ضعیفی است که پس انداز خود را در بانک می‌گذارد، تا سودی را دریافت نماید، و ربا دهنده بانک است که نیرومند و توانگر بحساب می‌آید و به ازای سپرده‌ها و ذخیره‌های مردم بهره و سود پرداخت می‌کند. بنابر این، تکامل و پیشرفت بشر ایجاب می‌کند که حکم ربا، با آنکه قرآن و سنّت آن را از بزرگترین گناهان کبیره و از مصیبت‌های عظیم بشمار آورده است و مرتکب شدن آن را، جنگ با خدا و پیامبر اعلام می‌دارند، دستخوش تغییر و تبدیل قرار گیرد!!.
چنین کاری نه مورد پسند عقل است و نه مجاز از نظر نقل؛ این یک حکم تکلیفی است که از دایره‌ی حرام منصوص بلکه از حوزه‌ی کبائر معلوم، به دایره‌ی مباح شرعی، تغییر و تبدیل یافته است؛ و آن مقدماتی را که قائلین به تجدّد و پیشرفت مورد استثناء قرار داده‌اند، قابل قبول نبوده و متکی بر یک مغالطه منطقی است، از کجا معلوم که علت تحریم ربا منحصر به همان مواردی باشد، که اینان بیان داشته و به تصویر کشیده‌اند؟ می‌توان در حرمت ربا چند وجه یا چند علت دیگر را دخیل دانست که بعضی از آنها اقتصادی و بعضی اجتماعی و بعضی سیاسی و بعضی دیگر اخلاقی هستند، و متخصصان هر یک از این رشته در کتاب‌ها و رساله‌ها و مقالات مختلف خود به شرح و تفصیل آن پرداخته‌اند، و شایسته است هر کس که به آن موضوعات اهتمام می‌ورزد به آنها مراجعه نماید.

این تصوّر که گیرنده ربا از بانک شخص ضعیف و نیازمندی است، بطور مطلق یک تصوّر اشتباهی است؛ زیرا که بسیاری از میلیونرها دارایی خود را به صورت سپرده‌های درازمدت در بانک‌ها گذاشته‌اند، و بهره‌های کلانی دریافت می‌دارند، و افراد ضعیف و محتاج یا اصلاً سپرده‌ای ندارند تا در بانگ بگذارند، یا اگر بگذارند در مقابل آن سرمایه‌گذاری‌های میلیاردی ناچیز، و بهره‌ی آن هم بسیار اندک است؛ چنین تصوری که سپرده‌گذاران ضعیف از سود بانک بهره‌مند می‌شوند، پنداری بیش نیست.

شگفت این است که بعضی از متصدّیان شغل افتاء بهره‌ی بانکی را توجیه شرعی می‌نمایند، در حالی‌که دیگر استادان و متخصصان نیز از دیدگاه علم اقتصاد نوین و با منطق مخصوص به آن، سخت مخالف چنین فتاوایی می‌باشند.[15] این مثال را به عنوان نمونه‌ای از فتواهای سرسپردگان بت تجدد و کسانی که معتقدند اجتهاد آنان احکام قطعی الهی را هم تغییر خواهد داد، بیان نمودم.

یکی از مسائل مسلّم و معلوم این است که احکام قطعی زمینه‌ی اجتهاد نیستند، و فقط احکام ظنّی‌اند که جولانگاه اجتهاد می‌باشد. یکی از مظاهر نمونه‌های سرسپردگی در برابر بت به اصطلاح «تجدّد» و نوگرایی که مناسب است در اینجا آورده شود، سخنان رئیس‌جمهور یکی از کشورهای عربی[16] است، درباره‌ی مساوات زن و مرد، در یک سخنرانی عمومی؛ وی اظهار داشت:

«می‌خواهم نظر شما را به یک نقیصه متوجه سازم، که قصد دارم تا آنجا که در توان داشته باشم، پیش از پایان مسئولیت خود نسبت به جبران آن اقدام نمایم. می‌خواهم به مساوات زن و مرد اشاره کنم؛ مساوات در مدرسه، کار، فعالیت کشاورزی، و حتّی در نیروی پلیس وجود دارد؛ امّا، این مساوات در ارث عملی نشده است و کماکان مرد دو برابر زن ارث می‌برد و این در زمانی صورت می‌گرفته است که سرپرستی خانواده و تأمین مخارج بر عهده‌ی مرد بوده، و دختران زنده به گور می‌شده‌اند، و زنان از لحاظ اجتماعی در سطح بسیار پایینی قرار داشته‌اند؛ به این لحاظ، اجازه‌ی مساوات او با مرد داده نمی‌شده است.

در آن دوران عدم تساوی زن با مرد قابل توجیه بوده است، ولی اکنون که زن همگام با مرد وارد میدان و بازار کار شده است، تا آنجا که قیومیت و سرپرستی برادران کوچک خود را بر عهده می‌گیرد، آیا سزاوار نیست، قائل به امکان تغییر و تحول در احکام شریعت نیز باشیم؟

ما قبلاً تعدّد زوجات را به وسیله‌ی اجتهاد در مفهوم آیه‌ی شریفه‌، ممنوع ساختیم به دلیل اینکه اسلام به امام و حاکم اسلام اجازه می‌دهند که بخاطر نیاز و جلب مصالح امت، بعضی از اعمال را ممنوع گرداند، و همچنین حکام اسلامی به اعتبار اینکه امیر مؤمنان هستند، حق دارند که احکام اسلامی را بر حسب تحوّل و پیشرفت امت و دگرگونی معنی عدالت و شیوه‌ی زندگی، دگرگون و متحوّل گردانند!»

سخت‌گیران در فتوا

در مقابل این نوگرایان و متجدّدان، یا پیشروان، یعنی آنان که می‌خواهند به دلیل تحوّل، تغییر یافتن زمان، انعطاف‌پذیری شریعت و ... همه چیز را حلال کنند، گروه دیگری را می‌یابیم که می‌خواهند همه چیز را بر مردم حرام کنند؛ راحت‌ترین سخنی که از زبان و قلم آنان خارج می‌شود کلمه‌ی «حرام» است بدون توجه به اینکه کلمه تا چه اندازه خطرناک است و بدون اینکه دلایل کافی و شافی از نصوص شریعت و قواعد آن بعنوان سند تحریم عرضه دارند. همواره از این نوع فتواهای خشک و متحجرانه از زبان و قلم آنان جاری می‌گردد، پیوسته می‌گویند: کار کردن زن در خارج از منزل حرام است؛ آواز خواندن حرام است؛ موسیقی حرام است؛ بازیگری حرام است؛ تلویزیون حرام است؛ سینما حرام است؛ عکاسی کلاًّ حرام است؛ شرکت‌های سهامی حرام هستند؛ نهادهای تعاونی حرام‌اند! و امروزه حرام اندر حرام است!!

آنان این نوع فتواها را صادر می‌کنند غافل از تحذیر و هشدار قرآن و سنت و اقوال سلف صالح که نباید کلمه‌ی حرام بکار برد، جز در مواردی که در کتاب و سنّت بطور قطع و یقین، علم و آگاهی نسبت به تحریم آنها داشته باشیم.

خداوند متعال می‌فرماید:

قُلْ أَرَأَیتُم مَّا أَنزَلَ اللّهُ لَکُم مِّن رِّزْقٍ فَجَعَلْتُم مِّنْهُ حَرَامًا وَحَلاَلاً قُلْ آللّهُ أَذِنَ لَکُمْ أَمْ عَلَى اللّهِ تَفْتَرُونَ[17]

«بگو: به من خبر دهید، آنچه از روزی که خدا برای شما فرود آورده (چرا) بخشی از آن را حرام و (بخشی) را حلال گردانیده‌اید. بگو: آیا خدا به شما اجازه داده یا بر خدا دروغ می‌بندید.»

و باز می‌فرماید:

وَلاَ تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هَذَا حَلاَلٌ وَهَذَا حَرَامٌ لِّتَفْتَرُواْ عَلَى اللّهِ الْکَذِبَ إِنَّ الَّذِینَ یفْتَرُونَ عَلَى اللّهِ الْکَذِبَ لاَ یفْلِحُونَ[18]

«و برای آنچه زبان شما به دروغ می‌پردازد، مگویید: این حلال است و آن حرام تا بر خدا دروغ بندید. زیرا کسانی که بر خدا دروغ می‌بندند رستگار نمی‌شوند.»

اما ابن قیم می‌گوید: «بر مفتی جایز نیست گواهی دهد به اینکه خدا و رسول خدا‌(ص) فلان چیز را حلال یا حرام یا واجب یا مکروه گردانیده‌اند، مگر اینکه به طور قطع یقین حاصل نماید بر اینکه نصّ صریحی از جانب خدا و پیامبر بر مباح بودن، یا حرمت، یا وجوب یا کراهت آن وارده شده باشد؛ امّا احکامی را که مفتی از کتاب امام و فقیه مورد تقلید خود استخراج می‌نماید، و خود او نمی‌داند که حکم خدا و پیامبر در آن مسائل چیست، حق ندارد تنها به استناد کتب فقهی گواهی دهد که حکم خدا و پیامبر است، و به عنوان حکم و پیامبر به مردم ارائه دهد».

بسیاری از علمای سلف گفته‌اند: باید بشدّت اجتناب ورزید از اینکه بگویید: خداوند این را حلال کرده و آن را حرام کرده است؛ حال آنکه، خداوند متعال به شما می‌گوید دروغ می‌گویید! من نه این را حلال کرده‌ام، و نه آن را حرام نموده‌ام.

در صحیح مسلم نیز، به روایت بریدة بن حصیب آمده است که رسول خدا(ص) فرمود:

(و اِذَا حاصَرْتَ حِصْناً فَسَأَلوکَ أنْ تُنْزِلَهُمْ عَلى حُکْمِ اللهِ وَ رَسُولِهِ فَلاَْ تُنْزِلْهُمْ عَلَى حُکْمِ اللهِ وَ رَسُولِهِ، فَاِنَّکَ لا تَدْری اَتُصیبُ حُکْمَ اللهِ فیهِمْ أمْ لا؟ وَ لکِنْ اَنْزِلْهُمْ عَلى حُکْمِکَ و حُکْمِ اَصْحابِکَ»[19]

«هر گاه دژی را به محاصره درآوردی و ساکنان آن از تو خواستند که حکم خدا و رسول خدا را برآنان جاری سازی چنان مکن، و بطور قطع و یقین حکم خدا و رسول را اعلام مکن، زیرا که تو نمی‌دانی در بیان حکم خدا برای آنان مصیب هستی یا نه؛ بلکه بر مبنای حکم خود و یارانت با آنان عمل نما.»

امام مالک می‌گوید:

«نه در میان مردم و نه در میان علمای سلف که مرجع تقلید ما و مورد اعتماد امّت اسلام می‌باشند، معمول نبوده است که دربار‌ه‌ی حکم مسأله‌ای بگویند: این حلال است و آن حرام، بلکه می‌گفته‌اند: من این را نمی‌پسندم و یا آن را می‌پسندم؛ زیرا، تعیین حلال و حرام بدون نصّ شارع افترا بستن به خداوند متعال است؛ چنانکه خداوند فرموده است:

قُلْ اَرَاَیتُمْ مَْا اَنْزَلَ اللهُ لَکُمْ مِنْ رِزْقٍ...[20]

«حلال آن است که خدا و پیامبر(ص) آن را حلال گردانند، و حرام آن است که خدا و پیامبر(ص) آن را حرام گردانند.»

قاعده‌ی ششم: «ادای حقّ فتوا در رابطه با شرح و توضیح»

من هرگز روش بعضی علمای قدیم و جدید را که در جواب استفتای مردم، به اختصار و بدون توضیح می‌گویند: این جایز است و آن جایز نیست...؛ این حلال است و آن حرام...؛ این حق است و آن باطل، را نمی‌پسندم؛ زیرا باید میان پاسخ استفتا و تألیف تفاوتی باشد، و گرنه مفتی به مدرّس تبدیل خواهد شد.

ابن حمدان در کتاب «صفةالفتوی و المفتی و المستفتی»[21] بیان می‌کند که از فقیهی سؤال شده‌بود آیا فلان چیز جایز است یا خیر؟ و او در جواب نوشته بود: خیر جایز نیست!

این شیوه اگر برای بعضی اشخاص و در بعضی حالات جایز باشد، جایز نخواهد بود که بعنوان یک قاعده در پاسخها و فتواهایی که از طریق رادیو و تلویزیون برای عموم مردم پخش می‌گردد، یا در روزنامه و مجله و کتاب که هم خواص و عوام آنها را می‌خوانند، بکار گرفته شود.

حقیقت این است که من در موقع جواب دادن به سؤالات و استفتائات، خود را هم مفتی، هم معلم، هم مصلح، هم طبیب و هم مرشد به حساب می‌آورم، واین نگرش اقتضا می‌کند که به شرح و بسط بعضی جوابها بپردازم و بطور گسترده آنها را تجزیه و تحلیل کنم، تا بی‌خبران را آگاه؛ غافلان را بیدار؛ تشکیک‌کنندگان را قانع؛ تردید‌کنندگان را ثابت‌قدم؛ و اهل عناد را مغلوب نماید، و موجب ازدیاد علم عالمان و ایمان مؤمنان گردد.

در اینجا اشکالی ندارد که مهمترین برنامه‌ها و شیوه‌های کار خود را که در توضیح و تفصیل فتاوا بکار می‌بندم، گرچه قبلاً به بعضی از آنها اشاره نموده‌ام، یادآور شوم:

الف. فتوای بدون دلیل، هیچ معنی ندارد؛ زیرا، چنانکه شیخ‌الاسلام ابن تیمیه می‌گوید: روح و زیبایی فتوا در ذکر دلیل آن است. و چه بسا لازم باشد که در مسائل مهم و مورد اختلاف دلایل مخالفین مورد نقد و بررسی قرار گیرند تا ذهن سؤال کننده از پریشانی و تشویش حاصل از اختلافات فقهی در امان بماند.

ب. چنانکه قبلاً بیان شد، فتوا، بویژه در عصر ما، هیچ‌گاه بی‌نیاز از فلسفه و علت حکم نخواهد بود، و بیان فتوا بصورت ساده و عاری از فلسفه‌ی تشریع و بدون ذکر علت تحلیل و تحریم آن، خشک و بی‌روح می‌باشد، و بیشتر خردها و اندیشه‌ها پذیرای آن نخواهد گردید، برخلاف موقعی که به نسبت راز و علت حکم، شناخت حاصل شود، گفته‌اند: با شناخت علت و دلیل، شکّ و شبهه از میان می‌رود.

ج. از جمله شیوه‌هایی که در بسیاری موارد، آن را سودمند یافته‌ام، مطالعه و بحث تطبیقی در موضوعات مورد سؤال بوده است. در قدیم الایام شاعر گفته است: «والضد یظهِر حُسنَه الضُّدُ»: زیبائی هر چیزی را ضد آن آشکار می‌گرداند؛ و نیز دیگری گفته است: اشیاء با ضدّشان متمایز و شناسایی می‌شوند.

من قاطعانه و با اطمینان خاطر تأکید می‌کنم که هر کس بصورت عمقی، اسلام را با سایر ادیان نسخ شده‌ی آسمانی و مکاتب مسخ‌شده‌ی زمینی، مورد مقایسه و بررسی قرار دهد، قوانین اسلام را، برنامه‌ای جاویدان و نظامی کامل برای بشر خواهد یافت، و ملاحظه خواهد کرد که برنامه‌ی اسلام با برنامه‌های بشری، که هواهای نفسانی و گرایشهای بشری و نقص ذاتی بشر بر آنها سایه افکنده، قطعاً قابل مقایسه نخواهد بود؛ ساخته‌ی دست بشر کجا و آفریده‌ی پروردگار کجا؟

اَلَمْ تَرَ اَنَّ السیف یزْری بِقَدَرِهِ اِذَا قیلَ: هَذا السَّیفُ اَمْضی مِنَ الْعَصَْا!

یعنی: اگر گفته شود: این شمشیر از عصا برنده‌تر است؛ این ستایش، شأن و مقام شمشیر را کاهش خواهد داد.

د. و این را نیز جزو برنامه‌های خود قرار داده‌ام که برای بیان احکام نامأنوس، مقدمه بیاورم، تا آن احکام برای سؤال کنندگان، مأنوس و مقبول واقع شود. ابن قیم بیان داشته است که وقتی اشخاص با حکم مسأله‌ای انس و الفت ندارند، و باعکس آن خوی گرفته باشند، بر مفتی لازم و ضروری است که پیش از بیان حکم، به ذکر مقدمه‌ای، که به عنوان دلیل و زمینه‌ی آن تلقّی شود، بپردازد[22] این همان سنّت خداوند متعال در قرآن مجید است؛ چنانکه در سوره‌ی آل عمران در داستان مریم می‌خوانیم: موقعی که زکریا شگفت‌زده از اینکه چگونه آن غذاها نابهنگام و در غیر موقع خود برای مریم حاضر می‌شود، می‌پرسد:

یا مَرْیمُ أَنَّى لَکِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ إنَّ اللّهَ یرْزُقُ مَن یشَاء بِغَیرِ حِسَابٍ[23]

«ای مریم، این از کجا برای تو آمده است؟ او در پاسخ می‌گفت: این از جانب خداست که خدا به هر کس بخواهد بی‌شمار روزی می‌دهد.»

این داستان خود مقدمه‌ای برای داستان زکریا و همسر اوست که چگونه خداوند به این مرد کهنسال و همسر نازایش فرزندی به نام «یحیی» عطا می‌نماید.

فراهم آمدن رزق و رزی مریم در غیر فصل، انگیزه‌ای برای جلب توجّه زکریا گردید، تا به همان ترتیب از خداوند متعال با وجود کهنسالی درخواست فرزند نماید. داستان زکریا نیز، به نوبه‌ی خود مقدمه‌ای برای داستان مسیح و تولد او بدون پدر قرار گرفته‌است؛ زیرا، وقتی شنونده‌ی این داستان، به تولد فرزندی از یک زن و شوهر پیر، که معمولاً از امثال آنان فرزندی به دنیا نمی‌آید، مأنوس شوند، تولد فرزند بدون پدر را نیز، به آسانی باور خواهند کرد؛ و این درحالی است که خداوند متعال هر چه را که بخواهد می‌آفریند و هر چه را که بخواهد انجام می‌دهد، و با وجود این، از آنجا که رحیم و مهربان است، با نرمی و ملاطفت با بندگانش رفتار می‌نماید، و به آنچه شایسته‌تر و نیکوتر است آنان را راهنمایی می‌کند.

هـ . مفتی در بعضی موارد چیزی را که به گمان مستفتی مباح است، یا نیازمند آن است، یا با آن خوی گرفته است، راه حلال و مباحی را بگشاید؛ زیرا، خداوند متعال در برابر هر چیزی را که حرام کرده است، چیز دیگری را که بتواند مردم را از آن حرام بی‌نیاز سازد، حلال نموده است[24] اگر کسی درباره‌ی سپرده‌گذاری در بانک‌ها و گرفتن بهره‌ی ربایی، از ما سؤال کند، او را از آن منع می‌کنیم، تا به جنگ با خدا و پیامبر برنخیزد، و او را به مضاربه‌ی مشروع راهنمایی می‌کنیم، مضاربه‌ی مشروع عبارت است از اینکه: دو نفر یا گروهی در تجارت یا صنعتی، بعضی با پول و ثروت و بعضی با کارشناسی و فعّالیت، باهم شریک شوند، و سود و زیان را بر حسب قرار داد و توافق فیما بین تقسیم نمایند.

و نیز هر گاه کسی درباره‌ی استخاره از طریق سر کتاب بازکردن و رمّالی و امثال آن از ما سؤال کند، ضمن بیان حرمت‌ آن، او را به استخاره‌ی شرعی، که عبارت است از دو رکعت نماز و سپس قرائت دعای مأثور و مشهور استخاره، راهنمایی می‌کنیم.

و همچنین هر گاه کسی راجع به روزه گرفتن جمعه از ما سؤال کند، کراهت اختصاص دادن جمعه را به روزه برای او بیان خواهیم کرد و او را به استحباب روزه گرفتن در روزهای دوشنبه و پنج‌شنبه‌ی هر هفته یا سه روز ایام البیض یعنی روزهای 13و14و15 هر ماه، راهنمایی می‌کنیم. و نیز، هر گاه کسی درباره‌ی مصرف زکات برای ساختن مسجد در شهرهایی که دارای مساجد آباد و دایر هستند، از ما سؤال کند، حکم آن برای او بیان می‌کنیم، و او را به زمینه‌های مهمتر مصرف زکات برای جامعه‌ی اسلامی راهنمایی می‌کنیم. مانند: خرج کردن در راه گسترش تبلیغات اسلامی و آگاهی دینی و ایستادگی و دفاع در مقابل نقشه‌ها و توطئه‌های صلیبی و یهودی و کمونیستی برای بیرون راندن اسلام از میدان زندگی. امروزه مصرف «فی‌سبیل‌الله» جز این نمی‌باشد؛ چنانکه در کتاب خود بنام «فقه‌الزکاة» به بیان آن پرداخته‌ام.

بنابر این، هر گاه ما چیزی را حرام و ممنوع داشتیم باید نسبت به جایگزین آن به مانند و یا بهتر از آن مستفتی را راهنمایی کنیم.

خداوند متعال هیچ چیزی را که انسان از آن ناگزیر باشد، یا در حقیقت بدان نیازمند باشد، حرام نمی‌کند تا آنجا که در هنگام اضطرار، حرام‌ها حلال می‌گردند، خداوند هر چیز پاکیزه و سازگار را حلال و پلیدیها و ناخوشایند‌ها را حرام می‌گرداند؛ بنابراین، هیچ حرام و ممنوعی یافت نمی‌شود مگر اینکه قطعاً دارای یک جایگزین مباح باشد.

از این جهت، بر مفتی لازم و ضروری است که مردم را نسبت به این موارد ارشاد و راهنمایی کند، که این نشانه‌ی فقاهت و خیرخواهی و نوعدوستی اوست.

علامه ابن قیم جوزی می‌گوید:

«چنین رفتاری تنها از دانشمندان خیرخواه و دلسوز که با خداوند به وسیله‌ی علم، به داد و ستد و تجارت می‌پردازند، برمی‌آید.»

مثال چنین عالمی در میان علما همچون پزشکی دانا و دلسوز در میان پزشکان دیگر است، که بیمار را از آنچه برای او زیان‌آور است برحذر می‌دارد، و آنچه را که برای او مفید است، تجویز می‌کند؛ و این است شأن طبیبان ادیان و اجساد.[25] در حدیث صحیح آمده است که پیامبر (ص) می‌فرماید:

مَْا بَعَثَ اللهُ مِنْ نَبی اِلاَّ کَْانَ حَقًّا عَلَیهِ اَنْ یدُلُّ اُمَّتَهُ عَلى خَیرِ مَا یعْلَمُهُ لَهُمْ وَ ینْهَْاهُمْ عَنْ شَرِّ مَا یعْلَمُهُ لَهُمْ

«خداوند متعال هیچ پیامبری را مبعوث نکرده است جز اینکه وظیفه داشته است، امت خود را به آنچه برای آنان خیر و صلاح می‌داند راهنمایی کند، و آنچه برای ایشان بد و ناپسند می‌داند منع کند.»

شیوه‌ی کار جانشینان و وارثان آنان نیز به همین منوال بوده است؛ چنانکه شیخ‌الاسلام ابن تیمیه در فتاوای خود تا آنجا که امکان داشته، پایبند به چنین شیوه‌ای بوده است و هرکس در فتاوای ایشان دقت نماید، نمونه‌هایی از این قبیل را خواهد یافت.

پیامبر(ص) بلال را منظور تأکید بر اجتناب از عمل ربا به هر صورت، منع نمود از اینکه دو کیلو خرمای بد را به یک کیلو خرمای خوب مبادله کند؛ آنگاه به او دستور دادند که خرمای بدِ خود را در برابر مبلغی بفروشد و خرمای خوبی را که می‌خواهد در برابر مبلغی بخرد. در اینجا مشاهده می‌کنیم حضرت رسول(ص) هنگامی که بلال را از ارتکاب حرام باز می‌دارند، بلافاصله او را به سوی عمل مباحی راهنمایی می‌کنند بنابر این، همواره حکم مفتی نسبت به حرمت چیزی باید با یک جایگزین مباح همراه باشد.

و. مطلب دیگری که مفتی بیشتر بدان نیازمند است، بیان ارتباط حکم مسأله مورد پرسش با احکام مسائل دیگر است، تا اعتدال گرایی احکام اسلام روشن و برازندگی آن آشکارتر گردد؛ زیرا، بیان یک حکم جدا از احکام دیگر، چه بسا نتواند سیمای درخشانِ عدالت اسلامی و امتیازات شریعت اسلام را نمایان سازد. ذیلاً چند نمونه را جهت روشن شدن موضوع بیان می‌نمایم:

1- در تقسیم ارث پدر، دختر، نصف سهم پسر ارث می‌برد. اینک، کسی که این حکم را به تنهایی و خارج از مناسبات و مقارنات دیگر در نظر بگیرد، چه بسا در وهله‌ی اول گمان برد که به دختر اجحاف و ظلم شده است، ولی هرگاه با دید عمیق و جامع نسبت به بار سنگین مخارج خانواده و تعهدات اقتصادی و مالی که برعهده‌ی هر یک از آن دو می‌باشد، نگاهی افکنده شود، اینگونه تشریع و قانونگذاری را کاملاً با عدالت قرین خواهد یافت؛ زیرا؛ عدالت لزوماً به معنای مساوات نیست، بلکه عبارت از تساوی و همسانی در حقوق و تکالیف است.

وقتی که مرد می‌خواهد ازدواج کند به همسر خود مهریه پرداخت می‌کند، و متکفّل تمامی مخارج و هزینه‌های زندگی او می‌گردد، حتی اگر خود او ثروتمند و دارای تمکّن مالی بوده باشد؛ اما، در مقابل زن وقتی که ازدواج می‌کند مهریه دریافت می‌کند، و به مقدار کفایت از مال شوهرش بهره‌مند می‌گردد.

به این ترتیب، در می‌یابیم که در واقع سهم‌الارث پسر، به حکم بار سنگین معیشت خانواده که بر دوش اوست، کاهش می‌یابد؛ در حالیکه سهم‌الارث دختر، اگر افزون نگردد، دست‌نخورده باقی می‌ماند. خلاصه، مرد مکلّف و ملزم است که علاوه بر مخارج فرزندان، مخارج همسر خود را نیز تأمین نماید؛ اما، زن مکلّف به تأمین مخارج هیچ‌کس نیست. نهایت اینکه اگر مجرد باشد، فقط مسئول مخارج خود می‌باشد.

به این‌صورت، هیچ‌گاه زنان مظلوم واقع نشده‌اند؛ زیرا، به همان نسبت که از سهم یک زن کاسته‌شده است، برای مخارج یک زن دیگر مانند او که همسر برادر او می‌باشد، هزینه شده‌است، و این عین عدالت الهی است.

مثال دیگر، بریدن دست دزد است. چه‌بسا اگر پژوهشگری به این مجازات به تنهایی نظر بیندازد، آن را صرفاً یک عمل خشن و بی‌رحمانه تلقی کند؛ اما، وقتی که بفهمد اسلام خود کفیل و عهده‌دار تأمین هزینه‌های زندگی فرزندانش می‌باشد، و به همین خاطر زمینه‌های تکافل و همبستگی اجتماعی را از طریق زکات و دیگر عایدات بیت‌المال فراهم آورده است...؛ و بداند که طلب علم در اسلام واجب است، تربیت شایسته نیز لازم و ضروری است، و اینکه دست دزد قطع نخواهد شد مگر با وجود چند قید و شرط از جمله آنکه هر گونه تردید و شبهه‌ای در اثبات جرم منتفی باشد، زیرا که «الحدود تُدرَاُ بالشبهات» یعنی: هر گونه شبهه می‌تواند مانع از اجرای حدود گردد؛ مانند اینکه دزدی در ایام قحطی باشد، یا اینکه دزدی از مالی صورت گیرد که شخص دزد خود را به نحوی مالک آن می‌داند، و مانند اینها که موجب رفع مجازات از او می‌گردد. بعلاوه، زمانیکه آثار توبه بر سارق نمایان گردد، شفاعت در باب اجرای حدود، مادامی که هنوز به دستگاه قضایی نرسیده باشد، ممکن است و رفع آن حتی پس از رسیدن به دستگاه قضایی نیز، امکان‌پذیر است. از سوی دیگر هر اندازه این مجازات برای دزد شدید باشد، ترس و وحشتی که دزدان به‌وجود می‌آورند و امنیت جامعه را به خطر می‌اندازند، به مراتب شدید‌تر است. شدت مجازات سارق کجا، و قربانی شدن بی‌گناهان در کنج خانه به دست سارقان سنگدل کجا؟!

هر کس یک نگاه فراگیر بر این موضوع بیندازد، باور خواهد داشت که شریعت خداوند متعال تنها داروی مفید و تنها کیفر عادلانه است.

...نَکَالاً مِنَ اللهِ وَاللهُ عزیزٌ حَکیمٌ[26]

«... و مرد و زن دزد را به سزای آنچه کرده‌اند دستشان را به عنوان کیفری از جانب خدا ببرید و خداوند توانا و حکیم است.»

ز. نگاه مفتی، بخاطر بی‌اهمیتی بعضی سؤالات و اینکه جنبه‌ی عملی و کاربردی ندارند از جواب آنها معذور خواهد بود... مانند سؤال درباره‌ی قرآن که سؤال کنند: آیا مخلوق است یا غیر مخلوق؟ چنین سؤالی امروزه هیچ ارزشی ندارد، گذشت آن زمانی که مسلمانان در ارتباط با این موضوع دچار یک بلای عمومی و مصیبت عظیمی شده‌بودند، و بسیاری از عالمان و نخبگان اسلامی و در رأس آنان امام‌السّنة، احمد بن حنبل(رض)، شکنجه و آزار شدند، امروزه دیگر نیازی به برانگیختن احساست و نمک‌پاشی به چنان جراحات نه به نفع اسلام و نه به نفع دین و دنیای سؤال کننده است. و زنده کردن چنین مشکلات تاریخی، بی‌معنی است، و جز هدر دادن توانایی فکری است و در یک جدال به اصطلاح «بیزنطی» فایده‌ای نخواهد داشت.

امروزه، بهتر این است که یک پرسشگر مسلمان مثلاً در ارتباط با اعجاز قرآن سؤال کند، تا غیر مسلمانان دریابند و بپذیرند که قرآن از جانب خداوند حکیمی حمید بتدریج نازل شده است.

یا درباره‌ی داستانهای قرآن سؤال کند، تا برای خود او و دیگر صاحب‌دلان پند و عبرت و درسی باشد.

یا درباره‌ی احکام و تشریعات قرآن پرسش کند تا قسط و عدل خداوند متعال و رحمت واسع او را در میان بندگان و سایر مخلوقات دریابد.

وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْمًا لِّقَوْمٍ یوقِنُونَ[27]

«برای مردمی که یقین دارند داوری چه کسی از خدا بهتر است.»

نمونه‌ای دیگر از سؤالاتی که مفتی می‌تواند از پاسخ آن بنا به دلایلی خودداری نماید؛ سؤالاتی است درباره‌ی آیات مربوط به اسماء و صفات الهی مانند:

اَلرَّحْمانُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوىَْ

«خدای رحمان که بر عرش استیلا یافته است.»

یا احادیث مربوط به اسماء و صفات مانند:

ینْزِلُ رَبُّنا کُلُّ لَیلَةٍ

«پروردگار ما هر شب از آسمان فرود می‌آید.»

که اینان می‌خواهند با این پرسش‌ها آتش جنگ را میان داعیان سلفیت و پیروان اشاعره و ماتریدیه برافروزند.

با وجود اینکه اینجانب به مذهب علمای سلف اعتقاد دارم، و در مقایسه با دیگر مذاهب اسلامی آن را سالم‌ترین و آگاهانه‌ترین و محکم‌ترین می‌یابم، ولی نمی‌خواهم جبهه داخلی اسلام را که از هر طرف و با انواع اسلحه مورد حمله و تهاجم دشمنان بسیار از جمله یهودیان حیله‌گر و صلیبیان کینه‌توز و کمونیست‌های ملحد و استعمارگران طمعکار و مرتدین پیمان‌شکن قرار گرفته است، با این اختلافات جزئی به تجزیه و تفرقه بکشانم. بنابراین، تکلیف ما مسلمانان این است که در مقابل این دشمنان، اگر چه در موارد بسیاری با هم اختلاف دارند، ولی برضد ما امت اسلام اتفاق و اتحاد دارند، در یک صف و یک جبهه‌ی واحد ایستادگی نماییم.

به دور از دین و سیاست و عقل است که ما بیاییم نبرد و جنگ را از میدان واقعی‌اش که مقابله با زورمندان استعمارگر است، به سوی درگیری میان خود انتقال دهیم.

امروزه، اگر ما دارای اندیشه دینی باشیم، و مصلحت دنیای خود را درک نماییم، و بخواهیم در برابر دشمن همچون بنیانی محکم باشیم که اجزای آن یکدیگر را استحکام می‌بخشند، باید به نبردهای حاشیه‌ای و اختلافات جزئی و درگیریهای داخلی پایان دهیم.

هر چند ما با یکدیگر اختلافاتی داشته‌باشیم، به مراتب بیشتر از آنها دارای نقاط اتفاق و اتحاد هستیم، و بر ما است که قاعده‌ی طلایی علامه سید رشید رضا را بکار بندیم که می‌گوید:

(اَنْ نَتَعاوَنَ فیما اتَّفَقْنَا عَلَیهِ و یعْذُرَ بَعْضُنا بَعْضاً فیمَْا اخْتَلَفْنَا فیهِ)

«باید در موارد اتفاق یاور همدیگر باشیم، و در موارد اختلاف همدیگر را معذور داریم.»

با توجه به موارد مذکور، اختلاف فیمابین نباید مانع گفتگوهای بی‌پیرایه و تحقیقات اصیل علمی گردد، و چون در برنامه‌های رادیویی و تلویزیونی که مخاطبین آنها عامّه‌ی مردم‌اند، مجال تحقیقات و بررسی نیست، باید زمینه‌ی آن را در کتب و مجلات تخصصی و امثال آن با التزام به روش علمی و منطقی و رعایت آداب مناظره و مباحثه، بنا به تعبیر دانشمندان پیشین، ایجاد کرد.

گاه اقتضا دارد که مفتی به‌خاطر تکمیل موضوع سؤال یا به دلیل نسبت تشابه یا تضادی که با موضوعات دیگر، به طرح مسائلی بپردازد که می‌توانسته است مورد پرسش سؤال‌کننده قراربگیرد، هرچند سؤال نکرده باشد، و بحث خود را از موضوعی به موضوع دیگر انتقال دهد.

مثلاً کسی درباره‌ی نمازهای مرسوم شده در شب نیمه‌ی شعبان، سؤال می‌کند، و ضمن جواب آن، موضوع بحث به نماز دیگری بنام «صلاةالرّغائب» که در اول ماه رجب مرسوم شده‌است، کشانده می‌شود؛ چنانکه گفته‌اند: حرف، حرف می‌آورد.

یا دیگری درباره‌ی نماز نافله‌ی صبح سؤال می‌کند، و من به خاطر تعمیم فایده‌ی به‌ بیان تمامی نافله‌های یومیه که همراه با نمازهای پنجگانه ادا می‌شوند، می‌پردازم؛ و گاه بحث از آن نیز فراتر می‌رود و به نماز «وتر» کشیده می‌شود؛ و به همین‌ترتیب.

همچنین، سؤال‌کننده‌ی دیگری درباره‌ی دو رکعت نماز نافله‌ی جمعه و چگونگی ادای آن سؤال می‌کند، و من در جواب او می‌گویم: آن دو رکعت، نماز نافله‌ی جمعه نیست بلکه نماز «تحیت مسجد» می‌باشد که برمبنای حدیث صحیح در داستان سلیک غطفانی به ثبوت رسیده است که واردین به مسجد، حتّی اگر خطیب هم روی منبر باشد، آن را ادا می‌نمایند، این موضوع به مسئله‌ی نماز نافله‌ی جمعه نیز، انتقال می‌یابد که ادای آن نماز با حدیث صحیح نبوی وارد شده است.

و چه بسا این موضوع به مطلب دیگری که ارتباط با مورد سؤال دارد، انتقال یابد و آن برحذر داشتن بعضی از مردم است که عادت کرده‌اند، از روی شک و تردید در صحت نماز جمعه، بعد از اقامه‌ی نماز جمعه، نماز ظهر را نیز ادا نمایند.

این گونه مباحث جانبی و حاشیه‌ای هر چند مورد انتقاد بعضی‌ها می‌باشد، از مقتضیات حال و مقام و لازمه‌ی بیان موضوع مورد سؤال بشمار می‌آید.

ابن قیم می‌گوید: «هر که در این باره یعنی، راجع به انتقال از یک موضوع به موضوع دیگر، عیب گیرد، این خود دلیل کم‌اطّلاعی و تنگ‌نظری و سستی اندیشه‌ی اوست.»[28]

از پیامبر اکرم(ص) درباره‌ی وضو با آب دریا سؤال شد، ایشان فرمودند:

(هُوَ الطَّهُورُ ماؤُهُ، الحِلُّ مَیتَتُهُ)

«آب آن پاک و پاک‌کننده است و مردار آن حلال است.»

در اینجا مشاهده می‌شود که پیامبر(ص) ضمن جواب سؤال که همان پاکی آب دریاست، به مطلب دیگری یعنی حلال بودن مردارهای دریایی که مورد سؤال قرار نگرفته است، بخاطر خیرخواهی نسبت به سؤال‌کنندگان اشاره فرموده است.

چند نکته‌ی مهم:

ظرف چند سال گذشته ، در اثنای تصدّی فتوا، در رادیو و تلویزیون، از هزاران نامه‌ای که از کشور‌ها و گروه‌های مختلف اعم از پیر و جوان، زن و مرد، خواص و عوام دریافت نموده به چند نکته دست یافته‌ام از جمله:

نقش دین در زندگی

نکته‌ی اول: این است که دین در جوامع ما پیوسته، نقش صدارت و ریاست را در راستای جهت‌بخشی و تأثیر‌گذاری در زندگی بشر داشته است و هیچ سخن و پیامی از جهت نفوذ کلمه به پای سخن پیام دین نمی‌رسد. دین چیزی نیست که در درجه‌ی دوم یا بر حاشیه‌ی زندگی مردم قرار گرفته باشد، بلکه دین به عنوان یک محور اصلی و یک عامل اساسی در زندگی آنان است.

سیل خروشان نامه‌ها که جویای تحلیل و توضیح مسائل مختلف در تمامی جوانب زندگی می‌باشند، دلیل بر مدّعای ماست.

صاحبان این نامه‌ها درباره‌ی عقاید و امور غیبی، عبادات و تقرّبات، معاملات و روابط انسانها با یکدیگر درباره‌ی امور شخصی، مسائل خانوادگی، روابط اجتماعی و روابط بین‌المللی، سؤال می‌کنند.

سؤالات مختلفی از مناطق مختلف به دست من می‌رسید که صاحبان آنها می‌خواستند به استناد جواب‌های من از کارهای خود مطمئن و از خشم پروردگارشان در امان بمانند.

اگر این مردم، دین را پشت سر می‌گذاشتند یا کمتر بدان توجّه و اهتمام می‌ورزیدند، شمار نامه‌ها در خصوص مسائل اسلامی به این حد از فراوانی و تنوّع، گذشته از ارتباط‌های زیاد تلفنی و ملاقات‌های حضوری، نمی‌رسید. و این امر حقایقی را فرا راه ما قرار می‌دهد:

اولاً، سردمداران علم‌گرایی یعنی پیروان علمانی یا لائیک، از حکّام و طرفداران آنان و رجال احزاب غیردینی که می‌خواهند جوامع اسلامی ما را از دین تهی گردانند و دین را از صحنه‌ی زندگی مردم خارج سازند، یا بر امّت اسلامی با غیر شریعت الهی حکومت کنند، و با زور و اجبار، زمام امور امّت را به دست گیرند و با اکراه و خشونت بر آنان حکومت کنند و بر خلاف خواسته‌ی ملتها آنان را به سوی اهداف و مقاصدی کشانند که نمی‌خواهند و دوست ندارند؛ اینان برای حکومت بر ملت‌هایی که میان اعتقادات خود با حکومت و میان وجدان خود با موقعیتی که دارند، احساس تضاد وتناقض نمایند، شایستگی و صلاحیت نخواهند داشت.

ثانیاً، کسانی که داعیه‌ی پیاده کردن اسلام را از جهت عقیده و شریعت و عبادت و حکومت دارند، و در مقام برانگیختن امت اسلام‌اند تا بتوانند نقش تاریخی خود را در هدایت بشر ایفا نمایند، نباید از اوضاع امروز بی‌تابی و ناشکیبایی کنند، یا از فردا مأیوس و نا امید گردند، یا از ملت‌های اسلامی قطع امید کنند؛ زیرا که «پود» این ملت‌ها اسلام است و «تار»شان ایمان است، هرچند زنگار غفلت یا غبار تقلید بر روی این تار و پود اصلی نشسته باشد؟ ما توان آن را داریم که با صیقل دادن آن زنگارها و زدودن غبار تقلید، آینه وجود این ملت‌ها را صیقل دهیم و آنان را به اصل پاک و درخشان خودشان بازگردانیم. بی‌شک چنین برنامه‌ای نیازمند سعی و کوشش مستمر خواهد بود.

ثالثاً، این گرایش افراطی که گروهی از دینداران تندرو متعصب، (که بیشتر آنها به حقیقت جوانان مخلصی هستند،) آن را پیش گرفته‌اند؛ مقصود من کسانی هستند که به تکفیر جمهور مردم گرایش دارند، و همه‌ی مردم را از دین برگشته و مرتد می‌دانند، یا آنان را اصلاً بی‌دین به حساب می‌آورند؛ این نوع نگرش و گرایش قطعاً اشتباه است؛ زیرا، اکثریت مردم به پروردگار و قرآن و پیامبرشان ایمان و اعتقاد دارند، و پیوسته درباره‌ی امور دینی پرس و جو می‌کنند، تا به وسیله‌ی حلال از حرام، و بوسیله‌ی طاعت از معصیت، بی‌نیاز و مستغنی گردند.

اگر عقاید و افکار و رفتار ملتی بر اثر جهل و نادانی و تهاجم فرهنگی آلوده و مکدّر شده باشد، چنین پیشامد‌هایی هرگز آن ملت را از اسلام خارج نمی‌سازد، و از اهل قبله دور نمی‌گرداند.

بدون شک در میان یک امّت همچنانکه افراد گناهکار و ظالم به نفس وجود دارند، انسان‌های «مقتصد» و «سابق بالخیرات بإذن الله» نیز وجود دارند.[29]