«جز آدمهای متعصب و کودن کسی تن به تقلید نمی‌دهد!»
و من پیوسته گریبان خود را می‌گرفتم که مادا مشمول این دو عنوان گردم.
با وجود کمال احترام که برای پیشوایان و فقهایمان قائل هستم، تقلید نکردن از آنان نه فقط موجب تنزل شأن و مقام ایشان نبوده بلکه حرکتی است در مسیر برنامه‌ی آنان و اجرای توصیه‌های ایشان که مرا سفارش کرده‌اند به اینکه هرگز از آنان و از دیگران تقلید نکنیم، بلکه استنباط‌های فقهی را از هر کجا و هر منبعی یافته‌اند، ما هم برویم و آن را بیابیم.

این شیوه‌ی موضعگیری لزوماً خواهان آن نیست که دانشمند مسلمان مستقل در اندیشه خود، باید همچون پیشوایان مذاهب به مقام اجتهاد مطلق نایل آید، اگر چه شرعاً و عقلاً دستیابی بدان ممنوع نخواهد بود.

بلکه برای آن عالم مستقل در بیان فتوا، کافی است که موارد زیر را سرلوحه‌ی کار خود قرار دهد:

الف. در هیچ قضیه‌ای از قضایا، بدون دلیل قوی و سالم از معارض هیچ رأی و نظریه‌ای را انتخاب ننماید.

نه مانند کسانی که بدون توجه به دلیل و برهان، پشتیبان یک نظریه معینی شوند، صرفاً به دلیل اینکه آن نظریه گفته فلان شخص و یا فلان مذهب است. در حالی که خداوند متعال می‌فرماید:

قُلْ هاتُوا بُرْهَانَکُمْ إنْ کُنْتُمْ صَْادِقینَ

«بگو اگر راست می‌گویید دلیل خود را بیاورید.»

معلوماتی که از روی دلیل و برهان نباشد، علم بشمار نمی‌آید.

حضرت علی –کرّم الله وجهه- می‌فرماید:

(لا تَعْرفِ الحَقَّ بِالرِّجالِ، بَلْ اُعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ اَهْلَهُ)

«حق را از رجال دین نشناسید بلکه حق را بشناسید تا اهل حق را بازشناسید».

ب. باید به وسیله‌ی مقایسه میان ادلّه و با توجه به مستندات نقلی و عقلی توان ترجیح میان اقوال مختلف و نظریات متعارض را داشته باشد، تا آنچه را که با نصوص شریعت سازگارتر است و آنچه را که به مقاصد آن نزدیک‌تر، و به ایجاد مصالح مخلوقات که شریعت خالق برای تحقق بخشیدن آن نازل شده است، رساتر و شایسته‌تر است، انتخاب نماید. اینگونه ترجیح اقوال و نظرات مختلف برای کسانی که واجد شرایط آن باشند، از قبیل آگاهی به زبان عربی و علوم مربوط به آن، و فهم مقاصد کلی شریعت، در کنار اطلاع کافی از کتب تفسیر و حدیث و فقه تطبیقی، کار دشوار و مشکلی نخواهد بود.

ج. شخص عالم باید برای اجتهاد جزئی شایستگی و اهلیت داشته باشد، «اجتهاد جزئی عبارت است از اجتهاد در یک مسأله‌ی بخصوص، هر چند که آن مسأله از نظر علمای سلف فاقد حکم باشد، به گونه‌ای که شخص عالم بتواند به وسیله‌ی گنجانیدن آن مسأله تحت عمومیت یک نص ثابت و یا قیاس نمودن آن بر یک مسأله منصوص الحکم مشابه آن و یا به وسیله‌ی دلیل استحسان یا مصالح مرسله یا... از سایر دیدگاه‌ها و منابع شرعی، حکم آن را استنباط و استخراج نماید.»

قائل شدن به تجزیه‌ی اجتهاد، یک نظریه‌ی صحیح است، و پژوهشگران اسلامی بر آن اتفاق نظر دارند.

بهترین تعبیرات، در این باره گفته ابن قیم است که می گوید: «اَلاِجْتِهاد حالةٌ»: اجتهاد جزئی است.

قاعده‌ی دوم: «آسان بگیرید و سخت‌گیر نباشید»

فقیه باید همواره جانب تیسیر و تخفیف را بر جانب تشدید و تعسیر ترجیح دهد، به دو دلیل:

دلیل اول: مبنای شریعت بر آسانگیری و رفع عسر و حرج از بندگان است، و این مطلبی است که قرآن، و در بسیاری از مناسبت‌ها سنت، بر آن تصریح می‌نماید:

مَا یرِیدُ اللّهُ لِیجْعَلَ عَلَیکُم مِّنْ حَرَجٍ وَلَکِن یرِیدُ لِیطَهَّرَکُمْ وَلِیتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ [2]

«خدا نمی‌خواهد بر شما سخت‌بگیرد لیکن می‌خواهد شما را پاک و نعمتش را بر شما تمام گرداند، باشد که سپاس (او) بدارید.»

یریدُ اللهُ بِکُمُ الْیسْرَ و لاَ یریدُ بِکُمُ العُسْرَ [3]

«خدا برای شما آسانی می‌خواهد و برای شما دشواری نمی‌خواهد.»

و در پایان آیات محرمات ازدواج، و بیان رخصت‌های خداوند در آن، از قبیل: جواز نکاح کنیزان مؤمن برای کسانی که از ازدواج زنان آزاده ناتوان هستند خداوند متعال می‌فرماید:

یرِیدُ اللّهُ أَن یخَفِّفَ عَنکُمْ وَخُلِقَ الإِنسَانُ ضَعِیفًا [4]

«خدا می‌خواهد تا بارتان را سبک گرداند و (می‌داند) انسان ناتوان آفریده شده است.»

و نیز در پایان سوره‌ی حج به دنبال یک سلسله اوامر و نواهی می‌فرماید:

هُوَ اجْتَبَاکُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَیکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ[5]

«اوست که شما را (برای خود) برگزیده و در دین بر شما سختی قرار نداده است.»

گذشته از آیات بسیار دیگری که بیانگر ممنوعیت افراط و غلو در دین می‌باشند.

پیامبر (ص) نسبت به کسانی که حلال‌ها و مباحات را بر خود حرام می‌کنند و در عبادات مشقّت را بر می‌گزینند مخالفت ورزیده و می‌فرماید:

(یسِّرُوا و لا تُعَسِّروا وَ بَشِّرُوا و لا تُنَفِّرُوا)

«سهل گیرید و سخت نگیرید، بشارت دهید و متنفّر نگردانید.»

و نیز می‌فرماید:

(اِنّما بُعِثْتُم مُیسِّرِینَ وَ لَمْ تُبْعَثُوا مُعَسِّرینَ)

«شما برای آسانگیری مبعوث شده‌اید نه برای سخت‌گیری.»

و نیز می‌فرماید:

(اِنَّما بُعِثْتُ بِحَنیفِیةٍ سَمْحَةٍ)

«من بر دین ساده و آسان مبعوث شده‌ام.»

پیامبر خدا (ص) نسبت به افراطیان و سختگیران در عبادت، و کسانی که حلال‌ها را بر خود حرام می‌کردند، سخت مخالف بود، و اعلام می‌نماید که هر کس مرتکب چنین اعمالی شود، از سنت من رویگردان شده است.

(وَ مَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتی فَلَیسَ مِنِّی)

« هر کسی از سنّت من اعراض نماید از امت من نیست.»

رسول گرامی (ص) صاحبان این نگرش را به اعتدال و میانه‌روی توصیه می‌نماید، که مبادا حقی بر حق دیگری بتازد و به همین جهت آن حضرت (ص) خطاب به بعضی از آن افراط‌گرایان می‌فرمود:

(اِنَّ لِبَدَنِکَ عَلَیکَ حَقًّا وَ لاَهْلِکَ عَلَیکَ حَقًّا وَ لِزَوْجِکَ عَلَیکَ حَقًّا فَأعْطِ کُلَّ ذِی حَقٍّ حَقَّه)

«بدنت بر تو حقی دارد، خانواده‌ات بر تو حقی دارند، همسرت بر تو حقی دارد، پس حق را به هر صاحب حقی برسان.»

دلیل دوم، مربوط به طبیعت عصر و روزگاری است که ما در آن زندگی می‌کنیم. می‌بینیم که چگونه مادیات بر معنویات، خود محوری بر دیگر محوری و سودجوئی بر اخلاق چیره و غالب شده است و چگونه وسوسه‌های گرایش به شرّ، و موانع خیر، فراوان شده‌اند؟ امروزه دینداری همچون نگهدارنده‌ی اخگر آتش برافروخته بر کف دست است، آنجا که امواج و جریانات کفر از چهار طرف متوجّه انسان مؤمن می‌شوند، و می‌خواهند که عقیده و فرهنگ اسلامی را از ریشه قلع و قمع کنند و چنان ضربه‌ای بر آن وارد سازند که توان برگشت را نداشته باشد؛ و این، قدرت‌های بزرگِ سلطه‌گر هستند که اینگونه جریانات را به حرکت در‌می‌آورند و با تغذیه‌ی فکری و تأمین مالی و برنامه‌ریزی و رهبری دائمی به آنها مدد می‌رسانند؛ و مسلّماً کسانی که از آن ابرقدرت‌های سلطه‌گر تبعیت کنند در مسیر شهوات و آرزوهای پس بشری راهشان هموار می‌گردد، و چه بسا آن نیروهای شیطانی برخی پُست و مقام کذائی را نیز برای پیروان خود فراهم سازند!

زندگانی شخصی مسلمان در چنین جوامعی سخت پررنج و پیوسته در یک نبرد دائمی است؛ کمتر کسی را می‌یابد که او را یاری و هدایت نماید بلکه بر عکس با هر که دوستی کند خصم مادرزاد او می‌گردد.

بنابر این، بر مفتیان لازم است که در حدّ توان نسبت به چنین کسانی آسانگیر باشند و بخاطر تشویق و ترغیب مردم نسبت به دین و ثابت قدم و استوار ماندن آنان در مسیر دین، جنبه‌ی رخصت را بیشتر از جنبه‌ی عزیمت به آنان عرضه نمایند. امام نوَوی در مقدمه‌ی «المجموع» از امام فقه و حدیث و ورع، سفیان ثوری، یک بیان حکیمانه‌ای را نقل می‌کند که می‌گوید:

(اِنَّما الْعِلْمُ الرُّخْصَةُ مِنْ ثِقَةٍ، اَمَّا التَّشْدیدُ فَیحْسِنُهُ کُلُّ أحَدٍ!)

«علم عبارت است از رخصت اشخاص موثّق؛ زیرا، تشدید و سختگیری را همه کس، خوب می‌داند.»

از نظر سفیان ثوری –رحمه‌الله- عالم واقعی کسی است که رخصت‌ها و آسانگیری‌ها را نسبت به بندگان خدا مراعات کند.

روش و شیوه‌ی صحابه و پرورش یافتگان مکتب آنان در بیان فتوا برای مردم مدارا و آسانگیری بوده است، آنگاه بتدریج با گذشت زمان اندیشه‌ی تشدید و سختگیری در کار علمای اسلامی خود را نشان داده است، و آخر الامر، به صورت جزئی از طبیعت و سرشت عالمان متأخر درآمده است.

حافظ ابوالفضل بن طاهر در کتبا «السماع» به سند خود روایت می‌کند که عمر ابن اسحاق تابعی می‌گفت: «بیشتر از دویست نفر از اصحاب محمد را ملاقات و با آنان صحبت نموده‌ام؛ هیچ قومی را نیافتم که از لحاظ سیرت و اعتقاد از آنان هدایت یافته‌تر و از لحاظ فتوا دادن از آنها آسانگیر‌تر باشد.

شیوه‌ی علمای سلف اینگونه بود که برای خود تشدید و سختگیری را اعمال می‌نمودند ولی برای مردم تخفیف و آسانگیری را بکار می‌بستند.

بعضی از عالمان، امام مزنی، یار امام شافعی، را اینگونه توصیف نموده‌آند که او «برای خود بیش از همه‌کس تضییق و تشدید روا می‌داشت، ولی برای مردم بیشتر سهولت و آسانگیری را اعمال می‌نمود.»

عون شاگرد امام بزرگوار تابعی جلیل‌القدر محمد ابن سیرین، استاد خود را اینگونه می‌ستاید. «آسانگیر‌ترین افراد نسبت به امت و سخت‌گیرترین آنان نسبت بر نفس خود، محمد بن سیرین بود.»

اینک، در جایی که شیوه‌های آسانگیری در زمانی اعمال می‌شده است که مردم به دین روی می‌آورده‌اند، وضعیت عصر و زمان ما که مردم از دین رویگردانند، و نیاز مبرم به سهولت دارند، باید چگونه باشد؟ ما امروزه از لحاظ ترویج سهولت دینی و آسانگیری در فتوا، به مراتب نیازمندتریم، و این است آن شیوه‌ای که من برای خود انتخاب نموده‌ام که در فروع آسانگیر، و در اصول سخت‌گیر باشم.

البته، این بدان معنی نیست که گردن نصوص را بشکنیم و با اکراه و تکلّف، مفاهیم و احکامی که امورات مردم را سهل و آسان نماید، از آن استخراج نماییم.

هرگز چنین نیست؛ زیرا، منظور آسانگیری و سهولتی است که با یک نصّ ثابت و محکم و یا با یک قاعده‌ی شرعی قطعی در تعارض نباشد، بلکه باید آن آسانگیری در پرتو نصوص و قواعد شرعی و اهداف کلی اسلام قرار گیرد.

بنابر این من هیچ‌گاه در تحریم بهره‌ی بانک‌ها و دیگر مؤسسات که جنبه‌ی ربا داشته‌اند، نرمش نشان نداده‌ام؛ زیرا، درباره‌ی آن نصوص صریح و محکمی را در دست دارم که در مقابل تساهل‌کنندگان و سازشکاران در این موارد، سخت تحدّی و ایستادگی می‌نمایند.

همچنین، در ارتباط با سیگار و دخانیات، با وجود فراگیر شدن آن، هیچگونه تساهل و تسامحی از خود ابراز ننموده‌ام؛ زیرا، قواعد شرعی را مخالف و مانع آن می‌یابم.

امّا، در برخی موضوعات دیگر تساهل و نرمش نشان داده‌ام؛ به دلیل اینکه درباره‌ی آن موضوعات، نصوصی که الزاماً بر تحریم آنها دلالت داشته باشند، نیافته‌ام.

در موضوع طلاق، نظریه شیخ‌الاسلام، ابن تیمیه و شاگردان او را پذیرفتم زیرا، در مقام تحقیق دریافتم که نظریه‌ی آنان با روح اسلام و مقاصد شریعت کاملاً سازگاری دارد و با نصوص قرآن و سنّت نیز همگام می‌باشد.

بطور کلی، در مواردی که راجع به مسأله‌ای دو نظریه در کنار هم باشد، یکی ناظر به احتیاط و دیگری ناظر به آسانگیری؛ من در فتوا رأی ناظر به آسانگیری را ترجیح می‌دهم، بدلیل تبعیت از پیامبر خدا(ص) که هرگاه در میان دو کار مخیر می‌شد در صورتی که منجر به گناه و معصیت نمی‌گردید، آسان‌ترین آن‌ها را برمی‌گزید.

البته، آن حکم ناظر به احتیاط را مفتی می‌تواند نسبت به خود بکار بندد؛ همچنین نسبت به طالبان عزیمت و مشتاقان احتیاط، تا آنجایی که متمایل به افراط و غلو نشوند، مفتی می‌تواند به موجب آن حکم ناظر به احتیاط فتوا صادر نماید.

قاعده‌ی سوم: «گفتگو با مردم به زبان روز»

-یکی دیگر از قواعدی که خود را بر آن ملزم نموده‌ام تکلّم با زبان روز است، زبانی که قابل فهم و درک عامّه‌ی مردم باشد.

و متعهد شده‌ام که از اصطلاحات سخت و ناهموار و کلمات غریب و نامأنوس جداً پرهیز نمایم، و دقت و سهولت را در مکالمات بکار بندم.

از امام علی (رض) روایت شده که فرموده است:

(حَدِّثوُا النَّاسَ بما یعْرِفُونَ، و دَعُوا ما ینْکِرونَ أتُریدونَ أنْ یکَذِّبَ اللهُ و رَسُولَهُ؟!)

«با مردم به گونه‌ای که در خورِ فهم آنان است سخن بگویید، و آنچه را در توان ادراک آنان نیست، ترک کنید، آی می‌خواهید که خدا و پیامبرش (ص) تکذیب شوند؟!»

خداوند متعال می‌فرماید:

وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیبَینَ لَهُمْ[6]

«و ما هیچ پیامبری را جز با زبان قومش نفرستادیم؛ تا حق را برای آنان بیان کند.»

هر عصر و زمانه‌ای زبان و گویش مخصوص بخود را دارد که آن را متمایز می‌گرداند و رویکرد آن را بیان می‌کند؛ بنابر این هر کسی بخواهد در این زمانه با مردم سخن بگوید باید زبان آنان را بفهمد و با زبانی در خور فهم آنان به گفتگو پردازد. منظور از زبان تنها الفاظ و عباراتی نیست که گروهی از انسانها اهداف و مقاصد خود را با آن بیان می‌کنند؛ بلکه مقصود چیزی عمیق‌تر و گویاتر از آن است یعنی آنچه که به خصوصیات اندیشه و راه‌های فهم و تفهیم در ارتباط است.

زبان عصر ما، خواهان شروط و قیودی است که بر مفتی لازم است آنها را مراعات نماید.

الف- مفتی باید عقلها را با منطق مورد خطاب قرار دهد، و از تحریک عواطف به وسیله‌ی مبالغه‌گوئی جدّاً پرهیز نماید؛ زیرا که معجزه‌ی بزرگ اسلام همان معجزه‌ی عقلی یعنی قرآن است که خداوند به وسیله‌ی آن دیگران را به مبارزه طلبیده است، و هرگز با امور خارق‌العاده تحدّی نکرده است، در حالی که پیامبر (ص) توان چنین کارهایی را داشته است، بعلاوه تاریخ بشریت هیچ دینی را نمی‌شناسد که به اندازه‌ی اسلام برای عقل و علم احترام قائل شده‌باشد.

ب- مفتی باید در بکارگیری عبارت و شیوه‌های بیان از تکلّف و دشوارگوئی پرهیز نماید، به همین دلیل، من مطالب خود را به زبان ساده بیان نموده‌ام و از لغات و اصطلاحات مأنوس استفاده کرده‌ام، و چه بسا بخاطر توضیح مطالب، بعضی الفاظ و ضرب‌المثلهای عامیانه را بکار بسته‌ام و اعتقاد دارم که همه‌ی بینندگان و شنوندگان از لحاظ رشد فکری و فرهنگی در یک سطح نیستند، بلکه در میان آنان استاد، دانشجو، تاجر، کارگر و ... وجود دارد.

و همه‌ی خواستار آنند که مطلب را درک نمایند، و تفهیم مطالب به مردمانی که در سطوح متفاوتی قرار گرفته باشند؛ کاری بس سخت و دشوار خواهد بود؛ اما، من تا آنجا که در توان داشته، بر این موضوع اصرار ورزیده‌ام. زیرا، به اعتدال و میانه‌روی در همه‌ی امور معتقد هستم به همین خاطر همواره حد وسط را گرفته‌ام و عبارات را نه چندان در سطح عالی بیان داشته‌ام که تنها درخور خواص قرار گیرد و عامه مردم را از دست بدهم و نه آنقدر سبک نگارش عبارات را تا سطح عامی پایین آورده‌ام که خواص را از دست بدهم! بلکه هدف خود را مبنی بر آن قرار داده‌ام که به رضایت خواص و فهم عوام هر دو با هم دست یابم. و این برنامه من سراسر زندگی‌ام بوده است، و امیدوارم که در این کار موفق شده باشم، و یا در آستانه‌ی موفقیت قرار گرفته باشم.

ج- مفتی باید حکم مسأله را همراه با فلسفه و علّت آن بیان نماید و آن را با فلسفه‌ی کلی اسلام مرتبط سازد.

و من بطور کلی در فتواها و نوشته‌های خود به دو دلیل ملتزم به چنین شیوه‌ای بوده‌ام:

دلیل اول:

این همان شیوه‌ی قرآن و سنّت است؛

وقتی که از پیامبر (ص) درباره‌ی عادت ماهانه زنان (حیض) سؤال شد، قرآن اینگونه فتوا را صادر نمود:

وَیسْأَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُواْ النِّسَاء فِی الْمَحِیضِ وَلاَ تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّىَ یطْهُرْنَ[7]

«از تو درباره‌ی عادت ماهانه (زنان) می‌پرسند، بگو آن رنجی است. پس هنگام عادت ماهانه، از (آمیزش با) زنان کناره‌گیری کنید و به آنان نزدیک نشوید تا پاک شوند.»

در اینجا قرآن به پیامبر (ص) دستور می‌دهد که علت حکم را (که همان رنج است) بر خودِ حکم (که همان اعتزال و نزدیک نشدن است) مقدم دارد، و برای آنان بیان نماید.

و نیز درباره‌ی تقسیم «فی‌ء» و غنایم جنگی میان مستحقان آن از جمله: یتیمان، مسکینان، در راه‌ماندگان، خداوند متعال در بیان حکم، فلسفه‌ی آن را یادآور می‌شود و می‌فرماید:

کَی لَا یکُونَ دُولَةً بَینَ الْأَغْنِیاء مِنکُمْ[8]

«تا مال فقط در میان طبقه‌ی ثروتمندان دست به دست نگردد.»

و سایر طبقات مردم از آن محروم مانند، که این سرچشمه‌ی همه‌ی بدیها و بارزترین ویژگی سرمایه‌داری طاغوتی است.

حتی مراسم عبادی که قرآن تشریع می‌کند و دستور می‌دهد، مقرون به علت‌ها و حکمت‌هایی بیان می‌شوند، تا فطرت‌های سالم و عقل‌های راه یافته پذیرای آنها باشند.

خداوند در نماز می‌فرماید:

إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنکَرِ[9]

«براستی نماز انسان را از کار زشت و ناپسند باز می‌دارد.»

و درباره‌ی روزه می‌فرماید:

لَعَلَّکُمْ تَتَّقُون[10] :«باشد که به تقوا گرایید.»

و درباره‌ی زکات می‌فرماید:

تُطَهِّرُهُمْ و تُزَکِّیهِمْ بِها[11] : «تا بوسیله‌ی آن، آنان را پاک و تزکیه سازی.»

و درباره‌ی حج می‌فرماید:

لِیشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَیذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِی أَیامٍ مَّعْلُومَاتٍ[12]

«تا شاهد منافع خویش باشند و نام خدا را در روزهای معلومی ببرند.»

اما، در سنت، هر کسی که در فتواهای پیامبر (ص) بیندیشد، می‌بیند که آن فتواها دارای فلسفه‌ی حکم و وجه تشریع و تشابهات می‌باشد، از جمله، گفتار پیامبر گرامی به عمرابن‌خطاب (رض) است هنگامی که پریشان نزد پیامبر (ص) آمد که با زبان روزه همسرش را بوسیده بود و سؤال می‌کرد که آیا بوسه روزه را می‌شکند؟! پیامبر (ص) به او فرمود: «اگر در حالت روزه با آب مضمضه کنی و سپس آن را بیرون ریزی آیا زیانی به روزه خواهد رسانید؟ عمر گفت: خیر، به این ترتیب، پیامبر اکرم (ص) او را به این نکته توجه دادند که مقدمه‌ی ممنوع لزوماً همیشه ممنوع نیست. منظور از بوسه این است که مقدمه‌ی جماع باشد بنابر این لازم نمی‌آید که از تحریم جماع مقدمه‌ی آن هم حرام باشد همانگونه است گذاشتن آب در دهان روزه‌دار که مقدمه‌ی نوشیدن آب می‌باشد و حرام هم نیست.

مثال دیگر پیامبر (ص) می‌فرماید:

(لا تُنْکَحُ المرْاةُ عَلىَْ عَمَّتِها وَ لا عَلىَْ اِبْنَةِ اَخیها وَ لا عَلىَْ اِبْنَةِ اُخْتِها فَاِنَّکُمْ اِنْ فَعَلْتُمْ ذَلِکَ قَطَعْتُمْ اَرْحامَکُمْ)

«نمی‌توان زن را همراه با عمه‌اش، خاله‌اش، دختر برادرش و دختر خواهرش به عقد ازدواج درآورد. و اگر چنین کاری انجام دادید صله ارحام را قطع کرده‌اید.»

پیامبر اکرم (ص) حکم مسئله را برای آنان بیان فرموده‌اند، و آنان را نسبت به فلسفه، حرمت آن آگاه ساخته‌اند که آن عبارت است از اینگونه ازدواج‌ها با قطع آنچه خداوند امر به وصل آن فرموده است (یعنی با قطع رحم) که بر اثر درگیری و کشمکش طبیعی بین همسران یک مرد پدید می‌آید، ملازمت دارد.

مثال دیگر: گفته‌ی پیامبر (ص) خطاب به بشیربن سعد است که به بعضی از فرزندانش بخشش کرد و دیگران را محروم ساخت، فرمود:

(اَ یسُرُّکَ اَنْ یکُونُوا لَکَ فِی البِرِّ سَواءً؟ قالَ فَالتَّقُوا الله وَ اعْدِلُوا بَینَ اَوْلادِکُمْ)

آیا دوست داری که فرزندان بطور یکسان با تو نیکی کنند؟ گفت آری، حضرت فرمود: از خدا پروا داشته باش و میان فرزندانت عدالت را مراعات نما.»

نمونه‌هایی از این قبیل در قرآن و سنت بسیارند، هر چند که گفتار خدا و پیامبرش، حتی اگر از علت بخصوص آن هم آگاهی نداشته باشیم، به خودی خود حجّت می‌باشد و کافی است بدانیم حضرت رسول اکرم(ص) جز به کارهای نیک دستوری صادر نکرده است.

دلیل دوم:

در عصر کنونی که وسوسه‌گران و شکّاکان فراونند، بیشتر مردم احکام را نمی‌پذیرند، مگر اینکه از منبع و محتوا و ژرفای آنها آگاهی یابند، و فلسفه و هدف آن را درک کنند، بویژه در مواردی که حکم از نوع عبادات محض نباشد.

بنابر این، لازم است که ما طبیعت عصر خود و طبیعت و سرشت مردمانی را که در این عصر زندگی می‌کنند، بشناسیم و شک و وسوسه را از سینه‌هایشان، به وسیله‌ی بیان حکمت خداوند در تشریعات، بزداییم، که با این شیوه، مردم با رضایت و طیب خاطر احکام شرعی را می‌پذیرند، و در نتیجه تردیدهای شکّاکان از بین می‌رود و ایمان مؤمنان افزون می‌گردد.

و از طرف دیگر لازم و ضروری است که مردم را قاطعانه آگاه نماییم نسبت به اینکه خداوند متعال حق دارد به حکم ربوبیت و عبودیت برای بندگان خود، هر نوع حکمی که مطابق با خواست و مشیت ذات مقدسش باشد، بندگانش را بدان مکلّف و ملزم سازد. فرمان تنها او را رواست، همچنانکه آفرینش تنها از اوست. بنابر این بر مردمان واجب است آنچه را خداوند فرمان داده، اطاعت کنند، و آنچه را توسط پیامبر(ص) بیان داشته، تصدیق نمایند؛ هر چند از علت امر و کنه مسئله نیز اطلاع و آگاهی نداشته باشند، بر امت واجب است که در ارتباط با شقّ اول یعنی اوامر الهی بگویند:

سَمِعْنا و اَطَعْنَا «شنیدیم و اطاعت می‌کنیم.»

و در ارتباط با شقّ دوم یعنی، اخبار خداوند بگویند:

آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَْا : «ایمان آوردیم به آن، همه از سوی پروردگار ماست.»

خداوند متعال بدون فلسفه و حکمتی، خواه ما آن را بدانیم و خواه ندانیم، به چیزی دستور نمی‌دهد و از چیزی نهی نمی‌کند. این یک امر ثابت و قطعی است، ولی ما همیشه نمی‌توانیم که حکمت و فلسفه‌ی احکام را تفصیل برای مردم بیان کنیم، زیرا که امتحان و آزمایش که امر تکلیف بدان بستگی دارد و انسان را بدان مکلّف می‌سازد، در همین راستا می‌باشد.

اِنَّا خَلَقْنَا الاِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ اَمْشاجٍ نَبْتَلیهِ

«ما انسان را از نطفه‌ای اندر آمیخته آفریدیم تا او را بیازماییم.»

قاعده‌ی چهارم: «خودداری از طرح مسائلی که برای مردم سودی ندارد»

یکی دیگر از قواعدی که بدان پایبندم، این است که نه خود و نه عامّه‌ی مردم را جز به آنچه برای انسان سودمند است، و حقیقت زندگی دنیا و آخرت بدان بستگی دارد، مشغول نسازم.

کسانی که بخاطر جدل و خودنمایی؛ یا اظهار فضل و علم؛ یا به منظور آزمودن مفتی و کوبیدن وی؛ یا وارد شدن به مباحثی که آگاهی و اطلاع از آنها ندارند؛ یا برانگیختن کینه‌ها و فتنه‌ها میان مردم؛ و مانند اینها، سؤالاتی را مطرح می‌کنند؛ من قطعاً از آنها رویگردان هستم، و برای سؤالاتشان ارزشی قائل نیستم؛ زیرا، چنین سؤالاتی نه تنها سودمند نیستند، بلکه زیانبار نیز می‌باشند، و ویرانگرند نه سازنده؛ و تفرقه‌انگیزند نه وحدت‌بخش.

بعضی‌ها سؤالاتی را ارسال می‌دارند که به چیستان معمای شرعی شباهت دارند، و حل آنها را از ما می‌خواهند مانند این سؤالات: «کسی نیت کرده و نماز نخوانده؛ و نماز خوانده امّا نیت نکرده است؟»؛ یا: «گروهی که تکذیب کردند، داخل بهشت شدند؛ امّا گروهی که تصدیق کردند، داخل آتش شدند؟»؛ و امثال اینها. جواب من به این‌گونه سؤالات، تنها افکندن آنها در سبد کاغذهای باطله است؛ زیرا پرداختن به چنین مواردی، پیشه‌ی بیکاران می‌باشد.

نمونه‌های دیگر، سؤالاتی هستند در ارتباط با امور غیبی که برای تعریف و تحدید آنها نصّی از معصوم وارد نشده است؛ مانند بعضی از مسائل پیچیده‌ی دینی و اعتقادی که نیروی عقلانی عادی عموم مردم توان درک آنها را ندارد، و حتی بیم آن می‌رود که غوطه‌ور شدن در این دریای پرتلاطم، چه به صورت سؤال کردن و چه به صورت جواب دادن، موجبات تشویش اذهان و تشکیک در عقاید بسیاری از افراد را ببار آورد. به چنین سؤالاتی نیز توجه و اعتنایی نخواهم کرد، مگر استثنائًا برای رفع شبهه‌ای؛ یا دفع تهمتی؛ یا یادآوری اصل و قاعده‌ای؛ یا تصحیح برداشت غلطی از اسلام؛ و امثال آن. امام شهاب‌الدین قرانی در این‌باره می‌گوید: «هر گاه استفتائاتی به شخص مفتی عرضه شود راجع به شأن و منزلت رسول خدا(ص)؛ یا در مسائل متعلّق به ربوبیت؛ و ضمن آنها درباره‌ی اموری سؤال شود، که سؤالات یا پاسخ‌ها در صلاحیت شخص سؤال کننده نباشد، به دلیل اینکه سؤال کننده عامی و نادان باشد؛ یا سؤال درباره‌ی مسائل تخصصی و ریزه‌کاری‌های مباحث اعتقادی و آیات متشابه؛ یا امور دیگری باشد که جز علمای کبار نباید وارد آن مقولات بشوند؛ و انگیزه برای آنچنان سؤالات، سرگرمی و رفع بیکاری و مشغول شدن به مباحثی که درخور شخص سؤال‌کننده نباشد؛ سزاوار آن است که مفتی به اینگونه سؤالات اصلاً پاسخ ندهد، و فقط به عنوان نهی از منکر، استفتا کننده را توجیه و راهنمایی کند، و برای مثال به او بگوید: درباره‌ی مسائلی سؤال کن که مقصود دین و دنیای تو باشد، از قبیل سؤال درباره‌ی نماز و امور معاملات، و وارد میدان مباحثی مشو، که به وسیله‌ی اشتغال به آنها هلاک گردی، بدلیل آنکه آمادگی و ظرفیت آنها را نداری!

اما، اگر انگیزه‌ی سؤال کننده از سؤال، شبهه‌ای باشد که بر وی عارض شده است، بر مفتی لازم است که پذیرای چنین سؤالاتی باشد، و با نرمی تا آنجا که فهم و درک سؤال کننده کشش دارد در رفع و ازاله‌ی آن شبهه بکوشد، به دلیل هدایت و راهنمایی سائل بر مسؤول واجب می‌باشد.

قرافی می‌گوید: بهتر است که جواب‌های مفتی شفاهی باشد نه کتبی؛ زیرا، زبان گفتگو و محاوره برای تفهیم مطالب به مراتب کارآمدتر و گویاتر از نوشتار است؛ چرا که زبان زنده است و قلم مرده؛ و دلیل دیگر آنکه باید به پرسش‌ها پاسخ داد، این است که مردم بندگان خدا هستند، و نزدیک‌ترین بندگان به خداوند سودمند‌ترین آنان برای بندگان خدا است؛ بویژه، در مسائل مربوط به امور دینی و اعتقادی.»[13]

گاه احساس می‌کردم که سؤال کننده در پرسش‌های خود جدّی و در واقع خواهان جواب است ولی بیم آن را داشتم که اگر به ایشان جواب دهم و آن جواب پخش شود، برای شنوندگان یا بینندگان تشویش حاصل گردد؛ از او در خواست می‌کردم که مرا تنها ملاقات نماید، تا بتوانیم بدور از هر بیم و تنگنایی به بحث و گفتگو بپردازیم.

از جمله سؤالات دیگری که توجّه و اعتنایی به آنها نداشتم، سؤالاتی بودند پیرامون مقایسه‌ی مقامات اهل بیت و صحابه رضی‌الله عنهم، و اختلافاتی که میان آنان روی داده است، و امثال اینها، که آن پرسش و پاسخ زمینه‌ی هیچ‌گونه عملی دینی و دنیایی قرار نمی‌گیرند؛ به علاوه، آن صحابیان مورد همگی به نزد پروردگار خود شتافته‌اند، و خداوند میان آنان داوری فرموده است.

از خلیفه‌ی راشد عمربن‌عبدالعزیز درباره ی کشتار رزمندگان «صفّین» سؤال شد؛ در جواب گفت: خونهایی است که خداوند دستان مرا از آن باز داشته است و نمی‌خواهم که زبانم بدان آلوده گردد![14]

دیگر سؤالاتی که بعضی از مردم اصرار می‌ورزند که به آنها دامن بزنند، و درباره‌ی آنها نامه‌های متعدّدی دریافت نموده‌ام، عبارتند از اینکه راجع به ابوبکر و علی –رضی‌الله عنهما- کدام یک از دیگری برتر است؟

همچنین، مقایسه میان انبیای الهی، اسماعیل و اسحاق، یا موسی و عیسی.

و نیز سؤالات دیگری از این قبیل که آگاهی از آنها نه به دین نیرویی می‌بخشد و نه به دنیا حرکتی، و اگر کسی جواب چنین سؤالاتی را نداند، بر او هیچ وِزْر و گناهی نیست؛ و اگر کسی درباره‌ی این مسائل به اظهار نظر بپردازد، بسیار بعید است که از رأی و نظر خویش کوتاه بیاید.

در بعضی از جواب‌هایی که راجع به این گونه سؤالات ارائه می‌کردم، می‌گفتم: این نوع جواب‌ها شباهت بیشتری به موضوعات انشایی دارند که وقتی ما دانش‌آموز ابتدایی بودیم، معلّمان ما بخاطر تمرین انشا و شکوفا کردن اذهان موضوعاتی از قبیل مقایسه فیما بین شب و روز؛ زمستان و تابستان؛ زمین و آسمان؛ قطار و کشتی؛ و مانند اینها، که نزد خردمندان و اندیشمندان مقایسه‌ی میان آنها هیچگونه اهداف و مقاصدی را تأمین نمی‌کرد، به ما می‌دادند.

خدا و رسول خدا(ص) قوم بین اسرائیل را بخاطر کثرت سؤالاتشان و اختلاف درباره‌ی مقامات انبیا و سؤالات بی‌موردی که عرضه می‌کردند، مورد سرزنش قرار داده‌اند؛ و در همین ارتباط، خداوند داستان گاو بنی‌اسرائیل را برای ما بیان می‌کند که چگونه آنان سؤالات بی‌موردی را درباره‌ی آن گاو مطرح کردند تا جایی که دیگر پیدا کردن چنان گاوی برای آنان میسر نبود؛ اگر آنان در ابتدا هرگونه گاوی را سر می‌بریدند به انجام دستور و امتثال تکلیف پروردگار خود نائل می‌آمدند، ولی وقتی آنان برخود سخت گرفتند خداوند هم بر آنان سخت گرفت.

انگیزه‌ی بیان این داستان از جانب پروردگار، آن است که ما درس بیاموزیم و پند گیریم.

از جمله‌ی دیگر سؤالاتی که من از آنها روی‌گردان بودم، سؤالات مربوط به خوابها و تعبیر آنها است؛ بارها اعلام می‌کردم که وظیفه‌ی من بیان احکام است نه تعبیر خواب؛ زیرا، احکام دارای اصول و قواعدی هستند که مبنا و مرجع آنها قرار می‌گیرند، و دارای منابع و مآخذی هستند که به آنها مراجعه می‌شود؛ امّا خواب و تعبیر خواب فاقد هرگونه ضابطه و قاعده‌ای است، و تعبیر و تأویل آن بر حسب اشخاص، شرایط و زمان و مکان متفاوت است.

بطور کلی، تعبیر خواب از روی حدس و گمان است مگر برای کسانی که خداوند به آنان فراست بخصوصی بخشیده و آنان را به دانش تفسیر و تعبیر خواب ممتاز گردانیده باشد؛

وَ ما نَحْنُ بِتأوِیلَ الأحکامِ بِعالِمینَ «ما دانش و تعبیر و تفسیر رویاها را نداریم.»

بارها به سؤال‌کنندگان در این زمینه می‌گفتم: من یوسف قرضاوی‌ام نه یوسف صدّیق! یوسف صدّیق در این رابطه برگزیده خداوند متعال بود، و آنچه را دیگران نمی‌دانستند او می‌دانست.

حقیقتاً، نه من به تعبیر خواب آشنایی داشتم و نه می‌خواستم که یاد بگیرم؛ زیرا، اگر بدان مشغول می‌شدم تمام اوقاتم را فرا می‌گرفت. خوابها تمام شدنی نیستند، و کار تفسیر و تعبیر آنها پایانی ندارد؛ بویژه، از جانب زنان که خواب‌ها و رؤیاها بخش مهمی از زندگی و اندیشه‌ی آنان را تشکیل می‌دهند.
قاعده‌ی پنجم: «رعایت اعتدال میان آسانگیری و سختگیری»

از جمله شیوه‌های دیگری که همواره در فتوا دادن بکار بسته‌ام، آن است که پیوسته رعایت حدّ وسط و اعتدال میان افراط و تفریط را سرلوحه‌ی کار خود قرار می‌داده‌ام؛ اعتدال میان کسانی که می‌خواهند خود را از احکام ثابت دینی رها سازند، و با ادّعای همگامی با تکامل و پیشرفت بشر در این زمانه که به هر جدیدی خوش‌آمد می‌گوید و کسانی که بعکس، می‌خواهند هر فتوا و دیدگاه و اعتبار فقهی در جای خود ثابت بماند، و برای فتواهای قدیمی و صاحبان آنها، یک نوع قداست قائل می‌شوند.