در فرهنگ دیرپا و غنیّ اسلامی، رهنمودهای ارزشمند و شیوهآموزی در ضرورت توجه به ظرائف ارتباط انسانی به چشم میخورد که نیازمند بررسی و تحقیق فراوان و شامل است.
ممکن است برخی تعالیم دینی این برداشت خطا را ایجاد کننده که فرد مسلمان به ظاهر و زیباییهای رفتاری خود کماعتناست و تنها به تصفیه دل و تزکیه باطن میپردازد. مثلاً ممکن است حدیث زیر چنین معنایی را برساند:
«إِنَّ اللَّهَ لاَ يَنْظُرُ إِلَى صُوَرِكُمْ وَأَمْوَالِكُمْ وَلَكِنْ يَنْظُرُ إِلَى قُلُوبِكُمْ / خداوند به چهرهها و داراییهای شما نمینگرد، بلکه به دلهایتان نگاه میکند.»(بهروایت مسلم)
معنای حدیث، ضرورت توجه به اخلاص است و اینکه ملاک ارزیابی نیّات خالص میباشد و نه ظواهر درخشان. اما حدیث یادشده بیاعتنایی به زیبایی ظاهر و رفتار را توصیه نمیکند.
برخی هم ممکن است گمان کنند، توجه به ظرائف و زیباییهای رفتاری و ظاهری، نوعی تکبّر است و لازمهی فروتنی این است که فرد به زیبایی ظاهر خود، توجهی نکند. اما در حدیث زیر این نگرش نادرست، تصحیح میشود:
عبدالله بن مسعود -رضیالله عنه- روایت میکند روزی پیامبر –صلّیالله علیه و سلّم– فرمود: «لاَ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ مِنْ كِبْرٍ / هر که به وزن ذرّهای کبر در دل داشته باشد، اهل بهشت نخواهد بود.» مردی گفت: «إِنَّ الرَّجُلَ يُحِبُّ أَنْ يَكُونَ ثَوْبُهُ حَسَنًا، وَنَعْلُهُ حَسَنَةً /انسان دوست دارد لباس و کفشاش زیبا باشد.» پیامبر –صلّیالله علیه و سلّم– فرمود: «إِنَّ اللهَ جَمِيلٌ يُحِبُّ الْجَمَالَ، الْكِبْرُ: بَطَرُ الْحَقِّ وَغَمْطُ النَّاسِ / خدا زیباست، و زیبایی را دوست دارد. تکبر، عناد با حق و تحقیر مردم است.»(به روایت مسلم)
همچنان که در حدیث میبینیم، اولاً توجه به ظاهر زیبا، نشانهی تکبر نیست و دوم اینکه توجه به ظاهر و رفتار زیبا، محبوب خدا است. این حدیث، نگرش ما را از اساس به مقولهی ظاهر و زیبایی، تصحیح میکند.
آنچه تحت عنوان تشریفات یا مهارتهای ارتباطی طرح میشود، به نحوی همان توجه به زیبایی رفتاری و ظاهری است که میتواند تأثیر بسیار مثبتی در روابط ما انسانها داشته باشد.
در ادامه، به برخی از آموزههای ارتباطی در فرهنگ اسلامی اشاره میشود.
«نرمخویی» مهمترین اصل در روابط عمومی
بنا به تعبیر قرآن کریم، راز و رمزِ موفقیت پیامبر –صلّیالله علیه و سلّم– در جذب دلها و انسجام انسانها و تأسیس یک امّت واحده، ملایمت، نرمخویی بود:
«فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِک...»(آلعمران:159)؛ پس به [برکتِ] رحمت الهى، با آنان نرمخو [و پُر مِهر] شدى، و اگر تندخو و سختدل بودى قطعاً از پیرامون تو پراکنده مىشدند.
قرآن میگوید اگر پیامبر –صلّیالله علیه و سلّم– خاصیت کشندگی و جذب فراوان داشت به جهت واجد بودن این خصلت دوست داشتنی بوده است و اگر «نرمدلی» و «خوشخویی» نباشد، جز پراکندگی و تفرقه، جز رمیدن و گریز، حاصلی نخواهد بود. در نرمدلی، نرمگفتاری، نرمخویی و نرمرفتاری، به راستی که پیامبر –صلّیالله علیه و سلّم– قلّهای بلند است: «به حُسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد»
در احادیث متعددی آمده است که خداوند، «رفیق» و نرمخو است و نرمخویی را در هر امری میپسندد:
«إِنَّ اللَّه رفیقٌ یحِبُّ الرِّفْقَ فی الأَمْرِ کلِّه»؛ خداوند نرمرفتار است و نرمرفتاری را در همه کارها دوست میدارد.(بهروایت بخاری و مسلم)
جزئیات فراموش ناشدنی
نگاهی مهربان، لبخندی سرشار، فشردن صمیمانهی یک دست، سلامی گرمابخش، سخنی دلگشا و بسیاری رفتارهای به ظاهر کممقدار، در روابط انسانی دارای تأثیرات ماندگار هستند.
جریر بن عبدالله البجلی -رضیالله عنه- میگوید: «ولا رآنی إلا تَبَسَّمَ فِی وَجهِی؛ هیچگاه پیامبر –صلّیالله علیه و سلّم– با من روبرو نشد مگر اینکه لبخند به لب داشت.»(به روایت بخاری و مسلم)
کعب بن مالک -رضیالله عنه- که یکی از یاران پیامبر خدا –صلّیالله علیه و سلّم– بود، در داستان معروف تخلّف از جنگ تبوک و پذیرش توبهی خود، به نکتهی ظریفی اشاره میکند. میگوید وقتی مژدهی پذیرش توبهام را دریافتم «...وارد مسجد شدم. دیدم که رسولالله –صلّیالله علیه و سلّم– نشسته و مردم، اطرافش را گرفتهاند. طلحه بن عبیدالله بلند شد و بسوی من دوید و با من مصافحه کرد و به من تبریک گفت. بخدا سوگند، بجز او کسی دیگر از مهاجرین، بلند نشد. و من این برخورد طلحه را فراموش نمیکنم.»(به روایت بخاری)
شنوندهی خوبی باشیم
یکی از اوصاف ستودنی پیامبر اسلام –صلّیالله علیه و سلّم– که در قرآن ذکر شده این است که وقتی کسی حرف میزد «سراپا گوش» میشد:
«وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یؤْذُونَ النَّبِی وَیقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیرٍ لَّکمْ یؤْمِنُ بِاللَّهِ وَیؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِینَ آمَنُوا مِنکمْ»(توبه:61)؛ و از آنان کسانىاند که پیامبر را مىآزارند و مىگویند: او [سراپا] گوش است -شنواى سخن هر کسى است- بگو: گوشِ نیکوست براى شما، به خدا ایمان دارد و مؤمنان را باور مىدارد -سخن و مشورت ایشان را با خوشگمانى پذیراست- و رحمتى است براى کسانى از شما که ایمان آوردهاند...
ابن عباس و قتاده و مجاهد و ضحّاک در بیان این آیه میگویند: پیامبر –صلّیالله علیه و سلّم– سراپاگوش به هر فردی توجّه میکرد.(احکامالقرآن، جصّاص)
البته این سجیّهی پیامبر –صلّیالله علیه و سلّم– دستاویز طعن اهل نفاق شده بود و گمان کرده بودند، ظرفیت شنوندگی پیامبر –صلّیالله علیه و سلّم– نشانی است از زودباوری و میگفتند: «إنما محمد أذُنٌ! من حدّثه شیئًا صدّقه؛ محمد گوش است، هر که سخنی به او بگوید، تصدیق میکند.»(تفسیر طبری)
قرآن به ما آموزند که سراپاگوش بودن نه تنها خصیصهای منفی نیست، بلکه مایهی خیر و امنیّت و آرامش است.
خوشرویی و لبخند زدن
رسول خدا –صلّیالله علیه و سلّم– میفرماید: «إنَّکُم لَن تَسَعوالنّاسَ بِأموالِکُم فَسَعوهُم بِبَسطِ الوَجهِ وَحُسنِ الخُلقِ؛ شما هرگز نمیتوانید مردم را با مالهایتان پوشش داده و داشته باشید، پس با گشادهرویی و خوش اخلاقی آنها را جذب کنید.»(مسند امام احمد)
«المؤمن یَألفُ ویُؤلَفُ ولاخیرَ فیمَن لایألفُ ولایُؤلَفُ؛ مؤمن با دیگران انس و الفت میگیرد و دیگران هم با او انس میگیرند و خیری در انسانی که الفتگیر و الفتپذیر نباشد نیست.»(احمد و مجمع الزوائد و الکبیر)
«لاَ تَحقِرنَّ مِن المعْرُوفِ شَیئاً ولَوْ أنْ تلْقَى أخَاک بِوجهٍ طلِیقٍ؛ هیچ کار خوب و پسندیده را کوچک مشمار، هر چند با برادرت با چهرهی گشاده روبرو شوی.»(به روایت مسلم)
«تبسُّمکَ فی وجهِ اخیکَ صدقةٌ؛ لبخند و تبسّم تو در روی برادرت، صدقه محسوب میشود.»(به روایت ترمذی و ابن حبان)
تکریم شخصیّتهای اجتماعی-سیاسی
ابوسعید خدری -رضیالله عنه- میگوید: هنگامی که یهود بنیقریظه به داوری سعد بن معاذ -رضیالله عنه- راضی شدند، نبی اکرم –صلّیالله علیه و سلّم– کسی را نزد او فرستاد. سعد، سوار بر الاغی آمد. هنگامی که به مسجد نزدیک شد، رسول خدا –صلّیالله علیه و سلّم– به انصار فرمود: ««قُومُوا إِلَى سَیدِکمْ أَوْ خَیرِکمْ؛ به احترام سرورتان، بلند شوید». یا فرمود: «به سوی آقایتان یا بهترینتان، بلند شوید»(به روایت بخاری)
عدی بن حاتم -رضیالله عنه- از بزرگان قبیلهی «طی» بود و وقتی به مسجد پیامبر –صلّیالله علیه و سلّم– رسید مورد تکریم حضرت واقع شد. میگوید: «به مدینه آمدم و پیش آن حضرت رفته سلام کردم، فرمود: کیستی؟ گفتم: عدی بن حاتم هستم. وقتی پیامبر –صلّیالله علیه و سلّم– مرا شناخت برخاست و مرا به سوی خانه برد، در راه که میرفتیم پیرزنی سر راه او آمد و دربارهی کاری که داشت با آن حضرت سخن گفت، من دیدم پیغمبر اسلام با فروتنی به مدت طولانی در کنار آن پیرزن ایستاد و با کمال ملاطفت با او سخن گفت و پاسخش را داد.
پیش خود گفتم: به خدا سوگند چنین مردی داعیه سلطنت و پادشاهی در سر ندارد و چون وارد خانه آن حضرت شدم دیدم تشک چرمی خود را که لیف خرما در آن بود برداشت و برای نشستن من پهن کرد و به من گفت: روی آن بنشین، من خودداری کردم ولی حضرت اصرار کرد و من نشستم و پیش خود گفتم: به خدا این رفتار سلاطین نیست.»(البدایه و النهایة، جلد پنجم، ابنکثیر)
سلامهای گرم، روابط را گرم میکنند
«لَا تَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى تُؤْمِنُوا، وَلَا تُؤْمِنُوا حَتَّى تَحَابُّوا، أَوَلَا أَدُلُّکمْ عَلَى شَیءٍ إِذَا فَعَلْتُمُوهُ تَحَابَبْتُمْ؟ أَفْشُوا السَّلَامَ بَینَکمْ؛ تا زمانیکه مؤمن نگردید وارد بهشت نمیشوید و مؤمن نمیگردید مگر آنکه همدگیر را دوست بدارید. آیا شما را به چیزی رهنمون نشوم که اگر آن را انجام دهید، همدیگر را دوست میدارید، سلام را در بین خود آشکار سازید و نشر دهید.»(بهروایت مسلم)
«سواره باید بر پیاده، پیاده بر نشسته، شمار اندک بر شمار بسیار سلام کنند.»(به روایت بخاری و مسلم)
بدرقه کردن
هنگامی که رسول خدا –صلّیالله علیه و سلّم– معاذ بن جبل -رضیالله عنه- را رهسپار یمن مینمود، با معاذ تا بیرون شهر همراه شد و در طیّ مسیر او را سفارش مینمود، معاذ سواره بود و پیامبر –صلّیالله علیه و سلّم– پیاده او را مشایعت میکرد.(صحیح ابن حبان)
هدیه بدهیم، در دلها بمانیم
«تَهَادُوْا تَحَابُّوا؛ به همدیگر هدیه بدهید تا بر محبّت میان خود بیفزایید.»(به روایت بخاری)
محبّت دیگران را جبران کنیم
مهربانی و نیکی دیگران را جبران کنیم و نگوییم که خداوند پاداش نیکو به او خواهد داد و دیگر چه نیازی به تلافی ما وجود دارد. به تعبیر قرآن: «هَل جزاءُ الإحسانِ إلا الإحسان»(رحمن:60)؛ آیا پاداش نیکوکارى جز نیکىکردن است؟
در همین زمینه پیامبر مکرّم –صلّیالله علیه و سلّم– میفرماید: «مَنْ صَنَعَ إِلَيْكُمْ مَعْرُوفًا فَكَافِئُوهُ ، فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا مَا تُكَافِئُونَهُ فَادْعُوا لَهُ حَتَّى تَرَوْا أَنَّكُمْ قَدْ كَافَأْتُمُوهُ»(به روایت ابوداود)
«هرکه به شما نیکی و لطفی کرد در پی جبران آن برایید و شما هم نیکی و محبتی درخور آن عرضه کنید و اگر از توانتان خارج بود برای او دعا کنید تا جایی که احساس کنید توانستهاید محبت او را پاسخ گویید.»
نام دیگران را به خاطر بسپاریم و آنها را با نامی که بیشتر دوست دارند بخواینم
بنای روابط انسانی بر «تعارف» و آشنایی است، سعی کنیم از هر دیداری برای آشنایی بیشتر و عمیقتر بهره ببریم. وقتی فردی میبیند که نام او را به خوبی به حافظه سپردیم در مییابد که برای ما محترم و ارزنده است و این به نوبهی خود به توسعه و تعمیق روابط یاری میرساند. همچنین لازم است که به نحوی -با توجه به قرائن و شواهد یا با پرسش از خود فرد- دریابیم که مخاطب ما دوست دارد که به چه نامی او را بخوانیم و صدا بزنیم. وقتی کسی را با نامی که بیشتر از همه دوست دارد صدا میکنیم، انرژی مهرآمیز و امواج لطیفی به او منتقل کردهایم.
پیامبر –صلّیالله علیه و سلّم– فرموده است: «إِذَا آخَى الرَّجُلُ الرَّجُلَ فَلْيَسْأَلْهُ عَنْ اسْمِهِ وَاسْمِ أَبِيهِ وَمِمَّنْ هُوَ فَإِنَّهُ أَوْصَلُ لِلْمَوَدَّة»(بهروایت ترمذی)
«هر گاه با شخصی ارتباط گرفتید از نام او و نام پدرش(نام خانوادگی) بپرسید و از اینکه از چه تبار و طیفی است، چراکه این کار مودّت و محبّت را تقویت میکند.»
از عمر بن الخَطّاب -رضیالله عنه- نقل شده که گفته است: «ثَلاثٌ يُصَفّيْنَ لَكَ وُدَّ أَخِيكَ: أنْ تُسَلِّمَ عَلَيهِ إِذَا لَقِيْتَهُ، وتُوَسِّعَ لَهُ في المَجْلِسِ، وتَدْعُوَهُ بِأَحَبِّ أَسْمَائِهِ إِلَيهِ»
«سه چیز، محبّت برادرت را خالص و مصفّا میکند. هنگامی که با او دیدار میکنی بر او سلام کنی، در مجلس جا برایش باز کنی و او را با اسمی که بیشتر از همه دوست دارد صدا بزنی.»
آداب خوردن و آشامیدن
رعایت آداب و ظرافتهایی در امور معمولی و همهروزهی زندگی، بیانگر نزاکت، نظم و متانت ماست. ظاهر و رفتارِ متین، پرنجابت و مُبادی آداب، در برقراری ارتباط مؤثّر با دیگران، نقش پررنگی دارد.
وقتی بر سر سفرهی غذا قرار میگیریم دستپاچه نشویم و با تأنّی و ذکر نام خداوند، تناول غذا را آغاز کنیم. در حالتِ لَم داده و به یک وَر خَم شده، غذا نخوریم و نحوهی نشستن ما در سر سفره لازم است محترمانه باشد. از غذایی که جلوی ماست برداریم و به سراغ غذاهایی که در سمتِ دیگران است نرویم:
«به هنگام غذا خوردن نام خدا را بر زبان آور و با دست راست خویش غذا بخور و از جلوی خودت بخور.»[بخاری و مسلم]
«در حالت تکیه زده غذا نمیخورم.»(به روایت بخاری)
وقتی آرام و با درنگ مینوشیم، متانت و سنگینی بیشتری داریم:
انس میگوید هرگاه رسول خدا –صلّیالله علیه و سلّم– میخواست چیزی بنوشد، در هنگام نوشیدن سه بار نفس میکشید.(به روایت بخاری و مسلم) یعنی آب را در سه جرعه و با وقفه مینوشید.
«همچون شتر یکباره آب منوشید، بلکه دو یا سه باره آب بنوشید...»(به روایت ترمذی)
ابوقتادة روایت میکند که رسول خدا از دمیدن و فوت کردن در آب نهی میفرمود.(به روایت بخاری و مسلم)
از غذا تعریف کنیم و ایراد نگیریم:
ابوهریره -رضیالله عنه- میگوید: هرگز نبی اکرم –صلّیالله علیه و سلّم– از غذایی، ایراد نگرفت. اگر مورد علاقهاش بود، میخورد و گر نه، دست بر میداشت.(بهروایت بخاری و مسلم)
جابر -رضیالله عنه- میگوید رسول خدا –صلّیالله علیه و سلّم– از خانوادهاش نان و خورشتی خواست. آنان گفتند: جز سرکه چیزی دیگری نداریم. آن را طلبید و شروع به خوردن کرد و میفرمود: «چه نان خورشت خوبی است سرکه! چه نان و خورشت خوبی است!»(به روایت مسلم)
در تحسین دیگران، بُخل نورزیم
در رابطه با نادرستی غلو و زیادهروی در مدح و تجلیل دیگران، احادیث پرشماری وارد شده است: «اُحثُوا فی وُجوهِ المَدّاحینَ التُّرابَ؛ بر روی چاپلوسان و تملّقگویان خاک بپاشید.»(به روایت مسلم)؛ «إیاکم والتمادُحَ، فإنّه الذَّبْحُ؛ از مدح و تمجید یکدیگر بپرهیزید که این کار، هلاکت و مرگ است.»(به روایت ابن ماجه) و هنگامی که رسول خدا –صلّیالله علیه و سلّم– مشاهده کرد فردی دوستش را تمجید و مدح میکند به دفعات فرمود: «وَیحَک قَطَعْتَ عُنُقَ صَاحِبِک؛ وای بر تو! گردن دوستت را قطع کردی.»(به روایت بخاری و مسلم)
اما از دیگر سو، اخبار و احادیث فراوان و معتبری وارده شده که نشان میدهد پیامبر –صلّیالله علیه و سلّم– از باب تشویق و امیدآفرینی، به تحسین برخی از یارانش پرداخته است و اوصاف نیکوی آنان را ذکر کرده است. در حدیثی میخوانیم:
«لکل أمة أمین وأمین هذه الأمة أبو عبیدة بن الجراح»(به روایت بخاری و مسلم)«هر امّتی امین و معتمدی دارد و امین این امت، ابوعبیدهی جراح است.»
در جمع میان این دو طیف از احادیث میتوان گفت که «مدّاح» بودن یعنی کسی که به نحو اغلبی و فراوانی به تبجیل و تمجید دیگران میپردازد، سخت نکوهیده است به ویژه اگر فردی که مورد تمجید واقع میشود از نُضج و پختگی لازم برخوردار نباشد و تمجید و تحسین ما، اسباب فخر و خودبینی و تجرّی او شود. اما در موارد بسیاری اظهار و ابراز اوصاف نیکو و ستودنی افراد، آثار خوب و مبارکی در پی دارد. نشانی از قدردانی و منزلتشناسی ما را به طرف مقابلمان انتقال میدهد و روابط دوستی را تحکیم و تثبیت میکند.
حَزم و دوراندیشی در روابط انسانی
درست است که به فرمودهی رسول خدا –صلّیالله علیه و سلّم– «سَیدُ الشُّهَدَاءِ حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، وَرَجُلٌ قَامَ إِلَى إِمَامٍ جَائِرٍ فَأَمَرَهُ وَنَهَاهُ فَقَتَلَهُ؛ سرور شهیدان حمزه بن عبدالمطلب است و مردی که در برابر حاکم ستمگری میایستد و او را امر و نهی میکند و عاقبت، حاکم او را میکُشد.»(به روایت طبرانی)
اما در مواردی مدارا و دوراندیشی لازم است و جهت مصون ماندن از آزار و افترای افراد بیشرم و بددهن، لازم است که در ارتباط با آنان نرمش و مدارا نشان داد و خود را معروض آسیب و تعدّی آنان نکرد.
عائشه -رضیالله عنه- میگوید: مردی اجازهی ورود به حضور پیامبر –صلّیالله علیه و سلّم– را خواست. پیامبر –صلّیالله علیه و سلّم– فرمود: بگویید بیاید و چه بد خویشاوندی است این مرد. اما وقتی آن فرد نزد حضرت آمد، پیامبر –صلّیالله علیه و سلّم– با او به نرمی سخن گفت. عائشه میگوید: گفتم ای رسول خدا –صلّیالله علیه و سلّم– دربارهی آن مرد آنگونه گفتی سپس با او به نرمی سخن راندی. پیامبر خدا –صلّیالله علیه و سلّم– فرمودند: ای عائشه! بدجایگاهترین مردمان در روز قیامت کسانیاند که دیگران برای در امان ماندن از فحّاشی و پردهدریشان، آنان را ترک کرده و وانهند.(به روایت مسلم)
خودمان را در جمع، نکوهش نکنیم
خداوند انسان را تکریم کرده و خلعت شرافت و کرامت پوشانیده است و شایسته نیست انسان با واژههای تحقیرآمیز، خود را در میان دیگران ملامت کند و بر این گمان باشد که این کار نوعی تواضع و فروتنی است.
حسن بصری میگوید: «مَن ذَمّ نَفسَهُ فِی المَلَأ فَقَد مَدَحَها و ذلکَ مِن عَلامَاتِ الرّیاءِ»؛ هر که خود را در جمع و جَلوت، مذمّت و نکوهش کند در واقع خود را ستایش و تمجید کرده است و این عمل از نشانههای ریاکاری است.(الزهد، حسن بصری)
حسّاسیّتهای انسانها را لحاظ کنیم
غالب انسانها از اینکه مستقیماً مورد عتاب و انتقاد قرار بگیرند میرنجند و مقاومت میکنند. این توجیه و نگرش آرمانی که «مهم نیست دیگران بر میتابند یا نه» «مهم نیست میپذیرند یا نه» سازگار با آموزههای نبوی نیست.
در سنّت نبوی میخوانیم که رسول خدا –صلّیالله علیه و سلّم– وقتی از عملکردی ناراضی بودند، تا جای ممکن، مستقیماً به افراد گوشزد نمیکردند و آنان را مخاطب نمیکردند بلکه به صیغهی غیابی تذکّر خود را ایراد میکردند. مثلاً میفرمود: «ما بال أقوام یشترطون شروطًا لیست فی کتاب الله»(بهروایت مسلم) چرا عدهای تعهّداتی را میپذیرند که در کتاب خداوند وجود ندارد؟
و هنگامی که شنیدند گروهی از مردم همهروزه متّصلاً روزهاند بیاینکه مستقیماً نامشان را ببرد، فرمودند: «ما بال رجال یواصلون؟ إنکم لستم مثلی؛ چرا عدهای روزهی پیدرپی میگیرند؟ شما مثل من عمل نمیکنید.»(بهروایت مسلم)
در مورد آن سه نفری که در مورد عبادت پیامبر –صلّیالله علیه و سلّم– پرسوجو کردند و گویا میزان عبادات حضرت به دیدگانش ناچیز آمد و شببیداری و رهباینت در پیشگرفته بودند، میفرماید: «ما بال أقوام قالوا کذا وکذا؟ ولکنی أصلی وأنام، وأصوم وأفطر، وأتزوج النساء. فمن رغب عن سنتی فلیس منی؛ چرا عدهای چنین و چنان گفتهاند؟ اما من هم نماز میخوانم و هم میخوابم، هم روزه میگیرم و هم افطار میکنم و همچنین، ازدواج میکنم و هر آنکه از شیوهی من دوری گزیند از تبارِ من نیست.»(به روایت مسلم)
پیوندها را پاس بداریم
سعدی میگفت: «دوستی را که به عمری فراچنگ آرند نشاید که به یک دم بیازارند.» تا جای ممکن باید از گسستن پیوند دوستی، پرهیز کرد.
معاویه بن ابیسفیان میگوید: هنگامی که تازیانه کفایت میکند شمشیر بر نمیگیرم و جایی که زبان و گفتار به کار میآید از تازیانه استفاده نمیکنم و اگر میان من و مردم تنها رشتهی مویی باشد، پاره و گسسته نمیشود. گفتند: «چگونه؟» گفت: هر گاه آنان بکِشند من شُل میکنم و هر وقت آنان وانهند و شُل کنند من میکِشم.
{لا أضع السیف حیث یکفینی سوطی و لا أضع سوطی حین یکفینی لسانی و لو أنَّ بینی و بین الناس شعرة ما انقطعت.» قیل: «وکیف ذاک؟» قال: «کنت إذا مدّوها خلّیتها و إذا خلّوها مددتها}[عیون الأخبار و عقد الفرید]
انعطاف داشته باشیم وگرنه میشکنیم
گندمزار را بنگریم که در برابر بادهای سهمناک تاب میآورد و آسیب نمیبیند. دلیلش این است که از انعطاف بالایی برخوردار است. نمیشکند، بلکه خم میشود و دوباره قامت خود را راست میکند. در روابط انسانی هر چه شکننده و کمانعطاف باشیم، ناموفقتریم.
پیامبر خدا –صلّیالله علیه و سلّم– میفرماید: «مَثَلُ الْمُؤْمِنِ کمَثَلِ الْخَامَةِ مِنَ الزَّرْعِ، مِنْ حَیثُ أَتَتْهَا الرِّیحُ کفَأَتْهَا، فَإِذَا اعْتَدَلَتْ، تَکفَّأُ بِالْبَلاءِ / فرد مؤمن، مانند ساقهی گیاهی است که از هر طرف، بادی به سراغاش میآید و او را خمیده و کج میکند اما هنگامی که باد، آرام میگیرد، [دوباره] راست میشود.»(به روایت بخاری)
محبّت را ابراز کنیم
«إِذَا أَحَبَّ الرَّجُلُ أَخَاهُ فَلْيُخْبِرْهُ أَنَّهُ يُحِبُّهُ؛ هنگامی که فردی فرد دیگر را دوست داشت، لازم است او را از این دوستی آگاه کند.»(به روایت أبوداود)
روزی پیامبر خدا –صلّیالله علیه و سلّم– خطاب به معاذ میگوید: «یا مُعَاذُ، وَاللَّهِ إِنِّی لأُحِبُّک» یعنی: ای معاذ! قسم به خدا که من تو را دوست دارم. معاذ میگوید: «بِأَبِی أَنْتَ وَأُمِّی یا رَسُولَ اللَّهِ، وَأَنَا وَاللَّهِ أُحِبُّک» پدر و مادرم فدای تو! سوگند میخورم که من هم شما را دوست دارم. آنگاه پیامبر –صلّیالله علیه و سلّم– میافزاید: «در پایان هر نماز از یاد مبر به بگویی: اللَّهُمَّ أَعِنِّی عَلَى ذِکرِک وَشُکرِک وَحُسْنِ عِبَادَتِک/ خدایا مرا بر ذکر و شکر و عبادت مطلوبت یاری ده.»(ابوداود، المستدرک حاکم نیشابوری)
عمرو بن العاص -رضیالله عنه- میگوید از پیامبر –صلّیالله علیه و سلّم– پرسیدم: «أَىُّ النَّاسِ أَحَبُّ إِلَیک؟» محبوبترین فرد نزد تو کیست؟ پیامبر –صلّیالله علیه و سلّم– فرمود: «عائشه». ادامه دادم: «از میان مردان؟» پاسخ فرمود: پدر عائشه. پرسیدم: بعد از او؟ فرمود: عمر بن الخطاب -رضیالله عنه- و به همین روال نام تعدادی دیگر را بر زبان آورد.(به روایت بخاری و مسلم)
ابوهریره -رضیالله عنه- میگوید که پیامبرخدا –صلّیالله علیه و سلّم– در مورد حسن بن علی -رضیالله عنه- فرمود: «اللَّهُمَّ إِنِّی أُحِبُّهُ، فَأَحِبَّهُ وَأَحْبِبْ مَنْ یحِبُّهُ» پروردگارا من او را دوست دارم، تو هم دوستش بدار و و دوستدارانش را هم دوست بدار.(به روایت بخاری و مسلم)
عبدالله بن عمر -رضیالله عنه- میگوید: پیامبر –صلّیالله علیه و سلّم– در مورد زید بن حارثه و پسرش اسامه فرمود: «زید از محبوبترین افراد نزد من بود و پس از او اسامه، یکی از محبوبترین انسانها نزد من است.(به روایت بخاری و مسلم)
فرد بادیهنشینی به نام زاهر بن حَرام در زمان پیامبر خدا –صلّیالله علیه و سلّم– میزیست که کمی زودخشم بود. زود بر میآشفت و درشتی میکرد. روزی در حالیکه در بازار مشغول داد و ستد بود، پیامبر –صلّیالله علیه و سلّم– او را دید و از پشت سر، او را در آغوش گرفت، به طوری که زاهر، چهرهی پیامبر –صلّیالله علیه و سلّم– را نمیدید. زاهر گفت: «رهایم کن! چه کسی هستی تو؟»؛ سرش را که به عقب برگرداند، دیدهاش به رخسار پیامبر –صلّیالله علیه و سلّم– افتاد و از شدت شعف، پشتش را از سینهی پیامبر –صلّیالله علیه و سلّم– جدا نکرد. پیامبر خدا –صلّیالله علیه و سلّم– گفت: «چه کسی این بنده را میخرد؟» زاهر گفت: «تجدنی یا رسولَ اللهِ کاسداً / ای رسول خداص! بازار من رونقی ندارد و کساد است.» پیامبر –صلّیالله علیه و سلّم– درپاسخ فرمود: «بل أنتَ عِندَ اللهِ غالٍ / اما تو در نزد خداوند گرانبها و ارزندهای.»(صحیح ابنحبان، الشمائل المحمدیه ترمذی)
عمرو بنعاص -رضیالله عنه- میگوید: پیامبر خدا -رضیالله عنه- با تمام چهره و کلام با شریرترین افراد، روبرو میشد و به آنان توجه و التفات مینمود و به این شیوه، مایهی نزدیکی و الفت آنان میگشت. به همین روال و عادت، با چهره و سخن (یعنی با تمام وجود) به من توجه میکرد تا بدانجا که گمان بُردم من [در نزد او] بهترین فردم. از اینرو [و با همین گمان و پندار] گفتم: «ای رسول خدا –صلّیالله علیه و سلّم –! من بهترم یا ابوبکر؟» فرمود: «ابوبکر»، ادامه دادم: «من بهترم یا عمر؟» فرمود: «عمر!» گفتم: «من بهترم یا عثمان؟» فرمود: «عثمان!» پس از آن که این سؤالات را از پیامبر خدا –صلّیالله علیه و سلّم– پرسیدم و او صادقانه پاسخ گفت، پیش خود آرزو کردم که کاش این سؤالات را نمیپرسیدم (و همان پندار شیرینی که ناشی از توجه عمیق پیامبر –صلّیالله علیه و سلّم– بود، برایم باقی میماند.)[الشمائل المحمدیه، ترمذی]
«إِنَّ أَمَنَّ النَّاسِ عَلَيَّ فِي صُحْبَتِهِ وَمَالِهِ أَبُو بَكْرٍ، وَلَوْ كُنْتُ مُتَّخِذًا خَلِيلًا مِنْ أُمَّتِي لاَتَّخَذْتُ أَبَا بَكْرٍ، وَلَكِنْ أُخُوَّةُ الإِسْلاَمِ وَمَوَدَّتُهُ؛ یکی از کسانی که در دوستی و بذل مال بیش از همه بر من منّت دارد، ابوبکر است و اگر بنا بود یارِ جانی و معشوقی بر میگزیدم، ابوبکر را دلدار خود میکردم، اما برادری و دوستی اسلام کافی است.»(به روایت بخاری و مسلم)
ابعاد مثبت انسانها را هم ببینیم
عروة بن زبیر(پسر اسماء و خواهرزادهی عائشه) میگوید: نزد عائشه خواستم که حسّان بن ثابت را دشنام دهم، گفت: «لاَ تَسُبُّهُ، فَإِنَّهُ كَانَ يُنَافِحُ عَنِ النَّبِيِّ -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ -. ؛ دشنامش مده! چرا که او از پیامبر –صلّیالله علیه و سلّم– دفاع و حمایت میکرد.»(به روایت بخاری)
گفتنی است که حسان بن ثابت -رضیالله عنه- در واقعهی افک، از کسانی بود که دچار لغزش شد و به رغم اینکه پیامد لغزش او، مستقیماً به عایشه -رضیالله عنه- میرسید، اما امالمؤمنین عائشه، حسان بن ثابت را در آن رفتار خطا خلاصه نکرد، ابعاد ستودنی شخصیت او را از نظر دور نداشت و اجازه نداد عُروه دشنام دهد.
از خدا الگو بگیریم
از تهمت و افترا و نسبتهای نادرست و گمانهای بد، حتی خداوند هم مصون نیست؛ اما با این همه از بندگان خود نمیبُرد و پیوند مِهر و لطف نمیگسلد.
در حدیثی از رسول اسلام –صلّیالله علیه و سلّم– میخوانیم: «لَیسَ أَحَدٌ أَوْ لَیسَ شَیءٌ أَصْبَرَ عَلَى أَذًى سَمِعَهُ مِنَ اللَّهِ، إِنَّهُمْ لَیدْعُونَ لَهُ وَلَدًا، وَإِنَّهُ لَیعَافِیهِمْ و یرْزُقُهُمْ؛ هیچ کس، در برابر ناسزاگویی، شکیباتر و بُردبارتر از خداوند نیست. مردم به او فرزند نسبت میدهند با وجود این، خداوند آنان را عافیت میبخشد و روزی میدهد.»(به روایت بخارى)
اصل و اساس در روابط انسانی وصل است و نه فراق
و به قول مولوی:
تا توانی پا منه اندر فراق
ابغض الأشیاء عندی الطّلاق
(مثنوی: دفتر دوم)
پیامبر –صلّیالله علیه و سلّم– تصریح کرده است مؤمنی که با دیگران ارتباط میگیرد و دشواریهای روابط انسانی را تحمّل میکند، بهتر از کسی است که از ارتباط و اختلاط با دیگران دوری میکند و آزارهای مردم شکیبا نیست:
«الْمُؤْمِنُ الَّذِي يُخَالِطُ النَّاسَ ، وَيَصْبِرُ عَلَى أَذَاهُمْ ، خَيْرٌ مِنَ الَّذِي لا يُخَالِطُ النَّاسَ ، وَلا يَصْبِرُ عَلَى أَذَاهُمْ؛ مؤمنی که با مردم میآمیزد و آزارشان را تحمّل میکند، بهتر است از مؤمنی که با مردم نمیآمیزد و بر اذیّت و آزارشان شکیبایی نمیکند.»(به روایت ترمذی)
نظرات