خودشکوفائى چیست؟

گرایش بنیادی هر شخص به تحقق بخشیدنِ هرچه بیشتر، به توانایی‌های‌ بالقوه خود را خودشکوفائی مى‌نامند که در نظریه‌هاى انسانگرا درباره شخصیت؛ نظیر نظریه‌های مازلو و راجرز، مطرح گردیده است.

راجرز معتقد است که اساسی‌ترین نیروی بر انگیزنده‌ى رفتار آدمى، خودشکوفایى است. گرایش به تحقق بخشیدن، شکوفا ساختن، حفظ و تقویت یک موجود رشدیابنده در جستجوى تحقق نیروهاى بالقوه‌ى خود در محدوده وراثت خویش است. (اتکینسون و هیلگارد، ١٩٨٣)

مهمترین میوه و ثمره‌ى خودشکوفایى، توانمندى و داشتن اقتدار براى موفقیت، لذت بردن از زندگى، خدمت به جامعه و همنوعان و سرانجام، اثرى نیک از خود به جاى نهادن در این جهان است.

پروردگار مهربان، براى شکوفایى انسان و پرورش استعدادهاى او، تمریناتى در تمام اوقات شبانه‌روز و در طول سال، به نام عبادات تدارک دیده و فرمان داده است که آن‌ها را انجام دهد. خبر خوب این است که گرچه انجام عبادات به منظورِ توانمندشدن و شکوفایى استعدادهاى خودِ ما است، اما خداوند رحمان و رحیم، پاداش‌هایى‌ نیز براى انجام این عبادت‌ها در نظر گرفته است. یعنى انسانِ مسلمان، از دو جهت سود مى‌برد:

اول) توانمند شدن و کسب قدرت، براى استفاده‌ى بهینه از امکانات درونى خویش و مواهب و بهره‌هاى طبیعت

دوم) دریافت پاداش‌هایى غیر قابل تصوّر‌ از جانب پروردگار

یکى از مهمترین عباداتى که سالانه یک بار، همه‌ى مسلمانان به طور دستجمعى و در تمام نقاط عالم، اقدام به انجام آن مى‌کنند، روزه گرفتن در ماه رمضان است. در این ماه مبارک، ما آگاهانه تصمیم مى‌گیریم که از نیازها و وابستگى‌ها و تعلّقات‌ خاطر بگذریم.

همه‌ى ما مى‌دانیم اغلب کسانى که اراده‌اى ضعیف دارند و از هرگونه اقدامى که منجر به تغییر و تحولى‌‌ شود خوددارى مى‌کنند، گرفتار ترس هستند؛ ترس مهمترین عامل شکوفا نشدن و ضعف و زبونى بشر است.

یکى از علل مهم و اساسى ترس، وابستگى به چیزهایى است که انسان، وجود و هویت خویش را وابسته به آن‌ها مى‌بیند. شکّى‌ در این نیست که انسان براى بقا، نیاز به آب و هوا و غذا و مسکن و لباس و ارضاى نیاز جنسى دارد. یعنى بدون وجود این عوامل، بقاى انسان به خطر مى‌افتد. اما متأسّفانه‌ انسان در این مسیر دچار سه اشتباه یا مغالطه‌ى فکرى و روانى مى‌شود: 

یکم) خود را و خویشتن خویش را با وسایل و امکاناتى که در خدمت بقاى او بودند، یکى مى‌پندارد و حتى تا جایى پیش مى‌رود که آن‌ها را اصل دانسته و خویشتنِ خویش را به خدمت این اشیا و امکانات به کار مى‌گیرد. اگر دقت کنیم، خیلى از مردم، پول و درآمد کسب نمى‌کنند براى این که زندگى کنند و در رفاه و آسایش و آرامش باشند، بلکه زندکى مى‌کنند و از آسایش و آرامش خود مى‌گذرند تا بتوانند پول و درآمد کسب کنند!! معادله وارونه شده است. نه؟!!

دو) نیازهاى اساسى را از نیازهاى کاذب تشخیص نمى‌دهد. تلاش براى تأمین و ارضاى نیازهاى اساسى و حیاتى، نه از دیدگاه منطقى و علوم انسانى همچون روان‌شناسى، اقتصاد، جامعه‌شناسى و نه از منظر و دیدگاه شرع، هیچ ایراد و اشکالى ندارد. مشکل اصلى از این‌جا ناشى مى‌شود که پاره‌اى‌ از نیازهاى فرعى و غیرضرورى و یا حداقل غیراولویّت‌‌دار، جاى نیازهاى اساسى و حیاتى را مى‌گیرند. براى تشخیص نیاز اصلى از نیاز کاذب، چاره‌ى کار این است که مدتى یک نیاز را حذف کنیم. اگر در زندگى و حیات انسانى خللى ایجاد شد و بقاى موجود زنده به خطر افتاد، این نیاز، اصلى و اساسى است و باید به فکر ارضا و تأمین آن بود.

هر کسى مى‌تواند لیستى از نیازهایى را که شبانه‌روز و مداوم به دنبال تأمین و ارضاى آن‌ها مشغول و سرگرم است، تهیه کند و با یک حساب ساده و سرانگشتى متوجه شود که آیا واقعاً به دنبال آب است یا سراب. حساب کنید چقدر وقت، انرژى و سرمایه‌هاى مادى و معنوى بعضى‌ها صرف کسب و به دست آوردن چیزهایى مى‌گردد که بدون آن‌ها هم مى‌توان زنده بود و زندگى کرد. آیا نمى توان خیلى از این‌ها را حذف کرد؟!

سه) توقف و ماندن در ارضا و برآورده کردن نیازها نیز، یکى از خطاهاى روانى انسان است که او را وابسته و دلبسته‌ى خود خواهند کرد و مانع عبور او از سطوح پایین به سطوح بالاتر خواهد شد.

آبراهام مازلو، رسیدن به خودشکوفایى را، مستلزم عبور از سطوح پایین به سطوح بالاتر سلسله مراتب مى‌داند. هِرم یا سلسله مراتب نیازهاى مازلو، معروفیت جهانى دارد. به نظر ایشان، پایین‌ترین سطح نیازهاى انسان، نیازهاى اولیه و یا فیزیولوژیک هستند که بین انسان و حیوان مشترک‌اند و عبارتند از: نیاز به غذا، هوا، آب، مسکن، پوشش و لباس، و نیاز جنسى. مازلو عقیده دارد که سطح دوم نیازهاى انسان، نیاز به امنیت است. در سطح سوم، نیاز به تعلّق‌ خاطر یعنى دوست داشتن و دوست داشته شدن مطرح است. سطح چهارم نیازها، نیاز به عزّت‌ نفس است و سطح پنجم یا آخرین سطح نیز، نیاز به خودشکوفایى است.

به نظر مزلو، براى رسیدن به خودشکوفایى باید از این نردبان و سطوح چهارگانه عبور کرد؛ یعنى تا نیازهاى اولیه و فیزیولوژیک ارضا و برآورده نشوند، نیاز به امنیّت‌ و تعلّق‌ خاطر و عزّت‌ نفس هم به خطر مى‌افتند و ارضاء و تأمین نخواهند شد و امکان دست‌یابى به خودشکوفایى نیز، عملاً غیرممکن مى‌گردد. 

 

مشکل این جاست که حد استاندارد و قابل انتظار، توقف و ماندن در یک سطح، مخصوصاً سطح اول نیازها، چه میزان است. فرد، باید تا چه حدى در این سطح توقف کند و بماند؟! چه میزان از پول و درآمد و یا مسکن و خوراک و پوشاک و نیاز جنسى، او را ارضا مى‌کند و منجر به صعود و بالارفتنش به سطوح بعدى مى‌شود.

متأسفانه بیشتر و افراد جامعه، در این سطح توقف نموده و کم کم، جاى خادم و مخدوم عوض مى‌شود و انسان هویّت‌ خویش را برابر با همین نیازها و دستیابى به آن‌ها مى‌داند و فراموش مى‌کند که نیازها و یا لذّت‌‌هاى دیگرى نیز غیر از نیازهاى اولیه و فیزیولوژیک وجود دارد. در نتیجه مرگ به سراغش مى‌آید اما او هنوز ارضا نشده و به معناى زندگى و اوج انسانیّت‌ و رشد و کمال خویش دست نیافته است.

 این سه خطاى روانى و شناختى، موجب وابستگى بیش از پیش انسان به پاره‌اى از نیازها و مظاهر و جلوه‌هاى آن و ترس او مى‌شوند و عامل اصلى توقف رشد انسان و عدم دستیابى او به خودشکوفایى خواهند شد. به قول شاعر:

آن چه شیران را کند روبه مزاج       احتیاج است احتیاج است احتیاج

یعنى نیازهاى مادى و روزمره، شیر شجاع و جسور ما را به روباهى حیله‌گر تبدیل مى‌کند که البته قبل از فریب دیگران دست به خودفریبى مى‌زنیم.

اما رمضان، این خودباورى را به ما باز مى‌گرداند که مى‌توان براى مدتى هم که شده، حتى از ارضاى نیازهاى اساسى نیز، گذر کرد. چه برسد به نیازهاى کاذب و غیر ضرورى و یا غیر اولویّت‌دار. چون ما در ماه مبارک رمضان، آگاهانه تصمیم مى‌گیریم که:

- کمتر بخوابیم و در عمل نیز، ثابت مى‌کنیم که مى‌توانیم!

- کمتر بخوریم و در عمل نیز، ثابت مى‌کنیم که مى‌توانیم!

- کمتر بنوشیم و در عمل نیز، ثابت مى‌کنیم که مى‌توانیم!

- کمتر بگوییم و در عمل نیز، ثابت مى‌کنیم که مى‌توانیم!

- کمتر بشنویم و در عمل نیز، ثابت مى‌کنیم که مى‌توانیم!

- کمتر ببینیم و در عمل نیز، ثابت مى‌کنیم که مى‌توانیم!

- کمتر حسرت بخوریم و در عمل نیز، ثابت مى‌کنیم که مى‌توانیم،!

- و...

یعنى برخلاف تئورى مازلو، که رسیدن به خودشکوفایى را مستلزم اجبار و الزام در طى کردن و تأمین نیازهاى سطح پایین یا اولین سطح از سلسله‌‌مراتب نیازها مى‌دانست، مى‌توان به‌راحتى از این مرحله عبور کرد و مجبور به توقف نشد.

تنها کم خوردن و کم خوابیدن و... مهم نیست، مهمتر از این موارد، بر هم زدن و به هم ریختن سبک و سیاق زندگى در یک سال گذشته است که به آن عادت کرده بودیم و همین عادت‌ها نیز، همانند پرده‌اى بر چشم و پنبه‌اى در گوش و غل و زنجیرى بر دست و پایمان بود که ما را به نحوى و نوعى وابسته و دلبسته و از ایجاد هرنوع تغییر و تحوّل‌ و نوآورى، نا امید و مأیوس مى‌کرد.

بر هم زدن نظمى که محدودیّت‌آفرین و ترمز کننده و غفلت‌زا است، یکى از شاهکارهاى رمضان براى ایجاد خودباورى و ایجاد اعتماد به نفس است که بدون آن، رسیدن به خودشکوفایى غیر ممکن است.