به مناسبت چهل و هشتمین سالگرد درگذشت علی شریعتی
رتوریک خطابهپردازی و بهرهگیری از فن سخنرانی، بلاغت و هنر ترغیب است که با بهکارگیری زبان ادبی، هنر سخنوری و قدرت استدلال صورت میگیرد. این اصطلاح بهمعنای فن بیان و هنر اقناع مخاطب است که بهوفور در سخنرانیهای دکتر شریعتی وجود داشت. رتوریک، هنر استفاده از زبان برای ترغیب مخاطب به انجام کارهای موردنظر یا پذیرش اندیشهای با بیان زیبا و مؤثر است. رتوریک شریعتی در مقام نقد جاهلیت مدرن و روشنفکران معاصر ایران یکی از جنبههای برجسته و پرچالش آثار و سخنرانیهای او بهشمار میرود. شریعتی با بهرهگیری از زبان دینی، ادبی و خطابی در تلاش بود تا به نقد وضعیت فرهنگی و فکری جامعه ایران و بهویژه روشنفکرانی بپردازد که بهنظر او دچار نوعی جاهلیت مدرن بودند. او با نگاه دینی به مثابهی ایدئولوژی و نقد اجتماعی و فرهنگی با خطابهپردازی اقناع مخاطبان را در جهت پذیرش روشنگری تغییر مدنظر داشت. اندیشههای شریعتی از این جهت راه گمشدهی روشنگری در مقابله با جاهلیت مدرن و تحجر مذهبی بود. زبان او در فهم امور با آمیزهای از دین، اجتماع و نگاه انقلابی به مسائل با دعوت به خویشتن و بیداری تاریخی مردم دنبال میشد، به همین دلیل، زبان پرشور و استعاری او را میتوان از نکات برجسته و تاثیرگذار اندیشهای در میان روشنفکران و جوانان ایران دانست.
شریعتی، این حاضر نادیدنی و غایب همیشه حاضر، مخاطب راستینی از حسنهای از حسنات اقبال لاهوری در سرزمین ایران بود که اصولا به دین همچون یک منبع فرهنگی مینگریست و خواستار تصفیه و استخراج این منبع بود که تنها معیارش برای تصفیه توانا کردن آن بود. او با تکیه بر خویشتن و با استخراج و تصفیه منابع فرهنگی، ذخایر عظیم معنوی خودی را احیا و بازسازی کرد که راکد و مجهول مانده بود و به نیروی آگاهیدهنده و نیروی اعتراض تبدیل کرد، راههایی که از نظر او، استخراج آگاهانه و با مسئولیتِ منابع عظیم فرهنگی است.
او جامعهشناسانه به آمیختگی ظرف و مظروف و درهم رفتن فرهنگ دینی و فرهنگهای قومی مینگریست، مسلمانان را به رها کردن آن از دست فرهنگهای مسخآور و حقیقتپوش و حفظ روح و تغییر شکل ترغیب میکرد و ازخودباختگی و عقبماندگی تحذیر میداد. از نظر او، هر کسی که روشنفکر است باید مواد مصالح کارش را از زندگی اجتماعی جامعهی خویش و زمان خودش کسب کند. از تقلید و سطحی نگریستن مسائل برحذر باشد. او از جمله فاجعههای بزرگ را مربوط به عوضی گرفتنهای بیشمار و گاه مضحک جریانهای متجدد روشنفکری میدانست که تجدد را با تمدن اشتباه گرفته و تمدن را رندانه یا جاهلانه تجدد میخواندند. از نظر شریعتی، آنچه را در یک کلمه نمیتوان تردید کرد این است که اسلام در عصر جدید رنسانس خویش را با سیدجمالالدین اسدآبادی آغاز کرد و این به تعبیری همهچیز است یا شروع همهچیز است. سیدجمال کسی بود که هم روحانیون مشروطهخواه از او تاثیرپذیرفتند و هم روشنفکران با وی همکاری کردند.
بازگشت برای شریعتی، بازگشت به ریشههای اسلامی تمدن ایرانی به شیوهای همزمانانه است، گفتمان او بیشتر درباره نو-گشت زمان حال بود تا بازگشت به گذشته. ازاینرو، اندیشههای او بیشتر مد و امروزی بود تا هوادار گذشته. سرشت اندیشهی شریعتی امروزی بود. او به اصول شناختشناسی پدیدارشناسانه بسیار تکیه میکرد، بههمین دلیل، پارادایم بازگشت به خویشتن وی، گفتمان اصلی روشنفکران ایرانی شد و برخلاف نظر عدهای، این پارادایم، پارادایم برگشت به گذشته نیست تا بتوان از دل آن سلفیگری را ترجمه کرد، بلکه بازگشت به آینده است. ازاینرو، وقتی صحبت از بازگشت به خویشتن میشود، معنا و مفهوم اصلی آن برگشت به گذشته نیست. بازگشت به معنی برگشت نیست، بلکه معنی دوباره میدهد، یعنی دوباره یافتن خویشتن و هویت مترتب بر آن، یعنی انسان ایرانی باید بتواند در تلاطمهایی که مدرنیته به وجود آورده است، نسبت خود را با میراث گذشته و جهان تجددیافته پیدا کند. بهاین معنا که شخصیت انسانی و اصالت تاریخی و فرهنگی خویش را بازیابد، یعنی خودآگاهی پیدا کند و بالاخره از بیماری الیناسیون فرهنگی و استعمار معنوی نجات یابد. چنانکه در این باره موثر عمل کرد، هرچند که شاید خود نتیجهی آن را به این زودی نمیپنداشت.
شریعتی همواره احساس میکرد که برای این نسل فرصتی اندک باقی است و اگر این نسل بگذرد، دیگر همهی آنها، قالبریزی و شستوشو خواهند شد. همه بریده و تراشیده و ساخته خواهند شد. او بهدنبال نسلی بود که بتواند واسط بین نسل آینده و نسل گذشته باشد. او بر خندق تاریخی مدرن روشنفکران و مردم پل گفتوگو و تفاهم زد، بهطوری که هیچیک از روشنفکران جامعهی ایرانی نتوانستهاند مانند او بهرغم فضاهای مسموم و نامساعدی که چون تارهای عنکبوت از همهسو علیه او تنیده بودند، از یک چنین نفوذ و محبوبیت گسترده تودهای برخوردار شوند. وی بزرگترین موفقیت خود را تبدیل فرهنگ و سنت ناخودآگاه و موروثی به یک مرام و مکتب انتخابی و آگاهانه میدانست. بیشک او در قیاس با سیر مصلحان و احیاگران معاصر، نسل جوان روشنفکر را بیشتر در برابر تهاجم فکری و سیاسی قدرتهای متخاصم و ایدئولوژیهای رقیب مسلح ساخت. به همین جهت، الان جای او بسیار خالی است.
آنچه امروز به نظر شریعتی، غربزدگی نام دارد، فاجعهای است که معلول عدم آشنایی علمی با غرب و تمدن جدید غرب است. به عقیدهی او تنها راه مبارزه منطقی با غرب و بازگشت به شخصیت انسانی خویش، تسلط روحی و فکری بر آن و یافتن قدرت تشخیص و انتخاب در برابر غرب است و این تنها از طریق تفوق فکری و روحی بر آن، یعنی شناخت دقیق و علمی و ارزیابی آن به دست میآید. بدینترتیب، تلازم میان برابری، آزادی و عرفان میتواند توانایی و ظرفیت کافی را برای تجدد و نقد ایفای نقش در بازسازی هویت جامعهی ایران و راهبری فرآیند توسعهی همهجانبه فراهم کند. ازاینرو، با تحقق این رویکرد میتوان پرتو عقل را به عرصهی اخلاق، ارزش و حقایق توسعه بخشید و آزادی و برابری را همچنین در پیوند با ارزشهای عالی انسانی و حقیقت، زیبایی و اخلاق معطوف به هدف کرد.
ازاینرو، باید از همهی امکانات مادی و معنوی برای رفاه حال انسانهای ایرانی در عرصهی نسیان سنت بهره گرفت؛ زیرا نوع نگاهها به سنت و مدرنیته باید دو روی یک سکه باشد. آنچنانکه راهنوردی هر دو نتایجش ما را به سرانجام برساند. در صورتی که بتوانیم اینگونه باشیم، در کنار شناخت مدرنیته و سنت، در جایی که این دو را در برابر هم ندانیم، میتوان نصفهی خالی آنها را با تفکر و اندیشه یکدیگر تکمیل کرد. این نیاز امروز ما به شریعتی است تا با خلوص او در راه رسیدن به حقایق، زبان و قلم شورانگیز و عمل روشنگرانه او را دریابیم. جامعهی ما امروزه به روشنفکر روشنگر رهاییبخش شریعتی محتاج است، بهطوری که نباید و نمیتوانیم تصور کنیم که در دنیای امروز صرفا میتوان با یک بال پرواز کرد، هرچند براساس تدقیق در مبحث روشنگری میتوان اثبات کرد که مدرنیته و سنت در جامعهی ایرانی و ایران بعد از اسلام عین همدیگر بودهاند. گفتمان اندیشهورزی و عملگرایی حکیمانه لازمهی پیشبرد اهداف انقلابی در عصر پساانقلابی است که شریعتی در تکوین آن بسیار کوشش کرد. او توان خود را در این راه مصرف کرد تا مردم بتوانند اندیشهی رهاییبخش و رهاشدن از نوع استعمار و استحمار را درک کنند. اندیشهای که ترجمان اجتماعی اندیشهی دین هستند، بههمان صورتیکه باید اسطورههای دینی، ملی و مذهبی خودمان را جهانی میکردیم. شریعتی با استقبال از افکار جدید زبان تازه و رتوریک تازهای خلق کرد که میتوانست همهی اندیشهها و عقاید شیعی و اسلامی را در قالبی جهانی تاثیرگذار کند. او میان نواندیشی اسلامی و دستاوردهای تمدن جدید پیوند ایجاد کرد و عقاید اساسی را از عقاید بیپایه تشخیص داد. از طرفی اینگونه نگرشهاست که تضادهای موجود با اهل سنت، تاریخ انبیا و بخصوص غرب برطرف میشود. رویکردی نو و کارساز برای جدا ساختن مبانی واقعی دین از سنتها و آدابی که بهتدریج رنگ دینی پیدا کردهاند. از این بابت بهطور دقیق میتوان شکلهای تربیت امروزین را به هر نامی چه دینی و چه غیردینی در زمان حاضر مشخص کرد و اگر دکتر شریعتی فرصت مییافت، میتوانست در همان راهی که سیدجمالالدین اسدآبادی و محمداقبال لاهوری گام برداشته بودند، روشنفکران جهان اسلام را گرد آورد و نقش جهانی اسلام را در زمینهی تحکیم عدالت اجتماعی و تامین آزادیهای فردی به جهانیان نشان دهد. آثار او میراث روشنگری دینی جامعهی ماست. جایگاه سازوکارهای پارادایمیک او راهحلی است که در زمینه جهانیگرایی و محلیگرایی برای ما آماده ساخته است. او بهواقع نخستین کسی بود که از دوران مشروطه به اینسو توانست مؤثرتر از دیگران از حوزهی عادی و همیشگی فعالیت روشنفکری ایران خارج شود و به بیرون از این فضا چشم بیندازد.
کتاب بازگشت به خویشتن او در مصر بهنام العودة الیالذات از سوی ابراهیم الدسوقی استاد زبان شرقی دانشکده ادبیات قاهره ترجمه و با شمارگان یکصد هزار نسخه به چاپ رسید. شریعتی تا زمان حاضر نخستین کسی بود که در دوران اخیر عقده تاریخی روشنفکران ایرانی را شکافت و سخنگوی دیرین آنان شد. او همچون بسیاری از فلاسفه غرب مانند فریدریش هگل و مارتین هایدگر شفاهی بود. شکل رابطه شفاهی به همراه فکر نو و انقلابیاش از او در کنار آثار مکتوبش یک روشنفکر مردمی مشهور ساخت. الگوی توسعهاش، برابری، آزادی و عرفان بود که هیچ کدامشان از همدیگر قابل تفکیک نبودند. عرفان وجههی نظری او را نسبت به جهان و انسان معلوم میکرد. برابری بازتابندهی وجههنظر عدالتخواهانه او بود و آزادی وجههنظر دموکراتیک و ضداستبدادی و ضداقتدارگرایی او بود. شریعتی به دنبال نوعی نظام سیاسی و اجتماعی میگشت که انسان در آن دچار ازخودبیگانگی و الیناسیون نشود. نظامی که انسان در آن بتواند انسانیت خود را در روابط اجتماعی و سیاسی متجلی ساخته و به آن مرحلهای برسد که یکی از آماجهای تاریخی بشر بوده است، یعنی آزادی و فرو ریختن تمام دیوارها و جبرها و زندانهایی اعم از جبر تاریخ، جبر جامعه، جبر طبیعت و جبر خویشتن که انسان را از انسانیت خویش دور کرده است.
ازاینرو، روشنفکران جامعهی ایران وامدار اندیشههای اویند در جایی که میخواهند مطرح شوند، برخی نیز که از طریق نقد او سعی میکنند بزرگ شوند، هرچند اینان هرقدر که به نظر بزرگ آیند، باز به لحاظ تقلبشان کوچک و کوچکتر میشوند. صداقت رفتار با شریعتی میتواند اندیشههای او را به کارمان آورد و جوانان تشنه، دختران و پسران امروز را سیراب کند که بهدنبال حرفی تازه هستند. آنچه حقیقت راستین را نشان میدهد همانا زندگی برادرانهی جامعه است که جز براساس یک زندگی برابرانه محال است، بهشتی که مظهر تکامل سرنوشت انسانی است. انسانی که باید مداوم و همزمان با عبادت، کار و مبارزه اجتماعی متبلور شده و تقویت شود. روشنفکر نیز در ازای آن باید با خودآگاهی احساس مسئولیت کند و نقشهای اجتماعی خود را در خودآگاهی دادن به متن جامعه بهخوبی انجام دهد.
نظرات