بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین وصلی الله وبارک علی سیدنا ومقتدانا محمد وعلی آله واصحابه واتباعه اجمعین
آیا مذاهب و فِرَق دیناند؟
امروزه در جوامع اسلامی در میان پیروان فرق و مذاهب، بر سر اینکه، مذاهب فقهی و فرق کلامی دیناند، یا دین نیستند، بلکه فهم مجتهدان از دینند، بحث و جدال داغ و گرم برسر زبانهاست. طرفداران هر کدام از این دو دیدگاه برای اثبات حقانیّت دیدگاه خویش و ردّ دیدگاه مقابل شواهد و دلایلی اقامه میکنند، راقم این سطور بر این است در این نوشتار -به توفیق خداوند- بدون تعصّب به توضیح و تبیین این موضوع برخیزد.
عاملی که نگارنده را به تحریر این نوشتار بر انگیخت این بود که: وقتی سخن از مذهب به میان میآمد مجموعه ای از جوانان فاقد دانش مدعی پیروی از روش سلف صالح، و معرِّف خود بعنوان «اهل سنّت و جماعت» یا «فرقهی ناجیه» یا...، علیه ائمهی بزرگوار مذاهب و پیروانشان دهنکجی میکردند و یاوهگویی مینمودند، آنان نه تنها مذهب و تقلید مذهبی را قبول نداشته و ندارند، بلکه تا مرز تکفیر ائمهی بزرگوار مذاهب و فرق و پیروانشان جلو میروند، و مذاهب و تقلید مذهبی را خروج از دین تلقی کرده و میکنند و...
در نقطهی مقابل این تندروان مذهبستیز فقه و فقها گریز، مجموعهی دیگری از متعصبان مذهبی قرار دارند که؛ مذهب را مساوی دین میدانند و چون دین معصوم و مقدس و خداییاش میانگارند و بر این باورند که ائمهی بزرگوار مذاهب از هر خطای معصوم و بدور بودهاند و پس از آنان تا قیام قیامت افراد واجد شرایط اجتهاد درمیان علما و اندیشمندان امت پیدا نمیشوند، در نتیجه امت اسلامی مکلف به تقلید از آرا و اقوال و میراث فکری و فقهی برجای مانده از آنان است و محصول اجتهادات آنان(فقه الأوراق) پاسخگوی تمامی نیازهای امت اسلامی تا قیام قیامت است، این مقلّدان هر قول و فتوای مذهبی ائمه را چون قرآن و سنّت معصوم و مقدس دانسته، و دین میانگارند، و خروج از آنها را کفر و مخالفت با دین خدا میشمارند!
گهگاهی پیش میآمد میان پیروان این دو اندیشهی افراطی و تفریطی و پیروان مدرسهی فکریی وسطی و اعتدالی اسلامی –که در طول تاریخ اسلام روش و منش جمهور علمای مسلمان بوده و هست- بحث و اختلاف دیدگاه پیش میآمد، و نزاع لفظی در میگرفت، و هر دو گروه که تا مرز تکفیر مخالفان خود جلو میرفتند. این دو گروه هر یک به نوعی بر پیروان مدرسهی «فکر معتدل و وسطی اسلامی» میتاختند، نگارنده از جملهی کسانی بود که مورد هدف تیر هر دو گروه واقع میشد و با هر دو گروه درگیر بحث میشد.
این امر باعث شد تا -به حول و قوه خداوند- حسب توان به تحریر و تبیین و نگارش دیدگاه اعتدالی پیروان مدرسهی وسطی برخیزم، پیشاپیش از خداوند منان خواهانم توفیق عنایت فرماید آنچه از ذهن و فکرم تراوش میکند و از نوک زبان قلمم بر صفحهی کاغذ جاری میشود بیان حق و صواب و تبیین درستی و راستی باشد و از زلات و خطاهایم مصون بدارد و در صورت وقوع از آن درگذرد. پیش از ورود به بحث اشاره به دو مطلب را ضروری میدانم
مطلب اول: منابع معرفت:
معرفت اسباب شناخت و منابع معرفت از نگاه مسلمانان واجب است، تا معلوم گردد که معارف بشری (ازجمله معارف ما) مبتنی بر کدامیک از این مصادر علم و دانش هستند. از بررسی و تحقیق به این نتیجه میرسیم که، اسباب علم و معارف نزد انسانها عبارتند از: حواس پنجگانه (علوم تجربی) عقل (علوم استدلالی عقلی) و خبر صادق (وحی و هر خبر صادق دیگری). شیخ عمر نسفی متن عقاید خود را این چنین آغاز میکند: «اسباب کسب علم برای مخلوقات سه هستند، حواس سالم، خبر صادق و عقل»(عقاید نسفی)
برخی الهام و شهود و تجربهی درونی و کشف و خطره و حدس و... را از اسباب کسب علم شمردهاند، امّا واقعیت این است که هیچیک از اینها مصدر مورد اتفاق و موثّق معرفت و شناخت بشمار نمیآیند.
وحی الهی نیز اسباب معرفت و علم را همین سه چیز معرفی مینماید، خداوند متعال در آیات متعدد از قرآن کریم به این سه مصدر معرفت پرداخته است که از باب تمثیل به دو مورد اشاره میکنم:
«وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» (نحل: ٦٨)
خداوند شما را از شكمهاي مادرانتان بيرون آورد در حاليكه چيزي (از جهان دور و بر خود) نميدانستيد و او به شما گوش و چشم و دل داد تا (به وسيلهي آنها بشنويد و ببينيد و بفهميد و نعمتهايش را) سپاسگزاري كنيد.
«وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا»(اسراء: ٣٦)
از چيزي دنبالهروي مكن كه از آن ناآگاهي. بيگمان چشم و گوش و دل همه مورد پرس و جوي قرار ميگيرند.
در این دو آیه، و سایر آیاتیکه مصادر معرفت در قرآن در آنها آمدهاند، خداوند سمع و بصر و فؤآد را سه وسیلهی شناخت و رسیدن به حقایق اشیا معرفی کرده است، که شیوه عملکرد این سه وسیله به قرار زیر است:
نیروی «سمع» ابزاری در اختیار دارد که گوش (وسیلهی شنوایی) نامیده میشود و از کانال آن اخباریات -از جمله وحی- را دریافت میدارد. علمای مسلمان برای به یقین رسیدن در صحت خبر فنّ «مصطلح الحدیث»، و «جرح و تعدیل» و «تراجم رجال» را وضع کردهاند، زیرا در مورد نقل اخبار ملزم به رعایت قاعدهی «إن کنتَ مخبراً فالصحة» بوده و هستند.
خبری که از کانال سمع دریافت میشود قوهی سامعه آن را تحویل نیروی عقل میدهد، عقل آنرا به علم یقینی و انگهی اعتقاد راسخ تبدیل مینماید.
نیروی «بصر» نیز با استخدام چشم(دیده) مرئیات را مشاهده میکند و با آنها تفاعل مینماید. سپس معلومات دریافتی را از راه حواس به علم یقینی، سپس اعتقاد راسخ تبدیل میکند.
و امّا نیروی «فؤاد» از کانال استخدام و بکارگیری قلب به تعقل در امر معقولات بر میخیزد، و از کانال استنتاج عقلی آنها را به اعتقاد راسخ مبدل میکند. شرح و توضیح این مطلب در کتب عقیدتی و تفاسیر قرآنی بویژه العقیدة الإسلامیة و اسسها عبدالرحمن حسن حبنکه، و العقیدة الإسلامیة ارکانها، حقایقها، مفسداتها، د.مصطفی سعید الخن و محیالدین دیب مستو، پیگیری شود.
با توجه به آنچه ذکرش رفت، آیا موضوع رابطهی میان دین و مذهب را از کانال کدامیک از نیروهای سهگانهی فوق باید پیگیری کنیم، محسوسات یا معقولات یا اخباریات؟ از تتبع و جستجو به این نتیجه میرسیم که این مطلب از کانال استدلال عقلی و اخباریات قابل پیگیری است.
مطلب دوم: ائمهی بزرگوار مذاهب آرای خود را در مقابل سنّت رها میکردند: همهی امامان بزرگوار مجتهد آرای خودرا در مقابل سنّت رها میکردند و به سنّت عمل مینمودند، آنان در واقع این حکم صریح خداوند را عملی میکردند که میفرماید: «اتَّبِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَلَا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ»(اعراف: ٣)
از چيزي پيروي كنيد كه از سوي پروردگارتان بر شما نازل شده است ، و جز خدا از اوليا و سرپرستان ديگري پيروي مكنيد (و فرمان مپذيريد. كمتر متوجّه (اوامر و نواهي خدا) هستيد (و كمتر پند ميگيريد).
آنان به پیروان خود نیز توصیه میکردند آرای آنان را در مقابل احادیث رها کنند، و اینک چند نقل قول از ائمهی بزرگوار در این زمینه:
امام ابوحنیفه(رح) میگوید: «اگر صحت حدیثی به ثبوت برسد آن حدیث مذهب من است.»
و میفرماید: «برای هیچکس جایز نیست از گفتههای ما پیروی کند مادام نداند ما آنرا از کجا گرفتهایم.»
امام مالک (رح) میگوید: «من جز انسانی نیستم که اصابه خواهم داشت و مرتکب خطا میشوم، در آرای من دقت بورزید، هرچه موافق قرآن و سنّت بود آنرا بگیرید، و هرچه موافق قرآن و سنّت نباشد رهایش کنید.»
و میفرماید: «سخن هرکس جز فرستادهی خدا(ص) هم پذیرفته میشود و هم رد میگردد.»
امام شافعی(رح) میگوید: «اگر سنّت پیامبر برای کسی روشن گردید، به اتفاق همهی مسلمانان حق ندارد و برایش درست نیست آنرا برای سخن کسی رها کند.»
و میفرماید: «اگر در کتاب من خلاف سنّت پیامبر(ص) یافتید سخن من را رها کنید و سنّت پیامبر(ص) را بگیرید، و در روایتی، از سنّت پیروی کنید و به سخن من هیچ توجه مکنید.»
و میفرماید: «اگر سنّت ثابت شود مذهب من است.»
امام احمد(رح) میگوید: «از من و شافعی و مالک و اوزاعی و ثوری تقلید مکن و از منبعی دریافت کن که آنان از آن میگرفتند.»
و میفرماید: «سخن اوزاعی و مالک و ابوحنیفه همه رأی است، و همهی آنها نزد من مساوی اند، و حجت تنها در آثار(سنّت) است.»
برای توضیح بیشتر در این زمینه به کتاب «صفة صلاة النبی»، ناصرالدین البانی، چاپ المکتب الإسلامی، صص ٢٣-٣٣، مراجعه شود.
تعریف دین و مذهب:
پیش از بیان تفاوتهای موجود میان دین و مذهب ارئهی تعاریفی از هریک از این دو مصطلح ضروری است، زیرا تحدید مصطلح و بیان حوزهی کاربرد آن کمک بسیاری به حل اختلاف و نزاع و رسیدن به حق میکند.
تعریف دین: لازم به ذکر است که تعاریف فراوان از دین ارائه گردیده امّا در این نوشتار تنها به بیان دو تعریف توسط علمای مسلمان از دین اکتفا میشود.
«دین وضع و ساختهی خدا ست که افراد دارای عقل سلیم را به اختیار و انتخاب خودشان به سوی صلاح در حال، و رستگاری در مآل سوق میدهد. به عبارت دیگر«دین وضع و ساختهی خداست که (انسان را) به سوی عقیدهی حق و خیر و نیکی در رفتار و معاملات هدایت میکند».
شهید سید قطب در تعریف دین میگوید:
«دین عبارت از نظامی است که خداوند آن را مقرر فرموده تا حیات انسان به طورکلی در سایهی آن شکل بگیرد. دین برنامهای است که سرزندگی و نشاط از آن سرچشمه میگیرد و تنها خداوند صاحب برحق، و وضع کنندهی این برنامه است و هیچ احدی در این امر شریک او نیست؛ دین عبارت از تبعیت و اطاعت از رهبری پروردگاری است که اطاعت و اتباع فقط حق اوست و دین و دستور زندگی تنها از او گرفته میشود و تسلیم شدن باید تنها در برابر او باشد.» (نگا: دین و انسان، تهیه و تدوین نگارنده، چاپ نشده.)
در یک عبارت کوتاه، «دین برنامه خدا برای تنظیم زندگی است.»
تعریف مذهب: امام رملی یکی از فقهای بارز شافعی مذهب در نهایة المحتاج در تعریف مذهب میگوید:
«احکامی که امام و یارانش در مسائل بدان قول کردهاند مذهب نامیده میشود.» (نگا: التمذهب دکتر خالد بن مساعد، ج١، صص ٦٨-٦٩)
و در تعریف دیگری، احکام اجتهادی که امام مجتهد بدانها رسیده و آنها را استنباط کرده است مذهب نامیده میشوند. نگا: منبع پیشین.
از میان تعاریف گوناگون که توسط علمای مسلمان از دین و مذهب ارائه شده به دو تعریف از هر کدام اکتفا کردم و از این دو تعریف روشن گردید که میان دین و مذهب تفاوت فاحش وجود دارد که به چند مورد از آنها میپردازم.
١- دین وضع و ساختهی خداست، امّا مذهب فهم انسانها از دین و ساخته و پرداختهی امامان مجتهد و شاگردان آنان است.
٢- دین معصوم از خطا و ثابت و غیر قابل تغییر است، امّا مذهب غیر معصوم، خطابردار و دایماً در تغییر است.
٣- دین به مبادی اعتقادی و عبادی و اخلاقی جاوید فرود آمده بر پیامبران گفته میشود، و دین همهی آنها یکی است، امّا مذهب چنین نیست بلکه تابع ظروف و شرایط فکری، فرهنگی و اجتماعی و... است و دایماً در تغییر و نوسان است و نیاز به بازسازی دارد، و باید برای مسایل مستحدثه اجتهاد جدید صورت گیرد و همواره فتواهای از مذاهب از کار میافتند و باید فتاوای جدید جای آنها را پر کنند.
توضیح مسئله: خداوند بلند مرتبه در راستای اقامهی حجت بر بندگانش دین را وضع کرد و آن را توسط سفیر وحی (جبریل) بر بندگان معصوم و برگزیدهاش[پیامبران](صلوات الله وسلامه علیهم اجمعین) فرو فرستاده است، آنان نیز که اسوهی بشریت بودهاند دین را صحیح و سالم و بدون تبدیل و تحریف و در نهایت صداقت و امانت به انسانها عرضه کردهاند، دین خداوند یک نظام کامل است که «عقاید»، «شعایر» و «شرایع» را در خود گرفته است، و برای رابطهی انسان با خدا و با هستی و با همنوعان و با نفس خودش ضابطه و قانون آورده است. این فراگیری و شمولیت باعث شده دین خدا از شایستگی و صلاحیت هدایت انسان بسوی خداوند و سعادت دنیا و آخرت برخوردار باشد.
امّا توجه به یک نکته خیلی مهم است و آن اینکه: به محض تعلق گرفتن دین به انسانها نوعی تفاعل میان دین خداوند و انسانهای دیندار بوجود میآید که «تدین»(=دینداری) نامیده میشود، دین(منهج ربانی) بدون نقص و کامل است امّا با تعلق گرفتنش به انسانها در میدان تطبیق و اجرا به دینداری تبدیل میشود و گرفتار نوعی نقص میگردد، چرا که خداوند انسانها را آمیزهای از خیر و شرّ آفریده است، دین خیر مطلق است، امّا در میدان تعامل انسان با آن از این خیریت مطلق میافتد و نقصی در تطبیق آن بوجود میآید. این نقص که در میدان تطبیق برای دین بوجود میآید علاوه بر معلول سرشت فطری انسان بودن، ناشی از اختلاف انسانها در استعداد و فهم دین و قوت ضعف آنها در مقابل خواستههای نفسانی است، لذا همچنانکه تفاعل انسان با دین «تدیّن» نه دین، فهم و خوانش انسانها از دین نیز «فکر دینی» است نه دین، بنا بر این عمل انسانها به دین تدین است و فهمشان از دین فکر دینی، این است که عصمت و قدسیت و خدایی بودن دین تا ابد محفوظ میماند؛ ولی کمال دین در میدان تطبیق گرفتار نقص و فرسایش میگردد، و از دین کامل و معصوم خدایی تدیّن و فکر دینی ناقص و انسانی بوجود میآید، که آنهم از انسانی به دیگری متفاوت است و موضعگیریهای گوناگون ازسوی انسانها در قبال دین خدا بوجود میآیند که خود را در دینداری و دینابزاری و دینگریزی و دینستیری و دینپژوهی(دیندارانه و غیر دیندارانه) متجلی مینمایند، و نحوهی زندگی انسانها براساس موضعگیریشان در مقابل دین تنظیم و ترسیم میگردد، و به تبع آن اسامی مانند مسلمان(انبیاء، اولیاء و مسلمانان عادی) و مشرک و منافق و گمراه و کافر و فاسق بر آنان اطلاق میگردد.
آری معلوم گردید که دین خدایی و زادهی وحی و معصوم است، ولی پرسشی که در اینجا خودنمایی میکند این است که: آیا پس از ختم رسالت و انقطاع وحی تکلیف انسانها در قبال دین و برخاستنشان به دینداری چگونه خواهد بود؟
پاسخ این پرسش را خداوند در آیهی سوم سورهی مائده داده است: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا» (مائدة: ٣)
امروز (احكام) دين شما را برايتان كامل كردم و (با عزّت بخشيدن به شما و استوار داشتن گامهايتان) نعمت خود را بر شما تكميل نمودم و اسلام را به عنوان آئين خداپسند براي شما برگزيدم.
دین ما کامل شده، نعمت خدا برما به اتمام رسیده، و اسلام به عنوان دین جاوید برگزیده و مورد رضایت خداوند تثبیت گردیده است، و برای اینکه این دین در همهی زمانها و مکانها پاسخگو باشد. خداوند در مفاهیم دینی ثوابت و متغیرات، قطعیالدلالة و ظنیالدلالة، محکم و متشابه و... قرار داده است، و فهم و فکر دینی و احکام فقهی از کانال پدیده اجتهاد که دانشمندان واجد شرایط در هر زمان و مکان بدان بر میخیزند، هر لحظه بهروز و تجدید میشود، این تجدید، تجدید دین نیست بلکه تجدید خطاب و گفتمان دینی است، که بایستی دایماً به روز شود تا دینداریمان به روز و نو باشد.
بنا بر این؛ اجتهاد یک حرکت دایمی و مستمر است که فهم و خوانش نو از نصوص دینی به انسانها میدهد و پیدایش مذاهب فقهی اسلامی و فِرَق کلامی و مکتبهای تصوف و عرفانی و احزاب و جریانات اسلامی، و مطرح شدن شخصیتهای معروف علمی، محصول اجتهاد در نصوص دینی است. آنچه مقبول و مطلوب است اجتهاد در نصوص به منظور استنباط احکام جدید و به روز از آنهاست، امّا اجتهادی که در مقابل نصوص باشد نزد تمامی علمای مسلمان عملی مردود و غیر مقبول است.
ممکن است کسی بپرسد، بنا بر این توضیح، لازم میآید که همهی مذاهب فقهی و فرق کلامی و عرفانی و باطنی و احزاب و جریانات و شخصیتهای اسلامی مثل هم باشند و میان آنها فرق وجود نداشته باشد، چون همگی محصول فکر اسلامی و زادهی اجتهاد در دینند؟
در پاسخ گویم: خیر ابداً مثل و مساوی هم نیستند و میزان و معیار حقانیت و انحراف همهی این جریانها و مذاهب موافقت و عدم موافقت آنها با قرآن و سنّت و اصول قطعی و مسلّم علمی و عقلی است، روی این قاعده ما حقانیت و انحراف مذاهب و فرق و... را به معیار توافق با قرآن و سنّت و مسلّمات علمی و عقلی میسنجیم، هر اندازه به قرآن و سنّت نزدیکتر باشند به حقانیت نزدیکترند والعکس صادق.
روی این اصل، فرق و مذاهبی که متأثّر از فلسفهی قدیم یونان یا جدید شرق و غرب هستند، یا عقل را مقدّم بر نقل میانگارند، معیار و میزان تشخیص حق یا باطل بودنشان مطابقت با وحی و مسلّمات علمی و عقلی است.
بنا براین؛ دین حق و ابطالناپذیر است، امّا مذاهب و فرق آکنده از حق و باطلاند و ابطالپذیر.
با توجه به این؛ اگر گفته شود، آیا کسی که بر اساس آرای مذاهب دینداری میکند دینداریش صحیح است، به تعبیر دیگر؛ آیا «تمذهب» جایز است و جای دین را برای فرد مذهبی پر میکند؟
در پاسخ گوییم انسانها در این زمینه سه گروهاند:
مجتهدان: دینداری کردن بر اساس تقلید از مذهب امامان مجتهد برای گروه مجتهدان مطلقاً جایز نیست و باید خود به استنباط احکام از مصادر و منابع برخیزند؛ زیرا وقتی خود میتوانند مستقیم از قرآن و سنّت استنباط کنند نیازی به تقلید از دیگران ندارند.
متّبعان: برخی ازعلما از جمله ابوبکر باقلانی و امام الحرمین جوینی و نسفی و ابن تیمیه و... متّبع و مقلّد را یکی میدانند امّا بسیاری از آنان مانند ابن خویز منداد و ابن عبدالبر و شوکانی و ابن القیم و... میان این دو فرق قایل هستندو به قول آنان متّبع کسی است که: «قول امام مجتهد را همراه با معرفت دلیلش بگیرد و از آن پیروی کند.» نگا: التمذهب ج١، ص ١١٦.
متّبعان تابع دلیل امام مجتهد هستند نه مقلّد او، و هر قولی را - از هر امامی - زمانی ترجیح میدهند و از آن پیروی و تبعیت میورزند، که از راه دلیل به مرجَح بودن آن رسیده باشند.
خداوند بلندمرتبه در آیاتی از قرآن کریم امر به اتّباع میکند و از تقلید نهی میکند و به نکوهش آن میپردازد. «الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ» (الزمر: ١٨)
آن كساني كه به همهي سخنان گوش فرا ميدهند و از نيكوترين و زيباترين آنها پيروي ميكنند. آنان كسانيند كه خدا هدايتشان بخشيده است و ايشان واقعاً خردمندند.
مقلّدان: تقلید در لغت به معنای به گردن انداختن قلاده، سهم، تفویض و لزوم (پیروی) و غیره آمده است و در اصطلاح گرفتن قول بدون دلیل است. مقلّدان –که اکثریت دینداران را تشکیل میدهند- به دلیل نداشتن علم معذوراند و مکلف به تقلید از یکی از امامان هستند. و چون عذر دارند تقلیدشان دینداری تلقی میشود و نزد خداوند مثاب و مأجور هستند، حتی اگر امامی که از وی تقلید میکنند به خطا رفته باشد باز هم مأجور هستند. تقلید با تمذهب فرق دارد زیرا تقلید اخذ قول غیر-خواه مجتهد یا غیر مجتهد – بدون دلیل است، امّا تمذهب به فهم قول مجتهد و اخذ آن پس از فهم گفته میشود. نگا: التمذهب ج١، ص ٩٨.
نسبت دین و مذهب:
میان دین و مذهب چه نسبتی وجود دارد؟
بنا به قول اصح نسبت میان این دو عموم و خصوص مطلق است، یعنی دین شامل همهی مذاهب میشود و همهی آنهارا در بر میگیرد، چون مذاهب همچون جویباری هستند که از دین سر چشمه گرفتهاند، امّا هیچیک از مذاهب شامل دین نمیشوند، عدم شمولیت مذهب برای دین یکی از دلایل دین نبودن مذاهب است، زیرا مذاهب زیر مجموعه و جزئی از دینند و جزء شیء نمیتواند کل و عین آن باشد.
تعداد قلیلی نیز دین و مذهب را مترادف میدانند، بهدلیل اینکه در عرف مردم اگر بخواهند افراد مقیّد به دین را متدیّن توصیف کنند میگویند فلانی مذهبی است که مترادف با دیندار است میباشد، امّا این دیدگاه عوامانه و فاقد بنیه و ارزش علمی است و نمیتواند مفید مساوی بودن مذهب با دین تلقی شود و هیچ دلیل مقبول و عقل و علم و شرعپسندی بر آن وجود ندارد.
آیا هر گونه تقلید عوام از مجتهد جایز است؟
فقها و اصولیون که اجازهی تقلید و تمذهب را به عوام دادهاند، به تقلید طوطیوار و میمونی بدون شرط راضی نیستند، بلکه آنها را ملزم و مکلف به نهایت سعی و تلاش در راستای فهم دیدگاه امام مقلّدشان نمودهاند. شیخ محمد ابوزهره در بیان تعریف گروه مقلّدان میگوید: «میتوانند کتابها را فهم کنند، امّا قادر به ترجیح میان اقوال و روایات نیستند، چون توانای ترجیح مرجَّحات و تفکیک طبقات ترجیح را ندارند. ابن عابدین فقیه برجستهی حنفی در توصیف آنان میگوید: ضعیف و قوی را از هم تفکیک نمیکنند، چپ را از راست نمیشناسند، مانند هیزمآور شب هرچه را گیر آورند جمع میکنند، وای به حال کسی که از آنان تقلید کند.» اصول فقه ابوزهره، چاپ دار الفکر العربی، صص ٣٥٧-٣٥٨.
این نوع تقلید تأثیر بسیار منفیای بر جوامع و طبقات مردم مسلمان داشته است و در واقع عامل اصلی انحطات و عقبماندگی و در جازدگی مسلمانان و امت اسلامی بشمار میآید.
تبعات و آثار دین دانستن فرق و مذاهب:
دین دانستن فرق و مذاهب باعث میشود حوزهی وحی خداوند و برداشت و فهم انسانها از آن باهم قاطی شوند و میان وحی معصوم و فهم غیر معصوم انسان از آن فرقی نباشد در نتیجه انسانها در میان دین خدایی و مذهب انسانی گرفتار سرگردانی شوند، برای بهتر روشن شدن این مطلب به بیان چند مورد میپردازم.
الف- معتزله باور دارند خداوند خالق افعال شر انسان نیست. اشاعره و ماتریدیه میگویند: خداوند خالق افعال خیر و شر انسان است. معتزله حسن و قبح اشیاء را ذاتی و درک آن را عقلی میدانند، امّا اشاعره آن را عرضی و درک آن را شرعی میدانند و ماتریدیه قائل به تفصیل هستند برخی را شرعی و برخی را عقلی میدانند.
ب- مُجَسِّمه قائل به تجسیم هستند، و مُعطِّله قایل به نفی صفات از خدا، اشاعره قایل به هشت صفت قدیمی هستند؛ امّا اهل حدیث قایل به ٩٩ صفت، و معتزله تعدد در صفات را منافی توحید و مخل به وحدانیت خداوند میدانند.
ج- طرفداران اتحاد و حلول قایل به وحدة الوجودند، امّا جمهور مسلمانان آن کفر و خروج از دین میدانند.
د- شیعیان و متصوفه استغاثه از اموات و قبور را جایز، بلکه عبادت مقرِّب از خدا میدانند، و اهل سنّت و جماعت آن را شرک میدانند.
هـ- اهل سنّت انتخاب و تعیین امام را انتخابی و وظیفه مردم میدانند و امام را شخصی غیر معصوم و عادی ، امّا شیعیان آنرا انتصابی و خدایی میدانند و مقام امام را تا فراتر از نبوّت ارتقا میدهند و امام را معصوم میدانند.
اهل سنّت تکفیر یاران پیامبر و توهین به آنها را مخالفت با صریح قرآن و سنّت و کفر میدانند امّا اهل تشیع آنرا عبادت میانگارند.
و- در احکام فقهی نیز هزاران مسئلهی اختلافی میان فقهای مذاهب وجود دارد، از نقض وضو گرفته تا نماز و روزه و زکات و حج، تا معاملان و شروط نکاح و وقوع یا عدم وقوع طلاق و... که ذکر و بیان آنها اطالهی بدون افادهی کلام است.
حرف ما این است که: دین خدا یکی است، امّا اختلاف در اقوال اصحاب فرق و مذاهب فراوان. تعداد مذاهب و فرق از دهها و صدها تجاوز میکند، اگر یکی از این اقوال دین خداست آن یکی کدام قول است؟ و تکلیف بقیهی اقوال چه خواهد شد؟ و اگر همگی این اقوال دین خدایند اجتماع ضدّین و در مواردی اجتماع نقیضین بوجود میآید که در دین خدا و منطق عقل و تجربه جایز نیست و جز منطق غلط ماتریالیستها کسی بدان معترف نیست. اگر گفته شود اختلاف میان اقوال مذهبی همچون اختلاف در شرایع انبیاست، گویم این قیاس، قیاس مع الفارق است چون در شرایع انبیاء شریعت قبلی توسط شریعت بعدی نسخ گردیده است، لیکن اقوال لاحق یا مختلف مذاهب ناسخ اقوال سابق یا مخالف خود نیستند.
خلاصه و نتیجه:
از آنچه گفته شد نتیجه میگیریم که: دین وضع و برنامهی خدا برای انسان است امّا مذهب فهم و تفاعل انسانها با دین، مذاهب دین نیستند بلکه برگرفته از دین و محصول فکر دینیاند، مذاهب در کنار مضراتشان فوایدی دارند، از مهمترین مضرات مذاهب اختلاف و تفرقی است که از کانال آنها در میان امّت بوجود میآید. نسبت میان دین و مذهب عموم و خصوص مطلق است، تقلید از مذاهب برای افرادی که توانایی اجتهاد و ترجیح را ندارند نه تنها جایز، بلکه واجب است، فتاوای مذهبی باید همواره آپدیت شوند، چون هر زمان و مکانی نیازمند فتوای جدیدی است، این امر نیز نیازمند این است در هر زمانی افراد مجتهد در میان مسلمانان موجود باشند، انسانها در مقابل مذاهب به مجتهد و متبع و متمذهب و مقلّد تقسیم میشوند و هر کدام از اینها احکام جداگانه دارند، دو دیدگاه افراطی و تفریطی رد کنندگان مذهب بطور مطلق و دین شمردن مذاهب و اعتقاد به بسته شدن باب اجتهاد و وجوب تقلید از آرای مذهبی، هردو نادرستاند و دیدگاه اعتدالی و وسطی که این نوشتار بر اساس آن تهیه گردیده است، بهترین و مناسبترین موضعگیری در قبال مذهب و دین است.
وصلی الله وسلم وبارک علی سیدنا محمّد وعلی آله وصحبه اجمعین، والحمد لله رب العالمین
پیرانشهر محمّد ملّازاده 1402/05/30
-----------------
ویرایش: اصلاحوب
نظرات
محسن نیکخواه
08 شهریور 1402 - 13:25کاش طرفدارانِ دانشِ کلاسیک اسلامی، هنگام بحث، به همان اصولِ فقه کلاسیک پایبند و وفادار بودند. در اصول فقه گفته میشود که ادلهی احکام شرعی عبارتند از قرآن و سنت و اجماع و قیاس و مصالح مرسله و استحسان و استصحاب و امثال اینها. یعنی اگر خواستی نشان بدهی که حکمی شرعی است باید در میان این موارد برایش سندی بیاوری و اگر نتوانستی دیگر نمیتوانی ادعا کنی که آن حکم شرعی است. اما حضرات غالبا در مباحثات به جای استناد به موارد فوق (که حتی بسیاری از موارد فوق، خودشان هم جای بحث دارند و مختلف فیه هستند) به اقوال علما استناد میکنند. مثلا برای اثبات درستی ادعای خود میگوید مالک یا شافعی یا احمد یا ابو فلان و ابن فلان نظرش این است. مگر ما در اصول فقه، رای علما را در کنار کتاب و سنت و قیاس و ... به عنوان ادلهی احکام شرعی داریم که حضرتعالی از نقل قول آنها به عنوان دلیل اثبات، استفاده میکنی؟ از خود این عالمان و امامان هم طلب دلیل میشود نه اینکه رای خودشان به عنوان دلیل ذکر شود. مثلا بیان رای امام شافعی در مسالهی از مسایل بدون ذکر دلیلش تنها در یک مقام قابل استفاده است و آن اینکه شخص بخواهد اثبات کند که این رای، مذهب شافعی است. در مرحلهی بعد برای اینکه اثبات شود که آیا این رای شافعی صحیح است یا خیر باید ادلهی که او برای رایش از آن ادلهی شرعی فوق الذکر آورده است بررسی شود و قس علی هذا. پس بر اساس همان دانش اصول فقه، مطلقا درست نیست که شخص در مقام استدلال، از نقل قول از هیچ عالمی به عنوان پشتوانهای برای اثبات نظر خود، استفاده کند. محسن نیکخواه https://t.me/AZADANDISHI93
سید مهدی موسوی
23 اسفند 1402 - 14:52خیلی تحقیق کردم بهترین ادله و مقاله ای که در خصوص تفاوت دین و مذهب پیدا کردم این مقاله بود/ خداخیرت بده ممنون از شما استاد گرامی و ربّانی جناب آقای ملازاده(حفظک الله)