به همان میزان که صحبت کردن از فواید و ثمرات دینداری در ایجاد انگیزه و تشویق و نهادینه کردن این مهمّ در جامعه ضروری است آسیب‌‌شناسی در این باب نیز از اهمّیّت برخوردار است. آسیب‌‌شناسی، پرداختن به جنبه‌ی منفی دینداری است که در آن توجّه معطوف به آفت‌‌‌هاست. هم چنان که اگر باغبانی، در تهیه‌ی بذر و کود اهتمام ورزد و آفت را نپاید، محصول را از دست داده است، آسیب‌‌‌های دینداری نیز تلاش‌‌‌های در این راستا را با بی‌فرجامی روبرو می‌کند. از این‌رو، شناخت و پرداختن به آفت‌‌‌های دینداری، کم‌بهاتر از شناخت جنبه‌‌‌های مثبت آن نیست.

یکی از این آفت‌‌‌ها وابستگی به اشخاص بجای دلبستگی به منهج و راه و روش در دینداری است. چرا که آدمی به حکم بشر بودن از خطا و اشتباه در امان نیست. بنابراین تا زمانی که شخص دیندار بر حق باشد شایسته است که از آنها پیروی نمود، اما هر گاه به بیراهه رفتند و از مسیر منحرف شدند، تبعیت از آنها حرام است. بنابراین شایسته است شخص دیندار، دو مسئله را به خوبی درک کنند.

اول: اینکه هیچ انسانی بری از خطا و اشتباه نیست و عصمت بدو روا نیست.

دوم: اینکه طرفدار حق باشد و از یاران آن پشتیبانی کند. خداوند در قرآن بعد از ذکر داستان پیامبران در سوره انعام به این مهمّ اشاره می‌فرماید: «أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْعَالَمِينَ»؛ اينان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده است پس به هدايت آنان اقتدا كن بگو من از شما هيچ مزدى بر اين [رسالت] نمى‏طلبم اين [قرآن] جز تذكرى براى جهانيان نيست [سوره اﻷنعام ۹۰]

در این آیه خداوند به پیامبر صلّی الله علیه وسلّم می‌فرماید: به هدایت منهج آنان اقتدا کن یعنی دلبسته ی راه و روش آنان باشید و نه وابسته آنان لذا نفرمود: به آنان اقتدا کن.

در آیه‌ای دیگر خداوند در مورد عدم وابستگی به شخص پیامبر صلّی الله علیه وسلّم می‌فرماید:

«وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ» و محمد جز فرستاده‏ اى كه پيش از او [هم] پيامبرانى [آمده و] گذشتند نيست آيا اگر او بميرد يا كشته شود از عقيده خود برمى‏ گرديد و هر كس از عقيده خود بازگردد هرگز هيچ زيانى به خدا نمى ‏رساند و به زودى خداوند سپاسگزاران را پاداش مى‏ دهد[سوره آل عمران ۱۴۴]

سید قطب در تفسیر این آیه می‌گوید: برنامه‌ای که پیامبران و دعوت کنندگان در طول تاریخ از سوی خدا برای اداره زندگی به مردم می‌رسانند، خودش مستقل است و جدای از پیامبران و دعوت کنندگان است. مسلمانی که شخص محمد صلّی الله علیه وسلّم را دوست دارد، از او انتظار می‌رود که میان شخص محمد و خود عقیده‌ای که آن را تبلیغ فرموده است و بعد از خود برای مردم برجای نهاده است، جدایی بیندازد. عقیده‌ای که جاویدان و پایدار است و با خدایی پیوند دارد که نمی‌میرد و باید دانست که خود دعوت، بر شخص دعوت کننده مقدم است. چون دعوت کنندگان می‌آیند و می‌روند. ولی دعوت می‌ماند و نسل‌‌‌های آدمیزادگان را در همه قرون و اعصار به سوی خود می‌خواند. خداوند سبحان مسلمانان را از تعلق خاطر شدیدشان به شخص پیامبر صلّی الله علیه وسلّم باز می‌دارد. و حال آنکه او هنوز زنده و در میان آنان بسر می‌برد و ایشان را به خود چشمه می‌رساند. چشمه‌ای که محمد صلّی الله علیه وسلّم آن را برنجوشانده است و او تنها آمده است تا بدان اشاره کند، گویا خداوند سبحان می‌خواهد که دست مسلمانان را بگیرد و دست ایشان را مستقیما به دستاویز استوار برساند و پیوند مسلمانان را با اسلام پیوند مستقیم کند و چنان نماید که بی واسطه با آن ارتباط حاصل کنند. و مسئولیتی را که ایشان در برابر خدا دارند و نهفته در این عهد و پیمان است، مسئولیتی مستقیم و بی واسطه گرداند. [۱]

قرآن در ضمن سیاست اهل کتاب برای دلسرد کردن مسلمانان از گرویدن به دین اسلام بیان می‌کند که اهل کتاب برای ایجاد تزلزل در صف مسلمانان به همدیگر این چنین توصیه می‌کردند.

«وَقَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ آمِنُوا بِالَّذِي أُنْزِلَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهَارِ وَاكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ»؛ و جماعتى از اهل كتاب گفتند در آغاز روز به آنچه بر مؤمنان نازل شد ايمان بياوريد و در پايان [روز] انكار كنيد شايد آنان [از اسلام] برگردند[سوره آل عمران ۷۲]

اهل کتاب با این روش می‌خواستند کسانی را که بجای تعلق به منهج به اشخاص وابستگی دارند را از صف مسلمانان جدا کنند.

در فرازی دیگر، قرآن پیروان ادیان دیگر را از پرستش یکدیگر منع می‌کند و از وابستگی به اشخاص در پیروان ادیان گذشته سخن گفته است آنجا که بعضی از آنها، بعضی دیگر را در مقام ربوبیت قرار داده و از آنان پیروی می‌کردند، به گونه‌ای که هر چه دانشمندان و علمای آنان می‌گفتند کورکورانه بدان عمل می‌کردند، هر چند آن عمل، مخالف دستور خداوند بود. قرآن شرح حال آنان را اینگونه بازگو می‌کند.

«قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ» بگو اى اهل كتاب بياييد بر سر سخنى كه ميان ما و شما يكسان است بايستيم كه جز خدا را نپرستيم و چيزى را شريك او نگردانيم و بعضى از ما بعضى ديگر را به جاى خدا به خدايى نگيرد پس اگر [از اين پيشنهاد] اعراض كردند بگوييد شاهد باشيد كه ما مسلمانيم [نه شما][سوره آل عمران ۶۴]

«اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ»؛ اينان دانشمندان و راهبان خود و مسيح پسر مريم را به جاى خدا به الوهيت گرفتند با آنكه مامور نبودند جز اينكه خدايى يگانه را بپرستند كه هيچ معبودى جز او نيست منزه است او از آنچه [با وى] شريك مى‏ گردانند[سوره التوبة ۳۱]

از جمله دروسی که از داستان پیامبر موسی علیه الصلاة والسلام می‌توان گرفت دلبستگی بنی اسرائیل به شخص پیامبر موسی علیه الصلاه و السلام بجای تعلق به منهجی که ایشان آورده بود، است. زمانی که بنی اسرائیل بعد از رفتن موسی به میقات، به گوساله پرستی روی آوردند. قرآن داستان ایشان را اینچنین بازگو می‌کند.

«وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَى مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ أَلَمْ يَرَوْا أَنَّهُ لَا يُكَلِّمهمّ وَلَا يَهْدِيهِمْ سَبِيلًا اتَّخَذُوهُ وَكَانُوا ظَالِمِينَ»؛ و قوم موسى پس از [عزيمت] او از زيورهاى خود مجسمه گوساله‏ اى براى خود ساختند كه صداى گاو داشت آيا نديدند كه آن [گوساله] با ايشان سخن نمى‏ گويد و راهى بدانها نمى ‏نمايد آن را [به پرستش] گرفتند و ستمكار بودند[سوره اﻷعراف ۱۴۸]

در حدیثی از پیامبر صلّی الله علیه وسلّم به این مهمّ اشاره کرده است و فرمودند: عن أبي نجيح العرباض بن سارية رضي الله عنه قال: وعظنا رسول الله صلى الله عليه وسلم موعظة وجلت منها القلوب، وذرفت منها العيون، فقلنا: يا رسول الله، كأنها موعظة مودع فأوصنا، قال:  أوصيكم بتقوى الله و السمع و الطاعة، وإن تأمّر عليكم عبد؛ فإنه من يعش منكم فسيرى اختلافا كثيرا، فعليكم بسنّتي وسنة الخلفاء الراشدين المهديين، عضّوا عليها بالنواجذ، وإياكم ومحدثات الأمور، فإن كل بدعة ضلالة  رواه أبو داود والترمذي وقال: حديث حسن صحيح.

از عرباض بن ساریه روایت شده که گفت: رسول الله صلّی الله علیه وسلّم ما را پند داد، پندی که از آن دلها به لرزه افتاد، و چشمها از آن اشک ریخت. پس گفتیم: یا رسول الله، چنین می‌نماید که این پند گفتن، خداحافظی است. پس ما را سفارش ده. فرمود: شما رو به ترس از خدای عزوجل و فرمانبری امیر سفارش می‌کنم و اگر چه برده‌ای بر شما امیر شود. زیرا به حقیقت هر کس از شما بماند اختلاف بسیاری خواهد دید. شما را به گرفتن راه من و راه خلفای راشدین که هدایت یافتگانند تشویق می‌کنم. سنّت من و سنّت آنها را به دندان محکم بگیرید، و شما را از راههای تازه که برابر راه من و خلفاء نیست، برحذر می‌دارم، زیرا هر روش و راه تازه‌ای بدعتی است و هر بدعتی گمراهی است و هر گمراهی عاقبتش آتش است.

نکته قابل تأمّل در این حدیث به این بخش از حدیث که فرموده‌اند: «بسنّتي» است یعنی از راه و روش و منهج من و اصحاب پیروی کنید نه از شخص ما.

تعلق به منهج و راه و روش بجای تعلق و وابستگی به اشخاص در عملکرد ابوبکر صدیق رضی الله عنه می‌توان یافت آنجا که بعد از خبر وفات پیامبر صلّی الله علیه وسلّم فرمودند: «فمَن كان منكم يَعبُدُ مُحمَّدًا -صلَّى اللهُ عليه وسلَّم- فإنَّ مُحمَّدًا -صلَّى اللهُ عليه وسلَّم- قد مات، ومَن كان يَعبُدُ اللهَ فإنَّ اللهَ حيٌّ لا يموتُ»؛ کسی از شما که محمد را پرستش می‌کرده بداند که محمد فوت کرده، اما کسی که خدا محمد را می‌پرستش می‌کرده پس خدا زنده است و نمی‌میرد.

علی بن ابی طالب در بیان این اصل مهمّ در دینداری می‌گوید: «الحق لا يعرف بالرجال، وإنما يعرف الرجال بالحق»؛ حق با مردانش شناخته نمی‌شوند، بلکه مردان با حق شناخته خواهند شد یعنی اینکه معیار درستی و نادرستی اشخاص نیستند، لذا شایسته است اشخاص دلبسته ی منهج باشند.

احمد بن حنبل در این باب گفته‌اند: «الثِّقةُ بالأشخاصِ ضلالٌ، والرُّكونُ إلى الآراءِ ابتداعٌ»؛ تکیه بر اشخاص گمراهی است و چسبیدن به دیدگاه‌‌‌ها بدعت.[نقله عنه شيخُ الإسلامِ ابنُ تيميَّةَ في «دَرْء التَّعارُضِ» ۴/۱۳۳]

در راستای درمان وابستگی به اشخاص، مؤسس حرکت جهانی اخوان المسلمین امام حسن البنا در دو موقف این قضیه را برای پیروان این حرکت تبیین می‌کند که عباس سیسی در این زمینه بازگو می‌کند.

مورد اول: مربوط به کنگره دانشجویان اخوان می‌باشد که در مرکز جمعیت جوانان مسلمان قاهره تشکیل شد. عباس سیسی می‌گوید: امام بنا سخنرانی می‌کرد، در این اثنا شور و حماسه، یکی از برادران را فرا گرفت و شعار زنده باد حسن البنا را سر داد. هر چند هیچ کس شعار او را جواب نداد، ولی آن استاد بزرگوار چند لحظه ساکت ماند و حرف نزد. همگی به او خیره شدند. سپس با خشم فراوان ادامه داد و گفت: ای برادران تا زمانی که برای افراد و شخصیت‌‌‌ها شعار سر دهیم، پیام و رسالت ما پیروز نخواهد شد. دعوت و پیام ما بر بینش توحید استوار است و هرگز از آن دور نشوید، ای برادران در اوج حماسه و شهامت، اصول و ارزش‌‌‌هایی که به آن ایمان آورده ایم و پیامبر بزرگوار نیز ما رو به سوی آن فراخوانده است به فراموشی نسپارید.

موضع گیری دوم: در شهر رشید و به هنگامی روی داد که برادران به خاطر یکی از مناسبت‌‌‌ها ی اسلامی، مراسمی را تدارک دیده بودند. سیسی می‌گوید: یکی از برادران فعال که در زمینه نشر دعوت بسیار خستگی‌ناپذیر بود، سخنرانی کرده و در اثنای سخنانش در حالیکه به امام بنا اشاره می‌کرد چنین گفت: امروز امام بنا در میان ما، همانند رسول خدا صلّی الله علیه وسلّم در میان اصحاب و یارانش می‌باشد. هنوز ایشان سخنش را به پایان نرسانده بود که امام بنا با سرعت از جایش برخاست و خود را به تریبون رساند و خطاب به مردم چنین گفت: برادران از اینکه این برادر در سخنانش از تعبیر نادرستی استفاده کرد، پوزش می‌طلبم و ما به گرد پای شاگردان رسول خدا نیز نمی‌رسیم، سپس به جای خود برگشت و آن برادر نتوانست سخنانش را به اتمام برساند. امام بنا می‌فرمایند: از رسالت و دعوت که ماندگار است سخن بگویید، اشخاص فانی و ناپایدارند.[۲]

وابستگی به اشخاص نتایج بدی را به دنبال دارد. به عنوان نمونه به چند آسیب آن اشاره خواهیم کرد.

۱- وابستگی به اشخاص در به وجود آوردن یاس و ناامیدی در دلها سهم بسزایی دارد. و این زمانی اتفاق می‌افتد که عده‌ای از الگوها و رهبران دینی که انتظار زیادی از آنان می‌رفته، در میانه راه بازمانده و به کلی تغییر جهت می‌دهند، در حالی که خود به وسیله آنان به این راه هدایت شده‌اند.

۲- وابستگی سبب ایجاد تقلید کورکورانه از شخص می‌شود.

«حُبُّکَ لِلشَّیْ ءِ یُعْمِی وَ یُصِمُ»؛ محبت تو به چیزی ترا کور وکر می‌کند.

۳- وابستگی به اشخاص سبب می‌شود اشتباهات فرد به اسم دین ثبت شده و این خود باعث ایجاد بدعت در دین می‌شود. چون در نگاه فرد عملکرد کسی که به او وابسته شده را به حساب دین می‌بیند.

۴- وابستگی سبب بی‌خیالی و آسانگیری در انجام خطا و اشتباه می‌شود به حجت اینکه شخصی که محبوب اشخاص می‌باشد این اعمال را مرتکب می‌شود.

۵- وابستگی به اشخاص، محبت به خدا را در دل افراد کم رنگ می‌کند. چون در قلب دو محبوب جا نمی‌گیرد.

«مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ»؛ خداوند براى هيچ مردى در درونش دو دل ننهاده است.[سوره اﻷحزاب ۴]

٦- وابستگی به اشخاص باعث می‌شود، خداوند بنده‌ای که به غیر او وابسته شده را رها کند. کسی که دل محبت خود را به کسی غیر از خدا نثار کرد، خداوند او را به خودش وامی گذارد.

منابع:

[۱] سید قطب، فی ظلال القرآن، ترجمه: دکتر مصطفی خرّم‌دل، ج ۱، ص ۷۲۴- ۷۲۶.

[۲]  عبدالحمید البلالی، اوصاف مصلحان، ترجمه: قادر قادری؛ صص ۱۸۳- ۱۸۲.

منبع: تابش با ویرایش مجدد اصلاحوب