مقدمه:
بر صاحبان دعوت واجب است نسبت به قرآن تأمل طولانی داشته و در تمام فصلهای آن دقت لازم را مبذول دارند و توجه داشته باشند که گستردگی توجیه و راهنمایی قرآن نسبت به یک مناسبت تاریخی، فراتر رفته و تمام نسلها و تمام دعوتگران را دربرمیگیرد. و آنچنان برنامهای برای دعوت ترسیم مینماید که مقید به زمان و مکان خاصی نیست، پس لازم است در برابر راهنماییهای اعلان شدهاش توقف کرده و تأمل لازم را بنماییم.
راه دعوت به پروردگار، راهی سخت و دشوار بوده و پوشیده از تمام ناملایمات و سختیهاست؛ چرا که میدانند زندگی روی زمین لایق کرمها، حشرات، خزندگان، سباع و وحوش و سایر حیوانات میباشد و زندگی شایستهی انسان، زندگی آخرت میباشد و علیرغم این دشواریها خداوند خودش پیروزی را نصیب حق و اهلش خواهد کرد؛ چرا که این حق است و حق به حقانیت آسمان و زمین و آفریدگار آن دو وصل شده است.[سیدقطب]
هدف سوره:
مؤمنان در مكه مخصوصاً در آغاز دعوت پیامبر سخت در رنج و فشار بودند، و دائماً از طرف دشمنان شكنجههاى روحى و جسمى مىشدند تا از ایمان خود بازگردند، گروهى مقاومت كرده و بعضى از افراد ضعیف تسلیم مىشدند و بازمىگشتند.
با توجه به اینكه این سوره از سورههاى مكى است چنین به نظر مىرسد كه هدف اصلى تقویت روحیه مؤمنان در برابر این جریان و تشویق آنان به پایمردى و استقامت است.
و در همین رابطه در این سوره داستان «اصحاب اخدود» را نقل مىكند، همآنها كه خندقها كندند و آتشهاى عظیمى در آن افروختند، و مؤمنان را تهدید به شكنجه با آتش كردند، گروهى را زنده زنده در آتش سوزاندند، اما آنها از ایمانشان بازنگشتند.
در قسمت دیگرى از این سوره كافرانى را كه مؤمنان را تحت فشار قرار مىدهند سخت مورد حمله قرار داده و آنها را به عذاب سوزان جهنم تهدید مىكند، در حالى كه مؤمنان را بشارت به باغهاى پرنعمت بهشتى مىدهد.
در مقطع بعد آنها را به گذشته تاریخ بازمىگرداند، و داستان فرعون و ثمود و اقوام زورمند و گردنكش را در برابر دیدگانشان مجسم مىسازد كه چگونه در مقابل فرمان عذاب الهى به زانو درآمدند و نابود شدند، تا كفار مكه كه نسبت به آنها قدرت ناچیزى داشتند حساب خود را بكنند و هم مایهی تسلى خاطر پیامبر-صلی الله علیه وسلم- و مؤمنان بوده باشد.
و در آخرین مقطع سوره اشاره به عظمت قرآن مجید و اهمیت فوقالعاده این وحى الهى مىكند و سوره را با آن پایان مىدهد.
رویهمرفته این سوره، سورهی استقامت و پایمردى و شكیبایى در برابر فشارهایى است كه از ظالمان و مستكبران بر مؤمنان وارد مىشود، و در لابهلاى آیات آن وعده نصرت الهى نهفته است.[تفسیر نمونه، مکارم]
چکیدهی سوره:
خداوند در آغاز سوره سوگندهایی را ذکر میفرماید که جواب آن نامعلوم است گویا با حذف جواب میخواهد طاغیان را از سرنوشت نامعلومی که در انتظارشان است بترساند، سرنوشتی که حتی خود آنان از آن بیخبرند.
بعد از ذکر قسم به داستانی میرود که در آن مؤمنان را در آتش میسوزانند به جرم داشتن اعتقاد به خدای یکتا و صبر بر آن.
در مورد عاقبت و فرجام قاتلان در دنیا چیزی را ذکر نمیفرماید و سرنوشتشان را نامعلوم رها میکند اما به صورت تلویحی و گذرا اشارهای به فرجام و عاقبت کارشان میکند، در تأکید بر شرح حال (إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ) میفرماید: (إن بطش ربك لشدید) یعنی که آنها را میگیرد، گرفتنی سخت، و اینکه خدای قادرِ متعال مهلت دادنش نه بخاطر اهمال که بخاطر حکیم بودنش است و به این دلیل بعد از آن فرمود (إِنَّهُ هُوَ یبْدِىء وَیعِیدُ) و در تأکید بر شرح حال (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ) میفرماید: (وَهُوَ الغفور الودود).
در آخر برای نشان دادن سلطنت و قدرت پایدار و همیشگی خود (ذُو الْعَرْشِ الْمَجِیدُ*فَعَّالٌ لِمَا یرِیدُ) را میآورد و برای نشان دادن قدرت ناپایدار مخلوقات (هَلْ أَتَاكَ حَدِیثُ الْجُنُودِ*فِرْعَوْنَ وَثَمُودَ) و (وَاللَّهُ مِنْ وَرَائهِمْ مُحِیطٌ) را ذکر میفرماید.
لطایف سوره:
1. (وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ یؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ*الَّذِی لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ)
خداوند متعال با اشاره به (العزیز) میفهماند که اگر میخواست آن گردنکشان را از تعذیب مؤمنان باز میداشت و آتششان را خاموش و آنها را نیست و نابود میفرمود و با اشاره به (الحمید) میفهماند آنچه که نزد خدا اعتبار دارد عاقبت و سرانجام کار است و اگر خدا مهلت میدهد، اهمال نمیکند و ثواب را به مؤمنان و عقاب را به کافران میرساند و تنها به این اکتفا نکرده و در آخر میفرماید: (والله على كُلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ) که وعدهای است برای مُطیعان و وعیدی است شدید برای مجرمان.[فخر رازی]
آمدن صفات «عزیز»، «حمید» در اینجا این را میرساند که خدای متعال قادر به یاری مؤمنان و گرفتن انتقام از کافران میبود اگر میخواست؛ چرا که او عزیز غالب است، و آمدن صفت «حمید» بیانگر دو چیز است:
اول: اینکه مؤمنین ایمانشان از روی رغبت و رهبت بوده است، رغبت در حمید به واسطهی (وَهُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ)، و رهبت از عزیز به واسطهی (إِنَّ بَطْشَ رَبِّكَ لَشَدِیدٌ)، و این کمال ایمان و بهترین حالات مؤمن را میرساند.
دوم: تا اینکه کافران از رحمت و فضل خدا ناامید نگردند، چنانکه فرمود: (ثُمَّ لَمْ یتُوبُواْ)؛ چرا كه مهلت دادن به عاصیان از آثار صفت حمید خدای سبحان میباشد.[فخر رازی]
(والله عَلَى كُلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ):
(شهید) در آیه با صیغهی مبالغه آمده کما اینکه در اینجا معامله به مثل میباشد که چون آنان بر لبهی اخدود شاهد سوختن مؤمنان بودند، خداوند با آنها همان معامله را میکند، زمانی که آنها را میسوزاند و شاهد سوختن آنها میباشد.
(والله عَلَى كُلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ) اشارهای است به کمال عدالت و داوری حق تعالی و آن اینکه خدا بر هر چیزی شهید و علیم است و با این وجود در داوری میان خلایق از روی علمش نسبت به آنان داوری نمیفرماید و با گواهی رسولان بر امتشان، و رسول اکرم بر دیگر رسولان که پیامهای پروردگار را تبلیغ کردهاند، داوری میفرماید تا اینکه قاضی از باب علم خود به قضاوت ننشیند. والله اعلم. [اضواء البیان]
باطل چون تودهای ورم کرده خود را مینمایاند و چشمهای ظاهربین را به وسیله تظاهر به کثرت و قوت میفریبد، ولی ایماندار که میزان خدایی را در دست دارد، باطل را با آن سنجیده و با دیدن باطل دست و دلش نمیلرزد و بیناییش را از دست نمیدهد و میزانش مختل نمیگردد؛ چرا که این حق است و حق به حقانیت آسمان و زمین و آفریدگار آن دو وصل شده.[سیدقطب]
2. (إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ لَمْ یتُوبُوا فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمْ عَذَابُ الْحَرِیقِ):
(ثُمَّ لَمْ یتُوبُواْ) یعنی اگر توبه کنند این وعید شامل حال آنان نمیشود و اینکه بطور قطع خداوند متعال توبه را میپذیرد، حتی اگر قتل عمد باشد.
شهدا نخبگان و برگزیدگاناند، آنان را خداوند از میان مجاهدان شناسایی و برای خود گزینش میکند. ازاینرو شهید شدن باختن و زیانبار شدن نیست بلکه گزینش شدن و تکریم و برخوردار شدن از عنایت ویژه خداست (وَیتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ)...
از نگاهی دیگر شهدا کسانیاند که خدا آنان را از میان بندگانش برمیگزیند و دربارهی برنامهی درستی که برای بشر فرستاده از ایشان طلب گواهی میکند.
شهید یعنی کسی که شهادت میدهد دین خدا از جان و زندگیش گرانبهاتر است.[سیدقطب]
3. (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْآنهارُ ذَلِكَ الْفَوْزُ الْكَبِیرُ):
فرمود (ذلك الفوز) و نفرمود «تلک الفوز»؛ چرا که (ذلك) إشارهای به خبر دادن خدایتعالی به حصول جنات است، و «تلك» اشارهای به خود جنات است بدون حصول آنها.
4. آمدن فاء در (إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ لَمْ یتُوبُوا فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمْ عَذَابُ الْحَرِیقِ) به این دلالت دارد که رفتنشان در دوزخ تنها به دلیل انداختن مؤمنان در آتش میباشد.
چرا که اگر میآمد (ثُمَّ لَمْ یتُوبُوا فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ» یعنی هم بدلیل انداختن مؤمنان در آتش و هم به دلایل دیگر.
و آیه بعد از آن (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْانهارُ ذَلِكَ الْفَوْزُ الْكَبِیرُ) نفرموده: (فلَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْانهارُ)،یعنی که بهشت رفتن مؤمنان به دلیل ایمان و عمل نیکشان نیست بلکه تفضلی است از جانب خدای متعال، همچنانکه در حدیث آمده «لا یدخل أحدكم الجنة بعمله».
5. این سوره دلالت دارد بر اینکه مکره بر کفر بهتر است صبر پیشه نماید هر چند که در این زمینه رخصت هم وجود دارد، در این زمینه آمده که مسیلمه کذاب دو نفر از اصحاب رسول اکرم را دستگیر کرده به یکی از آنها گفت آیا گواهی میدهی که من فرستاده خدا هستم. گفت: آری، پس او را رها کرد و به دیگری گفت تو چطور. گفت: نخیر بلکه تو دروغ میگویی، پس او را به قتل رساند، پیامبر اکرم فرمود: «أما الذی ترك فأخذ بالرخصة فلا تبعة علیه، وأما الذی قتل فأخذ بالفضل فهنییاً له».[فخر رازی]
6. (والله مِن وَرَائهِمْ مُّحِیطٌ):
این عبارت دال بر مشرِف بودن کفار به هلاک میباشد، یعنی: آنها که تو را تکذیب میکنند، مشرف به هلاک میباشند.[فخر رازی]
7. در اینکه اصحاب اخدود در دنیا به سبب این کارشان دچار عذاب شدهاند یا نه احتمال دارد که در این دنیا به سبب سوزاندن مؤمنان در آتش، خداوند هم آنان را در این دنیا به عذاب حریق هلاک فرموده باشد؛ چرا که خداوند متعال به اینخاطر که فرعون گفت: (أَلَیسَ لِى مُلْكُ مِصْرَ وَهَذِهِ الانهارُ تَجْرِى مِن تَحْتِى)، پس او را بوسیله همان چیزی که به واسطه آن (انهار) تکبر میکرد غرق فرمود، و چون سبب کشتن ناقه صالح صدا کردن صاحبشان برای این کار بود (فَنَادَوْا صَاحِبَهُمْ فَتَعَاطَى فَعَقَرَ) خداوند نیز آنان را به واسطه صیحهای مرگبار هلاک فرمود: (إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَیهِمْ صَیحَةً وَاحِدَةً فَكَانُوا كَهَشِیمِ الْمُحْتَظِرِ)، و قوم لوط را با دگرگون یا برعکس کردن آبادیشان (فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِیهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَیهَا حِجَارَةً مِنْ سِجِّیلٍ مَنْضُودٍ) چرا که قانون فطرت را تغییر داده و بر عکس کرده بودند، و اما عاد طغیانشان بدلیل قوتشان بود (أَلَمْ تَرَ كَیفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَادٍ إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ الَّتِى لَمْ یخْلَقْ مِثْلُهَا فِى الْبِلَادِ)، پس آنان را با باد که لطیفترین چیز است هلاک، تا بفهماند که قدرتشان در برابر قدرت خدا چیزی نیست و در جای دیگر میفرماید: (فَأَمَّا عَادٌ فَاسْتَكْبَرُوا فِی الْأَرْضِ بِغَیرِ الْحَقِّ وَقَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَوَلَمْ یرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَكَانُوا بِآیاتِنَا یجْحَدُونَ*فَأَرْسَلْنَا عَلَیهِمْ رِیحًا) پس عذاب متناسب با جزاست و همانگونه که مؤمنان را با آتش سوزاندند، با آتش از بین رفتند.
و دلیل دیگر اینکه خداوند در آیه سوم میفرماید: (وَشَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ) و در آیه هفتم (وَهُمْ عَلَى مَا یفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ) و در آخر امر (وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ)، آیه سوم هر دو را در بر دارد چه شاهد خدا و مشهود بندگان و چه شاهد اصحاب اخدود و مشهود مؤمنان، آیه هفتم شهود اصحاب اخدود نسبت به اعمال خودشان را آورده، و آیهی آخر شهید بودن خدا بر تمامی امور از جمله اعمال اصحاب اخدود را میرساند و شهادت خدا بر خلقش شهادتی است محیط، شامل و کامل که دربرگیرنده علم، رؤیت، تدبیر و قدرت میباشد پس علمش حضوری، رؤیتش مستقیم، تدبیرش مدبرانه و قدرتش درهم کوبیدن جباران و قلدران میباشد پس به نظر بنده عذابشان را در این دنیا به آخرت موکول نفرموده.
دلیل سوم آوردن (إن بطش ربك لشدید) میباشد که با آوردن این آیه بطور تلویحی میفهماند که بگونهای شدید، همچون فرعون و ثمود با آنان برخورد فرموده.
و دلیل آخر اینکه خدای متعال به علت شباهت این داستان با داستان فرعون و ثمود، عاقبت فرعون و ثمود را ذکر فرموده و فرجام کارشان (قوم فرعون و ثمود) به گواهی قرآن هلاک در دنیا بوده است پس عاقبت آنان هم هلاک در دنیا بوده.
و عادت خدای متعال بر این است که سزا از جنس عمل است، آنان مؤمنان را در آتش سوزاندند خود هم به وسیله آتش هلاک میگردند امّا فرقست میان آتشی که خدای متعال برمیانگیزاند با آتشی که انسانها برمیانگیزانند.
برداشتهای گرفته شده از سورهی کریمه:
1. در مقام بندگی برای خدا، آنچه که پروردگار میطلبد، فعالیت و تلاش است.
آنچه خدا میطلبد این است که پیام سعادت آفرین اسلام را به سمع مردم برسانند اما هدایت و راهنمایی آنان تنها در دست خداست پس:
فزونی شرّ مردم تو را به یأس نگراید که خدا از ما تلاش میخواهد نه نتیجه.[عبدالحمید بلالی]
2. تمام بشریت بسوی نابودی پیش میروند و تنها چیزی که باقی میماند، عقیده و فکر است پس دعوت از دعوتگر با اهمیتتر و بزرگتر است.
دعوتگران میآیند و میروند امّا دعوت در طول قرون باقی مانده و دعوتگران و پیروان دعوت که خود را به منبع اصیل دعوت وصل نموده باشند، جاودان خواهند ماند. پس: بر دعوتگران واجب است که جهادشان را استمرار بخشیده تا به پروردگارشان برسند.[سیدقطب]
3. برای مؤمن همین بسنده است که بیاد داشته باشد که هر کار نیک و خوبی را که انجام میدهد، خدا آن را میداند و از آن آگاه است و همین احساسی که دارد او را برای انجام کار پسندیده برمیانگیزد و میخواهد به کردار شایسته دست یازد تا خدا عمل خیر او را ببیند و بداند...
پس تنها همین اطلاع کردگار بر کردار او پاداش اوست و این خود کافی است و تا دریافت سزای حقیقی جزای اوست و او راست.[سیدقطب]
4. محنت، محک دلهاست و از ایمان، نفاق و کفر آنها پرده برمیدارد... چه بسا قلب مؤمنی به شدت به لرزه درآید امّا ایمانش همچون کوه استوار باشد!
و چه بسا در اثر فشار و رنج محنت از موضع واقعی خود منحرف گشته و ثبات و شجاعت خود را از دست دهد، امّا ایمانش هرگز دستخوش تزلزل نخواهد شد.
سست باوران همواره در مقابل حوادث و رویدادها به سرعت سقوط میکنند و کافری که در لباس اسلام خود را مزین نموده به هنگام بحران و مشکلات و آنگاه که میبیند دولت ایمان در معرض سقوط قرار قرار گرفته نفس ناپاک لباسها را کنار زده و لجنزار کفر خود را نمایان میسازد و از شک و تردید بد خود نسبت به پروردگار پرده برمیدارد.[اوصاف مصلحان]
5. خداوند است که حیات را بخشیده و ساقط نمودن زندگی هم به دست اوست که دارای اخل و موعد مقرّر خودش میباشد... پس بایستی حقیقت حیات و مرگ و قَدَر خدا در دلها مستقر گردد که در طی چنین مسیری است که دلها آرام میگیرند و نسبت به ابتلایات و شدایدی که پیش میآیند خود را نمیبازند و خود را تسلیم حکمت و خواست پروردگار میکنند و به جزای پروردگار میرسند.[منیر قظبان]
6. کشتگانی هستند که در حمایت از حق شهید میشوند و بر خاک میافتند، کشتگانی عزیز و محبوب، آنان واقعاً زندهاند. لذا نباید آنان را مرده خواند، مرده احساس کرد یا لفظ مرده را در موردشان بکار برد؛ چرا که آنان بواسطهی شهادت در راه خدا زندهاند، پس ناگزیر زندهاند و فقط در ظاهر امر و در نگاه چشمها کشته شدهاند. امّا حقیقت مرگ و زندگی را با این دید ظاهری نمیتوان دریافت.
نخستین نشانه زندگی کنشگری و رشد و تداوم است و نخستین نشانهی مرگ، انفعال، سکون و توقف است. کنشگری کشتگان در راه خدا، در حمایت از حقیقتی که جان خود را بر سر آن نهادهاند یک کنشگر اثرگذار و فعال است، اندیشهای هم که بخاطر آن شهید شدهاند با خونشان آبیاری میشود و تداوم مییابد و اثرپذیری دیگران از شهادت آنها نیز تقویت میگردد و ادامه مییابد.
ازاینرو آنان در عرصه شکل دادن به زندگی و جهتدهی آن همچنان حضور فعال، اثربخش و محرک دارند که این همان علامت زنده بودن است و لذا شهدا براساس این معیار عینی در دنیای مرم حاضر وزندهاند.[سیدقطب]
7. اگر شماها در جهاد کشته نشدید در رختخوابها میمیرید. قسم به کسی که جانم در اختیار اوست، اذّیت مرگ بسیار دردناکتر از اذّیت هزار شمشیر است.[حضرت علی]
8. رخدادی که در زمین و در زندگی دنیا روی داده پایان رخداد و پایان كار نیست بلکه نتیجهی آن در جایی فرا میرسد که کار را در جای خود و در حّد نصاب خود قرار میدهد و داوری میکند دربارهی چیزی که میان طاغیان و مؤمنان روی داده، این مشخص و مؤکد است و روی میدهد همانگونه که یزدان سبحان از آن خبر داده (إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ لَمْ یتُوبُوا فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمْ عَذَابُ الْحَرِیقِ).[سیدقطب]
نظرات