از عمر بن‌خطاب(رضی‌الله‌عنه) روایت است که ایشان فرمودند: روزی نزد رسول الله(صلی‌الله‌علیه‌وسلم) نشسته بودیم که ناگهان مردی با لباسی بسیار سفید و مو‌های کاملاً سیاه بر ما وارد شد. در حالی که نه اثری از سفر بر چهره‌اش نمایان بود و نه کسی از ما او را می شناخت. او آمد و نزد پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وسلم) نشست؛ زانوهایش را به زانوهای رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وسلم) چسباند

و دو دستش را بر دو ران ایشان گذاشت و گفت: ای محمّد از اسلام به من خبر بده. رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وسلم)  فرمود: اسلام آن است که گواهی دهی بجز الله معبود به حقی نیست و آن که محمّد فرستاده و پیامبر او است، نماز را برپا داری، زکات را پرداخت کنی، روزه‌ی رمضان را بگیری و حج خانه‌ی‌ خدا را به جای آوری اگر توان داشته باشی. آن مرد گفت: راست گفتی. عمر می‌فرماید: ما از این تعجب کردیم که او هم سؤال می‌پرسد و هم تأیید می‌کند. آن‌گاه گفت: از ایمان به من خبر بده. رسول اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وسلم)  فرمود: ایمان آن است که به الله و فرشتگانش ، به کتاب‌های آسمانی، پیامبران الهی و روز قیامت و به خوب و بد تقدیر ایمان داشته باشی. آن مرد گفت: راست گفتی. سپس گفت: از احسان به من خبر بده. رسول اکرم فرمود: احسان آن است که الله را آن گونه پرستش کنی که گویا او را می‌بینی و اگر نتوانستی او را ببینی یقین داشته باشی که او تو را می‌بیند. 

اسلام، ایمان و احسان سه کلمه‌ای هستند که در این حدیث مشهور وارد شده‌اند تا مدلول آن را بشناسیم. به نظر ما این کلمات عناوین مختلف یک حقیقت هستند. حقیقت واحدی که وقتی از جهات مختلف به آن به نگریسته می‌شود از هر جهت توصیفی خاص به خود می‌گیرد. با این که همه‌ی این صفات در تشخیص حقیقت و تشریح نشانه‌های آن هماهنگ و هم‌نوا هستند. به همین خاطر حدیث را با این عبارت به پایان می‌برد: این جبریل بود که آمده بود تا دین‌تان را به شما بیاموزد.

دینی که امین وحی برای تشریح آن آمده بود اسلام است اگر به رفتار و عمل ظاهری و آشکار نگاه کنیم.

اگر به یقین درونی و عقیده‌ی انگیزاننده بنگریم می‌شود ایمان و در صورتی که به انجام عملی آن از روی دقت و تأمل در هدف آن و ارتباط ایمان با عمل صالح نگاه کنیم می‌شود احسان.

تمام این معانی مانند اعضای درخت استواری است که از هم‌دیگر جدا نمی‌شود.

گاهی به تنه‌ی آن که غذا را به شاخه‌های دور و نزدیک می‌رساند نگاه می‌کنیم و گاهی به میوه‌ها و برگ‌های سایه‌دار آن می‌نگریم و گاهی به شادابی و شکوفایی آن می‌نگریم.

با این حال این نگاه‌های مختلف چیزی از وحدت و انسجام درخت و تصور ذهنی و خارج از ذهن را تغییر نمی‌دهد؛ درخت در هر صورت عبارت است از همان تنه‌ی ایستاده و شاخه‌های کشیده و شادابی و خرمی شکوفه‌ها و میوه‌های آن. گاهی عناصری که حقیقیت دین را تشکیل می‌دهند کوچک می‌شوند و روابطی که آن‌ها را به هم پیوند می‌دهد از هم می‌گسلد؛ اسلام به عمل بی‌روحی تبدیل می‌شود که قدرت ایمان را از پس آن احساس نمی‌کنیم؛ انگیزه‌ی ایمان ضعیف می‌شود به طوری که نمی‌تواند هوا و هوس را دور کند و وجدان‌ها را بیدار سازد یا احسان به ادعایی توخالی تبدیل می‌شود که نه حق را می‌بیند و نه ابهت آن را احساس می‌کند. آری گاهی این مشکلات در زندگی انسان روی می‌دهد چنان که درختی را می‌بینیم با میوه‌های آفت‌زده و برگ‌های پژمرده؛ نه تنه‌اش توان آب‌رسانی دارد و نه شاخه‌هایش قدرت باروری و نه سیمایش شاداب و رضایت‌بخش است. اما این شرایط ناگوار فطرت کلی و طبیعت حاکم نیست و حدیث یاد شده حقیقت صحیح دین را تشریح می‌کند.

ایمان اگر درست باشد باید به عمل منجر شود و عمل اگر درست باشد ناگزیر باید بر مبنای ایمان انجام گیرد. احسان اگر درست باشد تنها از ایمان قوی و عمل کامل نشأت می‌گیرد.

به عبارت دیگر دینی که جبریل برای آموزش آن آمده بود اسلام است و اسلام تنها زمانی درست است که دارای روح ماندگار و نیروی محرکه یعنی ایمان حقیقی باشد. اگر این یقین انگیزاننده نهادینه شود، تقویت رابطه با خدا و احساس مراقبت دائمی و مشاهده‌ی جلال او در حد اعلا شکل می‌گیرد و این مقام احسان است. به همین دلیل می‌خواهیم حدیث را با این روش تشریح ‌کنیم زیرا برخی از مردم می‌پندارند که اسلام و ایمان و احسان مراتبی هستند که از هم‌دیگر فاصله دارند؛ یعنی اسلام گاهی از ایمان جدا می‌شود و ایمان از اسلام جدا می‌شود آن‌گاه در این دوران پرهیاهو کسانی هستند که گمان می‌کنند احسان منزلتی است که بدون انجام فرایض شرعی و عقاید ثابت دست‌یافتنی است. به این ترتیب باید گفت که کلمات سه‌گانه به حقایق گوناگونی اشاره می‌کند نه به دین واحد الهی و این ادعای گزافی است. 

این در حالی است که قرآن کریم به هم‌خوانی این معانی و تناسب آن در بیان حقیقت دین از اول تا آخر آن دلالت دارد و تنوع عبارات تنها به این خاطر است که بتواند شکل‌های مختلف یک حقیقت را بیان کند. این مسأله در ده‌ها آیه که دین را توصیف و آموزه‌های آن تشریح می‌کند دیده می‌شود. قرآن خاطرنشان می‌کند که در لابلای این توصیف کلمات اسلام، ایمان و احسان قرار دارند تا این کلمات چراغی باشند که راه را روشن می‌کند و رهرو را به هدف برسانند. خداوند متعال در آغاز سوره‌ی نمل مؤمنان را این گونه می‌ستاید: 

(هُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ * الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ)[نمل:2-3]؛ «راهنما و مژده‌رسان برای مؤمنان است. آن کسانی که نماز را چنان که باید می‌خوانند، و زکات را می‌پردازند، و قاطعانه آنان به آخرت ایمان دارند.»

در آغاز سوره‌ی لقمان هم می‌فرماید: 

(تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ *  هُدًى وَرَحْمَةً لِّلْمُحْسِنِينَ)[لقمان:2-3]؛ «این، آیات کتاب پرمحتوا و استوار (قرآن) است. هدایت و رحمت برای نیکوکاران است.»

در این آیات هر دو صفت با هم هم‌خوانی دارند؛ می‌دانیم که برپایی نماز و پرداخت زکات مهم‌ترین عناصر اسلام هستند که در حدیث نیز ذکر شده‌ است وخداوند متعال می‌فرماید: 

(قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّـهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ * لَا شَرِيكَ لَهُ  وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ)[انعام:162-163]؛ «بگو: نماز و عبادت و زیستن و مردن من از آن خدا است که پروردگار جهانیان است. خدا را هیچ شریکی نیست، و به همین دستور داده شده‌ام، و من اوّلین مسلمان (در میان امّت خود، و مخلص‌ترین فرد در میان همه‌ی انسانها برای خدا) هستم.»

کسی که در این آیات دقت کند می‌بیند که متعلقات ایمان بسیارند و هیچ از هم‌دیگر جدا نمی‌شوند؛ هم‌چنان که دیده می‌شود آثار عملی ایمان به عنوان چکیده‌ی اسلام نمی‌تواند از طبیعت یقینی وحی جدا شود. بلکه ایمان به بخشی از دین و کفر به بخشی از آن کفر کامل است و ایمان همراه با نیت سرکشی و عدم خشوع برای خدا نیز کفر کامل محسوب می‌شود: 

(إِنَّمَا كَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ إِذَا دُعُوا إِلَى اللَّـهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ أَن يَقُولُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا  وَأُولَـئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)[نور:52]؛ «مؤمنان هنگامی که به سوی خدا و پیغمبرش فرا خوانده شوند تا میان آنان داوری کند، سخنشان تنها این است که می‌گویند: شنیدیم و اطاعت کردیم! و رستگاران واقعی ایشانند.»

احسان چیست؟ احسان به دنبال ایمان راستین و اسلام کامل می‌آید و نتیجه‌ی حتمی آن دو است؛ خداوند متعال می‌فرماید: 

(إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا)[کهف:30]؛ «کسانی که ایمان آورده‌اند (به خدا و دین حقی که به تو وحی شده است) و کارهای شایسته کرده‌اند (پاداششان در پیشگاه آفریدگارشان محفوظ است). ما پاداش کسی را هدر نمی‌دهیم که کار نیکو کرده باشد.»

دانستیم که ایمان عبارت است از شناخت کامل خداوند و اعتماد فزاینده به او و اسلام یعنی پذیرش کامل آموزه‌های خداوندی و جستن دقیق رضای اوست. چنان چه این عناصر با هم جمع شوند و با روح یقین بیامیزد و باعث انجام اعمال صالح شود در این صورت فرد قطعا محسن خواهد بود.

حدیثی که خواندیم احسان را برای ما تعریف می‌کند: خدا را آن گونه پرستش کن که گویی او را می‌بینی و اگر نتوانستی او را ببینی بدان که او تو را می‌بیند. دیدن خداوند در حین عمل، باعث انجام آن در کمال دقت و مهارت می‌شود. منظور آن نیست که یک نیروی تخیلی و موهوم تصور کنیم بلکه احساس یک وجود حاضر و درک حقیقی آن است.

می‌خواهیم در این عبارت دقت کنیم: «خدا را چنان پرستش که گویی او را می‌بینی و اگر نتوانستی او را ببینی بدان که او تو را می‌بیند.» عبادت شامل دو نوع عمل است: 

نخست: فرایض عینی که مکلف ناگزیر به انجام آن است؛ این فرایض بر یکایک افراد واجب است و هر کس شخصاً مسؤول انجام آن است. 

دوم: فرایضی که تمام جامعه در برابر ادای آن مسؤول است و در حوزه‌ی عمومی همگان مسؤول انجام آن هستند. اگر جامعه از انجام آن سر باز زند یکایک افراد در برابر این کوتاهی مسؤول خواهند بود و این مسأله در اصطلاح فقها به «فرض کفایی» معروف است.

فرایض عینی به خصوصیات مادی بستگی دارد که بشر در اصل آن با هم برابر است؛ بر این اساس هیچ انسانی بر روی کره‌ی خاکی وجود ندارد که نماز بر او فرض نباشد یا بتواند زنا را مباح کند. هدف از این فرایض پاک‌سازی نفس انسان‌ها است؛ نفس‌ بشری تنها از این راه اصلاح می‌شوند و از این نظر وجوب آن عینی است.

اما فرض کفایی ابتدا به توانایی‌ و قابلیت‌ افراد بستگی دارد که غالباً با هم متفاوتند و میل و گرایش هر یک نسبت به آن آشکارا با هم تفاوت دارد. با این حال جامعه از یکایک افراد می‌خواهد تا آن‌جا که می‌توانند کار و پیشه‌ی مربوط به خود را به دقت انجام دهند. اگر همه‌ی جامعه کشاورزی کنند پس چه کسی تاجر باشد؟ اگر همه صنعتگر باشند پس چه کسی کشاورزی کند؟ نمی‌توان کار مخصوصی را بر فرد معینی تحمیل کرد بلکه اعمال بر اساس گرایش و استعداد افراد در میان‌شان تقسیم می‌شود.

این تقسیم‌بندی در جامعه به صورت خودکار انجام می‌گیرد تا مصالح جامعه به کلی تضمین شود و اگر در این زمینه اخلالی ایجاد شود جامعه مسؤول تلافی آن خواهد بود. شاید کسی بپرسد: این اعمال عادی چه ارتباطی با دین دارد؟

در پاسخ می‌گوییم که این اعمال اصل عبادت و جزء فرایض کفایی هستند؛ مهندسی، پزشکی، کشاورزی، صنعت و مشاغل گوناگون که اسباب عمران و آبادی هستند ارکان اسلام محسوب می‌شوند. این اعمال به طور قطع در دایره‌ی احسان جای می‌گیرند که در حدیث نبوی با این عبارت کوتاه آمده است: خدا را به گونه‌ای پرستش کن که گویی او را می‌بینی و اگر تو او را نمی‌بینی بدان که او تو را می‌بیند.

احسان فریضه‌ای است که بر هر چیزی نوشته شده است و این سخن نیاز به توضیح بیشتری دارد؛ آری شاید کسی بتواند چند قرص نان بخورد و جامه‌ی کرباس به تن کند و در مخروبه‌ای به تنهایی و آن گونه که خود می‌پسندد به عبادت خدا مشغول شود. محیطی که چنین مردمی را پرورش می‌دهد شاید به بیش از آسیابان و پنبه‌زن و مشاغل ناچیزی که در جامعه‌ی ابتدایی فرض کفایه محسوب می‌شوند نیاز نداشته باشد.

اما اسلام در چنین محیطی سامان نمی‌گیرد و عناصر آن قدرت حرکت ندارد و حتی مجرد بقای آن هم ناممکن است. اگر اسلام به گوشه‌گیری در عبادت‌گاه‌‌ها باشد حتما در بخشی از زندگی آن را اعمال می‌کرد و به هر نوع زندگی بسنده می‌کرد؛ اما اسلام دینی است که می‌خواهد بر تمام جوانب زندگی احاطه داشته باشد، با ناراستی‌های آن درافتد و با طاغوتیان پیکار کند. زاد و توشه‌ی این جهاد نیاز به امدادهایی دارد که با فعالیت و کسب تجربه و مهارت و دانش‌اندوزی‌ در انواع مشاغل امکان‌پذیر است. یعنی تمام هنرها و مهارت‌ها که در میان نسل‌های بشری در سراسر کره‌ی زمین وجود دارد باید در جامعه‌ی اسلامی وجود داشته باشد. لازم است مسلمانان در این حوزه‌ها در حد اعلا مهارت داشته باشند که اگر در حوزه‌های مدنی و نظامی با دیگران مقایسه شوند، باید وزن‌شان بیشتر و راه‌شان درست‌تر باشد. مهارت در انجام این کارها در ابتدای درجه‌ی احسان قرار دارد که حدیث نبوی از آن یاد شده است.

خداوند دوست دارد هر کاری که انسان‌ها انجام می‌دهند کامل و بی‌عیب باشد و هیچ نقص و کاستی در آن راه نداشته باشد. اگر حیوانی را برای خوردن ذبح می‌کند با ادب و مهربانی ذبح کند. عمر بن خطاب(رضی‌الله‌عنه) مردی را دید که گوسفندی را بر روی زمین می‌کشید و برای ذبح می‌برد. به او فرمود: وای بر تو به نیکی آن را به قربان‌گاه ببر.

از مسیب بن دار روایت است که فرمود: عمر بن خطاب(رضی‌الله‌عنه) را دیدیم که شتربانی را زد و گفت: چرا خارج از توان بر شترت بار می‌بندی؟[ طبقات ابن سعد].

از عاصم بن عبدالله بن عاصم بن عمربن خطاب روایت است که مردی کاردی را تیز کرد و گوسفندی را گرفت تا ذبح کند. عمر او را با تازیانه زد و فرمود: آیا جانش آن را شکنجه می‌دهی؟ چرا پیش از این کارد را تیز نکردی؟ 

از وهب بن کیسان روایت است که ابن عمر چوپانی را دید که گوسفندانش را در جای آلوده‌ای می‌چراند در حالی که جای بهتر از آن هم سراغ داشت. به او گفت: وی بر تو من از رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وسلم) شنیدم که فرمود: هر کس مسؤول رعیت خود است. 

اگر قاتلی را قصاص کنند هدف آن نیست که روحش را به هر وسیله‌ای که بخواهند بگیرند اگر چه مجرم باشد؛ بلکه باید حد الهی به درستی و احترام بر وی جاری شود. پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وسلم) فرمود: خداوند احسان را بر هر چیزی نوشته است اگر کسی را کشتید به نیکی بکشید و اگر حیوانی را ذبح کردید به نیکی ذبح کنید؛ کارد را تیز و قربانی را آسوده کنید.

دقت در کار با ادعا و ندانم‌کاری نیست هر کار آسمانی یا زمینی قواعد مخصوص به خود را دارد که با آموزش و تمرین قابل یادگیری است.

قوانین احسان و خطرات آن: انسان زمانی به درجه‌ی احسان دست می‌یابد که این قوانین را به خوبی فرا گیرد و به نیکی انجام دهد تا از مرحله‌ی ایمنی به مرحله‌ی دقت و تسلط برسد. هر سخن، قواعد دستوری دارد که باید کاملا رعایت شود و زمانی صحیح است که با این قواعد هم‌خوانی داشته باشد. اما کلام زمانی زیبا می‌شود که در کنار بلاغت، شکل زیبایی داشته باشد.

نماز، سنن و ارکانی دارد که نمازگزار باید آن را به نیکی انجام دهد هر گاه آن‌ها را کامل کرد نمازش صحیح است اما زمانی به درجه‌ی احسان می‌رسد که حرکات و سکنات آن، روح خشوع داشته باشد و همراه با بینش و خلوص قلبی در حضور خداوند ادا شود.

رانندگی قوانین و مقرراتی دارد و بسیاری از مردم از توانایی رانندگی برخوردارند اما مهارتی که فرد در مسابقات رانندگی به کار می‌برد جز برای افراد معدودی فراهم نیست.

احسان یک دانش عادی یا کار معمولی نیست بلکه مقصد بلندی است که در پایان هر کار قرار دارد و دقت و زیبایی آن در حد کمال است. مسلمان موظف است این مرحله را در هر عملی پیگیری کند. عادات و عبادات به لحاظ سلیقه و بینش با هم برابرند زیرا عادات تنها با نیت خیر به عبادت تبدیل می‌شود. تفاوتی بین این دو وجود ندارد جز آن که عبادات شکل‌هایی دارد که شارع خودش آن را ترسیم کرده است اما کارهای روزمره به علم مردم و تجربه‌ی آنان در طول قرن‌ها سپرده شده است.

شارع، تعداد نمازها و رکعت‌های آن را تعیین کرده است اما روش کشاورزی و انواع محصولات کشاورزی را مشخص نکره است؛ اولی را فرض عین و دومی را فرض کفایه قرار داده است. اما این اختلاف در ویژگی و اندازه، تأثیری در درجه‌ی احسانی که بر هر چیز واجب است ندارد.

هدف آن است که شارع باب اختراع و ابداع در مسایل دنیایی را باز گذاشته است و فرصت را در اختیار بشر قرار داده است تا هر گونه که بخواهد در آن دخالت کند اما شیوه‌ی عبادات بر همان شیوه‌های مأثور، ثابت است و زمینه‌ای برای اصلاح یا تغییر آن وجود ندارد.

مجموعه اعمالی که پیکره‌ی امت در هر زمینه‌ای به آن وابسته است استعدادهای مناسب را برای آن انتخاب می‌کند و افراد ذی صلاح را از هر محیطی آماده می‌کند تا احسان مورد نظر بر هر چیزی تضمین شود. 

امام شاطبی بر این باور است که این مسأله به دو مرحله نیازمند است: آموزش عمومی و آماده‌سازی افراد ویژه.

ایشان می‌گوید: «خداوند متعال انسان‌ها را آفریده است در حالی که خودشان قابلیت‌ها و توانمندی‌های دنیایی و اخروی‌شان را نمی‌دانند. آیا نمی‌بینید که خداوند متعال می‌فرماید: 

(وَاللَّـهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْئًا...)[نحل:78]؛ «خداوند شما را از شکم‌های مادران‌تان بیرون آورد در حالی که چیزی (از جهان دور و بر خود) نمی‌دانستید.»

سپس علم و آگاهی نسبت به آن را به صورت مرحله‌ای و بر اساس آموزش قرار داده است؛ این کار گاهی با الهام صورت می‌گیرد همان گونه که پستان گرفتن و شیر خوردن را به نوزاد الهام می‌کند؛ گاهی با علم قرار داده است و از مردم می‌خواهد تمام آن‌چه را که منافع زندگی‌شان را تأمین می‌کند و جلوی مفاسد را می‌گیرد بیاموزند و غرایز فطری و خواست‌های الهام‌بخش را برانگیزند. زیرا این‌ها برای انجام منافع اساسی زندگی‌شان اصل است خواه از قبیل اعمال یا اقوال باشد یا علوم یا اعتقادات یا آداب شرعی و عادی باشد.

در حین توجه به نسل‌های نوظهور و رشد توانمندی‌های فطری آنان، در هر فردی استعدادی خاصی بروز می‌کند و بدین وسیله از هم‌قطارانش که در سطح وی نیستند پیشی می‌گیرد. زمان تعقل وقتی فرا می‌رسد که ملکه‌های ویژه‌‌ی هر کس به پختگی برسد؛ یکی طالب علم است و یکی طالب ادب است و آن یکی به سراغ مشاغل دیگری می‌رود؛ یکی هوس ورزش و سوارکاری در سر می‌پروراند و یکی عاشق مبارزه و پهلوانی است و یکی آزمند پیشرفت و ریاست می‌شود. اگر چه هر کس توانایی کارهای عمومی را دارد و می‌تواند معارف گوناگون را فهم کند، اما عادتاً برخی از گرایش‌های ادبی و مادی بر وی غلبه دارد و تربیت درست بر اساس این گرایش‌ها رشد و توسعه‌ می‌یابد. سپس اعمال بر اساس طبیعت متناسب با مکلفین در بین آن‌ها تقسیم می‌شود و هر فرد مکلفی به انجام آن‌چه به آن علاقمند است و به نیکی از عهده‌ی انجام آن برمی‌آید اقدام می‌کند.» امام شاطبی در تشریح سیستم آموزشی خود که بر اساس ویژگی‌های روانی شاگردانش تنظیم شده است می‌گوید: ویژگی‌های شهامت و پایمردی و سنجش امور به ترتیب اولویت بین شاگردان تقسیم شده است و هر کس بر اساس علاقه‌ی خود به یکی از این ویژگی‌ها گرایش پیدا می‌کند و آداب مشترک آن را فرا می‌گیرد سپس یکی از مشاغل مانند پزشکی یا تجارت یا نظامی‌گری یا دعوت یا پیشوایی و دیگر مشاغلی را که شایستگی‌اش را دارد و به خوبی از عهده‌ی آن برمی‌آید انتخاب می‌کند. به این ترتیب هر کسی برای کاری که فرض کفایه محسوب می‌شود آموزش می‌بیند.

راه شناخت از مرحله‌ی مشترکی آغاز می‌شود رهرو می‌ایستد و از ادامه‌ی راه عاجز می‌شود در این‌جا در مرحله‌ای از فرهنگ ایستاده است که امت در کل به آن نیاز دارد اگر توان ادامه‌ی مسیر را داشته باشد تا به انتهای هدف برسد از توانایی انجام فرایض کفایی دیگری در مرتبه‌ی بالاتر در امور دین و دنیا برخواهد آمد. 

ابن قیم نیز در کلامی مشابه کلام امام شاطبی در تقسیم اعمال در میان مردم بر اساس استعداد روانی و عقلی و انجام آن به صورت احسن می‌گوید: تکالیف و مسؤولیت‌ها نسبت به گرایش‌های اشخاص و استعدادهای آن متفاوت است. ایشان می‌گوید: شخص ثروتمندی که دارایی زیاد او را از بخشش آن باز داشته است، صدقه و بخشش او بهتر از نماز شب و روزه‌ی سنت اوست.

فرد شجاعی که دشمن از حمله‌ی او بیمناک است، اگر لحظه‌ای در صف و جهاد با دشمنان خدا بایستد برایش بهتر از حج و روزه و صدقه است. عالمی که از سنت آگاهی دارد و حلال و حرام و راه خیر و شر را می‌شناسد اگر با مردم بیامیزد و دین را به آنان آموزش دهد برایش بهتر از گوشه‌نشینی و پرداختن به نماز و قرائت قرآن و تسبیح است. فرد قضاوت‌پیشه ای که خداوند او را برای داوری بین مردم گمارده است، ساعتی نشستن او برای داوری و گرفتن حق مظلوم از ظالم، اقامه‌ی حدود، نصرت حق و ابطال باطل، بهتر از سال‌ها عبادتی است که دیگران انجام می‌دهند. 

کسی که شهوت بر او غلبه کرده است روزه برای او بهتر و سودمندتر از ذکر و صدقه است. بنگرید پیامبر اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وسلم) چگونه عمرو بن عاص و خالد بن ولید و دیگر امیران و والیان را به کار می‌گمارد و ابوذر را از آن منع می‌کند و به وی می‌فرماید: تو مرد ضعیفی هستی و من چیزی را که برای تو می‌پسندم برای خود هم می‌پسندم. سعی نکن بر دو نفر هم حکومت کنی و مال یتیم را عهده‌دار مشو. او و دیگران را به روزه امر کرد و فرمود: تو روزه‌دار باش که هیچ چیز به اندازه‌ی آن پاداش ندارد. به دیگری دستور داد که خشمگین نشود.

به سومی دستور می‌دهد همواره ذکر خدا را بر زبان داشته باشد.

هرگاه خداوند کمال بنده‌ای را خواسته باشد به او توفیق می‌دهد تا تمام توان خود را در آن‌چه استعداد و شایستگی آن را دارد به کار گیرد؛ اگر تمام توانش را به کار گیرد بر غیر خود چیره می‌شود و در آن کار بر مردم فایق می‌آید. 

احسان در میانه‌ی خودسازی و اصلاح اجتماعی 

دشواری‌های زندگی، نیازهای نفس و فرزندان و ظواهر زندگی مادی بر اکثر مردم غلبه دارد و همواره با افکار و احساسات خود به تأمین حاضر خود مشغولند و درچارچوب تنگ آن اسیرند.

اگر به فریادی که سراسر جهان را فرا گرفته است گوش بسپاری و بخواهی معنایش را به خوبی بفهمی چیزی جز خروش غرایز پرهیجان نمی‌یابی که می‌خواهد خود را ثابت کند و به اهدافش برسد. اما منطق ایمان در میان این هیاهو، نجوا و زمزمه‌ای بیش نیست و نمی‌تواند مراد خویش را به خوبی بیان کند. اگر با منطق ایمان به مصاف با امت‌های کافر برود که امروز بی‌شمار هستند مسأله آشکار است؛ کسی که جاهل است یا حقیقت را انکار می‌کند چگونه به او یادآوری می‌کنی؟ اگر در میان توده‌ی مؤمنان ظاهر شود، شناخت‌شان از خداوند در دل‌هایشان است و این شناخت آنان را گاه به گستره‌ی عبادت‌گاه‌ها می‌کشاند و گاه از ارتکاب بعضی از محارم بازمی‌دارد. اما وقتی که فرد تلاشگر در عرصه‌ی زندگی به دنبال اهداف دیگر می‌دود کمتر اثری از این شناخت باقی می‌ماند.

به همین خاطر خداوند مؤمنان را تشویق کرده است که در برابر این بیهودگی فراگیر بایستند و از این بی‌هوشی کلی رها شوند و با وجود تمام این بازدارنده‌ها او را به خاطر آورند و در حین رویارویی با دشواری‌ها و تاریکی‌های دنیایی از نور مبارکش طلب هدایت کنند. آری! باید خود را از این گرداب‌های پیاپی نجات دهند و تنها راه موجود، ذکر فراوان خداوند و توسل به اسمای نیکوی الهی و روی آوردن به او در هر حال و در هر زمان است.

این است راز و رمز وصیت‌های پیاپی الهی:

(وَاذْكُر رَّبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعًا وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ وَلَا تَكُن مِّنَ الْغَافِلِينَ)[اعراف:205]؛ «پروردگارت را در دل خود، با فروتنی (در برابر خدا) و هراس (از او) و آهسته و آرام، صبحگاهان و شامگاهان یاد کن، و از زمره‌ی غافلان مباش.»

(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّـهَ ذِكْرًا كَثِيرًا * وَسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلًا)[احزاب:41-42]؛ «ای مؤمنان! بسیار خدای را یاد کنید (و هرگز او را فراموش ننمائید). و بامدادان و شامگاهان (و در همه وقت و آن) به تسبیح و تقدیس او بپردازید.»

(فَإِذَا قَضَيْتُمُ الصَّلَاةَ فَاذْكُرُوا اللَّـهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِكُمْ...)[نساء:103]؛ « هرگاه نماز را به پایان بردید، خدای را ایستاده و نشسته و بر پهلوهایتان افتاده (و در همه‌ی حال و احوال) یاد کنید...»

ذکر تنها یک حالت روانی جدا از انسان یا پندار غیر مرتبط با زندگی بیرونی نیست. به هیچ‌وجه خداوند لحظه‌ای از مردم غایب نیست و هر جا که باشند با آنان است. انسان مؤمن باید وجود خدا را احساس کند و حضورش را دریابد. مردم آزادند هر گونه که می‌خواهند رفتار کنند اما باید یقین داشته باشند که در حضور خداوند هستند و هیچ گاه از او جدا نمی‌شوند و خداوند لحظه‌ای هم آنان را به حال خود نمی‌گذارد: 

(فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِم بِعِلْمٍ وَمَا كُنَّا غَائِبِينَ)[اعراف:7]؛ «مسلّماً (اعمال همه را مو به مو و) آگاهانه برای آنان شرح می‌دهیم؛ چرا که ما از آنان به دور نشده‌ایم.»

ذکر خدا از بالاترین عبادات است و بهترین کلمه‌ای است که بر زبان جاری می‌شود؛ زیباترین چیزی است که بر خاطر می‌گذرد و والاترین معنایی است که در قلب‌ها جایگیر می‌شود. ذکر، کلید ارتباط مستقیم با خداوند متعال است؛ وقتی که معنای ذکر در درون فرد می‌درخشد و لب‌ها با آن حرکت می‌کند، خداوند با لطف و کرمش از او یاد می‌کند و با تأیید و یاری خود با او همراه می‌شود. از ابوهریره(رضی‌الله‌عنه) روایت است که پیامبر اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وسلم) می‌فرماید: (إن الله عز وجل یقول: أنا مع عبدى إذا هو ذكرنى وتحركت بى شفتاه)

خداوند متعال فرموده است: من با بنده‌ام هستم آن‌گاه که مرا یاد کند و لب‌هایش به یاد من حرکت کند.

در قرآن کریم می‌خوانیم: 

(فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِي وَلَا تَكْفُرُونِ)[بقره:152]؛ «پس مرا یاد کنید تا من نیز شما را یاد کنم و از من سپاسگزاری کنید و از من ناسپاسی مکنید (و نعمتهای مرا نادیده مگیرید).»

از ابن عباس روایت است که پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وسلم) فرمود:

(أربع من أعطیهن فقد أعطى خیر الدنیا والآخرة قلبا شاكرا، ولسانا ذاكرا، وبدنا على البلاء صابرا، وزوجة لا تبغیه حوبا فى نفسها وماله)؛

«چهار چیز است که اگر به کسی داده شود خیر دنیا و آخرت به او داده شده است:  قلب شاکر، زبان ذاکر، بدنی که بر بلا بردبار باشد و همسری که در نفس خود و در مال شوهرش خیانت نمی‌کند.»

پارسایان در ذکر خدا از هم پیشی می‌گرفتند و قلب و ذهن خود را به آن پیوند می‌دادند؛ در مواجهه مشکلات از ذکر غافل نبودند و هیچ نعمتی یا مصیبتی آنان را از یاد خدا باز نمی‌داشت. آنان ذکر را راهی نزدیک به مقام احسان می‌دانستند و در حین رویارویی با فتنه‌ها و زشتی‌های زندگی، در تلاش و بی‌کاری، در عزلت و اختلاط و در قصور و حرکت، خداوند را مشاهده می‌کردند و با او انس می‌گرفتند. 

می‌خواهیم در این‌جا توقف کوتاهی داشته باشیم تا شبهه‌ای را که بسیاری از مردم را فریفته است کشف کنیم؛ انس با ذکر و معانی زیبای آن و پاکی و صفایی که در نفس می‌گذارد باعث شده است بسیاری از صالحان آن را هدف مطلوب بدانند نه وسیله‌ای انگیزاننده و باعث شده است به وسیله‌ی ذکر خود را از چیزهای دیگر بی‌نیاز بدانند و گمان کنند که مقام احسان، زاده‌ی حالات زیبای ذکر و بازتاب آن است.

بسیاری از مردم به مال و دارایی فریفته می‌شوند و در این راه با مشکلاتی روبرو می‌شوند و به خاطر آن بسیاری از دوستان‌شان را از دست می‌دهد. چه بسیارند کسانی که حق خدا را فراموش می‌کنند و حدود شرعی را رعایت نمی‌کنند بلکه در راه مال‌اندوزی بسیاری از صفات و ویژگی‌های نیک را از دست می‌دهند. اگر ثروتمندانی یافت شوند که هنگام گردآوری مال خدا را به خاطر داشته باشند و هنگامی که آن را در راه خیر خرج می‌کنند، ذکر خدا را بر زبان داشته باشند آیا در سِلک ذاکران جای می‌گیرند؟ آری قرآن کریم انفاق را ذکر یا اثر مطلوب آن قرار داده است و می‌فرماید: 

(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّـهِ  وَمَن يَفْعَلْ ذَٰلِكَ فَأُولَـٰئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ * وَأَنفِقُوا مِن مَّا رَزَقْنَاكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوْلَا أَخَّرْتَنِي إِلَى أَجَلٍ قَرِيبٍ فَأَصَّدَّقَ وَأَكُن مِّنَ الصَّالِحِينَ)[منافقون:9-10]؛ «ای مؤمنان! اموالتان و اولادتان شما را از یاد خدا غافل نکند. کسانی که چنین کنند (و اموال و اولادشان، آنان را سرگرم و به خود مشغول دارد) ایشان زیانکارند. از چیزهائی که به شما داده‌ایم بذل و بخشش و صدقه و احسان کنید، پیش از آن که مرگ یکی از شما در رسد و بگوید: پروردگارا! چه می‌شود اگر مدّت کمی مرا به تأخیر اندازی و زنده‌ام بگذاری تا احسان و صدقه بدهم و در نتیجه از زمره‌ی صالحان و خوبان شوم؟!»

امت اسلامی در میان ستم‌کاری و احسان

 مسلمانان به خود و دین‌شان شدیداً ستم کرده‌اند و این ستم‌ها در دوران اخیر گسترده‌تر بوده است و نادانی نسبت به دین و نسبت به زندگی عمومی در بین عوام و خواص رایج شده است. امتی که روزگاری طلایه‌دار و پیشرو امت‌ها بود به عقب بازگشته و شدیداً دچار شکست شده است. 

این امت نسبت به حقایق دین خود به درستی عمل نکرده است و در مسایل دنیایی نیز ناکارامد بوده است پس ناگزیر باید این گونه مجازات شود. کسی که قواعد زبان بلد نباشد به خوبی از عهده‌ی بیان مطلب بر نمی‌آید؛ کسی که نسبت به ارکان نماز ناآگاه است نمی‌تواند خوب عبادت کند؛ به همین ترتیب کسی که از امور زندگی ناآگاه است نمی‌تواند به خوبی از آن استفاده کند و در آن سرآمد شود. 

جای تأسف است که مسلمانان در همه‌ی میدان‌ها دچار لغزش شده‌اند آگاهی آنان از کتاب و سنت ضعیف است و درک‌شان از ظواهر زندگی و اسرار آن ضعیف‌تر و در استفاده از تجارب زندگی و توانمندی‌های خود برای خدمت به دین بسیار ضعیف. 

این عبادت نیست که منتظر باشیم تا یاوری از آسمان فرود آید و وضعیت ما را دگرگون کند.

ما در حالت عمومی بشری هستیم همانند سایر انسان‌ها ما هم بسان سایر مردم از گوش وچشم و دل برخورداریم؛ پس چرا حواس و افکار ما پریشان است و حواس و افکار مردم در هر زمینه‌ای فعال؟ چرا دست آنان اشیاء را خوب لمس می‌کند و خوب تحویل می‌دهد در حالی که دست‌های ما لرزان است؟ زمانی همه‌ی مردم در حوزه‌های ادبی و مادی نیازمند نیاکان ما بودند پس ما را چه شده است که نمی‌توانیم معادن خود را استخراج کنیم و سدها و پل‌ها را بر روی رودهای خود بسازیم و ابزارآلات کارخانه‌های خود را درست کنیم؟ چرا نمی‌توانیم لوازم جنگ و صلح خود را تهیه کنیم؟ 

حقیقت آن است که ما نیازمند نیروی احسان هستیم و این نیرو در دست ماست اگر بخواهیم. خداوند مسلمانان را بر روی این کره‌ی خاکی آفریده است و اگر وحی آسمانی این پیام ارزشمند را به مسلمانان اختصاص داده است، هیچ گاه آنان را از جهت معرفت زمینی ممتاز نکرده است و کفه‌یشان را بر دیگران ترجیح نداده است.

مسلمانان هم باید رنجی همانند دیگران را متحمل شوند و از تجارب آنان بهره گیرند. هر گونه سستی و کوتاهی در این میدان یعنی کاهش سطح فکری و مادی آنان و کوتاهی در وسایلی که باعث موفقیت در رسالت و تحقق اهداف‌شان می‌شود.

وقتی مشکل کج‌فهمی دینی و سستی و وارفتگی در واکنش به عزم مؤمنان هم به این مشکلات افزوده می‌شود مصیبت بزرگ آغاز می‌شود.

احسان دو پاداش دارد یکی پاداش دیرهنگام در سرای آخرت که ما قصد پرداختن به آن را نداریم و دیگری پاداش زودهنگام که امت‌ها در واقعیت زندگی آشکارا دریافت می‌کنند. خداوند متعال می‌فرماید: 

(لِّلَّذِينَ أَحْسَنُوا الْحُسْنَىٰ وَزِيَادَةٌ وَلَا يَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَلَا ذِلَّةٌ أُولَـٰئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ * وَالَّذِينَ كَسَبُوا السَّيِّئَاتِ جَزَاءُ سَيِّئَةٍ بِمِثْلِهَا وَتَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ مَّا لَهُم مِّنَ اللَّـهِ مِنْ عَاصِمٍ  كَأَنَّمَا أُغْشِيَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعًا مِّنَ اللَّيْلِ مُظْلِمًاأُولَـٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ)[یونس:26-27]؛ «کسانی که کارهای نیکو می‌کنند، منزلت نیکو (یعنی بهشت) از آن ایشان است و افزون (بر آن هم که مغفرت و رضوان است) دارند، و غبار غم و اندوه بر پیشانی ایشان نمی‌نشیند و خواری و رسوائی نمی‌بینند. آنان اهل بهشتند و جاودانه در آن می‌مانند. کسانی که کارهای زشت می‌کنند، کیفر هر کار زشتی به اندازه‌ی آن خواهد بود (نه بیشتر)، و خواری و حقارت آنان را فرا می‌گیرد. هیچ کس و هیچ چیزی نمی‌تواند آنان را از (دست عذاب) خدا رهائی بخشد (و در پناه خود دارد. آن اندازه روسیاه و گرفتار غم و اندوهند) انگار با پاره‌های تاریکی از شب چهره‌هایشان پوشانده شده است. آنان دوزخیانند و جاودانه در آن می‌مانند.»

(إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا...)[اسراء:7]؛ «اگر نیکی کنید (و از خدا اطاعت نمائید) به خودتان نیکی می‌کنید و اگر بدی کنید (و از فرمان خدا سرکشی نمائید) به خودتان بدی می‌کنید.»

(هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ)[رحمان:60]؛ «آیا پاداش نیکی کردن جز نیکی دیدن خواهد بود؟»

احسان آن گونه که شرح دادیم تجزیه‌ناپذیر است همان گونه که صدق تجزیه‌ نمی‌شود. کسی که نیمی از خبرهایش دروغ و نیمه‌ی دیگرش راست است راستگو محسوب نمی‌شود. دشوار است تصور کنیم که چنین انسانی به فضیلت صدق و راستی دست یابد.  

کسی که در نیمی از اعمالش بدعمل و بدرفتار است و در نیمه‌ی دیگر نیکوکار و پسندیده، محسن محسوب نمی‌شود بلکه بعید است چنین آمیزه‌ی آشفته‌ی بدترکیبی بتواند وجود داشته باشد چرا که فضایل تجزیه‌ناپذیر است.

احسان یکی از اعمال روزمره است که شکل واحدی دارد و مؤمن و کافر به یک اندازه از آن آگاهی دارند؛ زیرا پایه‌ی احسان در این گونه اعمال عبارت است از انجام آن بر اساس قوانین مقرر در زندگی انسان‌ها. وقتی پزشک مسلمانی یک عمل جراحی انجام می‌دهد همان عملی است که یک پزشک کمونیست یا ماده‌گرا یا یهودی انجام می‌دهد و می‌توان از ناحیه‌ی صرف علمی بر آن حکم کرد، توصیف آن به نیکی یا بدی تنها از ناحیه‌ی همین اصول فنی متداول در بین تمام مردم است و هیچ کس با هر درجه‌ی علمی که باشد حق ندارد در این قوانین و مقرراتی که فراهم است کوتاهی کند. تفاوت عمل جراحی یک مسلمان و شخص دیگر در آن است که مسلمان در هیچ بخشی از کار، نیت خیر را فراموش نمی‌کند و ارتباط خود را با خدا را از دست نمی‌دهد و می‌کوشد تنها به خاطر خدا کار کند یا دست از کار بکشد. به عبارت دیگر صورت عمل مشترک است و تفاوتی بین مسلمان و کسی که به لحاظ عقیدتی با وی مخالف است وجود ندارد؛ اما از جهت روانی و باطنی این دو با هم متفاوت است. مسلمان از ناحیه‌ی دینی زمانی «محسن» نامیده می‌شود که تمام احساسات و صفای باطنی خود را در عملی که انجام می‌دهد جمع کند یعنی آن را به خاطر خدا انجام دهد.  

اگر نیتش خالص باشد اما در حین کار سستی به خرج دهد، از حدود بگذرد و تنها به نیت کامل پشت‌گرم باشد به هیچ وجه از وی پذیرفته نیست. اگر مسلمانان در مسایل زندگی و دنیایی بر اساس همین قواعد با دیگران مشترک هستند، نباید چیزی دیگری را که تنها به آنان اختصاص دارد فراموش کنند و آن هم عبادات محضی است که انجامش بر آنان واجب است. 

احسان یعنی هر عملی را به طور کامل و با روش شرعی آن انجام دهیم درست آن گونه که از صاحب رسالت آمده است؛ باید در نماز و زکات و روزه و حج خود به او اقتدا کنیم و به سنتش پایبند باشیم. قرآن کریم تشریح کرده است که احسان با این گستردگی باعث می‌شود بتوانیم در زندگی به قدرت دست یابیم و بر مشکلات آن چیره شویم و زندگی را سرشار از خیر و برکت کنیم. یوسف صدیق(علیه‌السلام) جوانی بود در کمال پاکی با یقینی محکم و اخلاقی والا؛ به خدا اعتماد فراوان داشت بنابراین توانست از تمام مراحل دشوار زندگی از آوارگی و زندان و خدشه‌دار شدن شخصیت و آلام و مصائب به خوبی عبور کند. هیچ گاه عزمش سست نشد، قدمش نلغزید و از هدفی که داشت منحرف نشد. سرانجام این احسان چه بود؟ سرانجام، آن پسربچه‌ی ربوده شده و بینوا به بالاترین مناصب رسید و مردم همه به اشاره‌ی انگشتش می‌چرخیدند:

(وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي  فَلَمَّا كَلَّمَهُ قَالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنَا مَكِينٌ أَمِينٌ * قَالَ اجْعَلْنِي عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ  إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ * وَكَذَٰلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ يَتَبَوَّأُ مِنْهَا حَيْثُ يَشَاءُ نُصِيبُ بِرَحْمَتِنَا مَن نَّشَاءُ وَلَا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ)[یوسف:54-56]؛ «شاه گفت: او را به نزد من بیاورید تا وی را (از افراد مقرّب و) خاصّ خود کنم. وقتی که (یوسف را آوردند و شاه) با او صحبت نمود (بر محبّتش افزود و بدو) گفت: از امروز تو در پیش ما بزرگوار و مورد اطمینان و اعتمادی. یوسف گفت: مرا سرپرست اموال و محصولات زمین کن، چرا که من بسیار حافظ و نگهدار (خزائن و مستغلّات، و) بس آگاه (از مسائل اقتصادی و کشاورزی) می‌باشم. و بدین منوال یوسف را در سرزمین (مصر بالا بردیم و جاه و جلال و) نعمت و قدرت دادیم. در آنجا هرکجا که می‌خواست منزل می‌گزید ما نعمت خود را به هرکس که بخواهیم (و شایسته بدانیم) می‌بخشیم و پاداش نیکوکاران را ضایع نمی‌گردانیم.»

 این‌ها همه پادا‌ش‌های دنیایی بود اما در پسِ آن: 

(وَلَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ)[یوسف:57]؛ «و پاداش آخرت، برای کسانی که (در دنیا) ایمان می‌آورند و پرهیزگاری می‌کنند، بهتر است.»

یوسف در برابر برادرانش که تحقیرش کرده بوند و درباره‌ی او از خدا نترسیدند موضع دیگری گرفت؛ احسان او را به جایی رساند که همه آرزوی رسیدن به آن را داشتند. اما وضعیت برادران به گونه‌ی دیگر رقم خورد و زشتی کردارشان باعث تنگی زندگی شد تا جایی که مجبور شدند برای لقمه‌ای نان به حاکم پناهنده شوند و پس از گفت‌وگویی که بین آنان رد و بدل شد او را شناختند و دانستند با چه مردی طرف صحبت هستند. 

(فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَيْهِ قَالُوا يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا إِنَّ اللَّـهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ * قَالَ هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِيُوسُفَ وَأَخِيهِ إِذْ أَنتُمْ جَاهِلُونَ * قَالُوا أَإِنَّكَ لَأَنتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَا يُوسُفُ وَهَـٰذَا أَخِي قَدْ مَنَّ اللَّـهُ عَلَيْنَا إِنَّهُ مَن يَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّـهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ)[یوسف:88-90]؛ «و چون به پیش یوسف رفتند گفتند: ای عزیز (مصر!) ما را و خاندان ما را اندوه فرا گرفته است و کالای اندکی با خود آورده‌ایم (که گمان نمی‌رود از ما پذیرفته گردد و چیزی که مورد نیاز ما است با آن خریداری شود. بیا و) بر ما ببخش و بار و کالای ما را (بدان اندازه که نیازمندیم) به تمام و کمال بده بی‌گمان خداوند بخشندگان را (به بهترین وجه) جزا می‌دهد. گفت: آیا بدان گاه که (یوسف را به چاه انداختید، و پس از او اذیّت و آزارها به بنیامین رساندید و او را در فراق برادر داغدار نمودید)، از روی نادانی (جوانی) نسبت به یوسف و برادرش می‌دانید چه (عمل زشت و ناپسندی) کردید؟ 

گفتند: آیا تو واقعاً یوسف هستی؟ گفت: من یوسفم و این برادر من است. به راستی یزدان بر ما منّت گذارده است. بی‌گمان هرکس تقوا پیشه کند و (در برابر گرفتاریها و مصیبتها) شکیبائی و استقامت ورزد چرا که خدا اجر نیکوکاران را ضایع نمی‌گرداند.»

فراز پایانی آیه، باید قانون عملی رفتار اجتماعی ما باشد. 

احسان هیچ گاه صاحبش را تباه نمی‌کند و عنایت الهی را از او دور نمی‌کند هر چند که دشواری‌ها فراوان باشد و در مراحل اولیه باعث لغزش فرد شود. احسان به این معنا نیست که ذهن غافل را بیدار کنی و نفس خفته را برحذر داری؛ احسان یک ویژگی اخلاقی ثابت است و ملکه‌ای است که از اشتیاق دقت در کار و هوای کمال طلبی و عادت به ذکر خدا و احساس همیشگی با او بودن ناشی می‌شود. دقت در عمل به تجربه و تمرین زیاد نیازمند است چرا که مسایل زندگی همواره در تغییر و تحول است و فضای روانی به هوشیاری دائمی نیاز دارد تا به طاعات و فضایل عادت کند و در راهی که مورد رضایت خداوند است و به مغفرتش نزدیک‌تر است گام بردارد. خداوند متعال می‌فرماید: 

(إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ * آخِذِينَ مَا آتَاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذَٰلِكَ مُحْسِنِينَ * كَانُوا قَلِيلًا مِّنَ اللَّيْلِ مَا يَهْجَعُونَ * وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ * وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ)[ذاریات:15-19]؛ «پرهیزگاران در میان باغهای بهشت و چشمه‌ساران خواهند بود. دریافت می‌دارند چیزهائی را که پروردگارشان بدیشان مرحمت فرموده باشد. چرا که آنان پیش از آن (در سرای جهان) از زمره‌ی نیکوکاران بوده‌اند. آنان اندکی از شب می‌خفتند. و در سحرگاهان درخواست آمرزش می‌کردند. در اموال و دارائیشان حقی و سهمی (جز زکات) برای گدایان و بینوایان تهی‌دست بود.»

شیوه‌های احسان فراوان است اما چه کسی توان آن را دارد؟ احسان به عزم استوار و صبر جمیل و اراده‌ی قوی و جهاد دایمی نیازمند است و صاحب این ویژگی‌ها شایستگی دارد تا خداوند او را در سایه‌ی خود جای دهد و راه رشد و ترقی را به او رهنمون شود؛ سزاوار آن است که خداوند دایماً با او باشد و به همین خاطر در آیات قرآن تأکید شده است که عنایت خداوندی همواره با چنین کسانی همراه است. 

(...إِنَّ رَحْمَتَ اللَّـهِ قَرِيبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِينَ)[اعراف:56]؛ «بیگمان رحمت یزدان به نیکوکاران نزدیک است.»

(إِنَّ اللَّـهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوا وَّالَّذِينَ هُم مُّحْسِنُونَ)[نحل:128]؛ «بی‌گمان خدا (مرحمت و معونت و حفاظت و رعایت همه جانبه‌اش) همراه کسانی است که تقوا پیشه کنند و (با دوری از نواهی، خود را از خشم خدا به دور دارند، و با تمام نیرو و قدرت) با کسانی است که نیکوکار باشند و (با انجام اوامر الهی خویشتن را به الطاف ایزد نزدیک سازند).»

(وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّـهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ)[عنکبوت:69]؛ «کسانی که برای (رضایت) ما به تلاش ایستند و در راه (پیروزی دین) ما جهاد کنند، آنان را در راههای منتهی به خود رهنمود (و مشمول حمایت و هدایت خویش) می‌گردانیم، و قطعاً خدا با نیکوکاران است (و کسانی که خدا در صف ایشان باشد پیروز و بهروزند).»

(وَالَّذِي جَاءَ بِالصِّدْقِ وَصَدَّقَ بِهِ ۙ أُولَـٰئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ * لَهُم مَّا يَشَاءُونَ عِندَ رَبِّهِمْ ذَٰلِكَ جَزَاءُ الْمُحْسِنِينَ * لِيُكَفِّرَ اللَّـهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي عَمِلُوا وَيَجْزِيَهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ)[زمر:33-35]؛ «کسانی که حقیقت و صداقت را با خود آورده‌اند (و از سوی خدا به مردمان ابلاغ کرده‌اند که پیغمبرانند) و کسانی که حقیقت و صداقت را باور داشته‌اند (و برابر آن رفته‌اند که مؤمنانند) آنان پرهیزگاران واقعی هستند. هر چه بخواهند برایشان در پیشگاه پروردگارشان آماده است. این، پاداش نیکوکاران است. (آنان که عقیده‌ی نیک و کردار نیک دارند). خداوند (چنین تفضّلی در حق ایشان می‌فرماید) تا بدترین کارهای ایشان را (چه برسد به لغزشهای ناچیزشان بزداید و) ببخشاید، و آنان را برابر نیکوترین کارهایشان پاداش عطاء نماید.»

آیه‌ی اخیر نشان می‌دهد که فرد محسن عاری از خطا نیست چه بسا از گذشته‌ی بد خود توبه کرده است؛ شاید گاهی وسوسه‌ها او را به کاری سوق دهند که با طبیعت احسان منافات دارد اما درخشش نوری که زندگی‌اش را روشن کرده است ابرها سیاه را کنار می‌زند و فضل خدا گسترده‌تر و بیشتر است.

از انواع احسان که پیشتر ذکر کردیم می‌فهمیم که امت ما از لحاظ فردی و گروهی و در صحنه‌ی زندگی و آخرت به طور یکسان عقب مانده است.

این امت ادعا می‌کند و آرزو در سر می‌پروراند اما سنت‌های خداوند در جهان به ادعا و آرزو نیست. برای سرافرازی در هر دو سرا راهی جز آن نیست که مؤمن هر عملی را در حالی انجام دهد که یقین دارد خداوند ناظر اوست و باید بکوشد آن را در حد اعلا مطابق با شریعت الهی و وحی آسمانی و بر اساس قوانین طبیعی انجام دهد. این است معنای احسان: «خدا را آن گونه پرستش کن که گویی او را می‌بینی و اگر نتوانستی بدان او تو را می‌بیند.»