(ناپسند بودن خود را امین و نیکوکار خواندن و تعارضش با عمل حضرت یوسف(س) و ضوابط داوطلب شدن برای کاری)
آیات و احادیث متعددی وجود دارد که فرد مسلمان را از خود ستایی کردن و خود را پاک معرفی نمودن نهی مینماید، و از او میخواهد که در پی به دست آوردن سلطه و قدرت و یا علاقهمند بدان نباشد، زیرا در بطن خود آزمایش بزرگی دارد: «فَلَا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَی»(النجم/٣٢)
پس از پاک بودن خود سخن مگویید، زیرا که او پرهیز کاران را (از همه) بهتر میشناسد.
از ابو موسی اشعری رضی الله تعالی عنه روایت شده که گفت: من و دو نفر از پسر عموهایم خدمت پیامبر(ص) داخل شدیم یکی از آن دو گفت: یا رسول الله، ما را به بعضی از آنچه خداوند بر آن سرپرستت فرموده مأمور گردان، دومی هم اینچنین گفت، آن حضرت(ص) فرمود: «به خدا ما این کار را به کسی نمیسپاریم که آنرا بطلبد، یا بر آن حرص ورزد.»
عشق و علاقه نفس به ریاست:
عشق و علاقه به ریاست امری پنهانی و مخفی در درون نفس است، زیرا از خلال آن بالاترین شهوات یعنی شاخص بودن و برتری داشت به دیگران به تحقق میانجامد و این عشق و علاقه آخرین چیزی است که از قلبها خارج میشود.
همچنان که یکی از نیکوکاران میگوید: آخرین چیزی که از قلبهای صدیقین خارج میشود عشق و علاقه به ریاست است. کسی که میخواهد میزان علاقه نفس به ریاست طلبی و لذت بردن از آن را دریابد، در حالی به خود بنگرد که از او میخواهند از موقعیت و مسؤولیتی که بدو محول شده دست کشیده و به جای پیشین خود بازگردد. حال به میزان غم و غصه و تلخی که از آن رنج میبرد، آن هم در چنین شرایطی بیندیشد به طور کامل همچون حال و روز نوزادی شیرخوار است که از شیر خوردن لذت برده و از بریده شدن از شیر دچار غم و غصه میگردد، همچنان که پیامبر(ص) میفرماید: «شما برای رسیدن به فرمانروایی و ریاست، تلاش میکنید ولی روز قیامت، باعث پشیمانی شما خواهد شد. ریاست، شیر دهنده خوبی است( لذات زیادی دارد) اما قطع شدن (مردن) بسیار بدی دارد.»
خطرناک بودن خودستایی:
حال که ریاستطلبی این خطرها را در پی دارد پس خودستایی کردن و کاندید نمودن خود در برابر دیگران برای انجام کاری نیز، خطرات بزرگی در پی دارد و چرا اینگونه نباشد در حالی که در درونش نوعی اطمینان به نفس و اعتماد به آن وجود دارد و این چیزی است که از آن نهی شده است- همچنان که بیان کردیم- زمانی اعتماد به نفس برای شخص پسندیده است که علتش امکاناتی باشد که خداوند بدو ارزانی داشته و مدام کارکردهایش را وابسته به کمک و یاری خداوند بداند. یعنی شخص نمیتواند ادعا نماید که دارای قدرتی ذاتی برای انجام هر کاری در هر لحظهای است، زیرا کارها در دست او نیست، بلکه در دست خداوند عزوجل است:
«وَ لَا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً* إلَّا أَن یَشَاءَ اللهُ» (کهف / ۲۴-۲۳)
در باره هیچ چیز(بدون مقترن کردن سخن به مشیت خدا) مگو که فردا آن را انجام میدهم(مگر اینکه بگویی( اگر خدا بخواهد(فردا چنین و چنان کنم، چرا که تا اراده او نباشد چیزی و کاری انجام نمیپذیرد).
آیا خداوند به کسی از ما اختیاری عطا کرده تا بتواند کاری را که خود را برای آن کاندید نموده انجام دهد؟!
«أَمْ لَکُمْ أَیْمَانٌ عَلَیْنَا بَالِغَهٌ إلَی یَوْمِ الْقِیَامَهِ»(قلم/۵۵)
یا با ما پیمانهایی بستهاید که تا روز قیامت به هر چه حکم کنید، حق شما باشد؟
از جمله خطرهای داوطلب کردن خود برای انجام کاری این است که در درون شخص انعکاسی پدید میآید که گویی فرد بزرگی است، و خود را به دیده برتر و بالا تر از دیگران میبیند، بینشی که سبب قرار گرفتن فرد در برابر خشم و غضب خداوند و عدم موفقیت در کاری میشود که میخواست انجام دهد.
یوسف(ع) و درخواست مسؤولیت:
اگر بگویی: اما یوسف(ع) خود درخواست مسؤولیت نمود. حال چگونه میتوان میان نهی از خود را پاک معرفی کردن و آنچه یوسف(ع) انجام داد توافق نمود، آنجا که یوسف گفت:
«إِجْعَلْنِی عَلَی خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ»
مرا سرپرست اموال و محصولات زمین کن، چرا که من بسیار حافظ و نگهدار(خزائن و مستغلات و …) بس آگاه(از مسائل اقتصادی و کشاورزی) میباشم.
کسی که در رویدادهای بعد از تأویل خواب پادشاه توسط یوسف، برای او پیش آمد بیندیشد، در مییابد که پادشاه مصر نسبت به یوسف و امکاناتی که در اختیار داشت دچار شگفتی شده بود… این شگفتی پادشاه را واداشت تا او را به همجواری خود برگزیند:
«وَ قَالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی فَلَمَّا کَلَّمَهُ قَالَ إنَّکَ الیَوْمَ لَدَیْنَا مَکِینٌ أَمِینٌ» (یوسف/۵۴)
(هنگامی که پاکی یوسف در پیش شاه مسلّم گردید) شاه گفت: او را به نزد من بیاورید تا وی را(از افراد مقّرب و) خاص خود کنم. وقتی که(یوسف را آوردند و شاه) با او صحبت نمود( بر محبت افزود و بدو) گفت: از امروز تو در پیش ما بزرگوار و مورد اطمینان و اعتمادی.
بنا بر این نگاهها متوجه یوسف(ع) شد و جزو افراد صاحب نفوذ در نزد پادشاه گشت و بدین ترتیب وارد دایره مسؤولیت و تکلیف شد. حال یوسف چیزی را برگزید که میپنداشت با یاری خداوند در آن موفق خواهد شد، و چرا اینگونه نباشد در حالی که یوسف پیوسته بندهای معترف به فضل و امکاناتی بوده که خداوند به او ارزانی داشته است.
آیا به دو نفر از همراه زندگی که از او درخواست تعبیر خوابهایشان را نمودند نگفت:
«لَا یَأْتِیکُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلَّا نَبَّاتُکُمَا بِتَأْوِیلِهِ قَبْلَ أَن یَأَتِیَکُمَا ذلِکُمَا مِمَّا عَلَّمَنِی رَبِّی» (یوسف/۳۷)
پیش از آنکه جیره غذایی شما به شما برسد، شما را از تعبیر خوابتان آگاه خواهم ساخت. این(تعبیر رؤیا و خبر از غیب) که به شما میگویم از چیزهایی است که پروردگارم به من آموخته است.»
پس هنگامیکه شخص در موقعیتی قرار گرفت که یوسف(ع) در آن بود و چارهای جز قبول تکلیف و مسؤولیت نبود،
اشکالی ندارد که شخص چیزی را برگزیند که میتواند با توجه به امکاناتی که خداوند به او ارزانی داشته شایستگی انجامش را دارد، و با این اطمینان که همه اینها فقط با یاری خداوند و استمرارش از سوی او میسر است…
ضوابط داوطلب شدن برای کاری:
با این حال، شرایط و ضوابطی وجود دارد که شخصی که ناچار است خود را داوطلب کند باید آنها را مراعات نماید. دکتر عادل شویخ رحمه الله در کتابش- تقویم الذات- آنها را بیان کرده که ما در اینجا مجملی از این نکات را بیان میکنیم:
١.اصل به عدم درخواست مسؤولیت یا سلطه و قدرت یا چیزی شبیه اینهاست، اما اگر استثنایی رخ داد فرد باید نسبت به مصلحت بودن درخواستش اطمینان داشته باشد، نه ظن و گمان(بدان که وجودش مفید و ضروری است)، مانند کسی که نسبت به یکی از زبانها تسلط داشته، و کسی از اطرافیان چنین چیزی را نمیداند، حال بر او واجب است که خود را بر او بشناساند و اعلام آمادگی نماید. این زمانی است که آنان در جستجوی کسی باشند که مقالهای را که به آن زبان است به زبان ایشان ترجمه کند.
٢.مردم اطرافش نسبت به کار آمدی او در آن کار آگاهی نداشته باشند، اما اگر او را میشناختند در هر حالتی نباید خود را داوطلب نماید، با در نظر گرفتن این اعتبار که شیطان به درون هر کدام از ما نفوذ کرده و ما را وسوسه مینماید که به خاطر مصلحت دین، و مصلحت دعوت باید که در پیشاپیش همگان باشد، زیرا او توان فوق العاده و تجربه فراوانی دارد و آنچه را او میتواند انجام دهد دیگری از انجامش ناتوان است، ترسش به خاطر دعوت او را واداشته تا خود را داوطلب چنین کاری کند و در پی دستیابی به صف مقدم باشد.
… این تصورات- هرچند که صحیح باشد- هرگز نمیتواند دلیلی باشد که صاحبش ادعایی داشته یا به صراحت آن را بیان نماید، اما اطرافیانش که او را به خوبی میشناسند و همچون او، به مصلحت دین میاندیشند باید او را به این عمل فرا خوانند… آنچه جای تأسف است این است که بیشتر این ادعاها دلیل این است که آدمی با دیده عظمت و بزرگی به خود مینگرد و آنچه او را به این کار واداشته قبل از اینکه به خاطر مصلحت دعوت باشد، به خاطر مصلحت خودش است. اگر در ادعاهایش مبنی بر پاک بودنش صادق میبود از انتخاب دیگران خوشحال میگشت و با او همکاری کرده و نهایت همت و جدیت و پشتکارش را به کار میگرفت همچنان که اگر خودش در آن جایگاه میبود انتظار چنین کاری را داشت.
٣.هر گاه که در حقیقت مصلحت دین ترجیح داده شد و شخص ناگزیر به داوطلب شدن برای انجام کاری شد، بر او واجب است که هر آنچه را در مورد خود میگوید همه را به توفیق و فضل و کرم خداوند نسبت دهد، زیرا اگر این یاریهای خداوند نمیبود هرگز این گونه نمیشد:
«وَ لَقَدْ آتَیْنَا دَاوُدَ وَ سُلَیْمانَ عِلْماً وَ قَالَا الْحمْدُ لِلّهِ الَّذِیِ فَضَّلَنَا عَلَی کَثِیرٍ مِّنْ عِبَادِهِ الْمُؤمِنینَ* وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ دَاوُدَ وَ قَالَ یَا أَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّیْرِ وَ أوِتِینَا مِن کُلِّ شَیْءٍ إنَّ هذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِینُ» (نمل/۱۶)
ما به داود و سلیمان دانش(قابل ملاحظه ای) عطا کردیم و آنان (سپاس خدا را به جای آوردند و) گفتند: حمد و سپاس خداوند را سزاست که ما را بر بسیاری از بندگان مؤمن خود برتری بخشید. سلیمان وارث (پدرش) داود گفت: ای مردم، به ما(درک) سخن پرندگان (و نحوه سخن گفتن با آنها، به وسیله خداوند بزرگوار) آموخته شده است، و به ما از همه چیزها داده شده است. این فضل و لطف آشکاری است (و باید بسیار سپاس آنرا بگوییم)…
٤.از دیگر ضوابط این است که: در تعریف و تمجید خود زیاده روی نکند، بلکه به اندازه سخن گفته، و با کلماتی کم مقصود را ادا نماید. هر کس که ناچار است خود را داوطلب نماید باید این را بداند که هر کلمهای را که در باره خود میگوید همچون تیری است که قلب را نشانه میگیرد، و دَرِ فتنه و آزمایش بزرگی را به رویش میگشاید، پس تا میتوان باید به قدر امکان تعداد این تیرها را کاهش دهد و بعد از آن به سرعت به نیایش با خداوند پرداخته و از او بخواهد که او را از شر آن سخنان مصون داشته و خواهان عفو و بخشش خداوند گردد و این جمله را تکرار نماید:
«رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِینَا أوْ أخْطَأْنَا»(بقره/۲۸۶)
پروردگارا، اگر ما فراموش کردیم یا به خطا رفتیم، ما را (بدان)مگیر (و مورد مواخذه و پرس و جو قرار مده).
ارزیابی صداقت:
از جمله نشانههای صداقت و راست گویی کسی که به خاطر مصلحتی دینی خود را داوطلب میکند، نه به خاطر مصلحتی شخصی این است که هرگاه با درخواستش موافقت نشود، یا دیگری را بر او ترجیح دهند احساس سعادت و شادمانی شدیدی به او دست میدهد، زیرا خداوند او را از قرار گرفتن در برابر آزمایش مسؤولیت و تصدیگری، و زیر ذرهبین قرار گرفتن مردمان، مصون داشته است، در همان حال آنچه را بر عهده دارد انجام داده، و آنچه را خداوند بدو ارزانی داشته و بر او منّت نهاده نمیپوشاند. اما اگر انتخاب نشد و همین باعث آشفتگی و پریشانیاش شده و در درونش جنگی به پا شد، همین نشانه عدم صداقت و راستگویی اوست، پس باید که از خداوند طلب بخشش نموده و خود را با وسایلی که پیشتر بیان شد مداوا نماید و بیشتر خود را به تواضع و فروتنی و صورتهای مختلف آن وادارد. فقط خداوند یاریرسان است.
نظرات